حجة الوداع در تاریخ اسلامی
حجة الوداع عبارت است از آخرین حج پیامبر (ص) که در سال دهم هجری انجام گرفت و از آن به "حجة الاسلام"، "حجة البلاغ"، "حجة الکمال" و "حجة التمام" نیز یاد میشود. در این حج پیامبر (ص) برنامههای اساسی دین اسلام از جمله تعلیم عملی حج، تصریح عمومی به دوازده امام معصوم علیهم السلام بعد از خود و اعلام جانشینی حضرت علی (ع) در غدیر خم را به گوش همگان رساند.
معناشناسی
حج، در لغت به معنای قصد زیارت است و در عرفِ شرع، زیارت خانه خدا در مکه و طواف بر گِرد کعبه و برنامههای دیگری که در این شهر و در منا و عرفات انجام میگیرد، "حج" نام دارد. این عبادت از زمان حضرت ابراهیم (ع) و پیش از او نیز انجام میگرفت[۱]. واژه وداع نیز در لغت به معنای خداحافظی است[۲].
از روزی که پیامبر (ص) به مدینه آمده بود تا سال دهم هجری، امکان حج برای آن حضرت فراهم نشده و او تنها سه عمره به جا آورده بود[۳]. پس از تثبیت اسلام در شبهجزیره و گرایش مردم مناطق مختلف آن به این آیین و در پی نازل شدن آیه ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾[۴]. پیامبر (ص)، آهنگ سفر حج کرد[۵] و این تصمیم به مسلمانان ابلاغ شد[۶].
امام باقر (ع) درباره آخرین حج پیامبر (ص) میفرمایند: در این حج "جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و به او فرمود: " ای محمد، خداوند متعال به شما سلام میرساند و میفرماید: "من هیچ یک از پیامبران و رسولان خود را قبض روح نکردم، مگر بعد از کامل کردن دینم و تأکید بر حجتم. حال دو فریضه از دین تو باقی مانده که لازم است آنها را به قوم خود ابلاغ کنی: فریضه حج و فریضه ولایت و خلافت بعد از خودت. به درستی که من هیچ گاه زمین را از حجت خویش خالی نگذارده و خالی نخواهم گذاشت". حال خداوند متعال به شما امر میفرماید که فریضه حج را به قوم خود ابلاغ کنی و حج به جای آوری و اعلام کنی تا هر کسی که قدرت دارد، همراه تو حج به جای آورد و احکام حج را همانند احکام نماز و زکات و روزه به آنها بیاموزی و آنان را به امور حج آگاهسازی[۷].[۸]
پیامبر اوایل ماه ذیالقعده به همه نقاط سرزمین اسلام پیام فرستاد، همه ساکنین مدینه و قبایل اطراف شهر و بادیهنشینان را برای انجام مناسک حج فراخواند، به همگی امر فرمود به مدینه بیایند تا به همراه ایشان برای حج به مکه بروند[۹]. با اعلام پیامبر مردم آماده سفر حج میشدند. پیامبر چهار یا پنج روز به آخر ذیقعده از مدینه به سوی مکه حرکت کرد[۱۰].[۱۱]
مسلمانان که از تصمیم حضرت برای سفر حج آگاه شده بودند، در مدینه، اجتماع کردند که شمارشان از صد هزار نفر متجاوز بود و خود را برای سفر با رسول خدا (ص) آماده نمودند تا در این سفر، پیامبر (ص) را همراهی کنند و به پیشوایی ایشان، حج را به جای آورند[۱۲]. چون این سفر، آخرین حج پیامبر (ص) بود، به "حجة الوداع" معروف شد[۱۳] و چون در این حج، مسئله مهم امامت امام علی (ع) به فرمان خدا به مسلمانان ابلاغ شد و با این ابلاغ، دین اسلام به کمال رسید، از دیگر نامهای این حج، حجة الاسلام است؛ زیرا پیامبر در این سفر حج، حجی که اهل جاهلیت با تحریف و زیاده و نقیصه انجام میدادند تغییر داده و حج ابراهیمی را دوباره زنده کرد. اگرچه یاران و صحابه قریشی، با ایشان و دستورات ایشان مخالفت جدی داشتند.
این حج، به "حجة البلاغ"، "حجة الکمال" و "حجة التمام" نیز نامگذاری شد. آن حضرت از این فراخوان عمومی قصد داشت برنامههای اساسی دین اسلام به گوش همگان برسد[۱۴].
آغاز حرکت
شیوه پیامبر (ص) این بود که هرگاه از مدینه برای سفری خارج میشد، جانشینی را در شهر برای سرپرستی امور مسلمانان منصوب میکرد. ایشان، در این سفر، ابن اممکتوم[۱۵] یا ابودجانه ساعدی را به جانشینی گماشت. البته برخی از سباع بن عرفۀ غفاری نام میبرند[۱۶].
