حویطب بن عبد العزی قرشی عامری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}}))
جز (جایگزینی متن - 'شکوه' به 'شکوه')
خط ۲۷: خط ۲۷:
به گزارش خودش هنگام اعدام خبیب ([[مسلمان]] [[اسیر]] شده در سریه [[رجیع]]) در [[سال ۴ هجری]] به دست [[مشرکان]]، برای نشنیدن [[نفرین]] خبیب در [[حق]] قریش، انگشت خود را به گوش‌های خویش فرو برده است<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۵۹؛ امتاع الاسماع، ج ۱۳، ص ۲۷۷.</ref>.
به گزارش خودش هنگام اعدام خبیب ([[مسلمان]] [[اسیر]] شده در سریه [[رجیع]]) در [[سال ۴ هجری]] به دست [[مشرکان]]، برای نشنیدن [[نفرین]] خبیب در [[حق]] قریش، انگشت خود را به گوش‌های خویش فرو برده است<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۵۹؛ امتاع الاسماع، ج ۱۳، ص ۲۷۷.</ref>.


در [[سال ۶ هجری]] هنگامی که خبر آمدن [[رسول خدا]]{{صل}} و یارانش به مکه رسید و قریش در پی [[تدارک]] نیرو برای [[پیشگیری]] از ورود آنان به مکه بودند، برخی از سران قریش از جمله او در [[منزل]] خود به دیگران [[غذا]] می‌دادند<ref>المغازی، ج ۲، ص ۵۸۱ - ۵۸۲؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۸۰.</ref>. وی با سه تن دیگر از جمله [[سهیل بن عمرو عامری]] که از یک [[طایفه]] بودند، به [[نمایندگی]] قریش برای گفت و گو با رسول‌اللّه‌{{صل}} به [[حدیبیه]] رفته و پس از چند بار [[مذاکره]] [[پیمان]] [[صلح]] بستند<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۴ - ۶۰۵؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۷۷۹ - ۷۸۰؛ الثقات، ج ۱، ص ۲۹۴ - ۳۰۳.</ref>؛ به‌ویژه وی با ترسیم چگونگی [[اطاعت]] مسلمانان از رسول‌اللّه‌{{صل}} و گفتن "من که مردی [[جهان]] دیده‌ام و [[شکوه]] [[قیصر]] و کسرا را نگریسته‌ام، تاکنون مهربان‌تر، متحدتر و مطیع‌تر از [[یاران محمد]]{{صل}} ندیده‌ام" در متقاعد کردن قریش به گونه‌ای مؤثر نقش داشت<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۰۸؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۹۲.</ref>. به گزارشی دیگر، در [[صلح حدیبیه]] به [[مکرز بن حفص]] گفته است که از [[اصحاب محمد]]{{صل}} مهربان‌تر به او و به همدیگر ندیده‌ام؛ ما از این پس از او نمی‌توانیم [[انتقام]] بگیریم، بلکه وی به [[زور]] وارد [[مکه]] خواهد شد<ref>امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۳.</ref>. پس از این [[پیمان]]، [[ابوجندل]] فرزند [[سهیل بن عمرو عامری]] ([[نماینده]] [[قریش]] در مذاکرات [[صلح]]) [[اسلام]] آورد و به [[مدینه]] گریخت؛ لکن براساس پیمان [[حدیبیه]] به قریش باز گردانده شد که در این داستان حویطب به او [[پناه]] داد<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۰۸؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۳ - ۲۵۴.</ref>.
در [[سال ۶ هجری]] هنگامی که خبر آمدن [[رسول خدا]]{{صل}} و یارانش به مکه رسید و قریش در پی [[تدارک]] نیرو برای [[پیشگیری]] از ورود آنان به مکه بودند، برخی از سران قریش از جمله او در [[منزل]] خود به دیگران [[غذا]] می‌دادند<ref>المغازی، ج ۲، ص ۵۸۱ - ۵۸۲؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۸۰.</ref>. وی با سه تن دیگر از جمله [[سهیل بن عمرو عامری]] که از یک [[طایفه]] بودند، به [[نمایندگی]] قریش برای گفت و گو با رسول‌اللّه‌{{صل}} به [[حدیبیه]] رفته و پس از چند بار [[مذاکره]] [[پیمان]] [[صلح]] بستند<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۴ - ۶۰۵؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۷۷۹ - ۷۸۰؛ الثقات، ج ۱، ص ۲۹۴ - ۳۰۳.</ref>؛ به‌ویژه وی با ترسیم چگونگی [[اطاعت]] مسلمانان از رسول‌اللّه‌{{صل}} و گفتن "من که مردی [[جهان]] دیده‌ام و شکوه [[قیصر]] و کسرا را نگریسته‌ام، تاکنون مهربان‌تر، متحدتر و مطیع‌تر از [[یاران محمد]]{{صل}} ندیده‌ام" در متقاعد کردن قریش به گونه‌ای مؤثر نقش داشت<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۰۸؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۹۲.</ref>. به گزارشی دیگر، در [[صلح حدیبیه]] به [[مکرز بن حفص]] گفته است که از [[اصحاب محمد]]{{صل}} مهربان‌تر به او و به همدیگر ندیده‌ام؛ ما از این پس از او نمی‌توانیم [[انتقام]] بگیریم، بلکه وی به [[زور]] وارد [[مکه]] خواهد شد<ref>امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۳.</ref>. پس از این [[پیمان]]، [[ابوجندل]] فرزند [[سهیل بن عمرو عامری]] ([[نماینده]] [[قریش]] در مذاکرات [[صلح]]) [[اسلام]] آورد و به [[مدینه]] گریخت؛ لکن براساس پیمان [[حدیبیه]] به قریش باز گردانده شد که در این داستان حویطب به او [[پناه]] داد<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۰۸؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۳ - ۲۵۴.</ref>.


