جانشین کردن یزید
کوششهای معاویه برای جانشین کردن یزید
در کتاب الفتوح آمده است: یزید در سال ۵۶، هجری، حج گزارد و اموال فراوانی را در مکه و مدینه قسمت کرد تا دلهای مردمان را با آنها به دست آورد. سپس در حالی باز گشت که مردم از او خشنود بودند. این خبر، میان مردم، شایع شد که معاویه میخواهد برای یزید، بیعت بگیرد و مردم در امر یزید، دو گروه بودند: برخی راضی و ساکت بودند و عدهای معترض. عقیبه اسدی، شاعر بصریان، از کسانی بود که بیعت یزید را ناپسند میداشت و با او دشمنی مینمود. شعری نیز در این باره سرود:... این خبر به معاویه رسید. او نیز ده هزار درهم برای او فرستاد تا زبانش را نگاه دارد. عقیبه در پاسخ سرود:... معاویه، ده هزار درهم دیگر برای او فرستاد و خبر آن به عبدالله بن همام سلولی، شاعر کوفیان، رسید که او نیز با یزید دشمن بود. او چنین سرود:... این شعر به معاویه رسید. گفت: ابن همام، هیچ چیز باقی ننهاده و حرمت ما را شکسته و ما را به خوردن سخینه، عیب کرده است. قصدی جز این ندارد که ما را از سرزمین آبادمان، بیرون کند. سپس معاویه برای او نیز ده هزار درهم فرستاد. چون به وی رسید، برای سپاس گزاری از معاویه، چنین سرود:... معاویه، پیوسته مردم را بر بیعت با یزید، رام میکرد و به نزدیکان، عطا مینمود و به دورترها نزدیک میشد تا آنجا که بیشتر مردم به اوگراییدند و به او پاسخ مثبت دادند[۱].[۲]
کشتن عدهای از مخالفان جانشینی
در کتاب مقاتل الطالبیین نقل است: معاویه، دسیسه کرد و هنگامی که خواست یزید را جانشین خود کند، به امام حسن (ع) و سعد بن ابی وقاص، سم خوراند و آن دو در فاصلهای نزدیک به هم، در گذشتند[۳].
در کتاباسد الغابة نقل شده که: گفته شده که چون معاویه خواست برای پسرش یزید، بیعت بگیرد، برای شامیان سخن راند و گفت: ای شامیان! سن من زیاد و مرگم نزدیک شده است و میخواهم برای مردی عقد خلافت ببندم که مایه انسجام شما باشد و من هم، مانند یکی از شمایم (نظر خود را تحمیل نمیکنم). مردم بر عبدالرحمان بن خالد بن ولید، اتفاق کردند. این بر معاویه گران آمد؛ اما آن را در درون خود پنهان داشت. سپس، هنگامی که عبدالرحمان بیمار شد، ابن اثال نصرانی نزد او آمد و به وی سم نوشاند و او مرد. گفته شده که معاویه برای این کار، به ابن اثال فرمان داد[۴].[۵]
متن نوشته معاویه برای جانشین کردن یزید
از کتاب الفتوح نقل شده: معاویه، ضحاک بن قیس و مسلم بن عقبه را فرا خواند و به آن دو گفت: آنچه را در بالش من است، بیرون بیاورید. آن دو، نوشتهای را بیرون آوردند که معاویه، پیشتر به خط خودش در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. این، عهدی است که معاویة بن ابی سفیان، امیر مؤمنان، برای پسرش یزید مینویسد و با او بیعت میکند و سفارش کارها را به او کرده و خلافت را پس از خود، برای وی قرار داده است و او را به مراقبت از رعایا و قیام به کارهایشان و نیکی به آنان، فرمان داده و او را «امیر مؤمنان» نامیده و به او دستور داده است که به شیوه دادگران و منصفان رفتار کند. بر جنایت، کیفر کند و بر نیکی، پاداش دهد. این تیره از قریش را بخصوص حفظ کند و قاتلان