خاتم انبیا (ص) در روز دوشنبه، پنج شب مانده از ماه ذیالقعده از مدینه حرکت کردند[۱۷]. گفتهاند حضرت در حالی از خانه بیرون آمد که موهایش را آراسته و روغن زده بود و چهرهاش میدرخشید[۱۸].[۱۹]
تعلیم عملی حج ابراهیمی
از احرام تا تقصیر
ایشان برای به جا آوردن حج قِران[۲۰] مُحرم شد. جامه احرام پیامبر دو تکه پارچه پنبهای ندوخته، بافت یمن بود که به هنگام وفات، کفن ایشان شد[۲۱] و سپس در آن میقات، آداب احرام را به مردم آموخت. ایشان در این سفر حدود صد شتر برای قربانی به همراه داشت بر کوهان این شتران، نشانهای گذارده بودند[۲۲]. سپس غسل کرده و نماز ظهر را در زیر درختی که بعدها در آن نقطه مسجد شجره بنا شد خواند. سپس «لبیک گویان»: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ؛ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ؛ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ؛ لَا شَرِيكَ لَكَ» مسجد را به سوی مکه ترک کرد[۲۳]. پیامبر(ص) عبارت لبیک ذیالمعارج را تکرار میکرد؛ هر جا سواری میدید یا بر تپهای بالا میرفت یا در درهای فرود میآمد، آن را تکرار میکرد؛ در پایان شب و هنگام تعقیب نمازها نیز لبیک میگفت[۲۴].
پیامبر پس از ورود به مکه با یارانش از «باب بنی شَیبه»[۲۵] که یکی از ابواب ورود به مسجدالحرام بود وارد آن شد[۲۶] و به سوی کعبه رفت، استلام حجرالاسود فرمود، سپس هفت مرتبه دور خانه خدا طواف کرد[۲۷]. پیامبر (ص) سوار بر شتر طواف میکرد و در پایان، یک بار دیگر بر حجر الأسود دست مالید، بر آن بوسه زد، سر بر آن نهاد، گریهای طولانی کرد. سپس پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز طواف خواند. از آب زمزم نوشید و دعا کرد.
آنگاه به سوی محل سعی یعنی مسعی رفت، سعی را از کوه صفا آغاز نموده و فرمود: چون خداوند در قرآن از سعی صفا و مروه با این عبارت تعبیر فرموده: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ﴾[۲۸] و صفا را بر مروه مقدم داشته ما باید سعی را از صفا آغاز بکنیم. چون بر صفا مستقر شد، رو به سوی رکن یمانی کعبه کرد، مدتی طولانی به ذکر و ثنای الهی و دعا و تضرع پرداخت، بعد از آن به سمت کوه مروه حرکت فرمود. سعی را تا بار هفتم ادامه داده و به پایان رسانید.
آنگاه روی به مردم فرمود: این جبرئل است که به من میگوید: هر کس قربانی به همراه نیاورده تقصیر کرده و آنچه انجام داده اگرچه در ابتدا به نیت حج بوده آن را به عمره تبدیل کند، تقصیر کرده و از احرام این عمره بیرون بیاید. من هم اگر سال دیگر به این سفر موفق شدم همین کار را خواهم کرد، اما نبایستی کسی که قربانی به همراه دارد از احرام بیرون بیاید مگر وقتی که قربانی به محل قربان برسد. بنابر بعض نقلها، حضرت در وادی سرف (محلهای نزدیک مکه) فرمود: "هر کسی که قربانی همراه ندارد، احرام عمره ببندد"[۲۹]. همچنین به زنان خود دستور داد همین کار را انجام دهند. زنان به ایشان گفتند: "پس چرا شما این گونه نمیکنید". فرمود: من، قربانی به همراه آوردهام و نمیتوانم از احرام خارج شوم تا اینکه قربانیها را نحر کنم"[۳۰].[۳۱]
اعتراض در مقابل پیامبر و تحریف دین بعد از ایشان
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله احکام حج را تعلیم می فرمود، مردی از بزرگان اصحاب به ایشان اعتراضی سخت کرد: آیا ما مشغول حج باشیم، از سرها و موهایمان آب غسل (جنابت) قطره قطره بچکد. پیامبر فرمود: تو هرگز به این حکم خدا ایمان نخواهی آورد![۳۲]. مرد دیگری از یاران به ایشان عرضه داشت: دین ما را به ما بیاموز چنان که گویی همین امروز به دنیا آمدهایم. آیا آنچه به ما امر کردهای مربوط به امسال است یا برای آینده هم هست؟ پیامبر فرمود: بلکه این دستور برای همیشه است، تا قیامت باقی خواهد ماند. بعد فرمود: عمره تا روز قیامت در حج داخل شد.
البته با فاصله اندکی بعد از وفات رسول خدا (ص) حجی که پیامبر آورده بود تغییر یافت، به همان شکلی که در عصر جاهلیت داشت بازگشت. به این معنا که خلیفه دستور داد مردم مسلمان عمره تمتع را در ماه رجب و حج تمتع را در ماه ذیالحجه به جای بیاورند. در اینجا یک سند درجه اول و معتبر مسئله را توضیح میدهد: عاصم از ابی نضره نقل میکند، میگوید نزد جابر بن عبدالله بودیم که مردی به طرف او آمد، گفت: ابن عباس و ابن زبیر در دو متعه (متعه حج و متعه زنان) اختلاف دارند! جابر گفت: ما هر دوی آن را در زمان رسول الله (ص) عمل کردیم، سپس عمر (در زمان خلافت خود) ما را از انجام آنها نهی کرد، ما هم آن را ترک کردیم و به آنها باز نگشتیم[۳۳]، «عن جابر، قال: متعتان كانتا على عهد النبي فنهانا عنهما عمر فانتهينا».
