کوفه در تاریخ اسلامی
تاریخ بنای کوفه
در خصوص تاریخ بنای شهر کوفه روایات مختلفی هست؛ از جمله بلاذری مورخ متقدم تاریخ بنای این شهر را سال ۱۷ میداند[۱]. یعقوبی نیز در کتاب البلدان بنای آن را همزمان با بنای بصره در سال ۱۷ نوشته است[۲]، ولی در تاریخ خود مینویسد در سال ۲۰ سعد بن ابی وقاص به کوفه بازگشت و آنجا اقامت گزید و نقشهها طرح کرد و خانهها و محلهها ساخت[۳]. طبری محرم سال ۱۷ (یعنی سال چهارم خلافت عمر) را سال طراحی کوفه و اردو زدن مسلمانان در این منطقه میداند، و در عین حال از واقدی نقل میکند که مردم در آخر سال ۱۷ در کوفه فرود آمدند. به روایتی نیز در آغاز سال ۱۸ کوفه محل اقامت شد[۴]. مسعودی در مروج الذهب، سال ۱۵ را تاریخ بنای کوفه نوشته[۵]، ولی در التنبیه و الاشراف در تاریخ بنای آن تشکیک کرده است و مینویسد: کوفه دومین شهر بزرگ بود که توسط مسلمانان بنا شد. درباره بنیاد آن اختلاف است. بعضی گفتهاند بنای آن نیز (مانند بصره) در سال هفدهم بوده که واقدی و دیگران بر این رفتهاند، و جمعی دیگر گفتهاند بنیاد آن به سال پانزدهم هجرت و به راهنمایی عبدالمسیح بن بقیله غسانی بوده است[۶].
یاقوت نیز بنای کوفه را سال ۱۷ یعنی همان سالی که بصره شهر شد، دانسته، و مینویسد: عدهای گفتهاند کوفه دو سال بعد از بصره (در سال ۱۹)، شهر شد و سال ۱۸ هم گفته شده است[۷]. قول یعقوبی در تاریخ خود که سال ۲۰ را زمان اقامت سعد در کوفه و طراحی شهر قلمداد کرده و نیز قولهای دیگر که سال ۱۹ را قید کردهاند به احتمال زیاد مربوط به زمانی است که پس از آتشسوزی خانههای نئین، شهر، بازسازی شد و منزلها و عمارتهای آن از آجر ساخته شد. همچنین با دقت در گفتار مسعودی در التنبیه و الاشراف که کوفه را دومین شهر بزرگ بنا شده توسط مسلمانان دانسته و تاریخ بنای بصره را سال ۱۷ گرفته است، اگر اولین شهر را، بصره در نظر بگیریم - که چنین است - دیگر سال ۱۵ معنایی نخواهد داشت. نظر به روایات مربوط به فتوحات مسلمانان در عراق (گرچه بسیار مغشوش است) میتوان نتیجه گرفت به احتمال زیاد تاریخ بنای کوفه سال ۱۷ بوده است.[۸]
علت نامگذاری کوفه
طبری مینویسد: هر جا که ریگ و شن در هم آمیخته باشد، آنجا را کوفه نامند. ابوعبید بکری اندلسی[۹] درباره علت نامگذاری کوفه مینویسد: از آن رو این ناحیه کوفه نامیده شده است که سعدبن ابی وقاص، زمانی که پس از فتح قادسیه و استقرار مسلمانان در شهر انبار، و سپس خروجشان از این شهر به دلیل آزردگی از ساس و پشه، سپاه مسلمانان را به ناحیه کوفه آورد، گفت: تكوفوا في هذا الموضع. یعنی در این مکان جمع شوید (تکوف به معنی تجمع است). بکری میگوید به این شهر، کوفان نیز گفتهاند و استناد میکند به گفته سارقی به نام جحدر که در زندان حجاج در کوفه سرود: يا رب ابغض بيت انت خالقه *** بيت بكوفان منه استعجلت سقر[۱۰] یاقوت در این خصوص نظر خود و وجوه مختلف دیگری را که ممکن است منشأ نامگذاری باشد، ذکر کرده است که عیناً نقل میشود. وی در لفظ کوفان[۱۱] مینویسد: گفتهاند «کوفان» نام زمینی است که به اسم آن، شهر کوفه را «کوفه» نامیدهاند. من میگویم: «کوفان» و «کوفه» یکی است. علی بن محمد کوفی علوی معروف به «حمانی» در اشعار خود، کوفان را محل قصرخورنق دانسته است که میرساند همان کوفه است. همچنین در لفظ کوفه میگوید: کوفه به ضم، شهر معروف سرزمین بابل از سواد عراق است و گروهی آن را «خدّ العذار» خواندهاند. ابوبکر محمد بن قاسم گفته است به این جهت آن را کوفه گفتهاند که دایره مانند بوده است و این را از قول عرب گرفتهاند که گفته است: رأيت كوفاناً (به ضم کاف و فتح آن) که به معنی تپه شنی دایره مانند است. نیز گفته شده آنجا به این جهت «کوفه» نامیده شده است که مردمی در آن گرد آمدند، چون عرب میگوید: قد تكون الرمل. یعنی: شنها جمع شده است.
