حجة الوداع در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۴۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

از امام صادق (ع) روایت شده است که: "رسول اکرم (ص) در مدت ده سالی که در مدینه بود، حج به جا نیاورد تا اینکه آیه کریمه: ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ...[۱] نازل شد. پس، رسول اکرم (ص) عازم حج شد و به منادیان دستور داد با صدای رسا به مردم مدینه و حومه آن اعلان کنند که امسال پیامبر (ص) می‌خواهد به مکه رود و حجّ بگزارد. همه مردم مدینه و اهل جبال و بادیه‌نشینان از این خبر آگاه شده و جمع آمدند. رسول اکرم (ص) چهار روز مانده به آخر ذی‌قعده حرکت کرد و هنگامی که به "ذی‌الحلیفه" رسید، ظهر شد. آن حضرت در آنجا غسل کرد و حرکت کرد تا به مسجد شجره رسید در آنجا نماز ظهر را خواند و برای حجّ احرام بست. ‌ سپس به راه افتاد تا به بَیداء، نزدیک میل اوّل رسید. مردم، در دو ردیف برای او صف کشیدند. سپس، ایشان لبّیک حجِّ افراد را گفت و ۶۶ یا ۶۴ شتر برای قربانی همراه آورد تا آنکه ساعات آخر روز چهارم ذی‌حجّه به مکّه رسید و هفت دور کعبه را طواف کرد و پشت مقام ابراهیم (ع) دو رکعت نماز خواند. سپس به طرف حجر الأسود باز گشت و بر آن دست کشید؛ جایی که در آغاز طواف خود نیز آن را لمس کرده بود؛ بعد فرمود: "صفا و مروه از شعائر خدایند؛ از جایی آغاز کنید که خداوند، آغاز کرده است".

مسلمانان می‌پنداشتند سعی میان صفا و مروه از کارهای ساختگی مشرکان است اما خداوند متعال، این آیه را نازل فرمود: "صفا و مروه از شعائر خداوندند. پس کسی که به حج یا عمره می‌رود، اشکالی بر او نیست که میان آن دو را طواف کند". سپس رسول اکرم به صفا آمد و بالای آن رفت و به رُکن یمانی رو کرده، خدا را حمد و ثنا گفت و دعا کرد؛ به اندازه‌ای که سوره بقره با آرامش خوانده شود. سپس به سوی مروه روان شد و در آنجا نیز به اندازه توقّف در صفا ایستاد تا آنکه از سعی خود فارغ شد. ‌ آن حضرت پس از فراغت از سعی بین صفا و مروه، در مروه ایستاد و به مردم رو کرد و حمد و ثنای الهی]] را به جا آورد و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: "این، جبرئیل است که و با دست به پشت سر خود اشاره کرد که به من فرمان می‌دهد که دستور دهم: هر که قربانی همراه نیاورده است، از احرام در آید. اگر من نیز این را پیش‌تر می‌دانستم، آن‌چنان می‌کردم که به شما دستور می‌دهم؛ ولی من، قربانی همراه آورده‌ام و برای کسی که قربانی آورده است، روا نیست که از احرام در آید تا آنکه قربانی به محلّ خود برسد". ‌ مردی گفت: "آیا از احرام در آییم، در حالی که هنوز از عبادات خویش فراغت نیافته‌ایم؟!"‌ فرمود: "آری"؛ ‌ پس مردی از میان جمعیت برخاست و با حالت انکار گفت: "آیا ما با عنوان حاجیان بیرون آییم، در حالی که از سر ما آب می‌چکد (یعنی غسل جنابت کرده باشیم)؟" آن حضرت به او فرمود: "تو پس از این گفته، هرگز ایمان نخواهی آورد!" سپس سراقة بن مالک از جا برخاست و گفت: ای رسول خدا! احکام دین را به ما چنان بیاموز که گویی امروز آفریده شده‌ایم [و هیچ نمی‌دانیم]. اکنون به ما بگو این حکم، مخصوص همین سال است یا برای آینده هم هست؟" رسول اکرم (ص) فرمود: "این حکم، ابدی و تا روز قیامت است. "سپس انگشتان خود را در یکدیگر جفت کرد فرمود: "عمره و حج این چنین باهم‌اند و عمره جزو حج شد تا روز قیامت".

امام صادق (ع) فرمود: بعد، وقتی رسول اکرم (ص) و یارانش به مکّه رسیدند، به منزل هیچ‌کس نرفتند و بیرون شهر مکه منزل کردند تا روز هشتم که رسول اکرم (ص) دستور داد تا مردم غسل کنند و برای حجّ احرام ببندند و تلبیه گویند. رسول اکرم (ص) و یارانش لبیک گویان برای حج حرکت کردند تا اینکه به "منی" رسیدند. در آنجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نیز نماز صبح را خواندند و صبح کردند در حالی که مردم به دور آن حضرت جمع بودند.