او به سران قریش پیشنهاد کرد با [[حمایت]] [[مالی]] و [[تجهیز]] نظامی [[قبیله]] بکر بر ضد [[خزاعه]] (هم پیمان [[پیامبر]]{{صل}}) [[اقدام]] کنند<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۱۲.</ref> و خود نیز از قریشیانی بود که افزون بر [[کمک مالی]] و تسلیحاتی به [[بنی بکر]]، شبانه با رویی بسته در [[حمله]] [[بنی‌بکر]] به [[قبیله خزاعه]] شرکت داشتند و بدین طریق، پس از [[نقض]] [[صلحنامه]] حدیبیه پشیمان شدند و به [[فکر]] چاره افتادند<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۳۴؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۸۱ - ۱۸۲.</ref>.
او به سران قریش پیشنهاد کرد با [[حمایت]] [[مالی]] و [[تجهیز]] نظامی [[قبیله]] بکر بر ضد [[خزاعه]] (هم پیمان [[پیامبر]]{{صل}}) [[اقدام]] کنند<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۱۲.</ref> و خود نیز از قریشیانی بود که افزون بر [[کمک مالی]] و تسلیحاتی به [[بنی بکر]]، شبانه با رویی بسته در [[حمله]] [[بنی‌بکر]] به [[قبیله خزاعه]] شرکت داشتند و بدین طریق، پس از [[نقض]] [[صلحنامه]] حدیبیه پشیمان شدند و به [[فکر]] چاره افتادند<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۳۴؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۸۱ - ۱۸۲.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۲۷

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

نامش حویطب، کنیه‌اش ابومحمد[۱] و مادرش زینب بنت علقمة بن غزوان عامری بود [۲]. حویطب از بنی‌مالک بن حسل از بنی عامربن لؤی[۳] از زیر شاخه‌های قریش بود. نسب وی در لؤی بن غالب، جد هشتم رسول خدا(ص) به پیامبر(ص) و بنی‌هاشم می‌رسد[۴] جد وی عمرو بن عبدود، شجاع قریش است که در جنگ خندق به دست امیرمؤمنان(ع) کشته شد [۵].

