فروة بن عمرو انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = فروة بن عمرو انصاری
| موضوع مرتبط = فروة بن عمرو انصاری
| عنوان مدخل  = [[فروة بن عمرو انصاری]]
| عنوان مدخل  = [[فروة بن عمرو انصاری]]
| مداخل مرتبط = [[فروة بن عمرو انصاری در تاریخ اسلامی]] - [[فروة بن عمرو انصاری در رجال و تراجم]]
| مداخل مرتبط = [[فروة بن عمرو انصاری در تاریخ اسلامی]] - [[فروة بن عمرو انصاری در رجال و تراجم]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
نام و [[نسب]] او [[فروة بن عمرو بن ودقة بن عبید بن عامر بن بیاضی انصاری]] و از پیش‌قدمان در [[پذیرش اسلام]] و یکی از هفتاد نفری است که همراه [[پیامبر]]{{صل}} در [[عقبه]] حضور داشت. او در جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]] و [[خندق]] و تمام جنگ‌های [[زمان پیامبر]]{{صل}} شرکت داشت. [[رسول خدا]]{{صل}} میان او و [[عبدالله بن مخرمه عامری]] [[صیغه برادری]] خواند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۶۰</ref>.
نام و [[نسب]] او [[فروة بن عمرو بن ودقة بن عبید بن عامر بن بیاضی انصاری]] و از پیش‌قدمان در [[پذیرش اسلام]] و یکی از هفتاد نفری است که همراه [[پیامبر]] {{صل}} در [[عقبه]] حضور داشت. او در جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]] و [[خندق]] و تمام جنگ‌های [[زمان پیامبر]] {{صل}} شرکت داشت. [[رسول خدا]] {{صل}} میان او و [[عبدالله بن مخرمه عامری]] [[صیغه برادری]] خواند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۶۰</ref>.


فروه مردی [[ثروتمند]] بود و در [[جنگ‌ها]] با خود دو اسب به میدان [[جنگ]] می‌برد و هر سال هزار بار شتر از خرمای نخلستانش را در [[راه خدا]] [[انفاق]] می‌کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۸-۲۹ (به نقل از موفقیات زبیر بن بکار).</ref>.
فروه مردی [[ثروتمند]] بود و در [[جنگ‌ها]] با خود دو اسب به میدان [[جنگ]] می‌برد و هر سال هزار بار شتر از خرمای نخلستانش را در [[راه خدا]] [[انفاق]] می‌کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۸-۲۹ (به نقل از موفقیات زبیر بن بکار).</ref>.
خط ۱۳: خط ۱۳:
هنگامی که [[زیاد بن لبید]] [[مسلمان]] شد و بت‌های [[بنی بیاضه]] را می‌شکست، فروة بن عمر و هم در این کار با او [[همراهی]] می‌کرد. مادرش، رحیمه، دختر [[نابئ بن زید بن حرام]] است. فروه پسری به نام عبدالرحمن داشت که مادرش، [[حبیبه]] دختر [[ملیل بن وبره]] بود و [[فرزندان]] دیگرش، عبید، کبشه و [[ام‌شرحبیل]] که مادرشان [[کنیز]] بود و ام سعد که مادرش، [[آمنه]] دختر [[خلیفة بن عدی]] بود و خالده و آمنه که [[مادران]] آنها هم کنیز بودند <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۴۸-۴۴۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۸۷-۴۸۸.</ref>
هنگامی که [[زیاد بن لبید]] [[مسلمان]] شد و بت‌های [[بنی بیاضه]] را می‌شکست، فروة بن عمر و هم در این کار با او [[همراهی]] می‌کرد. مادرش، رحیمه، دختر [[نابئ بن زید بن حرام]] است. فروه پسری به نام عبدالرحمن داشت که مادرش، [[حبیبه]] دختر [[ملیل بن وبره]] بود و [[فرزندان]] دیگرش، عبید، کبشه و [[ام‌شرحبیل]] که مادرشان [[کنیز]] بود و ام سعد که مادرش، [[آمنه]] دختر [[خلیفة بن عدی]] بود و خالده و آمنه که [[مادران]] آنها هم کنیز بودند <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۴۸-۴۴۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۸۷-۴۸۸.</ref>


==فروه و استقبال از [[پیامبر]]{{صل}}==
== فروه و استقبال از [[پیامبر]] {{صل}} ==
پس از [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]]، رسول خدا{{صل}} [[روز]] [[دوشنبه]] به محله [[قبا]] وارد شد و تا [[روز جمعه]] (یعنی چهار روز) در آنجا در میان [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] ماند و در همان چند روز [[مسجد قبا]] را، نخستین [[مسجد]] ساخته شده در [[اسلام]]، به دست خود بنا کرد. و چون روز جمعه شد از قبا به سوی مدینه حرکت کرد و چون به محله [[بنی سالم بن عوف]] رسید در وادی "رانوناء" [[نماز جمعه]] خواند؛ و این نخستین [[نماز]] جمعه‌ای بود که آن [[حضرت]] در مدینه خواند. و پس از نماز بزرگان این قبیله مانند [[عتبان بن مالک]] و [[عباس بن عبادة بن نضله]] و برخی دیگر به نزد آن [[حضرت]] آمده، گفتند: یا [[رسول الله]]، در میان [[قبیله]] ما فرود آی که هر چه بخواهی، از [[اسلحه]] و مردان [[جنگجو]] کنید و [[مال]] و آذوقه در [[دفاع]] از تو آماده است. حضرت به آنها فرمود: "شتر را رها و [[راه]] او را باز کنید که او [[مأمور]] است".
پس از [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]]، رسول خدا {{صل}} [[روز]] [[دوشنبه]] به محله [[قبا]] وارد شد و تا [[روز جمعه]] (یعنی چهار روز) در آنجا در میان [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] ماند و در همان چند روز [[مسجد قبا]] را، نخستین [[مسجد]] ساخته شده در [[اسلام]]، به دست خود بنا کرد. و چون روز جمعه شد از قبا به سوی مدینه حرکت کرد و چون به محله [[بنی سالم بن عوف]] رسید در وادی "رانوناء" [[نماز جمعه]] خواند؛ و این نخستین [[نماز]] جمعه‌ای بود که آن [[حضرت]] در مدینه خواند. و پس از نماز بزرگان این قبیله مانند [[عتبان بن مالک]] و [[عباس بن عبادة بن نضله]] و برخی دیگر به نزد آن [[حضرت]] آمده، گفتند: یا [[رسول الله]]، در میان [[قبیله]] ما فرود آی که هر چه بخواهی، از [[اسلحه]] و مردان [[جنگجو]] کنید و [[مال]] و آذوقه در [[دفاع]] از تو آماده است. حضرت به آنها فرمود: "شتر را رها و [[راه]] او را باز کنید که او [[مأمور]] است".


سپس از آنجا گذشت و به محله [[بنی بیاضه]] رسید. بزرگان این قبیله مانند [[زیاد بن لبید]] و [[فروة بن عمرو]] نیز پیش آمده و مانند قبیله [[بنی سالم]] از آن حضرت خواستند تا در میان آن قبیله ساکن شود و حضرت همان جواب را دادند. پس از آنجا نیز گذشت و به محله [[بنی ساعده]] وارد شد، در این جا [[سعد بن عباده]] و [[منذر بن عمرو]] و برخی از بزرگان قبیله بنی ساعده پیش آمده، گفتند: در میان قبیله ما فرود آی که [[آمادگی]] گونه [[فداکاری]] و دفاع از شما را داریم. حضرت دوبار فرمود: "شتر را رها کنید، زیرا او مأمور است". سپس از آنجا به محله [[بنی حارث بن خزرج]] رسید. بزرگان ایشان مانند [[سعد بن ربیع]]، [[خارجة بن زید]] و [[عبدالله بن رواحه]] نیز پیش آمده و همان درخواست را از ایشان کردند و از آن حضرت همان پاسخ را شنیدند. سپس ایشان به محله [[بنی عدی بن نجار]] رسید. اینان که به سبب [[مادر]]، با [[رسول خدا]]{{صل}} رابطه [[خویشاوندی]] داشتند و [[سلمی]] مادر [[عبد المطلب]] از این قبیله بود، بزرگان خویش مانند [[سلیط بن قیس]]، ابو سلیط و [[اسیرة بن أبی خارجه]] را با عده‌ای دیگر به نزد آن حضرت فرستاده، خواستار فرود آمدن آن حضرت در میان آن قبیله شده، گفتند: در میان دائیان خود فرود آی و از هرگونه حمایتی در این قبیله بهره‌مند شو! ولی رسول خدا{{صل}} همان پاسخ را داده، آنان نیز شتر را رها کرده مأیوسانه به خانه‌های خود بازگشتند.
سپس از آنجا گذشت و به محله [[بنی بیاضه]] رسید. بزرگان این قبیله مانند [[زیاد بن لبید]] و [[فروة بن عمرو]] نیز پیش آمده و مانند قبیله [[بنی سالم]] از آن حضرت خواستند تا در میان آن قبیله ساکن شود و حضرت همان جواب را دادند. پس از آنجا نیز گذشت و به محله [[بنی ساعده]] وارد شد، در این جا [[سعد بن عباده]] و [[منذر بن عمرو]] و برخی از بزرگان قبیله بنی ساعده پیش آمده، گفتند: در میان قبیله ما فرود آی که [[آمادگی]] گونه [[فداکاری]] و دفاع از شما را داریم. حضرت دوبار فرمود: "شتر را رها کنید، زیرا او مأمور است". سپس از آنجا به محله [[بنی حارث بن خزرج]] رسید. بزرگان ایشان مانند [[سعد بن ربیع]]، [[خارجة بن زید]] و [[عبدالله بن رواحه]] نیز پیش آمده و همان درخواست را از ایشان کردند و از آن حضرت همان پاسخ را شنیدند. سپس ایشان به محله [[بنی عدی بن نجار]] رسید. اینان که به سبب [[مادر]]، با [[رسول خدا]] {{صل}} رابطه [[خویشاوندی]] داشتند و [[سلمی]] مادر [[عبد المطلب]] از این قبیله بود، بزرگان خویش مانند [[سلیط بن قیس]]، ابو سلیط و [[اسیرة بن أبی خارجه]] را با عده‌ای دیگر به نزد آن حضرت فرستاده، خواستار فرود آمدن آن حضرت در میان آن قبیله شده، گفتند: در میان دائیان خود فرود آی و از هرگونه حمایتی در این قبیله بهره‌مند شو! ولی رسول خدا {{صل}} همان پاسخ را داده، آنان نیز شتر را رها کرده مأیوسانه به خانه‌های خود بازگشتند.


