بحث:حجر الاسود در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه') |
جز (جایگزینی متن - 'تجدید' به 'تجدید') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
پنج سال [[پیش از بعثت]]، هنگام بازسازی کعبه که بر اثر سیل ویران شده بود، در [[قریش]] بر سر [[نصب حجرالاسود]] [[اختلاف]] شد <ref>معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.</ref> و همگان پذیرفتند به [[داوری]] نخستین کسی تن دهند که به میان آنان درمیآید که [[پیامبر]] {{صل}} بود و به پیشنهاد آن [[حضرت]] {{صل}} [[حجرالاسود]] را درون پارچهای گذاشتند و هریک از سران طوایف، گوشهای از آن را گرفت و بلند کرد و پیامبر {{صل}} با دست خود آن را بر [[دیوار کعبه]] نهاد.<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲ و ۱۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۶.</ref> | پنج سال [[پیش از بعثت]]، هنگام بازسازی کعبه که بر اثر سیل ویران شده بود، در [[قریش]] بر سر [[نصب حجرالاسود]] [[اختلاف]] شد <ref>معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.</ref> و همگان پذیرفتند به [[داوری]] نخستین کسی تن دهند که به میان آنان درمیآید که [[پیامبر]] {{صل}} بود و به پیشنهاد آن [[حضرت]] {{صل}} [[حجرالاسود]] را درون پارچهای گذاشتند و هریک از سران طوایف، گوشهای از آن را گرفت و بلند کرد و پیامبر {{صل}} با دست خود آن را بر [[دیوار کعبه]] نهاد.<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲ و ۱۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۶.</ref> | ||
در [[سال ۶۴ هجری]]، [[کعبه]] را [[سپاه]] [[یزید]] به [[فرماندهی]] "[[حصین بن نمیر]]" در [[جنگ]] با "[[عبدالله بن زبیر]]" ویران کرد و "[[ابن زبیر]]" هنگام | در [[سال ۶۴ هجری]]، [[کعبه]] را [[سپاه]] [[یزید]] به [[فرماندهی]] "[[حصین بن نمیر]]" در [[جنگ]] با "[[عبدالله بن زبیر]]" ویران کرد و "[[ابن زبیر]]" هنگام تجدید بنای آن، حجرالاسودِ سه تکه شده را پس از بازسازی با نقره در جای خود گذاشت.<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۰.</ref> در [[سال ۷۳ هجری]] "[[حجاج]] بن [[یوسف]]" در جنگ با "عبدالله بن زبیر" کعبه را ویران کرد و پس از کشته شدن "ابن زبیر" آن را دوباره ساخت و [[امام سجاد]] {{ع}} در جای اصلیاش [[نصب]] کرد.<ref>الخرائج والجرائح، ج ۱، ص ۲۶۸؛ مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۴۱۴؛ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۴۲.</ref> در [[سال ۳۱۷ هجری]]، [[قرامطه]] در [[حمله]] به [[مکه]]، حجرالاسود را با خود به [[بحرین]] بردند؛ آنگاه به [[دستور]] [[فضل بن مقتدر]] ([[المطیع للّه]]) بیست و سومین [[خلیفه عباسی]] در [[مسجد جامع]] [[کوفه]] به ستون هفتم آن آویختند. سپس آن را به مکه بردند و در جایش نصب کردند.<ref>معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.</ref> در [[منابع تاریخی]] دیگر آمده است که خود قرامطه در سال ۳۳۹ به بازگرداندن حجرالاسود به مکه [[اقدام]] کردند <ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۸۹ ـ ۹۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۱، ص ۱۸۲، ۲۵۲.</ref> و به [[اعتقاد شیعیان]]، این بار به دست [[حضرت مهدی]] {{ع}} در جایش نصب شد.<ref>الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۴۷۵ ـ ۴۷۷؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۰۵.</ref> | ||
==[[حجرالاسود]] در [[تفاسیر]]== | ==[[حجرالاسود]] در [[تفاسیر]]== |
نسخهٔ کنونی تا ۸ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۰
مقدمه
حجرالاسود، مرکّب از "حَجَر" به معنای سنگ و "اسود" ـ از ماده "س ـ و ـ د" ـ به معنای سیاه است.[۱] سنگی به رنگ سیاهِ مایل به سرخ با نقطههای قرمز و خطهای زرد است که در ارتفاع یک و نیم متر از سطح زمین، بر رکن شرقی کعبه قرار دارد. قطر آن نزدیک ۳۰ سانتیمتر [۲] و وزنش دو کیلوگرم است.[۳] از آن به "الحجر"[۴] و به جهت قرار گرفتن در رکن شرقی، به "رکن"[۵] و "الرکن الاسود"[۶] نیز یاد شده است.