حویطب از سه راه با پیامبر(ص) خویشاوند بود: برادرش ابورهم، شوهر عمه حضرت ـ یعنی بره ـ دختر عبدالمطلب بود[۶]. پس از ازدواج پیامبر(ص) با سوده در سال ۱۱ بعثت و با ام‌حبیبه در سال ۶ هجری وی باجناق رسول خدا(ص) گردید، چون همسرش ام‌کلثوم خواهر سوده[۷] و زن دیگرش امیمه (امینه، آمنه) خواهر ام‌حبیبه دختر ابوسفیان[۸] بود، پسرانش عبدالرحمن و ابوسفیان بن حویطب خواهرزاده سوده و ام‌حبیبه هستند.[۹] حویطب از بزرگان، عالمان و متنفّذان قریش بود [۱۰].

در درگیری‌های طوایف قریشی بر سر مناصب مکه، او و گروهی که آنان را سرپرستی می‌کرد، از این منازعات کناره گرفتند و ضمن آنکه به دو اتحادیه قریشی مطیبان و احلاف نپیوست، به پیمان خود با بنی‌عدی نیز پایان داد [۱۱]

او از افراد انگشت شماری بود که پیش از اسلام نوشتن می‌دانست[۱۲] و یکی از ۴ تنی بود که قریش در کارهای مهم، مشورت‌ها و مفاخرات خود نزد آنان رفته و به حکم ایشان گردن می‌نهادند[۱۳].

گویند به روزگار جاهلیت، برادرزاده حویطب، خداش بن‌ عبداللّه‌ بن ابی‌قیس در سفر تجاری قریش به یمن، به قتل عمرو بن علقمه ‌بن مطلب، جوانی از بنی عبدمناف متهم شد؛ دادخواهی به ولید بن مغیره مخزومی بردند و او به سوگند ۵۰ تن از بنی‌عامر (قسامه) نزد کعبه، بر بیگناهی خداش حکم داد و همه سوگند خوردند، جز حویطب که مادرش سهم خون‌بهای او را به میزان ۴۰ اوقیه[۱۴] طلا داد و از سوگند خوردن او پیشگیری کرد. همه سوگند خوردگان به دروغ پیش از پایان سال مردند و حویطب زنده ماند و ارث آنان به او رسید و وی را بزرگ‌ترین میراث‌بر قریش شناخته بودند [۱۵].

او که به تجارت سرگرم بود، ثروت فراوانی داشت[۱۶]. در حیاط خانه خود در وادی مکه چاهی کند که به حویطب شهرت یافت[۱۷].

حویطب که براساس برخی گزارش‌های تاریخی به هنگام بعثت پیامبر(ص) پنجاه و اندی سال داشت[۱۸]، پس از بعثت و اظهار دعوت اسلام، در شمار دشمنان و مخالفان سر سخت آن حضرت قرار گرفتref>السیرة النبویه، ج ۳، ص ۸۲۸ - ۸۲۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۶.</ref>. عابس، غلام او از بردگان مسلمانی بود که به شدت به دست قریش شکنجه می‌شد[۱۹]. وی در مبارزه قریش و کوشش آنان برای پیشگیری از گسترش دعوت اسلام و تهمت زدن به پیامبر گرامی(ص) همراه بود. در جلسه مشورتی قریش پیشنهاد کرد آن حضرت را شاعر بخوانند، هرچند سرانجام "ساحر" تصویب و اعلام شد[۲۰].

به گزارشی، وی، ابوسفیان، ابوجهل و نضر بن حارث به سخنان رسول خدا(ص) گوش می‌دادند و آن حضرت را مجنون، شاعر، کاهن و ساحر نامیده و به گفتن سخنان نامفهوم متهم می‌کردند و به پیروان ایشان می‌گفتند شما از مردی سحر شده پیروی می‌کنید[۲۱]. در پاسخ آنان خدای کریم، آیه ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا[۲۲] را فرو فرستاد و آنان را ظالم نامید و رازشان را فاش کرد.

