اسم الهی در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'پژوهشکده تحقیقات اسلامی، پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه'''' به 'پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه'''') |
|||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] | # [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']] | ||
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[رحمت الله ضیائی ارزگانی|ضیائی ارزگانی، رحمت الله]]، [[اسماء الحسنی (مقاله)|مقاله «اسماء الحسنی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']] | # [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[رحمت الله ضیائی ارزگانی|ضیائی ارزگانی، رحمت الله]]، [[اسماء الحسنی (مقاله)|مقاله «اسماء الحسنی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۰:۰۰
اسماء الحسنی اصطلاحی است برای نامهای خدا، اقتباس شده از قرآن کریم[۱]. از آن رو نیکوترین نامها برای او است که او نیکوترین معانی و صفات را دارد. برخی از نامها به صفت ذات بازمیگردند؛ مانند «عالِم» و برخی به صفت فعل؛ مانند «خالق» و برخی ذات او را تمجید و تقدیس میکنند؛ مانند «قُدوس»[۲].
مقدمه
پارهای از نامهای نیک، از کاستی و کژی حکایت میکنند و خداوند را نمیتوان به آنها خواند؛ مانند «عارف» که هر چند نامی نیک است، فرعِ غفلت است[۳]. موضوع «الأسماء الحسنی» در علم تفسیر، کلام و عرفان آمده است[۴].
میان نامها و صفات خداوند تفاوت است: نامهای خداوند، واژگانی هستند با ساخت اسم فاعل، صفت مشبهه یا صیغه مبالغه که به اعتبار بازگشت آنها به یکی از صفات، بر ذات خدا دلالت میکنند؛ مانند قادر، قدیر و قهار. صفات خداوند با ساخت مصدریاند و بر یکی از صفات بدون ملاحظه ذات دلالت میکنند؛ مانند قدرت[۵].
توقیفیت نامهای الهی
به اعتقاد بیشتر دانشمندان شیعه نامهای خدا توقیفیاند. «توقیفی» بدین معنا است که نمیتوان بیاذن خداوند بر آنها افزود یا از آنها کاست[۶][۷].
نامهای الهی در قرآن کریم
قرآن کریم از صد و بیست و هفت نام خدا یاد کرده است؛ اما روایات معصومین (ع) نود و نُه نام را آوردهاند. در دعای جوشن کبیر هزار نام آمده است و شارحان دعا گفتهاند که این نامها، در حقیقت، به همان نود و نه نام بازمیگردند[۸].
نامهایی که در قرآن آمدهاند، عبارتند از: الله، احد، اول، آخِر، اعلی، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل المغفرة، اقرب، ابقی، باری، باطن، بدیع، بَر، بصیر، تواب، جبار، جامع، حکیم، حلیم، حَی، حق، حسیب، حفیظ، حفی، خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیر الماکرین، خیر الرازقین، خیر الفاصلین، خیر الحاکمین، خیر الفاتحین، خیر الغافرین، خیر الوارثین، خیر الراحمین، خیر المنزلین، ذوالعرش، ذو الطول، ذوالانتقام، ذوالفضل العظیم، ذو الرحمة، ذو القوة، ذو الجلال والإکرام، ذو المعارج، رحمن، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب، سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب، شهید، شاکر، شکور، شدید العقاب، شدید المحال، صمد، ظاهر، علیم، عزیز، عَفُو، علی، عظیم، علام الغیوب، عالم الغیب و الشهادة، غنی، غفور، غالب، غافر الذنب، غفار، فالق الاصباح، فالق الحب والنوی، فاطر، فتاح، قوی، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قابل التوب، القائم علی کل نفس بما کسبت، کبیر، کریم، کافی، لطیف، ملک، مؤمن، مهیمن، متکبر، مصور، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیی، متین، مقتدر، مستعان، مبدی، مالک الملک، نصیر، نور، وهاب، واحد، ولی، واسع، وکیل، ودود و هادی[۹][۱۰].