عادت قریش این بود که در عرفات با مردم وقوف نمی‌کردند و در مزدلفه می‌ماندند و از آنجا حرکت می‌کردند و دیگران را از این کار مانع می‌شدند؛ زیرا آنان از مساوات با مردم دیگر ننگ داشتند و در مشعر نیز از راهی دیگر باز می‌گشتند تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ[۲]. پس از نزول آیه، رسول اکرم (ص) دستور داد آنها از مزدلفه ‌به سوی عرفات حرکت کند و این امر، مخالف تصور قریش بود که رسول خدا (ص) مانند آنها حرکت کند. سپس، رسول اکرم (ص) به صحرای عرفات وارد شد و در مکانی به نام "غره" که وسط آن صحرا بود، نزدیک کوه‌های اراک، خیمه خود را بر پا کرد و مسلمانان نیز گرد آن حضرت خیمه زدند. وقتی ظهر شد، آن حضرت (ص) غسل کرد و تلبیه را ترک گفت و به محل نماز آمد و در آنجا مردم را موعظه و احکام و اوامر و نواهی الهی را بیان کرد و سپس نماز ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه خواند. سپس از آنجا حرکت کرد و به موقف عرفات رسید و در آنجا ایستاد. مردم نیز دور آن حضرت ایستادند و شترها را خواباندند. پس حضرت به آنها فرمود: "همه این بیابان و صحرا موقف است و تنها محل وقوف اینجا نیست که من ایستاده و شترم را خوابانده ام." مردم هم پراکنده شدند تا اینکه خورشید غروب کرد. آن گاه پیامبر خدا (ص) دستور حرکت داد تا به مزدلفه که همان مشعر الحرام است، رسیدند و در آنجا نماز مغرب و عشاء را باز با یک اذان و اقامه خواندند. حضرت در آنجا ماند تا اینکه نماز صبح را نیز به جا آورد.

سپس رسول خدا (ص) دستور افراد ناتوان بنی‌هاشم عجله کنند و شب‌هنگام، جلوتر از دیگران به سوی منی حرکت کنند؛ ولی فرمود، تا خورشید طلوع نکرده است، جمره عقبه را رمی نکنند. وقتی هوا روشن شد، رسول خدا (ص) و مسلمانان به سوی منی کوچ کرده، به منی یا وارد شدند و جمره‌ عقبه را رمی می‌کردند و شترهایی را که پیامبر اکرم (ص) آورده بود (۶۴ یا ۶۶ شتر) و قربانی‌های علی (ع)‌ که ۳۴ یا ۳۶ شتنر بود، در آنجا قربانی کردند و رسول خدا (ص) فرمود: "از هر قربانی، کمی بگیرید." سپس آنها را در دیگ پختند و حضرت با علی (ع) از آن خوردند و گوشت و پوست همه قربانی‌ها را صدقه دادند.

سپس رسول خدا (ص) به زیارت بیت الله رفت و بعد به سوی منی باز گشت و تا آخر روزهای تشریق (سیزدهم ماه) در آنجا ماند و هر روز سه جمره را رمی کرد و از آنجا حرکت کرد تا به بیابان‌های اطراف مکه رسیدند. در این هنگام، عایشه جلو آمد و گفت: "سایر زنان شما حج و عمره را انجام دادند و من حج را انجام داده‌ام." پیغمبر (ص) او را با برادرش، عبدالرحمن بن ابی بکر به "تنعیم" (محلی خارج مکه که برای احرام عمره بدانجا می‌روند) فرستاد و او در آن جا برای عمره مفرده، محرم شد و به سوی کعبه رفت و طواف کرد و دو رکعت نماز طواف خواند، در مقام ابراهیم و بین صفا و مروه سعی کرد و نزد رسول اکرم (ص) آمد و همان روز از مکه حرکت کردند. آن حضرت، به مسجد الحرام داخل نشد و طواف نکرد؛ بلکه از بالای مکه وارد شد و از پایین مکه محله "ذی طوی" خارج شد..."[۳].[۴]

منابع

پانویس

  1. «و در میان مردم به حجّ بانگ بردار..». سوره حج، آیه ۲۷.
  2. «سپس از همان‌جا که مردم رهسپار می‌شوند رهسپار شوید» سوره بقره، آیه ۱۹۹.
  3. الکافی، ج ۴، ص ۲۴۵ - ۲۴۸؛ تهذیب الاحکام، ج ۵، ص ۴۵۴ - ۴۵۷ و وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۱۳ - ۲۱۷.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۲۶-۵۳۰.