ابوموسی اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'نداری' به 'نداری')
جز (جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه ')
خط ۶: خط ۶:
*هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد، [[ابوموسی]] با [[امام]] [[بیعت]] کرد و [[امام]] او را بر [[امارت]] [[کوفه]] باقی گذاشت. [[ابوموسی]] گرچه با [[امام]] [[بیعت]] کرد، ولی [[رفتار]] او نشان از عدم صداقتش در [[بیعت با امام]] دارد. هنگامی‌که [[امام]]{{ع}} به قصد مقابله با [[اصحاب جمل]] راهی [[بصره]] شد، در نزدیکی [[کوفه]] دو پیک خویش، [[محمد بن ابی‌بکر]] و [[محمد]] بن [[جعفر]] را برای [[ترغیب]] [[مردم]] به [[جنگ]] نزد [[کوفیان]] فرستاد. [[ابوموسی]] به این بهانه که اکنون راه [[آخرت]] در گرو [[خانه‌نشینی]] است و [[جنگ]]، [[دنیاطلبی]] است و تا [[خون‌خواهی]] از [[قاتلین]] [[عثمان]] صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. [[امام]]{{ع}} برای دومین بار دو پیک دیگر، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن عباس]] را به [[کوفه]] فرستاد. او باز هم [[رفتار]] پیشین را تکرار کرد. سومین‌بار [[امام]] [[فرمان]] [[عزل]] او را به‌وسیله [[امام حسن]]{{ع}} و به [[همراهی]] عماریاسر به [[کوفه]] فرستاد. [[امام]]{{ع}} در نامه‌ای به او این‌چنین می‌نویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستاده‌ام به سویت آمد، [[دست]] و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر [[حق]] را در [[فرمان]] و اطاعتم یافتی، بشتاب و به [[جبهه]] درآی، و اگر [[ترس]] و [[ضعف]] بر تو [[حاکم]] شده است، از [[مسند]] [[فرمانداری]] به زیر آی و از آن دور شو و به کنج [[عافیت]] نشین. ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و [[وحشت]] سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از [[بلا]] جَسته‌ای و با میل و اختیارت از دردسر رسته‌ای، بلکه به بلای بزرگ [[تاریخ]] دچار گشته‌ای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکن‌ها را ممکن سازد. پس بر سر [[عقل]] آی، [[حق]] را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بی‌اراده مباش و از [[اطاعت]] [[امامت]] بهره‌ور باش. اگر از ما [[کراهت]] داری و [[توفیق]] [[خدمت]] در [[سپاه حق]] را نداری، از [[فرمانداری]] دور شو و به بیغوله [[بدبختی]] رو کن. [[فکر]] نکنی که دیگر کسی نیست و کار [[مردم]] بر [[زمین]] مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار [[مردم]] را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[پیکار]] به‌حق است و به [[فرماندهی]] [[امام]] برحق و از [[توطئه]] و تحرّکات بی‌دینان باکی نیست، و السّلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۳: {{متن حدیث| أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ قَوْلٌ هُوَ لَکَ وَ عَلَیْکَ فَإِذَا قَدِمَ [عَلَیْکَ رَسُولِی‏] رَسُولِی عَلَیْکَ فَارْفَعْ ذَیْلَکَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَکَ وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِکَ وَ انْدُبْ مَنْ مَعَکَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَیَنَّ مِنْ حَیْثُ أَنْتَ وَ لَا تُتْرَکُ حَتَّی یُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ وَ ذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ وَ حَتَّی تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ وَ مَا هِیَ بِالْهُوَیْنَی الَّتِی تَرْجُو وَ لَکِنَّهَا الدَّاهِیَةُ الْکُبْرَی یُرْکَبُ جَمَلُهَا وَ [یُذَلُ‏] یُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ یُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَکَ وَ امْلِکْ أَمْرَکَ وَ خُذْ نَصِیبَکَ وَ حَظَّکَ فَإِنْ کَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَی غَیْرِ رَحْبٍ وَ لَا فِی نَجَاةٍ فَبِالْحَرِیِّ لَتُکْفَیَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّی لَا یُقَالَ أَیْنَ فُلَانٌ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا [یُبَالِی‏] أُبَالِی مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ وَ السَّلَام‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 86- 87.</ref>.
*هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد، [[ابوموسی]] با [[امام]] [[بیعت]] کرد و [[امام]] او را بر [[امارت]] [[کوفه]] باقی گذاشت. [[ابوموسی]] گرچه با [[امام]] [[بیعت]] کرد، ولی [[رفتار]] او نشان از عدم صداقتش در [[بیعت با امام]] دارد. هنگامی‌که [[امام]]{{ع}} به قصد مقابله با [[اصحاب جمل]] راهی [[بصره]] شد، در نزدیکی [[کوفه]] دو پیک خویش، [[محمد بن ابی‌بکر]] و [[محمد]] بن [[جعفر]] را برای [[ترغیب]] [[مردم]] به [[جنگ]] نزد [[کوفیان]] فرستاد. [[ابوموسی]] به این بهانه که اکنون راه [[آخرت]] در گرو [[خانه‌نشینی]] است و [[جنگ]]، [[دنیاطلبی]] است و تا [[خون‌خواهی]] از [[قاتلین]] [[عثمان]] صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. [[امام]]{{ع}} برای دومین بار دو پیک دیگر، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن عباس]] را به [[کوفه]] فرستاد. او باز هم [[رفتار]] پیشین را تکرار کرد. سومین‌بار [[امام]] [[فرمان]] [[عزل]] او را به‌وسیله [[امام حسن]]{{ع}} و به [[همراهی]] عماریاسر به [[کوفه]] فرستاد. [[امام]]{{ع}} در نامه‌ای به او این‌چنین می‌نویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستاده‌ام به سویت آمد، [[دست]] و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر [[حق]] را در [[فرمان]] و اطاعتم یافتی، بشتاب و به [[جبهه]] درآی، و اگر [[ترس]] و [[ضعف]] بر تو [[حاکم]] شده است، از [[مسند]] [[فرمانداری]] به زیر آی و از آن دور شو و به کنج [[عافیت]] نشین. ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و [[وحشت]] سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از [[بلا]] جَسته‌ای و با میل و اختیارت از دردسر رسته‌ای، بلکه به بلای بزرگ [[تاریخ]] دچار گشته‌ای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکن‌ها را ممکن سازد. پس بر سر [[عقل]] آی، [[حق]] را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بی‌اراده مباش و از [[اطاعت]] [[امامت]] بهره‌ور باش. اگر از ما [[کراهت]] داری و [[توفیق]] [[خدمت]] در [[سپاه حق]] را نداری، از [[فرمانداری]] دور شو و به بیغوله [[بدبختی]] رو کن. [[فکر]] نکنی که دیگر کسی نیست و کار [[مردم]] بر [[زمین]] مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار [[مردم]] را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[پیکار]] به‌حق است و به [[فرماندهی]] [[امام]] برحق و از [[توطئه]] و تحرّکات بی‌دینان باکی نیست، و السّلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۳: {{متن حدیث| أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ قَوْلٌ هُوَ لَکَ وَ عَلَیْکَ فَإِذَا قَدِمَ [عَلَیْکَ رَسُولِی‏] رَسُولِی عَلَیْکَ فَارْفَعْ ذَیْلَکَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَکَ وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِکَ وَ انْدُبْ مَنْ مَعَکَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَیَنَّ مِنْ حَیْثُ أَنْتَ وَ لَا تُتْرَکُ حَتَّی یُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ وَ ذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ وَ حَتَّی تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ وَ مَا هِیَ بِالْهُوَیْنَی الَّتِی تَرْجُو وَ لَکِنَّهَا الدَّاهِیَةُ الْکُبْرَی یُرْکَبُ جَمَلُهَا وَ [یُذَلُ‏] یُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ یُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَکَ وَ امْلِکْ أَمْرَکَ وَ خُذْ نَصِیبَکَ وَ حَظَّکَ فَإِنْ کَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَی غَیْرِ رَحْبٍ وَ لَا فِی نَجَاةٍ فَبِالْحَرِیِّ لَتُکْفَیَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّی لَا یُقَالَ أَیْنَ فُلَانٌ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا [یُبَالِی‏] أُبَالِی مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ وَ السَّلَام‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 86- 87.</ref>.
