ظلم‌ناپذیری در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ظلم
| موضوع مرتبط = ظلم
| عنوان مدخل  = ظلم‌ناپذیری
| عنوان مدخل  = [[ظلم‌ناپذیری]]
| مداخل مرتبط = [[ظلم‌ناپذیری در اخلاق اسلامی]] - [[ظلم‌ناپذیری در معارف و سیره نبوی]]
| مداخل مرتبط = [[ظلم‌ناپذیری در اخلاق اسلامی]] - [[ظلم‌ناپذیری در معارف و سیره نبوی]]
| پرسش مرتبط  = ظلم
| پرسش مرتبط  =
}}
}}
==مقدمه==
==مقدمه==

نسخهٔ ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۹

مقدمه

پاسخ عقل و شرع دراین‌باره روشن است، نه عقل اجازه ستم‌پذیری می‌دهد و نه شرع[۱]. خداوند هرگز راضی به ظلم نیست و خواهان هیچ ستمی نیست. وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ[۲]. خداوند هرگز فرمان به بدی و زشتی نمی‌دهد. قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۳]. خداوند به عدالت فرا می‌خواند و بدان فرمان می‌دهد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۴]. خداوند اهل ایمان را به برپا داشتن عدالت اجتماعی فرمان می‌دهد و می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۵]. «قوّامین» جمع «قوام» صیغه مبالغه به معنی بسیار قیام‌کننده است، یعنی باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان به عدالت قیام کنید به گونه‌ای که این عمل خلق و خوی شما شود و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح شما گردد؛ و تعبیر به «قیام» در اینجا ممکن است به خاطر آن باشد که انسان برای انجام دادن کارها معمولاً باید بپاخیزد و به دنبال آنها برود. بنابراین «قیام به کار» کنایه از تصمیم و عزم راسخ و اقدام جدی درباره آن است اگر چه آن کار همانند حکم قاضی احتیاج به قیام و حرکتی نداشته باشد؛ و نیز ممکن است تعبیر به قیام از این نظر باشد که «قائم» معمولا به چیزی می‌گویند که عمود بر زمین بوده باشد و کمترین میل و انحرافی به هیچ طرف نداشته باشد، یعنی باید آن چنان عدالت را اجرا کنید که کمترین انحرافی به هیچ طرف پیدا نکند[۶]. این‌گونه تأکید بر عدالت، جهت دین را به خوبی مشخص می‌سازد؛ و خداوند جز عدالت نمی‌کند و جز عدالت را نمی‌خواهد، و اگر ستمی هست از او نیست، از انسان است و باید با ستم و ستمگری مقابله کرد. إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[۷]. بنابراین، دین - و نه آنچه نامی از دین دارد و در حقیقت افیون توده‌ها است - به عصیان بر ضد ستم و همه ستمگران و آنان که اسارت مردمان را می‌طلبند، می‌خواند: -اشراف زالوصفتی که جز با مکیدن شیره جان محرومان پروار نمی‌شوند و برقرار نمی‌مانند. - زورمندانی که قدرت خویش از ناتوانی مردمان می‌گیرند و نان خود در انظلام آنان می‌جویند. - مزورانی که با ادعای دین‌داری و با تحریف قضا و رضای الهی بندهای بندگی زر و زور را استوار می‌کنند.

خداوند به وسیله حجت باطنی و حجت ظاهری[۸]، راه را روشن کرده است و جای توجیه برای تن دادن به ستم نگذاشته است. البته ستمگران در لوای تعظیم شعائر دینی و عمل به مراسم مذهبی به قلب حقایق و محو عدالت کمر می‌بندند و در پوشش دین، هویت دینی انسان‌های تحت ستم را مسخ می‌کنند و با ناتوان ساختن مردمان زمینه انظلام را آماده می‌سازند تا هر‌گونه که خواستند در همه چیز آنان تصرف کنند. اما با همه اینها چه عذری برای پذیرفتن ستم و فرمانبرداری از ستمگران و پیروی از فاسقان هست؟ که خداوند به حکم الهامات فطری و با وجود نمونه‌های عینی راه توجیه و گریز را بسته است و در منطق دین، تمکین به جهل و جور مردود است. قرآن کریم در مقام مذمت و طرد آنان که تن به ستم می‌دهند و پیرو ستمگران و بدکاران می‌شوند در مواضع گوناگون روشنگری کرده است، از جمله صحنه‌ای از قیامت را تصویر می‌کند و نفی انظلام می‌آموزد: وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ *وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۹].

