بحث:حضرت سلیمان در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

سلیمان در قرآن مجید

  1. در سوره‌ نساء و سوره انعام فقط نام سلیمان میان پیغمبران ذکر شده.
  2. در سوره انبیاء نخست قصه تاکستانی که گوسفندان قوم، آن را چریده بودند و حضرت سلیمان نسبت بدان حکمی عادلانه صادر فرموده بود مذکور است. آنگاه طرفی از خصایص و مواهب سلیمان که هم در سورۀ سبا و سوره صآمده نیز مذکور است. باد مسخر سلیمان است تا کشتی‌های تجاری و جنگی او را به اندازه مسیر یک ماه در دریاها برد و بازگرداند. مس گداخته در اختیار اوست تا با نیروی شیاطین بناهای عظیم بر پا کند. شیاطین برای او محراب‌ها و تمثال‌ها ساختند و همچنین کاسه‌هائی به اندازه حوض ودیگ‌های بزرگ برای او تعبیه کردند. حضرت سلیمان به بنای بیت المقدس که پدرش قصد انجام آن را داشت توفیق یافت. عده‌ای از شیاطین به امر او به قعر دریاها فرو رفته‌اند و با غوص و شنا مروارید‌های گران‌بها برای سلیمان از تک دریا بر آورده‌اند و دیوان، در بند و زنجیر سلیمان به سر برده‌اند.
  3. در سوره ص وصف اسبابی است که در کنار جوی‌های آب روان پیش سلیمان رژه می‌دهند و به فرمان او به تک و تاز در می‌آیند تا از چشمش پنهان می‌گردند. آنگاه سلیمان دستور می‌دهد که اسبان تیز پا را به نزد او بازگردانند و از سر لطف، گردن و ساق آنها را نوازش می‌دهد. بعضی از مفسرین می‌گویند که سرگرمی و مشاهده اسبان و جست و خیز هنرمندی سواران، سلیمان را از ادای فریضه عصر بازداشت و چون شب فرا رسید و به قصور خویش متوجه گردید اسب‌ها را که موجب باز داشتن وی از حق می‌بودند گردن زد یا آنکه به کفارۀ قصور خویش در راه حق قربان کرد (قول اول به نظر مناسب‌تر می‌آید). چون سلیمان از تجهیزات و نیروی سواره‌ نظام خویش اطمینان می‌یابد به جنگ با دشمنان برمی‌خیزد. به زودی جسد دشمنش را (که برادرش ادونیا بوده) در برابر تختش به زمین می‌گذارد و سلیمان از جنگ و ستیز به درگاه خدا پس از این پیروزی توبه می‌کند و می‌گوید پروردگارا مرا بیامرز و به من چنان حشمت و پادشاهی ارزانی دار که پس از من دیگری را دست ندهد. خداوند وهاب دعای او را اجابت می‌کند و به وی نعمت‌ها و قدرت‌های فوق العاده ارزانی می‌دارد (در تفسیر ﴿وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا[۱] روایات دیگری است که ضمن قسمت داستان‌ها ذکر خواهد شد).
  4. به موجب سوره نمل حضرت سلیمان که به منطق پرندگان و حیوانات دیگر آشنا بوده یا آنکه با قدرت شعری و قوه تصور می‌توانسته حالات حیوانات را دریابد و از زبان ایشان سخن گوید، از وادی موران می‌گذرد. موری به موران دیگر دستور می‌دهد که به لانه‌های خود در آیند مبادا سلیمان و سپاهیان آنها را پایمال کنند. حضرت سلیمان از سخن مور خندان می‌شود و می‌گوید پروردگارا مرا توفیق بخش تا تو را سپاس گویم و بر نعمتی که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاسگزار باشم. مرا موفق ساز تا جز کردار شایسته‌ای که پسند تو باشد کاری از من سر نزند و از بندگان صالح باشم. در سوره نمل داستان سلیمان و ملکه سبا که در مقاله سبا از آن یاد شد بیان گردیده است. بعضی از مفسرین گفته‌اند کد مور سخنی نگفته لکن بازگشت موران به لانه خود با راهنمائی یک مور حاکی از آن بوده که موران، حشمت سلیمان و کوکبه او را دریافته‌اند و از انبوهی لشکر بر جان خود ترسیده‌اند و به لانه خویش پناهنده شده‌اند و قرآن مجید مجازا از این ادراک، به قول تعبیر کرده است. در تعیین محل وادی نمل اختلاف کرده‌اند. بنا بر قول ابن بطوته و یاقوت، وادی نمل در عسقلان بوده است. (بعضی از مفسرین نام مور راهنما را طاخیه یا خرمی ذکر کرده‌اند. بنابراین بعید نیست نمل نام قبیله‌ای باشد و شاید هم وادی النمل به عنوان علمیت بر دره‌ای اطلاق میشده است). داستان مور با تفصیل در یکی از مدراش‌ها موجود است رجوع شود به مجموعه Beth Homidrasch گردآورده ژلینک (Jellineek) جلد ۵ صفحه (۲۶–۲۲). ژلینک اصل داستان را یهودی دانسته لکن آن را متأثر از داستان‌های عربی میپندارد.
  5. در سوره سبا قصه وفات سلیمان بدین بیان ذکر شده است. در قصر سلطنت ناگهان مرگ گریبان سلیمان را گرفت، و همچنانکه بر پا ایستاده و بر عصای خود تکیه داده بود قبض روح شد، اما هیچ کس از مرگ او آگاهی نیافت چه، کسی را یارای آن نبود که بی‌اذن و پروانه به محضر سلیمان مشرف گردد. مدت‌ها بگذشت و موریانه عصای سلیمان را خورد و جسد سلیمان بر زمین افتاد. آنگاه بر جن و شیاطین واضح شد که از مدتی پیش سلیمان این جهان را ترک کرده است.