جابر بن عبد الله گفت: دو متعه در زمان پیامبر (ص) وجود داشته است، متعه حج و متعه زنان، پس عمر ما را از ادای هر دوی آنها نهی کرد، از آن پس ما آن را ترک کردیم[۳۴]، «عَنْ عَبْدُاللهِ بْنِ عُمَر قَالَ قَالَ عُمَرُ: مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنْهَى عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا مُتْعَةُ النِّسَاءِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ»: عبدالله بن عمر میگوید: عمر گفت: عمره تمتع و متعه زنان در زمان رسول خدا (ص) حلال و جایز بود و امروز من آن را نهی میکنم و هر کس انجام دهد او را مجازات میکنم[۳۵].[۳۶]
ورود به مکه
پیامبر (ص) روز چهارم ماه، وارد مکه شد و یکسره راه مسجد را در پیش گرفت. از باب "بنی شیبه" وارد مسجدالحرام شد، در حالی که خدا را حمد و ثنا میگفت و بر ابراهیم (ع) درود میفرستاد. وقتی هنگام طواف در برابر حجرالاسود قرار گرفت، نخست آن را استلام (مالیدن دست بر حجرالاسود) کرد، آنگاه به طواف مشغول شد. سپس برای ادای نماز طواف پشت مقام ابراهیم (ع) قرار گرفت و دو رکعت نماز گزارد و چون از نماز فراغت یافت، مشغول سعی میان صفا و مروه شد[۳۷].[۳۸]
حکمی جدید
در این هنگام، با نزول وحی، حضرت به زائران فرمود: "کسانی که قربانی به همراه ندارند، از احرام خارج شوند؛ اما من و افرادی که قربانی به همراه آوردهایم باید به حالت احرام باقی بمانیم تا لحظهای که قربانی خود را سر ببریم". فردی پرسید: آیا این حکم امسال است یا همواره خواهد بود؟ رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: همواره تا روز قیامت خواهد بود. بدین ترتیب، حضرت، حکم داخل شدن عمره در حج را ابلاغ فرمود[۳۹]. همچنین نقل شده است که در این سفر، پیامبر (ص)، وارد کعبه شد و در آنجا نماز گزارد و نیز برای کعبه، روپوشی قرار داد[۴۰].[۴۱]
تعلیم باقی مناسک حج
پیامبر با یارانش در شهر مکه به خانهای وارد نشدند؛ بلکه تا ظهر روز ترویه، یعنی روز هشتم ذی الحجة در چادرهای بیرون شهر منزل کردند. ایشان هنگام زوال ظهر به مردم امر کرد غسل کنند، احرام حج بسته لبیک بگویند، خداوند به ایشان امر کرده بود: ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾[۴۲].
پیامبر با مسلمانان همراه، در حالی که لبیک حج میگفتند به سوی عرفات رفتند. ابتدا در منی پیاده شده و توقفی کوتاه کردند. نماز ظهر و عصر سپس مغرب و عشا و صبح فردا را در آنجا خواندند، بعد از آن به سوی صحرای عرفات رفتند. تا روز عرفه را در آنجا وقوف کنند که این اولین واجب از واجبات حج تمتع حساب میشود.
قریش چون خود را اهل حرم میدانستند؛ لذا در مراسم حج، از مشعرالحرام که داخل حرم است بیرون نمیرفتند، وقوف خود را در مشعر میگذاردند، میگفتند: رفتن و وقوف به عرفات که خارج از حرم است برای غیر قریشیان لازم است، روی این مبنی چون رسول خدا (ص) از منی حرکت کردند، هیچ شکی نداشتند در اینکه رسول خدا (ص) که از قریش است در مشعر میماند، وقوف خواهد کرد؛ ولی پیامبر خط بطلانی بر این رسم جاهلی کشیدند، همان «حج ابراهیمی» را که دستور خدای متعال بود انجام دادند، یکسره از منی به عرفات رفتند، به چادر خود که در «نمرة» نصب شده بود وارد شدند[۴۳].[۴۴]
روز عید قربان
پیامبر(ص) در روز عید، اول برای رمی جمره عقبه رفتند؛ آنگاه دستور دادند قربانیهای حضرت را آوردند. برای پیامبر(ص) ۶۶ شتر قربانی شد و برای علی(ع) ۳۴ قربانی. برابر نقلی پیامبر(ص) با دست خود۶۳ و علی ۳۷ شتر قربانی کرد[۴۵] که مجموع آنها صد شتر میشود. پیامبر(ص) دستور داد قطعهای از هر یک از قربانیها جدا کنند و در دیگی بپزند. پیامبر(ص) و علی(ع) از آن استفاده کردند و جرعهای از آب گوشت آن خوردند و دستور داد که پوست، پالان و افسار شترها را بهذبح کنندگان ندهند، بلکه آنها را صدقه بدهند[۴۶]. پیامبر(ص) حلق کرد و سرِ پیامبر(ص) را در حج، معمر بن عبدالله بن حراثه تراشید. معمر با خوشحالی از این کار گفت: به خدا سوگند این کار را فضل بزرگی از جانب خدا برای خود میدانم[۴۷].[۴۸]
پیوستن علی (ع) به رسول خدا (ص)
علی (ع) به امر پیامبر (ص) به نجران (یکی از شهرهای یمن) اعزام شده بود تا علاوه بر جمعآوری صدقات، جزیه (اموالی که غیر مسلمانان به دولت اسلامی میپردازند تا در پناه دولت زندگی کنند) نصارای آن شهر را نیز دریافت کند و نزد آن حضرت بیاورد.
پیامبر اکرم (ص) در نامهای از علی (ع) خواسته بود که از یمن برای حج حرکت کند، اما نفرموده بود که خودش برای چه نوع حجی حرکت کرده است. علی (ع) همراه با سپاهی که از مدینه با وی به یمن رفته بودند، به سوی مکه حرکت کرد و سی و چهار شتر را برای قربانی در نظر گرفت. از نکات قابل توجه اینکه تعداد زیادی حلّه (قطیفه) یمنی همراه آن حضرت بود. ایشان هنگامی که به میقات یلملم رسید، به همان نیت پیامبر (ص) محرم شد و فرمود: "خدایا به همان نیت پیامبر تو محرم میشوم".