در این آیات موضع‌گیری دو گروه ستمگر [[[مستضعفان]] و مستکبران] در رویارویی با هم در قیامت مشخص شده است، ستم پیشه و ستم‌پذیر هر دو مجرمند و هر دو عنوان ظالم بر خود دارند و از این‌رو در عذابند؛ و آنگاه که مستضعفان جرم ستم‌پیشگی خود را به گردن مستکبران می‌اندازند، آنان پاسخ می‌دهند که با وجود حجت‌های روشن و پس از آمدن هدایت چه جای گریز از مسئولیت که شما خود مجرم بودید. و حقیقت همین است. آنکه ستم می‌کند مجرم است، و آنکه ستم می‌پذیرد نیز. مستضعفانی که از سر بی‌بصیرتی یا زبونی و یا طمع‌ورزی پیرو مستکبران شده و پذیرای سلطه‌گری آنان بوده‌اند در قیامت در مقام تبرئه خویش برمی‌آیند و به ستمگران و پیشوایان گمراهی می‌گویند اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم و منظورشان این است که مستکبران آنان را مجبور و وادار به کفر کردند و میان آنان و ایمان حائل شدند، اما هیچ توجیهی از مستضعفان پذیرفته نیست. آنان از حجت درونی و بیرونی بهره‌مند بودند و با وجود عقل و اراده به کفر و الحاد روی آوردند و تن به جرم سپردند. در منطق قرآن هر دو گروه مجرمند و گرفتار عملکرد خویش که از پیش تدارک کرده‌اند. اعمال و کردار آنان به صورت زنجیرهای اسارت بر گردن و دست و پایشان پیچیده خواهد شد و در عذاب فرو خواهند رفت. در واقع هر دو گروه در این جهان در اسارت بوده‌اند و در آن جهان نیز در اسارت خواهند بود. مستکبران در اسارت زر و زور و تزویر، و مستضعفان در اسارت نفع و ترس و جهل. اسارت آن جهانی تجسم اسارت‌های این جهانی است.

قرآن کریم در صحنه دیگری عاقبت کفرپیشگان پیرو پیشوایان تباهگر را چنین به تصویر کشیده است: إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا * خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا * يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا[۱۰].

آن‌گاه این پیروان نگون‌بخت گویند که ما فقط پیروی کرده‌ایم؛ و خواهان رفع عذاب از خود می‌شوند، حال آنکه در منطق دین پیروان ستمگران نیز مجرمند. وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا[۱۱]. آنان که خود گمراه بوده‌اند و از گمراهان پیروی کرده‌اند از خدا می‌خواهند که گمراه کنندگان آنان را به عذابی دو چندان مجازات کند، زیرا پیشوایان و سردمداران آنان گمراه بوده‌اند و گمراه ساخته‌اند، فاسد بوده‌اند و فاسد ساخته‌اند. پاسخ خداوند به پیروان گمراهی و تن‌سپردگان به ستم که خواهان عذاب دو چندان برای پیشوایان گمراهی و ستمگران هستند جالب توجه است، خداوند هر دو گروه را شایسته عذاب دو چندان خوانده است. قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۲].

در منطق قرآن کریم پیروان و پیشوایان گمراهی همانندند. اگر پیشوایان گمراه بوده‌اند و به گمراهی کشیده‌اند، پیروان نیز گمراه بوده‌اند و تن به گمراهی سپرده‌اند؛ اگر آنان ستم پیشه بوده‌اند، اینان نیز ستم‌پذیر بوده‌اند؛ و اگر پیروان، پیشوایان را در گمراهی و ستمشان تأیید نمی‌کردند، آنان قدرتی بر گمراهی و ستمگری نداشتند. پس، از این نظر هیچ یک بر دیگری امتیازی ندارد. وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ[۱۳].

