کوفه در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

کوفه نام یکی از شهر‌های مهمّ عراق، که مرکز هواداران اهل بیت (ع) و "مغرس شیعه" بوده است و علی (ع) آنجا را بعنوان پایگاه حکومت خویش قرار داد. شهری است با فضیلت که احادیث متعدّدی در فضیلت آن نقل شده و طبق حدیث امام صادق (ع)، حرم امام علی بن ابی طالب (ع) است و "طور سینین" در قرآن، به آن تفسیر شده است[۱]. این شهر، در غرب نهر فرات بنا شده و بنای آن در زمان عمر بن خطاب و پس از فتح قادسیه به دست سعد بن ابی وقاص بود و در سال‌های بعد شکوفاتر شد. پیشتر به آن "کوفان" هم گفته می‌شد. ریشۀ لغوی آن، به معنای گرد آمدن است، چون بنای شهر دایره وار بوده، کوفه نام نهاده شد. کوفه به معنای شنزار سرخ هم آمده است[۲].

مقدمه

این شهر، پس از فتح سرزمین عراق به دست مسلمانان صدر اسلام، مرکز و پایگاهی نظامی برای نیرو‌های مسلمان شد تا از آنجا به سوی شرق حرکت کنند و در طول تاریخ، موقعیّت سیاسی و نظامی ویژه‌ای یافت. به آن "کوفه الجند" هم می‌گفتند. در نزدیکی کوفه، "کربلا"محلّ زیست گروهی اندک بود که به کار کشاورزی در منطقۀ نزدیک به آب می‌پرداختند[۳].

پس از امتناع امام حسین (ع) از بیعت با یزید و حرکت به سوی مکّه، سران شیعه در کوفه نامه‌های دعوت به امام نوشتند. حضرت، مسلم بن عقیل را به نمایندگی به کوفه فرستاد. کوفیان انقلابی با مسلم بیعت کردند ولی با آمدن ابن زیاد، اوضاع عوض شد و نگذاشتند امام به کوفه برسد. کوفه آن روز، از بافت خاصّی ترکیب یافته بود و مردم آن یک دست نبودند. هم هواداران اهل بیت و علاقه مندان به علی (ع) و فرزندان او در کوفه می‌زیستند، هم گروه‌هایی که تفکّر خوارج را داشتند، یا هواداران بنی امیّه در کوفه بودند. روحیّۀ فرصت‌طلبی، تبعیّت از زور، زودباوری و تأثیرپذیری از شایعات و تبلیغات، از ویژگی‌های دیگر جامعۀ کوفه بود. پولدارترین افراد هم که نبض مالی شهر را در دست داشتند، همچون اشعث بن قیس، عمرو بن حریث، شبث بن ربعی از بازوان اصلی ابن زیاد محسوب می‌شدند. شهری با عناصر مختلف و ساکنان ناهمگون و ناهمدل و اغلب مهاجر به آن شهر تازه تأسیس، سبب شده بود که ثبات سیاسی نداشته باشد و همواره دستخوش امواج گردد. روح قبایلی و تعصّب‌های طایفگی در اقوام ساکن کوفه شدید بود و ابن زیاد، با تحت سلطه گرفتن بزرگان قبایل و عشایر، براحتی توانسته بود اوضاع شهر را در کنترل خویش در آورد. این بود که آن همه دعوت و بیعت، کارساز نشد و هزاران دست بیعتگر، در برابر طوفان "ابن زیاد"، از هم گسیخت و حسین (ع) تنها ماند.

حادثۀ کربلا در نزدیکی این شهر اتفاق افتاد و سپاه یزیدی عموما از این شهر برای جنگ با حسین (ع) آمدند. پس از عاشورا نیز، اسرای اهل بیت وارد این شهر شدند و زینب کبری (ع) آنجا خطبه خواند و شادی کوفیان را به عزا مبدل ساخت. نهضت توّابین به رهبری سلیمان بن صرد و نیز قیام مختار در همین شهر به وقوع پیوست. مردم کوفه، همانگونه که در رکاب علی (ع) در جنگ جمل و صفّین شرکت داشتند، همواره در فعالیّت‌های ضدّ اموی حضور چشمگیر داشتند. این شهر در تاریخ اسلام، همواره دستخوش امواج سیاسی، انقلاب‌ها، حوادث و آشوب‌ها بوده است. حجر بن عدی، با اصحاب پاکبازش در کوفه قیام کرد و به شهادت رسید. عمرو بن حمق خزاعی، در کوفه شهید شد.

میثم تمّار به دستور ابن زیاد، در کوفه به دار آویخته شد. رشید هجری نیز که از یاران خالص علی (ع) بود، در آنجا به شهادت رسید. جنایات و فجایع "حجّاج بن یوسف ثقفی" و کشتارهایش از شیعیان آل علی در کوفه بود، که کسانی همچون قنبر، کمیل، سعید بن جبیر و... به دست او به شهادت رسیدند. خروج زید بن علی بن الحسین (ع) و شهادتش در "کناسه"، در این شهر بود. قیام‌های سادات طباطبایی در نیمۀ قرن دوم هجری، قیام ابن طباطبای علوی، خروج ابی السرایا در زمان مأمون، شورش‌های قرمطیان و... همه در این شهر اتفاق افتاده است. قبر بزرگانی چون کمیل، خباب بن ارتّ، احنف بن قیس، سهل بن حنیف انصاری و بسیاری دیگر در این شهر است[۴].

در این شهر، "مسجد کوفه" از عظیم‌ترین و مقدس‌ترین مساجد و قطعه‌های روی زمین است. محلّ مسجد کوفه، بنا به روایات، خانۀ آدم و نوح، مصلاّی ابراهیم و مصلاّی حضرت مهدی (ع) و محلّ عصای موسی و شجرۀ یقطین و خاتم سلیمان است و جایی است که کشتی نوح از آنجا جریان یافته و قبور انبیاء و مرسلین و اوصیاء است و در مسجد کوفه، "دکّة القضاء"، محلّ قضاوت‌های امیر المؤمنین قرار دارد. امام صادق (ع) دربارۀ آن فرموده است: «تُرْبَةٌ تُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهَا»، «اللَّهُمَّ ارْمِ مَنْ رَمَاهَا وَ عَادِ مَنْ عَادَاهَا»[۵]. کوفه تربتی است که ما را دوست دارد، ما نیز آن را دوست داریم، خدایا هر که سوء قصد به آن کند به تیر بلایش بزن و هر که با آن دشمنی کند، دشمنش باش[۶].

کوفیان

مردم کوفه در تاریخ به بی‌وفایی و سست عهدی شهرت یافته‌اند، تا آنجا که گفته شده است “الکوفی لا یوفی”، در شعار‌های مردم در انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی نیز گفته می‌شد که “ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند”. البتّه تغییر اوضاع کوفه را در دوران مسلم بن عقیل و بر سر کار آمدن ابن زیاد و کنترل شدید شهر و سختگیری نسبت به مردم و... را نیز نباید نادیده گرفت، که مانع خروج هواداران سید الشهدا (ع) برای یاری آن حضرت در کربلا شد؛ ولی به هر حال، تاریخ اسلام خاطرۀ خوشی از عهد و پیمان مردم کوفه ندارد[۷].