همچنین گفته شده «کوفه» از «کوفان» به معنی شر و بلا گرفته شده است؛ زیرا عرب میگوید: هم في كوفان؛ و هم گفتهاند به این جهت کوفه نامیده شده که قطعهای از شهرهاست. این را از قول عرب گرفتهاند که میگوید: اعطيت فلانا كيفه؛ كيفه به معنی قطعه و پاره است و پای آن به واسطه سکون، و مضموم بودن ما قبلش، به واو قلب شده است. نیز گفته شده است وقتی میگویند: القوم في كوفان، یعنی مردم در کاری هستند که آنها را گرد میآورد. گروهی نیز عقیده دارند که کوفه یعنی نقطهای از زمین؛ زیرا مقدار شن و رملی را که با ریگ مخلوط باشد، کوفه گویند. دیگران گفتهاند به این جهت کوفه نامیده شده که کوه «ساتیدما» مانند حاشیه و لبه، آن را احاطه کرده است. ابن کلبی نیز گفته است به علت کوه کوچکی به نام «کوفان» که در وسط آن است، کوفه گفتهاند، چون کوه کوفان بر آن مسلط است؛ و نیز آن را کوفة الجند نامیدهاند[۱۲]. کوفه قبل از استقرار مسلمانان در آن، «سورستان» نامیده میشد[۱۳]. نامگذاری آن به سورستان که واژه مرکب عربی - فارسی است، درخور توجه است. سور به ضم سین در عربی به معنی قلعه یا دیوار شهر است؛ بنابراین در آن زمان که عراق جزو متصرفات ایران ساسانی بوده، مرز عراق را که در حوالی کوفه امروز و قلمروی پادشاهان دست نشانده حیره بوده است «سورستان» مینامیدند. مؤلف البدء و التاریخ هم معتقد است که به دلیل شن و رملی که در آن ناحیه است، «کوفه» نامیده شده است[۱۴].[۱۵]
قبایل کوفه
سواد کوفه
سواد در لغت به معنی سیاهی است و در اصطلاح جغرافیایی چندین معنا دارد. از معانی آن، روستاهای شهر، حوالی و نواحی یا گرداگرد شهر را میتوان نام برد[۱۶]. طبری درباره «سواد» و مردم سواد مطالبی نقل کرده که چون همگی به نقل از سیف بن عمر تمیمی است به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و به همین جهت از ذکر آنها خودداری میشود. طبیعت، جلگه پهناور بین النهرین را که فرات و دجله در آن جاری است، دو قسمت کرده است. قسمت شمالی که سرزمین قدیم آشور است، بیشتر از مراتعی تشکیل یافته که جلگهای سنگلاخی را پوشانیده است. قسمت جنوبی که بابل قدیم باشد، سرزمینی حاصلخیز است و خاکی رسوبی و نخیلاتی پربرکت دارد، و نهرهایی که در آنجا جاری است، آن سرزمین را سیراب میکند. به همین لحاظ، مردم خاور زمین، آن خطه را یکی از جنات اربعه دنیا میدانستند. عربها قسمت شمالی بین النهرین را جزیره و قسمت جنوبی را عراق مینامیدند[۱۷].
