عدل الهی در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

حاکمیت[۱] به معنای حق انحصاری دولت برای اعمال قدرت بر قلمرو سرزمینی خاص است. این حاکمیت به قدرت برتر امکان قانون‌گذاری و اعمال آن را به قدرتمندان عطا می‌کند. بر اساس منطق قرآن کریم، این حق باید از سرچشمه‌ای سیراب شود که خود، سر منشأ همه حقوق است، لذا حاکمیت مطلق و کامل در عرصه هستی و حیات سیاسی انسان‌ها تنها از آن خداوند بزرگ است. هیچ کس در نگاه اولی، به جز خداوند، حق حاکمیت بر انسان‌ها ندارد؛ زیرا انسان‌ها همه آزاد آفریده شده‌اند. در قرآن کریم، به صراحت هر گونه حاکمیت از آن خداوند اعلام شده است: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ[۲].

و هر گونه شریک و سرپرست در حکم خداوند و حاکمیت قانون او، انکار می‌شود[۳]. در آیات دیگر آشکارا ملک و حکومت را به خداوند استناد می‌دهد: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ[۴]. خداوند «رب» و مربی جهان و هستی است، این معنا را با توجه به کلمه «رب» می‌توان دریافت که در اصل به معنی مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می‌پردازد، آن‌گاه که مالک و صاحب اراده یک فرد، بخواهد او را در عرصه سیاسی تربیت و راهبری کند، به امری فرامی خواند که صلاح و خیر او در آن باشد، بر اساس آیات قرآن کریم، این خیر کامل، در حوزه حاکمیت الهی جلوه‌گر می‌شود، ساحتی که حاکمیت طاغوت را لغو می‌کند، بر ستم آن خط بطلان می‌کشاند و با آزادی انسان از سیطره حاکمان ناعادل، بستر را برای رسیدن جامعه به عدل و آزادی فراهم می‌سازد.

در قرآن کریم، خداوند می‌فرماید: ﴿رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَنِ[۵]. و در سوره طه می‌خوانیم: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۶]. این آیه، معنای ربوبیت مطلق خداوند بر همه هستی را نشان می‌دهد، او است که مالک و دارنده همه این جهان است و همو است که همه لوازم هدایت، تدبیر و تربیت او را در وجودش نهاده است و او را به آن سو راهبری کرده است. خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ[۷]. ربوبیت اگر تکوینی باشد، یعنی خداوند، همه هستی و موجودات را خلق کرده و همه امور آنها را اداره می‌کند؛ اما مظهر حاکمیت الهی که جوامع را به سوی عدالت، راهبری می‌کند، ربوبیت تشریعی است که با فرستادن پیام‌آوران و فروفرستادن کتاب‌های آسمانی، حاکمیت عادلانه را با تعیین دستورها، تکالیف و قوانین الهی زمینه‌سازی می‌کند. با این نگرش، تربیت و تدبیر همه امور به دست همان است که آفرید؛ خداوندی که انسان‌ها را پس از خلق، به حال خود، رها نکرده است و فیض و ربوبیتش در همه هستی و زندگی انسان‌ها جریان دارد؛ حال که فرد مسلمان این ربوبیت را می‌پذیرد، پس حاکمیت غیر او را قبول نمی‌کند و در جامعه، امر طاغوت‌ها را گردن نمی‌نهد.

