بحث:حجة الوداع در تاریخ اسلامی

حجة الوداع‌

رسول اکرم(ص) برجسته‌ترین الگوی بشریت به‌شمار می‌آمد، آیات الهی را به مردم می‌رساند و آنها را تفسیر می‌کرد و با بیانی روشن، به تشریح احکام آن می‌پرداخت. انبوه مسلمانان، مشتاق بودند در گفتار و کردار، از آن حضرت پیروی کنند. با فرارسیدن ماه ذی قعده سال دهم هجری، رسول خدا(ص) جهت آشنا ساختن مردم با احکام الهی در حج، تصمیم بر انجام مراسم حج گرفت. گفتنی است که پیامبر قبلا حج انجام نداده بود؛ لذا هزاران مسلمان از شهرهای بزرگ و صحرانشینان و قبایل مختلف، دسته‌دسته به مدینه رو آوردند و خود را برای همراهی با رسول خدا(ص) در سفر حج، آماده ساختند به گونه‌ای که تعداد آنها به مرز صد هزار نفر رسید. دوستی و محبت راستین و برادری اسلامی و پاسخگویی به ندای رهبرشان رسول خدا(ص)، مسلمانان را در یک مکان گرد آورد با اینکه در گذشته‌های نه‌چندان دور باهم دشمن بودند و بر یکدیگر فخر و مباهات می‌کردند و در نادانی و کفر به‌سر می‌بردند. پیامبر اکرم(ص) همه همسران خود و دخت گرامی‌اش فاطمه زهرا(س) را با خود همراه برد و همسر او علی بن ابی طالب(ع) را به مأموریتی اعزام نمود و ابو دجانه انصاری را بر مدینه گمارد.

پیامبر(ص) در ذو الحلیفه با دو قطعه پارچه سفید احرام بست و هنگام احرام چنین گفت: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ». رسول خدا(ص) چهارم ذی حجه به شهر مکه نزدیک شد و تلبیه (لبیک گفتن) را قطع کرد. سپس درحالی‌که حمد و ثنای خدا را فراوان به جا می‌آورد وارد مسجد الحرام شد و حجر را استلام کرد و هفت دور طواف نمود و در مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند و آن‌گاه سعی بین صفا و مروه انجام داد و سپس رو به حاجیان کرد و فرمود: «کسانی که قربانی با خود نیاورده‌اند می‌توانند از احرام خارج شوند و حجشان را به عمره تبدیل کنند و آنان که قربانی آورده‌اند بر احرام خود باقی بمانند». بعضی از مسلمانان با این پندار که آنان نیز باید مانند رهبرشان رسول خدا(ص) هم‌چنان محرم باشند، با فرمان آن بزرگوار مخالفت کردند. پیامبر از این کار به خشم آمد و فرمود: «اگر قربانی به همراه نیاورده بودم، خود نیز همان‌گونه که به شما دستور دادم عمل می‌کردم.[۱]»

علی بن ابی طالب(ع) از سفر یمن به مکه بازگشت تا به رسول خدا(ص) بپیوند و ۳۴ قربانی با خود آورده بود. در نزدیکی مکه یکی از افراد خود را بر سپاهیانش گمارد و شتابان وارد مکه شد. پیامبر اکرم(ص) از دیدن علی و موفقیت چشم‌گیری که در یمن نصیب وی شده بود، شادمان گشت و بدو فرمود: «رهسپار مسجد الحرام شو و کعبه را طواف نما و مانند یارانت از احرام خارج شو». حضرت علی(ع) عرضه داشت: «من مانند شما تهلیل (﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) بر زبان آوردم. من هنگامی که احرام بستم عرضه داشتم: خدایا! همان‌گونه که پیامبر و فرستاده‌ات حضرت محمد تهلیل گفت، تهلیل می‌گویم».

