نکوهش طلاق در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==ممنوعیت [[ضرار]]== | ==ممنوعیت [[ضرار]]== | ||
{{اصلی|ضرار}} | |||
[[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ}}<ref>«طلاق (رجعی) دوبار است پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید چیزی بازگیرید -مگر آنکه هر دو بیم کنند که احکام خداوند را بجا نیاورند-» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>. | [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ}}<ref>«طلاق (رجعی) دوبار است پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید چیزی بازگیرید -مگر آنکه هر دو بیم کنند که احکام خداوند را بجا نیاورند-» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>. | ||
نسخهٔ ۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۸
چارهجویی برای ظهار
﴿الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾[۱].
﴿وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۲].
﴿فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۳].
ظهار در دوران جاهلی به منزله طلاق در اسلام بود و آنگاه که صیغه «ظهار» از سوی شوهر نسبت به زن جاری میشد، میان آن دو، رشته زن و شوهری گسیخته میگشت و از آن پس این زن، بر شوهر خود، برای همیشه حرام بود، و هیچگاه شوهر نمیتوانست به او رجوع نموده و یا با او مجدداً ازدواج کند. و این برای نخستین بار بود که پس از ظهور اسلام میان زن و شوهر، مسئله «ظهار» روی داد و آن دو در صدد چارهجویی برآمدند و میخواستند پیوند خانوادگی را دوباره به زندگیشان بازگردانند و سرانجام آیاتی در جهت حل این مشکل نازل شد و برای اعاده این پیوند گسیخته و خنثا کردن تحریم ابدی، که با اجرای صیغه ظهار آن دو برای همیشه از یکدیگر بیگانه میشدند، حکم کفاره «ظهار» نازل شد که پس از اجرای حکم کفاره نسبت به یکدیگر حلال میگشتند[۴].
در تفسیر المیزان در مورد شش آیه اول سوره مجادله آمده است: ظهار یکی از اقسام طلاق در جاهلیت بود، که وقتی کسی میخواسته زنش را بر خود حرام کند میگفت: انت مني کظهر امي و زنش تا ابد بر او حرام میشد.
در مورد علت نامگذاری این سوره گفتهاند، بعد از ظهور اسلام یکی از مسلمانان مدینه و انصار، همسر خود را ظهار کرد و بعداً پشیمان شد، همسرش نزد پیامبر(ص) رفت و جریان را عرضه داشت، راه چارهای خواست تا دوباره شوهرش به او برگردد و با پیامبر مجادله میکرد و به درگاه خدا شکوه مینمود. در اینجا بود که آیات شریفه مورد بحث نازل گردید.
منظور از آیه دوم سوره مجادله: ﴿الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ...﴾ این است که کسانی که همسران خود را ظهار میکنند با این عمل، همسرشان مانند مادرشان نمیشود و مادرشان تنها آن کسی است که ایشان را زاییده است.
با این بیان، حکم ظهار که در جاهلیت بین مردم عرب معروف بود لغو و اثرش را که حرمت ابدی بود نفی نمود و اثر دیگرش را که مادر شدن همسر برای شوهرش باشد انکار کرد، پس جمله: ﴿مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ﴾ این را میرساند که از نظر شرع همسران به مادران ملحق نگشته و ظهار، آنان را برای ابد حرام نمیسازد.
دنباله آیه مورد بحث برای دومین بار موضوع را با جمله: ﴿وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا﴾ تأکید فرمود؛ چون سیاق این جمله سیاق تأکید است، میفرماید: اینان که زنان خود را ظهار میکنند با گفتار خود به این که: انت مني کظهر امي هم سخن ناپسندی میگویند و هم دروغی آشکار؛ سخنش ناپسند است برای این که شرع آن را منکر میداند و بدین جهت تشریعش نکرد و تشریع جاهلانه مردم جاهلیت را صحه نگذاشت و اما دروغ است، برای این که با آنچه در خارج واقع است مخالفت دارد؛ زیرا در خارج، مادر، مادر است و همسر، همسر.