*نقش [[ابوموسی]] در جریان [[جنگ صفین]] و ماجرای [[حکمیّت]]، نقشی مهم است. او با وجود هشدار بزرگانی چون [[عبدالله]] [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]]، [[فریب]] [[عمروعاص]] را خورد و زمینه‌های استقرار [[حکومت]] [[بنی‌امیه]] را فراهم ساخت. [[امام علی]]{{ع}} پس از این ماجرا در خطبه‌ای حکمین را مورد [[نکوهش]] قرار می‌دهد: مردمی هستند [[درشت‌خوی]] و [[رذل]] و [[پست]]. بردگانی فرومایه‌اند، هر یک از سویی گرد آمده و از جایی برچیده شده. کسانی‌که هنوز باید [[دین]] خود را فراگیرند و به [[آداب]] آن آشنا شوند، [[تعلیم]] دهند و در [[کارها]] آزموده شوند. کسی بر آنان [[سرپرستی]] یابد و دستشان بگیرد. نه از مهاجران‌اند و نه از [[انصار]] و نه از آنان که در [[مدینه]] جای داشتند و بر [[ایمان]] [[استوار]] بودند. بدانید که [[شامیان]] کسی را به [[داوری]] [[اختیار]] کردند که به آنچه [[دوست]] دارند از همه نزدیک‌تر بود و شما کسی را برگزیدید که به آنچه ناخوش دارید از همه نزدیک‌تر، به‌یاد آرید [[عبدالله بن قیس]] را که دیروز می‌گفت این [[فتنه]] است، پس زه کمان‌های خود را بگشایید و شمشیرها را در نیام کنید. اگر راست می‌گفته، پس در آمدنش به نزد ما، بی‌آن‌که مجبورش کرده باشند، [[خطا]] کرده و اگر [[دروغ]] می‌گفته، [[تهمت]] در [[حق]] او رواست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸: {{متن حدیث|جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّی عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَی یَدَیْهِ لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ [یُحِبُّونَ‏] وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بِالْأَمْسِ یَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ وَ شِیمُوا سُیُوفَکُمْ فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ [التُّهْمَةُ] }}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 87- 88.</ref>.