وقتی که رسول خدا (ص) از راه مدینه به مکه نزدیک شد، علی (ع) نیز از راه یمن به مکه نزدیک شده بود و امام علی (ع) در منطقه فتق در نزدیکی طائف، ابو رافع قبطی را جانشین خود قرار داد و خودش برای دیدار پیامبر اکرم (ص) به سوی مکه حرکت کرد. و آن حضرت (ص) را که به مکه رسیده بود، ملاقات کرد و پس از دیدار آن حضرت و بیان کارهای خویش، گفت که به شوق دیدن حضرت، از سپاه خود پیش افتاده است. رسول خدا (ص) نیز بسیار خوشحال و با دیدن علی، چهرهاش شکوفا شد. آنگاه از او پرسید: "با چه نیتی محرم شدی، ای علی؟" علی (ع) جواب داد: "ای رسول خدا، شما در نامه ننوشته بودید که با چه نیتی محرم میشوید؛ برای همین، من نیت خود را همانند نیت شما قرار دادم و گفتم: خدایا به همان نیت پیامبر تو محرم میشوم و سی و چهار شتر را برای قربانی مشخص کردهام".
رسول خدا (ص) فرمود: "الله اکبر! و من هم شصت و شش قربانی آوردهام. تو شریک من در حج و مناسک و قربانیام هستی. بر همین احرام باقی باش و به سوی سپاهت برگرد و به سرعت آنان را به همراه خود بیاور تا ان شاءالله در مکه گرد آییم". علی (ع) با آن حضرت خداحافظی کرد و به سوی سپاه خویش بازگشت و آنان را دید که به مکه وارد شده و در کنار سدره گرد آمدهاند در حالی که حلّههایی را که در سپاه بود، پوشیدهاند! امام به جانشین خود اعتراض کرد و فرمود: "وای بر تو، چه چیز باعث شده که حلّهها را به آنان بدهی، پیش از آنکه آنها را به رسول خدا تحویل بدهیم، در حالی که چنین اجازهای به تو نداده بودم؟!" او جواب داد: "آنان از من خواستند که با این حلّهها محرم شوند تا تمیزتر باشند و بعد از حج آنها را برمیگردانند". اما امیرالمؤمنین بدون هیچ گونه چشمپوشی تمام حلّهها را از سپاهیان پس گرفت و آنها را بستهبندی کرد[۴۹]. سپاهیان علی (ع) به خاطر برخورد شدید ایشان در بازپسگیری حلههایی که به تن کرده بودند، از وی به رسول خدا (ص) شکایت کردند. ابوسعید خدری روایت کرده است که پس از آن، رسول خدا (ص) برای خواندن خطبهای از جای خود بلند شد و شنیدم که میفرمود: "ای مردم، از علی (ع) شکوه نکنید؛ زیرا به خدا سوگند که او در راه خدا بهتر از آن است که از او شکوه شود"[۵۰].[۵۱]
حدیثی درباره علی (ع)
علی (ع) در بازگشت به سوی سپاهیان تحت فرماندهی خود در سفر به یمن، دریافت که فرمانده جانشین وی، پارچههایی را که از نجران با عنوان مالیات اسلامی همراه آورده بودند، میان سربازان تقسیم کرده است و سیاهیان، آنها را به تن کردهاند. علی (ع) از این عمل خودسرانه ناراحت شد و فرمانده خطاکار را مؤاخذه کرد و دستور داد پارچهها را جمعآوری کنند. لشکریان که از این برخورد ناراحت شده بودند، به رسول خدا (ص) شکایت کردند. حضرت که نامهربانیهایی را در حق علی(ع) دید، خطبهای ایراد کرد و در آن فرمود: "ای مردم! از علی (ع) شکایت نکنید که او درباره خدا سختتر از آن است که کسی از او شکایت کند"[۵۲].[۵۳]
حذف یک بدعت
از جمله بدعتهای جاهلی مکیان، آن بود که در مراسم حج از "مشعرالحرام" فراتر نمیرفتند و میگفتند: "ما اهل حرم هستیم و نباید از حرم فراتر رویم" و چون مردم از عرفات به مشعر میآمدند، با مردم همراه شده، با ما میآمدند. قریشیان امیدوار بودند پیامبر (ص) در این باره با آنها موافقت کند؛ اما حضرت، این امر جاهلی را به امر الهی زیر پا نهاد و راه عرفات را در پیش گرفت و در وادی "نمره" که خیمه ایشان زده شده بود فرود آمد[۵۴].[۵۵]
خطبه پیامبر (ص)
توقف در عرفات اولین واجب حج و رکنی از ارکان حج است. بنابراین مسلمانان بایستی از ظهر روز نهم ذیالحجة تا غروب آن روز در صحرای عرفات با نیت انجام این واجب، توقف کنند. در آن روز، سرزمین عرفه، شاهد اجتماعی باشکوه بود. محلی که تا چندی پیش، اقامتگاه مشرکان و بتپرستان بود، برای ابد، پایگاه خداپرستی شد. پیامبر (ص) پس از خواندن نماز ظهر و عصر در عرفات، در حالی که روی شتر خویش قرار گرفته بود، خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود، خطبهای معروف که مورخان آن را صحیفة النبی یا قانون اساسی اسلام نامیدهاند و یکی از اصحاب، سخنان حضرت را تکرار میکرد تا به گوش افراد دورتر نیز برسد[۵۶].[۵۷]
خطابه نبوی و توصیههای مهم نسبت به حاکمیت
هنگام زوال ظهر پیامبر ناقه خود را که «قصواء» نام داشت طلبید. بر آن سوار شد و تا وسط وادی عرفات آمدند و خطبهای مهم ایراد فرمودند: «خدا شاد و خرم کند بندهای را که سخن مرا بشنود و در گوش گیرد، آن را حفظ کند، به کسانی که نشنیدهاند برساند، چه بسا حامل علمی که خود چندان آن را در نمییابد، چه بسا حامل علمی که میتواند علم خود را به داناتر از خود برساند. سه خصلت است که دل هیچ فرد مسلمانی به آن خیانت نکرده و از آن دست بر نمیدارد: ۱. خالص نمودن عمل برای خدا ۲. نصیحت نسبت به پیشوایان مسلمین (با طاعت و فرمانبری از آنها) ۳. همراه بودن با جماعت مسلمین (و جدا نشدن و اختلاف و پراکندگی ایجاد نکردن) زیرا دعوت مسلمین افراد نسلهای پشت سرشان را هم شامل میشود.