پس آیه شریفه میفهماند که عمل ظهار، افاده طلاق نمیکند و این با وجوب کفاره منافات ندارد؛ زیرا ممکن است چنین زنی مانند قبل از ظهار، زن ظهار کننده و محرم او باشد، ولی نزدیکی با وی قبل از دادن کفاره حرام باشد و آمرزش گناه ظهار مشروط به دادن کفاره است. و کفاره آن عبارت است از: آزاد کردن برده، یا دو ماه پشت سر هم روزه گرفتن و یا اطعام شصت مسکین.
از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزی نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود، کفاره نسبتاً سنگینی برای آن قرار داده تا از تکرار آن جلوگیری کند[۵].
از مطالب مورد نظر به دست میآید که برخورد قاطع اسلام و نزول این آیات از سوی خداوند و بیان و اجرای آن توسط پیامبر(ص) در بین مردم در مسئله ظهار، بیانگر این واقعیت است که اسلام هرگز اجازه نمیدهد حقوق زن به وسیله مردان خودکامه با استفاده از رسوم و عادات ظالمانه و جاهلانه مورد تجاوز قرار گیرد. اسلام با لغو حکم ظهار و آثار آن، که در جاهلیت بین مردم عرب معروف بود و تعیین کفاره سنگین برای شخص ظهار کننده چنان زمینهسازی کرد تا دیگر اعراب به سنتهای دوران جاهلیت برگشت نکنند و به این طریق با این سنت جاهلی مبارزه و حکم جاهلیت را نسخ کرد.[۶]
مبارزه با ایلاء
﴿لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۷].
﴿وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۸]. محمد بن یونس بن فضل با اسناد از ابن عباس روایت میکند که در جاهلیت، ایلاء [یعنی جدا خوابیدن از زن به قید سوگند] یک تا دو سال و بیشتر بود و خدا آن را چهار ماه قرار داد و کمتر از چهار ماه ایلاء محسوب نمیشود.
سعید بن مسیب گوید: ایلاء در جاهلیت شیوه آزردن و ضرر زدن به زنان بود، مردی زنش را دوست نداشت ضمناً نمیخواست که او همسر دیگری شود، سوگند میخورد که با وی همبستر نشود و به حالت نه بیوه و نه شوهردار نگه میداشت و خدای تعالی مدت ایلاء را چهار ماه قرار داد تا نظر نهایی مرد نسبت به همسرش معلوم شود[۹].
در تفسیر المیزان در مورد معنای آیات مورد بحث آمده که هر کس سوگند بخورد که دیگر به همسرش نزدیک نشود، حاکم چهار ماه صبر میکند، اگر برگشت و حق همسرش را ادا کرد؛ یعنی با او همبستر شد و کفاره شکستن قسم خود را داد، مجازاتی در حق او نیست و اگر هم تصمیم گرفت طلاقش دهد، و طلاقش داد باز مجازاتی در حق او نیست؛ چون طلاق هم گریزگاه دیگری است از عقاب و خدا شنوای داناست[۱۰].
از این مطالب روشن میشود که ایلاء یکی از سنتهای عصر جاهلی بوده که زن بدون گرفتن طلاق از وجود شوهر محروم بود و اسلام با این سنت غلط مبارزه کرد و ایلاء به چهار ماه محدود کرد و بعد از این چهار ماه، مرد مجبور میشود که یا قسم خود را بشکند و یا زن را طلاق بدهد و هرگاه مرد هیچ یک از این دو راه را انتخاب نکند، در این جا حاکم شرع دخالت میکند و مرد را به زندان میاندازد و بر او سخت میگیرد که بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود یکی از این دو راه را انتخاب کند و زن را از حالت بلاتکلیفی در آورد.
اسلام حتی برای کسی که چنین سوگندی میخورد برای شکستن قسم و سوگند، کفاره قرار داد تا کسی به این سنت عصر جاهلی برنگردد، پس اسلام این سنت را که در عصر جاهلی بوده تعدیل کرد بدون این که هیچ کسر شأنی برای زن ایجاد شود.[۱۱]
ممنوعیت ضرار
قرآن میفرماید: ﴿الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ﴾[۱۲].
احمد بن حسن قاضی با اسناد از هشام بن عروه و او از پدرش روایت میکند که در جاهلیت، مرد حق داشت به منظور آزار و اذیت همسر، زنش را طلاق دهد و پیش از انقضای عدّه رجوع کند و تا هزار بار این کار را تکرار نماید[۱۳].