نامگذاری این سرزمین به عراق از این رو است که اعراب هر زمین مسطحی را که نزدیک نهر یا دریایی باشد «عراق» مینامند. علت نامگذاری «سواد» این است که وقتی اعراب به قصد تصرف منطقه کوفه به آن ناحیه آمدند، نگاهشان که به سیاهی نخلستانها افتاد، پرسیدند این سیاهی چیست؟[۱۸]. خطیب بغدادی روایت میکند: از پدرم شنیدم که میگفت سواد را به این دلیل «سواد» میگویند که وقتی عرب به آنجا آمدند نگاه کردند به «سیاهی مانند شب که همه، نخل و درخت و سبزهزار بود و به همین جهت آن را سواد نامیدند. آنگاه خطیب میگوید: اصمعی گفته است که اراضی آنجا را به دلیل فراوانی درختانش سواد گفتهاند، ولی من میگویم به خاطر سرسبزیای که در نخلها و درختان و کشت و زرع آنجا بوده است، سواد نامیده شده است؛ زیرا عرب گاهی رنگ سبز را به جای سیاه میگیرد و یکی را به جای دیگری به کار میبرد[۱۹]. یاقوت حموی هم در این باره نوشته است: سواد نام دو موضع است، یکی در بلقاء است که تصور میکنم به خاطر سیاهی سنگ آنجا باشد و دوم روستاها و باغهای عراق است که مسلمانان در زمان عمربن خطاب آن را فتح کردند. سپس علت نامگذاری این منطقه را به «سواد» مانند آنچه خطیب بغدادی نقل کرده، آورده است. مؤلف کتاب «جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی» مینویسد: اساساً سرزمینی رسوبی را اعراب، سواد (خاک سیاه) مینامیدند و کلمه «سواد» رفته رفته به گونهای به کار رفت که مفهوم آن با کلمه «عراق» یکی شد؛ یعنی سواد و عراق یک معنی داشت و عبارت بود از تمام سرزمین بابل[۲۰].[۲۱]
حدود سواد
یعقوبی مورخ و جغرافیدان متقدم، به اختصار، حد سواد را منطقهای میان کوه حلوان تا زمین عرب در پایین فرات ذکر میکند[۲۲]. خطیب بغدادی در این باره مینویسد: گویند حد سواد در طول، از قلب موصل شروع میشود و تا ساحل دریا در بلاد عبادان[۲۳] در شرق دجله خاتمه مییابد و عرض آن از انتهای جبل[۲۴] «از سرزمین حلوان) تا انتهای قادسیه متصل به عذیب (از سرزمین عرب) است. این محدوده سواد بود که بر آن خراج تعلق میگرفت[۲۵]. یاقوت نیز حدود سواد را مشابه خطیب ذکر میکند با افزون بر اینکه طول آن را یکصد و شصت فرسخ دانسته، و مینویسد: پادشاهان ایران سواد را دوازده استان و شصت ناحیه به شمار میآوردند و به واسطه وفور نعمت و اراضی حاصلخیز و هوایی لطیف، همیشه در منطقه سواد منزل میکردند[۲۶]. سواد عراق دو بخش است: سواد بصره که شامل دشت میشان و اهواز و فارس است و سواد کوفه از کسکر تا زاب (حد شمالی، جنوبی) و از حلوان تا قادسیه (حد شرقی، غربی) است. ایرانیان سواد را به قلب و سایر دنیا را به بدن تشبیه میکردند. همچنین آن را «دل ایرانشهر» مینامیدند»[۲۷]. با توجه به گزارشهای منابع تاریخی، لفظ «سواد»، ابتدا در مورد کوفه به کار برده میشد و بعدها به نخلستانهای اطراف بصره نیز اطلاق گردید. مسلم است که «سواد» به تنهایی و بدون اضافه به نام شهری خاص، به سواد کوفه اطلاق میشد و اگر «سواد بصره» مورد نظر بود حتماً با نام شهر، ذکر میگردید. عمر بن خطاب پس از فتح عراق تصمیم گرفت «سواد» را میان مسلمانان تقسیم کند. از این رو دستور داد سهم هر کس را تعیین کنند و به او بدهند؛ پس از آن متوجه شدند هر یک نفر، زمینی را که سه کشاورز (طبق تقسیمبندی پیش از اسلام) در آن کار میکردند، میبرد.
آنگاه با اصحاب پیغمبر(ص) مشورت کرد[۲۸]. حضرت علی(ع) فرمود: «اگر امروز آن را قسمت کنی، برای آیندگان چیزی نخواهد ماند. بهتر است آن را در دست صاحبانش باقیگذاری و آنها روی آن کار کنند تا علاوه بر ما، برای آیندگان نیز باقی بماند». (خراج آن به مسلمانان برسد). خلیفه نظر آن حضرت را ستایش نمود و به همین گونه عمل کرد و در این راستا دستور داد تا سواد را مساحی و مرزبندی کنند[۲۹]. عثمان بن حنیف انصاری[۳۰] و حذیفة بن یمان[۳۱] مأمور مساحت کردن سواد شدند. عمر به آنها گفته بود که نیزارها و باتلاقها و جایی را که آب بدان نمیرسد، مساحی نکنند.