سپس اضافه فرمود: همان طوری که امروز شما که روز عرفه است روز محترمی است، این ماه ذیالحجه شما ماه حرام است، این شهر شما که مکه است شهر محترمی است، حرام است در این روز و این ماه و این شهر، همین طور خونهای شما، مالهایتان حرمت دارد، ریختن خونهایتان و بردن مالهایتان بر یکدیگر حرام است! آگاه باشید! تمام امور و سنتهای جاهلیت را من در زیر گامهای خود نهادم، خونهایی که در جاهلیت ریخته شده، همگی زیر پا نهاده میشود، قصاص و ما به ازاء ندارد. و اولین خونی را که من قصاصش را ساقط کردم از خونهای ما که در جاهلیت ریخته شد، خون پسر ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب (پسر عموی پیامبر) است، ـ و او رفته بود تا از طائفه بنی سعد دایهای طلب کند، طائفه هذیل او را به قتل رسانیدهاند. و رباهایی که در جاهلیت تعهد به آن شده است، همگی را از اعتبار انداختم، اولین ربا و منفعت پولی را که از اعتبار انداختم و زیر قدم خود قرار دادم، رباهایی است که عموی من عباس بن عبدالمطلب از مردم میخواهد، تمام این منفعت پولها و رباها را ساقط کردم.
ای مردم درباره نگاهداری و حمایت از زنان، تقوای خدا را رعایت کنید! زیرا که شما به امانت الهی آنها را به حباله نکاح خود در آوردید! و به نام خدا و کلمه خدا آنان را بر خود حلال کردید! و حق شما بر ایشان آن است که کسی را که ناخوشنود هستید، اجازه ورود به منزل شما ندهند، حق ایشان بر شما آن است که طعام و لباس آنها را به طور پسندیده و شایسته بدهید![۵۸].[۵۹]
اولین تصریح عمومی پیامبر به دوازده امام بعد از خود
سپس فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ: قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ ِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»: ای مردم من در میان شما چیزی را باقی گذاردم که اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد، آن کتاب خدا و عترت و اهل بیتم هستند[۶۰].
بعد مسئله بسیار مهم دیگری فرمود که اولین بار در این مراسم و در این خطبه مورد اشاره قرار گرفته که ایشان دوازده خلیفه خواهد داشت نه بیشتر و نه کمتر. امام احمد بن حنبل در مسند خویش از جابر بن سمره از آن روز این کلام را نیز از پیامبر نقل میکند که پیامبر (ص) فرمودند: «لَنْ يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزاً مَنِيعاً ظَاهِراً مَنْ نَاوَاهُ حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ وَ تَكَلَّمُوا فَلَمْ أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ كُلُّهُمْ فَقُلْتُ لِأَبِي يَا أَبَتَاهْ مَا قَالَ بَعْدَ كُلُّهُمْ قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: دائماً این امر (دین اسلام) «عزیز» (یعنی همیشه غالب و شکست ناپذیر» و «منیع» (یعنی همیشه محکم و استوار و رفیع) و «ظاهر» (یعنی همیشه چیره و پیروز) است، مادامی که دوازده خلیفه بر آنها حاکم گردد که همگی... من دیگر بعد از این کلمه را نشنیده و نفهمیدم، به پدرم گفتم: پیامبر بعد از «کلهم» چه فرمود؟ گفت: همه آنها از قریشند[۶۱].
احمد در نقل دیگری از جابر این کلام را با اندکی کم و زیاد اما روشنی بیشتر میآورد: «لا يزال هذا الأمر ظاهرا على من ناواه لا يضره مخالف و لا مفارق حتى يمضي من أمتي إثنا عشر خليفة من قريش»: همیشه این امر (دین اسلام) غلبه کننده بر مخالفین خود است و هیچ مخالفی و تفرقه اندازی به آن ضرر نمیرساند تا آنکه حکومت دوازده خلیفه سپری شود[۶۲].[۶۳]
رفتار عجیب اطرافیان پیامبر و برهم زدن جلسه
جابر میگوید: همراه این سخنانی که پیامبر (ص) در اواخر خطبه میفرمود، کسانی که حول و حوش پیامبر بودند آن قدر بلند شدند و نشستند و تکبیر گفتند و سروصدا به پا کردند که باعث شد ادامه سخنان پیامبر به گوش کسی نرسد[۶۴].