*نقش [[ابوموسی]] در جریان [[جنگ صفین]] و ماجرای [[حکمیّت]]، نقشی مهم است. او با وجود هشدار بزرگانی چون [[عبدالله]] [[ابن عباس]] و [[مالک اشتر]]، [[فریب]] [[عمروعاص]] را خورد و زمینه‌های استقرار [[حکومت]] [[بنی‌امیه]] را فراهم ساخت. [[امام علی]]{{ع}} پس از این ماجرا در خطبه‌ای حکمین را مورد [[نکوهش]] قرار می‌دهد: مردمی هستند [[درشت‌خوی]] و [[رذل]] و [[پست]]. بردگانی فرومایه‌اند، هر یک از سویی گرد آمده و از جایی برچیده شده. کسانی‌که هنوز باید [[دین]] خود را فراگیرند و به [[آداب]] آن آشنا شوند، [[تعلیم]] دهند و در [[کارها]] آزموده شوند. کسی بر آنان [[سرپرستی]] یابد و دستشان بگیرد. نه از مهاجران‌اند و نه از [[انصار]] و نه از آنان که در [[مدینه]] جای داشتند و بر [[ایمان]] [[استوار]] بودند. بدانید که [[شامیان]] کسی را به [[داوری]] [[اختیار]] کردند که به آنچه [[دوست]] دارند از همه نزدیک‌تر بود و شما کسی را برگزیدید که به آنچه ناخوش دارید از همه نزدیک‌تر، به‌یاد آرید [[عبدالله بن قیس]] را که دیروز می‌گفت این [[فتنه]] است، پس زه کمان‌های خود را بگشایید و شمشیرها را در نیام کنید. اگر راست می‌گفته، پس در آمدنش به نزد ما، بی‌آن‌که مجبورش کرده باشند، [[خطا]] کرده و اگر [[دروغ]] می‌گفته، [[تهمت]] در [[حق]] او رواست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸: {{متن حدیث|جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّی عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَی یَدَیْهِ لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ [یُحِبُّونَ‏] وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بِالْأَمْسِ یَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ وَ شِیمُوا سُیُوفَکُمْ فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ [التُّهْمَةُ] }}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 87- 88.</ref>.
* [[امام]]{{ع}} پس از ماجرای [[حکمیّت]] در نامه‌ای [[ابوموسی]] را [[نکوهش]] کرد و چنین فرمود: "هر چند که تو آن [[شایستگی]] را که به هنگام جدا شدن داشتی، از دست داده باشی. [[بدبخت]] آن‌که از سود [[عقل]] و تجربتی که او را داده‌اند، بی‌بهره ماند. من نمی‌توانم سخن [[باطل]] و [[نادرست]] را [[تحمل]] کنم یا کاری را که [[خدا]] به [[صلاح]] آورده، تباه سازم. پس آنچه را که نمی‌دانی چیست رها کن، زیرا [[مردم]] [[بدکردار]] با این سخنان نابکارانه تو به سوی تو خواهند شتافت"<ref>نهج البلاغه، نامه ۷۸: {{متن حدیث|وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ فَدَعْ [عَنْکَ‏] مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ}}</ref>. در زمان [[مرگ]] [[ابوموسی]] [[اختلاف]] است، ولی چنین به‌نظر می‌رسد او در ذی‌الحجه سال ۴۴ در ۶۳ سالگی [[وفات]] یافت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص88.</ref>.
* [[امام]]{{ع}} پس از ماجرای [[حکمیّت]] در نامه‌ای [[ابوموسی]] را [[نکوهش]] کرد و چنین فرمود: "هر چند که تو آن [[شایستگی]] را که به هنگام جدا شدن داشتی، از دست داده باشی. [[بدبخت]] آنکه از سود [[عقل]] و تجربتی که او را داده‌اند، بی‌بهره ماند. من نمی‌توانم سخن [[باطل]] و [[نادرست]] را [[تحمل]] کنم یا کاری را که [[خدا]] به [[صلاح]] آورده، تباه سازم. پس آنچه را که نمی‌دانی چیست رها کن، زیرا [[مردم]] [[بدکردار]] با این سخنان نابکارانه تو به سوی تو خواهند شتافت"<ref>نهج البلاغه، نامه ۷۸: {{متن حدیث|وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ فَدَعْ [عَنْکَ‏] مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ}}</ref>. در زمان [[مرگ]] [[ابوموسی]] [[اختلاف]] است، ولی چنین به‌نظر می‌رسد او در ذی‌الحجه سال ۴۴ در ۶۳ سالگی [[وفات]] یافت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص88.</ref>.