با هجرت رسول خدا(ص) به مدینه وی همچنان در مخالفت با آن حضرت با مشرکان همراهی کرد و با آنکه در کاروان تجاری قریش به شام به سرپرستی ابوسفیان که در سال دوم هجری از سوی مسلمانان تهدید شده بود، هیچ کالا و سرمایه‌ای نداشت[۲۳]،۲۰۰ یا ۳۰۰ دینار طلا برای تجهیز سپاه قریش در جنگ بدر کمک کرد [۲۴]. به گزارشی، خود نیز در این پیکار جزو سپاه مشرکان بود و پس از مسلمانی ادعا داشت که روز بدر عبرت‌هایی دیده و به کسی نگفته است؛ از جمله ملائکه را دیده است که میان زمین و آسمان مشرکان را می‌کشته و اسیر می‌گرفته‌اند[۲۵].

وی در سال سوم هجری از سرمایه‌گذاران در کاروان تجاری بسیار مهم و گران‌قیمت قریش به شام به سرپرستی صفوان ‌بن امیه بود که به قصد فرار از دست مسلمانان از مسیر عراق حرکت کرد و سرانجام، کاروان قریش و سرمایه او در سریه "قرده" به دست مسلمانان افتاد و سران قریش از جمله حویطب جان به در بردند و به مکه بازگشتند[۲۶]. حویطب برای برپایی نبرد احد و انتقام کشتگان بدر فراوان کوشید[۲۷].

به گزارش خودش هنگام اعدام خبیب (مسلمان اسیر شده در سریه رجیع) در سال ۴ هجری به دست مشرکان، برای نشنیدن نفرین خبیب در حق قریش، انگشت خود را به گوش‌های خویش فرو برده است[۲۸].

در سال ۶ هجری هنگامی که خبر آمدن رسول خدا(ص) و یارانش به مکه رسید و قریش در پی تدارک نیرو برای پیشگیری از ورود آنان به مکه بودند، برخی از سران قریش از جمله او در منزل خود به دیگران غذا می‌دادند[۲۹]. وی با سه تن دیگر از جمله سهیل بن عمرو عامری که از یک طایفه بودند، به نمایندگی قریش برای گفت و گو با رسول‌اللّه‌(ص) به حدیبیه رفته و پس از چند بار مذاکره پیمان صلح بستند[۳۰]؛ به‌ویژه وی با ترسیم چگونگی اطاعت مسلمانان از رسول‌اللّه‌(ص) و گفتن "من که مردی جهان دیده‌ام و شکوه قیصر و کسرا را نگریسته‌ام، تاکنون مهربان‌تر، متحدتر و مطیع‌تر از یاران محمد(ص) ندیده‌ام" در متقاعد کردن قریش به گونه‌ای مؤثر نقش داشت[۳۱]. به گزارشی دیگر، در صلح حدیبیه به مکرز بن حفص گفته است که از اصحاب محمد(ص) مهربان‌تر به او و به همدیگر ندیده‌ام؛ ما از این پس از او نمی‌توانیم انتقام بگیریم، بلکه وی به زور وارد مکه خواهد شد[۳۲]. پس از این پیمان، ابوجندل فرزند سهیل بن عمرو عامری (نماینده قریش در مذاکرات صلح) اسلام آورد و به مدینه گریخت؛ لکن براساس پیمان حدیبیه به قریش باز گردانده شد که در این داستان حویطب به او پناه داد[۳۳].

او به سران قریش پیشنهاد کرد با حمایت مالی و تجهیز نظامی قبیله بکر بر ضد خزاعه (هم پیمان پیامبر(ص)) اقدام کنند[۳۴] و خود نیز از قریشیانی بود که افزون بر کمک مالی و تسلیحاتی به بنی بکر، شبانه با رویی بسته در حمله بنی‌بکر به قبیله خزاعه شرکت داشتند و بدین طریق، پس از نقض صلحنامه حدیبیه پشیمان شدند و به فکر چاره افتادند[۳۵].

حویطب و سهیل بن عمرو عامری در سال ۷ هجری و در رخداد عمره‌القضاء که به پیامبر(ص) اجازه دادند سه روز برای ادای عمره به مکه بیاید، از سوی قریش مأمور بودند پس از پایان مهلت، آن حضرت را به رفتن وادارند. عصر روز سوم با آنکه آن گرامی با میمونه بنت حارث، خواهر زن عباس، عموی خود ازدواج کرده بود و قصد عروسی و دادن ولیمه به قریش و یاران خود را داشت، این دو به آن حضرت مهلت نداده و پیامبر(ص) ناگزیر از مکه بیرون رفت[۳۶]. در نبرد خیبر در همان سال، او و گروهی از همراهانش بر سر پیروزی رسول خدا(ص) در خیبر با صفوان بن امیه و همراهانش شرط بسته و آن شرط را برد[۳۷].