آنان که رهبران و پیشوایان خود را چشم و گوش بسته دنبال می‌کنند و نسبت به عملکردهای ناروای آنان بی‌اعتنا می‌مانند و ستمگری آنان را می‌پذیرند، زندگی این جهانی و آن جهانی خود را تباه می‌کنند. شناخت‌های قلبی و ملاک‌های عقلی و عملکرد نمونه‌های عینی به گونه‌ای است که همه انسان‌ها بتوانند به این تشخیص برسند که نباید تن به ستم دهند، هرچند که ستمگر چهره‌ای وجیه داشته باشد و ستم خود را در پوشش دین به اجرا درآورد؛ هرچند که عنوان خلیفه پیامبر و عالم و فقیه و شیخ و زاهد بر خود حمل کند. عوام مردم - و نه تنها خواص - قادر به چنین تشخیصی‌اند و جای هیچ عذر و بهانه‌ای نیست. اگر عوام مسلمانان سخنان عالمان و پیشوایان خود را در حالی که آلوده به دروغگویی و حرام‌خواری و تعصب خشک و دلبستگی به دنیایند بپذیرند و در پی آنان بروند همچون عوام یهودند که خداوند در مقام نکوهش آنان به سبب همین ویژگی فرموده است: وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ[۱۴].

آنان در پی وهم و گمان خود می‌رفتند و عالمان و پیشوایان خود را با آنکه حال و وضع تباهشان را می‌دیدند، بازهم پیروی می‌کردند. در تفسیر این آیه عزیز حدیثی نقل شده است که نظر آیه را درباره تقلید بجا و نابجا و سکوت نسبت به ستم عالمان و پیشوایان دین مشخص کرده، نظر امام معصوم را در انطباق آیه با عوام مسلمانان و میزان شناسایی عالمان حق و ناحق روشن ساخته است[۱۵].

مردی به حضرت صادق(ع) عرض کرد که عوام یهود از کتاب همان را می‌دانستند که از عالمان خود شنیده بودند و راهی نداشتند جز آنکه هرچه از آنان می‌شنیدند بپذیرند و پیروی کنند، پس چرا قرآن آنان را از این پیروی و تقلید سرزنش کرده است؟ چه فرقی میان عوام یهود و میان عوام ما هست؟ آیا عوام یهود مانند عوام ما نیستند که از عالمان خود پیروی می‌کنند؟ [اگر تقلید و پیروی عوام از عالمان مذموم است پس عوام ما نیز که از عالمان پیروی می‌کنند باید مورد مذمت قرار گیرند. اگر آنان نمی‌بایست سخن عالمان خود را می‌پذیرند، اینان نیز نباید بپذیرند]. حضرت فرمود: عوام و عالمان ما، و عوام و عالمان یهود از یک نظر فرق دارند و از یک نظر مانند همند؛ از آن نظر که مانند همند خداوند عوام ما را نیز به خاطر آن نوع تقلید و پیروی از عالمان مذمت کرده است، اما از آن نظر که فرق دارند، نه. آن شخص گفت: ای فرزند رسول خدا، این موضوع را برایم روشن کن. امام فرمود: عوام یهود عالمان خود را در عمل دیده بودند که صریحا دروغ می‌گویند، حرام می‌خورند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام را به خاطر شفاعت‌ها، رودربایستی‌ها و سازشکاری‌ها تغییر می‌دهند؛ می‌دانستند علمایشان چنان متعصبند که در اثر آن یکسره از آیین خود دست می‌کشند [و درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می‌دهند و حب و بغض شخصی را دخالت می‌دهند]. اگر مخالف کسی باشند حق وی را به دیگری می‌دهند که مستحق نیست و برای خاطر دوستان و طرفداران خود به دیگران ستم می‌کنند و مرتکب محرمات الهی می‌شوند. عوام یهود به حکم شناخت‌های فطری خود [که خداوند در سرشت هر کس قرار داده است] می‌دانستند که هر کس چنین اعمالی داشته باشد فاسق است و نباید سخن او را پیروی کرد و نباید سخن خدا و پیامبران خدا را از زبان او پذیرفت. چون عوام یهود از این اشخاص پیروی کردند خداوند مذمتشان کرده که نبایستی گفته آنان را بپذیرند و عمل کنند. بر این مردم واجب بود که خود در کار رسول خدا نظر می‌کردند؛ زیرا دلیل‌های راستی او روشن‌تر از آن بود که پوشیده ماند و مشهورتر از آن بود که برای آنان واضح نشود. عوام ما نیز اگر از فقیهان خود فسق آشکار و تعصب نابجا و توجه به دنیا و امور حرام مشاهده کنند، و ببینند آنان چون به زیان کسی تعصب ورزند از میانش می‌برند و از هستی‌اش می‌اندازند، گرچه سزاوار آن باشد که کارش اصلاح شود؛ و چون به سود کسی سر تعصب آیند، به وی نیکی کنند و او را دستگیری نمایند، گرچه سزاوار خواری و اهانت باشد، و بازهم به تقلید و پیروی از ایشان ادامه دهند، آنان نیز همچون قوم یهودند که خدا ایشان را به سبب تقلید و پیروی از فقیهان فاسد مذمت کرده است. اما آن کس از فقیهان که پاسدار نفس و نگهبان دین و مخالف هوای خود و فرمانبردار امر خدا باشد، بر عوام واجب است که از او تقلید و پیروی کنند. و این اوصاف جز در بعضی فقیهان شیعه نیست، نه در همه آنان. پس هر کس از فقیهان مرتکب کارهای زشت و قبیح شود، و به راهی برود که دیگر فقیهان فاسق رفتند، از زبان او سخنی از طرف ما نپذیرید و هیچ ارزش و احترام و حرمتی برایش قایل نباشید[۱۶].

