آزادی در حقوق اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

این اصطلاح معادل واژه لیبرته در زبان فرانسه و ریشه لاتین آن Libertas است که به مفهوم فقدان جبر و دوری از قید و بند است. آزادی، وضع، حال و رفتاری است که در آن شرایط و روابط جبری و سنگینی قدرت محسوس نباشد و بازدارنده حرکت ذاتی و طبیعی آدمی نشود. واژه آزادی در فارسی از ریشه پهلوی آزات به معنای وارسته، نجیب و جوانمرد است. از لحاظ اجتماعی، آزادی انواع مختلف دارد. آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی، آزادی فرهنگی و... نیز جنبه‌های متعدد دارد. آزادی انواع مختلف دارد. آزادی کردار و... آزادی شامل آزادی اندیشه و عقیده و امکان بروز آن در جامعه است و یکی از ارکان دموکراسی به شمار می‌رود. آزادی مترادف هرج و مرج و عنان گسیختگی نیست. در آزادی متعالی و سازنده، امر انتظام مستتر است. آزادی بدون انتظام درونی و برونی، نوعی هرج و مرج است که با ذات و آثار آزادی مغایرت دارد[۱].

آزادی عبارت از حقی است که به موجب آن، افراد بتوانند استعدادها و توانایی‌های طبیعی و خدادادی خود را به کار اندازند، مشروط بر آنکه آسیب یا زیانی به دیگران وارد نکنند. برای آزادی در بادی امر، دو برداشت متفاوت قابل تصور است:

در برداشت اول: آزادی به معنای عدم تقید به هرگونه جبر و فشار مادی، روانی و اخلاقی است. این وصف سلبی آزادی به معنای نبودن مانع است. از نظر هایک، آزادی به طور ساده عبارت از نبودن مانع است. مانع وقتی پیش می‌آید که رفتارهای یک فرد تابع اراده دیگری و در خدمت دیگری است؛ به این معنا که اراده کامل نیست، بلکه متأثر از اراده دیگری است. بنابراین، آزادی با تضمین دایره عمل خصوصی که در آن هر کس حاکم بر خویش است، آمیخته می‌شود. آزادی یک موجود انسانی عبارت از خودفرمایی آن است.

در برداشت دوم: آزادی رفتار عبارت از داشتن حق یا توانایی انجام این یا آن کار است. واژه آزاد معادل قانونی یا مجاز خواهد بود. آنچه که آزاد است نه اجباری و نه ممنوع است.

به این ترتیب، در مفهوم اول، موضوع عبارت است از آزادی عمل و آن به این معنا که آزادی عبارت از عدم اطاعت ذاتی از نیروهای خارجی است و در مفهوم دوم، موضوع عبارت از آزادی هنجاری است، یعنی انسان تابع یک قانون آمره نیست. این دو مفهوم چندان بی‌ارتباط با یکدیگر نیستند.

اعمال آزادی هنجاری، آزادی مادی را متبادر به ذهن می‌سازد. تنها فردی که از نیروی اجبارکننده خلاصی می‌یابد، از نظر حقوق آزاد است. از طرف دیگر، تعهد هنجاری به وسیله اعمال فشاری که خوبخود محروم کننده آزادی ماده است، دارای ضمانت اجرا می‌شود. این دومین مفهوم آزادی است که بدون شک نظر حقوقدان را جلب می‌کند. بنابر این، چنین به نظر می‌رسد که آزدی حقوقی را نمی‌توان تنها با عنصر عدم اطاعت از یک الزام حقوقی تعریف کرد. به عبارت بهتر، آزادی قابل اعمال نیست، مگر آنکه شخص برخورداری از آزادی‌های لازم را داشته باشد و دیگران حق تحمیل فشار بر این آزادی را نداشته باشد. با این ترتیب، آزادی حقوقی عبارت از الزام است؛ نه الزامی که بر فرد برخوردار از آزادی وارد شده باشد؛ بلکه الزام و تعهدی که برای دیگران ایجاد می‌شود. این آزادی حقوقی را می‌توان به منزله حق و طلب افراد نسبت به تمامی اعضای جامعه تحلیل کرد.