در سال ۸ هجری پس از فتح مکه از ترس رسول خدا(ص) و مسلمانان از خانه‌اش گریخت و در باغی پنهان شد و به دست ابوذر غفاری و در پناه وی مسلمان گشت. رسول خدا(ص) برای تأمین خون‌بهای کشتگان بنی‌جذیمه که ناحق به دست خالد بن ولید کشته شده بودند، از او ۴۰۰۰۰ درهم نقره و از شماری از سران قریش مبلغ‌های دیگر، قرض گرفت[۳۸].

حویطب سپس در غزوه حنین و طائف شرکت کرد و رسول خدا(ص) برای جلب همراهی او و شماری از همفکرانش از غنائم جنگ حنین[۳۹] به او و چند تن دیگر ۱۰۰ [۴۰] یا ۵۰ شتر داد[۴۱]. به گفته واقدی، وی و شماری از سران نو مسلمان قریش که در پیکار حنین همراه پیامبر(ص) شرکت داشتند، در دنباله سپاه قرار گرفته و منتظر نتیجه نبرد و امیدوار به شکست مسلمانان بودند[۴۲]؛ گویا رسول خدا(ص) از نیت آنان آگاه بود، ازاین رو غنائم فراوانی به آنان داد.

به گزارشی، آیه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۴۳] درباره تصدیق عمل حضرت(ص) در دادن غنائم به وی و ۱۲ تن از نو مسلمانان مکه و همفکرانش نازل شده است.[۴۴]

وی برده‌ای به نام صبیح (صبح) داشت که خواهان قرارداد مکاتبه با او برای آزادی خود به مبلغ ۱۰۰ دینار طلا بود؛ ولی وی موافقت نمی‌کرد و به گزارشی، آیه ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۴۵] در نکوهش کارش و برای تشویق او و دیگر مسلمانان به آزادی بردگان نازل شد. وی پس از نزول آیه و در اطاعت از آن با صبیح برای مکاتبه به مبلغ مورد نظر او قرارداد بست؛ حتی ۲۰ دینار آن را هم به وی بخشید[۴۶]. سوره نور مدنی است و بعید نیست که برخی آیات آن درباره زمان فتح مکه و نبرد حنین نازل شده باشد؛ ولی از آنجا که همین خبر گویای شهادت صبیح در پیکار حنین است و حویطب نیز نومسلمان و از طلقاست، درستی این شأن نزول بعید است.

حویطب پس از فتح مکه و غزوه طائف به مدینه آمد و تا پایان عمر آنجا زیست و همانجا از دنیا رفت [۴۷] برخی منابع، او را از کاتبان رسول خدا(ص)[۴۸] دانسته و بعضی افزون بر آن، نوشته‌اند که هنگام ضرورت برای نوشتن وحی به کار گرفته می‌شد[۴۹] به فرض پذیرش این خبر باید آن را در سال‌های ۹ و ۱۰ هجری دانست.

حویطب برپایه اطلاعاتی که از دوره پیش از اسلام داشت، در سال ۱۷ هجری در دوره خلافت عمر بن خطاب از کسانی بود که برای بازسازی نشانه‌های حرم (انصاب) مأمور گردید.[۵۰]. به گزارشی، عمر مسجد الحرام را گسترش داد و حویطب نیز به دستور او در ساخت و ساز مسجد کوشید[۵۱]. گویند وی و سهیل بن عمرو عامری و حارث بن هشام به دیدار خلیفه دوم رفته و عمر پس از مسلمانان باسابقه به آنان اجازه داد وارد شوند؛ سهیل گفت: دیگران دعوت اسلام را پذیرفتند و ما نپذیرفتیم، پس جز خود را نباید سرزنش کنیم؛ سپس به شام به جهاد با کافران رفتند[۵۲].