مردمانی که پس از پیامبر با تبعیت کورکورانه خود از سران و بزرگان موجبات تباهی خویش و تثبیت و تحکیم «انقلاب علی الاعقاب»[۱۷] را فراهم کردند، از مصادیق روش تطبیق آیه مورد بحث بر مسلمانان است. آنان که بر خلاف آن همه تأکید قرآن کریم بر پرهیز از پیروی کورکورانه از آبا و اجداد، محیط، بزرگان و پیشوایان و جمع ناحق[۱۸]، به راه جاهلیت رفتند و تن به ستم دادند. سخنان ابی بن کعب انصاری -از بزرگان انصار-[۱۹] مؤید این امر است. روزی ابی بن کعب در زمان خلیفه دوم در منزلش در حالی که عده‌ای جمع بودند سخنانی گفت. این سخنان بر ضد حکومت و مردمانی بود که با پیروی باطل خویش آسیای ستم را به گردش درآورده بودند.

سخنان او چنین بود «به خدا سوگند، آن روز که رسول خدا رحلت کرد این امت با سر و صورت به خاک درغلتید و هنوز از جای خود برنخاسته است. به خدا سوگند اگر تا روز جمعه زنده بمانم، خطابه‌ای بخوانم که جانم را بر سر آن بگذارم. آگاه باشید که صاحبان بیعت و پیمان تباه شدند. خداوند از رحمت خود دورشان سازد. به خدا که من بر تباهی آنان افسوس ندارم. من بر امت محمد(ص) افسوس می‌خورم که با پیروی از آنان تباه شدند». ابی بن کعب این سخنان را اوایل هفته با دوستانش در میان گذاشت، ولی تا روز جمعه زنده نماند تا دست به افشاگری زند و تباهی رهبران و پیروان را فریاد کند. چهارشنبه یا پنجشنبه همان هفته فریاد جارچی بلند شد که ابی بن کعب دار فانی را وداع کرد[۲۰]. او هر که بود و هر گرایشی که داشت، حقیقتی تلخ را بر زبان آورده بود که نمی‌بایست بر زبان می‌آورد. این حقیقت که بخشی از امت پیامبر با پیروی کورکورانه از سران و بزرگان تباه شدند. آنان با پذیرش ستم و سپس با توجیه ستم‌پذیری خود، بنیان کجی را گذاشتند که پیوسته ادامه یافت و کجی‌ها و تباهی‌های فراوان را به دنبال خود آورد.[۲۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. نک: محمد حسین فضل الله، الاسلام و منطق القوة، الطبعة الثانیة، الدار الاسلامیة، بیروت، ۱۴۰۱ ق. ص۴۹-۵۶.
  2. «مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد» سوره غافر، آیه ۳۱.
  3. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  4. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  5. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  6. تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۶۲.
  7. «بی‌گمان خداوند بر مردم هیچ ستم روا نمی‌دارد امّا این مردمند که به خویش ستم می‌ورزند» سوره یونس، آیه ۴۴.
  8. امام کاظم(ع) به هشام بن حکم فرمود: «إِنَّ‏ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ(ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»(خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان؛ حجت آشکار رسولان و پیامبران و امامان‌اند و حجت پنهان عقل مردمان است). الکافی، ج۱، ص۱۶.
  9. «و کافران گفتند: هرگز به این قرآن و به آنچه پیش از آن بود، ایمان نخواهیم آورد و کاش هنگامی که ستمگران را نزد پروردگارشان باز می‌دارند می‌دیدی که با یکدیگر گفت و گو می‌کنند؛ ناتوان شمرده‌شدگان به گردنکشان می‌گویند: اگر شما نبودید بی‌گمان ما مؤمن می‌بودیم * گردنکشان به ناتوان شمرده‌شدگان می‌گویند: آیا ما شما را از رهنمود پس از آنکه نزد شما آمد باز داشتیم؟ (هرگز) بلکه شما خود گناهکار بودید * ناتوان شمرده‌شدگان به گردنکشان می‌گویند: بلکه نیرنگ شب و روز شما بود که به ما فرمان می‌دادید به خدا کفر بورزیم و برای او شریک قرار دهیم؛ و چون عذاب را بنگرند پشیمانی را آشکار می‌دارند؛ و ما غل‌ها را بر گردن کافران می‌نهیم، آیا کیفری جز آنچه می‌کردند خواهند دید؟» سوره سبأ، آیه ۳۱-۳۳.
  10. «خداوند کافران را لعنت و برای آنان آتش (دوزخ) را آماده کرده است * هماره در آن جاودانند و یار و یاوری نمی‌یابند * روزی که چهره‌های آنان در آتش گردانده شود می‌گویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم» سوره احزاب، آیه ۶۴-۶۶.
  11. «و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند * پروردگارا! به آنان دو چندان عذاب ده! و آنها را به لعنتی بزرگ لعنت فرما!» سوره احزاب، آیه ۶۷-۶۸.