سپس رسول خدا(ص) به او دستور داد نزد سپاهیان خود بازگردد و آنها را به سمت مکه همراهی کند. وقتی این افراد خدمت پیامبر رسیدند و از آنجا که علی(ع) آنان را بر کار اشتباهی که در غیاب وی انجام داده بودند، مورد نکوهش قرار داده بود؛ از وی به پیامبر شکایت کردند. رسول خدا(ص) در پاسخ آنان فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ مِنْ أَنْ يَشْتَكِيَ»؛[۲] مردم! از علی شکوه نکنید وی در راه خدا سختگیرتر از آن است که کسی از او شکایت کند. پیامبر(ص) روز نهم ذی حجه به اتفاق انبوه مسلمانان، رهسپار عرفات گردید و تا غروب روز نهم در عرفات درنگ کرد و با فرارسیدن تاریکی شب سوار بر ناقه رهسپار مزدلفه گردید. پاسی از شب را در آنجا سپری نمود و از طلوع فجر تا طلوع خورشید هم‌چنان در مشعر الحرام توقّف نمود و روز دهم‌ به سمت «منی» حرکت کرد و اعمال آن از جمله: رمی جمرات و قربانی و سر تراشیدن را انجام داد سپس برای ادای بقیه اعمال حج، راهی مکه شد. این حج بدان‌جهت که رسول اکرم(ص) در آن با مسلمانان خداحافظی کرد و به نزدیک‌بودن وفات خود اشاره نمود «حجة الوداع»، و بدین‌سبب که فرمان الهی را در زمینه جانشینی پس از خود به مردم ابلاغ کرد «حجة البلاغ» نامیده شد و برخی آن را بدین‌جهت که نخستین حج پیامبر(ص) تلقی می‌شد و حضرت در آن به بیان احکام ثابت اسلام در خصوص مناسک حج پرداخته بود، «حجة الاسلام» نامیدند.[۳]

سخنان پیامبر در حجة الوداع‌

روایت شده رسول خدا(ص) در حجة الوداع خطبه‌ای بلند ایراد کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا مِنِّي أُبَيِّنْ لَكُمْ فَإِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ عَامِي هَذَا فِي مَوْقِفِي هَذَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ إِلَى أَنْ تَلْقَوْا رَبَّكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ. فَمَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ أَمَانَةٌ فَلْيُؤَدِّهَا إِلَى مَنِ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهَا وَ إِنَّ رِبَا الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ رِبًا أَبْدَأُ بِهِ رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ إِنَّ دِمَاءَ الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ دَمٍ أَبْدَأُ بِهِ دَمُ عَامِرِ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ إِنَّ مَآثِرَ الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ غَيْرَ السِّدَانَةِ وَ السِّقَايَةِ وَ الْعَمْدُ قَوَدٌ وَ شِبْهُ الْعَمْدِ مَا قُتِلَ بِالْعَصَا وَ الْحَجَرِ وَ فِيهِ مِائَةُ بَعِيرٍ فَمَنْ زَادَ فَهُوَ مِنَ الْجَاهِلِيَّةِ. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ أَيِسَ أَنْ يُعْبَدَ بِأَرْضِكُمْ هَذِهِ وَ لَكِنَّهُ قَدْ رَضِيَ بِأَنْ يُطَاعَ فِيمَا سِوَى ذَلِكَ فِيمَا تُحَقِّرُونَ مِنْ أَعْمَالِكُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ ﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ[۴] وَ إِنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ[۵] ثَلَاثَةٌ مُتَوَالِيَةٌ وَ وَاحِدٌ فَرْدٌ: ذُو الْقَعْدَةِ وَ ذُو الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمُ وَ رَجَبٌ بَيْنَ جُمَادَى وَ شَعْبَانَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِنِسَائِكُمْ عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقّاً حَقُّكُمْ عَلَيْهِنَّ أَنْ لَا يُوطِئْنَ فُرُشَكُمْ وَ لَا يُدْخِلْنَ أَحَداً تَكْرَهُونَهُ بُيُوتَكُمْ إِلَّا بِإِذْنِكُمْ وَ أَنْ لَا يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ فَإِنْ فَعَلْنَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لَكُمْ أَنْ تَعْضُلُوهُنَّ وَ تَهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَ تَضْرِبُوهُنَّ ضَرْباً غَيْرَ مُبَرِّحٍ فَإِذَا انْتَهَيْنَ وَ أَطَعْنَكُمْ فَعَلَيْكُمْ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ وَ اسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِكِتَابِ اللَّهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي النِّسَاءِ وَ اسْتَوْصُوا بِهِنَّ خَيْراً. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لَا يَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ مَالُ أَخِيهِ إِلَّا مِنْ طِيبِ نَفْسٍ مِنْهُ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ. فَلَا تَرْجِعُنَّ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ فَإِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ[۶]. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ قَسَمَ لِكُلِّ وَارِثٍ نَصِيبَهُ مِنَ الْمِيرَاثِ وَ لَا يَجُوزُ لِمُورِثٍ وَصِيَّةُ أَكْثَرَ مِنَ الثُّلُثِ وَ الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ مَنِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ وَ مَنْ تَوَلَّى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ‌»[۷]؛ مردم! سخنم را بشنوید تا مطالبی را برایتان بیان دارم، چه اینکه نمی‌دانم شاید سال بعد شما را در چنین مکانی نبینم. مردم! جان و مال شما تا آن‌گاه که به دیدار خدا می‌روید، مانند این روز و این ماه و این سرزمینتان بر یکدیگر حرام است، آیا ابلاغ کردم: خدایا! گواه باش.

هرکس امانتی نزد اوست آن را به صاحبش بازگرداند، ربای دوران جاهلیت ساقط است و نخستین ربایی که آن را ساقط می‌کنم، ربای عمویم عباس پسر عبد المطلب است. خون‌هایی که در جاهلیت ریخته شده نادیده گرفته می‌شود، و نخستین خونی را که نادیده می‌گیرم خون عامر پسر ربیعه پسر حارث پسر عبد المطلب است. امتیازات جاهلیت به‌جز پرده‌داری کعبه و آب دادن حاجیان، از درجه اعتبار ساقط است. قتل عمد باید قصاص شود، و هرچه به وسیله عصا و سنگ کشته شود، شبه عمد است و باید صد شتر دیه داده شود، آن‌کس که بر این مقدار بیفزاید، اندیشه‌ای جاهلی دارد. مردم! شیطان از اینکه در سرزمین شما مورد پرستش قرار گیرد، مأیوس گشته ولی جز پرستش راضی است در اعمالی که آنها را کوچک می‌شمارید، از او فرمان ببرید. مردم! تأخیر ماه حرام، افزایش در کفر است، آنان که کافرند بدان گمراه می‌گردند، یک سال، آن را حلال و سالی دیگر حرام می‌کنند تا با این کار تعداد ماه‌هایی که خداوند حرام کرده یکسان گردانند. زمان به همان‌گونه که خدا آن را در روز آفرینش آسمان‌ها و زمین، ایجاد کرد، در گردش است، شماره ماه‌ها نزد خدا آن‌روز که به آفرینش آسمان‌ها و زمین پرداخت، دوازده ماه است، از جمله: چهار ماه حرام که سه ماه ذی قعده و ذی حجه و محرم پیاپی و یکی ماه رجب که منفرد است و میان جمادی و شعبان قرار دارد، آیا ابلاغ کردم؟ خدایا! گواه باش.

مردم! زنانتان بر شما حقی دارند و شما نیز متقابلا بر آنان حقی دارید، حق شما بر آنان این است که غیر شما کسی را به بسترتان راه ندهند و کسی را که از او کراهت دارید بی‌اجازه شما به خانه‌هایتان نیاورند و کار زشت انجام ندهند و اگر مرتکب کار خلافی شدند، خدا به شما اجازه داده آنها را تأدیب نمایید و بسترشان را ترک کنید، و آنها را به اعتدال تنبیه کنید، اگر دست برداشتند هزینه زندگی و لباس آنها، به شکلی شایسته بر عهده شماست، زنان نزد شما اسیرند و از خود اختیاری ندارند، آنها را به امانت خدا گرفته‌اید و به سخن الهی بر خود حلال ساخته‌اید، درباره زنان از خدا بیم داشته باشید و با آنها به نیکی رفتار کنید.

مردم! مؤمنان با یکدیگر برادرند، برای هیچ‌کس مال برادرش جز، به رضایت وی حلال نیست. مردم! آیا ابلاغ کردم؟ خدایا! گواه باش. پس از من به کفر بازمگردید که در اثر آن یکدیگر را گردن بزنید؛ زیرا من میان شما چیزی به ودیعه نهادم که اگر بدان متمسک شوید، هرگز به گمراهی دچار نمی‌شوید؛ کتاب خدا و عترت و اهل بیتم، آیا ابلاغ نمودم؟ خدایا! گواه باش. مردم! پروردگار شما یکی و پدرتان نیز یکی است، همه فرزند آدمید و آدم از خاک آفریده شده است، گرامی‌ترین فرد شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست، عرب بر غیرعرب جز به پرهیزکاری برتری ندارد، آیا ابلاغ کردم؟ خدایا! گواه باش.