پس از مساحی، مساحت سواد کوفه سی و شش میلیون جریب[۳۲] تشخیص داده شد[۳۳]. عثمان بن حنیف با حقوق روزی پنج دردم و یک انبان گندم این مأموریت را انجام داد. او میزان خراج زمینهای سواد را چنین تعیین کرد: زمینهای آباد و بایری را که آب به آنها میرسد، خواه کشت شده یا نشده باشد، هر جریب یک درهم و یک قفیز[۳۴] گندم یا جو، تاکستانها ده درهم و یونجهزار پنج درهم[۳۵].
به روایتی وی بر هر جریب زمین گندمزار، چهار درهم و زمینهایی که جو در آن کاشتهاند هر جریب دو درهم تعیین کرد[۳۶]. در نخستین سال، هشتاد میلیون و سال بعد، بیست میلیون درهم از خراج سواد به دست آمد[۳۷]. به روایت خطیب بغدادی، سواد قبلاً در دست نبطیها[۳۸] بود تا ایرانیان بر آنها چیره شدند و آن را تصاحب کردند. نبطیها خراج سواد را به ایرانیان میدادند؛ اما وقتی مسلمانان بر ساسانیان پیروز شدند، سواد را رها کردند و آن را به نبطیها و دهقانانی که با آنها جنگیدند، واگذار کردند؛ ولی پس از مساحت کردن بر آن خراج معین کردند و هر زمین را که در دست کسی نبود، تصرف کردند. اینها «صوافی» بود که به پیشوای مسلمانان میرسید[۳۹]. خطیب بغدادی، نکات جالب توجهی مربوط به سواد کوفه در زمانهای بعد نقل میکند که بخشی از آن در این جا آورده میشود؛ از جمله اینکه جماعتی از علما فروش زمین بغداد را ممنوع کردهاند؛ به این دلیل که از سرزمین سواد است و زمین سواد نزد آنان موقوفه بوده و فروش آن درست نیست، ولی دستهای دیگر از علما این کار را جایز دانسته و دلیل آوردهاند که عمر، سواد را به صاحبان آن واگذار کرد و در عوض از آنها خراج گرفت[۴۰]. نیز روایت میکند که بغداد تا سال ۱۴۵ هم چنان مانند سایر اراضی سواد بود؛ یعنی اهالی در آن کشت و زرع میکردند و خراج آن را میپرداختند تا اینکه منصور عباسی آن را به صورت شهر درآورد و خود با عدهای از مردم در آنجا سکونت ورزیدند[۴۱]. آنگاه خطیب بغدادی بحثی درباره زمینهایی که مسلمانان به غنیمت برده و دشمن را در آنجا مقهور کردهاند، دارد و ضمن بیان این مطلب، که فقها (البته اهل تسنن) در زمینه حکم فقهی آن اختلاف نظر دارند، فتوای رؤسای مذاهب چهارگانه اهل تسنن را نیز ذکر کرده است.[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۸۷.
- ↑ البلدان، ص۶، ترجمه فارسی.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۷.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۹.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص۳۲۶.
- ↑ معجم البلدان، ص۳۲۶.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۱۰.
- ↑ ابوعبید، عبدالله بن عبدالعزیز بکری اندلسی از دانشمندان اندلس، متوفی به سال ۴۸۷.
- ↑ معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، البکری الاندلسی، ۱۱۴۱).
- ↑ یاقوت مینویسد: «کوفان» همچنین نام قریهای از هرات است و دانشمندانی معروف به «کوفانی» منسوب به آنجا هستند؛ مانند شیخ احمد بن ابی نصر بن ابی الوقت و ابوبکر احمدبن ابی نصر کوفانی از مشایخ صوفیه. (معجم البلدان، ج۴، ص۴۸۹). بنابراین هر چند کوفان به معنی «کوفه» هم آمده است، ولی اهل کوفه در نسبت، «کوفانی» خوانده نمیشوند و فقط باید گفت: «کوفی».