تاریخ حجرالاسود
برپایه برخی گزارشها [۷] نخست حضرت آدم (ع) این سنگ را به دستور خدا در ساخت کعبه به کار گرفته؛ اما به گفته مشهور [۸] در زمان حضرت ابراهیم (ع) وی یا جبرئیل [۹] آن را بر دیوار کعبه کار گذاشته است.
در انگیزه این کار اختلاف است؛ برخی کاری طبیعی دانسته[۱۰] و بعضی معتقدند ابراهیم (ع) هر سنگی را که در جای کنونی حجرالاسود مینهاد بر زمین میافتاد؛ اما حجرالاسود در آن مکان جای گرفت[۱۱] و به باور گروهی، ابراهیم (ع) برای مشخص کردن شروع طواف این سنگ را بر دیوار کعبه نهاد [۱۲] و بر اساس روایاتی از اهل بیت (ع) حجرالاسود در مکان فعلی نصب شد، زیرا خدا از انسانها در این مکان پیمان گرفته است [۱۳] و برپایه سخنی دیگر، وقتی ابراهیم (ع) هنگام ساخت کعبه به مکان حجرالاسود رسید، ندایی از کوه ابوقبیس برخاست که نزد من امانتی است و حجرالاسود را به آن حضرت سپرد [۱۴]. در دستیابی ابراهیم (ع) به حجرالاسود گزارشها متفاوتاند؛ به اعتقاد برخی جبرئیل آن را برای آن حضرت آورد [۱۵] و بعضی گفتهاند ابراهیم (ع) حجرالاسود را در منطقه "ذی طُوی" یافت و به مکه برد [۱۶] و دستهای آورنده سنگ را اسماعیل دانستهاند [۱۷] و گروهی معتقدند که در زمان طوفان نوح (ع) این سنگ به کوه ابوقبیس سپرده شد و سپس این کوه ابراهیم (ع) را از وجود آن نزد خود آگاه ساخت.[۱۸]
جایگاه ابتدایی این سنگ را بیشتر مفسران [۱۹] و محدّثان [۲۰] بهشت و فرود آن به زمین را در زمان هبوط آدم (ع) میدانند و گروهی معتقدند آدم (ع) هنگام هبوط از بهشت آن را با خود آورد [۲۱] و برخی نیز میگویند پس از هبوط آدم (ع) خدا این سنگ را از بهشت برای وی فرستاد.[۲۲] گفتهاند: چون آدم در بهشت با آن انس داشت، خدا آن را برایش فرستاد تا در دنیا نیز بدان خو گیرد و هر شب و روز نزد آن سنگ به توحید و عدل الهی اقرار کند.[۲۳]
برپایه برخی گزارشها حجرالاسود، مقام ابراهیم و سنگ بنی اسرائیل (سنگی که همراه بنیاسرائیل بود و موسی (ع) با زدن عصای خویش از آن آب جاری میساختند) سه سنگ بهشتی هستند که روی زمین قرار گرفتهاند.[۲۴] برپایه پارهای از گزارشها و روایات، حجرالاسود در اصل، گوهر [۲۵] یا یاقوت بهشتی [۲۶] و بر اساس برخی احادیث منسوب به اهل بیت (ع) فرشتهای است که بر اثر پیشی گرفتن در ایمان و محبت فراوان به پیامبراکرم (ص)وسلم خدا او را برگزید و میثاق را نزد آن به ودیعت نهاد.[۲۷] برخی با نادرست و متعارض دانستن این اخبار، ضمن انکار بهشتی بودن حجرالاسود، معتقدند که شرافت آن تنها برخاسته از انتساب به خدا و دست کشیدن مؤمنان بر آن است و گرنه سنگ سیاه با سفید هیچ تفاوت ندارد.[۲۸]
علامه طباطبایی در پاسخ ضمن پذیرش تعارض ظاهری احادیث، باور دارد که میتوان معنای مشترکی برای همه آنها نمایاند. به نظر وی همانند این روایات بسیار است؛ نظیر احادیثی که برخی گیاهان یا میوهها را بهشتی میخوانند و اگر یکایک آنها پذیرفتنی نباشند، نمیتوان همگی را رد کرد، چون اینگونه روایات از معارف الهیاند که نخست قرآن از آن پرده برداشته و اهل بیت (ع) سیر آن را دنبال کردهاند. از کلام خدا بر میآید که نه تنها حجرالاسود، همه موجودات را خدا نازل کرده است. همه خیر و خوبیها مبدأ و مقصد بهشتی و همه شر و پلیدیها مبدأ و مقصد جهنمی دارند.[۲۹]