آیا این کسانی که بر میخواستند و مینشستند و سر وصدا به پا میکردند و اجازه ندادند که پیامبر سخنانشان آن طور که میخواهند ادامه دهند، از چیزی میترسیدند؟ چه کسانی بودند؟ از کدام قبیله بودند؟ آیا احتمال میدادند که ایشان در آن اجتماع بسیار بزرگ چیزی بگوید که آرزوها و منافعی را به خطر بیاندازد که دیگر نتوان آن را جبران کرد؟ آیا ایشان نظر داشت که چیزی در مورد بنیهاشم بگوید؟ آیا این دوازده خلیفه که گفتهاند پیامبر فرموده همگی از قریش میباشند، نمیخواسته است که بگوید از بنیهاشم هستند؟؟ آیا همین ترسها باعث شده که نگذارند سخن پیامبر (ص) به پایان لازم و مطلوب ایشان برسد؟ آیا آنچه امیرالمؤمنین (ع) در عصر خلافت خودشان در زمانی که میتوانست سخنان پنهان شدهای را فاش کند، به همین نکته اشاره ندارد؟
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»؛ «کجا هستند آنان که پنداشتند غیر از ما راسخون در علماند؟ که این ادعا را بر اساس دروغ و ستمکاری بر ضد ما روا داشتند، خدا ما اهل بیت پیامبر را رفعت بخشید و دشمنان آنان را پست و خوار نمود، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حریم نعمتهای خویش داخل و آنان را خارج کرد، که راه هدایت را با راهنمایی ما میپویند، روشنی دلهای کور را از ما بجویند، همانا امامان (دوازدهگانه) همه از قریش میباشند که (درخت) آنها را در خاندان بنیهاشم کاشتهاند، این مقام در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان (زمامداری) شایستگی آن را ندارند»[۶۵].[۶۶]
در مجموع محورهای سخنان پیامبر خاتم (ص) عبارت بود از:
- اشاره به حرمت خانه کعبه و اینکه خون و اموال مسلمانان تا روزی که خدا را ملاقات کنند، بر هم حرام است، و خونهایی که در جاهلیت ریخته شده است، باید فراموش شود و تعقیب کردنی نیست (انتقام خون نزد اعراب اهمیت ویژهای داشت و درگیریهایی را نیز به همراه میآورد).
- هر کس امانتی نزد اوست، باید به صاحبش رد کند.
- ربا در اسلام حرام است و باید از آن پرهیز شود.
- از شیطان پیروی نکنید. او اکنون از اینکه در سرزمین شما پرستش شود، مأیوس شده است، با تبعیت از او در امور کوچک، وی را دوباره شادمان نسازید.
- زنها بر شما حق دارند و شما بر آنان. من در این وادی، شما را به نیکی در حق زنان سفارش میکنم؛ زیرا آنان امانتهای الهی در دست شمایند.
- من در میان شما دو چیز را به امانت میگذارم که اگر به آنها چنگ زنید، گمراه نخواهید شد: یکی کتاب خدا و دیگری سنت و گفتار من.
- مسلمانان با یکدیگر برادرند[۶۷].
سپس با انگشت سبابه به آسمان اشاره کرد و فرمود: "خدایا! شاهد باش که سخنان تو را رساندم"[۶۸].[۶۹]
پایان خطبه و ادامه مناسک
پیامبر در ادامه خطبه فرمودند: شما درباره من، مورد سئوال و پرسش قرار خواهید گرفت! در جواب چه خواهید گفت؟! مردم در جواب گفتند: ما شهادت میدهیم که تو تبلیغ رسالات خدا را کردی، آنچه را باید ابلاغ نمودی، تکالیف خود را ادا کردی، به تعهد خود عمل نمودی، امت را به نصیحت و ارشاد هدایت فرمودی!
در این حال رسول خدا (ص)، انگشت سبابه خود را به آسمان بلند کرده، به طرف مردم سه بار پایین آورده، با اشاره به آنها گفت: خداوندا گواه باش! خداوندا گواه باش! خداوندا گواه باش» !"[۷۰].[۷۱]
سپس رسول خدا (ص) بعد از غروب آفتاب و ادای نماز مغرب و عشا به مشعر رفتند. شب را در مشعر بودند و از طلوع فجر تا طلوع آفتاب در آنجا به دعا و ذکر مشغول بودند. و اول طلوع خورشید به سوی منی رفتند. اولین کاری که در منی انجام دادند این بود که به سوی «جمره عقبه» رفته و با زدن هفت سنگ به آن، «رَجم شیطان» کردند و با پرتاب هر سنگ تکبیر میگفتند[۷۲].