براساس گزارشی، عثمان به هنگام محاصره خانه‌اش در سال ۳۵ حویطب را قاصد خود برگزید و نزد علی بن ابی طالب(ع)، طلحه و زبیر فرستاد، تا برای پراکندن شورشیان و انتخاب خلیفه بعدی تدبیری بیندیشند[۵۳]. وی از کسانی بود که عثمان ‌بن عفان را شبانه به خاک سپردند.[۵۴] او را ناپدری بسر بن ارطات از فرماندهان ارشد معاویه می‌دانند، ازاین رو هنگام غارت مدینه به دست بسر در دوران خلافت علی بن ابی‌طالب(ع) و تهدید مردم به ویژه انصار به قتل و غارت، مردم به حویطب پناه بردند و او با سخنانش بسر را آرام کرد و مانع از کشتار مردم مدینه شد، هرچند نتوانست از سوزاندن خانه‌های برخی از انصار[۵۵]جلوگیری کند.

گویند در تعریض مروان بن حکم اموی به او درباره تأخیرش در مسلمانی، وی حَکَم پدر مروان را مانع اصلی مسلمانی خود و عامل آزار عثمان بن عفان دانست[۵۶]. همو خانه‌اش در مکه (مدینه) را به مبلغ ۴۰۰۰۰ دینار طلا به معاویه فروخت و چون آن را بسیار شمردند، گفت: برای فرد عیالوار (دارای چند همسر) ۴۰۰۰۰ دینار طلا چیزی نیست[۵۷].

وی ۱۲۰ سال عمر کرد که نیمی از آن در جاهلیت و نیمی در اسلام گذشت و سرانجام در اواخر روزگار معاویه در سال ۵۲ [۵۸] یا ۵۴ هجری از دنیا رفت.[۵۹].

حویطب فرزندان فراوانی داشت[۶۰]؛ از جمله ابوسفیان بن حویطب، که مادرش امیمه دختر ابوسفیان بن حرب، در جنگ جمل در سپاه جمل بود و کشته شد[۶۱]. فرزند دیگرش عبدالرحمن در واقعه حره و در سرکوب اهل مدینه به دست سپاه یزید کشته شد[۶۲]. از فرزندان و نوادگان وی یکی ابوبکر بن عبدالرحمن بن ابی سفیان بن حویطب است که در روزگار حکومت هشام بن عبدالملک قاضی مدینه بوده است[۶۳] و دیگری نوه ابوبکر، محمد بن عبدالرحمن بن ابی‌بکر است که هنگام پیروزی عباسیان بر بنی‌امیه در ۱۳۲ هجری، همراه بنی‌امیه در فلسطین کنار رودخانه ابوفطرس به دست عبداللّه ‌بن علی عموی سفاح از بنی‌عباس کشته شد[۶۴].

در کتاب‌های رجال اهل سنت، وی راوی خوانده شده است[۶۵]. یحیی بن معین از او حدیثی را از رسول خدا(ص) ثبت نکرده است[۶۶] ابو نجیح مکی، سائب بن یزید[۶۷] عبدالله بن بریده اسلمی و پسرش ابوسفیان بن حویطب[۶۸] از وی روایت نقل کرده‌اند. او نیز از طریق عبدالله بن سعدی از رسول خدا(ص) حدیث نقل کرده است[۶۹].