در جهان‌بینی اسلام همه پدیده‌ها وابسته و آفریده یک قدرت برترند که آن قدرت برتر خداست که همه خصلت‌های ارزشی و زیبا وابسته به آن است و آن جهان‌بینی، به سیستم تربیتی انسان قالب و متد ارائه می‌دهد که در صورت عملی شدن، کل آفرینش در خدمت سعادت او گام بر می‌دارند. به بیان دیگر، جهان‌بینی توحیدی قالب دهنده تکالیف و وظایف انسان‌هاست و آن جهان‌بینی واقع‌گرایانه‌ای است که رابطه انسان را با خدا و طبیعت، در جهت تکامل انسان برقرار می‌نماید. وابستگی انسان و جهان به قدرت برتر مستلزم آن است که جهان را هدفدار بدانیم و به عنوان وجود مسئول در پی کشف آن هدف بر آمده و در آن مسیر گام برداریم؛ چون از نظر تکوینی تنها قدرت مطلق، او بوده و آگاه به مصالح مخلوقی است که خود آفریده و بر همین اساس دیگران حق هیچ‌گونه تحکم و فرمانروایی بر بندگانش را نداشته و اطاعت از غیر او محکوم می‌باشد، مگر آنانی که با اجازه او و در اطاعت از فرامین او جهت اجرای احکام او پا به میدان بگذارند[۸].

بنابراین بر اساس ربوبیت تشریعی، حاکمیت تنها از آن خداوند است و او است که راهبری و تدبیر زندگی سیاسی- اجتماعی انسان‌ها را بر عهده دارد. در قرآن کریم به این امر تصریح شده است: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۹]. با توجه به آنکه منطق الهی و اساس آفرینش بر عدالت بوده است، لذا تأکید می‌گردد که در امور اختلافی برای رسیدن به دادگری، امر و داوری خداوند را معیار و سنجه قرار دهند؛ زیرا او راهبر و تدبیرگر امور است: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي[۱۰]. در قرآن کریم در قرآن کریم، همه فرمانروایی‌ها از آن خداوند دانسته شده و او است که دارنده همه حاکمیت‌هاست: ﴿وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۱].

اساس نظام سیاسی اسلام، بر وحدانیت خداوند و حاکمیت عادلانه او بنا شده است و همه دستورهای نظم‌بخش از سوی او صادر می‌شود، توحید مبنای همه خردورزی، اندیشه و رفتار انسان به شمار می‌آید و سرچشمه قانون است، در این سامانه اندیشگی، انسان خلیفه خدا بر زمین و سرآغاز همه دگرگونی‌های سیاسی- اجتماعی و مسئول امور جامعه خویش شناخته می‌شود، با توجه به آن مبنا، انسان زندگی معنادار می‌یابد و به سوی هدف متعالی عدالت حرکت می‌کند. پس در حاکمیت و ربوبیت مطلق خداوند، همه زندگی انسان‌ها، باید از تربیت او تأثیر پذیرد و هنگامی می‌توان از جامعه تربیت شده مطلوب صحبت کرد که بر اساس دستورهای خداوند، تربیت یافته باشد و احکام دین در آن، به طور کامل و جامع، اجرا گردیده و از راه و مسیر تعیین شده، انحراف نیابد و گمراه نشود. این امر به ویژه در زندگی جمعی و امور سیاسی- اجتماعی، اهمیتی دو چندان می‌یابد، زیرا فرایند کارها پیچیدگی بسیار دارد و سود و زیان اجتماعی نیز بر همه زندگی آن جامعه اثر می‌گذارد و آن را متأثر می‌سازد.

در قرآن کریم بر حاکمیت عادلانه خداوند تأکید می‌شود: ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ[۱۲][۱۳] بلکه مردم و انسان‌ها به خودشان ستم می‌کنند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[۱۴][۱۵]. در اهمیت و ارزش حاکمیت دادگرانه جامعه بشری همین امر کافی است که بنیان وضع قوانین تشریعی در اسلام بر پایه عدالت است و هیچ قانونی را نمی‌توان یافت که در آن کوچک‌ترین ظلم و ستم یا تمایلی به بیداد داشته باشد[۱۶].

از همین بحث کلیدی، مشروعیت حکومت‌ها نیز به میان می‌آید که باید در مجالی دیگر به آن پرداخت؛ اما اشاره می‌شود که اگر حق انحصاری حاکمیت از آن خداوند است، پس همو است که می‌تواند این حق را به دیگران واگذارد و اگر کسی بدون توجه به منشأ حاکمیت ادعای قدرت کند و مردم را به سوی اطاعت از خود خواند، طاغوت است و حکومت او ظالمانه و نامشروع که مظاهر قرآنی آن، فرعون و نمرود می‌باشد؛ لذا در کلام الهی، به صراحت آمده که ملک و حاکمیت خاندان ابراهیم نیز از سوی خداوند بوده است: ﴿فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۱۷].