بر اساس پارهای اخبار و گزارشها این سنگ نخست سفید بوده و پس از مدتی به سیاهی گراییده است.[۳۰] در سبب آن برخی بر حوادث طبیعی از جمله آتشسوزیهای پی در پی پافشاری میکنند؛[۳۱] ولی برخی روایات عامل آن را فرا طبیعی همانند گناهان آدمیان [۳۲] یا دست کشیدن مشرکان بر آن [۳۳] میدانند.
حجرالاسود پس از نصب بر دیوار کعبه چندین بار افتاده و نصب گردیده است. پس از ابراهیم (ع) عمالقه و در برخی روایات، قبیله جرهم، نخستین کسانیاند که حجرالاسود را در کعبه جاسازی کردهاند.[۳۴] برپایه برخی گزارشهای تاریخی، در قرن سوم پیش از میلاد، که قبیله جرهم در پی درگیری با قبیله خزاعه ناگزیر به ترک مکه شدند، "جرهمیان" حجرالاسود را کنده، در چاه زمزم افکندند.[۳۵] پس از مدتی، قبیله خزاعه دوباره آن را در جایش نهادند.[۳۶]
پنج سال پیش از بعثت، هنگام بازسازی کعبه که بر اثر سیل ویران شده بود، در قریش بر سر نصب حجرالاسود اختلاف شد [۳۷] و همگان پذیرفتند به داوری نخستین کسی تن دهند که به میان آنان درمیآید که پیامبر (ص) بود و به پیشنهاد آن حضرت (ص) حجرالاسود را درون پارچهای گذاشتند و هریک از سران طوایف، گوشهای از آن را گرفت و بلند کرد و پیامبر (ص) با دست خود آن را بر دیوار کعبه نهاد.[۳۸]
در سال ۶۴ هجری، کعبه را سپاه یزید به فرماندهی "حصین بن نمیر" در جنگ با "عبدالله بن زبیر" ویران کرد و "ابن زبیر" هنگام تجدید بنای آن، حجرالاسودِ سه تکه شده را پس از بازسازی با نقره در جای خود گذاشت.[۳۹] در سال ۷۳ هجری "حجاج بن یوسف" در جنگ با "عبدالله بن زبیر" کعبه را ویران کرد و پس از کشته شدن "ابن زبیر" آن را دوباره ساخت و امام سجاد (ع) در جای اصلیاش نصب کرد.[۴۰] در سال ۳۱۷ هجری، قرامطه در حمله به مکه، حجرالاسود را با خود به بحرین بردند؛ آنگاه به دستور فضل بن مقتدر (المطیع للّه) بیست و سومین خلیفه عباسی در مسجد جامع کوفه به ستون هفتم آن آویختند. سپس آن را به مکه بردند و در جایش نصب کردند.[۴۱] در منابع تاریخی دیگر آمده است که خود قرامطه در سال ۳۳۹ به بازگرداندن حجرالاسود به مکه اقدام کردند [۴۲] و به اعتقاد شیعیان، این بار به دست حضرت مهدی (ع) در جایش نصب شد.[۴۳]
حجرالاسود در تفاسیر
واژه "حجرالاسود" در قرآن به کار نرفته است؛ اما مفسران پارهای از آیات را به گونهای با آن مرتبط دانستهاند:
- قرآن، کعبه را نخستین پرستشگاه روی زمین میداند و از نشانههای روشنی در آن برای مردم گزارش میدهد: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ﴾[۴۴] ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[۴۵] شماری از مفسران[۴۶] حجرالاسود را از مصادیق این نشانهها دانستهاند و پارهای از احادیث نیز مؤید این معنایند.[۴۷]
- در سوره بروج، افزون بر آسمان و روز موعود، به شاهد و مشهود نیز سوگند یاد شده است که شکنجهگران مردان و زنان مؤمن کیفر خواهند شد: ﴿وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴾[۴۸]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ﴾[۴۹] گروهی از مفسران حجرالاسود را از مصادیق "شاهد" و "مشهود" را حاجیان استلام کننده آن دانستهاند؛ با این توضیح که این سنگ روز قیامت به سود آنان گواهی میدهد.[۵۰]