==[[ابوموسی اشعری]] در گزیده [[دانشنامه امیرالمؤمنین]]==
==[[ابوموسی اشعری]] در گزیده [[دانشنامه امیرالمؤمنین]]==
[[عبدالله بن قیس بن سلیم]]، مشهور به [[ابو موسی اشعری]]، از اهالی [[یمن]] و از [[یاران پیامبر]] خداست که در [[مکه]] به [[اسلام]] گروید. او صدایی خوش داشت و به [[قرائت قرآن]]، مشهور بود. [[پیامبر]]{{صل}} او را به [[حکومت]] مناطقی از [[یمن]] گماشت و در زمان [[عمر]] و پس از [[عزل]] [[مغیره]]، [[فرماندار بصره]] شد. او به هنگام [[حکومت]] بر [[بصره]]، بسیاری از مناطق [[ایران]] از جمله [[اهواز]]، شوشتر، جُندی‌شاپور، [[اصفهان]]، و [[قم]] را گشود. در آغاز [[خلافت عثمان]]، همچنان [[فرماندار بصره]] بود که [[عثمان]]، وی را [[عزل]] کرد و [[عبد الله بن عامر]] را که [[جوانی]] کم سن و سال و از [[امویان]] بود، بر [[بصره]] گماشت. چون [[کوفیان]] بر [[عثمان]] و فرماندار وی ([[سعید بن عاص]]) شوریدند، به درخواست آنها و موافقت [[عثمان]]، [[ابو موسی]] [[فرماندار کوفه]] شد. پس از به [[خلافت]] رسیدن [[علی]]{{ع}} با پیشنهاد [[مالک اشتر]]، [[امام]]{{ع}} [[ابو موسی]] را در [[حکومت]] [[کوفه]] ابقا کرد. او تنها [[کارگزار]] [[حکومت]] [[عثمان]] بود که در [[جایگاه]] خود، باقی ماند. در [[فتنه]] جَمَلیان، [[ابو موسی]] [[مردم]] را از [[همراهی]] با [[علی]]{{ع}} باز می‌داشت. [[امام]]{{ع}} او را برکنار کرد و [[مالک اشتر]]، وی را از [[کوفه]] بیرون راند. او در [[جنگ صفین]] [[گوشه‌گیری]] پیشه کرد و به صف قاعدان (کناره گیران از طرفین [[جنگ]]) پیوست؛ اما پس از [[تحمیل]] حَکمیت بر [[امام]]{{ع}} [[اشعث بن قیس]] و [[خوارج]] با پافشاری‌ها و صحنه‌سازی‌ها، او را به عنوان [[حَکم]] از سوی [[علی]]{{ع}} بر ایشان [[تحمیل]] کردند. [[علی]]{{ع}} می‌دانست که او در چنبر [[فریب]] [[عمرو عاص]]، [[حق]] را تباه خواهد ساخت. [[یاران]] ارجمند [[امام]]{{ع}} همانند [[ابن عباس]]، [[مالک اشتر]] و [[احنف بن قیس]] نیز بر این [[باور]] بودند. سرانجام، [[ابو موسی]] با نیرنگ‌های [[عمروعاص]]، [[فریب]] خورد و در به [[خلافت]] رساندن [[عبد الله بن عمر]]- که دامادش بود و بدو [[دل]] بسته- ناکام مانْد. او به [[پندار]] خویش، [[علی]]{{ع}} و [[معاویه]] را از [[خلافت]]، [[عزل]] کرد. [[عمروعاص]] نیز از فرصتْ استفاده کرد و با [[نیرنگ]]، [[معاویه]] را در خلافتْ ابقا کرد. با این [[حماقت]] [[ابو موسی]]، نقش افتضاح‌آمیز وی در [[تاریخ]]، یک بار دیگر رقم خورد و [[سرنوشت]] [[جامعه اسلامی]] رو به [[تباهی]] نهاد. شگفتا! از دقت در بحث‌های آن دو روشن می‌شود که [[ابو موسی]] از موضوع [[حکمیت]] نیز به روشنی [[آگاهی]] نداشت و به واقع نمی‌دانست درباره چه می‌خواهد [[داوری]] کند. ابوموسی پس از آن، به [[مکه]] [[پناهنده]] شد و به هنگام [[خلافت]] [[معاویه]]، با وی آمد و شد داشت. [[معاویه]] او را می‌نواخت و بدو توجه داشت. [[علی]]{{ع}} در [[قنوت]] [[نماز]]، وی را به همراه [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]]، [[نفرین]] می‌کرد. [[تدبر]] در زندگانی [[ابو موسی اشعری]] و دقت در آنچه آوردیم، نشان می‌دهد که وی از یک سو [[جمود]] [[فکری]] داشت و از دیگر سو، خُمود [[رفتاری]]. وی نه از اندیشه‌ای پویا و کارآمد برخوردار بود، و نه از تلاشی ستودنی و [[شایسته]]. او مردی بود که ردای‌ ظاهری [[تعبد]] به تن داشت، بدون این که راهبری از [[تعقل]]، همراه داشته باشد. [[ابو موسی]] در سال ۴۲ [[هجری]] و در ۶۳ سالگی مُرد<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۶.</ref>.
