علم غیب امام در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

از مباحث پیرامون علم بحث علم غیب امام / مغیبات است. آیا امام علم غیب می‌داند یا خیر؟ اگر می‌داند دامنه آن چه مقدار است؟ آیا فقط در حوزه دین و شریعت الهی است یا اینکه همه امور را در بر می‌گیرد؟ ابن قبه رازی در این باره مواضع صریح و روشنی دارد که فهم آن مطالعه مبانی کلامی وی را می‌طلبد. او معتقد است غیب را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند و کسی که آن را برای بشر ادعا کند کافر است[۱]؛ از این‌رو امام علم غیب ندارد[۲]. کسی که علم غیب برای امام قائل باشد، کافر و خارج از اسلام است[۳]. ابن قبه رازی علم غیب امام را نظریه برخی از غلات می‌داند؛ چراکه امامیان معتقد به علم غیب برای امامان خود نیستند[۴] و این انتسابی است که مخالفان آن را به همه امامیه نسبت داده‌اند[۵]. ابن قبه رازی معتقد است اگر منظور از اثبات علم غیب برای امام، اثبات امامت اوست، به آن نیاز نیست؛ چراکه امامیه با علم غیبامامت امام را اثبات نمی‌کند، بلکه دلیل آنها فهم و علم امام در دین است[۶]. البته لازمه این نظریه ابن قبه رازی نفی مطلق علوم ویژه ائمه نیست؛ زیرا وی خود علم خاصی / فرابشری در حوزه دین و ناظر به شریعت را برای امام قائل است و بر آن صحه می‌گذارد، نکته‌ای که به روشنی از آثار ناقص بر جای مانده از او بر می‌آید.

در این باره می‌توان به دو نکته اشاره کرد. نخست اینکه ابن قبه رازی نصّ از امام پیشین و ظهور علم را از نشانههای امامت بر می‌شمرد[۷]. حال باید پرسید منظور از ظهور علم چیست؟ ابن قبه رازی بیان علم غیبی امام را از مصادیق ظهور علم می‌شناسد. او پیش‌گویی امام علی(ع) در جنگ نهروان را که از یاران امام ده نفر به شهادت می‌رسند و از نهروانیان ده نفر زنده می‌مانند، نوعی ظهور علم امام بیان می‌کند [۸]، علمی که شایسته است فصل فارق مدعیان امامت قرار گیرد[۹].

دومین نکته که از توجه ابن قبه رازی به علم غیب امام حکایت دارد، ردیه وی بر ابو زید علوی است که برای اثبات امامت دوازدهم(ع) به خبر کمیل استناد می‌کند[۱۰]. این روایت پیرامون علم حقیقی دین است که امام علی(ع) برای کمیل بن زیاد نخعی ایراد فرموده است. امیرالمؤمنین(ع) در این خبر از علم پر وسعت خود خبر می‌دهد و امامان را که حجتهای الهی‌اند، کسانی می‌داند که علم به حقایق امور یکباره در آنان راه می‌یابد؛ آنان می‌توانند ظاهر و مشهور یا خائف و مغمور باشند[۱۱]. این روایت به روشنی نوعی از علم غیب را برای امام اثبات می‌کند، روایتی که مقبول ابن قبه رازی بوده است.

بر پایه این انگارها می‌توان گفت ابن قبه رازی به مفهوم علم غیب برای امام باور داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته علم غیب مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. ابن قبه رازی علم خاص و ویژه‌ای برای امام قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری پیامبر می‌کند. او همه این علوم خاص ائمه را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر(ص) به امام رسیده است[۱۲]. او علم غیب را تنها مخصوص خداوند متعال می‌داند؛ یعنی علمی که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر علم خاصی باشد؛ که خداوند به کسی داده و تحت اراده او باشد، می‌توان آن را به امام نسبت داد[۱۳]؛ از این روست که ابن قبه رازی معتقد است امام بنده‌ای صالح و شایسته‌ای است که تنها عالم به کتاب خدا و سنت رسول اوست و از مغیباتی باخبر می‌شود که به او برسد[۱۴]. بر این اساس باید گفت حکم تکفیر و خروج از اسلام کسی که علم غیب را به امام نسبت می‌دهد، در نظریه ابن قبه رازی مخصوص کسی است که علم امام را هم‌سنخ با علم خدا بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود[۱۵].