- بر اساس برخی آیات، مشرکان قریش میکوشیدهاند با فریب رسول خدا (ص) آن حضرت سخنی جز وحی را به خدا نسبت دهد و اگر خدا با اعطای مقام عصمت، آن حضرت را از انحراف حفظ نمیکرد، نزدیک بود که اندکی به آنان بگراید: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا﴾[۵۱]، ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۵۲] در شأن نزول آیه ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا﴾[۵۳] اختلاف است؛ از جمله برخی مفسران گفتهاند که مشرکان قریش رسول خدا (ص) را از استلام حجرالاسود بازداشته و گفتند اگر با خدایان آنها نیز چنین نکند، از استلام حجرالاسود جلو میگیرند.[۵۴]
- خدا در آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾[۵۵] درباره اقرار از نوع بشر بر ربوبیت خود خبر میدهد. این پیمان که در ادبیات معارف اسلامی "عهد ﴿أَلَسْتُ﴾" نامیده میشود، پیش از آفرینش طبیعی انسان بوده است. برپایه روایات، خلیفه دوم، هنگام حج در دوره خلافت خویش حجرالاسود را بوسید و گفت: میدانم که سود و زیانی نداری و اگر ندیده بودم که رسول خدا (ص) تو را میبوسد، هرگز این کار را نمیکردم. امام علی (ع) در واکنش به این سخن فرمود: به خدا سوگند حجرالاسود سود و زیان میرساند و در پاسخ پرسش عمر درباره مستند این گفتار، با تلاوت آیه یاد شده فرمود: خدا از بندگانش بر ربوبیت خود اقرار گرفت و نامهای آنها را در ورقی نگاشت و آن را به حجرالاسود سپرد و از آن خواست روز قیامت درباره کسانی که آن را لمس کرده و بر پیمان خویش با خدا وفادار بودهاند گواهی دهد[۵۶].[۵۷]
فضایل حجرالاسود
گفتهاند: این سنگ در آب فرو نمیرود [۵۸] و با آتش گرم نمیشود؛[۵۹] نیز در احادیث شیعه و سنّی، فضایل فراوانی برای حجرالاسود یاد شده است؛ مانند محو گناهان بر اثر استلام آن،[۶۰]توبه آدم (ع) وسط حجرالاسود و دَرِ کعبه [۶۱] و مستجاب شدن دعا در آنجا،[۶۲] دفن ۷۰ پیامبر در میان رکن یمانی و حجرالاسود،[۶۳] جاری بودن ۴ نهر بهشتی در زیر آن [۶۴] و سپرده شدن میثاق خدا به آن؛[۶۵]
همچنین بر پایه روایات شیعی، هنگام مجادله محمد بن حنفیه، عموی امام سجاد (ع) با وی، حجرالاسود به امامت آن حضرت گواهی داد؛[۶۶] نیز مهدی موعود هنگام ظهور بر آن تکیه خواهد زد.[۶۷] بر اساس برخی روایات اگر مشرکان به آن دست نمیزدند، هر بیماری را که آن را لمس میکرد شفا میداد.[۶۸]
برخی احادیث، فضیلت و دلیل استلام حجرالاسود را آمدن از عرش، در نتیجه تبرّک جستن به آن میدانند [۶۹] و بعضی روایات، نماد دست راست خدا بودن و اینکه استلام آن در حکم دست دادن با خداست.[۷۰] شیخ صدوق "دست خدا را" راه او میداند که به بهشت پایان میپذیرد [۷۱] و ملا مهدی نراقی رحمهالله سبب نامیدن آن به دست خدا را این میداند که واسطه میان خدا و بندگان در رسیدن به رضایت و دوستی اوست[۷۲].[۷۳]
احکام فقهی حجرالاسود