بعد از آن به سوی قربانگاه رفتند و از شترانی که برای قربانی از مدینه به همراه آورده بود سی و چند شتر را به امیرالمؤمنین (ع) داد تا برای خود قربانی کند و شصت و چند شتر را خود قربانی کرد. سپس هر دو اندکی از گوشت قربانی را در ظرفی پخته و از آن خوردند، باقی را صدقه دادند[۷۳].[۷۴]
خطبه پیامبر(ص) در منا
رسول خدا(ص) در منا خطبهای مفصل درباره مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی جهان اسلام ایراد کردند. این خطبه در اصول کافی و دیگر منابع حدیثی و تفسیری شیعه و سنی نقل شده است. آنچه در منابع سنی آمده، دارای مشترکاتی با نقل منابع شیعی است. ما فرازهایی از این خطبه را نقل میکنیم. این خبر را کلینی با سه سند نقل کرده که دو سند آن به عبدالله بن ابییعفور از امام صادق(ع) میرسد که سند آن صحیح است و بیان شده که رسول خدا(ص) این خطبه را در مسجد خیف در منا ایراد کرده است. منادیان حضرت آخرین روز ایام تشریق، مردم را به شرکت در سخنرانی پیامبر(ص) در مسجد خیفِ منا دعوت کردند[۷۵]. حضرت در مسجد خیف چنین فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ[۷۶] [وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ][۷۷]»: شاداب و خرم کند خدا چهره آن کس را که سخنان مرا بشنود و در گوش گیرد و به خاطر بسپارد و به دیگران که نشنیدند برساند. بسیارند مردمی که دانشی با خود دارند، اما خود از معنای آن بیخبرند. بسیارند مردمی که دانشی را فهمیده، به داناتر از خود میرساند. سه خصلت وجود دارد که دل مؤمن مسلمان در آن غل و غش و خیانت روا نمیدارد: ۱. خالص عملکردن برای خدا؛ ۲. خیرخواهی برای امامان و رهبران مسلمانان؛ ۳. همراهی با اجتماع مسلمانان.
بهدرستی که دعوت آنان شامل هر کسی است که با آنان است. مسلمانان همه با هم برادرند، خونشان با هم برابر است و کمترین آنان در ایجاد پیمانشان تلاش میکند (و امان او در هنگام نبرد معتبر است [و آنان یک دست در برابر دیگران هستند]. روایت دوم را که حماد از ابنابییعفور نقل کرده، شیخ صدوق[۷۸] در أمالی و کتاب خصال[۷۹] خود آورده است که در پایان آن آمده: «الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَى دِمَاؤُهُمْ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ». در این روایت عبارت نصیحت و خیرخواهی برای رهبران مسلمانان آمده و آن را به معنای اطاعت و پیروی از امام دانستهاند که از روایت سوم این معنا بهخوبی استفاده میشود. خیرخواهی برای رهبر مسلمانان به معنای انتقادکردن از امام نیست؛ گرچه انتقاد نیز در صورتی خیرخواهانه است که بعد از تصمیم رهبر و امام، شخص از پیشوای خود پیروی کند.
علامه مجلسی در بیان معنای این فراز از حدیث مینویسد: نصیحت برای رهبران مسلمانان به معنای بیشائبهبودن اعتقاد به امامت آنان و دوستی آنان و اطاعتشان در تمام سخنان و اعمال است[۸۰]. همین معنا را ملاصالح برای نصیحت برای رهبران مسلمین ذکر کرده و گفته است میتوان این موضوع را به علما هم توسعه داد که پیرو امامان معصوم هستند[۸۱].
در روایت سوم که حکم بن مسکین از مردی از اهل مکه نقل کرده، چنین آمده است که سفیان بن ثوری گفت مرا نزد جعفر بن محمد(ع) ببر. من او را نزد حضرت بردم. دیدیم سوار مرکب خود شده است و میخواهد به جایی برود. سفیان گفت: ای ابوعبدالله، خطبه رسول خدا(ص) در مسجد خیف را برای ما نقل بفرما. حضرت فرمود: رها کن مرا تا برای انجام کارم بروم؛ من سوار شدهام، وقتی برگشتم، آن را برایت نقل میکنم. سفیان گفت: از تو درخواست میکنم به حرمت خویشاوندی که با رسول خدا(ص) داری، آن را برای من حدیث نمایی. حضرت پیاده شد. سفیان گفت: برای من دوات و قلمی بیاورید تا آن را بنگارم. حضرت فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾، خطبه رسول خدا(ص) در مسجد خیف» و مشابه آنچه ذکر شد، بیان کرد و سفیان نوشت. وی نوشته خود را بر حضرت عرضه کرد و حضرت بعد از تأیید آن سوار شد و رفت.
راوی گوید: من و سفیان برگشتیم. در مسیر راه سفیان گفت: باید در این حدیث دقت کنم. به او گفتم: به خدا سوگند، ابوعبدالله تو را به مسئلهای متعهد کرده که هیچگاه از تعهد تو خارج نمیشود. گفت: مرا به چیزی متعهد کرده است؟ گفتم:... چه کسانی هستند آن رهبران که خیرخواهی آنان بر ما واجب است؟ معاویة بن ابیسفیان، یزید بن معاویه و مروان بن حکم و هر کس که شهادت وی نزد ما جایز نیست و نه هم نماز پشت سرش و منظور از همراهی با جماعت، همراهی با چه جماعتی؟[۸۲] سفیان گفت: وای بر تو، اینان چه میگویند؟ گفتم: اینان میگویند علی بن ابیطالب(ع) امامی است که بر ما اطاعت از وی و خیرخواهی و همراهی با اهل بیتش واجب است؛ پس آن نامه را پاره کرد؛ سپس گفت هیچ کس را از آن مطلع منما[۸۳].[۸۴]
غدیر خم
در راه بازگشت به مدینه در پی نازل شدن آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۸۵] پیامبر (ص) در وادی غدیر خم که موضع مناسبی بود، دستور توقف داد[۸۶]. پس از جمع شدن کاروانیان، حضرت، خطبهای ایراد کرد[۸۷] که محورهای مهم آن عبارت است از:
- خبر دادن از رحلت خود؛
- به یادگار گذاشتن دو چیز گرانبها: کتاب خدا و اهلبیت (ع)؛
- معرفی علی (ع) به جانشینی خود. پیامبر (ص) بازوان علی (ع) را گرفت و بالا برد و فرمود: "هر که را من مولایم، این علی مولای اوست. خداوندا! دوست دار کسی را که وی را دوست دارد و دشمن دار کسی را که با وی دشمنی کند. یاری فرما کسی که وی را یاری کند و خوار ساز کسی که او را خوار سازد"[۸۸].[۸۹]
منابع
- قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱
- فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی
- عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
- ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۰۲۱۸
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۳۸۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۸.