از ویژگی‌های روحی و اخلاقی جامعۀ کوفی، اینها را شمرده‌اند: تناقض در رفتار، نیرنگ و تزلزل، سرکشی نسبت به والیان، فرصت‌طلبی، اخلاق ناپسند، طمع و آزمندی، شایعه‌پذیری و ترکیب یافتن مردم آن از قبایل مختلف با گرایش‌های قبایلی[۸]. همین‌ها سبب شد تا علی (ع) از دست آنان خون دل بخورد و امام مجتبی (ع) بی‌وفایی ببیند و مسلم بن عقیل، در این شهر غریبانه به شهادت برسد و سید الشهدا (ع) نزدیک کوفه در کربلا در محاصرۀ سپاه کوفه لب تشنه جان دهد. البته ترکیب جمعیّتی این شهر نیز، چندان منسجم نبود. مردم خود این شهر، به اضافۀ قبایلی از یمن مثل قضاعه، غسّان، بجیله، خثعم، کنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمیر، همدان و نخع که پس از بنای این شهر از دورۀ “سعد بن ابی وقاص” ساکن این شهر شده و قدرت و نفوذی یافته بودند و جمعیّتی از نژاد فارس که در کوفه می‌زیستند، سبب گرایش‌های مختلفی در مردم شده بود. از سردمداران اموی نیز برخی کوفه را در تحت نفوذ خود داشتند و مردم را به هواداری بنی امیّه فرا میخواندند و سلطۀ اموی را گسترده و ریشه‌دار می‌ساختند.

شیعیان اهل بیت نیز در کوفه کم نبودند، امّا تشیّعشان در بعد خطبه‌های حماسی و نطق‌های پرشور و عواطف سرشار نسبت به خاندان پیامبر (ص)، بیش از پیروی از خط سرخ آل علی و پا نهادن در میدان‌های درگیری بود. بی‌آنکه بخواهیم سختگیری‌ها و شدّت عمل امویان را در محدود ساختن یاری شیعیان نسبت به حسین بن علی (ع) نادیده بگیریم، از روحیّۀ سستی و بی‌وفایی آنان نمی‌توان بسادگی گذشت. حتّی جمعی از آنان با دیدن پیکر‌های حسین و یارانش در دم تیغ‌ها، می‌‌گریستند و دعا میکردند که خدایا پسر پیامبرت را یاری کن. یکی از خودشان بر آنان خروشید که چرا به جای دعا، به یاریش نمی‌شتابید «هلاّ تهبون الى نصرته بدل هذا الدّعاء؟»[۹][۱۰].

موقعیت استراتژیک کوفه

شهر کوفه در زمان امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) (۳۵-۴۱ ه‍. ق) پایتخت حکومت اسلامی بود و اهمیت زیادی از این نظر داشت. کوفه در مرکز کشور اسلامی به پایگاه سنتی شیعیان تبدیل گشته بود. در قیام‌های علویان علیه حکومت اموی و عباسی به لحاظ تأمین امکانات نظامی اهمیت ویژه‌ای داشت. شهر کوفه در سال هفدهم هجری قمری به دستور عُمر به دست سعد بن ابی وقاص تأسیس شد[۱۱]. یک سال قبل از آن شهر بصره بنا گردیده بود. بصره پایگاه سنتی طرفداران عثمان بود. این دو شهر در کنار دو شهر قدیمی‌تر، ابتدا به عنوان پادگان نظامی ساخته شده بودند و سپس با مهاجرت جنگ‌جویان عرب مسلمان رفته رفته به صورت شهری نظامی و مستحکم درآمدند.

کوفه، هم به دلیل آب و هوای خوش و هم داشتن مراتع برای چرانیدن شتر، پذیرای مهاجران شد. نقطۀ شروع لشکرکشی‌های مسلمانان در قرن اول هجری به ایران و سِند، دو شهر کوفه و بصره بودند و خراج آن مناطق نیز به این دو شهر سرازیر می‌گردید. در مقاطعی که این دو شهر تحت حاکمیت یک نفر قرار می‌گرفت، منابع مالی هنگفتی در اختیارش بود که در مسائل سیاسی نقش مهمی داشت.

خراج، مالیاتی بود که به جای تقسیم زمین‌های فتح شده بین جنگ‌جویان مسلمان، بر آن زمین‌ها بسته می‌شد. علاوه بر آن جزیه از غیر مسلمانان در قبال تأمین امنیت آنها، غنایم جنگی شامل اموال مخصوص پادشاهان و امرای دشمن (صوافی) و گمرکات نیز از منابع مالی حکومت اسلامی به شمار می‌آمدند[۱۲]. درآمد عمده مردم از راه گرفتن عطا و رزق بود و مردم وابستگی شدیدی بدان داشتند. عطا، مقدار پرداخت نقدی از سوی حکومت کوفه بود که طی چند مرتبه در سال به سپاهیان پرداخت می‌شد. چنان که «رزق» نیز کمک‌های جنسی و خوراکی بود که هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحویل می‌گردید تا از اشتغال سربازان جلوگیری شود.

بدین ترتیب یک ارتش همیشه آماده برای جنگ وجود داشت. نظام پرداخت عطا، حربۀ کارآمدی در دست حکومت بود و اشراف کوفه که مسئول تحویل آن از حکومت و پرداخت به مردم بودند، از این جهت قدرت و نفوذ بسیاری در شهر داشتند. عبیدالله بن زیاد توسط همین اشراف توانست با تهدید به قطع عطا، مردم را از اطراف مسلم بن عقیل دور کند و با افزایش عطا لشکر عظیمی از کوفیان برای جنگ با امام حسین (ع) در کربلا فراهم آورد[۱۳].[۱۴]

ترکیب عقیدتی - سیاسی مردم کوفه

مردم کوفه از دو گروه مسلمان و غیر مسلمان تشکیل می‌شد. غیر مسلمین متشکل از عرب مسیحی از بنی تغلب، مسیحیان نجران و نبطی، مجوسیان ایرانی و یهودیان رانده شده از شبه جزیره بودند. اینان درصد کمی از جمعیت کوفه را تشکیل می‌دادند. بخش مسلمانان شامل گرایش‌های بی‌طرف، هواداران بنی امیه، خوارج، پیروان قراء و صحابه و شیعیان علی (ع) بودند.

اکثر مردم کوفه از گروه بی‌طرف بودند که زیربنای فکری - عقیدتی محکمی نداشتند. تعداد زیادی از قراء و صد و هفتاد و هشت[۱۵] تن از صحابی پیامبر اکرم (ص) در میان آنها بود که هریک خود را مجتهد و صاحب رأی می‌دیدند و در مقابل حکومت می‌ایستادند. اینان در بی‌طرفی مردم نقش عمده داشتند. در واقع این مردم از قبایل صحراگردی بودند که سابقه شهرنشینی نداشتند. ویژگی خاص آنها نظم ناپذیری بود. بر خلاف مردم شام - که سال‌ها سابقۀ شهر نشینی داشتند و معاویه از نظم پذیری آنها کمال استفاده را می‌کرد[۱۶] - این گروه بی‌طرف در جریانات سیاسی هم‌چون موجی به دنبال طرف برتر می‌رفتند، نه از امیر راضی بودند و نه امیر از آنان راضی بود! در هنگام بروز ناآرامی‌ها و جابجایی قدرت به منافع مادی خود می‌نگریستند.

بنابراین وقتی معاویه هلاک شد و آنان جوانی و بی‌تجربگی یزید را دیدند، به صف یاران مسلم پیوستند. آنان والی نرم‌خوی کوفه، نعمان بن بشیر را که سنین پیری را می‌گذراند، قادر یا مقابله با قیامی جدی نمی‌دیدند. شاید همین افراد بودند که فرزدق در وصفشان به امام حسین (ع) گفت: «دل‌هایشان با تو و شمشیرهایشان علیه توست»[۱۷].

در چنین اوضاعی که کنترل از دست نعمان بن بشیر خارج شده بود، تعدادی از اشراف کوفه مانند: عمر بن سعد بن ابی وقاص (پسر بنیانگذار کوفه)، عبدالله بن مسلم و عماره بن ولید بن عقبه به یزید نامه نوشتند تا اگر کوفه را می‌خواهد، فرد قدرت‌مندی بر آن گمارد. در ضمن خبر آمدن مسلم به کوفه را نیز دادند[۱۸]. یزید به پیشنهاد «سرجون»، عبیدالله بن زیاد را با حفظ سمت ولایت بصره، به ولایت کوفه برگزید[۱۹].

با آمدن ابن زیاد به کوفه، افراد بی‌طرف جذب وعده و وعیدهای او شدند و مسلم را تنها گذاشتند. اشراف کوفه که در طول بیست سال حکومت امویان دارای نفوذ بسیاری در میان گروه بی‌طرف‌ها بودند، از وابستگان حزب اموی به شمار می‌رفتند. آنان ابن زیاد را یاری می‌دادند. از طرفی عده‌ای از آنان در جریان نامه نگاری به امام حسین (ع) برای حفظ ریاست خود - در صورت برقراری حکومتی از جانب امام - عاطفی‌ترین نامه‌ها را نوشته بودند[۲۰].

اما همین که عبیدالله بن زیاد کنترل کوفه را به دست گرفت، آنها هم در موقعیت‌های حساس سپاه اعزامی او به فرماندهی عمر سعد به کربلا قرار گرفتند. امام حسین (ع) در روز عاشورا در مقابل لشکر کوفه خطاب به همین عده فرمود: «ای شیث بن ربیع و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث!! آیا شماها نبودید که به من نامه نوشتید: میوه‌ها رسیده و وقت چیدن فرا رسیده و خرماها سرسبز گشته و زمین از گیاه پر است و سپاهی آماده در انتظار توست! پس بشتاب»[۲۱]!؟ نامه نگاری این عده از اشراف به امام حسین (ع) نشان می‌دهد که در سطح آنان، احتمال موفقیت قیام امام برای تشکیل حکومت می‌رفته است. هم‌چنان که مردم عادی نیز در هنگام ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، او را نشناخته به گمان امام بر او سلام می‌کردند و خیر مقدم می‌گفتند[۲۲].

از گروه‌های دیگر اعتقادی در کوفه، خوارج بودند. آنان در عمل خشن و دارای انگیزه‌های قویّ دینی بودند[۲۳]. فهم عمیقی نداشتند، مکتب عمر را پذیرفته و خشونت می‌ورزیدند.

نقل روایات عمر دلیل این مدعاست. پایگاه مردمی هم نداشتند و مخالف حکومت بودند. با شیعه هم دشمنی سرسختانه نشان دادند. در بصره و کوفه طی چند مرحله قیام تا واقعۀ کربلا در سال شصت و یک هجری قمری سرکوب شده بودند[۲۴] و در این واقعه نقش چندانی نداشتند. پیروان قراء و صحابه پیامبر اکرم (ص) نیز گروه دیگری در کوفه بودند. آنان امام علی، امام حسن و امام حسین (ع) را به عنوان مجتهد و راوی قبول داشتند؛ حتی برخی از آنها عبدالله بن مسعود و عمر را از حضرت علی (ع) بالاتر می‌پنداشتند!

اقلیتی از شیعیان در کوفه بودند که عمیقاً به خاندان اهل بیت عشق می‌ورزیدند. عده‌ای از میان آنان رؤسای شیعه به حساب می‌آمدند. از دهم رمضان سال شصت هجری قمری نامه‌های دعوت همین رؤسای شیعه به امام حسین (ع)، پس از وقفه‌ای ده ساله آغاز شد. نامه برخی از آنان چون سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فزاری، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر اسدی، ابوثمامه صائدی[۲۵] و... در مکه به دست امام‌حسین (ع) رسید. اینان در زمان حضرت علی (ع) در جنگ‌ها همراه او بودند و پس از مرگ معاویه با آگاهی کامل از اوضاع کوفه امام را دعوت کردند.

دیگر شیعیان نیز با وجود علاقۀ وافر به اهل بیت، با توجه به سیاست‌های شیعه‌زدایی معاویه و کشتارهای شیعیان توسط زیاد ابن ابیه در جریان قیام حجر به سال پنجاه ویک هجری قمری تا احتمال پیروزی قطعی نمی‌دادند، در قیام‌ها همراهی نمی‌کردند. به همین علت به محض احتمال شکست مسلم در کوفه از اطراف او پراکنده شدند. در حالی که بعدها به علت تسلط مختار بر خزانۀ کوفه به قیام او پیوستند.[۲۶]

زمینه‌های تغییر حکومت در کوفه

جوّ سیاسی کوفه

  1. در کوفه جوّی پدید آمده بود که همۀ گروه‌ها با شور و شوق به امام نامه می‌نوشتند و فرستادگان آنها در مکه به حضور امام حسین (ع) می‌رسیدند، در حالی‌که دیگر مناطق - مانند یمن، مصر و ایران - خاموش بودند، در اثر همین جوّ بود که حتی عده‌ای از اشراف هوادار امویان نیز برای عقب نماندن از قافله و به امید رسیدن به مقام و موقعیت، به امام نامه دعوت نوشته بودند.
  2. ضعف شخصیت یزید: از نظر مردم کوفه او جوانی تازه کار بود و ضعف مدیریتی، سیاسی و اجتماعی داشت.
  3. ضعف شخصیت نعمان بن بشیر (والی وقت کوفه): بشیر بن سعد پدر نعمان، در جریان سقیفه در مخالفت[۲۷] با سعد بن عباده که او هم انصاری و خزرجی بود، با ابوبکر بیعت کرد. بشیر در امر بیعت با اسید بن حضیر اوسی در رقابت هم بود[۲۸]. نعمان بن بشیر و مسلمة بن نحله هم تنها انصاریانی بودند که عثمانی و همراه معاویه شدند و از حضرت علی (ع) کناره گرفتند[۲۹]. معاویه خود را منتقم خون عثمان معرفی می‌کرد. نعمان در این زمان که مسلم در کوفه و امام در راه آن بود، سنین پیری را می‌گذراند و قدرت جمع‌آوری سپاه و مقابله با مسلم را نداشت.
  4. در اثر گذشت زمان نسلی به وجود آمده بود که دوران ظلم معاویه را تجربه کرده و افرادی مانند سلیمان بن صرد، رفاعة بن شداد و مسیب بن نجبه در میان آنها حکومت عدل علی (ع) را دیده بودند. آنها می‌خواستند از خلأ قدرت سیاسی استفاده کرده و قبل از تثبیت قدرت یزید حکومتی نظیر حکومت امام علی (ع) به رهبری فرزندش - که او هم امام بود - تشکیل دهند.
  5. رقابت شام و عراق: قبل از اسلام در زمان درگیری‌های روم و ایران، در شام حکومت عربی غسانیان (آل جَفْنه) دست‌نشانده روم و در عراق نزدیک کوفه، حکومت عربی حمیریان (لخمیان) دست‌نشانده ایران، در رقابت و ستیزه بودند[۳۰]. پس از اسلام، کوفه در زمان حضرت علی (ع) پایتخت رسمی و مهم‌ترین شهر مملکت اسلامی بود. برخی فتوحات لشکر اسلام پیش از زمان حضرت، از کوفه هدایت می‌گردید و کوفه مظهر قدرت و عزت اسلام بود.

در حالی که در همین زمان‌ها، مرکز حکومت معاویه در شام، غیر رسمی و او و اطرافیانش از نظر کوفیان مشتی «طلقا» به شمار می‌رفتند که در فتح مکه تسلیم پیامبر شده بودند. از طرف دیگر پایتختی کوفه علاوه بر اهمیت سیاسی، فواید اجتماعی و اقتصادی‌ای نیز برای اهالی آن در برداشت. پس از تسلط معاویه بر مقدرات مملکت اسلامی و صلح امام حسن (ع)، معاویه به سبب خشم و نفرت از کوفه، پایتخت را به شام منتقل کرد و مدت بیست سال مردم کوفه از آن فواید محروم و شهر نیز به صورت عادی درآمد از این رو با مرگ معاویه، مردم کوفه به یاد دوران خوش پایتختی انگیزۀ فراوانی داشتند تا مجد و عظمت از دست رفته را که در آن زمان قدر ندانسته بودند، بازگردانند. اهداف اعلام شده امام حسین (ع) در وصیت به برادرش محمد حنفیه عبارت‌اند از[۳۱]:

  1. اصلاح امت جدش.
  2. امر به معروف و نهی از منکر.
  3. عمل به سیره پیامبر و حضرت علی (ع). این اهداف نیز با تشکیل حکومت اسلامی قابل تحقق و سازگارند.[۳۲]

علل عدم موفقیت سیاسی ـ نظامی امام

مهم‌ترین علت، ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه است. وی هنگامی که در بصره بود، توسط منذر بن الجارود[۳۳] از فرستادن نامه امام حسین (ع) به مردم بصره آگاه شد و پیک امام (سلیمان) را کشت. اشراف هوادار حکومت اموی در کوفه قبلاً یزید را از آمدن مسلم به کوفه خبردار کرده بودند. با رسیدن نامه امارت کوفه از طرف یزید، ابن زیاد به کوفه آمد. مردم کوفه به گمان ورود امام به او خیرمقدم می‌گفتند. او بدون هیچ مقاومتی وارد قصر شد و کنترل اوضاع را در دست گرفت.

مسلم بن عقیل با شنیدن خبر ورود ابن زیاد به کوفه، خانۀ مختار را ترک کرده وارد خانه هانی بن عروه[۳۴] گردید و مخفیانه از مردم کوفه بیعت می‌گرفت. معقل[۳۵] - جاسوس ابن زیاد - توانست از طریق مسلم بن عوسجه به محل اختفای مسلم پی برد و از برنامۀ ترور ابن زیاد به وسیله مسلم نیز آگاه شد. ابن زیاد پس از دریافت این اطلاعات، هانی را دست‌گیر کرد و به شهادت رساند. در این هنگام مسلم قصر ابن زیاد را محاصره کرد.

این محاصره کامل نبود و ابن زیاد از طریق درب الرومیین[۳۶] با اشراف کوفه در ارتباط بود. ارتباط سران شیعه نیز در این محاصره با مسلم و محاصره کنندگان روشن نیست. در یک احتمال ضعیف می‌توان نتیجه گرفت که محاصرۀ قصر به قصد تصرف آن نبوده، بلکه به خاطر جلوگیری از غافل‌گیری و گرفتار نشدن مسلم و سران شیعه بوده است. به همین دلیل افراد به سرعت از اطراف مسلم پراکنده شدند و او در کوچه‌های کوفه تنها و سرگردان ماند.

اگر مسلم در جریان محاصره قصر می‌توانست ابن زیاد را از آنجا بیرون براند یا او را بکشد و بر خزانه کوفه مسلط شود، نیروی او چند برابر می‌گردید و شمشیرهای زیادی به خدمتش درمی‌آمدند. به طوری که با ورود امام به کوفه به کلی اوضاع تغییر می‌کرد و امام نیز با تحریک انگیزه‌ها، دل‌های کوفیان را بیشتر به خود جذب می‌نمود. حتی در اندک مدتی با پیوستن بصره و حجاز حکومت امام نیز گسترش می‌یافت. بیست سال سلطۀ امویان و ظلم و جور آنها نیز باعث می‌شد که قدر حکومت آل علی (ع) را بدانند.

جواب نامه عده‌ای از مردم بصره و اعلام همراهی آنان نیز به دست امام حسین (ع) رسیده بود[۳۷]. «شریک بن اعور» از بزرگان بصره هم قبل از فوت قول جلب همراهی مردم بصره را به مسلم داده بود[۳۸]. همچنین ابن زبیر در حجاز فعالیت خود را آغاز کرده در مخالفت با حکومت یزید با امام هم‌رأی بود.

بعد از تسلط نظامی، امام این ظرفیت را دارا بودند که مردم را از چشمه جوشان علوم خود بهره‌مند ساخته و آنها را از بی‌تفاوتی بیرون آورده و با سال‌ها جریان شیعه‌زدایی معاویه مبارزه نمایند. با توجه به مقبولیت امام در نزد عامه مردم، نیاز به تهدید و تطمیع حکام اموی هم نبود. این مقبولیت در هنگام ورود ابن زیاد به کوفه معلوم بود و مردم او را به جای امام می‌پنداشتند.

از نکات مبهم تاریخ، غیبت سران شیعه در جریان محاصره قصر به وسیلۀ مسلم بن عقیل است که در کنار او نبودند. برخی از آنان مانند حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدی در کربلا حاضر شدند، ولی بزرگانی چون سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعة بن شداد بجلی و مسیب بن نجبه فزاری در صحنۀ کربلا هم حاضر نشدند. آنها قصد پیوستن به امام را هم نداشتند؛ زیرا بعدها در جنبش توابین به عمل خود اقرار دارند. هم‌چنین به درستی معلوم نیست که چرا محاصره قصر ابن زیاد به وسیله مسلم به صورت کامل نبوده است و ابن زیاد از طریق درب الرومیین با اشراف هوادار امویان ارتباط داشته است.

مسلم پس از این واقعه با فرا رسیدن شب، در کوچه سرگردان ماند. تا اینکه شب را در خانه زنی به نام طوعه[۳۹] گذراند. هنگام صبح با جاسوسی پسر این زن غافل‌گیر شد و پس از نبردی جانانه دست‌گیر و شربت شهادت نوشید. نکته قابل توجه در جریان کار مسلم در کوفه، لو رفتن محل اختفای او در خانه هانی و بعد در خانۀ همین زن با جاسوسی است. مسلم قبل از شهادت به محمد بن اشعث وصیت کرده بود تا کسی نزد امام بفرستد و او را از آمدن به کوفه بازدارد. پیک محمد بن اشعث در زباله (میان راه کوفه) خبر را به امام رساند[۴۰].

امام حسین (ع) در روزی که مسلم به شهادت رسیده بود، از مکه خارج شدند و در بین راه قیس بن مسهر و عبدالله بن یقطر[۴۱] (برادر رضاعی خود) را با نامه‌هایی به کوفه فرستادند.

خبر شهادت هانی بن عروه و مسلم در بین راه قبل از زباله، در ثعلبیه[۴۲] به امام رسید و در حضور همراهان مطرح شد. در این مرحله دیگر احتمال امکان تشکیل حکومت به وسیله امام حسین (ع) در کوفه کاهش یافته بود. شاید نفس اهمیت این هدف در مقابل اهداف فرضی دیگر بوده است که امام فرمان حرکت دادند. پراکندگی یاران هم تا این مرحله و پس از خبر مذکور گزارش نشده است.

بنابراین با توجه به عدم دلیلی برای بازگشت، احتمال ترور در حجاز، آرزوی بیست سالۀ شیعیان در برپایی حکومت و اینکه برادران عقیل قصد خون‌خواهی داشتند[۴۳]، امام فرمان ادامۀ حرکت دادند.

برخی دیگر نیز به امام گفتند: شخصیت شما بالاتر از مسلم است و مردم کوفه به شما رو خواهند آورد[۴۴]. در زباله، خبر شهادت عبدالله یقطر رسید و امام یاران را رخصت رفتن و عدم همراهی دادند. نکته قابل ذکر این که بسیاری در این محل امام را ترک کردند[۴۵] برخلاف وجود برخی از شرایط قبلی، در کنار امام نماندند، در حالی که عده کمی هم‌چنان همراه امام باقی ماندند و این عبرت دیگری است.

در برخورد با سپاه حر، امام حسین (ع) مسیر کاروان را برای بازگشت تغییر دادند[۴۶]، ولی حر مانع شد. به نظر می‌رسد که قصد امام برای بازگشت، واقعی باشد، اما با توجه به وجود خطر جانی در حجاز، می‌توان گفت که امام می‌خواست قیامش انتحاری خوانده نشود. بنابراین با وجود سپاه حر، کاروان امام در کربلا فرود آمد.

در کربلا عمر بن سعد به طمع حکومت ری[۴۷] در مذاکرات[۴۸] خود با امام به نتیجه نرسید و سرانجام در رقابت با شمر بن ذی الجوشن جنگ را با امام آغاز کرد. ابن زیاد، شمر را فرستاده بود تا ابن سعد، یا فرماندهی را به شمر واگذارد یا کار جنگ را یک‌سره کند. بدین ترتیب حادثۀ بزرگ کربلا و شهادت مظلومانۀ امام حسین (ع) شکل گرفت.[۴۹]

مقاومت و جهاد تبیینی کاروان اسیران حسینی در کوفه

نخستین فرصتی که پس از‌ ترک کربلا برای کاروان اسیران پیش آمد، هنگام ورود به کوفه بود. کوفه‌ای که چندی پیش مردمانش با نامه‌های بسیار از امام دعوت کرده بودند تا به آن سوی رود و با یاری و حمایت شان رهبری امت اسلامی را در دست گیرد، اینک خاندان آن حضرت را در حالت اسیری می‌پذیرد.

موقعیت کوفه

موقعیت کوفه با شام متفاوت است. این شهر حدود پنج سال مرکز حکومت علی (ع) و شیعیان و پایگاه دوستان آن حضرت بوده است. زینب کبری و بسیاری از زنان بنی‌هاشم تا چند سال پیش، با احترام در آنجا به سر می‌برده‌اند. اینک آنان می‌خواهند وارد بر آن شهر شوند، در حالی که اسیرند و در میان محملی بی‌رو پوش جای دارند. موقعیت خاص آن شهر بر ابن زیاد نیز پوشیده نیست. از این رو او با این که بر اوضاع مسلط است و توانسته است با زر و زور مردم کوفه را در برابر حکومت خود خاضع کند، ولی در عین حال، از آوردن اهل بیت امام حسین به کوفه به عنوان اسیر ترس دارد؛ لذا به شدت مراقب اوضاع است، به گونه‌ای که دستور داده است هنگام ورود کاروان اسیران هیچ کس اجازه حمل سلاح را ندارد. همچنین دستور داده است ده هزار مرد مسلح در قسمت‌های حسّاس شهر و مسیر کاروان اسیران گمارده شوند تا به شدت مراقب اوضاع باشند[۵۰]. کاروان اسیران را در این شرایط وارد کوفه کردند.

چگونگی استقبال مردم کوفه از کاروان حسینی

اجتماع بزرگ و بی‌سابقه‌ای از زن و مرد و طبقات گوناگون مردم در خیابان‌ها و کوچه‌های کوفه گرد آمده بودند تا تماشاگر ورود کاروان اسیران باشند.

برخی از کوفیان بزرگی مصیبت و عمق جنایتی را که ابن زیاد و سپاه او انجام داده بودند، می‌دانستند و اسیران همراه عمر سعد را به خوبی می‌شناختند؛ لذا با دیدن آنها به شدت گریستند.

گروهی دیگر، یا از واقعیت و حقیقت آگاه نبودند و چنین میپنداشتند که حکومت کوفه به پیروزی تازه دست یافته و اسیران غیر مسلمان‌اند، یا گرایش اموی داشتند. از این رو می‌خندیدند و به یک دیگر تبریک می‌‌گفتند.

بسیاری از مورخان و نویسندگان، واکنش مردم کوفه را آورده‌اند. بیشتر آنان از گریه و ناله زنان کوفه سخن گفته‌اند. نویسنده ریاض الاحزان در این باره می‌نویسد: «زن و مرد، پیر و جوان، دوست و دشمن اجتماع کرده بودند. برخی گریه و زاری می‌کردند و بعضی خنده و شادی. گروهی بر حادثه عظیمی که برای خاندان پیامبر پیش آمده بود، آگاه و عده‌ای دیگر غافل بودند»[۵۱].

ابن اعثم کوفی، یعقوبی، شیخ طوسی، سید بن طاووس، شیخ صدوق و بسیاری از دیگر مورخان و نویسندگان از گریه و ناله زنان کوفی گزارش داده‌اند[۵۲].

شیخ طوسی می‌نویسد: سپاه ابن زیاد، کاروان اسیران را در محاصره داشتند. مردم برای تماشا بیرون آمده بودند. زنان کوفه با دیدن آنها بر شتران بی‌جهاز می‌گریستند و سیلی به صورت می‌زدند. راوی نقل می‌کند: «شنیدم که علی بن الحسین در حالی که از شدت بیماری ناتوان گشته بود و کند و زنجیر به گردن داشت، می‌‌گفت: این زنان گریه می‌کنند، پس چه کسی ما را کشته است؟»[۵۳].

سید بن طاووس می‌نویسد: «هنگامی که کاروان اسیران به نزدیک کوفه رسیدند، مردم برای تماشای آنان گرد آمده بودند. یکی از زنان کوفه گفت: شما از چه خاندانی هستید؟ گفتند: ما اسرای آل محمدیم»[۵۴]؛

از کتاب‌های تاریخی استفاده می‌شود هر چند گروهی از مردم کوفه اسیران را می‌شناختند و بر آنها سوگوار بودند، برخی نیز آنان را نمی‌شناختند و برای شکست‌شان شادی می‌کردند.

سخنرانی حضرت زینب در کوفه

عقیله بنی‌هاشم زینب کبری با مشاهده آن جمعیت بزرگ در کوچه و خیابان‌های کوفه، تصمیم گرفت از این فرصت بزرگ استفاده کند و رویداد عاشورا را که سند رسوایی امویان است با مردم در میان گذارد و آنان را از خواب غفلتی که در آن فرو رفته‌اند بیدار سازد. نخست آن بانوی مکرمه، فرمان سکوت داد. مورخان نوشته‌اند که با این فرمان، نفس‌ها در سینه حبس گردید و زنگ شتران از حرکت باز ایستاد. زینب به گونه‌ای سخن گفت که همه را شگفت‌زده کرد. شگفتا! بانویی اسیر، داغ دیده در زیر برق سر نیزه‌ها و نگاه‌های کینه توزانه حزب اموی و پیروان آنها چنین سخن می‌گوید و قهرمانانه از زیبایی‌ها و زیبایی آفرینی‌های حسین و پلیدی آفرینی‌های حزب اموی، ابن زیاد و یزید پرده برمی‌دارد، مردم کوفه را سرزنش می‌کند و آنان را پیمان شکن، پر نیرنگ و فریب می‌خواند. از جمله شگفت‌زدگانی که نام او در تاریخ مانده، بشیر بن خزیم اسدی است که می‌گوید: «در آن روز، به زینب دختر علی نگریستم. به خدا سوگند! هرگز زنی، با شرم‌تر و سخن ورتر از او ندیدم. گویی از زبان امیرالمؤمنین، علی (ع) سخن می‌‌گفت. او به سوی مردم اشاره کرد که ساکت باشید. پس دم‌ها فرو بسته شد و زنگ شتران از صدا باز ایستاد»[۵۵]

از آنجا که زینب می‌خواهد با مردمی سخن بگوید که جمعی از آنان او را نمی‌شناسند و به نظر حقارت به او می‌نگرند، نخست نسب خویش را معرفی کرد و فرمود: سپاس میگزارم خدای را و درود می‌فرستم بر پدرم محمد و خاندان پاک و برگزیده‌اش «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الْأَخْيَارِ».

بنا به نقل برخی از نویسندگان، زینب کبری در این جا از پیامبر اسلام (ص) تعبیر به پدر می‌کند، با این که روش اهل بیت در خطابه‌ها این نبود و آنان همواره از آن حضرت به رسول، نبی و جدّ یاد می‌کردند و بر وی درود می‌فرستادند. شاید یک مورد نیز نتوان یافت که دودمان وحی از پیامبر به عنوان پدر یاد کرده باشند، اما در این جا زینب فرمود: درود بر پدرم پیامبر! او می‌خواهد پیش از شروع به گفتار، خود و کاروان اسیران را معرفی کند و نسبت خویش را با پیامبر روشن سازد، تا همگان در یابند که اینها چه کسانی‌اند و از کدامین دودمان و قبیله‌اند و تا از این راه افکار و احساسات مردم را در اختیار بگیرد. از این لحظه دیگر مردم به عنوان دختر پیامبر به او نگاه می‌کنند، نه به عنوان یک بانوی اسیر. سپس آن بزرگوار سخنان خود را با سرزنش اهل کوفه ادامه می‌دهد.

سرزنش مردم کوفه

زینب کبری در سرزنش اهل کوفه چنین فریاد برمی‌آورد: ای مردم کوفه، ای اهل فریب و نیرنگ! آیا بر ما می‌گریید؟ هنوز چشم‌های ما گریان و ناله‌های ما خاموش نشده است. مثل شما، مثل همان زنی است که رشته‌های خود را می‌بافت سپس آن را برمی گشود[۵۶]. شما هم به پیامبر ایمان آوردید، اما با این گناه بزرگ دو باره آن را گشودید. در میان شما جز چاپلوسی، شر، فساد، نخوت، خودپسندی، کینه و تملق‌گویی، از کنیز زادگان و غمّازی با دشمنان دیده نمی‌شود. شما همانند گیاهی هستید که بر مزبله‌ای بروید، نه قابل خوردن است و نه موجب سود و یا مانند نقره‌ای می‌مانید که در دل خاک مدفون باشد. شما بد ذخیره‌هایی برای آخرت خود فرستاده اید. شما مستوجب عذاب خدایید و در دوزخ جای دارید. آیا بر ما می‌گریید؟ آری، به خدا سوگند که باید بسیار بگریید و اندک بخندید! ننگ این جنایت دامن شما را گرفته و با هیچ آبی نمی‌توانید آن را بشویید. مگر می‌شود خون پسر پیامبر و سید جوانان اهل بهشت را شست. شما کسی را کشتید که پناهگاه نیکان تان و دادرس در هنگام بلا و مصیبت‌تان بوده است.

کسی که نشانه حجت‌های شما و جایگاه سنت شما بوده است. ای اهل کوفه! گناه زشتی را مرتکب شدید و هلاک و عذاب بر شما باد. کوشش‌های شما بی‌نتیجه و دست‌های شما بریده باد. در این کار سخت زیان کردید و خشم خدا را بر خود نازل کردید و داغ ذلت و مسکنت بر شما نقش بست.