شبهه وهابیان در علم غیب امام

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان در مورد امامان خود دچار غلو و زیاده‌گویی هستند. آنان این باورند که امامان‌شان علم غیب می‌دانند، در حالی که به تصریح قرآن علم غیب در انحصار خداست. قرآن می‌فرماید: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۱۶]. همچنین می‌فرماید: ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۱۷].

شیعیان در حالی برای امامان خود چنین علمی را قائل‌اند که خداوند آن را حتی از پیامبر اکرم(ص) سلب کرده است. خدا به آن حضرت دستور داده است تا این نکته را به صورت رسمی به همگان اعلام کند: ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۱۸]. همچنین فرمود: ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[۱۹]. این آیات به روشنی بیانگر آن است که شیعیان درباره امامان خود دچار زیاده‌گویی شده‌اند، وقتی پیامبر اسلام با آن عظمت، به چنین علمی دسترسی ندارد چگونه درباره دیگران می‌توان آن را ادعا کرد؟ مطلب دیگر آن است که اگر واقعاً امامان شیعه از چنین علومی برخوردار بودند، پس چرا نتوانستند خود را از شر دشمنان برهانند؟ مثلاً اگر امام حسین(ع) می‌دانست که در کربلا به شهادت می‌رسد، پس چرا خود را در آن گرفتاری انداخت؟ در حالی که قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ[۲۰].

رفتار امامان شیعه در عدم اجتناب از این‌گونه خطرات، بیانگر آن است که آنان هیچ اطلاعی از آینده نداشته و شیعیان درباره آنها دچار غلو شده‌اند!

پاسخ

در پاسخ به این شبهه چند نکته قابل ذکر است:

نکته نخست: آیاتی که درباره علم غیب گذشت همه از متن قرآن است و شکی در آنها نیست؛ ولی برای نسبت دادن یک مطلب به قرآن، باید همه آیات یک موضوع را گردآوری کرد و با جمع‌بندی آنها به یک اندیشه جامع قرآنی دست یافت. به صرف تمسک به چند آیه در یک موضوع، نمی‌توان حکم نهایی داد. در قرآن آیات دیگری نیز هست که به روشنی دلالت می‌کند بر اینکه خداوند از میان بندگانش، تعدادی را برمی‌گزیند و آنان را از غیب آگاه می‌سازد (این آیات در ادامه خواهد آمد). بنابراین باید کوشید تا مقصود این دو دسته آیات به ظاهر متعارض را دریافت؛ یعنی باید دانست چرا بخشی از آیات، علم غیب را تنها در انحصار خدا می‌داند و تعدادی دیگر آن را به برخی از پیامبران و برگزیدگان خدا نسبت می‌دهد؟! وجه جمعش این است که علم غیب دو نوع است:

  1. علم غیب ذاتی و استقلالی که مختص خداست؛
  2. علم غیب اعطایی و افاضی که خداوند به بندگان خاصش اعطا می‌کند.

بنابراین، آن دسته از آیات که علم غیب را مختص خدا می‌داند و حتی آن را از پیامبر اسلام(ص) سلب می‌کند، علم غیب ذاتی است و آن آیاتی که علم غیب را برای برخی از پیامبران اثبات می‌کند، علم غیب اعطایی است. این نفی و اثبات ظاهری به معنی تعارض و تنافی بین آنها نیست؛ بنابراین نمی‌توان با تمسک به آیاتی که در خصوص علم غیب ذاتی وارد شده است، به انکار علم غیب اعطایی مبادرت کرد.