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۴۸۹-۴۹۱.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۰؛ فتوح البلدان، ص۳۸۸. در متن عربی فتوح البلدان «سورستان» آمده، ولی آقای آذرنوش در ترجمه، «شورستان» آورده و دلیلی برای آن ذکر نکرده است. شاید هم اشتباه چاپی باشد.
- ↑ البدء و التاریخ، منسوب به مطهر بن طاهر مقدسی متوفی ۵۰۷، ج۴، ص۱۰۱.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۱۱.
- ↑ لغتنامه دهخدا.
- ↑ جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص۲۶.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۴.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۲.
- ↑ جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص۲۶.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۶۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۵.
- ↑ محل آبادان کنونی.
- ↑ جبل، نام جامعی است برای ناحیهها و توابع آن نواحی که «جبال» نیز خوانده میشود، عوام در عصر ما آن را «عراق» میخوانند (معجم البلدان، ج۲، ص۱۰۳)، این منطقه تا همین اواخر نیز عراق (عجم) نام داشته است و مشتمل بر استانهای کرمانشاه، ایلام، کردستان، لرستان، چهارمحال، کهگیلویه، اصفهان، یزد، همدان، قزوین، مرکزی، قم، تهران و البرز کنونی بوده است.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۱.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۲۷۲.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۲۷۲.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۲۷۵.
- ↑ همان جا، مقایسه کنید با: بلاذری، ص۳۷۱.
- ↑ عثمان بن حنیف انصاری از صحابه پیغمبر(ص) بود، و در آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) به حکومت بصره گمارده شد، ولی با هجوم پیمان شکنان به بصره و تصرف آن شهر، دستگیر و اخراج گردید. وی در دوران معاویه درگذشت. (تقریب التهذیب، ج۲، ص۷)
- ↑ حذیفة بن یمان؛ از اصحاب برگزیده رسول اکرم(ص) و مشهور به صاحب سر رسول خدا(ص) است. وی همچون عثمان بن حنیف و برادر وی سهل بن حنیف در شمار معدود اصحابی است که پس از رحلت رسول اکرم(ص) و غصب خلافت، بر اعتقاد و حمایت از ولایت امیرمؤمنان(ع) پایدار ماندند. این گروه از نظر درستی اعتقاد و همراهی با امیرمؤمنان(ع) پس از ارکان اربعه شیعه «یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و عمار» قرار دارند.
- ↑ جریب: از مقیاسهای مساحت و پیمانه است. جریب زمینی، مقدار مشخصی از مساحت و برابر با ده قفیز (مساحت) است. هر قفیز هم ده «عشیر»، و هر عشیر یک صدم جریب میباشد (لسان العرب، ج۲، ص۲۲۸). در مقیاسهای امروزی، جریب مساحتی از زمین، برابر با ده هزار متر مربع است (فرهنگ معین).
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۵؛ خطیب بغدادی تنها عثمان بن حنیف را مأمور مساحی از جانب عمر میداند. (تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۱)
- ↑ واحد طول و مساحت، و نیز واحد کیل و پیمانه است. در اینجا واحد کیل مقصود است که نزد اقوام مختلف و در زبانهای گوناگون متفاوت بوده است. قفیز در قدیم نزد اهل عراق هشت مکوک بود و هر مکوک برابر با ۵/۱ صاع (لسان العرب، ج۱۱، ص۲۵۵). اندازه صاع نیز محل اختلاف است. صاع پیغمبر(ص) که همان صاع اهل مدینه باشد، چهار مد بود. اهل کوفه هر صاع را معادل چهار «مد» میدانستند. ابن اثیر هر مد را یک و یک سوم رطل میداند که این عقیده شافعی و فقهای حجاز است. بنابراین صاع نزد آنها پنج و یک سوم رطل میباشد. ابوحنیفه و فقهای عراق «مد» را دو رطل، و صاع را هشت رطل میدانند (لسان العرب، ج۷، ص۴۴۲). رطل نیز برابر با دوازده اوقیه عرب است و هر اوقیه (وزن) چهل درهم است؛ لذا هر رطل برابر با وزن چهارصد و هشتاد درهم بوده است (لسان العرب، ج۵، ص۲۳۸).
- ↑ تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۵.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۱.
- ↑ نبطیها قوم عربی بودند که از دوران قدیم در سرزمین وسیعی میان سوریه و اردن و بخشی از عراق امروز زندگی میکردند که به دوران استقلال، شهری به نام پترا مرکز حکومت آنان بود.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۴.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۷.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۶۳.