شتر هم چنان حرکت کرد تا اینکه به محله [[بنی مالک بن نجار]] رسید و در همان جائی که اکنون [[مسجد]] آن [[حضرت]] قرار دارد، زانو زد و خوابید. این [[زمین]] [[مال]] دو [[کودک]] [[یتیم]] به نام‌های [[سهل]] و [[سهیل]]، [[فرزندان]] [[عمرو]] بود که [[معاذ بن عفراء]] از آنها [[سرپرستی]] می‌کرد و آنها در آن زمین خرمای خود را که از درخت می‌چیدند، خشک می‌کردند. شتر [[رسول خدا]]{{صل}} در آن زمین خوابید ولی آن حضرت از شتر پیاده نشد، از این رو شتر برخاسته چند قدمی برداشت ولی دوباره به پشت سر خود نگاه کرده، به همان جای اول بازگشت و همان جا زانو زده، خوابید و گردن و سینه خود را نیز بر زمین چسباند. در این وقت رسول خدا{{صل}} از شتر پیاده شده، پرسید: این زمین از آن کیست؟ معاذ بن عفراء پیش آمده، گفت: "این جا مال فرزندان یتیم عمرو، سهل و سهیل است که من [[سرپرست]] آنها هستم و من آن دو را [[راضی]] می‌کنم تا این زمین را به شما واگذار کنند و شما در این جا مسجدی بسازید". (پس از اینکه [[معاذ]] [[رضایت]] آن دو کودک را گرفت) رسول خدا{{صل}} [[دستور]] داد تا در آنجا مسجدی بسازند و خود در [[خانه]] [[ابو ایوب]] (که در کنار همان زمین بود) ساکن شد و تا پایان بنای مسجد و حجره‌های اطراف آن، در خانه ابو ایوب به سر برد و پس از پایان ساخت مسجد و حجرات اطراف، رسول خدا{{صل}} بدان جا منتقل شد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۸۸-۴۸۹.</ref>
شتر هم چنان حرکت کرد تا اینکه به محله [[بنی مالک بن نجار]] رسید و در همان جائی که اکنون [[مسجد]] آن [[حضرت]] قرار دارد، زانو زد و خوابید. این [[زمین]] [[مال]] دو [[کودک]] [[یتیم]] به نام‌های [[سهل]] و [[سهیل]]، [[فرزندان]] [[عمرو]] بود که [[معاذ بن عفراء]] از آنها [[سرپرستی]] می‌کرد و آنها در آن زمین خرمای خود را که از درخت می‌چیدند، خشک می‌کردند. شتر [[رسول خدا]] {{صل}} در آن زمین خوابید ولی آن حضرت از شتر پیاده نشد، از این رو شتر برخاسته چند قدمی برداشت ولی دوباره به پشت سر خود نگاه کرده، به همان جای اول بازگشت و همان جا زانو زده، خوابید و گردن و سینه خود را نیز بر زمین چسباند. در این وقت رسول خدا {{صل}} از شتر پیاده شده، پرسید: این زمین از آن کیست؟ معاذ بن عفراء پیش آمده، گفت: "این جا مال فرزندان یتیم عمرو، سهل و سهیل است که من [[سرپرست]] آنها هستم و من آن دو را [[راضی]] می‌کنم تا این زمین را به شما واگذار کنند و شما در این جا مسجدی بسازید". (پس از اینکه [[معاذ]] [[رضایت]] آن دو کودک را گرفت) رسول خدا {{صل}} [[دستور]] داد تا در آنجا مسجدی بسازند و خود در [[خانه]] [[ابو ایوب]] (که در کنار همان زمین بود) ساکن شد و تا پایان بنای مسجد و حجره‌های اطراف آن، در خانه ابو ایوب به سر برد و پس از پایان ساخت مسجد و حجرات اطراف، رسول خدا {{صل}} بدان جا منتقل شد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۸۸-۴۸۹.</ref>


==فروه و [[جنگ بدر]]==
== فروه و [[جنگ بدر]] ==
فروه در جنگ بدر نیز حضور داشت. [[نقل]] شده، از [[بنی بیاضة بن عامر بن زریق]]، [[زیاد بن لبید بن ثعلبه]]، [[فروة بن عمرو بن ودقه]]، [[خالد بن قیس بن مالک بن عجلان]] و [[رحیلة بن ثعلبة بن خالد]] در جنگ بدر حضور داشتند<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷۲.</ref>. همچنین نقل شده، در جنگ بدر، [[فروة بن عمرو]]، [[عبدالله بن ابی بن خلف]] از [[قبیله]] [[بنی جمح]] را دستگیر کرد<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۰.</ref>
فروه در جنگ بدر نیز حضور داشت. [[نقل]] شده، از [[بنی بیاضة بن عامر بن زریق]]، [[زیاد بن لبید بن ثعلبه]]، [[فروة بن عمرو بن ودقه]]، [[خالد بن قیس بن مالک بن عجلان]] و [[رحیلة بن ثعلبة بن خالد]] در جنگ بدر حضور داشتند<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷۲.</ref>. همچنین نقل شده، در جنگ بدر، [[فروة بن عمرو]]، [[عبدالله بن ابی بن خلف]] از [[قبیله]] [[بنی جمح]] را دستگیر کرد<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۰.</ref>


==فروه و [[تقسیم غنائم]] [[خیبر]]==
== فروه و [[تقسیم غنائم]] [[خیبر]] ==
[[پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ خیبر]] فروة بن عمرو بیاضی را [[نگهبان]] [[غنائم]] کرد و همه غنائمی که [[مسلمانان]] از حصارهای شقّ و نطاة و کتیبه گرد آورده بودند، به او سپرده شد. مسلمانان در حصار کتیبه برای هر یک از [[یهودیان]]، از مرد و [[زن]] و بچه، فقط یک دست [[لباس]] گذاشته بودند. همچنین آنها مقدار زیادی وسایل [[خانه]] و قطیفه و [[سلاح]] و خوراکی‌ها و خورش‌های گوناگون و گاو و گوسفند به دست آورده بودند. اما از خوراکی‌ها و علوفه دام‌ها [[خمس]] گرفته نمی‌شد و مسلمانان به اندازه احتیاج خود از آن بر می‌داشتند. هر کس به اسلحه‌ای احتیاج داشت آن را از [[خزانه]] دار می‌گرفت و می‌جنگید و پس از [[پیروزی]] آن را بر می‌گرداند.
[[پیامبر]] {{صل}} در [[جنگ خیبر]] فروة بن عمرو بیاضی را [[نگهبان]] [[غنائم]] کرد و همه غنائمی که [[مسلمانان]] از حصارهای شقّ و نطاة و کتیبه گرد آورده بودند، به او سپرده شد. مسلمانان در حصار کتیبه برای هر یک از [[یهودیان]]، از مرد و [[زن]] و بچه، فقط یک دست [[لباس]] گذاشته بودند. همچنین آنها مقدار زیادی وسایل [[خانه]] و قطیفه و [[سلاح]] و خوراکی‌ها و خورش‌های گوناگون و گاو و گوسفند به دست آورده بودند. اما از خوراکی‌ها و علوفه دام‌ها [[خمس]] گرفته نمی‌شد و مسلمانان به اندازه احتیاج خود از آن بر می‌داشتند. هر کس به اسلحه‌ای احتیاج داشت آن را از [[خزانه]] دار می‌گرفت و می‌جنگید و پس از [[پیروزی]] آن را بر می‌گرداند.