اسماء الحسنی
در چهار آیه از قرآن کریم نیکوترین نامها به خداوند اختصاص دارد: لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى. ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۱]؛ ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا﴾[۱۲]؛ ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾[۱۳]؛ ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۱۴] این تعبیر در روایات نیز به کار رفته است، بدین جهت دانشمندان اسلامی درباره اسمای حسنای خداوند بحث کردهاند و حتی کتابهایی در این باره نوشتهاند. آنان قبل از اینکه به شرح و تبیین اسمای حسنای خداوند بپردازند به بررسی مباحث مقدماتی پرداختهاند که یکی از این مباحث، رابطه اسم و مسماست.
اشاعره به عینیت و یگانگی اسم و مسما معتقداند، ولی معتزله بر دو گانگی آن دو اصرار دارند. غزالی و فخر رازی نیز با معتزله هم عقیدهاند [۱۵]. ابوالفتوح رازی، صدوق و کلینی عینیّت اسم و مسما را رد کرده و با ادله متعدد، تباین و غیریت آن دو را اثبات کردهاند [۱۶]. در عین حال حکیم سبزواری در کتاب اسرار الحکم معتقد است اسم و مسما بالذات عین یکدیگرند و تفاوت آن دو به اعتبار میباشد، دلیل او بر عینیت چنین است که مصداق اسما و صفات بالذات یکی بوده و تغایرشان اعتباری است و صفت چون عین ذات است، پس اسم هم عین مسما است و البته این عینیت در اسمای حقیقیه است و گرنه در اسمای لفظیه آنها اسمای اسما هستند[۱۷]. با دقت در کلام حکیم سبزواری و خصوصاً بخش اخیر کلام ایشان به این نتیجه میرسیم که وی بر خلاف دیدگاه شیعه امامیه در مورد رابطه اسم و مسما مشی ننموده است؛ زیرا متکلمان شیعه نیز اگر به دوگانگی اسم و مسما قائل شدهاند، مقصودشان اسمای لفظی است، حکیم سبزواری نیز این مطلب را پذیرفته است. دوگانگی در اسمای لفظی با مسما به نحوی مورد پذیرش نویسنده کتاب شرح العقیدة الطحاویه نیز میباشد، وی در پاسخ به این پرسش که آیا اسم عین مسماست و یا غیر آن؟ میگوید: گاهی از اسم اراده مسما میگردد، مانند اینکه میگوییم: قال اللّه، سمع اللّه لمن حمده، و گاهی لفظی اراده میشود که دلالت بر مسما میکند، مثل اللّه اسم عربی، الرحمان اسم عربی، الرحیم من أسماء اللّه، در این موارد اسم مراد است نه مسما. پس کسانی که قائل به مغایرت بین اسم و مسما هستند اگر همین شق دوم مورد نظرشان بوده است، صحیح و پذیرفتنی است و اگر مقصود از مغایرت بین اسم و مسما این باشد که خداوند موجود بوده و هیچ اسمی نداشته و سپس یا خودش برای خودش اسم جعل نموده و یا دیگران، این گمراهی و الحاد در مورد اسماء اللّه است[۱۸].