دوستان را براند و بنی امیه و خاندان عبد شمس را بر بنی هاشم، مقدم بدارد و خاندان مظلوم مقتول، امیر مؤمنان، عثمان بن عفان را بر خاندان ابوتراب و فرزندانش، پیش اندازد. پس هر کس این نوشته بر او خوانده شد و آن را پذیرفت و به اطاعت از فرمانروایش یزید بن معاویه شتافت، آفرین و صدآفرین به او! و هر کس که از آن سرپیچی کرد و امتناع ورزید، گردنش زده شود. این حکم، همیشگی است تا حق به اهلش باز گردد. و سلام بر آن کس که این نوشته بر او خوانده شود و آن را بپذیرد![۶].[۷]
سخن حسن بصری درباره جانشینی یزید
از حسن بصری نقل است که: چهار گناه در معاویه بود که اگر تنها یکی از آنها در او بود، هلاکش میکرد: [اول:] با یاری نابخردان، بر این امت، مسلط شد و خلافت را بدون مشورت با امت و به زور، غصب کرد، در حالی که بازماندگان صحابه و فضیلتمندان، در میان آن بودند. [دوم:] پسر مست و خمار خود را جانشین خود کرد؛ پسری که ابریشم میپوشید و تنبک میزد. [سوم:] زیاد بن سمیه را به پدرش ابوسفیان ملحق کرد، با آنکه پیامبر خدا فرموده بود: «فرزند، متعلق به بستر خانواده است و برای زناکار، سنگ است». و [چهارم:] حجر بن عدی را کشت. وای بر او از حجر! وای بر او از حجر![۸].[۹]
وصیت معاویه به یزید، هنگام مرگ
در کتاب الطبقات الکبری آمده است که: معاویه به هنگام احتضار، پسرش یزید را فرا خواند و به او چنین وصیت کرد: مراقب حسین بن علی، پسر دختر پیامبر خدا (ص) باش، که او محبوبترین افراد نزد مردم است. پس پیوند خویشیات را با او نگاه دار و با او مدارا کن تا کارت سامان بگیرد، و اگر کاری و شورشی از او پدیدار شد، من امید میبرم که خداوند، کار تو را با او به وسیله کسانی کفایت کند که پدرش را کشتند و برادرش را وا نهادند[۱۰].
عوانه نقل میکند که: معاویه، هنگامی که در سال شصت هجری مرگش در رسید و یزید غایب بود، ضحاک بن قیس فهری - که فرمانده نگهبانانش بود - و مسلم بن عقبه مری را فرا خواند و به آنان، چنین وصیت کرد: وصیتم را به یزید برسانید [و بگویید]: مواظب حجازیان باش که ریشه تو هستند و هر یک از آنان را که بر تو وارد میشود، بنواز و از هر کس که غایب است، سراغ بگیر. و مراقب عراقیان باش و اگر هر روز هم از تو برکناری کارگزاری را خواستند، چنین کن، که از نگاه من، برکنار کردن کارگزاری، بهتر از بیرون آمدن صد هزار شمشیر بر ضد توست. و محافظ شامیان باش و آنان را خاصان و رازداران خود قرار ده، که اگر نیشی از دشمنت رسید، از آنان یاری میگیری و چون کار دشمنان را ساختی، شامیان را به سرزمینهای خود بازگردان، که آنان چون در جای دیگری اقامت گزینند، خویشان دگرگون میشود. و من از قریش، تنها از سه تن بیمناکم: حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر. اما ابن عمر، مردی است که دین، او را از پای در آورده و در برابر تو نمیایستد و چیزی نمیخواهد. اما حسین بن علی، او مردی کم پشتیبان است و امید میبرم که خدا، کار تو را با او به وسیله کسانی کفایت کند که پدرش را کشتند و برادرش را وا نهادند. او حق خویشاوندی با تو[۱۱] و نزدیکی به محمد (ص) دارد و مطمئن نیستم که عراقیان، تا او را به شورش نکشانند، دست از او بدارند. پس اگر بر او قدرت یافتی، از او در گذر، که اگر در روزگار من چنین کند، از او در میگذرم. اما ابن زبیر، حلیه گر و مکار است. اگر بر تو خروج کرد، به او بچسب و رهایش مکن، جز آنکه از تو صلح بخواهد. پس اگر چنین خواست، بپذیر و تا میتوانی، خون خویشانت (قریش) را مریز[۱۲].[۱۳]