چون همه غنائم جمع شد، پیامبر{{صل}} [[دستور]] فرمودند تا آن را به پنج قسمت تقسیم کنند. روی یک سهم، نام "الله" نوشته شده بود و بقیه را یک سو نهادند. پس نخستین بخشی که کنار گذاشتند، سهم [[رسول خدا]]{{صل}} بود و چیزی را برای خمس برنگزیدند. آنگاه پیامبر{{صل}} دستور فرمود که اگر کسی بخواهد می‌تواند بقیه کالاها را بخرد و فروه شروع به فروش آنها کرد. پیامبر{{صل}} برای [[برکت]] کار او [[دعا]] کرد و فرمود: "خدایا، بازارش را رایج کن!" فروة بن عمرو گوید: [[مردم]] برای خرید آنها [[هجوم]] آوردند، به طوری که در دو [[روز]]، همه آنها فروخته شد. و وسایل خانه آن [[قدر]] زیاد بود که [[فکر]] نمی‌کردم به زودی از فروش آن خلاص شویم. پیامبر{{صل}} از خمس غنائمی که سهم خودش بود، مقداری سلاح و لباس فراهم کرد و به [[اهل بیت]] خود مقداری وسایل خانه و لباس و مهره‌های قیمتی بخشید. مقداری به [[زنان]] و مردان [[خاندان]] [[عبد المطلب]] و مقداری هم به [[یتیمان]] و [[فقرا]] بخشیدند. بخش‌هایی از [[تورات]] نیز در میان [[غنائم]] به دست [[مسلمانان]] افتاده بود. [[یهودیان]] برای گرفتن آن با [[رسول خدا]]{{صل}} [[گفتگو]] کردند تا آن را به ایشان بازگرداند. در [[زمان]] [[تقسیم غنائم]] منادی [[پیامبر]]{{صل}} در میان مسلمانان رفت و گفت: "حتی اگر بدون اجازه نخ و تکه‌های پارچه را هم برداشته‌اید، آنها را جزو غنائم بدانید که این کار مایه [[بدبختی]] و سرافکندگی و فرو افتادن در [[آتش]] [[قیامت]] خواهد بود. در آن [[روز]] که [[فروه]] کالاها را می‌فروخت؛ دستاری از غنائم به سر خود بسته بود که [[آفتاب]] بر سرش نتابد. او بدون توجه به [[خانه]] خود رفت و بعد متوجه آن دستار شد، پس از خانه بیرون آمد و آن را میان غنائم انداخت. چون این خبر به رسول خدا{{صل}} رسید، فرمود: "دستاری از آتش بود که بر سر خود پیچیده بودی". و در آن روز مردی چیزی از غنائم را از پیامبر{{صل}} خواست. پیامبر{{صل}} فرمود: "حتی یک تار نخ و یک تکه پارچه از آن [[حلال]] نیست؛ من خود چیزی برنمی دارم و چیزی هم از آن به کسی نمی‌بخشم".
چون همه غنائم جمع شد، پیامبر {{صل}} [[دستور]] فرمودند تا آن را به پنج قسمت تقسیم کنند. روی یک سهم، نام "الله" نوشته شده بود و بقیه را یک سو نهادند. پس نخستین بخشی که کنار گذاشتند، سهم [[رسول خدا]] {{صل}} بود و چیزی را برای خمس برنگزیدند. آنگاه پیامبر {{صل}} دستور فرمود که اگر کسی بخواهد می‌تواند بقیه کالاها را بخرد و فروه شروع به فروش آنها کرد. پیامبر {{صل}} برای [[برکت]] کار او [[دعا]] کرد و فرمود: "خدایا، بازارش را رایج کن!" فروة بن عمرو گوید: [[مردم]] برای خرید آنها [[هجوم]] آوردند، به طوری که در دو [[روز]]، همه آنها فروخته شد. و وسایل خانه آن [[قدر]] زیاد بود که [[فکر]] نمی‌کردم به زودی از فروش آن خلاص شویم. پیامبر {{صل}} از خمس غنائمی که سهم خودش بود، مقداری سلاح و لباس فراهم کرد و به [[اهل بیت]] خود مقداری وسایل خانه و لباس و مهره‌های قیمتی بخشید. مقداری به [[زنان]] و مردان [[خاندان]] [[عبد المطلب]] و مقداری هم به [[یتیمان]] و [[فقرا]] بخشیدند. بخش‌هایی از [[تورات]] نیز در میان [[غنائم]] به دست [[مسلمانان]] افتاده بود. [[یهودیان]] برای گرفتن آن با [[رسول خدا]] {{صل}} [[گفتگو]] کردند تا آن را به ایشان بازگرداند. در [[زمان]] [[تقسیم غنائم]] منادی [[پیامبر]] {{صل}} در میان مسلمانان رفت و گفت: "حتی اگر بدون اجازه نخ و تکه‌های پارچه را هم برداشته‌اید، آنها را جزو غنائم بدانید که این کار مایه [[بدبختی]] و سرافکندگی و فرو افتادن در [[آتش]] [[قیامت]] خواهد بود. در آن [[روز]] که [[فروه]] کالاها را می‌فروخت؛ دستاری از غنائم به سر خود بسته بود که [[آفتاب]] بر سرش نتابد. او بدون توجه به [[خانه]] خود رفت و بعد متوجه آن دستار شد، پس از خانه بیرون آمد و آن را میان غنائم انداخت. چون این خبر به رسول خدا {{صل}} رسید، فرمود: "دستاری از آتش بود که بر سر خود پیچیده بودی". و در آن روز مردی چیزی از غنائم را از پیامبر {{صل}} خواست. پیامبر {{صل}} فرمود: "حتی یک تار نخ و یک تکه پارچه از آن [[حلال]] نیست؛ من خود چیزی برنمی دارم و چیزی هم از آن به کسی نمی‌بخشم".


مردی از آن [[حضرت]] [[پای بندی]] برای شترش خواست، پیامبر{{صل}} به او فرمود: بگذار غنائم تقسیم شود تا پای بندی به تو بدهم، و اگر ریسمان هم بخواهی می‌دهم". مردی سیاه به نام کرکره در [[جنگ]] همراه پیامبر{{صل}} بود که در زمان[[جنگ]] اسب آن حضرت را نگاه می‌داشت و او در جنگ کشته شد. به پیامبر{{صل}} گفتند: آیا کرکره [[شهید]] است؟ پیامبر{{صل}} فرمود: "او هم اکنون در آتش می‌سوزد به سبب قطیفه‌ای که از غنائم دزدیده بود". مردی گفت: "ای رسول خدا، من از غنائم دو بند [[کفش]] کهنه برداشته‌ام". فرمود: "دو بند آتشین است". و در آن هنگام مردی از [[قبیله اشجع]] درگذشت و [[مرگ]] او را به پیامبر{{صل}} دادند. حضرت فرمود: "بر [[دوست]] خود [[نماز]] نگزارید". چهره [[مردم]] درهم شد. پیامبر{{صل}} فرمود: "این دوست شما در [[راه خدا]] غل و [[غش]] کرده است.
مردی از آن [[حضرت]] [[پای بندی]] برای شترش خواست، پیامبر {{صل}} به او فرمود: بگذار غنائم تقسیم شود تا پای بندی به تو بدهم، و اگر ریسمان هم بخواهی می‌دهم". مردی سیاه به نام کرکره در [[جنگ]] همراه پیامبر {{صل}} بود که در زمان[[جنگ]] اسب آن حضرت را نگاه می‌داشت و او در جنگ کشته شد. به پیامبر {{صل}} گفتند: آیا کرکره [[شهید]] است؟ پیامبر {{صل}} فرمود: "او هم اکنون در آتش می‌سوزد به سبب قطیفه‌ای که از غنائم دزدیده بود". مردی گفت: "ای رسول خدا، من از غنائم دو بند [[کفش]] کهنه برداشته‌ام". فرمود: "دو بند آتشین است". و در آن هنگام مردی از [[قبیله اشجع]] درگذشت و [[مرگ]] او را به پیامبر {{صل}} دادند. حضرت فرمود: "بر [[دوست]] خود [[نماز]] نگزارید". چهره [[مردم]] درهم شد. پیامبر {{صل}} فرمود: "این دوست شما در [[راه خدا]] غل و [[غش]] کرده است.
[[زید بن خالد جهنی]] گوید: کالاهای او را گشتیم و در میان آنها چند [[مهره]] بی‌ارزش از مهره‌های [[یهودیان]] را یافتیم که دو [[درهم]] هم نمی‌ارزید. تنی چند از [[مسلمانان]] هم که [[رفیق]] یک دیگر بودند، چند مهره برداشته بودند. اگر قیمت آنها را حساب می‌کردند دو درهم بیشتر نمی‌ارزید، این افراد پس از تقسیم غنیمت‌ها، آن مهره‌ها را به حضور [[پیامبر]]{{صل}} آوردند و گفتند: ما اینها را فراموش کرده بودیم و پیش ما مانده است. پیامبر{{صل}} فرمود: "همه شما [[سوگند]] می‌خورید که فراموش کرده بودید؟" گفتند: آری و همگی سوگند خوردند که فراموش کرده بودند. آنگاه [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] داد که تابوت‌های [[شهدا]] را پیش آوردند و همه را یک جا نهادند و پیامبر{{صل}} بر آنها [[نماز]] گزارد. پیامبر اگر هم چیزی درباره اشخاص می‌دید که به طور نهانی و تقلبی برداشته‌اند، آنها را خیلی [[معاقبه]] نمی‌فرمود، و شنیده نشده است که مثلاً رسول خدا{{صل}} بار کسی را که اشیاء دزدی در آن پیدا شده است بسوزاند، بلکه او را [[سرزنش]] و [[شماتت]] می‌فرمود و آن شخص به [[مردم]] هم معرفی می‌شد. گویند، در آن [[روز]] شمش طلایی را در قبال طلای بیشتری خریدند، و پیامبر{{صل}} از این مسئله شگفت زده شدند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۰-۴۹۲.</ref>
[[زید بن خالد جهنی]] گوید: کالاهای او را گشتیم و در میان آنها چند [[مهره]] بی‌ارزش از مهره‌های [[یهودیان]] را یافتیم که دو [[درهم]] هم نمی‌ارزید. تنی چند از [[مسلمانان]] هم که [[رفیق]] یک دیگر بودند، چند مهره برداشته بودند. اگر قیمت آنها را حساب می‌کردند دو درهم بیشتر نمی‌ارزید، این افراد پس از تقسیم غنیمت‌ها، آن مهره‌ها را به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آوردند و گفتند: ما اینها را فراموش کرده بودیم و پیش ما مانده است. پیامبر {{صل}} فرمود: "همه شما [[سوگند]] می‌خورید که فراموش کرده بودید؟" گفتند: آری و همگی سوگند خوردند که فراموش کرده بودند. آنگاه [[رسول خدا]] {{صل}} [[دستور]] داد که تابوت‌های [[شهدا]] را پیش آوردند و همه را یک جا نهادند و پیامبر {{صل}} بر آنها [[نماز]] گزارد. پیامبر اگر هم چیزی درباره اشخاص می‌دید که به طور نهانی و تقلبی برداشته‌اند، آنها را خیلی [[معاقبه]] نمی‌فرمود، و شنیده نشده است که مثلاً رسول خدا {{صل}} بار کسی را که اشیاء دزدی در آن پیدا شده است بسوزاند، بلکه او را [[سرزنش]] و [[شماتت]] می‌فرمود و آن شخص به [[مردم]] هم معرفی می‌شد. گویند، در آن [[روز]] شمش طلایی را در قبال طلای بیشتری خریدند، و پیامبر {{صل}} از این مسئله شگفت زده شدند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۰-۴۹۲.</ref>


==فروه و برآورد خرمای نخلستان‌ها==
== فروه و برآورد خرمای نخلستان‌ها ==
فروه در گمانه‌زنی ماهر بود و رسول خدا{{صل}} او را برای برآورد خرمای نخلستان [[مدینه]] می‌فرستاد و همواره برآوردهای او درست بود و او [[خطا]] نمی‌کرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۷۹.</ref>.
فروه در گمانه‌زنی ماهر بود و رسول خدا {{صل}} او را برای برآورد خرمای نخلستان [[مدینه]] می‌فرستاد و همواره برآوردهای او درست بود و او [[خطا]] نمی‌کرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۷۹.</ref>.