از مباحث دیگر در این باره مسئله تفاوت اسم و صفت است. از دیدگاه متکلمان اسلامی هر لفظی که دلالت کند بر ذات، بدون اعتبار صفتی، به آن اسم میگویند، مانند زید، آسمان، زمین و... و اگر لفظی دلالت کند بر ذاتی به اعتبار اتصاف آن ذات به صفتی از صفات مانند خالق، رازق، طویل، عریض و... به آن صفت گفته میشود[۱۹]. اما در مورد خداوند متعال کاملاً متفاوت است؛ به این معنا که اگر لفظی دلالت نماید بر صفتی بدون ملاحظه ذات، به آن، صفت گفته میشود، مثل علم، قدرت، اراده و... و اگر لفظی دلالت کند بر ذاتی به اعتبار خود ذات به آن اسم میگویند، مثل عالم، قادر، مرید و... در نتیجه آنچه در مورد خداوند سبحان اسم محسوب میگردد، در مورد غیر خدا صفت به شمار میآید[۲۰]. علت و سبب این تفاوت را حکیم لاهیجی چنین بیان کرده است: لکن فرقی هست میان اسم در واجب و صفت در غیر واجب، و آن عبارت است ذات در مفهوم صفت در غیر واجب به طریق ابهام و اجمال معتبر است، نه بر سبیل تعیین و تفصیل؛ مثلاً مفهوم قائم ذات ماست که مأخوذ باشد با صفت قیام و به قرینه خارجی مفهوم شود که آن ذات مثلاً ذات زید است و در مفهوم اسم در واجب ذات معیّن معتبر است؛ مثلاً معتبر در مفهوم عالم که از اسماء اللّه باشد ذات معیّنی است که آن ذات، واجب الوجود باشد مأخوذ با صفت علم و همچنین قادر و حیّ و امثال آن و دور نیست که وجود این فرق باعث مغایرت در تسمیه شده باشد[۲۱].
از دیدگاه بیشتر مفسراناسماء الحسنی اسمایی هست که دارای معانی کمال بوده و جز بر ذات خداوند متعال دلالت نمیکنند و نیز معنای وصفی حسن در آنها لحاظ شده و دارای دو ویژگی باشد: ۱. بینیازی ذات خداوند از همه در آن صفات. ۲. نیازمندی دیگران به ذات پاک او در آن صفات[۲۲] عرفای مسلمان خداوند متعال را در مرتبه واحدیت مستجمع جمیع اسمای حسنا و صفات علیا میدانند، ولکن در مرتبه احدیّت که بالاتر از مرتبه واحدیت است، گفتهاند: لا اسم ولا رسم له[۲۳]. محی الدین پس از ذکر آیه ﴿...هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾[۲۴] میگوید: اسماء حسنای الهی۹۹ اسم است که مدلول هر کدام از آنها غیر از مدلول دیگری است، ولی مسمای همه یکی بیش نیست[۲۵]. خواجه عبداللّه انصاری طبق نقل میبدی در کشف الاسرار به عینیت اسم و مسما معتقد شده است[۲۶].
از دیدگاه سید حیدر آملی در عالم وجود جز خدای تعالی، اسما، صفات و افعال او نمیباشد و جمیع موجودات مظهر اسمای الهیه است، اسماء اللّه نامتناهی است، اما در یک تقسیم منحصر میشود در اسمای ذات، اسمای صفات واسمای افعال. انسان مظهر جمیع اسمای جلالیه و جمالیه است، عقل مظهر اسمای لطفیه اوست و نفس مظهر اسمای قهریه او و همچنین هر عضوی از اعضای آدمی مظهر اسمی از اسماء اللّه و یا قوتی از قوای اوست[۲۷].
متکلمان اسلامی اسما را به سه دسته تقسیم کرده اند:۱. اسمای ذات (اسمای علم)؛ ۲. اسمای جزء ذات (مثل جسم نسبت به انسان)؛ ۳. اسمای خارج از ذات (صفات). در جواز و کاربرد قسم اول در مورد خداوند متعال در میان متکلمان اختلاف وجود دارد. طبق گفته فخر رازی بسیاری از متکلمان چنین کاربردی را روا نمیدانند، به دلیل اینکه اسم علم قائم مقام اسم اشاره است. از آنجا که اشاره به سوی خداوند قابل تصور نیست، پس اسم علم نیز در حق او ممنوع خواهد بود. فخر رازی در جواب این اشکال گفته است: آنچه در حق خداوند ممنوع است اشاره حسیه است، نه اشاره عقلیه، اما قسم دوم قطعاً جایز نیست؛ زیرا لازمه آن مرکب دانستن خداوند است و هر مرکبی ممکن است، نه واجب. قسم سوم خود به بخشهای مختلف تقسیم میگردد[۲۸]. قیصری در شرح فصوص الحکم با توجه به دیدگاه ابن عربی در کتاب انشاء الدوائر اسماء اللّه را به چهار دسته ذیل تقسیم کرده است:
- اسماء ذات، مانند: اللّه، الرب، الملک، القدوس، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، العلی، العظیم، الظاهر، الباطن و....