سلیمان در کتاب مقدس

سلیمان چهارمین پسر داوود از «بت شبع» است او را «ناتان نبی» به فرمان خدا سلیمان یعنی پر از سلامت نامید زیرا زمان سلطنت او دوران صلح و آرامش می‌بود نام دیگر وی «یدیدیا» یعنی محبوب خدا است.

سلیمان در کتاب مقدس سمت نبوت ندارد و فقط پادشاه است. پیش از آنکه به سلطنت برسد یعنی در زمان پدر، یکی از برادرانش به نام «آبشالوم» رقیب او بود ولی از جنگ و فتنه خویش سودی نبرد و کشته شد و سلیمان با هدایت ناتان و اصرار بت شبع در زمانی که داوود زنده بود به جانشینی او انتخاب گردید. پس از وفات داوود برادر دیگر سلیمان به نام ادونیا با سلیمان به رقابت برخاست او هم مقتول گردید. پس از قتل ادونیا صلح و آرامش در مملکت سلیمان حکمفرما بود و فقط «هدد» و «یربعام» که دو نفر از لشکریان اسرائیل بودند بر ضد او برخاستند.

سلیمان چهل سال از ۹۸۱ تا ۹۴۱ سلطنت کرد. از سال چهارم پادشاهی خویش تا سال یازدهم به بنای بیت المقدس در محلی که حضرت موسی خیمه اجتماع و مذبح بنا کرده بود اشتغال داشت. سلیمان برای بنای بیت المقدس از ممالک دور دست سنگ و مصالح دیگر به کشور فلسطین وارد کرد و با «حیرام» پادشاه شام قرارداد تجارت منعقد ساخت کشتی‌های تجاری در دریا انداخت و با هندوستان و یمن تجارت داشت و کاروان‌های اسرائیل تا بابل هم گویا سفر کرده‌اند.

حدود مملکت سلیمان وسعت یافت و حکمت و عدالت او در کشورهای مجاور شایع شد و پادشاهان ممالک برای شنیدن حکمت وی به اورشلیم می‌آمدند و از سخنان حکیمانه‌اش بهره‌ور می‌شدند و هدایائی گران‌بها تقدیم می‌داشتند من‌جمله ملکه سبا به دربار سلیمان آمد و هدیه‌های نفیس تقدیم داشت.

کتاب امثال سلیمان وغزل غزل‌ها به سلیمان منسوب است و همچنین مزمور ۷۲ و مزمور ۱۲۷ از کتاب زبور را به سلیمان نسبت می‌دهند. به عقیده بعضی کتاب جامعه سلیمان نیز از اوست. بنا بر مسطورات تورات، سلیمان به واسطه تزویج بسیاری از زنان بیگانه مورد خشم خدا واقع شد و در رؤیا بر او ظاهر گردید که کشور اسرائیل به دست پسرش از میان خواهد رفت. بعضی گفته‌اند که سلیمان از کردار خویش در آخر عمر پشیمان شد و توبه کرد.

