عدل الهی در نهج البلاغه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

عدل الهی از اصول مذهب شیعه به‌شمار می‌رود، بدین‌معنا که خداوند از هرگونه ظلم و ستم منزه است. خداوند متعال به‌عنوان خالق انسان‌ها به هیچ‌یک از بندگان خود ظلم نمی‌کند و با همگان براساس صفت عدالت عمل خواهد کرد. عدل الهی به‌معنای تساوی بین بندگان نیست. بل بدین‌معناست که هر موجودی به اندازه قابلیت‌ها و استحقاقش کمالات دریافت می‌کند. در آیات قرآن‌کریم، عادل بودن جزو صفات ثبوتیه خداوند است، یعنی در قرآن تنها به تنزیه خداوند از ظلم و ستم قناعت نشده، بلکه به‌طور مستقیم، صفت عدالت برای خداوند اثبات شده است. بنابراین عدالت از صفاتی است که باید خداوند را به آن وصف کرد[۱].

افزون بر قرآن کریم، امامان معصوم (ع)، به‌ویژه امام علی (ع) نیز بر این مسئله تأکید فراوان داشتند و در شرایط و زمان‌های مناسب به توضیح این مسئله پرداختند. امام علی (ع) می‌فرماید: شهادت می‌دهم که خداوند عادل است و با آفریدگان خود عدالت می‌ورزد. داوری است که حق و باطل را از یکدیگر جدا می‌کند[۲][۳].

گستره عدل الهی بر پهنه آفرینش سایه افکنده است. امام علی (ع) می‌فرماید: خداوندی که در وعده‌های خود راست‌گفتار است و از ستم کردن به بندگان به‌دور. میان مخلوقات به عدل و داد و در حکم خود بر آنان به عدل رفتار می‌کند[۴]. در منظر امام، شدت و جدیت خداوند در اجرای عدالت به‌حدی است که ایشان در مقام دعا خواستار رفتار کریمانه الهی با خخود می‌شود و می‌فرماید: خدایا، کار مرا به بخشایش خود واگذار کن، نه به عدالت (خویش)[۵]. امام (ع) در نهج البلاغه به‌مقتضای کلام، به ستایش خداوند به صفت عدل پرداخته و به روش عدالت‌محور پروردگار در مواجهه با بندگان اشارت دارد[۶]. می‌توان عدل الهی را مقدمه، پیش‌نیاز و سرلوحه عدل و عدالت بشری دانست که امام (ع) بر اجرای آن در تمامی شئون تأکید فراوان داشتند. امام (ع) می‌فرماید: به خدا سوگند، هر قومی که در نعمت فرو رفته بودند، نعمت از آنان گرفته نشد مگر به‌خاطر گناهانی که مرتکب شدند، زیرا خداوند بر بندگانش ستم نکند. اگر مردم آن‌گاه که غضب الهی به‌سویشان آید و نعمت‌ها را از آنان برطرف شود، صادقانه و خالصانه و شرمگینانه به پروردگارشان رو کنند و از صمیم‌دل او را بخوانند، قطعاً هر آنچه را از دست داده باشند، بازیابند و همه مشکلات و نابسامانی‌هایش به‌سامان آید[۷][۸].

رابطه عدل با اصول دیگر

بر اساس آموزه‌های اسلامی، توحید، معاد، نبوت و امامت، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل الهی آن‌جا که به توحید یا معاد مربوط می‌شود، در نگرش انسان به هستی و آفریننده آن و در جهان‌بینی او تأثیرگذار است. امام (ع) در ارتباط با عدل و توحید می‌فرماید: و او را از توحید و عدل پرسیدند، فرمود: توحید این است که خدا را به تصور درنیاوری و عدل این است که خدا را متهم نسازی[۹]. خداوند بر مبنای صفت عدل خویش و وعده‌ای که در قرآن کریم به بندگان داده است، پاداش و کیفر اعمال انسان را، هر چند به اندازه ذره‌ای، بی‌کم و کاست اعمال می‌کند[۱۰]. امام (ع) می‌فرماید: خداوند بر اطاعتش "پاداش" مقرر فرموده و بر مخالفتش "عذاب"، تا بندگانش را از سقوط در آتش خشم خود بازدارد و به بهشت رهنمون شود[۱۱]. و در بیانی کوتاه و شیوا می‌فرماید: سخن‌ها ضبط شود و رازها از پرده برون افتد و هرکس در گروه اعمال خویشتن است[۱۲][۱۳].