ابن سعد او را در طبقه چهارم راویان حدیث نهاده است[۷۰]. در منابع روایی اهل سنت از جمله در صحیح بخاری[۷۱] احادیثی از زبان حویطب نقل شده است. خبری از عهد جاهلیت درباره زنی (یا کنیزی)[۷۲] که از ترس شوهرش به کعبه پناه برده و چون شوهرش خواست او را به زور ببرد، دستش خشک شد و پس از مسلمانی او همچنان خشک مانده است[۷۳]؛ نیز کراهت درای (زنگ کاروان)[۷۴]، دوست داشتن انصار و اهمیت وضوء[۷۵]، خبری در جواز گرفتن مزد بر کار برای دولت اسلامی از عمر بن خطاب از رسول خدا(ص)[۷۶]، خبری درباره ساختمان قدیمی خانه کعبه و خزانه آن در زمان چیرگی قبیله جرهم بر مکه تا بازسازی آن به دست قریش [۷۷]از وی نقل شده است.[۷۸].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. الثقات، ج ۳، ص ۹۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹؛ الجرح و التعدیل، ج ۳، ص ۳۱۴.
  2. تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۵؛ امتاع الاسماع، ج ۶، ص ۱۳۶.
  3. الطبقات، خلیفه، ص ۶۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۶ - ۱۶۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  4. جمهرة انساب العرب، ج ۱۲، ص ۱۶۶.
  5. دلائل‌النبوه، ج ۴، ص ۳۳۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۲۹.
  6. المحبر، ص ۱۰۱، ۱۰۵ - ۱۰۶، ۱۱۰؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۹؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۲.
  7. المحبر، ص ۱۰۱.
  8. المحبر، ۱۰۵، ۴۴۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۲۳۹.
  9. المحبر، ص ۱۰۱، ۱۰۵.
  10. المنمق، ص ۳۸۶؛ انساب‌الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۵؛ فتح‌الباری، ج ۱۳، ص ۱۳۳.
  11. المنمق، ص ۲۷۲.
  12. فتوح البلدان، ص ۴۵۷؛ العقد الفرید، ج ۴، ص ۱۴۹.
  13. المنمق، ص ۳۸۶؛ اسد الغابه، ج ۳، ص ۴۲۴.
  14. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۳۹۵؛ ج ۱۱، ص ۱۵.
  15. المحبر، ص ۳۳۶ - ۳۳۷؛ المنمق، ص ۱۲۵ - ۱۲۶.
  16. المعارف، ص ۳۱۲؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۸؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۸۶.
  17. اخبار مکه، ج ۲، ص ۲۲۴؛ فتوح البلدان، ص ۵۸.
  18. الطبقات، خلیفه، ص ۶۴؛ المعارف، ص ۳۱۱ - ۳۱۲؛ الثقات، ج ۳، ص ۹۶.
  19. وقعة صفین، ص ۳۲۵؛ التفسیرالکبیر، ج ۵، ص ۲۲۳.
  20. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۶۴۶؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۵۲ - ۵۳.
  21. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۰۷ - ۲۰۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۶؛ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۳۴.
  22. «هنگامی که به (سخن) تو گوش می‌سپارند ما به آنچه آنان بدان گوش می‌دهند داناتریم و (نیز) هنگامی که با هم رازگویی می‌کنند، آنگاه که ستمگران می‌گویند: شما جز از مردی جادو شده پیروی نمی‌کنید» سوره اسراء، آیه ۴۷.
  23. تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۴؛ البدایة والنهایه، ج ۳، ص ۳۱۳.
  24. المغازی، ج ۱، ص ۳۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴۹؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۴، ص ۹۵.
  25. الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۰؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶۷؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۴؛ البدایة والنهایه، ج ۳، ص ۳۱۳.
  26. المغازی، ج ۱، ص ۱۹۷ - ۱۹۸؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۳۶.
  27. المغازی، ج ۱، ص ۱۹۹ - ۲۰۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۱.
  28. المغازی، ج ۱، ص ۳۵۹؛ امتاع الاسماع، ج ۱۳، ص ۲۷۷.
  29. المغازی، ج ۲، ص ۵۸۱ - ۵۸۲؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۸۰.
  30. المغازی، ج ۲، ص ۶۰۴ - ۶۰۵؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۷۷۹ - ۷۸۰؛ الثقات، ج ۱، ص ۲۹۴ - ۳۰۳.
  31. المغازی، ج ۲، ص ۶۰۸؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۹۲.
  32. امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۳.
  33. المغازی، ج ۲، ص ۶۰۸؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۳ - ۲۵۴.
  34. المغازی، ج ۲، ص ۶۱۲.
  35. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۳۴؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۸۱ - ۱۸۲.
  36. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۲۲؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۸۲۹؛ المصنف، ج ۵، ص ۳۷۳.
  37. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۴۲ - ۴۴۳؛ تاریخ دمشق، ج ۱۵، ص ۳۵۷؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۷۶۲.
  38. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۶۰؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۰.