راجع به حکمت سلیمان قصه‌ای در کتاب پادشاهان مذکور است: روزی دو زن بر سر طفلی نزاع داشتند و هر کدام مدعی مادری آن کودک بودند. سلیمان دستور داد که کودک را با شمشیر به دو نیم کنند و هر یک از دو نیم را به یکی از آن دو زن دهند. آن زن که مادر نبود سخنی نگفت. زن دیگر فریاد و ناله را سر داد و خواستار شد که از کشتن طفل درگذرند و کودک را سالم به زن دیگر دهند. سلیمانحکم کرد که کودک از آن اوست.

سلیمان با دختر فرعون تزویج کرد و قصری برای وی برپا ساخت (در نتیجه روابط سلیمان با مصر ممکن است کهنه مصر کارگران او را به اسرار علمی آشنا کرده باشند).

سلیمان در افسانه‌ها

چون سلیمان در کشور کوچک خود هیکل را بساخت و همه فرق یهود را متوجه خود گردانید و برای بنی اسرائیل ایجاد قدرت و وحدت کرد، درباره وی اسرائیلیان افسانه‌های فراوان پرداختند و راجع به سپاه انس و جن و وحوش و طیور وی داستان‌ها گفتند تا جائی که معسکر هر صنف از این سپاهیان به دو هزار و پانصد فرسنگ رسید. در اینجا به برخی از افسانه‌ها اشاره می‌شود:

  1. ساحران را فسانه‌ای است که به موجب آن چهل یا هفتاد و دو تن از بنی جان به نام سلیمان پیش از آدم می‌زیسته‌اند و تسلط جهانی داشته‌اند.
  2. سلیمان را آئینه‌ای بوده که تمام جهان را در آن می‌‌دیده است.
  3. حضرت سلیمان خاتمی داشته که فرشته‌ای مقرب میان حبرون و اورشلیم به او داده است. این انگشتری دارای چهار نگین بوده که دو نگین آن را در حلقه برنجین و دو نگین دیگر را در حلقه آهنین نشانده بودند. با حلقه برنجین بر پریان و با حلقه آهنین بر دیوان و شیاطین حکمفرمائی می‌کرده و چون تسلط او بسته به آن انگشتری بوده آن را در موقع عادی از خود جدا نمی‌کرده است و هنگامی که قصد تطهیر داشته آن را به یکی از زوجات خویش به نام امینه می‌سپرده است. در کتاب وصیت سلیمان که از جمله تألیفات علمای مسیحی در قرن چهارم و پنجم است چنین آمده: کارگران سلیمان از صبح تا عصر کار می‌کردند اما هنگام عصر، شیطان «Ornias» نیمی از اجرت معمار پادشاه را که مشغول بنای معبد اورشلیم بوده می‌ربود و مقداری خون از دست راست او می‌گرفت تا نیروی او را کم کند. سلیمان به خدای سبایوت دعا کرد. خداوند به وسیله میکائیل برای او خاتمی فرستاد که چون در دست کرد بر شیاطین و حیوانات تسلط یافت.
  4. حضرت سلیمان دختر پادشاه شام را پس از قتل پدرش به تزویج خود درآورده بود. دختر فرعون از سلیمان خواست برای تسلی دل وی دستور دهد صورت پدرش را بسازند. تا به یاد پدرش دلخوش باشد. اینکار به فرمان سلیمان انجام گرفت. دختر بر آن پیکر لباس پوشانید و خود و فرزندانش به پرستش و عبادت آن صورت مشغول شدند. چهل روز بر این کار گذشت آصف بن برخیا با قدرت ولایت از این امر مطلع شد و سلیمان را از آن آگاه ساخت. حضرت سلیمان پس از احراز وقوع حادثه، دختر فرعون را عقوبت کرد و خود به توبه و اعتذار پرداخت، لکن خداوند غفلت سلیمان را کیفر داد به این ترتیب که شیطانی به نام آصف یا قطفیر به صورت سلیمان درآمد و از امینه انگشتری را بستد و بر تخت سلیمان جای گرفت. مردم هم او را سلیمان می‌پنداشتند و فرمان او را اطاعت می‌کردند خود سلیمان که دیگر کسی او را نمی‌شناخت و هر کس دعویش را می‌شنید به جنونش نسبت می‌داد به ناچار شهر خود را ترک کرد و در کنار دریا مسکن گزید. روزی دو ماهی صید می‌کرد و با فروش یکی نان به دست میآورد و دیگری را خورش می‌کرد. پس از چهل روز آصف و مردم، دریافتند احکامی که به نام سلیمان صادر می‌شود با حق و شریعت منطبق نیست و پس از تحقیق و تدقیق، معلوم شد که روابط خانوادگی او نیز با شرع مباینت دارد. آصف از خدا زوال او را درخواست کرد از این رو آن شیطان از تخت سلطنت به کنار دریا گریخت و انگشتری را در دریا انداخت. ماهی انگشتری را بلع کرد و آن ماهی را حضرت سلیمان صید نمود و انگشتری را از شکم آن به در آورد و در انگشت کرد و بدین ترتیب به تخت سلطنت خویش بازگشت. به عقیده بعضی از مفسرین عبارت ﴿وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ناظر به این قصه است لکن این قول مقبول بیشتر از مفسران نیست. قصه گم شدن انگشتری حضرت سلیمان و سرگردان بودن وی و به دست آمدن انگشتری در شکم ماهی که طبری و کسائی نقل کرده‌اند مقتبس از داستانی است که در تلمود بابلی نقل شده است (Guitin ۸b) «روزی سلیمان ازAsmondai (دیوی که به وسیله بنیاهو مسخر سلیمان شد و در نزد قصاصان اسلامی به نام سخر معروف است) پرسید که منشأ قدرت تو چیست؟ آسمودائی گفت زنجیر را از من باز کن و انگشتریت را به من بده تا منشأ قدرت خود را به تو نشان دهم. چون سلیمان چنین کرد دیو یک بال خود را به زمین گذاشت و بال دیگر خود را به آسمان بالا برد و سلیمان را به فاصله ۴۰۰ فرسنگ پرتاب کرد، در آنجا بود که سلیمان گفت انسان از زحمت خود در زیر آفتاب چه نفعی می‌برد. سلیمان سرگردان شد و همه جا می‌گفت من پادشاه اورشلیم بوده‌ام تا پیش یکی از افرادSanhedrin رسید وی که این وضع را دید مشکوک شد و به بنیاهو پیغام داد که آیا سلیمان را ملاقات کرده است؟ وی جواب داد که مدتی است سلیمان او را به حضور نخواسته به این ترتیب دانستند که آن گدا سلیمان است و انگشتری او را با اسم اعظم به وی باز دادند و وی به سلطنت رسید».
  5. سلیمان هزار خانه و سیصد سریر و هفتصد زن داشت روزی بدون قید مشیت (بدون گفتن انشاء الله) گفت امشب با صد زن همبستر خواهم شد و از هر کدام برایم پسری متولد خواهد گردید که در راه خدا جهاد خواهند کرد. به کیفر عدم استثناء و نگفتن انشاء الله فقط آن شب یکی از زنان سلیمان باردار شد و برای او پسری آورد ناقص الخلقه که یک دست و یک پا و یک چشم داشت. چون آن پسر را مقابل تخت سلیمان آوردند، سلیمان سخت متأثر شد و به درگاه خدا تضرع کرد تا خلقت کودک کامل شد (به زعم بعضی از مفسرین جسدی که بر کرسی سلیمان افکنده شده و چهل روز به جای سلیمان حکمروائی می‌کرده همین پسر بوده است. گویند پس از پایان یافتن آن مدت، پسر مرد).
