برهان حرکت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

این برهان در متون فلسفی به ارسطو نسبت داده شده[۱] و از آن به عنوان روش فیلسوفان طبیعی در برابر فیلسوفان الهی یاد شده است[۲]. تقریر عمومی برهان به این گونه است که حرکتهای موجود در جهان هستی به فاعلی برای پیدایش نیازمندند و این نیاز تا هنگامی که حرکتی وجود دارد برقرار است و فاعل حرکت اگر خود نیز متحرک باشد باز نیازمند محرکی خواهد بود تا آنکه سرانجام بر اساس امتناع دور و تسلسل باید به محرّکی غیر متحرک برسیم که از آن به محرک اول یاد می‌شود[۳]. این برهان با تفصیل بیشتر در دو حوزه علت فاعلی و غایی چنین تقریر می‌شود: حرکت به معنای انتقال تدریجی از استعداد به فعلیت[۴]، نیازمند علت فاعلی و غایی است، پس هر متحرکی در سطح علت فاعلی به فاعل محرکی نیاز دارد که خود متحرک نباشد و در سطح علت غایی به هدف و مقصودی که به سویش پیش رود و این هدف خود ممکن است حرکتی به سوی هدفی دیگر باشد تا آنکه سرانجام این سلسله اهداف باید به کمال مطلق ختم شود[۵]. برهان حرکت در هر دو سطح علت فاعلی و غایی گاه بر مبنای مطلق حرکت در اجسام و گاه بر مبنای حرکت تکاملی نفس انسان و گاه بر مبنای حرکت افلاک در دستگاه کیهان‌شناسی فلسفی تبیین می‌شود[۶]. این برهان احتمالاً برای نخستین بار توسط ابن سینا به فلسفه اسلامی راه یافت[۷] و به سبب هماهنگی آن با نظام جهانبینی متکلمان از سوی آنان با استقبال مواجه شد[۸]، جز آنکه برهان مزبور در نظام فلسفه‌شناسی با مشکلی اساسی مواجه بود و آن اینکه حرکت از نظر مشائیان تنها در عوارض اجسام پذیرفته می‌شود؛ اما ذات اجسام، ثابت تلقی می‌گردد، بنابراین محرک نخستین را در چارچوب برهان حرکت می‌توان جسم یا صورت جسمیه شمرد. در این صورت ازلیت جهان ماده، قابل نقدپذیر نبوده، در نتیجه یا باید قِدَم جهان ماده را پذیرفت یا حرکت و حدوث را به ذات خداوند کشاند[۹]. این اشکال اساسی در نظریه حرکت جوهری ملاصدرا این گونه پاسخ یافت که حرکت عوارض اجسام از ذات آنها برمی‌آید، بنابراین اجسام در ذات خود نیز نیازمند محرکی هستند[۱۰]، با این حال نظریه حرکت جوهری نتوانست کمک شایانی به برهان حرکت کند؛ زیرا این برهان در هر حال برای اثبات واجب‌الوجود به دو ضمیمه «استحاله تسلسل» و «برهان امکان و وجوب» که خود برهانی مستقل در کنار برهان حرکت است، نیاز دارد. نظریه حرکت جوهری تنها توانست با افزایش دامنه و شمول برهان حرکت، آن را از چنبره جهان ماده خارج ساخته، برای اثبات لزوم ارتباط جهان ماده با جهان تجرد به آن یاری رساند[۱۱]. این امر مهم‌ترین عامل کم اهمیت دادن به برهان مذکور در منابع فلسفی و نیز پاره‌ای از منابع کلام فلسفی به شمار می‌رود.