[[عبدالله بن قیس بن سلیم]]، مشهور به [[ابو موسی اشعری]]، از اهالی [[یمن]] و از [[یاران پیامبر]] خداست که در [[مکه]] به [[اسلام]] گروید. او صدایی خوش داشت و به [[قرائت قرآن]]، مشهور بود. [[پیامبر]]{{صل}} او را به [[حکومت]] مناطقی از [[یمن]] گماشت و در زمان [[عمر]] و پس از [[عزل]] [[مغیره]]، [[فرماندار بصره]] شد. او به هنگام [[حکومت]] بر [[بصره]]، بسیاری از مناطق [[ایران]] از جمله [[اهواز]]، شوشتر، جُندی‌شاپور، [[اصفهان]]، و [[قم]] را گشود. در آغاز [[خلافت عثمان]]، همچنان [[فرماندار بصره]] بود که [[عثمان]]، وی را [[عزل]] کرد و [[عبد الله بن عامر]] را که [[جوانی]] کم سن و سال و از [[امویان]] بود، بر [[بصره]] گماشت. چون [[کوفیان]] بر [[عثمان]] و فرماندار وی ([[سعید بن عاص]]) شوریدند، به درخواست آنها و موافقت [[عثمان]]، [[ابو موسی]] [[فرماندار کوفه]] شد. پس از به [[خلافت]] رسیدن [[علی]]{{ع}} با پیشنهاد [[مالک اشتر]]، [[امام]]{{ع}} [[ابو موسی]] را در [[حکومت]] [[کوفه]] ابقا کرد. او تنها [[کارگزار]] [[حکومت]] [[عثمان]] بود که در [[جایگاه]] خود، باقی ماند. در [[فتنه]] جَمَلیان، [[ابو موسی]] [[مردم]] را از [[همراهی]] با [[علی]]{{ع}} باز می‌داشت. [[امام]]{{ع}} او را برکنار کرد و [[مالک اشتر]]، وی را از [[کوفه]] بیرون راند. او در [[جنگ صفین]] [[گوشه‌گیری]] پیشه کرد و به صف قاعدان (کناره گیران از طرفین [[جنگ]]) پیوست؛ اما پس از [[تحمیل]] حَکمیت بر [[امام]]{{ع}} [[اشعث بن قیس]] و [[خوارج]] با پافشاری‌ها و صحنه‌سازی‌ها، او را به عنوان [[حَکم]] از سوی [[علی]]{{ع}} بر ایشان [[تحمیل]] کردند. [[علی]]{{ع}} می‌دانست که او در چنبر [[فریب]] [[عمرو عاص]]، [[حق]] را تباه خواهد ساخت. [[یاران]] ارجمند [[امام]]{{ع}} همانند [[ابن عباس]]، [[مالک اشتر]] و [[احنف بن قیس]] نیز بر این [[باور]] بودند. سرانجام، [[ابو موسی]] با نیرنگ‌های [[عمروعاص]]، [[فریب]] خورد و در به [[خلافت]] رساندن [[عبد الله بن عمر]]- که دامادش بود و بدو [[دل]] بسته- ناکام مانْد. او به [[پندار]] خویش، [[علی]]{{ع}} و [[معاویه]] را از [[خلافت]]، [[عزل]] کرد. [[عمروعاص]] نیز از فرصتْ استفاده کرد و با [[نیرنگ]]، [[معاویه]] را در خلافتْ ابقا کرد. با این [[حماقت]] [[ابو موسی]]، نقش افتضاح‌آمیز وی در [[تاریخ]]، یک بار دیگر رقم خورد و [[سرنوشت]] [[جامعه اسلامی]] رو به [[تباهی]] نهاد. شگفتا! از دقت در بحث‌های آن دو روشن می‌شود که [[ابو موسی]] از موضوع [[حکمیت]] نیز به روشنی [[آگاهی]] نداشت و به واقع نمی‌دانست درباره چه می‌خواهد [[داوری]] کند. ابوموسی پس از آن، به [[مکه]] [[پناهنده]] شد و به هنگام [[خلافت]] [[معاویه]]، با وی آمد و شد داشت. [[معاویه]] او را می‌نواخت و بدو توجه داشت. [[علی]]{{ع}} در [[قنوت]] [[نماز]]، وی را به همراه [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]]، [[نفرین]] می‌کرد. [[تدبر]] در زندگانی [[ابو موسی اشعری]] و دقت در آنچه آوردیم، نشان می‌دهد که وی از یک سو [[جمود]] [[فکری]] داشت و از دیگر سو، خُمود [[رفتاری]]. وی نه از اندیشه‌ای پویا و کارآمد برخوردار بود، و نه از تلاشی ستودنی و [[شایسته]]. او مردی بود که ردای‌ ظاهری [[تعبد]] به تن داشت، بدون این که راهبری از [[تعقل]]، همراه داشته باشد. [[ابو موسی]] در سال ۴۲ [[هجری]] و در ۶۳ سالگی مُرد<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۶.