  6. سلیمان را قالیچه یا شهری بوده که خود و لشکرش بر آن سوار می‌شدند و باد آن را به هرسو می‌برده است.
  7. تخت سلیمان از زر ناب ساخته شده بود و در پیشگاه آن دو شیر و بر فراز آن دو کرکس تعبیه کرده بودند. چون سلیمان بر تخت بر میآمد، شیران از جای می‌جستند و مانند شیران واقعی که آماده حمله باشند می‌ایستادند و کرکس‌ها بر فراز سر او پر می‌گستردند (در کتاب غزل غزل‌ها به تخت روان سلیمان اشاره شده ولی در تورات برای تخت چنین صفاتی مذکور نیست). راجع به تخت سلیمان Targoum de Schéni (تفسیر کتابEsther) مطالبی دارد: تخت سلیمان پوشیده از طلای خالص اوفیر بود و شش پله داشت. با یاقوت و زمرد و مروارید و جواهر دیگر نگین نشان شده بود. بر هر پله‌اش یک شیر و یک عقاب مصنوعی تعبیه شده بود، تخت بر ستون‌های مرمر تکیه داشت، کرکس‌ها بالای سر سلیمان بال می‌گستردند. هر وقت سلیمان می‌خواست به نقطه‌ای از نقاط کشورش مسافرت کند کرکس‌ها تخت او را به حرکت در می‌آوردند. این مطلب در کتاب وصیت سلیمان نیز اقتباس شده و راجع به قالیچه سلیمان در مجموعه بت همیدر‌اش مطالبی موجود است. قصه سیر آسمان به وسیله کرکس‌ها در داستان کیکاوس نیز آمده است و بنابراین از جمله افسانه‌های عمومی است.
  8. سلیمان خوانی بزرگ داشته از زمرد و مروارید دارای سیصد پایه که همه رؤسای لشکر می‌توانسته‌اند گرد آن بنشینند. این خوان را که دارای ساختمانی شگرف بوده می‌گویند مردم اسپانیا از فلسطین به کشور اسپانیا برده‌اند و در فتوحات اسلامی به دست طارق فاتح اسپانیا افتاده است.
  9. سلیمان در یکی از مسافرت‌های خود قبه‌ای بر روی آب، شناور دید. دستور داد غواصان آن قبه را پیش او آوردند. در آن قبه آبگینه‌ای جوانی بود که چون سلامت کامل خویش را از معاصی از خدا خواستار شده بود خداوند وی را در آن قبه جای داده و قبه را در دریا شناور ساخته بود و قوت وی به وسیله مرغی هر روز فراهم می‌گردید.
  10. در جزایر ماله کبوتران را به نام سلیمان به دام می‌افکنند. حبشی‌ها معتقدند که خاندان سلطنتی ایشان از تزویج سلیمان با ملکه سبا به نام ماکیدو به وجود آمده است. داستان سلیمان در میان چندین ملت رواج دارد و حتی در مصنوعات دوران اخیر، خاتم سلیمان را به شکل شش ستاره یا به صورت گیاه ماندارگور بر گبلاس‌های بلورین نقش می‌کنند.
  11. قصه سنگ سامور: قصه سنگ سامور(سمور) Samir که کسائی نقل کرده مقتبس از کتب تلمودGuitin راجع به شرح باب ششم و هفتم کتاب پادشاهان است بدین مضمون که بدون صدای چکش و تبر معبد اورشلیم بنا شده. کسائی شیطانی را که راز سنگ را به وسیله کلاغ کوهستانی کشف می‌کند سخر نامیده و در کتاب Guitin نام این شیطان را که مست شده و به وسیله زنجیر و حلقه‌ای که اسم اعظم بر آن نقش گردیده مسخر سلیمان می‌شود و کشف سنگ را به هدهد حوالت می‌دهد، آسمودائی یاد شده است. به موجب این کتاب، فرستاده سلیمان برای تسخیر آسمودائی Asmoudai بنیاهو فرزند یهودا است.
  12. داستان حضرت سلیمان از چندین جهت با داستان جمشید که از جمله افسانه‌های قدیم ایران است مشابهت دارد زیرا: اولا زمان جمشید مانند زمان سلیمان دوره صلح و سلامت بوده ثانیا «فره‌وشی۔ خوره» از جمشید جدا می‌شود و از این رو وی راه کج را می‌سپرد و باز با توبه و پوزش به راه باز می‌گردد. این قصه نظیر حادثه‌ای است که به سلیمان نسبت می‌دهند و جای او را مدتی به دیو می‌سپرند. ثالثا همچنانکه سلیمان آئینه‌ای داشته که جهان را در آن می‌‌دیده جمشید نیز صاحب جام جهان نما بوده است به نظر می‌رسد که تصور آئینه سلیمان ناشی از تصور جام جم بوده باشد. رابعا می‌گویند سلیمان در روز نوروز به سلطنت رسید و در روز سیزده نوروز اهریمن جانشین او شد. بدون شک تطبیق روز جلوس سلیمان با نوروز متأثر از تفکرات ایرانی است و نحوست سیزدههم، گر چه یادگار یونانیان است اما تطبیق روز پیش آمد بد برای سلیمان با روز سیزده از مبدعات ایرانیان به نظر می‌رسد ضمناً قصه دیوبندی سلیمان قصه طهمورث را به یاد می‌آورد.[۲]

پانویس

  1. «و کالبدی را بر اورنگ (پادشاهی) او افکندیم» سوره ص، آیه ۳۴.
  2. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 386-395.

منابع