حدیث دوازده خلیفه در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تهمت شرک در خالقیت به اندیشه شیعی

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان برای اثبات امامت امامان خویش به حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» تمسک می‌کنند؛ حدیثی که برابر آن پیامبر(ص) فرمود: «دوازده خلیفه خواهند آمد که همه از قریش‌اند»، در حالی که این حدیث هیچ ارتباطی با امامان دوازده‌گانه شیعه ندارد؛ زیرا از ائمه شیعه تنها علی بن ابی طالب(ع) و حسن بن علی(ع) تکیه بر مسند خلافت زده‌اند، آن ده امام دیگر هیچ یک به خلافت نرسیده‌اند؛ بنابراین، حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»، نمی‌تواند به معنای امامان دوازده‌گانه شیعه باشد.

در پاسخ به این شبهه چند نکته یادآوری می‌شود:

نکته نخست: حدیث یادشده، از جمله احادیث مورد اتفاق فریقین است که به صورت گسترده در منابع روایی شیعه و اهل سنت آمده است؛ حتی بخاری و مسلم در صحیح خود این حدیث را به دفعات نقل کرده‌اند. بر اساس این حدیث پیامبر(ص) تعداد جانشینان بعد از خویش را، دوازده نفر اعلام کرده است که همگی از قریش‌اند. مسلم و بخاری از «جابر بن سمره» نقل می‌کنند که همراه پدرم بر پیامبر(ص) وارد شدم، پس شنیدم که فرمود: إن هذا الدين لا ينقضي حتى يمضي فيهم اثنا عشر خليفة، «اسلام پابرجا نخواهد بود مگر آن‌که دوازده خلیفه بر آن بگذرد». آن‌گاه پیامبر(ص) چیزی فرمود که نشنیدم، از پدرم پرسیدم گفت: پیامبر(ص) فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ‌»؛ «همه آنان از قریش‌اند»[۱]. در شماری از روایات، پیامبر اکرم(ص) تعداد خلفا بعد از خویش را با تعداد نقبای بنی اسرائیل برابر دانسته است. عبدالله بن مسعود نقل می‌کند: «از آن حضرت پرسیدم: خلفای پس از شما چند نفرند؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ‌»؛ «دوازده نفر، به تعداد نقبای بنی اسرائیل»[۲].

نکته دوم: هر چند حدیث یاد شده دارای مضمون واحدی است، ولی با تعابیر مختلفی نقل شده است. اختلاف تعابیر در این حدیث بیشتر به دو قسمت برمی‌گردد: یکی در وصف آن دوازده خلیفه و دیگر در توصیف وضعیت اسلام و مسلمانان در دوران آنها.

در ادامه به اختصار به بیان این دو قسمت اشاره می‌شود:

۱. تعابیر مختلف در توصیف آن دوازده خلیفه: در این باره تعابیر گوناگونی در روایات آمده است که معروف‌ترین آنها عبارت‌اند از:

  1. تعبیر به خلیفه: این تعبیر در بیشتر روایات اهل سنت آمده است[۳]؛ از این رو این روایت به حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» معروف شده است.
  2. تعبیر به «امیر»: این تعبیر در صحیح بخاری وارد شده است. برابر این نقل پیامبر(ص) فرمود: «يكون اثنى عشر أميرا»[۴].
  3. تعبیر به «قیّم»: این تعبیر در برخی از منابع دیگر آمده است. طبرانی نقل می‌کند: يكون لهذه الأمة اثنا عشر قيما[۵].
  4. تعبیر به «ولایت»: مسلم نقل می‌کند: ما وليهم اثنا عشر رجلا[۶].

این تعابیر هرچند در ظاهر گوناگون‌اند، ولی در واقع به یک معنی اشاره دارند و آن «ولایت و سرپرستی امور» است.

۲. تعابیر مختلف در توصیف دوران آنها:

  1. عزتمندی اسلام: مسلم نقل می‌کند «لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۷].
  2. عزتمندی و سربلندی دین: در صحیح مسلم آمده است: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۸]؛
  3. پابرجا بودن دین: این تعبیر توسط مسلم نقل شده است: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[۹]؛
  4. به سامان بودن رهبری دینی: مسلم در این باره روایت می‌کند: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[۱۰]؛ قابل توجه است که واژه «أمر» در اینجا به معنی رهبری و جایگاه امامت است.
  5. رو به راه بودن امور مردم: این تعبیر توسط مسلم نقل شده است: «لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»[۱۱].
  6. پیروزی دینداران بر دشمنان: احمد بن حنبل در مسندش چنین نقل می‌کند: «لَا يَزَالُ أَهْلُ هَذَا الدِّينِ يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَاهُمْ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۱۲].

غیر از این موارد به شکل‌های دیگری نیز توصیف شده‌اند؛ برای حتی نمونه در برخی از منابع با این تعبیر آمده است: «أَلَا تُهْلِكُ هَذِهِ الْأُمَّةُ حَتَّى يَكُونَ فِيهَا اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ يَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ‌»؛ «تا زمانی که زمام امر به دست دوازده نفر باشد، این امت نابود نمی‌شود؛ همه آن دوازده تن طبق هدایت و دین حق عمل می‌کنند»[۱۳].

دیلمی در فردوس الاخبار چنین روایت کرده است: الأئمة بعدي اثنى عشر، من أهل بيتي. اینها توصیفاتی است که از زبان پیامبر(ص) درباره آن دوازده نفر و دورانی که آنها زمام امر را در دست داشته باشند، نقل شده است. آیا وهابیان که ارتباط این حدیث را با امامان دوازده‌گانه شیعه انکار می‌کنند، چنین مصادیق و دوران را با این ویژگی‌ها می‌شناسند؟! دورانی که امام و فرمانروا از قریش باشد، اسلام در آن دوران، عزیز و قدرتمند و امور مسلمانان هم رو به راه باشد؟!! آیا وهابیان که افرادی چون یزید و معاویه را از مصادیق حدیث اثنی عشر می‌شمارند، دوره‌های آنها را واجد چنین ویژگی‌های یاد شده می‌دانند؟! آیا از نظر وهابیان، مروان بن حکم، که مطرود پیامبر اکرم(ص) و مورد لعن آن حضرت بود، مایه عزت و سربلندی اسلام بود؟! آیا از منظر آنان یزید که خانه خدا کعبه را به آتش کشید، مایه عزت اسلام بود؟!

نکته سوم: وهابیان که ارتباط این حدیث را با ائمه اطهار انکار می‌کنند، خود چه معنا و مصداقی را برای این حدیث قائل‌اند؟ در حالی که بزرگان اهل سنت در تبیین این حدیث از خود درماندگی و تحیر نشان داده و تا به امروز نتوانسته‌اند معنای قابل قبولی برای این حدیث ارائه دهند، وهابیان چه چیزی برای گفتن دارند؟! ابن حجر عسقلانی به نقل ابن جوزی می‌نویسد: قد أطلت البحث عن معنى هذا الحديث و تطلبت مظانه و سألت عنه فلم أقع على المقصود به؛ «من برای رسیدن به معنای این حدیث بسیار کوشیدم، هر جایی که احتمال داشت آن را دنبال نموده، از آن پرس و جو کردم؛ ولی تا به این حال مقصود این حدیث را درک نکرده‌ام»[۱۴].

«عینی» - از شارحان صحیح بخاری - هم از قول مهلَّب می‌نویسد: لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث بمعنى؛ «کسی را تا کنون نیافتم که معنای این حدیث را به طور قاطع فهمیده باشد»[۱۵]. «ابوبکر بن عربی» در شرح سنن ترمذی، پس از آن‌که تعدادی از خلفای راشدین، بنی امیه و خلفای بنی عباس را می‌شمارد و وقتی می‌بیند این احتمالات به هیچ وجه قابل دفاع نیست، از این رو می‌نویسد: و لم أعلم للحديث معنى؛ «من برای این حدیث معنایی نمی‌شناسم»[۱۶].

نکته چهارم: اگر در متن این حدیث دقت شود، بیان حدیث این نیست که این دوازده نفر خلیفه می‌شوند و خلافت برای آنها استقرار می‌یابد بلکه بیان پیامبر(ص) متضمن معنی شرط است؛ یعنی اگر زمام امر به دست این دوازده نفر بیفتد و امت هم تن به زعامت آنها بدهند، آن‌گاه عزت و سربلندی نصیب آنان می‌شود. کافی است با دیده انصاف، به دور از تعصب و پیش‌داوری، این متون مورد مداقه قرار گیرد. این که می‌فرماید: «لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»؛ معنایی جز این ندارد که امور مردم همواره رو به سامان است مادامی که دوازده مرد[بزرگ] سرپرستی آنان را به عهده داشته باشند. تعبیر به «مَا وَلِيَهُمْ‌» بیانگر همین معنی است که تا زمانی که این دوازده تن، متولی امر باشند، امور مردم رو به سامان است نه اینکه آنها واقعاً به حکومت و سرپرستی می‌رسند. به عبارت دیگر، این روایات در مقام انشا، صادر شده‌اند نه در مقام إخبار؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) با این حدیث از امتش می‌خواهد که اگر عزت و سربلندی می‌خواهند به امامت این دوازده تن گردن نهند، نه آن‌که خبر از حکومت آنان در آینده داده باشد؛ بنابر این سخن پیامبر، ناظر به مقام ثبوت و واقع است نه مقام اثبات و خارج!

نکته پنجم: چنانچه اشاره شد، از معنای ظاهری حدیث که بگذریم، دانشمندان اسلام در تطبیق حدیث و پیدا کردن مصادیق آن به شدت دچار تحیر و سرگردانی شده‌اند و تا امروز نتوانسته‌اند مصادیق راضی کننده‌ای ارائه دهند. دلیلش هم روشن است. پس از رحلت پیامبر(ص) از خلفای اربعه که بگذریم، تنها دو گروه از قریشیان بر مسند حکومت تکیه زده‌اند که آن عبارت بودند از دو سلسله امویان و عباسیان که هیچ یک از این دو سلسله تعدادشان با عدد دوازده همخوانی ندارد. از این رو، دانشمندان اسلام برای آن‌که بتوانند آنها را با عدد دوازده هماهنگ کنند، به تکلفات بعیده‌ای تن داده‌اند؛ حتی گاه امثال یزید و ولید را هم جزء آنان شمرده‌اند؛ ولی با این حال نتوانستند به هیچ وجه مصادیق قابل قبولی را برای این حدیث بیابند. اگر پیشداوری‌ها کنار گذاشته شود، می‌توان با اندک تأملی دریافت که این روایت تنها با مصادیق ائمه اهل بیت از آل رسول مکرم اسلام(ص) قابل انطباق است. البته آن روز که این حدیث توسط محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۶) در کتاب صحیح جا می‌گرفت، وی نمی‌دانست که این حدیث چقدر می‌تواند سندی گویا بر حقانیت شیعه دوازده امامی باشد؛ زیرا بخاری در زمان حیات امام عسکری(ع) درگذشت، تا آن زمان هنوز عصر دوازده امام شیعه به پایان نرسیده بود؛ از این رو آنان فکر نمی‌کردند که این حدیث چقدر مایه دردسر برای آیندگان خواهد بود.

آیندگانی که با عصبانیت کوشیدند تا ذهن‌ها را از درک حقیقت این حدیث دور کنند. ابن کثیر - از شاگردان ابن تیمیه - در تفسیر آیه ۱۲ سوره مائده، آن‌گاه که درباره وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا[۱۷] بحث می‌کند، پس از یادکرد حدیث اثنی عشر و بیان تبیین احتمالات گوناگون می‌نویسد: و في التوراة البشارة بإسماعيل و أن يقيم من صلبه اثنا عشر عظيما؛ «در تورات، به اسماعیل بشارت داده شده و اینکه از نسل وی دوازده بزرگ به پا خیزند». آن‌گاه می‌افزاید: «این دوازده بزرگی که در تورات آمده است، همان خلفای اثنا عشرند که در حدیث پیامبر(ص) بیان شده است»[۱۸].

سپس ابن کثیر می‌افزاید: و بعض الجهلة ممن أسلم من اليهود إذا اقترن بهم بعض الشيعة يوهمونهم أنهم الأئمة الاثنى عشر فيشيع كثير منهم جهلا و سفها؛ «برخی از جاهلان یهود وقتی به اسلام روی آوردند چون با برخی از شیعیان تماس داشتند از روی جهالت و سفاهت بسیاری از آنان به تشیع روی آوردند»[۱۹]. این گزارش ابن کثیر نشان می‌دهد یهود آن عصر، تنها مصداق عبارت تورات درباره دوازده بزرگ از نسل اسماعیل را، امامان دوازده‌گانه شیعه می‌دانستند. همچنین ابن کثیر در کتاب دیگرش مطلب فوق را از استادش - ابن تیمیه - نقل می‌کند، وی از قول ابن تیمیه می‌نویسد: و غلط كثير ممن تشرف بالإسلام من اليهود فظنوا أنهم الذين تدعوا إليهم فرقة الرافضة فأتبعوهم؛ «بسیاری از پیروان یهود هنگامی که به دین اسلام روی آوردند، به اشتباه تصور کردند که بشارت تورات، در ارتباط با دوازده امامی است که فرقه رافضه (شیعه) به آن دعوت می‌کند، از این رو آنها هم شیعه شدند»[۲۰]. جالب توجه آن‌که در تورات فعلی هم، بر اساس گزارش کارشناسان زبان عبری، این بشارت همچنان وجود دارد و آن عبارت است از: «فی لیشاعیل بیرختی أوتو، فی هفریتی أوتو فی هربیتی بمئودا شنیم عسار نسیئیم یولید فی نتتیف لکوی کدول».

علامه عسکری متن فوق را به عربی چنین ترجمه کرده‌اند: و اسماعيل أباركه و أثمره و أكثره جدا جدا، اثنا عشر إماما يلد، و أجعله أمة كبيرة؛ «و اسماعیل را مبارک گرداندم، پرثمر کردم و به صورت جدی تکثیرش نمودم، دوازده امام از اوست و او را امتی بزرگ قرار دادم»[۲۱]. سؤال این است اگر حدیث «اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً» همان بشارتی است که در تورات آمده، بنابراین باید آن دوازده خلیفه از نسل اسماعیل و ابراهیم خلیل الرحمان(ع) باشند. آیا می‌توان امثال یزید یا دیگر خلفای جور اموی و عباسی را از برکت‌های ابراهیم و اسماعیل(ع) دانست؟! آیا از نظر وهابیان، تورات به آمدن امثال مروان بن حکم به عنوان بزرگانی از نسل اسماعیل بشارت داده است که پیامبر اسلام(ص) وی را لعنت کرده است؟! از شگفتی‌ها اینکه، وهابیان و اربابان فکری‌شان وقتی با این حدیث مواجه می‌شوند به جای آن‌که در معنای حدیث دقت کنند و به دنبال مصادیق واقعی آن دوازده نفر بگردند، با خشم و کینه بر شیعه دوازده امامی می‌تازند.

ابن کثیر می‌نویسد: و ليس المراد بهؤلاء الخلفاء الاثنى عشر الأئمة الاثنى عشر الذين يعتقد فيهم الاثنى عشرية من الروافض لجهلهم و قلة عقلهم؛ «مراد از این حدیث دوازده امامی که شیعیان اثنی عشری از رافضی‌ها قائل‌اند نیست، برای این که آنها جاهل‌اند و عقلشان کوتاه است»[۲۲]. این است میزان فهم دانشمندانی چون ابن کثیر. وی به جای آن‌که معنایی صحیحی از این حدیث ارائه دهد، با توهین به شیعه می‌خواهد جلوی ذهن‌ها را ببندد تا مبادا کسی ناخودآگاه به معنی حدیث پی ببرد. راستی! چرا ابن کثیر این قدر عصبانی شده است؟ نکند فهمیده اگر هر انسان منصفی، به دور از تعصب و پیشداوری با این حدیث مواجه شود، به حقانیت شیعه پی خواهد برد؟! اکنون به فرض اگر شیعه، کم عقل و بی‌خرد باشد گناه این حدیث چیست که نباید به معنی دوازده امام معصوم باشد؟! چرا ابن کثیر که عقل کل است خودش معنای صحیحی برای این حدیث افاضه نمی‌فرمایند؟!

شگفت‌انگیزتر آن‌که برخی از دانشمندان به این دلیل که این حدیث منطبق بر قول شیعه است آن را انکار کرده‌اند؛ یعنی از حیث سند و دلالت، هیچ مشکلی در این حدیث ندیدند، تنها اشکالش از منظر اینها این است که این حدیث فقط با مذهب شیعه قابل انطباق است؛ به همین دلیل این حدیث را - به رغم اذعان به صحتش - رد کردند. عظیم آبادی - از دانشمندان اهل سنت - در عون المعبود، از قول ولی الله محدث می‌نویسد: و قد استشكل في حديث «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ ظَاهِراً إِلَى أَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و وجه الاستشكال أن هذا الحديث ناظر إلى مذهب الاثنا عشرية الذين أثبتوا اثنى عشر إماما؛ در این حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» اشکال شده و وجه اشکالش آن است که این حدیث ناظر به مذهب شیعه اثنی عشریه هست که قائل به دوازده امام‌اند [از این رو این حدیث قابل قبول نیست]»[۲۳].

حدیث اثنی عشر، در مقام انشا صادر شده است نه در مقام اخبار، منظور از انشا این است که پیامبر اکرم(ص) با این حدیث از امتش می‌خواهد که اگر سربلندی و عزت می‌خواهند، کلیدش نزد این دوازده نفر است، سرپرستی آنها را بپذیرند تا به سربلندی و عزت برسند. این روایت درصدد خبر از آینده نیست. نتیجه دیگر آن‌که این حدیث جز با امامان دوازده‌گانه شیعه با هیچ مصداق دیگری قابل انطباق نیست؛ به همین دلیل، شارحان حدیث هرچه تلاش کرده‌اند تا معنای محصلی غیر از این، برای حدیث ارائه دهند، راه به جایی نبرده‌اند، همین خودش نشان می‌دهد این حدیث، تنها با امامان دوازده‌گانه شیعه قابل تطبیق است.[۲۴]

منابع

پانویس

  1. صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  2. مسند احمد، ج۱، ص۳۹۸؛ مسند ابویعلی، ج۸، ص۴۴۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۰۱.
  3. صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  4. صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷.
  5. المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۶؛ المعجم الاوسط، ج۳، ص۲۰۱.
  6. صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  7. صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  8. صحیح مسلم، ج۶، ص۴.
  9. صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  10. صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  11. صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  12. مسند احمد، ج۵، ص۹۸.
  13. فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۴؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۵۸.
  14. فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۳.
  15. عمده القاری، ج۲۴، ص۲۸۱.
  16. عارضة الأحوذی، ج۹، ص۶۸.
  17. «و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
  18. تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
  19. تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
  20. البدایه و النهایه، ج۶، ص۲۸۰.
  21. معالم المدرستین، ج۱، ص۵۳۸ و ۵۳۹.
  22. تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
  23. عون المعبود، ج۱۱، ص۲۴۴.
  24. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۷۹-۲۸۸.