</ref>.

نسخهٔ ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۸

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.


مقدمه

ابوموسی اشعری در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

عبدالله بن قیس بن سلیم، مشهور به ابو موسی اشعری، از اهالی یمن و از یاران پیامبر خداست که در مکه به اسلام گروید. او صدایی خوش داشت و به قرائت قرآن، مشهور بود. پیامبر(ص) او را به حکومت مناطقی از یمن گماشت و در زمان عمر و پس از عزل مغیره، فرماندار بصره شد. او به هنگام حکومت بر بصره، بسیاری از مناطق ایران از جمله اهواز، شوشتر، جُندی‌شاپور، اصفهان، و قم را گشود. در آغاز خلافت عثمان، همچنان فرماندار بصره بود که عثمان، وی را عزل کرد و عبد الله بن عامر را که جوانی کم سن و سال و از امویان بود، بر بصره گماشت. چون کوفیان بر عثمان و فرماندار وی (سعید بن عاص) شوریدند، به درخواست آنها و موافقت عثمان، ابو موسی فرماندار کوفه شد. پس از به خلافت رسیدن علی(ع) با پیشنهاد مالک اشتر، امام(ع) ابو موسی را در حکومت کوفه ابقا کرد. او تنها کارگزار حکومت عثمان بود که در جایگاه خود، باقی ماند. در فتنه جَمَلیان، ابو موسی مردم را از همراهی با علی(ع) باز می‌داشت. امام(ع) او را برکنار کرد و مالک اشتر، وی را از کوفه بیرون راند. او در جنگ صفین گوشه‌گیری پیشه کرد و به صف قاعدان (کناره گیران از طرفین جنگ) پیوست؛ اما پس از تحمیل حَکمیت بر امام(ع) اشعث بن قیس و خوارج با پافشاری‌ها و صحنه‌سازی‌ها، او را به عنوان حَکم از سوی علی(ع) بر ایشان تحمیل کردند. علی(ع) می‌دانست که او در چنبر فریب عمرو عاص، حق را تباه خواهد ساخت. یاران ارجمند امام(ع) همانند ابن عباس، مالک اشتر و احنف بن قیس نیز بر این باور بودند. سرانجام، ابو موسی با نیرنگ‌های عمروعاص، فریب خورد و در به خلافت رساندن عبد الله بن عمر- که دامادش بود و بدو دل بسته- ناکام مانْد. او به پندار خویش، علی(ع) و معاویه را از خلافت، عزل کرد. عمروعاص نیز از فرصتْ استفاده کرد و با نیرنگ، معاویه را در خلافتْ ابقا کرد. با این حماقت ابو موسی، نقش افتضاح‌آمیز وی در تاریخ، یک بار دیگر رقم خورد و سرنوشت جامعه اسلامی رو به تباهی نهاد. شگفتا! از دقت در بحث‌های آن دو روشن می‌شود که ابو موسی از موضوع حکمیت نیز به روشنی آگاهی نداشت و به واقع نمی‌دانست درباره چه می‌خواهد داوری کند. ابوموسی پس از آن، به مکه پناهنده شد و به هنگام خلافت معاویه، با وی آمد و شد داشت. معاویه او را می‌نواخت و بدو توجه داشت. علی(ع) در قنوت نماز، وی را به همراه معاویه و عمرو بن عاص، نفرین می‌کرد. تدبر در زندگانی ابو موسی اشعری و دقت در آنچه آوردیم، نشان می‌دهد که وی از یک سو جمود فکری داشت و از دیگر سو، خُمود رفتاری. وی نه از اندیشه‌ای پویا و کارآمد برخوردار بود، و نه از تلاشی ستودنی و شایسته. او مردی بود که ردای‌ ظاهری تعبد به تن داشت، بدون این که راهبری از تعقل، همراه داشته باشد. ابو موسی در سال ۴۲ هجری و در ۶۳ سالگی مُرد[۸].