  39. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۵۳، المحبر، ص ۴۷۳؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  40. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۵۳؛ ج ۵، ص ۴۵۴؛ الثقات، ج ۲، ص ۷۹؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  41. المحبر، ص ۴۷۴؛ المنمق، ص ۴۲۳.
  42. المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵.
  43. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  44. جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۱۲.
  45. «و کسانی که (توان) زناشویی نمی‌یابند باید خویشتنداری کنند تا خداوند به آنان از بخشش خویش بی‌نیازی دهد و کسانی از بردگانتان که بازخرید خویش را می‌خواهند اگر در آنها خیری سراغ دارید بازخریدشان را بپذیرید و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید و اگر کسی آنان را وادار کند (بداند که) پس از واداشتنشان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۳۳.
  46. اسباب النزول، ص ۳۳۵؛ تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۱۹۷ - ۱۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص ۲۴۴.
  47. المنتخب، ص ۲۳؛ تاریخ دمشق، ۱۵، ۳۵۷؛ الاصابه، ۲، ۱۲۵.
  48. عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۱؛ سبل الهدی، ج ۱۱، ص ۳۸۰.
  49. تجارب الامم، ج ۱، ص ۲۷۴؛ سبل الهدی، ج ۱۱، ص ۳۸۰ نیز نک: تاریخ القرآن، ص ۲۶۴.
  50. الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶۷؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۷۵.
  51. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ق ۲، ص ۱۰۹؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۳۷.
  52. تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۵۴۱؛ الوافی بالوفیات، ج ۱۳، ص ۱۳۴.
  53. تاریخ المدینه، ج ۴، ص ۱۲۰۴؛ الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۳۷، ۵۳.
  54. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۶؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۴۳۹؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  55. الغارات، ج ۲، ص ۶۰۲ - ۶۰۳؛ الفتوح، ج ۴، ص ۲۳۱ - ۲۳۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۰.
  56. المنتخب، ص ۲۱؛ المستدرک، ج ۳، ص ۴۹۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  57. تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۱۸ - ۵۱۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  58. الطبقات، خلیفه، ص ۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۲۰۰.
  59. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۴۵۴؛ الثقات، ج ۳، ص ۹۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۰.
  60. جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۹.
  61. الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۶۷۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۱۷۳؛ الاصابه، ج ۷، ص ۱۵۴.
  62. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۱۷۲؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۸۷.
  63. تاریخ خلیفه، ص ۲۸۷؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۹؛ اخبار القضاه، ج ۱، ص ۱۷۱.
  64. جمهرة انساب العرب، ۱۶۹؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۶؛ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۹۴ - ۹۵.
  65. التاریخ‌الکبیر، ج ۳، ص ۱۲۷؛ الثقات، ج ۳، ص ۹۶؛ تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۵.
  66. الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹؛ الجرح و التعدیل، ج ۳، ص ۳۱۴؛ تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۶.
  67. الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۶۷؛ تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۵.
  68. تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۵.
  69. الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۹۹.
  70. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۴۵۴؛ تهذیب الکمال، ج ۷، ص ۴۶۶.
  71. صحیح البخاری، ج ۸، ص ۱۱۱.
  72. المصنف، ج ۵، ص ۲۶.
  73. اخبار مکه، ج ۲، ص ۲۵؛ المستدرک، ج ۳، ص ۴۹۲؛ کنز العمال، ج ۱۴، ص ۱۰۵ - ۱۰۶.
  74. مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۱۷۴؛ کنز العمال، ج ۶، ص ۷۳۶.
  75. مسند ابی داود، ص ۳۳؛ کنز العمال، ج ۱۲، ص ۱۳.
  76. صحیح البخاری، ج ۸، ص ۱۱۱؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۷ و ج ۲، ص ۹۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۶۷.
  77. اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۵۹.
  78. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حویطب بن عبدالعزی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.