نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Jaafari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۲ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۲ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۰ توسط Jaafari(بحث | مشارکتها)
الفتوح: یزید در سال ۵۶، هجری، حج گزارد و اموال فراوانی را در مکه و مدینه قسمت کرد تا دلهای مردمان را با آنها به دست آورد. سپس در حالی باز گشت که مردم از او خشنود بودند. این خبر، میان مردم، شایع شد که معاویه میخواهد برای یزید، بیعت بگیرد و مردم در امر یزید، دو گروه بودند: برخی راضی و ساکت بودند و عدهای معترض. عقیبه اسدی، شاعر بصریان، از کسانی بود که بیعت یزید را ناپسند میداشت و با او دشمنی مینمود. شعری نیز در این باره سرود:... این خبر به معاویه رسید. او نیز ده هزار درهم برای او فرستاد تا زبانش را نگاه دارد. عقیبه در پاسخ سرود:... معاویه، ده هزار درهم دیگر برای او فرستاد و خبر آن به عبدالله بن همام سلولی، شاعر کوفیان، رسید که او نیز با یزیددشمن بود. او چنین سرود:... این شعر به معاویه رسید. گفت: ابن همام، هیچ چیز باقی ننهاده و حرمت ما را شکسته و ما را به خوردن سخینه، عیب کرده است. قصدی جز این ندارد که ما را از سرزمین آبادمان، بیرون کند. سپس معاویه برای او نیز ده هزار درهم فرستاد. چون به وی رسید، برای سپاس گزاری از معاویه، چنین سرود:... معاویه، پیوسته مردم را بر بیعت با یزید، رام میکرد و به نزدیکان، عطا مینمود و به دورترها نزدیک میشد تا آنجا که بیشتر مردم به اوگراییدند و به او پاسخ مثبت دادند[۱].[۲]
اسد الغابة: گفته شده که چون معاویه خواست برای پسرش یزید، بیعت بگیرد، برای شامیان سخن راند و گفت: ای شامیان! سن من زیاد و مرگم نزدیک شده است و میخواهم برای مردی عقدخلافت ببندم که مایه انسجام شما باشد و من هم، مانند یکی از شمایم (نظر خود را تحمیل نمیکنم). مردم بر عبدالرحمان بن خالد بن ولید، اتفاق کردند. این بر معاویه گران آمد؛ اما آن را در درون خود پنهان داشت. سپس، هنگامی که عبدالرحمانبیمار شد، ابن اثال نصرانی نزد او آمد و به وی سم نوشاند و او مرد. گفته شده که معاویه برای این کار، به ابن اثال فرمان داد[۴].[۵]
الفتوح: معاویه، ضحاک بن قیس و مسلم بن عقبه را فرا خواند و به آن دو گفت: آنچه را در بالش من است، بیرون بیاورید. آن دو، نوشتهای را بیرون آوردند که معاویه، پیشتر به خط خودش در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. این، عهدی است که معاویة بن ابی سفیان، امیر مؤمنان، برای پسرش یزید مینویسد و با او بیعت میکند و سفارش کارها را به او کرده و خلافت را پس از خود، برای وی قرار داده است و او را به مراقبت از رعایا و قیام به کارهایشان و نیکی به آنان، فرمان داده و او را «امیر مؤمنان» نامیده و به او دستور داده است که به شیوه دادگران و منصفان رفتار کند. بر جنایت، کیفر کند و بر نیکی، پاداش دهد. این تیره از قریش را بخصوص حفظ کند و قاتلاندوستان را براند و بنی امیه و خاندانعبد شمس را بر بنی هاشم، مقدم بدارد و خاندان مظلوم مقتول، امیر مؤمنان، عثمان بن عفان را بر خاندان ابوتراب و فرزندانش، پیش اندازد. پس هر کس این نوشته بر او خوانده شد و آن را پذیرفت و به اطاعت از فرمانروایش یزید بن معاویه شتافت، آفرین و صدآفرین به او! و هر کس که از آن سرپیچی کرد و امتناع ورزید، گردنش زده شود. این حکم، همیشگی است تا حق به اهلش باز گردد. و سلام بر آن کس که این نوشته بر او خوانده شود و آن را بپذیرد![۶].[۷]