نوع دیگری از اعمال ظالمانه که نسبت به زن در جاهلیت صورت میگرفت این بود که مردان برای این که همسران خود را تحت فشار قرار دهند، پی در پی او را طلاق داده و رجوع میکردند و به این نوع طلاق ضرار میگفتند.
اسلام برای جلوگیری از این عمل ناجوانمردانه این آیه را نازل کرد و عدد طلاق را بیان کرد.
در تفسیر مجمع البیان آمده است که هشام بن عروه از پدرش و او از عایشه نقل کرده است که زنی نزد او آمد و از شوهرش شکایت کرد که برای ضرر زدن به او پیوسته طلاقش میدهد و باز رجوع میکند و این مطابق رسمی بود که در زمان جاهلیت داشتند که زنهای خود را طلاق میدادند و قبل از تمام شدن مدت زمان عدّه رجوع میکردند و این طلاقها و رجوعها حدّی نداشت و ممکن بود این کار به هزار مرتبه نیز برسد. عایشه شکایت این زن را به رسول اکرم(ص) عرضه داشت و در این هنگام، آیه نازل شد و حدّ طلاق را سه بار قرار داد که در دو طلاق امکان رجوع و بازگشت وجود دارد و در طلاق سوم، دیگر زن بر او حلال نیست تا وقتی که شوهر دیگر با او ازدواج کند و اگر شوهر دوم باز او را طلاق داد و عدّه او سپری شد، شوهر اول میتواند مجدداً او را عقد کند[۱۴].
پس اسلام با این سنّت جاهلیت مبارزه کرد و برای این که حق زن ضایع نشود با نزول آیاتی به پیامبرش دستور داد که به مردم بگوید: طلاقی که رجوع و بازگشت دارد دو مرتبه است و در مرتبه سوم، بازگشتی وجود ندارد و برای دفاع از حقوق زن به این مقدار هم بسنده نکرد و در ادامه فرمود: حقوق زن را بپردازید و بعد از جدایی پشت سر او سخنان نامناسب نگویید و مردم را نسبت به او بدبین نسازید و امکان ازدواج را از او نگیرید.
پس اسلام ضمن مبارزه با یکی دیگر از سنتهای جاهلی راه سوء استفاده از حقوق زن را از بعضی مردان خودکامه گرفت.[۱۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «کسانی از شما که زنان خود را ظهار میکنند، آن زنان، مادران آنان نیستند، مادرانشان جز کسانی که آنان را زادهاند نمیباشند و اینان بیگمان سخنی ناپسند و نادرست میگویند و باری، خداوند به یقین در گذرندهای آمرزنده است» سوره مجادله، آیه ۲.
- ↑ «و آنان که زنان خود را ظهار میکنند سپس به آنچه گفتهاند باز میگردند (تا آن را بشکنند) باید پیش از آنکه با یکدیگر تماسی داشته باشند بندهای آزاد کنند؛ این (کاری) است که بدان اندرز داده میشوید و خداوند به آنچه میکنید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۳.
- ↑ «و هر کس نیافت، روزه دو ماه پیاپی پیش از آنکه با همدیگر تماسی بگیرند (بر عهده اوست) و آنکه یارایی ندارد، خوراک دادن به شصت مستمند (بر عهده اوست)، این بدان روست که به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و اینها احکام خداوند است و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره مجادله، آیه ۴.
- ↑ سید محمدباقر حجتی، اسباب النزول، ج۱، ص۷۶.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۳۱۲- ۳۱۴.
- ↑ میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی، ص ۱۲۴.
- ↑ «کسانی که سوگند میخورند با همسران خود آمیزش نکنند، باید چهار ماه انتظار کشند، پس اگر بازگشتند خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۲۲۶.
- ↑ «و اگر آهنگ طلاق کردند بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره بقره، آیه ۲۲۷.
- ↑ اسباب النزول، ترجمه ذکاوتی، ج۱، ص۴۴.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۳۹.
- ↑ میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی، ص ۱۲۸.
- ↑ «طلاق (رجعی) دوبار است پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید چیزی بازگیرید -مگر آنکه هر دو بیم کنند که احکام خداوند را بجا نیاورند-» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ اسباب النزول، ترجمه ذکاوتی، ج۱، ص۴۴.
- ↑ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۲.
- ↑ میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی، ص ۱۳۰.