در فرازی دیگر درباره ارتباط عدل و معاد می‌فرماید: پیش آمده که چیزی (از خدا) خواسته‌ای و به آن نرسیده‌ای و (به‌جای آن) بهتر از آن را در این جهان یا آن جهان به تو داده‌اند یا آن را از تو بازداشته‌اند، زیرا بر نیاوردن خواسته‌ات برای تو بهتر بوده است. چه بسا چیزی را طلبیدی که اگر به تو می‌دادند، تباهی دینت را ر آن می‌دیدی. پس درخواست تو درباره چیزی باشد که نیکی آن برایت پایدار ماند و سختی و رنج را از تو دور کند که نه مال برای تو پایدار است و نه تو برای مال خواهی ماند[۱۴]. امام (ع) مسئولیت اعمال انسان را بر عهده خود او می‌داند و می‌فرماید: بی‌شک خدای متعال از شما درباره بندگانش بازخواست کند و از کردارهای کوچک و بزرگ و آشکار و پنهانشان پرسید. پس اگر عذاب کند شما ستم‌کارترید و اگر ببخشاید او بزرگوارتر است[۱۵][۱۶].

و در فرازی دیگر می‌فرماید: نه در آسمان و نه در زمین به اندازه ذره‌ای که در چشم آید یا صدای پایی که شنیده شود، در عدالت الهی خدشه وارد نیاید و جز حق و حق داوریِ عدل نباشد[۱۷][۱۸].

عدل و نبوت

عدل آن‌جا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می‌شود، یک مقیاس و معیار قانون‌شناسی است. به عبارت دیگر، عدل الهی اقتضا می‌کند که خداوند زمین را خالی از حجت خود باقی نگذارد و به‌وسیله ارسال پیامبران، حجت را بر بندگان تمام کند. اما آدم (ع) به آنچه نهی شد، اقدام کرد و علم خداوند درباره او تحقق یافت، تا آن که پس از توبه، او را از بهشت به‌سوی زمین فرستاد تا با نسل خود زمین را آباد کند و بدین‌وسیله حجت را بر بندگان تمام کرد. پس از وفات آدم (ع) زمین را از حجت خالی نگذاشت و میان فرزندان آدم (ع) و خود، پیوند شناسایی برقرار فرمود و قرن به قرن، حجت‌ها و دلیل‌ها را بر زبان پیامبران برگزیده آسمانی و حاملان رسالت خویش جاری ساخت تا این‌که سلسله انبیا با پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) به اتمام رسید و بیان احکام و انذار و بشارت الهی به سرمنزل نهایی راه یافت[۱۹]. هم‌چنین عدل الهی اقتضا می‌کند امت پیامبر (ص) پس از ایشان بی‌سرپرست رها نشوند تا به هلاکت و ضلالت افتند. امام علی (ع) در این‌باره می‌فرماید: رسول گرامی اسلام (ص) در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت‌های خود برگزیدند، زیرا آن‌ها هرگز انسان‌ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راه‌های روشن و نشان‌های استوار، از میان مردم نرفتند[۲۰][۲۱].

عدل الهی و قضا و قدر

منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیده‌ای کم و کیف و زمان و مکان خاص قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل به‌تدریج تحقق می‌یابد. نیز، منظور از قضای الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط، آن را به مرحله نهایی و حتمی می‌رساند. شیعه در مسئله قضا و قدر معتقد است که انسان نه به‌صرف قادریت و صاحب اختیار دانستن خداوند، خویشتن را مجبور می‌بیند و نه به‌واسطه مختار دانستن خود در امور، خداوند را از سلطنت و قادریت برکنار می‌داند، بلکه نگرش او جامع هر دو است. خداوند متعال انسان‌ها را مجبور به انجام کاری نمی‌کند تا این‌که به‌دلیل انجام آن عمل آن‌ها را عذاب کند و کار را به بندگان هم واگذار نکرده است، چرا که اگر آن‌ها را به خود واگذاشته بود، آنان را با امر و نهی محصور نمی‌کرد، بلکه اختیار انسان "امر بین الامرین" است[۲۲].