- اسماء الصفات، مانند: الحی، الشکور، القهار، القاهر، المقتدر، القوی، القادر، الکریم، الغفار و....
- اسماء الأفعال، مانند: المبدی، المعید، الوکیل، الباعث، المجیب، الواسع، الحسیب، الحافظ، و....
- اسماء الامهات، مانند: الحیات، الکلام، القدرة، اراده، العلم، السمع والبصر و....
قیصری پس از ذکر کلام ابن عربی، قسم چهارم را به عنوان یک بخش مستقل نپذیرفته، میگوید: این بخش یا به اسماء ذات برمی گردد یا به اسماء صفات[۲۹]. یکی از مباحث مهمی که در رابطه با اسماء الحسنی مطرح است، توقیفی بودن ویا توقیفی نبودن آنهاست؛ به این معنا که آیا انسان مجاز است هر وصف و حالتی را به عنوان تسمیه بر خداوند اطلاق کند؟
متکلمان اسلامی در پاسخ به این پرسش سه دسته شده اند:
- دسته ای به جواز مطلق رأی دادهاند و معتقد به ممانعت و نهی خاص از طرف شارع نشدهاند، فخر رازی این قول را به معتزله وکرّامیه نسبت داده است[۳۰].
- اشاعره معتقد به توقیفی بودن اسماء اللّه شده اند[۳۱].
- گروهی مانند غزالی بین اسم و صفت قائل به تفصیل گردیده، در صفت توقیفیت را قبول ندارد و لکن در اسم پذیرفته است[۳۲].
شاید به جهت عدم دلایل عقلی و نقلی کافی بسیاری از بزرگان شیعه مانند خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید الاعتقاد؛ ابن بابویه در رساله اعتقادات؛ شهید اول در رساله اعتقادات و همچنین شیخ بهائی در رساله اعتقادات از توقیفی بودن اسمای الهی بحث نکردهاند، در عین حال ابوالفتوح رازی با استدلال به آیه ۱۸۰ سوره اعراف قائل به توقیفی بودن اسماء اللّه است [۳۳].
عرفای اسلامی نوعی دیگر از اسماء اللّه را تحت عنوان اسمای مستأثره مطرح کردهاند، اما متکلمان به این عنوان اشاره نکردهاند. واژه مستأثره برگرفته از دعای پیامبر عظیم الشأن اسلام است که فرمود: اللهم إنّی أسئلک لکلّ اسم هو لک سمّیت به نفسک، أوأنزلت فی کتابک، أو علمته أحداً من عبادک أو استأثرت به فی علم غیبک[۳۴]. مقصود از اسمای مستأثره از دیدگاه عرفا آن نوع از اسماء اللّه است که وقوف و دسترسی بر آنها برای هیچ کس میسر نمیباشد. به قول آنها این گونه اسماء اللّه مکنون در علم غیب وجوداند و داخل در حیطه اسم اول و اسم باطنند] اشاره به آیه: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾[۳۵] و چون داخل در اسم باطنند هرگز ظاهر نمیگردند[۳۶].
در روایات متعددی که از طرق اهل بیت (ع) و اهل سنت رسیده اسمای حسنانود ونه مورد شمرده شده است [۳۷].