نکته دوم: در آیات قرآن به روشنی بیان شده است که خدا از میان پیامبران برخی را برمی‌گزیند و آنان را در مواردی از غیب مطلع می‌سازد. قرآن می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۲۱]. همچنین می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۲۲]. از آنجا که کلمه «لکن» برای استدراک می‌آید؛ معنی آیه چنین می‌شود و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء ليطلعه على الغيب؛ یعنی، ولی خدا از میان رسولان خود هر کسی را که بخواهد بر می‌گزیند تا وی را از غیب آگاهش کند.

از این آیات استفاده می‌شود که برخی از پیامبران از علم غیب برخوردار بودند؛ زیرا تعبیر به ﴿مِنْ رُسُلِهِ با توجه به اینکه «من» تبعیضیه است، بیانگر آن است که برخی از پیامبران از علم غیب آگاهی داشتند. قرآن از قول عیسی مسیح(ع) نقل می‌کند که به قومش می‌فرمود: ﴿وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۲۳].

گذشته از این، از آیات قرآن استفاده می‌شود که به جز پیامبران، انسان‌های برجسته دیگری هم هستند که به این علم دسترسی دارند، قرآن از مصاحب موسی خبر می‌دهد که با اینکه پیامبر نبوده، به دلیل برخورداری از علم غیب، معلم موسی پیامبر شده است. قرآن می‌فرماید: «مصاحب موسی، سوار کشتی شد و آن را سوراخ کرد، طفلی را در ساحل کُشت و دیوار مخروبه‌ای را تعمیر کرد».

آن‌گاه وی در توجیه سوراخ کردن کشتی گفت: ﴿فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا[۲۴]. چنانچه ملاحظه می‌شود در این جا مصاحب موسی از غصب کشتی‌ها توسط پادشاهی ستمگر در آینده خبر می‌دهد که یک خبر غیبی است.

سپس در توجیه کشتن طفل گفت: ﴿وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا * فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا[۲۵].

چنان‌که ملاحظه می‌شود در اینجا دو نکته غیبی توسط مصاحب موسی بیان شده است: یکی آن‌که از آینده طفل مقتول خبر داده و دیگر اینکه خداوند به جای آن طفل، در آینده فرزندی شایسته به آن پدر و مادر عنایت خواهد کرد. همچنین در توجیه تعمیر کردن دیوار مخروبه گفته است: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ[۲۶]. در این آیه هم چنان‌که ملاحظه می‌شود چند نکته غیبی وجود دارد که مصاحب موسی به آنها اشاره کرده است.

از این آیات استفاده می‌شود که به جز پیامبران، افراد دیگری نیز هستند که می‌توانند به این توانایی و آگاهی دست یابند.

نکته سوم: در روایات فریقین ده‌ها روایت از پیامبر اکرم(ص) در دست است که بیانگر آن است پیامبر(ص) از آینده افرادی خبر داده است که دقیقاً همان مسئله اتفاق افتاده است. خبر پیامبر(ص) از شهادت امیر مؤمنان علی(ع) در ماه رمضان به دست شقی‌ترین انسان‌ها[۲۷]، خبر شهادت عمار به دست گروهی طغیانگر «تَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»[۲۸]. که به دست معاویه در جنگ صفین به شهادت رسید و خبر شهادت ابوذر در تنهایی «رَحِمَ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَمْشِي وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ‌، وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ»[۲۹]، نمونه‌هایی از این دست اخبار است که گذشت زمان، صحت این اخبار را نشان داده است.

بنابراین، اگر چنان که قرآن از پیامبرش در جایی علم غیب را سلب می‌کند و در جای دیگر پیامبر اکرم(ص) از اخبار غیبی سخن می‌گوید بین اینها هیچ منافاتی نیست، بلکه آیاتی از قبیل ﴿وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۳۰] درصدد نفی غیب ذاتی و استقلالی است وگرنه خداوند غیب به وسیله وحی را نه تنها از پیامبر اکرم(ص) نفی نکرده، بلکه در خطاب به آن حضرت فرموده است: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۳۱].

نکته چهارم: اما اینکه چگونه اهل بیت پیامبر(ص) از چنین علمی برخوردارند به یک لطیفه قرآنی اشاره می‌شود، قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۳۲]. منظور از ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ همان لوح محفوظ است که اسرار غیبی در آن نهان است.