بر اساس منابع فقهی، استلام و بوسیدن حجرالاسود مستحب مؤکّد است؛ حتی گفته شده است هنگام ازدحام با دست به سوی آن اشاره شود.[۷۴] سَلاّر از فقهای شیعه بوسیدن آن را واجب میداند.[۷۵] بیشتر مذاهب اسلامی شیعه [۷۶] و سنّی [۷۷] آغاز طواف از حجرالاسود را واجب میدانند و برخی نیز مستحب.[۷۸] مستحب است انسان برای رفتن به صفا از مقابل حجرالاسود بیرون رود و هنگامی که بالای صفا رفت، در برابر رکن مقابل حجرالاسود بایستد؛[۷۹] همچنین مستحب است هنگامی که در طواف به حجرالاسود میرسد، دستان خود را بالا برد و خدا را حمد و سپاس بگوید و آنگاه بر پیامبر (ص) و خاندانش (ع)درود فرستد [۸۰] یا تکبیر بگوید[۸۱].[۸۲]
پانویس
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۱۴ «سود»؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۵ «حجر».
- ↑ المیزان، ج ۳، ص ۳۶۰؛ دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.
- ↑ دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.
- ↑ لسان العرب، ج ۳، ص ۵۶؛ لغتنامه، ج ۵، ص ۷۶۸۴، «حجر».
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵ و ۱۷۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۲، ص ۱۹۶، ۳۹۴؛ معجمالبلدان، ج ۲، ص ۲۲۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۲.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۶.
- ↑ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۶۸.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۳.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۴ ـ ۱۸۵؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۹؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۲۳.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۰۵؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۹۰.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۲؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۳.
- ↑ کنز الدقائق، ج ۲، ص ۱۵۱.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۲۴.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۲۱۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ مجمع البیان، ج ۱ـ۲، ص ۳۸۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶.
- ↑ السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۶۴؛ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ دلائل النبوة، ج ۲، ص ۵۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱ـ۲، ص ۳۸۹؛ روضة المتقین، ج ۴، ص ۷ـ۸.
- ↑ روضة المتقین، ج ۴، ص ۷ـ۸؛ دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۳؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۵۹.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۶؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۰۵؛ کنزالدقائق، ج ۳، ص ۱۶۸.
- ↑ السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۶۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶.
- ↑ علل الشرایع، ج ۲، ص ۱۳۷؛ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۷.
- ↑ المنار، ج ۱، ص ۴۶۷.