تدبیر مستمر عالم از خداوند است، ولی اختیار و گزینش اعمال از انسان. به‌عبارت دیگر علم و اراده ازلی خداوند به عمل اختیاری بندگان تعلق می‌گیرد. پس عمل اختیاری انسان‌ها به‌نوعی بر خواست و اراده خداوند متکی است. از این‌رو امام (ع) سرچشمه همه امور را به دست خداوند می‌داند و خداوند را علت اصلی ظهور پدید‌ه‌ها و بروز اتفاق‌ها برمی‌شمرد. در عین‌حال سرنوشت را انسان، خود، رقم می‌زند. انسان مجبور آفریده نشده است و می‌تواند در چارچوب قوانین و سنت‌های حاکم بر هستی، سرنوشت خود را بسازد و در هر جهت که اراده کند، پیش رود. علی (ع) انسان را اختیاردار خویش معرفی کرده است. هنگامی‌که شخصی از مردم شام از او پرسید: "آیا رفتنت به شام به قضا و قدر خدا بود؟" گفت: وای بر تو! شاید قضای لازم و قدر حتمی را گمان کرده‌ای. اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل است و نوید تهدید عاطل. خدای سبحان بندگان خود را امر فرمود که (در آنچه بدان مأمورند) دارای اختیارید و نهی کرد تا بترسند و دست بازدارند. آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک، بسیار. نافرمانی‌اش نکنند از آن رو که بر آنان چیره است و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند. پیامبران را به بازیچه نفرستاد و کتبا را برای بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‌ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق نکرد. این گمان کسانی است که کافر شدند. وای بر آنان که کافر شدند از آتش[۲۳][۲۴].

عدل الهی و آزمایش‌های خداوند

خداوند متعال برای اجرای عدالت در میان بندگان، آن‌ها را مورد آزمایش قرار می‌دهد. یکی از اهداف آزمایش الهی، تربیت و پرورش استعدادهای بندگان است. خداوند استعدادها، امکانات، کمالات و فضایل اخلاقی را به‌صورت نهفته در وجود انسان‌ها قرارداده است. این کمالات به‌وسیله آزمایش‌ الهی زمینه بروز می‌یابند. صفات درونی انسان نمی‌تواند معیاری برای پاداش یا کیفر باشند، مگر آن‌گاه که در اعمال انسان خودنمایی کنند. خداوند بندگان را می‌آزماید تا آنچه در درون دارند، در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر شوند. البته مقصود از امتحان بندگان برای تربیت و پرورش صفات عالی آن‌ها به این معنا نیست که همه می‌توانند صفات انسانی و ملکات اخلاقی را در اعمال خویش نمایان کنند، بلکه مقصود این است که امتحان خداوند زمینه‌های تربیت و پرورش را به‌وجود می‌آورد و گروهی که خواهان سعادت‌اند پرورش می‌یابند. اما برخی نمی‌توانند از این زمینه بهره برگیرند و صفات بد در آن‌ها نمایان می‌شود و در اعمال بد بروز می‌یابد[۲۵].

منابع

پانویس

  1. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۹.
  2. «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۹.
  4. «الَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵
  5. «اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ وَ لَا تَحْمِلْنِي عَلَى عَدْلِكَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷
  6. نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱
  7. «وَ ايْمُ اللَّهِ مَا كَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا، لِ «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»، وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فَاسِدٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸
  8. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۹-۵۶۰.
  9. «التَّوْحِيدُ أَلَّا تَتَوَهَّمَهُ، وَ الْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَه»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۷۰
  10.   فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ؛ سوره زلزال، آیه ۷ – ۸
  11. «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَضَعَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ، وَ حِيَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۸
  12. «الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ، وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ، وَ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۴۳
  13. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۰.
  14. «وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْ‏ءَ فَلَا [تُعْطَاهُ‏] تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقَى‏ لَكَ جَمَالُهُ وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لَا يَبْقَى لَكَ وَ لَا تَبْقَى لَه‏»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  15. «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۲۷
  16. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۰.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۳
  18. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۱.
  19. «فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ مِمَّا يُؤَكِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ وَ يَصِلُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ مُتَحَمِّلِي وَدَائِعِ رِسَالاتِهِ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله)‏ حُجَّتُهُ وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذُرُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۱
  20. «وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱
  21. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۱.
  22. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۱-۵۶۲.
  23. «وَيْحَكَ، لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً! لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً، وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً، وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً، وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا؛ "ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۷۸
  24. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۲.
  25. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۲.