- ↑ و در میان مردم به حجّ بانگ بردار تا پیاده و سوار بر هر شتر تکیدهای که از هر راه دوری میرسند، نزد تو آیند؛ سوره حج، آیه۲۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵؛ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۰۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۴۹؛ الحمیری المعافری، ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۱.
- ↑ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۶۸.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۶؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۰۴ و فرهنگنامه دینی، ص۸۳؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۱۸۶-۱۸۹.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۶۰۱؛ الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص۲۵۹؛ حجة الوداع (ابن کثیر)، ج۱، ص۲۵.
- ↑ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۴۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۸۸؛ ابن جوزی، ج۴، ص۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵۲.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۶؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۰۴ و فرهنگنامه دینی، ص۸۳؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۱۸۶-۱۸۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۷.
- ↑ حج سه قسم است و یک قسم آن حج قران است که در آن به همراه داشتن قربانی از هنگام محرم شدن در آن لازم است.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۳۳۹.
- ↑ المسند، ج۴، ص۱۹۱؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۸۸.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰.
- ↑ باب بنی شیبه از درهای مسجد الحرام است. این باب در شرق مسجدالحرام قرار دارد؛ بنابر آنچه در روایات آمده است بت هبل پس از سقوط از بام کعبه به دست امیرالمؤمنین، کنار باب بنی شیبه به سمت مسجد دفن گردیده است که با ورود از این در، بت یاد شده لگدمال میشود.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۹۷.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
- ↑ «بیگمان صفا و مروه از نشانههای (بندگی) خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۷؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۴۴؛ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۵۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۸۹۶؛ المسند، ج۱، ص۳۱۲؛ الکافی، ج۴، ص۲۴۶؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۱۴.
- ↑ المسند، ج۲۲، ص۳۶۵.
- ↑ موطأ مالک، ج۱، ص۱۷۱؛ بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۶۸؛ المغنی (ابن قدامة)، ج۷، ص۵۳۷؛ المحلی بالآثار (ابن حزم)، ج۷، ص۱۰۷؛ زاد المعاد (ابن قیم)، ج۲، ص۲۰۵.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۴۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۹۷-۱۰۹۸؛ کلینی، اصول کافی، ج۴، ص۲۴۵- ۲۴۶.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۰۰.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ «بنابراین از آیین ابراهیم پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۷، ص۵۶۴؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۷۵.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۴۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰، ح۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۶-۲۴۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۴۵۸: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعُدُّهُ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا عَظِيماً عَلَيَّ».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۵۹.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۱۸۶-۱۸۹؛ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۰۲-۱۱۰۳.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۰۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵۱؛ طبقات ابن سعد، ج۲، ص۱۸۶-۱۸۴؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۴۰۵.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۶۴؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۳۸؛ منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۳۵۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۴۷.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲، ح۳۷۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۷، ص۱۸۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۲؛ جامع الاصول، ج۱، ص۲۷۷؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۲، ص۴۲۹؛ سبل الهدی، ج۱۱، ص۶؛ سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۵۵ (البانی).
- ↑ المسند، ج۳۴، ص۴۶۱ حديثٌ صحيحٌ؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲ و ۱۴۵۳؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۵ و الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۲، ص۳۶.
- ↑ المسند، ج۳۴، ص۴۲۹ (حدیث صحیح شمرده شده است)؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۵؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۷، ص۲۶؛ دلائل النبوة، ص۵۵۰ (ابی نعیم).
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۴۹؛ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۷۸.
- ↑ المسند، ج۳۴، ص۴۷۷ اسناده صحيح على شرط مسلم.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۲۰۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۵۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۰۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۴.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۷۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۰۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۴.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۷۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۹۴۱؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۷۶.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۸۸۶؛ الکافی، ج۴، ص۲۴۷.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۵۱.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۳؛ ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۳.
- ↑ این عبارت در روایت دوم ابنابییعفور آمده است.
- ↑ شیخ صدوق، الأمالی، ص۳۵۰.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ص۱۴۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۴، ص۳۲۴: "النصيحة لأئمة المسلمين" أي خلوص الاعتقاد فيهم و المودة لهم و متابعتهم في جميع أقوالهم و أفعالهم.
- ↑ ملاصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۷، ص۱۵: النصيحة إرادة الخير للمنصوح و المراد بها هنا طاعة الائمة و اعانتهم على الحق و تأليف القلوب إلى انقيادهم و الصلاة خلفهم و الجهاد معهم و بالجملة إرادة كل ما هو خير في الدنيا و الآخرة لهم و ترك الغش عليهم و يمكن تعميم الائمة بحيث يتناول العلماء أيضا....
- ↑ در مواردی حدیث تلخیص شده است و منظور از همراهی با جماعت مسلمانان یکی از چهار گروه مُرجئ، قدری، حَروری و جَهمی بیان شده است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۶۰.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۱۳۰-۱۳۱؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۱۱-۱۱۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.
- ↑ ر. ک: امینی، ج۱، ص۹ به بعد.
- ↑ قاضی خانی، حسین، حجه الوداع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۱؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸.