دیدگاه متکلمان امامیه درباره عصمت چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

دیدگاه متکلمان امامیه درباره عصمت چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیعصمت در کلام اسلامی
تعداد پاسخ۲ پاسخ

دیدگاه متکلمان امامیه درباره عصمت چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

عالمان شیعه بر حقیقت عصمت اتفاق نظر دارند؛ هرچند اختلاف‌های جزئی در کلماتشان و در تعریف آن به چشم می‌خورد؛ لکن آن اختلافات خللی به حقیقت عصمت نمی‌زند. با این بیان، به بررسی معنای اصطلاحی واژه عصمت، در میان متکلمان شیعی می‌پردازیم:

از قدیمی‌ترین کتاب‌های دردسترس که در آن مفهوم کلامی عصمت مطرح شده است، کتاب فضل بن شاذان[۱] و کتاب‌های کلامی خاندان نوبختی و متکلمان دیگر دوران غیبت صغرا مانند ابن قبه را می‌توان نام برد. شیخ صدوق در کتاب اعتقادی خود، رهبران الهی را در همه احوال و اوصاف معصوم از هرگونه عصیان، نقص و جهل می‌شمارد[۲]؛ اما در کتاب روایی و فقهی مشهور خود من لایحضره الفقیه پس از ذکر روایات سهوالنّبی در نماز می‌نگارد: «امام و پیامبر از آنجا که انسان‌اند، از سهو و خطاهایی که در زندگی عادی بشری اتفاق می‌افتد، مصون نمی‌باشند»[۳]. او در جای دیگری از رساله اعتقادی خود می‌گوید: «حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) برتر از فرشتگان‌اند»[۴] و «خداوند جهان را برای محمد (ص) و امامان برخاسته از خاندان او آفریده است»[۵].

  1. ابواسحاق نوبختی در تعریف عصمت می‌گوید: «عصمت لطفی است که در هر کس که وجود داشته باشد او را از ارتکاب گناه باز می‌دارد؛ اما نه به گونه‌ای که مجبور بوده و قدرت بر معصیت از او گرفته شده باشد وگرنه معصوم مستحق پاداش نمی‌باشد»[۶][۷]
  2. شیخ مفید در تعریف «عصمت» می‌نویسد: «عصمت» لطفی است که خدای تعالی در حق مکلف روا می‌دارد، به طوری که وقوع گناه و ترک اطاعت از او ممتنع می‌گردد، هر چند که بر انجام آن قدرت دارد[۸].
  3. سید مرتضی می‌فرماید: بدان عصمت لطفی است که خدای تعالی در حق بنده روا می‌دارد و بنده با وجود آن، از عمل زشت خودداری می‌ورزد. پس گفته می‌شود خداوند به واسطه انجام عملی در آن شخص، وی را حفظ کرد تا با وجود آن، فرد معصوم روی‌گردانی از عمل زشت را برگزیند[۹].
  4. علامه حلی نیز در این باره می‌نویسد: عصمت لطفی پنهانی است که خداوند در حق مکلّف روا می‌دارد به طوری که وی، با وجود قدرت بر انجام معصیت، انگیزه‌ای بر ترک طاعت و ارتکاب معصیت نداشته باشد[۱۰]. ایشان در شرح تجرید نیز تعریف‌های متعددی برای عصمت ارائه کرده است[۱۱].
  5. مرحوم مظفر که یکی از عالمان بزرگ کلامی معاصر است، «عصمت» را چنین تعریف می‌کند: عصمت، دوری از گناهان و نافرمانی‌های کوچک و بزرگ و دوری از اشتباه و فراموشی است، هر چند صدور آن از پیامبر عقلاً مانعی ندارد؛ بلکه واجب است معصوم حتی از امور منافی مروت، مانند کارهایی که موجب خفّت و سبک شدن وی در میان مردم، همچون غذا خوردن در محل عبور و مرور، خنده با صدای بلند و هر عملی که نزد عموم مردم ناپسند به شمار آید نیز پرهیز کند[۱۲]. از دیدگاه مرحوم مظفر، معصوم علاوه بر پرهیز از خطا و معصیت، باید از اموری که موجب تحقیر و وهن وی در نظر مردم می‌گردد پرهیز کند. به عنوان مثال، هر چند خندیدن با صدای بلند و غذا خوردن در کنار خیابان گناه و خطا محسوب نمی‌شود، اما با مروّت و شخصیت اجتماعی افراد محترم ناسازگار است. بنابراین شأن معصوم بسیار بالاتر از آن است که مرتکب چنین افعالی گردد[۱۳].[۱۴].[۱۵]
  6. خواجه نصیرالدین طوسی دو نظریه عمده را درباب تفسیر حقیقت عصمت مطرح می‌کند: اول: نظریه لطف که آن را به معتزله نسبت می‌دهد؛ خداوند تعالی در حق معصوم لطفی دارد که با آن، انگیزه ترک طاعت و انجام گناه در او وجود ندارد با آنکه قدرت بر آن دارد. دوم: نظریه ملکه که آن را به حکما نسبت می‌دهد؛ عصمت ملکه‌ای است که با آن ملکه، از معصوم گناهی صادر نمی‌شود[۱۶]. در اینجا خواجه رأی خاصی را برنمی‌گزید؛ اما در جای دیگری عصمت را این‌گونه تعریف و تفسیر می‌کند: عصمت حالتی است که بنده قدرت بر گناه داشته باشد؛ اما به هیچ وجه اراده گناه نداشته باشد. این عدم اراده او نسبت به معصیت و روی گرداندن از گناه لطفی است از سوی خداوند در حق این بنده؛ پس معصوم گناه نمی‌کند نه به سبب اینکه عاجز است؛ بلکه به دلیل اینکه اراده گناه ندارد یا اینکه مانعی وجود دارد که بر اراده او غالب است. پس وقوع گناه از معصوم ممکن است؛ چون قدرت بر گناه دارد و ممتنع است؛ چون اراده گناه ندارد یا مانعی وجود دارد که بر اراده او غلبه دارد[۱۷]»[۱۸]
  7. محقق بحرانی (م ۶۹۹): «عصمت ملکه‌ای نفسانی است که مکلف را از انجام معصیت باز می‌دارد»[۱۹].
  8. فیاض لاهیجی (م ۱۰۷۲): «مراد از عصمت غریزه‌ای است که با وجود آن داعی بر معصیت صادر نتواند شد، با قدرت بر آن و این غریزه عبارت از قوت عقل است به حیثیتی که موجب قهر قوای نفسانی شود»[۲۰].[۲۱]

بر اساس آن چه از متکلّمان شیعه نقل شد، «عصمت» حالتی باطنی و ملکه‌ای نفسانی است که خداوند از لطف به برخی عطا می‌کند. بنابراین «عصمت» اکتسابی نیست و امری مستقل از علم است. اما برخی از اندیشمندان و عالمان معاصر، «علم» را سرچشمه «عصمت» دانسته‌اند. به عبارت دیگر، اساس و ریشه عصمت در معصوم علم او است؛ پس چون معصوم به قبح گناه و آثار آن علم و آگاهی دارد، با اختیار خود آن را مرتکب نمی‌شود[۲۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. بهروز مینایی؛
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌ است:

«از قدیمی‌ترین کتاب‌های دردسترس که در آن مفهوم کلامی عصمت مطرح شده است، کتاب فضل بن شاذان[۲۳] و کتاب‌های کلامی خاندان نوبختی و متکلمان دیگر دوران غیبت صغرا مانند ابن قبه را می‌توان نام برد. شیخ صدوق در کتاب اعتقادی خود، رهبران الهی را در همه احوال و اوصاف معصوم از هرگونه عصیان، نقص و جهل می‌شمارد[۲۴]؛ اما در کتاب روایی و فقهی مشهور خود من لایحضره الفقیه پس از ذکر روایات سهوالنّبی در نماز می‌نگارد: «امام و پیامبر از آنجا که انسان‌اند، از سهو و خطاهایی که در زندگی عادی بشری اتفاق می‌افتد، مصون نمی‌باشند»[۲۵]. او در جای دیگری از رساله اعتقادی خود می‌گوید: «حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) برتر از فرشتگان‌اند»[۲۶] و «خداوند جهان را برای محمد (ص) و امامان برخاسته از خاندان او آفریده است»[۲۷].

او تمایزی میان عصمت پیامبران، رسولان، امامان و فرشتگان قایل نیست؛ وی می‌گوید: آنان از آلودگی و ارتکاب گناهان بزرگ و کوچک محفوظ و معصوم‌اند[۲۸]. شیخ مفید، در شرحی که بر رساله اعتقادی استاد خود شیخ صدوق نگاشته است، این نکته را می‌افزاید که معصوم بودن و محفوظ بودن از گناه مایه سلب آزادی کسی که تحت حمایت قرار گرفته است، نمی‌شود. او در پناه و درحمایت بودن از گناه را با منع و جلوگیری از گناه متمایز می‌شمارد[۲۹]. شیخ صدوق می‌گوید: «پیامبر (ص) از آغازِ پرداختن به مأموریت خود به دارابودن کمال عقل و نداشتن هیچ نقصانی در معرفت متّصف هستند»[۳۰]؛ اما شیخ مفید می‌افزاید: «شاید این موهبت از زمانی پیش از تکلیف به دعوت در او وجود داشته است»[۳۱]. شیخ مفید معتقد است: «پیامبران به استثنای حضرت محمد (ص) از همه گناهان نگاه داشته شده‌اند جز از آن گونه گناهان کوچک که مایه بی‌اعتباریِ مرتکبِ آنها نشود و به صورت غیرعمدی پیش از بعثتِ آنان صورت گرفته باشد.

او می‌گوید: من می‌گویم که همه پیامبران از گناهان کبیره پیش از نبوّت و پس از آن معصوم‌اند. همچنین از گناهان کوچکی که سبب بی‌اعتباری و سبک شدن مرتکب آنها می‌شود؛ اما ارتکاب گناهان کوچکی که مایه بی‌اعتباری نمی‌شود، رواست که پیش از نبوت و به صورت غیرعمدی از آنان صادر شده باشد و پس از آن به هر صورت ممتنع است. این مذهب جمهور امامیه است و همه معتزلیان با آن مخالف‌اند[۳۲].

از سوی دیگر برای حضرت محمد (ص) عصمت مطلق قایل است؛ حتی در مورد گناهان کوچکی که ارتکاب آنها بر دیگر پیامبران رواست. او می‌گوید[۳۳]: من معتقدم پیامبر ما حضرت محمد (ص) از کسانی است که از آن زمان که خدا او را آفرید تا آن زمان که جانش را گرفت مرتکب گناهی نشد. قرآن در این باره سخن گفته و اخبار آل محمد (ص) در این خصوص متواتر است. سپس او آیات سوره نجم[۳۴] را شاهد می‌آورد تا ثابت کند که هر معصیت و نسیانی درباره رسول خدا (ص) مردود است. شیخ مفید در مخالفت با شیخ صدوق و مشایخ قم بر آن بوده است که حضرت محمد (ص) هرگز در نماز دچار سهو نمی‌شده است[۳۵].

سید مرتضی، معتقد است: «پیامبران و امامان (ع) نه پس از مأمورشدن به پیامبری و امامت مرتکب گناه کبیره و صغیره‌ای می‌شوند و نه پیش از آن»[۳۶]. این دیدگاه شیخ مفید و سیدِ مرتضی در مورد عصمت مطلق پیامبران الهی (ع) توسط متکلمان بعد از ایشان پذیرفته شد[۳۷]»[۳۸].

«ابواسحاق نوبختی: در تعریف عصمت می‌گوید: «عصمت لطفی است که در هر کس که وجود داشته باشد او را از ارتکاب گناه باز می‌دارد؛ اما نه به گونه‌ای که مجبور بوده و قدرت بر معصیت از او گرفته شده باشد وگرنه معصوم مستحق پاداش نمی‌باشد»[۳۹][۴۰]

شیخ مفید[۴۱] نظریه لطف درباب عصمت را توفیق و لطفی از جانب خداوند در حق کسانی دانسته است که سخت به او پناه می‌برند. به باور شیخ مفید لفظ نه قدرت شخص را از ارتکاب کار بد از میان می‌برد و نه او را به انجام دادن کار خوب مجبور می‌کند. این لطف و عنایت خدا تنها شامل حال کسانی می‌شود که خداوند متعال می‌داند آنها به عصمت او متمسّک می‌شوند و این تنها در خور برگزیدگان و نیکان است[۴۲]. عناصری که در تحلیل شیخ مفید درباره عصمت در نظر گرفته شده‌اند. عبارت‌اند از:

  1. عصمت لطف و تفضّل الهی است.
  2. این لطف و تفضّل در پی تمسّک معصوم به عصمت الهی است.
  3. این عصمت مانع از انجام اشتباه و گناه می‌شود.
  4. این منع معصوم را به سر حد الجا و اجبار نمی‌رساند و قدرت او را بر انجام خطا و گناه سلب نمی‌کند.
  5. این لطف و تفضّل در حق کسانی اعمال می‌شود که خداوند به علم ازلی خود می‌داند که آنها به او متمسّک شده، طلب عصمت می‌کنند. اینها برگزیدگان حق‌اند.

شیخ مفید در پایان این فصل در مقام تطبیق عصمتِ به این معنا بر انبیا و ائمه (ع) از آیات اصطفا و اختیار استفاده کرده است. وی با تفصیل بیشتری در اوایل عصمت عملی می‌داند از شخص معصوم و آن را به طنابی تشبیه می‌کند که برای نجات دادن کسی که در حال غرق شدن است پرتاب کرده‌اند. بر آن شخص است که به آن طناب چنگ زند و نجات یابد وگرنه آن طناب به خودی خود هیچ سودی به حال او ندارد. آن‌گاه آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا[۴۳] را شاهد می‌آورد. مراد از حبل خدا، دین اوست. تمسّک به اوامر الهی، اعتصام به آن است و عصمت لطف و تفضّلی است که به دنبال این اعتصام به وجود می‌آید؛ بنابراین مؤمنان یعنی ملائکه، انبیا و ائمه معصوم‌اند؛ چون به طاعت خدا متمسّک شده‌اند[۴۴].[۴۵]

سید مرتضی[۴۶] در مجموعه رسائل خود، تحت عنوان «پنجاه مسئله در عصمت» در قالب پرسش و پاسخ، مطالبی را درباره حقیقت عصمت بیان کرده است که بیشتر آنها برگرفته از آموزه شیخ مفید در این باب است. تأکید سید مرتضی بیشتر در این باب بر عدم تنافی عصمت و آزادی و اختیار معصوم است. او درباره حقیقت عصمت می‌گوید: همانا عصمت، لطفی است که خداوند متعال در مورد بنده‌اش انجام می‌دهد؛ درنتیجه با این لطف او از کار زشت خودداری می‌ورزد؛ بنابراین گفته می‌شود خداوند او را معصوم قرار داد (أَنَّ اللَّهَ عَصَمَهُ) و به لحاظ اینکه در حق بنده کاری کرد که او با اختیار خود، از زشتی سر باز زد، گفته می‌شود بنده معتصم است (اِنَّ العَبدَ مُعْتَصِمٌ)، چون با وجود این انگیزه در عبد، بنده به اختیار خود، خودداری از کار زشت را برگزید[۴۷].

افزون بر این سیدِ مرتضی، می‌گوید: «واژه عصمت ممکن است درباره فعل قبیح خاصی که شامل افراد زیادی است، به کار برده شود و گفته شود: إنّهُ مَعْصُومٌ مِنْ كَذا اما به طور مطلق تنها در مورد انبیا و ائمه (ع) به کار برده می‌شود»[۴۸]. بعد از این سیدِ مرتضی پرسشی را درباره تعمیم نظریه عصمت مطرح می‌کند که طبق مقدمات پنج‌گانه پیشین هر کسی که خدا حال او را چنان بداند که از فعل قبیح خودداری می‌ورزد، این لطف را باید شامل حال او بگرداند، گرچه پیامبر و امام نباشد. او در پاسخ می‌گوید: «چنین علمی در مورد غیر امام و پیامبر ثابت نیست؛ گرچه از نظر قاعده لطف منعی در میان نیست»[۴۹]. به تعبیر دیگر اشکال ثبوتی در میان نیست که عصمت برای غیر انبیا و ائمه نیز تحقق یابد؛ اما راهی برای اثبات چنین ویژگی برای آنها نیست. در مورد انبیا و ائمه با دلیل عقلی لزوم عصمت برای آنها اثبات می‌شود. سپس سیدِ مرتضی به ردّ کلام معتزله می‌پردازد که معتقدند خداوند انبیا را به وسیله خبردادن - یا به اصطلاح - شهادت دادن بر اعتصام، آنها را معصوم قرار می‌دهد. او در ردّ این نظریه می‌گوید: «صرف شهادت دادن بر اعتصام، تحقق بخش آن نیست؛ شهادت تنها خبردادن از واقع است و خبردادن از یک شیء سبب ایجاد خصوصیتی خارجی در آن شیء نمی‌شود»[۵۰][۵۱]

شیخ طوسی[۵۲]، یکی از شاگردان مدرسه شیخ مفید و سیدِ مرتضی، افزون بر عنصر لطف، قابلیت و ریاضت دادن نفس را یکی از عوامل مهم در ظهور و تحقق عصمت مطرح کرد؛ به باور او عصمت حاصل دو عنصر همزمان می‌باشد: ۱. لطف الهی؛ ۲۲. تهذیب نفسانی. عنصر نخست از جانب خداست و عنصر دوم نتیجه حسن اختیار بنده است؛ هر یک از این دو عنصر، جزءالعلّة تحقق عصمت می‌باشند؛ عنصر نخست به منزله علت فاعلی و عنصر دوم به منزله علت قابلی است[۵۳].

سپس شیخ طوسی برای تکمیل سخن خود، تفاوت عصمت و عدالت را از همین باب مطرح می‌کند؛ با اینکه هر دو در ملکه و قوه بودن مشترک‌اند؛ اما «عصمت» علت تامه برای انجام طاعات و ترک معاصی است و «عدالت» مقتضی آن است؛ عصمت بیشتر به لطف الهی و توفیق او وابسته است و عدالت تکیه بیشتری بر ریاضت دادن نفس دارد[۵۴].

شیخ طوسی، به عنوان یک متکلم امامی، نکته جدیدی را به نظریه لطف افزود و آن ارائه نقش تهذیب و ترویض نفس به عنوان علت قابلی است و دادن نقش علت فاعلی، نه علت تامه، به لطف و تفضّل الهی است. البته قابل ذکر است که مطرح کردن عنصر ترویض در کتاب تلخیص الشافی شیخ مشاهده می‌شود؛ اما در کتاب کلامی دیگر او یعنی، تمهیدالاصول فی علم الکلام که شرح بر رسالة فی جمل العلم و العمل استادش سیدِ مرتضی است، به این عنصر اشاره‌ای نکرده است.

این نظریه دیدگاه جدیدی در تبیین عدم تنافی عصمت و اختیار و آزادی معصوم است؛ اما باز عنصر ترویض و نقش آن در حصول عصمت برای معصوم یا به تعبیر دیگر کیفیت ایجاد زمینه برای پذیرش علت فاعلی لطف و موهبت الهی عصمت و مکانیزم حصول عصمت برای معصوم تشریح نشده است[۵۵].

خواجه نصیرالدین طوسی دو نظریه عمده را درباب تفسیر حقیقت عصمت مطرح می‌کند:

  1. نظریه لطف که آن را به معتزله نسبت می‌دهد؛ خداوند تعالی در حق معصوم لطفی دارد که با آن، انگیزه ترک طاعت و انجام گناه در او وجود ندارد با آنکه قدرت بر آن دارد.
  2. نظریه ملکه که آن را به حکما نسبت می‌دهد؛ عصمت ملکه‌ای است که با آن ملکه، از معصوم گناهی صادر نمی‌شود[۵۶].

در اینجا خواجه رأی خاصی را برنمی‌گزید؛ اما در جای دیگری عصمت را این‌گونه تعریف و تفسیر می‌کند:

عصمت حالتی است که بنده قدرت بر گناه داشته باشد؛ اما به هیچ وجه اراده گناه نداشته باشد. این عدم اراده او نسبت به معصیت و روی گرداندن از گناه لطفی است از سوی خداوند در حق این بنده؛ پس معصوم گناه نمی‌کند نه به سبب اینکه عاجز است؛ بلکه به دلیل اینکه اراده گناه ندارد یا اینکه مانعی وجود دارد که بر اراده او غالب است. پس وقوع گناه از معصوم ممکن است؛ چون قدرت بر گناه دارد و ممتنع است؛ چون اراده گناه ندارد یا مانعی وجود دارد که بر اراده او غلبه دارد»[۵۷].[۵۸]
2. آیت‌الله حسینی میلانی؛
آیت‌الله حسینی میلانی در کتاب «عصمت از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌‌اند:

«شیخ مفید در تعریف «عصمت» می‌نویسد: العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليهما[۵۹]؛ «عصمت» لطفی است که خدای تعالی در حق مکلف روا می‌دارد، به طوری که وقوع گناه و ترک اطاعت از او ممتنع می‌گردد، هر چند که بر انجام آن قدرت دارد[۶۰].

سید مرتضی می‌فرماید: اعلم أن العصمة هي اللطف الذي يفعله تعالى، فيختار العبد عنده الامتناع من فعل القبيح، فيقال على هذا: ان اللّٰه عصمه، بأن فعل له ما اختار عنده العدول عن القبيح[۶۱]؛ بدان عصمت لطفی است که خدای تعالی در حق بنده روا می‌دارد و بنده با وجود آن، از عمل زشت خودداری می‌ورزد. پس گفته می‌شود خداوند به واسطه انجام عملی در آن شخص، وی را حفظ کرد تا با وجود آن، فرد [[[معصوم]]] روی‌گردانی از عمل زشت را برگزیند»[۶۲].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. فضل بن شاذان، الایضاح، ص۱۸۳ - ۱۸۵.
  2. مارتین مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۴۷۰.
  3. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱ ص۳۶۰؛ نکته شایان ذکر این است که شیخ صدوق تأکید کرده است که سهو پیامبر با سهو دیگران تفاوت دارد. سهو پیامبر سهوالنّبی و رحمانی است که به اعتقاد وی برای آنکه مردم در حق پیامبر غلو نکنند و او را پرستش نکنند یا برای اینکه افراد عادی که در نماز دچار سهو می‌شوند، مورد ملامت قرار نگیرند، خداوند پیامبر را به چنین سهوی گرفتار کرده است. درحقیقت شیخ صدوق می‌خواهد با این تبصره مقام نبوت را از شبهه خطا و سهو شیطانی مصون بدارد.
  4. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۰.
  5. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۳.
  6. ابواسحاق نوبختی، الیاقوت، ص۱۹۶. عبارت او در تعریف عصمت چنین است: العصمة لطف يمنع من اختصّ به من الخطاء و لا يمنعه على وجه القهر، و إلّا لم يكن المأثوم مثابا.
  7. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۹۱.
  8. العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليهما، النکت الاعتقادیة، ص۳۷.
  9. اعلم أن العصمة هي اللطف الذي يفعله تعالى، فيختار العبد عنده الامتناع من فعل القبيح، فيقال على هذا: ان اللّه عصمه، بأن فعل له ما اختار عنده العدول عن القبيح، رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۵- ۳۲۶.
  10. العصمة لطف خفىّ يفعل اللّه تعالى بالمكلّف بحيث لا يكون له داع إلى ترك الطّاعة و ارتكاب المعصية مع قدرته على ذلك، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۸۹.
  11. ر.ک: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.
  12. هي التنزُّه عن الذنوب والمعاصي صغائرها وكبائرها، وعن الخطأ والنسيان، وإن لم يمتنع عقلاً على النبي أن يصدر منه ذلك، بل يجب أن يكون منزَّهاً حتى عمّا ينافي المروءة، كالتبذل بين الناس من أكل في الطريق أو ضحك عال، وكل عمل يستهجن فعله عند العرف العام، عقائد الامامیة، ص۵۴.
  13. از کارهای سبک و اموری که مایه وهن است به «خلاف مروت» تعبیر می‌شود. شرط یا عدم شرط بودن «مروت» در بحث «عدالت» نیز مطرح است.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۷ و ۱۹.
  15. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹.
  16. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصّل، ص۳۶۹.
  17. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، رساله «العصمة» در ضمیمه کتاب، ص۵۲۵.
  18. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۰۱.
  19. النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الامامه، ج۱، ص۵۵.
  20. گوهر مراد، ص۳۷۹.
  21. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۱۱.
  22. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹.
  23. فضل بن شاذان، الایضاح، ص۱۸۳ - ۱۸۵.
  24. مارتین مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۴۷۰.
  25. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱ ص۳۶۰؛ نکته شایان ذکر این است که شیخ صدوق تأکید کرده است که سهو پیامبر با سهو دیگران تفاوت دارد. سهو پیامبر سهوالنّبی و رحمانی است که به اعتقاد وی برای آنکه مردم در حق پیامبر غلو نکنند و او را پرستش نکنند یا برای اینکه افراد عادی که در نماز دچار سهو می‌شوند، مورد ملامت قرار نگیرند، خداوند پیامبر را به چنین سهوی گرفتار کرده است. درحقیقت شیخ صدوق می‌خواهد با این تبصره مقام نبوت را از شبهه خطا و سهو شیطانی مصون بدارد.
  26. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۰.
  27. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۳.
  28. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۴.
  29. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۸.
  30. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۶.
  31. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۰.
  32. شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۲۹ - ۳۰.
  33. شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۲۹ - ۳۰.
  34. ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  35. شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۱۱۱ - ۱۱۳.
  36. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۳.
  37. مارتین مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۴۷۲.
  38. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۳۸.
  39. ابواسحاق نوبختی، الیاقوت، ص۱۹۶. عبارت او در تعریف عصمت چنین است: العصمة لطف يمنع من اختصّ به من الخطاء و لا يمنعه على وجه القهر، و إلّا لم يكن المأثوم مثابا.
  40. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۹۱.
  41. متوفای ۴۱۳ق.
  42. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، فصل فی العصمة، ص۱۲۸.
  43. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و پراکنده نشوید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  44. ر.ک: شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، چاپ جدید، ص۱۳۴؛ چاپ قدیم، ص۱۵۰.
  45. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۹۲.
  46. متوفای ۴۳۶ق.
  47. سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.
  48. سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.
  49. سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.
  50. سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.
  51. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۹۵.
  52. متوفای ۴۶۰ق.
  53. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۲.
  54. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۲.
  55. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۹۸.
  56. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصّل، ص۳۶۹.
  57. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، رساله «العصمة» در ضمیمه کتاب، ص۵۲۵.
  58. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۰۱.
  59. النکت الاعتقادیة، ص۳۷.
  60. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۷.
  61. رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۵- ۳۲۶.
  62. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۷.