وای بر شما، ای مردم کوفه! آیا می‌دانید کدام پاره جگر از مصطفی را شکافتید و کدام پرده نشینان عصمت را از پرده بیرون افکندید؟ آیا می‌دانید چه خونی از پیامبر بر زمین ریختید و چه حرمتی را از او هتک نمودید؟ شما گناهی بزرگ و زشت انجام دادید؛ گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است. آیا در شگفتید اگر از آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب خدا در آخرت ذلت آورتر و سخت‌تر است. شما در آن روز یاری نمی‌شوید و حمایت نخواهید شد. مبادا مهلتی که خدا به شما داده شما را تحریک کند؛ زیرا خداوند در دادن کیفر شتاب نمی‌کند و بیم ندارد که وقت کیفر سپری گردد و سرعت در مکافات او را تحریک نمی‌کند و بدانید که پروردگار شما در کمین گاه است[۵۷].[۵۸]

پس از نقل ترجمه خطبه چند نکته در خور یادآوری است:

  1. خطبه زینب کبری در کوفه به وسیله محدثان و مورخان بسیاری نقل شده است. از باب نمونه «ابن طیفور» م ۳۸۰ ق از خذیم اسدی[۵۹] طبرسی متوفای ۶۲۰ ق از خزیم بن شریک اسدی[۶۰]سید بن طاووس متوفای ۶۶۴ ق و علامه مجلسی از بشیر بن خزیم اسدی[۶۱] این خطبه را نقل کرده‌اند.
  2. با توجه به این که متن خطبه در آثار و نقل‌های گوناگون با یک دیگر تفاوت‌هایی دارد. متن خطبه‌ای که ما نقل کرده ایم بر اساس متنی است که در بحارالانوار آمده است.
  3. اهمیت محتوای این خطبه وقتی روشن‌تر می‌شود که بدانیم آن خطبه را زنی ۵۶ ساله و در حال اسارت و در محاصره دشمن و پس از شهادت بسیاری از عزیزانش ایراد کرده است.

زینب کبری در این خطبه رویداد کربلا را تبیین و رفتار دشمن را با خاندان پیامبر شرح داد. و پرده از چهره نفاق و تزویر بر گرفت. حال نتیجه این سخنان چه بود؟ برای پاسخ به پرسش یاد شده باید ببینیم که هدف آنان از اسارت اهل بیت چه بود.

امویان بر آن بودند که از اسیری اهل بیت بهره‌برداری سیاسی کنند و آنان را خوار سازند و خواری آنان را به رخ مردم بکشند و امید حرکت را در مردم بمیرانند و پیروزی حق بر باطل را محال جلوه دهند، اما شهامت زینب و سخنرانی روشن گر و افشاگرانه وی که از دانش، بینش و ژرفای ایمان او مایه می‌گرفت، این مجال را از امویان و دستگاه ابن زیاد گرفت و نقشه آنان را نقش بر آب کرد. راوی از اثر سخنان زینب در جمع مردم کوفه چنین گزارش می‌دهد:«قَالَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ النَّاسَ يَوْمَئِذٍ حَيَارَى يَبْكُونَ وَ قَدْ وَضَعُوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ»؛[۶۲]؛

به خدا سوگند! در آن روز مردم کوفه را دیدم که حیران و سرگردان اشک می‌ریختند و از شدت غم دست‌ها را بر دهان گرفته بودند و انگشت‌های خود را می‌گزیدند. پیرمردی را دیدم که در کنارم ایستاده بود و آن قدر گریه کرده بود که محاسنش‌تر شده بود و می‌‌گفت: پدر و مادرم فدایتان! پیران تان بهترین پیرها، جوانان تان بهترین جوانان، زنان تان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل هاست. شما نه خوار می‌شوید نه شکست می‌خورید[۶۳].

امام زین العابدین پس از خطابه یاد شده به زینب فرمود: عمه جان آرام بگیر؛ زیرا در وجود بازماندگان، برای مردم درس عبرتی وجود دارد[۶۴].