ملاصدرا نخستین کسی است که به صراحت آیاتی از قرآن را بر این برهان تطبیق کرده است، گرچه فخررازی نیز پیش از او سعی کرده بود از مفهوم قرآنی خلق به تقریری از برهان حرکت برسد. وی براساس امتناع حرکت ازلی به نخستین حرکت رهنمون شده و آنگاه آن را مرادف مفهوم خلق تلقی می‌کند[۱۲]. در آیات ۷۵ ـ ۷۹ انعام از مناظره ابراهیم با مردم بابل سخن به میان آمده است: ﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِىٓ إِبْرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلْمُوقِنِينَ[۱۳]. سپس ابراهیم در مراحل متعددی، غیبت و پنهان شدن برخی خدایان ادعایی را دلیلی بر نفی ربوبیت آنها می‌شمرد: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ ٱلَّيْلُ رَءَا كَوْكَبًۭا قَالَ هَـٰذَا رَبِّى فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلْـَٔافِلِينَ * فَلَمَّا رَءَا ٱلْقَمَرَ بَازِغًۭا قَالَ هَـٰذَا رَبِّى فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ ٱلْقَوْمِ ٱلضَّآلِّينَ * فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمْسَ بَازِغَةًۭ قَالَ هَـٰذَا رَبِّى هَـٰذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّآ أَفَلَتْ قَالَ يَـٰقَوْمِ إِنِّى بَرِىٓءٌۭ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ حَنِيفًۭا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ[۱۴] در هیچ یک از تفاسیر تا دوره صدرالمتألهین به تطبیق آیات مزبور بر برهان حرکت برنمی‌خوریم، بلکه بیشتر سعی شده برهان حدوث و قِدَم از این آیات برداشت شود و البته گاه نیز مقدماتی از برهان حرکت برای تقریر برهان حدوث و قدم در ذیل این آیات به کار گرفته شده‌اند[۱۵]. صدرالمتألهین در دو کتاب اسفار[۱۶] و المبدء والمعاد[۱۷] در بیانی بسیار کوتاه، این روش رسیدن به خدا را همان برهان حرکت پنداشته است. تطبیق آیات مذکور بر این برهان پس از صدرا و البته تحت تأثیر او در برخی آثار گزارش شده و در بسیاری موارد به نقد کشیده شده است که پاره‌ای از آنها اساسا ناظر به کار آمدی برهان و پاره‌ای راجع به امکان برداشت آن از آیات است[۱۸]. در نقد این‌گونه برداشتها گفته شده است که با توجه به فضای نزول آیات در جامعه عربی که از مناقشات کلامی و فلسفی دور بوده، دلالت این آیات بر این گونه براهین دشوار می‌نماید[۱۹] و از سوی دیگر تحلیل محتوای داستان ابراهیم نشان می‌دهد که وی در این گفت و گوها با منکران خداوند مواجه نبوده تا نیاز به اثبات او باشد، بلکه روی سخن وی با معتقدان به خدا بوده که در مصداق آن اشتباه کرده یا برخی ویژگی‌های خداوند را به پدیده‌های دیگر نسبت می‌دادند؛ به عبارت دیگر و به تعبیری کلامی می‌توان گفت که ابراهیم در پی اثبات توحید ربوبی و نه واجب الوجود بوده است[۲۰]. افزون بر آیات مناظره ابراهیم با مردم بابل، صدرالمتألهین ارائه آیات الهی در آفاق و انفس: ﴿سَنُرِيهِمْ ءَايَـٰتِنَا فِى ٱلْـَٔافَاقِ وَفِىٓ أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ ٱلْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ شَهِيدٌ[۲۱] را اشاره به راههایی دانسته که در آنها خداوند و صفات وی به وسیله غیر او شناخته می‌شوند؛ مانند امکان برای ماهیت، حدوث برای خلق، حرکت برای جسم و..[۲۲]. و سبزواری نیز در تقریر برهان حرکت به آیاتی نظیر ﴿وَلِكُلٍّۢ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَٱسْتَبِقُوا۟ ٱلْخَيْرَٰتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا۟ يَأْتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ قَدِيرٌۭ[۲۳] و ﴿إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّى وَرَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌۢ بِنَاصِيَتِهَآ إِنَّ رَبِّى عَلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍۢ[۲۴] استناد می‌کند که از تسلط کامل خداوند بر پدیده‌ها و تعیین سرنوشتی برای هر یک خبر می‌دهند. این آیات در خصوص تقریری از برهان حرکت به کار گرفته شده‌اند که در سطح علت غایی به تقریر برهان می‌پرداخت[۲۵]. پاره‌ای آیات دیگر نیز بر نظریه حرکت جوهری تطبیق شده‌اند که از جهت مقدمه قرار گرفتن این نظریه برای برهان حرکت به این بحث مربوط می‌شوند. مهم‌ترین آنها، آیه ۸۸ نمل است که از حرکت ناآشکار کوهها خبر می‌دهد: ﴿وَتَرَى ٱلْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةًۭ وَهِىَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِ صُنْعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِىٓ أَتْقَنَ كُلَّ شَىْءٍ إِنَّهُۥ خَبِيرٌۢ بِمَا تَفْعَلُونَ[۲۶] یا آیاتی که از بازگشت تمام جهان آفرینش به سوی خداوند پرده برمی‌دارند: ﴿وَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَٰجِعُونَ[۲۷] یا آیاتی که خداوند را در هر لحظه در مقام آفرینش و ابداع وصف می‌کنند: ﴿يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۲۸].[۲۹].[۳۰]