منابع
پانویس
- ↑ «حَجَّ يَزيدُ فِي تِلكَ السَّنَةِ [أي سَنَةِ ۵۶ ه] فَفَرَّقَ بِمَكَّةَ وَ المَدينَةِ أمْوَالَاً كَثيرَةً يَشْتَرِي بِهَا قُلُوبَ النَّاسِ، ثُمَّ إنَّهُ انْصَرَفَ وَالنّاسُ عَنْهُ رَاضُونَ. قالَ: وَشَاعَ الخَبَرُ فِي النَّاسِ بِأَنَّ مُعاوِيَةَ يُريدُ أنْ يَأخُذَ البَيعَةَ لِيَزيدَ، وَ كَانَ النَّاسُ فِي أَمْرِ يَزِيدَ عَلى فِرقَتَينِ مِن بَينِ راضٍ وَسَاكِتٍ، أوْ قَائِلٍ مُنْكِرٍ. قالَ: فَكَانَ عُقَيبَةُ الأَسَدِيُّ شاعِرُ أهلِ البَصرَةِ مِمَّن يَكْرَهُ بَيْعَةَ يَزِيدَ وَيُبغِضُهُ، فَأَنشَأَ في ذلِكَ يَقولُ:... قَالَ: فَبَلَغَ ذلِكَ مُعاوِيَةَ، فَأَرْسَلَ إلَيْهِ بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ لِيَكُفَّ لِسَانَهُ، فَأَنشَأَ عُقَيبَةُ يَقولُ:... فَأَرسَلَ إلَيْهِ مُعَاوِيَةُ بِبَدَرَةٍ اُخْرى. وَبَلَغَ ذلِكَ عَبدَ اللّهِ بنَ هَمّامٍ السَّلولِيَّ شاعِرَ أهلِ الكوفَةِ، وَ كَانَ أيْضَاً مِمَّنْ يُبغِضُ يَزيدَ، فَأَنشَأَ يَقُولُ:... فَبَلَغَ ذلِكَ مُعَاوِيَةَ فَقالَ: مَا تَرَكَ ابنُ همّامٍ شَيْئاً، ذَكَرَ الحُرَمَ وعَيَّرَنا بِالسَّخينَةِ، مَا لَهُ إلّا يُخرِجُنا مِن جَنَّتِنا. قالَ: ثُمَّ وَجَّهَ إلَيهِ مُعاوِيَةُ بِبَدرَةٍ، فَلَمّا وَصَلَت إلَيهِ شَكَرَها لِمُعاوِيَةَ، ثُمَّ كَتَبَ إلَيهِ بِهذِهِ الأَبياتِ:...وَ لَمْ يَزَلْ مُعاوِيَةُ يَروضُ النّاسَ عَلى بَيعَةِ يَزيدَ، وَيُعْطِي المَقارِبَ ويُدانِي المُتَباعِدَ، حَتّى مالَ إلَيهِ أكثَرُ النَّاسِ وَأجَابُوه إلى ذلِكَ» (الفتوح، ج۴، ص۳۲۹).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۲۲.
- ↑ «دَسَّ مُعاوِيَةُ إلَيهِ [أي إلَى الإِمَامِ الحَسَنِ (ع)] - حِينَ أرَادَ أنْ يَعْهَدَ إلى يَزِيدَ بَعْدَهُ - وَإلى سَعْدِ بنِ أبي وَقّاصٍ سَمّا، فَمَاتَاً مِنْهُ فِي أيَّامٍ مُتَقارِبَةٍ» (مقاتل الطالبیین، ص۶۰).
- ↑ «قِیلَ: لَمَّا أرَادَ مُعَاوِيَةُ البَيعَةَ لِيَزيدَ ابْنِهِ، خَطَبَ أهلَ الشّامِ فَقالَ: يا أهلَ الشّامِ! كَبِرَتْ سِنّي وَقَرُبَ أجَلي، وَقَد أرَدتُ أنْ أعْقِدَ لِرَجُلٍ يَكُونُ نِظاماً لَكُمْ، وَإنَّما أنَا رَجُلٌ مِنكُم. فَأَصْفَقُوا عَلَى الرِّضا بِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ خالِدِ بنِ الوَليدِ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلى مُعاوِيَةَ، وأسَرَّها فِي نَفسِهِ. ثُمَّ إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ مَرِضَ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ ابنُ اُثالَ النَّصْرانِيُّ، فَسَقَاهُ سَمّا فَمَاتَ، فَقِيلَ: إنَّ مُعاوِيَةَ أمَرَهُ بِذلِكَ» (اسد الغابة، ج۳، ص۴۳۶).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۲۳.