عرض کردند: آری؛ فرمود: بنابراین، حاضران سخنانم را به غایبان برسانند. مردم! خداوند برای هر وارثی سهم وی را از میراث تقسیم کرده است و وصیت، بیش از ثلث، برای وارث نافذ نیست، فرزند متعلق به بستر شوهر است و زناکار باید سنگسار شود، هرکس به غیر پدرش خوانده شود و یا به غیر از موالی خویش، بستگی جوید لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد، خداوند از او عوض و همتایی نمی‌پذیرد... سلام و رحمت خدا بر شما باد.[۸]

حرکت از مدینه

مردم مدینه و روستاهای اطراف آن و بادیه‌نشینان عرب هم، از این دستور آگاه شدند و برای رفتن به حج همراه پیامبر(ص) جمع شدند. همگی تابع حضرت بودند، به آنچه دستور می‌داد می‌نگریستند و از آن پیروی می‌کردند یا آنچه انجام می‌داد، انجام می‌دادند[۹]. رسول خدا(ص) چهار روز باقی مانده از ذی‌قعده از مدینه خارج شد. وقتی به ذوالحلیفه رسید، ظهر شد[۱۰].[۱۱]

در میقات ذوالحلیفه

وقتی مسلمانان به شجره رسیدند، پیامبر(ص) به مردم دستور داد به نظافت بپردازند، موهای زیر بغل و پشت زهار را بتراشند و غسل نمایند. مردان فقط در ردا و لنگ قرار گیرند و محرم شوند و کسانی که ردا ندارند، عمامه را بر دوش خود بیندازند[۱۲]. پیامبر(ص) غسل کرد؛ سپس به مسجدی رفت که کنار درخت در ذوالحلیفه بود. در آن نماز ظهر را خواند و بیرون رفت. تصمیم بر حج تنها گرفت تا به یک میلی بیداء رسید. همراهان حضرت در دو طرف راه صف کشیدند[۱۳]. آن حضرت با صدای بلند تلبیه گفت: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ؛ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ؛ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ؛ لَا شَرِيكَ لَكَ». پیامبر(ص) عبارت لبیک ذی‌المعارج را تکرار می‌کرد؛ هر جا سواری می‌دید یا بر تپه‌ای بالا می‌رفت یا در دره‌ای فرود می‌آمد، آن را تکرار می‌کرد؛ در پایان شب و هنگام تعقیب نمازها نیز لبیک می‌گفت[۱۴]. برابر روایت حلبی تمام مردم محرم شدند و نیت حج کردند و نیت عمره نکردند و نمی‌دانستند حج تمتع چیست[۱۵]. پیامبر(ص) ۶۶ یا ۶۴ شتر[۱۶] و به روایتی، صد شتر با خود روان ساخت[۱۷]. ناجیة بن جندب خزاعی مسئول شتران قربانی پیامبر(ص) بود[۱۸]. این روایت بیان می‌کند رسول خدا(ص) در مسجد، کنارِ درخت نماز خوانده و در یک میلی بیداء تلبیه گفته است؛ بنابراین فقط مسجد شجره میقات نیست.[۱۹].

ورود به مکه

پیامبر(ص) در آخرین ساعات روز چهارم ذی‌حجه وارد مکه شد. ورود حضرت از بالای مکه، عقبه و خروج ایشان از ذی‌طوی بود[۲۰].

ورود به مسجدالحرام و طواف

امام صادق(ع) جریان طواف و سعی رسول خدا(ص) را چنین بیان می‌کند: پیامبر(ص) از باب بنی‌‌‌‌شیبه وارد مسجدالحرام شد. در هنگام ورود حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بر پدرش، ابراهیمِ پیامبر، درود فرستاد؛ سپس حجرالاسود را استلام کرد[۲۱]. هفت بار دور خانه خدا طواف کرد و پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند[۲۲]. وارد چاه زمزم شد و آب آشامید و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ»: بارالها، از تو درخواست دانشی سودمند و روزی فراوان و شفای از هر درد و مرضی دارم». حضرت این جملات را رو به کعبه می‌فرمود؛ بعد به یارانش فرمود: آخرین دیدار شما با کعبه با استلام حجر باشد[۲۳]. حضرت به سوی حجرالاسود رفت و آن را استلام کرد. در اول طواف هم حجر را استلام کرده بود[۲۴].[۲۵].

سعی

پیامبر(ص) پس از استلام حجر، به سوی صفا رفتند و فرمودند: آغاز می‌کنم با آنچه خدا آغاز کرده است؛ سپس بالای کوه صفا رفتند و به مقدار خواندن سوره بقره آنجا توقف کردند[۲۶]. مسلمانان تصور می‌کردند سعی بین صفا و مروه از ساخته‌های مشرکان است. خداوند آیه قرآن را نازل کرد که سعی بین صفا و مروه از شعائر حج است. حضرت در بالای کوه صفا روبروی رکن (گوشه) خانه قرار گرفت و دعا خواند؛ آن‌گاه به سوی مروه رفت و به مقدار توقف در صفا، بر مروه هم توقف کرد.[۲۷].

سخنان حضرت پس از سعی

پیامبر(ص) در پایان سعی فرمودند: این جبرئیل است که به من دستور می‌دهد کسانی که با خود قربانی نیاورده‌اند، از احرام خارج شوند؛ ولی چون من قربانی آورده‌ام، برای من جایز نیست از احرام خارج شوم تا اینکه قربانی و هدی را به جای خود برسانم. مردی[۲۸] از میان جمع گفت: ما برای حج برویم درحالی‌که آب از سر و روی ما می‌ریزد؟ پیامبر(ص) فرمود: تو هیچ‌وقت به این دستور الهی ایمان نمی‌آوری. سراقة بن مالک گفت: آیا این دستور برای همین سال است یا برای آینده هم هست؟ حضرت فرمود: «بَلْ هُوَ لِلْأَبَدِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۲۹]: «این دستور برای همیشه تا روز قیامت است».[۳۰].

منابع

پانویس

  1. بحار الأنوار، ج۲۱، ص۳۱۹.
  2. سیره نبوی، ج۲، ص۶۰۳؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۳۸۵.
  3. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۶۱.
  4. «بی‌گمان واپس افکندن (ماه‌های حرام) افزایشی در کفر است؛ با آن، کافران به گمراهی کشیده می‌شوند، یک سال آن (ماه) را حلال و یک سال دیگر حرام می‌شمارند تا با شمار ماه‌هایی که خداوند حرام کرده است هماهنگی کنند از این رو آنچه را خداوند حرام کرده است حلال می‌گ» سوره توبه، آیه ۳۷.
  5. «بی‌گمان شمار ماه‌ها نزد خداوند در کتاب وی روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید دوازده ماه است؛ از آنها چهار ماه، حرام است» سوره توبه، آیه ۳۶.
  6. بحار الأنوار، ج۲۱، ص۴۰۵.
  7. عقد الفرید، ج۴، ص۵۷؛ طبقات کبری، ج۲، ص۱۸۴؛ خصال، ص۴۸۷؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۴۰۵؛ این خطبه در منابع سیره و تاریخ با اختلاف در زیادی و کاستی، وارد شده است.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۶۴.
  9. «وَ اجْتَمَعُوا لِحَجِّ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ إِنَّمَا كَانُوا تَابِعِينَ يَنْظُرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ وَ يَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَهُ».
  10. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
  11. ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۳.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۹؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۲۹۸.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۹؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۴۱۲: «وَ أَحْرَمَ النَّاسُ كُلُّهُمْ بِالْحَجِّ لَا يَنْوُونَ عُمْرَةً وَ لَا يَدْرُونَ مَا الْمُتْعَةُ».
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵، ح‌۴.
  17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۸، ح‌۶؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۴۱۲.
  18. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰، ح‌۹؛ شیخ صدوق، من‎ لایحضره ‎الفقیه، ج۲، ص۲۳۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۴۵۸.
  19. ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۴
  20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰.
  22. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰.
  24. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۵.
  25. ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۶
  26. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۰.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۶
  28. این مرد عمر بن خطاب بود که برابر سخن پیامبر(ص) با متعه حج مخالفت کرد. (محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج‌۱۲، ص۱۷۴؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۴۸۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد حنبل، ج۳، ص۳۲۵؛ احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۲۰۶).
  29. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۹؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۴۱۴. متن از کافی.
  30. ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۶
بازگشت به صفحهٔ «حجة الوداع در تاریخ اسلامی».