منابع

پانویس

  1. شوارق الالهام، ص۴۹۴ ـ ۴۹۵.
  2. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۶۶؛ المباحث المشرقیه، ج ۲، ص۴۵۱.
  3. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۶۶؛ اسفار، ج ۶، ص۴۳؛ مجموعه آثار، ج ۴، ص۱۹۳ ـ ۱۹۵، «توحید»؛ ج ۵، ص۵۱۱ ـ ۵۱۳، «شرح منظومه»؛ ج ۸، ص۳۷۴ ـ ۳۷۵، «درسهای الهیات شفا».
  4. اسفار، ج ۳، ص۳۹ ـ ۴۰؛ نهایة الحکمه، ص۲۵۴.
  5. مفاتیح‌الغیب، ج۱، ص۳۲۹ـ۳۳۰؛ اسرار الحکم، ج ۱، ص۹ـ۱۰.
  6. اسفار، ج ۳، ص۳۸ ـ ۴۰؛ ج ۶، ص۴۲ ـ ۴۴؛ شوارق الالهام، ص۴۹۴ ـ ۴۹۵؛ شرح المنظومه، ج ۳، ص۵۰۷ ـ ۵۰۹.
  7. الشفاء، ص۳۳۵ ـ ۴۰۰.
  8. المباحث المشرقیه، ج ۲، ص۴۵۱؛ شرح باب حادی عشر، ص۴۹ ـ ۵۵.
  9. تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۳ ـ ۱۷۴؛ مدخل مسائل جدید، ص۱۵۸ ـ ۱۶۲.
  10. اسفار، ج ۶، ص۴۴.
  11. شوارق الالهام، ص۴۹۵؛ مجموعه آثار، ج ۶، ص۹۶۳؛ «اصول فلسفه و روش رئالیسم»؛ تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۴.
  12. التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص۲۲۳.
  13. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  14. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۵-۷۹.
  15. مجمع‌البیان، ج ۳، ص۵۰۲؛ التفسیرالکبیر، ج ۱۳، ص۵۲؛ روح المعانی، مج ۵، ج ۷، ص۲۹۴.
  16. اسفار، ج ۶، ص۴۳ ـ ۴۴.
  17. المبدء والمعاد، ص۲۳.
  18. مفاهیم‌القرآن، ج ۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۳؛ انوار بیان، ص۳۸۳ ـ ۳۸۷.
  19. تفسیر المنار، ج ۷، ص۵۵۹، ۵۷۲ ـ ۵۷۳.
  20. مفاهیم القرآن، ج ۱، ص۱۴۰ ـ ۱۴۱.
  21. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصّلت، آیه ۵۳.
  22. اسفار، ج ۶، ص۱۴.
  23. «و هر کس را قبله‌ای است که روی بدان می‌کند، باری، در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید. هرجا که باشید خداوند همگی شما را باز خواهد آورد، خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۴۸.
  24. «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کرده‌ام؛ هیچ جنبنده‌ای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
  25. همان، ص۴۲ ـ ۴۳.
  26. «و کوه‌ها را می‌نگری، آنها را ایستا می‌پنداری با آنکه چون گذار ابر در گذرند؛ آفرینش خداوند را (بنگر) که هر چیز را استوار آفریده است؛ بی‌گمان او از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره نمل، آیه ۸۸.
  27. «و میان خویش کار (دین) خود را پراکندند، همگی به سوی ما باز می‌گردند» سوره انبیاء، آیه ۹۳.
  28. «هر که در آسمان‌ها و زمین است از او درخواست دارد، او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
  29. المیزان، ج ۱۵، ص۴۰۲؛ مجموعه آثار، ج ۱۳، ص۱۸۹، «مقالات فلسفی».
  30. معموری، علی، مقاله «برهان حرکت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۵۳۱.