- ↑ «دَعا مُعاوِيَةُ بِالضَّحّاكِ بنِ قَيْسٍ وَمُسْلِمِ بنِ عُقبَةَ، فَقالَ لَهُما: أخْرِجَا مَا فِي وِسَادَتِي، فَأَخْرَجَا كِتَابَاً كَتَبَ فيهِ مُعاوِيَةُ بِخَطِّهِ قَبلَ ذلِكَ: بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، هذا مَا عَهِدَهُ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ أميرُ المُؤمِنينَ إلَى ابنِهِ يَزيدَ، أنَّهُ قَد بايَعَهُ وَعَهِدَ إلَيهِ، وجَعَلَ لَهُ الخِلافَةَ مِن بَعْدِهِ، وَأمَرَهُ بِالرَّعِيَّةِ وَالقِيامِ بِهِمْ وَالإِحْسَانِ إلَيهِمْ، وَقَد سَمّاهُ «أميرَ المُؤمِنينَ»، وأمَرَهُ أنْ يَسيرَ بِسيرَةِ أهلِ العَدلِ وَالإِنصافِ، وَأنْ يُعاقِبَ عَلَى الجُرمِ، وَيُجازِيَ عَلَى الإِحْسَانِ، وأنْ يَحفَظَ هذَا الحَيَّ مِنْ قُرَيشٍ خاصَّةً، وأن يُبعِدَ قاتِلِي الأَحِبَّةِ، وأن يُقَدِّمَ بَني اُمَيَّةَ وآلَ عَبدِ شَمسٍ عَلى بَني هاشِمٍ، وأن يُقَدِّمَ آلَ المَظلومِ المَقتولِ أميرِالمُؤمِنينَ عُثْمَانَ بنِ عَفّانَ عَلى آلِ أبي تُرابٍ وَ ذُرِّيَّتِهِ. فَمَنْ قُرِئَ عَلَيهِ هذَا الكِتَابُ وَقَبِلَهُ حَقَّ قَبولِهِ وَبَادَرَ إلى طَاعَةِ أميرِهِ يَزيدِ بنِ مُعَاوِيَةَ، فَمَرحَباً بِهِ وَأَهْلاً، وَمَنْ تَأَبّى عَلَيهِ وَامتَنَعَ، فَضَربَ الرِّقابِ أبَدَاً حَتَّى يَرْجِعَ الحَقُّ إلى أهْلِهِ، وَالسَّلامُ عَلى مَنْ قُرِئَ عَلَيهِ وَقَبِلَ كِتَابِي هَذا» (الفتوح، ج۴، ص۳۴۷).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۲۴.
- ↑ «أربَعُ خِصَالٍ كُنَّ فِي مُعاوِيَةَ، لَو لَم يَكُن فيهِ مِنهُنَّ إلّا واحِدَةٌ لَكانَت موبِقَةً: اِنتِزاؤُهُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ بِالسُّفَهاءِ حَتَّى ابتَزَّها أمرَها بِغَيرِ مَشوَرَةٍ مِنهُم، وَ فِيهِم بَقَايَا الصَّحابَةِ وَذَوُو الفَضيلَةِ، وَاسْتِخلافُهُ ابنَهُ بَعدَهُ سِكّيرا خِمّيرا، يَلبَسُ الحَريرَ ويَضرِبُ بِالطَّنابيرِ، وَادِّعاؤُهُ زِياداً، وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ (ص): «الوَلَدُ لِلفِراشِ وَ لِلعَاهِرِ الحَجَرُ» وَقَتلُهُ حُجْراً، وَيلاً لَهُ مِن حُجْرٍ، مَرَّتَينِ!» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۷۹).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۲۵.
- ↑ «لَمَّا حُضِرَ مُعاوِيَةُ، دَعَا يَزيدَ بنَ مُعاوِيَةَ فَأَوْصَاهُ بِمَا أوصَاهُ بِهِ، وَقالَ: اُنظُر حُسَينَ بنَ عَلِيِّ بْنِ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسولِ اللّهِ (ص)؛ فَإِنَّهُ أحَبُّ النّاسِ إلَى النّاسِ، فَصِلَ رَحِمَهُ وَارفُقْ بِهِ يَصلُحْ لَكَ أمرُهُ، فَإِنْ يَكُ مِنْهُ شَيءٌ فَإِنِّي أرْجُو أنْ يَكْفِيَكَهُ اللّهُ بِمَنْ قَتَلَ أباهُ وَخَذَلَ أخَاهُ» (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۴۱؛ تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۱۴).