همچنین هنگامی که پیامبر{{صل}} [[خیبر]] را [[فتح]] کرد، یهودیان پیش آن [[حضرت]] آمدند و گفتند: ای [[محمد]]، ما صاحبان نخلستان و آشنا به [[فنون]] خرماداری هستیم. پیامبر{{صل}} با آنها قرار گذاشتند که به [[کشاورزی]] و زراعت‌های دیگر مشغول باشند، و در عوض، سهمی از خرما و کشاورزی از آن آنها باشد. آنها زیر درختان خرما، کشاورزی می‌کردند. و پیامبر{{صل}} به آنها فرمود: "من شما را در این [[سرزمین]] ساکن می‌سازم". آنها در تمام مدت [[عمر]] آن [[حضرت]] و دوران [[خلافت ابوبکر]] و اوایل [[خلافت عمر]] همان‌جا بودند. [[پیامبر]]{{صل}} [[عبدالله بن رواحه]] را برای برآورد [[میزان]] خرما و بررسی آنها به آنجا می‌فرستاد و او پس از بررسی میزان خرما را برآورد کرده، به آنها می‌گفت: اگر دل‌تان می‌خواهد خودتان خرماها را بچینید و نیمه ما را بپردازید، و اگر می‌خواهید ما آنها را بچینیم و نیمه شما را بپردازیم. یک بار عبدالله بن رواحه میزان خرما را [[چهل]] هزار بار شتر برآورد کرده بود. یهودی‌ها مقداری از زر و زیورهای [[زنان]] را به او داده، گفتند، اینها از آن تو باشد و در تقسیم خرما بیشتر گذشت کن. عبدالله بن رواحه گفت: "ای گروه [[یهود]]، با اینکه در نظر من شما بدترین [[خلق]] خدایید، اما این موضوع [[سب]] نمی‌شود که من نسبت به شما [[ستم]] روا دارم". آنها گفتند: به سبب این [[دادگری]] است که [[آسمان]] و [[زمین]] پا برجا و [[استوار]] می‌ماند.
همچنین هنگامی که پیامبر {{صل}} [[خیبر]] را [[فتح]] کرد، یهودیان پیش آن [[حضرت]] آمدند و گفتند: ای [[محمد]]، ما صاحبان نخلستان و آشنا به [[فنون]] خرماداری هستیم. پیامبر {{صل}} با آنها قرار گذاشتند که به [[کشاورزی]] و زراعت‌های دیگر مشغول باشند، و در عوض، سهمی از خرما و کشاورزی از آن آنها باشد. آنها زیر درختان خرما، کشاورزی می‌کردند. و پیامبر {{صل}} به آنها فرمود: "من شما را در این [[سرزمین]] ساکن می‌سازم". آنها در تمام مدت [[عمر]] آن [[حضرت]] و دوران [[خلافت ابوبکر]] و اوایل [[خلافت عمر]] همان‌جا بودند. [[پیامبر]] {{صل}} [[عبدالله بن رواحه]] را برای برآورد [[میزان]] خرما و بررسی آنها به آنجا می‌فرستاد و او پس از بررسی میزان خرما را برآورد کرده، به آنها می‌گفت: اگر دل‌تان می‌خواهد خودتان خرماها را بچینید و نیمه ما را بپردازید، و اگر می‌خواهید ما آنها را بچینیم و نیمه شما را بپردازیم. یک بار عبدالله بن رواحه میزان خرما را [[چهل]] هزار بار شتر برآورد کرده بود. یهودی‌ها مقداری از زر و زیورهای [[زنان]] را به او داده، گفتند، اینها از آن تو باشد و در تقسیم خرما بیشتر گذشت کن. عبدالله بن رواحه گفت: "ای گروه [[یهود]]، با اینکه در نظر من شما بدترین [[خلق]] خدایید، اما این موضوع [[سب]] نمی‌شود که من نسبت به شما [[ستم]] روا دارم". آنها گفتند: به سبب این [[دادگری]] است که [[آسمان]] و [[زمین]] پا برجا و [[استوار]] می‌ماند.


عبدالله بن رواحه همچنان بر این کار بود، و چون در [[جنگ مؤته]] [[شهید]] شد، پیامبر{{صل}} [[ابو الهیثم بن تیهان]] را بر این کار گماردند. [[جبار بن صخر]] را هم نام برده‌اند. و نیز گفته شده است که پس از عبدالله بن رواحه کسی که عهده دار این کار شد، [[فروة بن عمرو]] بود<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۹۰-۶۹۱.</ref>.
عبدالله بن رواحه همچنان بر این کار بود، و چون در [[جنگ مؤته]] [[شهید]] شد، پیامبر {{صل}} [[ابو الهیثم بن تیهان]] را بر این کار گماردند. [[جبار بن صخر]] را هم نام برده‌اند. و نیز گفته شده است که پس از عبدالله بن رواحه کسی که عهده دار این کار شد، [[فروة بن عمرو]] بود<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۹۰-۶۹۱.</ref>.


هنگامی که پیامبر{{صل}} به سوی [[خیبر]] حرکت کرد و نزدیک آن رسید، [[محیصة بن مسعود]] را به سوی [[فدک]]<ref>فدک، منطقه‌ای که تا مدینه دو روز راه است. (معجم البلدان، حموی، ج۴، ص۲۳۸).</ref> فرستاد تا [[مردم]] آنجا را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند و ایشان را بترساند که در غیر آن صورت، با آنها هم خواهد جنگید و به سرزمین آنها فرود خواهد آمد<ref>محیصه گوید: پیش آنها رفتم و دو روز پیش آنها ماندم. آنان گفتند: نطاة، عامر، یاسر، اسیر، حارث و سالار یهودیان مرحب داخل حصار هستند و ما خیال نمی‌کنیم محمد به سرزمین ما نزدیک شود که در آن ده هزار جنگجو هست. چون خباثت ایشان را دیدم، خواستم برگردم ولی آنان گفتند: ما تنی چند را همراه تو می‌‍فرستیم که برای ما قرار صلح بگذارند و در عین حال می‌پنداشتند که یهودیان مانع برقراری صلح خواهند شد. و همین گونه دو دل بودند تا اینکه از کشته شدن بزرگان حصارهای ناعم باخبر شدند. این موضوع ارکان کار آنها را از هم پاشید و به من گفتند: آنچه به تو گفتیم، از محمد پوشیده بدار و این همه زر و زیور که از زنان خود گرد آورده ایم مال تو باشد. گفتم: هرگز! من آنچه را از شما شنیده‌ام، به رسول خدا{{صل}} خواهم گفت. و مطالبی را که گفته بودند به رسول خدا خبر دارم. پس مردی از سران فدک که به او نون بن یوشع می‌گفتند، همراه تنی چند از یهودیان با من آمدند و با رسول خدا صلح کردند که خون‌های‌شان محفوظ بماند و آن حضرت ایشان را از آن سرزمین تبعید کند، و آنها تمام اموال خود را به پیامبر واگذارند و چنین شد. گویند، یهودیان پیشنهاد کردند که از دیار خود بکو چند و بیرون بروند، ولی از اموال آنها چیزی در اختیار پیامبر{{صل}} قرار نگیرد و هنگام محصول برداری خودشان برگردند و محصول را جمع کنند. پیامبر{{صل}} این تقاضا را نپذیرفت. محیصه به آنها گفت: شما نه یارای مقاومت دارید و نه حصار و نه مردان جنگی، اگر پیامبر{{صل}} صد نفر را به سراغ شما بفرستند شما را پیش ایشان خواهند برد. صلح بدین گونه صورت گرفت که نیمی از خاک فدک از آن یهودیان و نیمی دیگر از آن رسول خدا{{صل}} باشد و پیامبر{{صل}} این پیشنهاد را پذیرفتند. این مطلب از مطلب نخست، صحیح‌تر است. پیامبر{{صل}} با همین شرایط آنها را در جای خود باقی گذاشت و به آنجا نرفت. (المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۰۶).</ref>. چون [[عمر بن خطاب]] به [[خلافت]] رسید و [[یهودیان]] [[خیبر]] را از آن منطقه بیرون راند، کسی را به [[فدک]] فرستاد که بهای [[زمین]] آنها را [[تعیین]] کند. او [[ابو الهیثم بن تیهان]]، [[فروة بن عمرو]] و [[زید بن ثابت]] را برای این کار تعیین کرد. آنها درختان خرما و [[زمین‌ها]] را قیمت گذاری کردند و عمر بن خطاب نیمی از بهای آن را که حدود پنجاه هزار [[درهم]] یا بیشتر بود، از پول‌های [[عراق]] پرداخت کرد و ایشان را به [[شام]] [[تبعید]] کرد. و گویند ابو خیثمه حارثی زمین‌ها را قیمت گذاری کرد <ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۰۶-۷۰۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۲-۴۹۴.</ref>
هنگامی که پیامبر {{صل}} به سوی [[خیبر]] حرکت کرد و نزدیک آن رسید، [[محیصة بن مسعود]] را به سوی [[فدک]]<ref>فدک، منطقه‌ای که تا مدینه دو روز راه است. (معجم البلدان، حموی، ج۴، ص۲۳۸).</ref> فرستاد تا [[مردم]] آنجا را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند و ایشان را بترساند که در غیر آن صورت، با آنها هم خواهد جنگید و به سرزمین آنها فرود خواهد آمد<ref>محیصه گوید: پیش آنها رفتم و دو روز پیش آنها ماندم. آنان گفتند: نطاة، عامر، یاسر، اسیر، حارث و سالار یهودیان مرحب داخل حصار هستند و ما خیال نمی‌کنیم محمد به سرزمین ما نزدیک شود که در آن ده هزار جنگجو هست. چون خباثت ایشان را دیدم، خواستم برگردم ولی آنان گفتند: ما تنی چند را همراه تو می‌‍فرستیم که برای ما قرار صلح بگذارند و در عین حال می‌پنداشتند که یهودیان مانع برقراری صلح خواهند شد. و همین گونه دو دل بودند تا اینکه از کشته شدن بزرگان حصارهای ناعم باخبر شدند. این موضوع ارکان کار آنها را از هم پاشید و به من گفتند: آنچه به تو گفتیم، از محمد پوشیده بدار و این همه زر و زیور که از زنان خود گرد آورده ایم مال تو باشد. گفتم: هرگز! من آنچه را از شما شنیده‌ام، به رسول خدا {{صل}} خواهم گفت. و مطالبی را که گفته بودند به رسول خدا خبر دارم. پس مردی از سران فدک که به او نون بن یوشع می‌گفتند، همراه تنی چند از یهودیان با من آمدند و با رسول خدا صلح کردند که خون‌های‌شان محفوظ بماند و آن حضرت ایشان را از آن سرزمین تبعید کند، و آنها تمام اموال خود را به پیامبر واگذارند و چنین شد. گویند، یهودیان پیشنهاد کردند که از دیار خود بکو چند و بیرون بروند، ولی از اموال آنها چیزی در اختیار پیامبر {{صل}} قرار نگیرد و هنگام محصول برداری خودشان برگردند و محصول را جمع کنند. پیامبر {{صل}} این تقاضا را نپذیرفت. محیصه به آنها گفت: شما نه یارای مقاومت دارید و نه حصار و نه مردان جنگی، اگر پیامبر {{صل}} صد نفر را به سراغ شما بفرستند شما را پیش ایشان خواهند برد. صلح بدین گونه صورت گرفت که نیمی از خاک فدک از آن یهودیان و نیمی دیگر از آن رسول خدا {{صل}} باشد و پیامبر {{صل}} این پیشنهاد را پذیرفتند. این مطلب از مطلب نخست، صحیح‌تر است. پیامبر {{صل}} با همین شرایط آنها را در جای خود باقی گذاشت و به آنجا نرفت. (المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۰۶).</ref>. چون [[عمر بن خطاب]] به [[خلافت]] رسید و [[یهودیان]] [[خیبر]] را از آن منطقه بیرون راند، کسی را به [[فدک]] فرستاد که بهای [[زمین]] آنها را [[تعیین]] کند. او [[ابو الهیثم بن تیهان]]، [[فروة بن عمرو]] و [[زید بن ثابت]] را برای این کار تعیین کرد. آنها درختان خرما و [[زمین‌ها]] را قیمت گذاری کردند و عمر بن خطاب نیمی از بهای آن را که حدود پنجاه هزار [[درهم]] یا بیشتر بود، از پول‌های [[عراق]] پرداخت کرد و ایشان را به [[شام]] [[تبعید]] کرد. و گویند ابو خیثمه حارثی زمین‌ها را قیمت گذاری کرد <ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۰۶-۷۰۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۲-۴۹۴.</ref>


==[[فروه]] و [[ماجرای سقیفه]]==
== [[فروه]] و [[ماجرای سقیفه]] ==
فروه از [[دوستان]] و فداییان [[امام علی]]{{ع}} بود و در تمام جنگ‌های [[امیر مؤمنان علی]] در رکاب آن [[حضرت]] جنگید. او در [[زمان]] تشکیل [[سقیفه]] از [[مردم]] کناره جست و با تشکیل دهندگان سقیفه [[مبارزه]] می‌کرد، از جمله در آن هنگام صدا زد: "آیا در میان شما کسی هست که سزاوار خلافت باشد و [[محاسن]] [[علی]] را دارا باشد؟
فروه از [[دوستان]] و فداییان [[امام علی]] {{ع}} بود و در تمام جنگ‌های [[امیر مؤمنان علی]] در رکاب آن [[حضرت]] جنگید. او در [[زمان]] تشکیل [[سقیفه]] از [[مردم]] کناره جست و با تشکیل دهندگان سقیفه [[مبارزه]] می‌کرد، از جمله در آن هنگام صدا زد: "آیا در میان شما کسی هست که سزاوار خلافت باشد و [[محاسن]] [[علی]] را دارا باشد؟
مردم پاسخ دادند: کسی که محاسن و مکارم علی را داشته باشد، وجود ندارد.
مردم پاسخ دادند: کسی که محاسن و مکارم علی را داشته باشد، وجود ندارد.


خط ۵۲: خط ۵۲:
مردم: چون مردم بر [[انتخاب ابوبکر]]، هم نظر شده‌اند؟
مردم: چون مردم بر [[انتخاب ابوبکر]]، هم نظر شده‌اند؟


فروه: "آری روش و مرام [[پیامبر]] را وانهادید و روش جاهلانه [[اجتماعی]] را پیش گرفتید ولی اگر خلافت را در [[خاندان پیامبر]] قرار می‌دادید [[رحمت الهی]] از [[آسمان]] و زمین بر شما می‌بارید"<ref>المسترشد، طبری، ص۴۱۲-۴۱۳؛ کشف المحجة لثمرة المهجه، سید بن طاووس، ص۱۷۷. البته نکته مهم این است که این سخنان در نامه‌ای که علی{{ع}} بعد از فتح مصر نوشته، موجودست و ثقفی کوفی در الغارات به این قسمت، اشاره‌ای نکرده است.</ref>.
فروه: "آری روش و مرام [[پیامبر]] را وانهادید و روش جاهلانه [[اجتماعی]] را پیش گرفتید ولی اگر خلافت را در [[خاندان پیامبر]] قرار می‌دادید [[رحمت الهی]] از [[آسمان]] و زمین بر شما می‌بارید"<ref>المسترشد، طبری، ص۴۱۲-۴۱۳؛ کشف المحجة لثمرة المهجه، سید بن طاووس، ص۱۷۷. البته نکته مهم این است که این سخنان در نامه‌ای که علی {{ع}} بعد از فتح مصر نوشته، موجودست و ثقفی کوفی در الغارات به این قسمت، اشاره‌ای نکرده است.</ref>.


همچنین [[نقل]] شده که فروه این [[شعر]] را نیز سرود: همانا به من بگو، هنگامی او آمد که شیخش ساعده بود. به اینکه سخن شما دو تا بر ما آسان است، مگر یک سخن. سخنان شما که افراد پشت سر ما، بیمارند و دلشان تباه است. خون‌هایشان به سبب [[فتنه]] حلال است. مادرشان چه بد آنها را [[تربیت]] کرده. شما قدر چیزهای با [[ارزش]] خود را نمی‌دانید و فایده‌ای نیز نخواهید برد. همانا [[خدا]] آنچه را شما می‌گویید، [[دروغ]] دانسته است و گاهی دیده‌بان جمعیتی به آنان [[دروغ]] گوید <ref>{{عربی|ألا قل لمعن اذا جئته و ذاک الذی شیخه ساعده
همچنین [[نقل]] شده که فروه این [[شعر]] را نیز سرود: همانا به من بگو، هنگامی او آمد که شیخش ساعده بود. به اینکه سخن شما دو تا بر ما آسان است، مگر یک سخن. سخنان شما که افراد پشت سر ما، بیمارند و دلشان تباه است. خون‌هایشان به سبب [[فتنه]] حلال است. مادرشان چه بد آنها را [[تربیت]] کرده. شما قدر چیزهای با [[ارزش]] خود را نمی‌دانید و فایده‌ای نیز نخواهید برد. همانا [[خدا]] آنچه را شما می‌گویید، [[دروغ]] دانسته است و گاهی دیده‌بان جمعیتی به آنان [[دروغ]] گوید <ref>{{عربی|ألا قل لمعن اذا جئته و ذاک الذی شیخه ساعده
بأن المقال الذی قلتما خفیف علینا سوی واحده
بأن المقال الذی قلتما خفیف علینا سوی واحده
مقالکم إن من خلفنا مراض قلوبهم فاسده
مقالکم إن من خلفنا مراض قلوبهم فاسده
[[حلال]] الدماء [[علی]] فتنة فیبا بئسما ربت الوالده؟
[[حلال]] الدماء [[علی]] فتنة فیبا بئسما ربت الوالده؟
خط ۶۱: خط ۶۱:
لقد [[کذب]] [[الله]] ماقلتما وقد یکذب الرائد الواعده}}؛شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۴-۴۹۶.</ref>
لقد [[کذب]] [[الله]] ماقلتما وقد یکذب الرائد الواعده}}؛شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۴-۴۹۶.</ref>


==فروه و [[نقل حدیث]]==
== فروه و [[نقل حدیث]] ==
فروه تنها یک [[حدیث]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده که پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن حدیث| وَلا یَجْهَرْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْقُرْآنِ}}؛ نسبت به همدیگر به‌وسیله [[قرآن]] تجاهر نکنید. البته این حدیث را [[مالک]] نقل کرده ولی نامی از فروه نبرده است. نقل شده چون فروه از کسانی بود که بر [[عثمان]] [[اعتراض]] می‌کرد، به همین سبب، مالک بن [[انس]] [[روایت]] او را در موطا نیاورده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۵۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۷۹. مرحوم علامه امینی نیز در ذیل این حدیث می‌فرماید: مالک در کتاب "موطأ" فصل "روش قرائت"، حدیثی از این صحابی نقل می‌کند با ذکر لقبش - البیاضی و بدون ذکر نامش، ابن وضاح و ابن مزین می‌گویند: مالک از آن جهت نامش را نیاورده که او از کسانی بود که به قتل عثمان کمک کرده‌اند. ابو عمر در "استیعاب" توضیح می‌دهد که حرف آنها بی معنی است و کسی که چنین حرفی بزند، معلوم می‌شود از نقش و موضع اتصار در قضیه تسخیر خانه عثمان و کشتنش بی خبر است. کاری را که برای فروة بن عمرو انصاری جرم شمرده‌اند، اگر گناه و کننده‌اش از عدالت خارج باشد، نمی‌توان از او حدیث نقل کرد، چه با ذکر نامش و چه بدون آن. در صورتی که جرم او را از عدالت خارج نسازد فروه بن عمرو انصاری همه فضائل و عدالتی را که آن جماعت برای همه اصحاب پیامبر{{صل}} قائلند، خواهد داشت و حدیثی که او نقل می‌کند برای آن مردم، حجت خواهد بود و نیاوردن نامش اثری در درستی و اصالت آن ندارند. وانگهی اگر این کار، جرم و جنایت به شمار آید شامل همه انصار خواهد شد نه شامل فروه بن عمرو انصاری به تنهائی. و این مطلبی است که ابوعمر به آن اشاره کرده، می‌گوید: کسی که چنین حرفی زده معلوم می‌شود از نقش و موضع انصار در زمان تسخیر خانه عثمان و کشتنش بی خبر است. پس یا باید هیچ یک از روایاتی را که انصار نقل کرده‌اند، صحیح ندانست با نام هیچ یک از آنان را در نقل روایت‌شان نیاورد. به هر حال، این انصاری بدری، از کسانی است که به کشته شدن عثمان کمک کرده، و در موضع گیری‌اش در برابر عثمان با انصار یا سایر اصحاب پیامبر{{صل}} اختلافی نداشت و با ایشان هم داستان بوده است". (الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۸۶-۱۸۷).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۶.</ref>
فروه تنها یک [[حدیث]] از [[پیامبر]] {{صل}} [[نقل]] کرده که پیامبر {{صل}} فرمود: {{متن حدیث| وَلا یَجْهَرْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْقُرْآنِ}}؛ نسبت به همدیگر به‌وسیله [[قرآن]] تجاهر نکنید. البته این حدیث را [[مالک]] نقل کرده ولی نامی از فروه نبرده است. نقل شده چون فروه از کسانی بود که بر [[عثمان]] [[اعتراض]] می‌کرد، به همین سبب، مالک بن [[انس]] [[روایت]] او را در موطا نیاورده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۵۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۷۹. مرحوم علامه امینی نیز در ذیل این حدیث می‌فرماید: مالک در کتاب "موطأ" فصل "روش قرائت"، حدیثی از این صحابی نقل می‌کند با ذکر لقبش - البیاضی و بدون ذکر نامش، ابن وضاح و ابن مزین می‌گویند: مالک از آن جهت نامش را نیاورده که او از کسانی بود که به قتل عثمان کمک کرده‌اند. ابو عمر در "استیعاب" توضیح می‌دهد که حرف آنها بی معنی است و کسی که چنین حرفی بزند، معلوم می‌شود از نقش و موضع اتصار در قضیه تسخیر خانه عثمان و کشتنش بی خبر است. کاری را که برای فروة بن عمرو انصاری جرم شمرده‌اند، اگر گناه و کننده‌اش از عدالت خارج باشد، نمی‌توان از او حدیث نقل کرد، چه با ذکر نامش و چه بدون آن. در صورتی که جرم او را از عدالت خارج نسازد فروه بن عمرو انصاری همه فضائل و عدالتی را که آن جماعت برای همه اصحاب پیامبر {{صل}} قائلند، خواهد داشت و حدیثی که او نقل می‌کند برای آن مردم، حجت خواهد بود و نیاوردن نامش اثری در درستی و اصالت آن ندارند. وانگهی اگر این کار، جرم و جنایت به شمار آید شامل همه انصار خواهد شد نه شامل فروه بن عمرو انصاری به تنهائی. و این مطلبی است که ابوعمر به آن اشاره کرده، می‌گوید: کسی که چنین حرفی زده معلوم می‌شود از نقش و موضع انصار در زمان تسخیر خانه عثمان و کشتنش بی خبر است. پس یا باید هیچ یک از روایاتی را که انصار نقل کرده‌اند، صحیح ندانست با نام هیچ یک از آنان را در نقل روایت‌شان نیاورد. به هر حال، این انصاری بدری، از کسانی است که به کشته شدن عثمان کمک کرده، و در موضع گیری‌اش در برابر عثمان با انصار یا سایر اصحاب پیامبر {{صل}} اختلافی نداشت و با ایشان هم داستان بوده است". (الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۸۶-۱۸۷).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۶.</ref>


==سرانجام فروه==
== سرانجام فروه ==
در منابع به سرانجام فروه هیچ اشاره‌ای نشده و فقط می‌توان گفت که با توجه به اینکه او در بیشتر [[جنگ‌های امام علی]]{{ع}} شرکت داشته، تا آن [[زمان]] زنده بوده است.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۷.</ref>
در منابع به سرانجام فروه هیچ اشاره‌ای نشده و فقط می‌توان گفت که با توجه به اینکه او در بیشتر [[جنگ‌های امام علی]] {{ع}} شرکت داشته، تا آن [[زمان]] زنده بوده است.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[فروة بن عمرو انصاری (مقاله)|مقاله «فروة بن عمرو انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۹۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۳

مقدمه

نام و نسب او فروة بن عمرو بن ودقة بن عبید بن عامر بن بیاضی انصاری و از پیش‌قدمان در پذیرش اسلام و یکی از هفتاد نفری است که همراه پیامبر (ص) در عقبه حضور داشت. او در جنگ‌های بدر، احد و خندق و تمام جنگ‌های زمان پیامبر (ص) شرکت داشت. رسول خدا (ص) میان او و عبدالله بن مخرمه عامری صیغه برادری خواند[۱].

فروه مردی ثروتمند بود و در جنگ‌ها با خود دو اسب به میدان جنگ می‌برد و هر سال هزار بار شتر از خرمای نخلستانش را در راه خدا انفاق می‌کرد[۲].

هنگامی که زیاد بن لبید مسلمان شد و بت‌های بنی بیاضه را می‌شکست، فروة بن عمر و هم در این کار با او همراهی می‌کرد. مادرش، رحیمه، دختر نابئ بن زید بن حرام است. فروه پسری به نام عبدالرحمن داشت که مادرش، حبیبه دختر ملیل بن وبره بود و فرزندان دیگرش، عبید، کبشه و ام‌شرحبیل که مادرشان کنیز بود و ام سعد که مادرش، آمنه دختر خلیفة بن عدی بود و خالده و آمنه که مادران آنها هم کنیز بودند [۳].[۴]

فروه و استقبال از پیامبر (ص)

پس از هجرت از مکه به مدینه، رسول خدا (ص) روز دوشنبه به محله قبا وارد شد و تا روز جمعه (یعنی چهار روز) در آنجا در میان قبیله بنی عمرو بن عوف ماند و در همان چند روز مسجد قبا را، نخستین مسجد ساخته شده در اسلام، به دست خود بنا کرد. و چون روز جمعه شد از قبا به سوی مدینه حرکت کرد و چون به محله بنی سالم بن عوف رسید در وادی "رانوناء" نماز جمعه خواند؛ و این نخستین نماز جمعه‌ای بود که آن حضرت در مدینه خواند. و پس از نماز بزرگان این قبیله مانند عتبان بن مالک و عباس بن عبادة بن نضله و برخی دیگر به نزد آن حضرت آمده، گفتند: یا رسول الله، در میان قبیله ما فرود آی که هر چه بخواهی، از اسلحه و مردان جنگجو کنید و مال و آذوقه در دفاع از تو آماده است. حضرت به آنها فرمود: "شتر را رها و راه او را باز کنید که او مأمور است".

سپس از آنجا گذشت و به محله بنی بیاضه رسید. بزرگان این قبیله مانند زیاد بن لبید و فروة بن عمرو نیز پیش آمده و مانند قبیله بنی سالم از آن حضرت خواستند تا در میان آن قبیله ساکن شود و حضرت همان جواب را دادند. پس از آنجا نیز گذشت و به محله بنی ساعده وارد شد، در این جا سعد بن عباده و منذر بن عمرو و برخی از بزرگان قبیله بنی ساعده پیش آمده، گفتند: در میان قبیله ما فرود آی که آمادگی گونه فداکاری و دفاع از شما را داریم. حضرت دوبار فرمود: "شتر را رها کنید، زیرا او مأمور است". سپس از آنجا به محله بنی حارث بن خزرج رسید. بزرگان ایشان مانند سعد بن ربیع، خارجة بن زید و عبدالله بن رواحه نیز پیش آمده و همان درخواست را از ایشان کردند و از آن حضرت همان پاسخ را شنیدند. سپس ایشان به محله بنی عدی بن نجار رسید. اینان که به سبب مادر، با رسول خدا (ص) رابطه خویشاوندی داشتند و سلمی مادر عبد المطلب از این قبیله بود، بزرگان خویش مانند سلیط بن قیس، ابو سلیط و اسیرة بن أبی خارجه را با عده‌ای دیگر به نزد آن حضرت فرستاده، خواستار فرود آمدن آن حضرت در میان آن قبیله شده، گفتند: در میان دائیان خود فرود آی و از هرگونه حمایتی در این قبیله بهره‌مند شو! ولی رسول خدا (ص) همان پاسخ را داده، آنان نیز شتر را رها کرده مأیوسانه به خانه‌های خود بازگشتند.

شتر هم چنان حرکت کرد تا اینکه به محله بنی مالک بن نجار رسید و در همان جائی که اکنون مسجد آن حضرت قرار دارد، زانو زد و خوابید. این زمین مال دو کودک یتیم به نام‌های سهل و سهیل، فرزندان عمرو بود که معاذ بن عفراء از آنها سرپرستی می‌کرد و آنها در آن زمین خرمای خود را که از درخت می‌چیدند، خشک می‌کردند. شتر رسول خدا (ص) در آن زمین خوابید ولی آن حضرت از شتر پیاده نشد، از این رو شتر برخاسته چند قدمی برداشت ولی دوباره به پشت سر خود نگاه کرده، به همان جای اول بازگشت و همان جا زانو زده، خوابید و گردن و سینه خود را نیز بر زمین چسباند. در این وقت رسول خدا (ص) از شتر پیاده شده، پرسید: این زمین از آن کیست؟ معاذ بن عفراء پیش آمده، گفت: "این جا مال فرزندان یتیم عمرو، سهل و سهیل است که من سرپرست آنها هستم و من آن دو را راضی می‌کنم تا این زمین را به شما واگذار کنند و شما در این جا مسجدی بسازید". (پس از اینکه معاذ رضایت آن دو کودک را گرفت) رسول خدا (ص) دستور داد تا در آنجا مسجدی بسازند و خود در خانه ابو ایوب (که در کنار همان زمین بود) ساکن شد و تا پایان بنای مسجد و حجره‌های اطراف آن، در خانه ابو ایوب به سر برد و پس از پایان ساخت مسجد و حجرات اطراف، رسول خدا (ص) بدان جا منتقل شد[۵].[۶]

فروه و جنگ بدر

فروه در جنگ بدر نیز حضور داشت. نقل شده، از بنی بیاضة بن عامر بن زریق، زیاد بن لبید بن ثعلبه، فروة بن عمرو بن ودقه، خالد بن قیس بن مالک بن عجلان و رحیلة بن ثعلبة بن خالد در جنگ بدر حضور داشتند[۷]. همچنین نقل شده، در جنگ بدر، فروة بن عمرو، عبدالله بن ابی بن خلف از قبیله بنی جمح را دستگیر کرد[۸].[۹]

فروه و تقسیم غنائم خیبر

پیامبر (ص) در جنگ خیبر فروة بن عمرو بیاضی را نگهبان غنائم کرد و همه غنائمی که مسلمانان از حصارهای شقّ و نطاة و کتیبه گرد آورده بودند، به او سپرده شد. مسلمانان در حصار کتیبه برای هر یک از یهودیان، از مرد و زن و بچه، فقط یک دست لباس گذاشته بودند. همچنین آنها مقدار زیادی وسایل خانه و قطیفه و سلاح و خوراکی‌ها و خورش‌های گوناگون و گاو و گوسفند به دست آورده بودند. اما از خوراکی‌ها و علوفه دام‌ها خمس گرفته نمی‌شد و مسلمانان به اندازه احتیاج خود از آن بر می‌داشتند. هر کس به اسلحه‌ای احتیاج داشت آن را از خزانه دار می‌گرفت و می‌جنگید و پس از پیروزی آن را بر می‌گرداند.

چون همه غنائم جمع شد، پیامبر (ص) دستور فرمودند تا آن را به پنج قسمت تقسیم کنند. روی یک سهم، نام "الله" نوشته شده بود و بقیه را یک سو نهادند. پس نخستین بخشی که کنار گذاشتند، سهم رسول خدا (ص) بود و چیزی را برای خمس برنگزیدند. آنگاه پیامبر (ص) دستور فرمود که اگر کسی بخواهد می‌تواند بقیه کالاها را بخرد و فروه شروع به فروش آنها کرد. پیامبر (ص) برای برکت کار او دعا کرد و فرمود: "خدایا، بازارش را رایج کن!" فروة بن عمرو گوید: مردم برای خرید آنها هجوم آوردند، به طوری که در دو روز، همه آنها فروخته شد. و وسایل خانه آن قدر زیاد بود که فکر نمی‌کردم به زودی از فروش آن خلاص شویم. پیامبر (ص) از خمس غنائمی که سهم خودش بود، مقداری سلاح و لباس فراهم کرد و به اهل بیت خود مقداری وسایل خانه و لباس و مهره‌های قیمتی بخشید. مقداری به زنان و مردان خاندان عبد المطلب و مقداری هم به یتیمان و فقرا بخشیدند. بخش‌هایی از تورات نیز در میان غنائم به دست مسلمانان افتاده بود. یهودیان برای گرفتن آن با رسول خدا (ص) گفتگو کردند تا آن را به ایشان بازگرداند. در زمان تقسیم غنائم منادی پیامبر (ص) در میان مسلمانان رفت و گفت: "حتی اگر بدون اجازه نخ و تکه‌های پارچه را هم برداشته‌اید، آنها را جزو غنائم بدانید که این کار مایه بدبختی و سرافکندگی و فرو افتادن در آتش قیامت خواهد بود. در آن روز که فروه کالاها را می‌فروخت؛ دستاری از غنائم به سر خود بسته بود که آفتاب بر سرش نتابد. او بدون توجه به خانه خود رفت و بعد متوجه آن دستار شد، پس از خانه بیرون آمد و آن را میان غنائم انداخت. چون این خبر به رسول خدا (ص) رسید، فرمود: "دستاری از آتش بود که بر سر خود پیچیده بودی". و در آن روز مردی چیزی از غنائم را از پیامبر (ص) خواست. پیامبر (ص) فرمود: "حتی یک تار نخ و یک تکه پارچه از آن حلال نیست؛ من خود چیزی برنمی دارم و چیزی هم از آن به کسی نمی‌بخشم".

مردی از آن حضرت پای بندی برای شترش خواست، پیامبر (ص) به او فرمود: بگذار غنائم تقسیم شود تا پای بندی به تو بدهم، و اگر ریسمان هم بخواهی می‌دهم". مردی سیاه به نام کرکره در جنگ همراه پیامبر (ص) بود که در زمانجنگ اسب آن حضرت را نگاه می‌داشت و او در جنگ کشته شد. به پیامبر (ص) گفتند: آیا کرکره شهید است؟ پیامبر (ص) فرمود: "او هم اکنون در آتش می‌سوزد به سبب قطیفه‌ای که از غنائم دزدیده بود". مردی گفت: "ای رسول خدا، من از غنائم دو بند کفش کهنه برداشته‌ام". فرمود: "دو بند آتشین است". و در آن هنگام مردی از قبیله اشجع درگذشت و مرگ او را به پیامبر (ص) دادند. حضرت فرمود: "بر دوست خود نماز نگزارید". چهره مردم درهم شد. پیامبر (ص) فرمود: "این دوست شما در راه خدا غل و غش کرده است. زید بن خالد جهنی گوید: کالاهای او را گشتیم و در میان آنها چند مهره بی‌ارزش از مهره‌های یهودیان را یافتیم که دو درهم هم نمی‌ارزید. تنی چند از مسلمانان هم که رفیق یک دیگر بودند، چند مهره برداشته بودند. اگر قیمت آنها را حساب می‌کردند دو درهم بیشتر نمی‌ارزید، این افراد پس از تقسیم غنیمت‌ها، آن مهره‌ها را به حضور پیامبر (ص) آوردند و گفتند: ما اینها را فراموش کرده بودیم و پیش ما مانده است. پیامبر (ص) فرمود: "همه شما سوگند می‌خورید که فراموش کرده بودید؟" گفتند: آری و همگی سوگند خوردند که فراموش کرده بودند. آنگاه رسول خدا (ص) دستور داد که تابوت‌های شهدا را پیش آوردند و همه را یک جا نهادند و پیامبر (ص) بر آنها نماز گزارد. پیامبر اگر هم چیزی درباره اشخاص می‌دید که به طور نهانی و تقلبی برداشته‌اند، آنها را خیلی معاقبه نمی‌فرمود، و شنیده نشده است که مثلاً رسول خدا (ص) بار کسی را که اشیاء دزدی در آن پیدا شده است بسوزاند، بلکه او را سرزنش و شماتت می‌فرمود و آن شخص به مردم هم معرفی می‌شد. گویند، در آن روز شمش طلایی را در قبال طلای بیشتری خریدند، و پیامبر (ص) از این مسئله شگفت زده شدند[۱۰].[۱۱]

فروه و برآورد خرمای نخلستان‌ها

فروه در گمانه‌زنی ماهر بود و رسول خدا (ص) او را برای برآورد خرمای نخلستان مدینه می‌فرستاد و همواره برآوردهای او درست بود و او خطا نمی‌کرد[۱۲].

همچنین هنگامی که پیامبر (ص) خیبر را فتح کرد، یهودیان پیش آن حضرت آمدند و گفتند: ای محمد، ما صاحبان نخلستان و آشنا به فنون خرماداری هستیم. پیامبر (ص) با آنها قرار گذاشتند که به کشاورزی و زراعت‌های دیگر مشغول باشند، و در عوض، سهمی از خرما و کشاورزی از آن آنها باشد. آنها زیر درختان خرما، کشاورزی می‌کردند. و پیامبر (ص) به آنها فرمود: "من شما را در این سرزمین ساکن می‌سازم". آنها در تمام مدت عمر آن حضرت و دوران خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر همان‌جا بودند. پیامبر (ص) عبدالله بن رواحه را برای برآورد میزان خرما و بررسی آنها به آنجا می‌فرستاد و او پس از بررسی میزان خرما را برآورد کرده، به آنها می‌گفت: اگر دل‌تان می‌خواهد خودتان خرماها را بچینید و نیمه ما را بپردازید، و اگر می‌خواهید ما آنها را بچینیم و نیمه شما را بپردازیم. یک بار عبدالله بن رواحه میزان خرما را چهل هزار بار شتر برآورد کرده بود. یهودی‌ها مقداری از زر و زیورهای زنان را به او داده، گفتند، اینها از آن تو باشد و در تقسیم خرما بیشتر گذشت کن. عبدالله بن رواحه گفت: "ای گروه یهود، با اینکه در نظر من شما بدترین خلق خدایید، اما این موضوع سب نمی‌شود که من نسبت به شما ستم روا دارم". آنها گفتند: به سبب این دادگری است که آسمان و زمین پا برجا و استوار می‌ماند.

عبدالله بن رواحه همچنان بر این کار بود، و چون در جنگ مؤته شهید شد، پیامبر (ص) ابو الهیثم بن تیهان را بر این کار گماردند. جبار بن صخر را هم نام برده‌اند. و نیز گفته شده است که پس از عبدالله بن رواحه کسی که عهده دار این کار شد، فروة بن عمرو بود[۱۳].

هنگامی که پیامبر (ص) به سوی خیبر حرکت کرد و نزدیک آن رسید، محیصة بن مسعود را به سوی فدک[۱۴] فرستاد تا مردم آنجا را به اسلام دعوت کند و ایشان را بترساند که در غیر آن صورت، با آنها هم خواهد جنگید و به سرزمین آنها فرود خواهد آمد[۱۵]. چون عمر بن خطاب به خلافت رسید و یهودیان خیبر را از آن منطقه بیرون راند، کسی را به فدک فرستاد که بهای زمین آنها را تعیین کند. او ابو الهیثم بن تیهان، فروة بن عمرو و زید بن ثابت را برای این کار تعیین کرد. آنها درختان خرما و زمین‌ها را قیمت گذاری کردند و عمر بن خطاب نیمی از بهای آن را که حدود پنجاه هزار درهم یا بیشتر بود، از پول‌های عراق پرداخت کرد و ایشان را به شام تبعید کرد. و گویند ابو خیثمه حارثی زمین‌ها را قیمت گذاری کرد [۱۶].[۱۷]

فروه و ماجرای سقیفه

فروه از دوستان و فداییان امام علی (ع) بود و در تمام جنگ‌های امیر مؤمنان علی در رکاب آن حضرت جنگید. او در زمان تشکیل سقیفه از مردم کناره جست و با تشکیل دهندگان سقیفه مبارزه می‌کرد، از جمله در آن هنگام صدا زد: "آیا در میان شما کسی هست که سزاوار خلافت باشد و محاسن علی را دارا باشد؟ مردم پاسخ دادند: کسی که محاسن و مکارم علی را داشته باشد، وجود ندارد.

فروه: "آیا علی محاسن دیگران را ندارد؛ یعنی در دیگران فضیلتی می‌بینید که علی آن را ندارد؟"

مردم: نه چنین نیست!

فروه: "پس چرا از انتخاب علی روگردانید؟"

مردم: چون مردم بر انتخاب ابوبکر، هم نظر شده‌اند؟

فروه: "آری روش و مرام پیامبر را وانهادید و روش جاهلانه اجتماعی را پیش گرفتید ولی اگر خلافت را در خاندان پیامبر قرار می‌دادید رحمت الهی از آسمان و زمین بر شما می‌بارید"[۱۸].

همچنین نقل شده که فروه این شعر را نیز سرود: همانا به من بگو، هنگامی او آمد که شیخش ساعده بود. به اینکه سخن شما دو تا بر ما آسان است، مگر یک سخن. سخنان شما که افراد پشت سر ما، بیمارند و دلشان تباه است. خون‌هایشان به سبب فتنه حلال است. مادرشان چه بد آنها را تربیت کرده. شما قدر چیزهای با ارزش خود را نمی‌دانید و فایده‌ای نیز نخواهید برد. همانا خدا آنچه را شما می‌گویید، دروغ دانسته است و گاهی دیده‌بان جمعیتی به آنان دروغ گوید [۱۹].[۲۰]

فروه و نقل حدیث

فروه تنها یک حدیث از پیامبر (ص) نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: « وَلا یَجْهَرْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْقُرْآنِ»؛ نسبت به همدیگر به‌وسیله قرآن تجاهر نکنید. البته این حدیث را مالک نقل کرده ولی نامی از فروه نبرده است. نقل شده چون فروه از کسانی بود که بر عثمان اعتراض می‌کرد، به همین سبب، مالک بن انس روایت او را در موطا نیاورده است[۲۱].[۲۲]

سرانجام فروه

در منابع به سرانجام فروه هیچ اشاره‌ای نشده و فقط می‌توان گفت که با توجه به اینکه او در بیشتر جنگ‌های امام علی (ع) شرکت داشته، تا آن زمان زنده بوده است.[۲۳]

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۶۰
  2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۸-۲۹ (به نقل از موفقیات زبیر بن بکار).
  3. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۴۸-۴۴۹.
  4. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۸۷-۴۸۸.
  5. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶.
  6. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۸۸-۴۸۹.
  7. المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷۲.
  8. المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۴۲.
  9. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۹۰.
  10. المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۲.
  11. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۹۰-۴۹۲.
  12. الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۷۹.
  13. المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۹۰-۶۹۱.
  14. فدک، منطقه‌ای که تا مدینه دو روز راه است. (معجم البلدان، حموی، ج۴، ص۲۳۸).
  15. محیصه گوید: پیش آنها رفتم و دو روز پیش آنها ماندم. آنان گفتند: نطاة، عامر، یاسر، اسیر، حارث و سالار یهودیان مرحب داخل حصار هستند و ما خیال نمی‌کنیم محمد به سرزمین ما نزدیک شود که در آن ده هزار جنگجو هست. چون خباثت ایشان را دیدم، خواستم برگردم ولی آنان گفتند: ما تنی چند را همراه تو می‌‍فرستیم که برای ما قرار صلح بگذارند و در عین حال می‌پنداشتند که یهودیان مانع برقراری صلح خواهند شد. و همین گونه دو دل بودند تا اینکه از کشته شدن بزرگان حصارهای ناعم باخبر شدند. این موضوع ارکان کار آنها را از هم پاشید و به من گفتند: آنچه به تو گفتیم، از محمد پوشیده بدار و این همه زر و زیور که از زنان خود گرد آورده ایم مال تو باشد. گفتم: هرگز! من آنچه را از شما شنیده‌ام، به رسول خدا (ص) خواهم گفت. و مطالبی را که گفته بودند به رسول خدا خبر دارم. پس مردی از سران فدک که به او نون بن یوشع می‌گفتند، همراه تنی چند از یهودیان با من آمدند و با رسول خدا صلح کردند که خون‌های‌شان محفوظ بماند و آن حضرت ایشان را از آن سرزمین تبعید کند، و آنها تمام اموال خود را به پیامبر واگذارند و چنین شد. گویند، یهودیان پیشنهاد کردند که از دیار خود بکو چند و بیرون بروند، ولی از اموال آنها چیزی در اختیار پیامبر (ص) قرار نگیرد و هنگام محصول برداری خودشان برگردند و محصول را جمع کنند. پیامبر (ص) این تقاضا را نپذیرفت. محیصه به آنها گفت: شما نه یارای مقاومت دارید و نه حصار و نه مردان جنگی، اگر پیامبر (ص) صد نفر را به سراغ شما بفرستند شما را پیش ایشان خواهند برد. صلح بدین گونه صورت گرفت که نیمی از خاک فدک از آن یهودیان و نیمی دیگر از آن رسول خدا (ص) باشد و پیامبر (ص) این پیشنهاد را پذیرفتند. این مطلب از مطلب نخست، صحیح‌تر است. پیامبر (ص) با همین شرایط آنها را در جای خود باقی گذاشت و به آنجا نرفت. (المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۰۶).
  16. المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۰۶-۷۰۷.
  17. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۹۲-۴۹۴.
  18. المسترشد، طبری، ص۴۱۲-۴۱۳؛ کشف المحجة لثمرة المهجه، سید بن طاووس، ص۱۷۷. البته نکته مهم این است که این سخنان در نامه‌ای که علی (ع) بعد از فتح مصر نوشته، موجودست و ثقفی کوفی در الغارات به این قسمت، اشاره‌ای نکرده است.
  19. ألا قل لمعن اذا جئته و ذاک الذی شیخه ساعده بأن المقال الذی قلتما خفیف علینا سوی واحده مقالکم إن من خلفنا مراض قلوبهم فاسده حلال الدماء علی فتنة فیبا بئسما ربت الوالده؟ فلم تأخذا قدر أثمانها ولم تستفیدا بها فائده لقد کذب الله ماقلتما وقد یکذب الرائد الواعده؛شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۹.
  20. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۹۴-۴۹۶.
  21. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۵۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۷۹. مرحوم علامه امینی نیز در ذیل این حدیث می‌فرماید: مالک در کتاب "موطأ" فصل "روش قرائت"، حدیثی از این صحابی نقل می‌کند با ذکر لقبش - البیاضی و بدون ذکر نامش، ابن وضاح و ابن مزین می‌گویند: مالک از آن جهت نامش را نیاورده که او از کسانی بود که به قتل عثمان کمک کرده‌اند. ابو عمر در "استیعاب" توضیح می‌دهد که حرف آنها بی معنی است و کسی که چنین حرفی بزند، معلوم می‌شود از نقش و موضع اتصار در قضیه تسخیر خانه عثمان و کشتنش بی خبر است. کاری را که برای فروة بن عمرو انصاری جرم شمرده‌اند، اگر گناه و کننده‌اش از عدالت خارج باشد، نمی‌توان از او حدیث نقل کرد، چه با ذکر نامش و چه بدون آن. در صورتی که جرم او را از عدالت خارج نسازد فروه بن عمرو انصاری همه فضائل و عدالتی را که آن جماعت برای همه اصحاب پیامبر (ص) قائلند، خواهد داشت و حدیثی که او نقل می‌کند برای آن مردم، حجت خواهد بود و نیاوردن نامش اثری در درستی و اصالت آن ندارند. وانگهی اگر این کار، جرم و جنایت به شمار آید شامل همه انصار خواهد شد نه شامل فروه بن عمرو انصاری به تنهائی. و این مطلبی است که ابوعمر به آن اشاره کرده، می‌گوید: کسی که چنین حرفی زده معلوم می‌شود از نقش و موضع انصار در زمان تسخیر خانه عثمان و کشتنش بی خبر است. پس یا باید هیچ یک از روایاتی را که انصار نقل کرده‌اند، صحیح ندانست با نام هیچ یک از آنان را در نقل روایت‌شان نیاورد. به هر حال، این انصاری بدری، از کسانی است که به کشته شدن عثمان کمک کرده، و در موضع گیری‌اش در برابر عثمان با انصار یا سایر اصحاب پیامبر (ص) اختلافی نداشت و با ایشان هم داستان بوده است". (الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۸۶-۱۸۷).
  22. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۹۶.
  23. عسکری، عبدالرضا، مقاله «فروة بن عمرو انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۹۷.