  12. «(خداوند) می‌فرماید: در میان امّت‌هایی از پریان و آدمیان که پیش از شما بوده‌اند، در آتش (دوزخ) درآیید! هر گاه امّتی (در دوزخ) درآید همگون خویش را لعنت می‌کند تا آنگاه که همگان با هم در آن به هم پیوندند؛ پیروان درباره پیشوایان می‌گویند: پروردگارا! اینان ما را بیراه کردند پس به آنها عذابی دو چندان از آتش (دوزخ) بده! (خداوند) می‌فرماید: برای همگان دو چندان خواهد بود اما نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه ۳۸.
  13. «و پیشوایان به پیروان می‌گویند: شما را بر ما هیچ برتری نیست پس عذاب را برای آنچه بجای می‌آوردید بچشید!» سوره اعراف، آیه ۳۹.
  14. «و برخی از آنان بی‌سوادانی هستند که از کتاب آسمانی (تورات) جز خیال‌های خام چیزی نمی‌دانند و جز به پندار نمی‌گرایند» سوره بقره، آیه ۷۸.
  15. ر.ک: سیدمحمود طالقانی، پرتوی از قرآن، چاپ سوم، شرکت سهامی انتشار، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸؛ ده گفتار، ص۹۱-۹۳.
  16. «قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ(ع)فَإِذَا كَانَ‏ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ‏ مِنَ‏ الْيَهُودِ لَا يَعْرِفُونَ‏ الْكِتَابَ إِلَّا بِمَا يَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ لَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى غَيْرِهِ فَكَيْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِيدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْيَهُودِ إِلَّا كَعَوَامِّنَا يُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ فَقَالَ(ع) بَيْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِيَةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَيْثُ اسْتَوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِيدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ كَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَيْثُ افْتَرَقُوا فَلَا قَالَ بَيِّنْ لِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ(ع) إِنَّ عَوَامَّ الْيَهُودِ كَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْكَذِبِ الصِّرَاحِ وَ بِأَكْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَاءِ وَ بِتَغْيِيرِ الْأَحْكَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشَّفَاعَاتِ وَ الْعِنَايَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِيدِ الَّذِي يُفَارِقُونَ بِهِ أَدْيَانَهُمْ وَ أَنَّهُمْ إِذَا تَعَصَّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَيْهِ وَ أَعْطَوْا مَا لَا يَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَيْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ وَ عَرَفُوهُمْ يُقَارِفُونَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ اضْطُرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إِلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا يَجُوزُ أَنْ يُصَدَّقَ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى الْوَسَائِطِ بَيْنَ الْخَلْقِ وَ بَيْنَ اللَّهِ فَلِذَلِكَ ذَمَّهُمْ لَمَّا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوهُ وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنَّهُ لَا يَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَا تَصْدِيقُهُ فِي حِكَايَتِهِ وَ لَا الْعَمَلُ بِمَا يُؤَدِّيهِ إِلَيْهِمْ عَمَّنْ لَمْ يُشَاهِدُوهُ وَ وَجَبَ عَلَيْهِمُ النَّظَرُ بِأَنْفُسِهِمْ فِي أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) إِذْ كَانَتْ دَلَائِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَى وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَا تَظْهَرَ لَهُمْ وَ كَذَلِكَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِيَّةَ الشَّدِيدَةَ وَ التَّكَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْيَا وَ حَرَامِهَا وَ إِهْلَاكَ مَنْ يَتَعَصَّبُونَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ بِالتَّرَفْرُفِ بِالْبِرِّ وَ الْإِحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إِنْ كَانَ لِلْإِذْلَالِ وَ الْإِهَانَةِ مُسْتَحِقّاً فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُودِ الَّذِينَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِيدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ فَإِنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَيْئاً وَ لَا كَرَامَةَ»؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۷-۴۵۸؛ محمد بن مرتضی المدعو ملا محسن الفیض الکاشانی، کتاب الصافی فی تفسیر القرآن، تصحیح حسن الحسینی اللواسانی النجفی، چاپ پنجم، المکتبة الاسلامیة، طهران، ۱۳۵۶ ش. ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶؛ وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۹۴-۹۵؛ بحارالانوار، ج۲، ص۸۷-۸۸ [با قدری اختلاف].
  17. قرآن کریم مسلمانان را درباره بازگشت به گذشته و رویکرد به جاهلیت پس از پیامبر هشدار داده و فرموده بود: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴. ماهیت آن چه پس از پیامبر روی داد، بازگشتی به گذشته و رویکردی به جاهلیت بود، چنان که امیر مؤمنان علی(ع) درباره آن فرمود: «حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ(ص) رَجَعَ‏ قَوْمٌ‏ عَلَى‏ الْأَعْقَابِ‏ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ». (و چون خداوند فرستاده خود را نزد خویش برد، گروهی به گذشته برگردیدند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی رسیدند). نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۰.
  18. نک: وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ «و چون به آنان گویند: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، می‌گویند: خیر، ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتّی اگر شیطان آنان را به عذاب آتش (دوزخ) فرا می‌خواند؟» سوره لقمان، آیه ۲۱؛ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا «و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷؛ وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی می‌کشانند؛ جز پندار را پی نمی‌گیرند و آنان جز نادرست برآورد نمی‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.
  19. او از شرکت‌کنندگان در بیعت دوم عقبه و از جمله حاضران در نبرد بدر بود که در همه معرکه‌ها همراه پیامبر اکرم(ص) حضور داشت. وی کاتب، حافظ و استاد قرائت قرآن بود. در سال وفات او اختلاف زیادی است، اما در مجموع به نظر می‌آید در دوران خلافت عمر بن خطاب درگذشته یا به قتل رسیده است. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۹۸-۵۰۲؛ مستدرک الحاکم، ج۳، ص۳۰۴-۳۰۵؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۲۵۰-۲۵۶؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۰-۳۱؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۴۷۴-۴۷۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۹۷-۲۰۴؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۲-۲۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۶-۱۷؛ شمس الدین أبو عبد الله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، العبر فی خبر من غبر، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج۱، ص۱۷؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۹۰-۱۹۱؛ الاصابة، ج۱، ص۳۱-۳۲؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۶۴.
  20. ر.ک: مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۴۰؛ مستدرک الحاکم، ج۲، صص ۲۲۶ – ۲۲۷، ج۳، صص ۳۰۴ – ۳۰۵؛ شرح ابن أّبی الحدید، ج۲۰، ص۲۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۴، صص ۲۰۲ – ۲۰۳؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۰؛ محمدباقر بهبودی، سیره علوی، چاپ اوّل، تهران، ۱۳۶۸ ش، صص ۳۳ – ۳۴.
  21. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۰۰-۲۰۹.