- ↑ هاشم (جد امام حسین (ع)) و عبد شمس (جد معاویه)، برادر بودند. به علاوه، یکی از خواهران معاویه، همسر پیامبر (ص) بود و یکی از خواهرزادگانش نیز همسر امام حسین (ع) و مادر علی اکبر.
- ↑ ابن اثیر نوشته است: «گفته شده: معاویه هنگام مرگش، این مطالب را در نامهای نوشت و از ضحاک بن قیس و مسلم بن عقبه خواست که آن نامه را به پسرش یزید برسانند» و این، درست است. «إنَّ مُعَاوِيَةَ لَمَّا حَضَرَهُ المَوتُ - وَذلِكَ فِي سَنَةِ سِتِّينَ - وَ كَانَ يَزِيدُ غَائِبَاً، فَدَعَا بِالضَّحّاكِ بنِ قَيسٍ الفِهرِيِّ وَ كَانَ صَاحِبَ شُرطَتِهِ وَمُسْلِمِ بنِ عُقبَةَ المُرِّيِّ، فَأَوْصَى إلَيْهِمَا، فَقَالَ: بَلِّغا يَزيدَ وَصِيَّتي: اُنظُر أهلَ الحِجَازِ فَإِنَّهُم أصْلُكَ، فَأَكرِم مَن قَدِمَ عَلَيكَ مِنْهُمْ وَتَعَاهَدْ مَن غَابَ. وَانظُر أهلَ العِراقِ، فَإِنْ سَأَلوكَ أن تَعزِلَ عَنهُمْ كُلَّ يَومٍ عَامِلاً فَافعَل، فَإِنَّ عَزْلَ عَامِلٍ أحَبُّ إلَيَّ مِن أنْ تُشْهَرَ عَلَيْكَ مِئَةُ ألفِ سَيْفٍ. وَانْظُر أهْلَ الشَّامِ فَليَكُونوا بِطانَتَكَ وَعَيبَتَكَ، فَإِنْ نَابَكَ شَيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَانتَصِر بِهِم، فَإِذا أصَبتَهُم فَاردُد أهلَ الشّامِ إلى بِلادِهِم؛ فَإِنَّهُمْ إنْ أقَامُوا بِغَيرِ بِلادِهِم أخَذُوا بِغَيرِ أخْلَاقِهِم. وَإنِّي لَسْتُ أخَافُ مِن قُرَيشٍ إلّا ثَلاثَةً: حُسَينَ بنَ عَلِيٍّ، وعَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ، وعَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَيرِ. فَأَمَّا ابنُ عُمَرَ، فَرَجُلٌ قَد وَقَذَهُ الدِّينُ، فَلَيسَ مُلتَمِسا شَيئا قِبَلَكَ. وأمَّا الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ، فَإِنَّهُ رَجُلٌ خَفيفٌ، وأرجو أن يَكفِيَكَهُ اللّهُ بِمَن قَتَلَ أباهُ وخَذَلَ أخاهُ، وإنَّ لَهُ رَحِما ماسَّةً وحَقّا وقَرابَةً مِن مُحَمَّدٍ (ص)، وَلَا أظُنُّ أهلَ العِراقِ تارِكيهِ حَتّى يُخرِجوهُ، فَإِن قَدَرتَ عَلَيهِ فَاصْفَحْ عَنهُ؛ فَإِنّي لَو أنّي صاحِبُهُ عَفَوتُ عَنهُ. وَأمَّا ابنُ الزُّبَيرِ فَإِنَّهُ خَبٌّ ضَبٌّ، فَإِذا شَخَصَ لَكَ فَالبُد لَهُ إلّا أن يَلتَمِسَ مِنكَ صُلحا، فَإِنْ فَعَلَ فَاقبَل وَاحْقِن دِمَاءَ قَومِكَ مَا اسْتَطَعتَ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۲۳).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۲۶.