اللّه، الإله، الواحد، الأحد، الصمد، الأوّل، الآخر، السمیع، القدیر، القاهر، العلی، الأعلی، الباقی، البدیع، الباری، الأکرم، الظاهر، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحق، الحسیب، الحمید، الحفی، الرّب، الرحمن، الرحیم، الذاری، الرزاق، الرقیب، الرّئوف، الرّائی، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبّر، السید، السبوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفوّ، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتاح، الفالق، القدیم، الملک، القدوس، القویّ، الغریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنّان، المحیط، المبین، المقیب، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضر، الوتر، النّور، الوهاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادی، الوقی، الوکیل، الوارث، البّر، الباعث، التواب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیرالناصرین، الدّیان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافی[۳۸].[۳۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ﴿وَلِلَّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۰؛ ﴿ قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ﴾؛ سوره اسراء، آیه ۱۱۰؛ ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى﴾؛ سوره طه، آیه ۸؛ ﴿ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴾؛ سوره حشر، آیه ۲۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص76.
- ↑ علم الیقین، ۱/ ۹۹.
- ↑ فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص76.
- ↑ گوهر مراد، ۱۷۰.
- ↑ المیزان، ۸/ ۱۸۶- ۱۸۰.
- ↑ فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص76.
- ↑ المیزان، ۸/ ۱۸۶- ۱۸۰.
- ↑ المیزان، ۸/ ۳۷۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص77.
- ↑ «و خداوند را نامهای نیکوتر است، او را بدانها بخوانید! و آنان را که در نامهای خداوند کژاندیشی میکنند وانهید، به زودی بدانچه میکردهاند کیفر میبینند» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
- ↑ «بگو: چه «الله» را بخوانید و چه «رحمان» را؛ هر چه بخوانید، نامهای نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بیآوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!» سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نامهای نیکوتر از آن اوست» سوره طه، آیه ۸.
- ↑ «اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نامهای نکوتر او راست؛ هر چه در آسمانها و زمین است او را به پاکی میستایند و او پیروزمند فرزانه است» سوره حشر، آیه ۲۴.
- ↑ شرح الاسماء الحسنی رازی، ص۱۸، اصول الدین بغدادی، ص۱۱۴
- ↑ روض الجنان، ج۹، ص۲۵؛ اصول کافی، ج۱، ص۸۷، توحید، ص۲۲۱
- ↑ اسرار الحکم، ج۱، ص۵۵
- ↑ شرح العقیدة الطحاویه، ص۱۲۷
- ↑ شرح الاسماء الحسنی رازی، ص۲۷
- ↑ گوهر مراد، ص۳۳۹؛ اسرار الحکم، ص۵۵
- ↑ گوهر مراد، ص۲۴۰
- ↑ المیزان، ج۸، ص۲۴۲؛ تفسیر کبیر، ج۱۵، ص۶۶
- ↑ اسرار الحکم، ص۷۹ـ ۸۲
- ↑ «اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نامهای نکوتر او راست؛ هر چه در آسمانها و زمین است او را به پاکی میستایند و او پیروزمند فرزانه است» سوره حشر، آیه ۲۴.
- ↑ فتوحات، ج۱۰، ص۳۹۸
- ↑ کشف الاسرار، ج۵، ص۸۰۰
- ↑ جامع الاسرار، ص۱۳۸ـ ۱۳۳
- ↑ شرح الاسماء الحسنی، ص۴۰
- ↑ شرح قیصری بر فصوص الحکم، ص۲۵۸
- ↑ شرح الاسماء الحسنی، ص۳۶
- ↑ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۴۵؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۱۰؛ شرح الاسماء الحسنی، ص۳۶
- ↑ شرح الاسماء الحسنی، ص۳۶
- ↑ روض الجنان، ج۹، ص۲۵
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۲۵۱
- ↑ «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
- ↑ شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۹؛ مشارق الدراری، ص۵۰۱؛ مصباح الانس، ص۴۷
- ↑ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۲۶۹؛ فتح الباری، ج۵، ص۱۸۲؛ المصنف، ج۱۰، ص۴۴۶؛ توحید صدوق، ص۱۹۴ و...
- ↑ توحید صدوق، ص۱۹۴
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «اسماء الحسنی»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۳۸۳.