منابع

پانویس

  1. سفینة البحار، ج۲، ص۴۹۸. احادیث مربوط به فضیلت کوفه در بحار الأنوار، ج۹۷، ص۳۸۵ است.
  2. مجمع البحرین، طریحی، واژه کوفه.
  3. موسوعة العتبات المقدسه، ج۸، ص۴۶. برای آگاهی از نام محله‌ها، قبایل، تاریخچه، اعصار گوناگون و موقعیت جغرافیایی و محصولات و... آن رجوع کنید به بحث مفصل و مفید کتاب «عنصر شجاعت»، خلیل کمره‌ای، ج۱، ص۳۵۹ تا ۴۱۱. و فصل پنجم کتاب «تشیع در مسیر تاریخ» ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، نیز «الکوفه نشاه المدینه الاسلامیه» هشام جعیط، دار الطلیعه، بیروت.
  4. برای آشنایی مفصل‌تر با تاریخ کوفه، ر. ک: «تاریخ الکوفه» سید حسین براقی نجفی، دار الأضواء، بیروت، «موسوعة المصطفی و العتره»، محسن الشاکری، ج۲، ص۱۰۹. و «سیمای کوفه»، غلامرضا گلی زواره.
  5. سفینة البحار، ج۲، ص۴۹۹.
  6. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۰۶.
  7. در مورد کوفه و کوفیان، ر. ک: «تاریخ الکوفه»، سید حسین البراقی، ص۱۳۹.
  8. با استفاده از «حیاه الامام الحسین»، باقر شریف القرشی، ج۲، ص۴۲۰.
  9. با استفاده از «حیاه الامام الحسین»، باقر شریف القرشی، ج۲، ص۴۴۲، به نقل از «بلاذری».
  10. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۰۸.
  11. تاریخ طبری، ج۲، ص۴۷۹.
  12. «مردم‌شناسی کوفه»، مجله مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۱۳۷۵، ص۳۳ و ۳۴.
  13. «مردم‌شناسی کوفه»، مجله مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۱۳۷۵، ص۳۵-۳۷.
  14. رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی» فرهنگ عاشورایی ج۸ ص ۸۸.
  15. الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۹۶ - ۳۴۵؛ کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۴۴۳-۴۴۵.
  16. «مردم‌شناسی کوفه»، مجله مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۱۳۷۵، ص۲۰ و ۲۱.
  17. تجارب الامم، ج۲، ص۵۹.
  18. وقعة الطف، ص۱۰۱ - ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۸۰؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۲۸۷.
  19. تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۷۵؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۲۸۷.
  20. وقعة الطف، ص۹۳ - ۹۵.
  21. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۴۲۰ - ۴۲۱.
  22. وقعة الطف، ص۱۰۹؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۵؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۲۸۹؛ سید بن طاووس (م ۶۶۴ق) نیز با وجود اختصارگویی به این مطلب اشاره کرده است، لهوف سید بن طاووس، ص۵۸.
  23. الخوارج فی العصر الاموی، ص۱۹۶ و ۲۱۴-۲۱۸.
  24. الخوارج فی العصر الاموی، ص۱۰۹ به بعد؛ تاریخ الدولة الامویه، ص۱۸؛ کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۳۰۶ - ۳۰۸.
  25. لهوف سید بن طاووس، ص۴۸ - ۴۹، یکی از دلایل قلت شیعه در کوفه و نفوذ اشراف اموی، کاندید شدن عمر سعد بعد از واقعه کربلا برای ولایت کوفه است. (ر. ک: مروج الذهب، ج۳، ص۸۵.)
  26. رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی» فرهنگ عاشورایی ج۸ ص ۹۰.
  27. واقدی، کتاب الرده، ص۷۱ و۷۲.
  28. زبیر بن بکار، اخبار الموفقیات، ص۵۸۷.
  29. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۵.
  30. غلامحسین زرگری‌نژاد، تاریخ صدر اسلام، ص۶۹ و ۷۴.
  31. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۹۰ و ۲۹۱.
  32. رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی» فرهنگ عاشورایی ج۸ ص ۹۵.
  33. وقعة الطف، ص۱۰۷؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۶.
  34. وقعة الطف، ص۱۱۱؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۷؛ الفتوح، ص۸۱۸ به بعد.
  35. وقعة الطف، ص۱۱۲ - ۱۱۵؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۸.
  36. وقعة الطف، ص۱۲۳؛ تجارب الامم، ج۲، ص۴۸.
  37. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۱۸.
  38. وقعة الطف، ص۱۱۴؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۸.
  39. الفتوح، ص۸۵۷.
  40. موسوعة کلمات الامام حسین (ع)، ص۳۴۹.
  41. موسوعة کلمات الامام حسین (ع)، ص۳۳۹ - ۳۴۰؛ الارشاد، ج۲، ص۷۰.
  42. موسوعة کلمات الامام حسین (ع)، ص۳۴۳.
  43. موسوعة کلمات الامام حسین (ع)، ص۳۴۴.
  44. تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۰۳؛ الارشاد، ج۲، ص۷۵؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۳۲۸.
  45. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۴۸.
  46. الاخبار الطوال، ص۱۸۷؛ الفتوح، ص۸۷۸ – ۸۷۹؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۳۳۲؛ لهوف، ص۹۲؛ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۵۷ - ۳۵۹.
  47. الاخبار الطوال، ص۱۸۹.
  48. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۸۶-۳۸۹.
  49. رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی» فرهنگ عاشورایی ج۸ ص ۹۸.
  50. معالی السبطین، ج۲، ص۵۷.
  51. ریاض الاحزان، ص۴۸.
  52. الفتوح، ج۵، ص۱۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵؛ الملهوف، ص۱۹۱؛ امالی صدوق، ص۱۴۰، مجلس ۳۱،ح ۳.
  53. امالی طوسی، ص۹۱؛ امالی مفید، ۳۲۱.
  54. «فَلَمَّا قَارَبُوا الْكُوفَةَ اجْتَمَعَ أَهْلُهَا لِلنَّظَرِ إِلَيْهِنَّ قَالَ فَأَشْرَفَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الْكُوفِيَّاتِ فَقَالَتْ مِنْ أَيِّ الْأُسَارَى أَنْتُنَّ فَقُلْنَ نَحْنُ أُسَارَى آلِ مُحَمَّدٍ»؛ ابن طاووس، الملهوف، ص۱۹۰؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۰۸.
  55. "نَظَرْتُ إِلَى زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيٍّ (ع) يَوْمَئِذٍ وَ لَمْ أَرَ وَ اللَّهِ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّمَا تُفَرِّعُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَنَتِ اْلْأَجْرَاسُ".
  56. اصل داستان چنین است: زنی به نام «ریطه» دختر عمرو بن کعب بن سعد تمیمی مکی، زنی احمق در میان قریش بود که برای هر کار احمقانه‌ای به او مثال زده می‌شد؛ زیرا او تعدادی کارگر داشت که از صبح تا ظهر آنان را به پشم‌ریسی وادار می‌کرد و از ظهر به بعد به آنان دستور می‌داد آنچه را رشته‌اند پنبه و پاره کنند و او این عمل را هر روز تکرار می‌کرد. قرآن هم مردمان نمک‌نشناس و پیمان‌شکن را به آن زن همانند کرده است. عقیله بنی‌هاشم نیز در سخنان خود کار مردم کوفه را همانند کار او دانسته است.
  57. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۰۸. متن خطبه زینب کبری در کوفه به شرح زیر است: «قَالَ بَشِیرُ بْنُ خُزَیْمٍ الْأَسَدِیُّ... ثُمَّ قَالَتْ: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الْأَخْيَارِ أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ أَ تَبْكُونَ فَلَا رَقَأَتِ الدَّمْعَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الرَّنَّةُ إِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي ﴿نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَلَا وَ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ وَ الصَّدْرُ الشَّنَفُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ كَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ كَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أَ تَبْكُونَ وَ تَنْتَحِبُونَ إِي وَ اللَّهِ فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلًا فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعَارِهَا وَ شَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا بِغَسْلٍ بَعْدَهَا أَبَداً وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلِيلِ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلَاذِ خِيَرَتِكُمْ وَ مَفْزَعِ نَازِلَتِكُمْ وَ مَنَارِ حُجَّتِكُمْ وَ مَدَرَةِ سُنَّتِكُمْ أَلَا سَاءَ مَا تَزِرُونَ وَ بُعْداً لَكُمْ وَ سُحْقاً فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُ وَ تَبَّتِ الْأَيْدِي وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَيْلَكُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَ تَدْرُونَ أَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللَّهِ فَرَيْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ وَ لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا صَلْعَاءَ عَنْقَاءَ سَوْآءَ فَقْمَاءَ وَ فِي بَعْضِهَا خَرْقَاءَ شَوْهَاءَ كَطِلَاعِ الْأَرْضِ أَوْ مِلْءِ السَّمَاءِ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَ أَنْتُمْ لَا تُنْصَرُونَ فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهْلُ فَإِنَّهُ لَا يَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَ لَا يُخَافُ فَوْتُ الثَّارِ وَ إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ».
  58. الملهوف، ص۱۹۳؛ مثیر الاحزان، ص۸۶؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۰۸ - ۱۱۰.
  59. بلاغات النساء، ص۲۳.
  60. احتجاج، ج۲، ص۲۳.
  61. الملهوف، ص۱۹۲؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۰۸.
  62. الملهوف، ص۱۹۳؛ مثیر الاحزان، ص۸۶؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۰۸- ۱۱۰.
  63. الملهوف، ص۱۹۴؛ مثیر الاحزان، ص۸۶؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۰.
  64. «و أنتِ بحَمدِاللهِ عالمةٌ غیرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهمَةٌ غیرُ مُفَهَّمَةٍ»احتجاج، ج۲، ص۳۱.