حال باید دانست تطهیر شدگان که صلاحیت درک لوح محفوظ یعنی دریافت اسرار غیبی را دارند چه کسانی هستند؟ بر اساس نص قرآن اینان همان کسانی هستند که قرآن درباره آنها فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۳].

بر اساس روایات شیعه و اهل سنت، این آیه درباره پیامبر اکرم(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) و فرزندان آنان، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نازل شده است[۳۴].

بنابراین، اگر شیعیان نسبت به امامان خود بر این باورند که آنان به علم غیب دسترسی دارند ریشه‌اش به این آیات برمی‌گردد؛ زیرا امامان بزرگوار شیعه از اهل بیت پیامبر و مطهرون هستند که بر اساس تصریح قرآن به لوح مکنون (اسرار غیبی) دسترسی دارند.

جالب آن‌که قرآن، علم به بخشی از کتاب مکنون را به آصف بن برخیا - یکی از یاران سلیمان نبی(ع)- نسبت داده است: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۳۵].

نکته پنجم: اما این که گفتند: اگر امامان دارای چنین علمی هستند، پس چرا خود را از گرفتاری و مصیبت نجات نمی‌دادند؟ پاسخش آن است که آنان کنار علم به وقوع اصل گرفتاری و مصیبت، این را نیز از غیب می‌دانستند که خدا به آن راضی است یا خیر؟ و اگر خدا را راضی می‌دیدند، دیگر بر خلاف رضایت خدا هرگز اقدامی نمی‌کردند و به رضای الهی تن می‌دادند؛ بنابراین، اگر می‌گوییم امام حسین(ع) از شهادتش خبر داشت در واقع این را هم معتقدیم که آن حضرت می‌دانست خدا هم راضی به شهادتش در مسیر حق است و چون چنین است امام به این رضای الهی تن داده و به استقبال آن شتافته است. مناجات آن حضرت در لحظات آخر که می‌گفت: «الهي رضا برضاك و تسليما بقضائك»؛ «بار الها راضی به رضای تو و تسلیم قضای توام»، مؤید همین مطلب است.

بر این اساس، اشکال فوق از آنجا رخ داده است که آنان محدوده علم امام را در این مسئله، تنها در خصوص اصل مصیبت دیده‌اند، در حالی که امام علاوه بر آن، از این موضوع نیز باخبر است که آیا خداوند به این امر راضی است یا خیر؟ در واقع امام هم می‌دانست که در این حادثه شهید خواهد شد و هم می‌دانست که خداوند بنا به مصالحی بر این شهادت راضی است.

اما آیه القای نفس در هلاکت، ارتباطی با محل بحث ندارد. روشن است کسی که رضایت خدا را دنبال می‌کند، هر چند به شهادتش بینجامد، مرتکب هیچ خطایی نشده بلکه پرسودترین معامله را با خدایش انجام داده است؛ از این رو چنین فردی که جانش را آگاهانه به کف گرفته و برای کسب رضایت خدا، به استقبال مرگ و خطر شتافته، مشمول این آیه قرآن است که می‌فرماید: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ[۳۶].

علاوه بر این، آیه ۱۹۵ سوره بقره، از القای نفس در هلاکت نهی کرده است؛ ولی تن دادن به شهادت در راه خدا، هلاکت نیست بلکه تاج افتخاری است که خداوند به بندگان خاصش عنایت می‌کند.

افزون بر اینها اگر امامان که الگوی دیگران‌اند، می‌خواستند از علم غیب‌شان در حفظ جان خویش یا در منافع شخصی استفاده کنند، آیا در آن صورت می‌توانستند الگوی دیگران باشند؟ یا مردم می‌گفتند: آنها خودشان دارای علم غیب هستند، هر وقت هم ضرری بخواهد به آنها برسد خود را از مهلکه نجات می‌دهند، ولی به دیگران می‌گویند که در راه خدا فداکاری کنند! روشن است که در آن صورت، کسی آنها را به عنوان الگو نمی‌پذیرفت.