- ↑ المیزان، ج ۱، ص ۲۹۰ ـ ۲۹۱.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۳؛ کنز الدقائق، ج ۲، ص ۱۵۱.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ الدر المنثور، ج ۱، ص ۱۳۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ مجمع البیان، ج ۱ـ۲، ص ۳۸۳.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۲۴؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۹.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۴۸؛ ج ۸۹، ص ۹۳؛ المیزان، ج ۳، ص ۳۵۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۲۴؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۲۳۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ق ۱، ص ۳۳۲؛ دایرهالمعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۳.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۱.
- ↑ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲ و ۱۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۰.
- ↑ الخرائج والجرائح، ج ۱، ص ۲۶۸؛ مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۴۱۴؛ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۴۲.
- ↑ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۸۹ ـ ۹۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۱، ص ۱۸۲، ۲۵۲.
- ↑ الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۴۷۵ ـ ۴۷۷؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۰۵.
- ↑ «بیگمان نخستین خانهای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.
- ↑ «در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۷۹۸؛ جامع البیان، ج ۴، ص ۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۹۰.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۲۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۳۲.
- ↑ «سوگند به آسمان که باروها دارد، و به روزی که آن را وعده کردهاند، و به گواهیدهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام میکشیم)» سوره بروج، آیه ۱-۳.
- ↑ «به یقین آنان که مردان و زنان مؤمن را آزار دادند سپس توبه نکردند، عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان دارند» سوره بروج، آیه ۱۰.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۸۹؛ زادالمسیر، ج ۸، ص ۲۱۷.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
- ↑ جامعالبیان، ج ۱۵، ص ۱۶۲؛ کنز الدقائق، ج ۷، ص ۴۶۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ الامالی، ص ۴۷۶؛ ارشاد الساری، ج ۳، ص ۱۹۵؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۱۶.
- ↑ امیریان، مهدی، مقاله «حجرالاسود»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
- ↑ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ شفاء الغرام، ج ۱، ص ۲۶۱.
- ↑ شفاء الغرام، ج ۱، ص ۲۶۱.
- ↑ السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۷۵.
- ↑ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۶؛ وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۲۷۴.
- ↑ احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۶۹.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۱۴؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۶۴.
- ↑ الخصال، ج ۴، ص ۶۲۵؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۰۴.
- ↑ عللالشرایع، ج ۲، ص ۴۲۴؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۲۱.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۸؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۶؛ کنزالدقائق، ج ۳، ص ۱۶۸.
- ↑ الغیبة، ص ۳۱۵؛ احقاق الحق، ج ۱۳، ص ۳۴۲.
- ↑ السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۶۴؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۷.
- ↑ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۸؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۳۳۹.
- ↑ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۶؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۲۰.
- ↑ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۴.
- ↑ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۳.
- ↑ امیریان، مهدی، مقاله «حجرالاسود»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
- ↑ الخلاف، ج ۲، ص ۳۲۰؛ النهایه، ص ۲۳۶؛ جواهر الکلام، ج ۱۹، ص ۳۴۰.
- ↑ مختلفالشیعه، ج ۴، ص ۲۱۰؛ جواهرالکلام، ج ۱۹، ص ۳۴۳.
- ↑ الخلاف، ج ۲، ص ۳۲۵؛ مختلف الشیعه، ج ۴، ص ۲۲۱؛ جواهر الکلام، ج ۱۹، ص ۲۸۷.
- ↑ السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۸۲؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۶۵۵.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۱۹، ص ۲۸۷؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص ۲۲۱۴.
- ↑ وسائلالشیعه، ج ۱۳، ص ۴۷۵؛ جواهر الکلام، ج ۱۹، ص ۴۱۳ و ۴۱۴؛ الحدائق، ج ۱۶، ص ۲۶۰.
- ↑ النهایه، ص ۲۳۶؛ جواهر الکلام، ج ۱۹، ص ۳۴۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۲، ص ۱۹۸؛ المغنی، ج ۳، ص ۳۹۶؛ احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۶۷.
- ↑ امیریان، مهدی، مقاله «حجرالاسود»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.