به تعبیر امام خمینی، از احکام روشن عقل که هیچ‌کس انکار آن را نمی‌تواند بکند، آن است که در میانه بشر قانون و حکومت لازم است و عائله بشر به تشکیلات و نظام‌نامه‌ها و ولایت و حکومت‌های اساسی نیازمند است. آنچه عقل خدا داده حکم می‌کند، آن است که تأسیس حکومت به طوری که بر مردم به حکم خرد لازم باشد، متابعت و پیروی از آن، از کسی روا و به جاست که مالک همه چیز مردم باشد و هر تصرفی در آنها بکند، تصرف در مال خود باشد و چنین شخصی که تصرف و ولایتش در تمام بشر به حکم خرد نافذ و درست است، خدای عالم است که مالک تمام موجودات و خالق ارض و سماوات است؛ پس هر حکمی که جاری کند، در مملکت خود جاری کرده و هر تصرفی بکند، در داده خود تصرف کرده است و اگر خدا به کسی حکومت داد و حکم او را توسط گفته پیغمبران، لازم الاطاعه دانست، بر بشر نیز لازم است از آن اطاعت کند و غیر از حکم خدا یا آنکه خدا تعیین کرده، هیچ حکمی را نباید بپذیرد و دلیلی هم ندارد که بپذیرد[۱۸].[۱۹]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. Sovereignty..
  2. «داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد» سوره انعام، آیه ۵۷.
  3. سوره کهف آیه ۲۶
  4. «بزرگوار است آنکه پادشاهی در کف اوست و او بر هر کاری تواناست * همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۱-۲.
  5. «پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست - آن (خداوند) بخشنده- که از سوی او اذن سخن گفتن ندارند» سوره نبأ، آیه ۳۷.
  6. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  7. «هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند؛ پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» سوره دخان، آیه ۸.
  8. عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص۲۹.
  9. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  10. «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره شوری، آیه ۱۰.
  11. «و با خداوند، خدایی دیگر (به پرستش) مخوان، هیچ خدایی جز او نیست، هر چیزی نابود شدنی است جز ذات او؛ فرمان او راست و (همگان) به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره قصص، آیه ۸۸.
  12. «هر کس کاری نیک انجام دهد به سود خویش و هر که بد کند به زیان خویش کرده است و پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست» سوره فصلت، آیه ۴۶.
  13. شبیه همین مضمون، ﴿ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «این برای کارهایی است که کرده‌اید و (بدانید) که خداوند با بندگان، ستمگر نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۲ و سوره انفال، آیه ۵۱؛ ﴿ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «این برای دستاوردی است که از پیش فرستاده‌ای و (بدان) که خداوند با بندگان، ستمکار نیست» سوره حج، آیه ۱۰؛ ﴿مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «سخن نزد من دگرگون نمی‌گردد و من با بندگان، ستمکاره نیستم» سوره ق، آیه ۲۹.
  14. «بی‌گمان خداوند بر مردم هیچ ستم روا نمی‌دارد امّا این مردمند که به خویش ستم می‌ورزند» سوره یونس، آیه ۴۴.
  15. شبیه همین مضمون، ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «و آنان بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا می‌داشتند» سوره بقره، آیه ۵۷؛ ﴿فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم می‌ورزیدند» سوره توبه، آیه ۷۰.
  16. سوره بقره آیه ۲۸۹، سوره حشر آیه ۷
  17. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  18. سید روح الله موسوی خمینی، کشف الاسرار، ص۱۸۲.
  19. سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۱۷۵-۱۸۰.