نکته ششم: از روایات اهل بیت(ع) در موضوع علم غیب‌شان استفاده می‌شود که علم غیب آنان مشروط به شرایطی است؛ از جمله اینکه هر وقت آنان اراده کنند که بدانند، می‌دانند. مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی تحت عنوان أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) إِذَا شَاؤُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا[۳۷] آورده است که روایات آن باب بیانگر آن است که هر وقت اهل بیت(ع) بخواهند چیزی را بدانند، می‌دانند؛ گویا علم غیب همانند یک کتاب بسته‌ای در اختیار آنان است و هر وقت بخواهند می‌توانند آن را بگشایند و پاسخ خویش را از آن پیدا کنند.

روشن است که اهل بیت(ع) زمانی اراده دانستن چیزی می‌کنند که اذن خدا را در آن احراز کنند؛ در غیر این صورت به خزانه علم غیب‌شان مراجعه نمی‌کنند. به همین دلیل شیعیان بر این باورند امیرمؤمنان علی(ع) که در «لیلة المبیت» در بستر پیامبر اکرم(ص) خوابید - گذشته از آن‌که هنوز به مقام امامت نرسیده بود - از آینده داستان آن شب بی‌خبر بود. دلیلش هم مدحی است که خداوند از فداکاری‌اش فرموده است؛ زیرا اگر ایشان به علم غیب می‌دانست که اتفاقی برایش نمی‌افتد، دیگر خوابیدن در بستر پیامبر(ص) افتخار و فضیلتی برای آن حضرت محسوب نمی‌شد؟! در صورتی که قرآن از آن به عنوان یک فضیلت یاد کرده، می‌فرماید: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۳۸].

علم غیب ذاتی در انحصار خداست؛ ولی خداوند بر اساس مصالحی آن را تا جایی که بخواهد، به برخی از اولیای خویش عطا می‌کند. از بندگان خدا کسانی بودند که بیشتر از پیامبران صاحب شریعت، بر علوم غیبی دسترسی داشتند، چنین چیزی در امت‌های پیشین سابقه داشته است، در امت اسلام که اشرف امت‌هاست هم، هیچ منعی بر آن نیست[۳۹].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷ و ۱۱۶.
  2. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  3. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶.
  4. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶ و ۱۱۶.
  5. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۷.
  6. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۶.
  7. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۹، ۱۱۳، ۱۱۵ و ۱۱۶.
  8. ابن قبه رازی نقل می‌کند امام علی(ع) در جنگ نهروان فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا عَبَرُوا النَّهَرَ وَ لَا يَعْبُرُوا وَ اللَّهِ مَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَنْجُوا مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»؛ به خدا سوگند خوارج از نهر نگذشته و نخواهد گذشت؛ به خدا سوگند از شما تا ده تن کشته نمی‌شوند و از ایشان تا ده تن زنده نمی‌مانند (ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰).
  9. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.
  10. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۴.
  11. درباره کمیل و خبر کمیل و منابعی که آن را به صورت کلی یا جزئی نقل کرده‌اند، ر. ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، میراث مکتوب شیعه در قرن نخستین، دفتر اول، ص۱۱۴-۱۲۲.
  12. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  13. گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است(از ص۶۷).
  14. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۰.
  15. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۵۲-۱۵۴.
  16. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  17. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  18. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  19. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  20. «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  21. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  22. «خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  23. «و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  24. «امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت» سوره کهف، آیه ۷۹.
  25. «امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد * پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند» سوره کهف، آیه ۸۰-۸۱.
  26. «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد» سوره کهف، آیه ۸۲.
  27. تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۴۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۵۴۳.
  28. صحیح مسلم، ج۸، ص۱۸۵.
  29. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۱.
  30. «و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  31. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  32. «که این قرآنی ارجمند است، * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  33. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  34. جامع البیان، ج۲۲، ص۵؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۹۳.
  35. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
  36. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  37. الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
  38. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  39. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص۲۸۹-۲۹۸