تاریخ الطبری - به نقل از حسن بصری-: چهار گناه در معاویه بود که اگر تنها یکی از آنها در او بود، هلاکش میکرد: [اول:] با یاری نابخردان، بر این امت، مسلط شد و خلافت را بدون مشورت با امت و به زور، غصب کرد، در حالی که بازماندگان صحابه و فضیلتمندان، در میان آن بودند. [دوم:] پسر مست و خمار خود را جانشین خود کرد؛ پسری که ابریشم میپوشید و تنبک میزد. [سوم:] زیاد بن سمیه را به پدرش ابوسفیان ملحق کرد، با آنکه پیامبر خدا فرموده بود: «فرزند، متعلق به بستر خانواده است و برای زناکار، سنگ است». و [چهارم:] حجر بن عدی را کشت. وای بر او از حجر! وای بر او از حجر![۸].[۹]
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة): معاویه به هنگام احتضار، پسرش یزید را فرا خواند و به او چنین وصیت کرد: مراقب حسین بن علی، پسر دختر پیامبر خدا(ص) باش، که او محبوبترین افراد نزد مردم است. پس پیوند خویشیات را با او نگاه دار و با او مدارا کن تا کارت سامان بگیرد، و اگر کاری و شورشی از او پدیدار شد، من امید میبرم که خداوند، کار تو را با او به وسیله کسانی کفایت کند که پدرش را کشتند و برادرش را وا نهادند[۱۰].
تاریخ الطبری - به نقل از عوانه-: معاویه، هنگامی که در سال شصت هجری مرگش در رسید و یزید غایب بود، ضحاک بن قیس فهری - که فرمانده نگهبانانش بود - و مسلم بن عقبه مری را فرا خواند و به آنان، چنین وصیت کرد: وصیتم را به یزید برسانید [و بگویید]: مواظب حجازیان باش که ریشه تو هستند و هر یک از آنان را که بر تو وارد میشود، بنواز و از هر کس که غایب است، سراغ بگیر. و مراقب عراقیان باش و اگر هر روز هم از تو برکناری کارگزاری را خواستند، چنین کن، که از نگاه من، برکنار کردن کارگزاری، بهتر از بیرون آمدن صد هزار شمشیر بر ضد توست. و محافظ شامیان باش و آنان را خاصان و رازداران خود قرار ده، که اگر نیشی از دشمنت رسید، از آنان یاری میگیری و چون کار دشمنان را ساختی، شامیان را به سرزمینهای خود بازگردان، که آنان چون در جای دیگری اقامت گزینند، خویشان دگرگون میشود. و من از قریش، تنها از سه تن بیمناکم: حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر. اما ابن عمر، مردی است که دین، او را از پای در آورده و در برابر تو نمیایستد و چیزی نمیخواهد. اما حسین بن علی، او مردی کم پشتیبان است و امید میبرم که خدا، کار تو را با او به وسیله کسانی کفایت کند که پدرش را کشتند و برادرش را وا نهادند. او حقخویشاوندی با تو[۱۱] و نزدیکی به محمد(ص) دارد و مطمئن نیستم که عراقیان، تا او را به شورش نکشانند، دست از او بدارند. پس اگر بر او قدرت یافتی، از او در گذر، که اگر در روزگار من چنین کند، از او در میگذرم. اما ابن زبیر، حلیه گر و مکار است. اگر بر تو خروج کرد، به او بچسب و رهایش مکن، جز آنکه از تو صلح بخواهد. پس اگر چنین خواست، بپذیر و تا میتوانی، خون خویشانت (قریش) را مریز[۱۲].[۱۳]
↑هاشم (جد امام حسین(ع)) و عبد شمس (جد معاویه)، برادر بودند. به علاوه، یکی از خواهران معاویه، همسر پیامبر(ص) بود و یکی از خواهرزادگانش نیز همسر امام حسین(ع) و مادر علی اکبر.