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 86.
  2. نهج البلاغه، نامه ۶۳: « أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ قَوْلٌ هُوَ لَکَ وَ عَلَیْکَ فَإِذَا قَدِمَ [عَلَیْکَ رَسُولِی‏] رَسُولِی عَلَیْکَ فَارْفَعْ ذَیْلَکَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَکَ وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِکَ وَ انْدُبْ مَنْ مَعَکَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَیَنَّ مِنْ حَیْثُ أَنْتَ وَ لَا تُتْرَکُ حَتَّی یُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ وَ ذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ وَ حَتَّی تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ وَ مَا هِیَ بِالْهُوَیْنَی الَّتِی تَرْجُو وَ لَکِنَّهَا الدَّاهِیَةُ الْکُبْرَی یُرْکَبُ جَمَلُهَا وَ [یُذَلُ‏] یُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ یُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَکَ وَ امْلِکْ أَمْرَکَ وَ خُذْ نَصِیبَکَ وَ حَظَّکَ فَإِنْ کَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَی غَیْرِ رَحْبٍ وَ لَا فِی نَجَاةٍ فَبِالْحَرِیِّ لَتُکْفَیَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّی لَا یُقَالَ أَیْنَ فُلَانٌ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا [یُبَالِی‏] أُبَالِی مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ وَ السَّلَام‏»
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 86- 87.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸: «جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّی عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَی یَدَیْهِ لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ [یُحِبُّونَ‏] وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بِالْأَمْسِ یَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ وَ شِیمُوا سُیُوفَکُمْ فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ [التُّهْمَةُ] »
  5. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 87- 88.
  6. نهج البلاغه، نامه ۷۸: «وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ فَدَعْ [عَنْکَ‏] مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ»
  7. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص88.
  8. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۶.