آزادی در جوهره وجود آدمی است و بعضی فلاسفه معتقدند که انسان، آزاد متولد شده است. با این ترتیب، طبع اولیه افراد مبتنی بر آزادی است. اما از آنجا که فرد در جامعه زندگی می‌کند، آلودگی‌های اجتماعی افراد را آرام آرام از طبع اولیه دور می‌کند و گرفتار طبع ثانوی می‌کند. دوران طولانی و استبداد و اختناق ملت‌ها را از ارزش‌های واقعی شان دور می‌کند تا آنجا که با گذشت زمان ایمان و اعتقاد خود را نسبت به این ارزش‌ها از دست می‌دهند. آزادی از جمله ارزش‌هایی است که در چنگال استبداد به زوال کشیده می‌شود و در نتیجه مردم نسبت به آن احساس بیگانگی می‌کنند و به تدریج خصلت آزادی‌خواهی را از دست می‌دهند. به این ترتیب، برای بازیافت آزادی‌ها تلاش و کوشش فکری و فرهنگی لازم به نظر می‌رسد. به هر حال، برای نفس آزادی موجود در جامعه تضمینی وجود ندارد. این آزادی‌خواهی است که به عنوان ماهیت و جوهره اصلی منجر به استقرار دموکراسی پایدار خواهد شد. به عبارت بهتر، اعتقاد به آزادی تعادل اجتماعی را به دنبال می‌آورد[۲].

آزادی چه به مفهوم فلسفی یعنی «اختیار» و چه به مفهوم حقوقی و سیاسی به معنای حق انتخاب از بزرگ‌ترین مواهب فطری و خدادادی انسان است و به دلیل تلازم آن با مسئولیت در حقیقت ملاک اصلی کرامت انسان است.

شعرا، نویسندگان، فلاسفه، حقوق‌دانان، صاحبان اندیشه سیاسی هر کدام به نوبه خود این همای دور از دست را ستوده و به گونه‌ای تعریف کرده‌اند. قرآن و نصوص اسلامی نیز با منطق خاص از این موهبت بزرگ به عظمت یاد کرده‌اند، قرآن بهترین تعبیر را به کار برده به جای تأکید بر حریت و آزادی، مانع آزادی را که «اکراه» است نفی اکید کرده است. ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۳] و فلسفه بعثت انبیا را گشودن قید و بندهای اسارت از زندگی انسان‌ها معرفی کرده است. ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۴].

آزادی در نصوص دیگر اسلامی نیز چنین ترسیم شده است: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۵]؛ انسان آزاد آفریده شده، نباید با قبول بردگی دیگران این موهبت بزرگ را از دست بدهد. با جمله رساتر و عام‌تر چنین بیان شده است: «النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ»[۶] همه انسان‌ها آزاد خلق شده و در هر حال آزادند.

بی‌گمان آزادی انسان می‌تواند شامل آزادی فرد در برابر دیگران و آزادی در برابر خدا و آزادی در برابر جامعه و هر نوع عامل محدود کننده باشد. اما در تمامی این عرصه‌ها وجود تکلیف، ناگزیر آزادی را در شکل توأم با مسئولیت مطرح می‌کند و آزادی مطلق هیچ‌گاه متصور، معقول، منطقی و در عمل وجود خارجی نخواهد داشت.

آزادی فردی عرصه‌های گوناگونی را شامل می‌گردد که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. آزادی فرد، در درون خود آگاه و ضمیر و وجدان؛
  2. آزادی فرد در عرصه اندیشه و تولیدات فکری؛
  3. آزادی فرد در عقیده، وابستگی‌های فکری و عاطفی؛
  4. آزادی فرد در گرایش‌ها و فعالیت‌های سیاسی؛
  5. آزادی فرد در اظهار و بیان عواطف، اندیشه و اعتقادات؛
  6. آزادی فرد در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی؛
  7. آزادی فرد در انتخاب در عرصه‌های آزاد.

مفهوم حق عمومی بودن (آزادی) آن است که دیگران باید برای این حق فردی در مورد هر فرد احترام قائل شده و از هرگونه تعرض به آنها خودداری کنند و عرصه را برای ابراز و اعمال آنها با ایجاد هر نوع مانع تنگ نکنند[۷].[۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فرهنگ سیاسی، ص۲۵.
  2. حقوق بشر و آزادی‌های سیاسی، ص۲۰۷ – ۲۰۹.
  3. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  4. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  5. نهج البلاغه، نامه۳۱.
  6. وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۴۳.
  7. فقه سیاسی، ج۷، ص۱۴۸.
  8. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۹۱.