بنی‌غفار در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

طایفه غفار که از آن به "بنی غفار" نیز یاد می‌‌شود، یکی از طوایف اصیل و اثرگذار عرب قبل از اسلام است که از غفار بن مُلَیْل بن ضمره نسب می‌‌برند. مردمان این قوم در جاهلیت بادیه نشین بوده و در مناطق میانی مدینه و مکه منزل داشتند. آنان در این ایام، بت می‌‌پرستیدند و از راه شبانی و نیز غارت کاروانها روزگار می‌‌گذراندند تا این که با طلوع خورشید اسلام رفته رفته به این دین در آمدند. منابع تاریخی از بنی غفار در جریان فتوحات مصر و نیز از نقش افرادی از این قبیله در واقعه کربلا و نیز قیام نفس زکیه سخن به میان آورده‌اند.[۱]

نسب غفار

بنی غفار از قبایل عدنانی و بطنی از بطون کنانه هستند[۲] که نسب از غفار بن مليل بن ضمرة بن بكر بن عبد مناة بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن إلياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان می‌‌برند.[۳] برخی نیز در تقسیم اعراب به دو دسته «عاربه» (اصیل) و «مستعربه» (غیراصیل)، از بنی غفار در شمار قبایل عاربه یاد کرده، این طایفه از ساکنان قدیمی منطقه نجد دانسته‌اند.[۴] غفار بن ملیل دارای فرزندانی به نامهای حرام، حارث، حاجب، لوزان، خفاجه، عبدالله و احیمس بود[۵] که از هر یک، سرشاخه‌های قبایلی چون بنی حرام،[۶] بنی حارثه،[۷] بنی حاجب، بنی عبدالله[۸] و بنی احیمس[۹] شکل گرفت و سپس هر یک از این سرشاخه‌ها، شاخه‌های ریزتری در میان غفار پدید آوردند که بنوجروه،[۱۰] بنوحاجب بن عبدالله،[۱۱] بنوحراق،[۱۲] بنوحرام،[۱۳] بنوحماس‌،[۱۴] بنو‌مُبَشِّر، بنوعبدالله بن حارثه، بنومعیص[۱۵] و بنونار[۱۶] از جمله آنانند.[۱۷] لازم به ذکر است که علاوه بر این قبیله، طایفه‌ای دیگر نیز به نام بنی غفار بن حاشم که از عمالقه و از ساکنان نجد بودند، با عنوان غفار شهرت یافته‌اند،[۱۸] که عدم خلط این دو قبیله باهم، دقت مضاعف و بیشتر محققین محترم را طلب می‌‌کند.[۱۹]

مواطن و سکونتگاه‌های بنی غفار

مردم غفار عمدتاً در جنوب مدینه یعنی در نیمه شمالی راه مکه به مدینه سکنا داشتند. شاخه‌هایی از آنان -به ویژه دو تیره بنونار و بنو‌حراق[۲۰]- در وادی الصَفراء،[۲۱] کراع الغَمیم (در ۸ میلی عُسفان)[۲۲] و بَعال (در نزدیکی سقیا)[۲۳] پراکنده بودند و مواضعی چون وَدّان (در ۸ میلی ابواء)[۲۴]و غَیْقَه (میان مکه و مدینه)[۲۵] عمده‌ترین مراکز جمعیتی آنان محسوب می‌‌شد. غفاری‌ها از غیقه به مدینه بسیار رفت و آمد داشتند.[۲۶] البته گزارشاتی هم مبنی بر سکونت بنی غفار در دیگر مناطق وجود دارد. انتساب "چاه رُوْمَه"[۲۷] و "اَضائة غفار" (آبگیر مانندی در مدینه) به غفاریان، دلیل ما بر استقرار برخی از آنان در این مناطق است.[۲۸] اَضائة غفار در ۱۰ میلی مکه قرار داشته[۲۹] و در گذشته به عنوان میقات بنوغفار مطرح بوده است.[۳۰] خَضْخاض در نزدیکی اضائه[۳۱]و نیز تَناضِب در یک منزلی مکه[۳۲] هم، به بنی غفار منسوب است. از دره‌ای در منطقه نجد به نام مَناصف هم به عنوان میقات دیگر غفار یاد شده‌است.[۳۳]-[۳۴] روستای ربذه هم از دیگر متعلقات قبیله غفار محسوب می‌‌شد.[۳۵] این روستا که در ۲۰۰ کیلومتری شرق مدینه و در موقعیت ممتازی در مسیر زیارتی کوفیان قرار داشت،[۳۶] در ایام حیات رسول خدا(ص)[۳۷] و به نقلی در دوران خلافت عمر بن الخطاب[۳۸] به عنوان چراگاه اختصاصی شتران صدقه و اسبهای مسلمانان تعیین گردید. علاوه بر آن، نامگذری و انتساب برخی از چاه‌های آب، منازل و نواحی، حکایت از سکونت جمعی از غفاریان در مناطق جنوبی مدینه دارد. از بدر،[۳۹] قاحه (= سُقیا)،[۴۰] شَبکه شَدَخ[۴۱] (یا شبکه جرح[۴۲] بغیبغه، غیقه و اذناب الصفراء[۴۳] به عنوان عمده آبهای بنی‌غفار یاد‌شده است.

غفار پیش از اسلام

بنی غفار در پیش از اسلام، از طریق دامداری و چوپانی[۴۴] امرار معاش می‌کردند. راهزنی آنان در مسیر کاروان‌های تجاری و غارت اموال حجاج موجب شده بود که در میان برخی قبایل به اهل سَلَّه (دزد)[۴۵] و سُرّاق الحَجیج[۴۶] مشهور شوند. علاوه بر آن، موقعیت جغرافیایی بنی غفار و سکونت آنان در مسیر قدیم تجاری مکه و شام، بر اهمیت تجاری این قبیله افزوده و آن را مورد توجه قریش ساخته بود. از این رو، قریش و دیگر بازرگانان مکه و شام تداوم توفیق تجاری خویش را مرهون روابط سالم با آنان و حفظ امنیت این مسیر می‌‌دانستند.[۴۷] آنها پیش از ظهور اسلام، با یهود خیبر[۴۸] و بنی اسلم[۴۹] همپیمان بودند، به گونه‌ای که نام غفار در بسیاری از گزاره‌های تاریخی با نام اسلم گره خورده است. غفاری‌ها نیز همچون بسیاری دیگر از اعراب جاهلی، بر کنار از نزاع‌های قبیله‌ای و جنگ‌های آن ایام نبودند چندان که نقل است روح عصبیت، فخرفروشی و عزت‌طلبیِ ابو‌منیعه غفاری موجب شد تا با خواندن رجزی در بازار عُکاظ، خود را عزیزترِ عرب معرفی کند و از مخالف گفتارش بخواهد پای وی را قطع کند. وقوع این حادثه، موجب بروز جنگی در جاهلیت به نام "فِجارِ دوم" و به قولی "فجار اول"[۵۰] شد که به "فِجار فخر" یا "فِجار رِجْل" هم مشهور است. بر پایه شعری از ابوعمرو شیبانی، دو تیره فراس و غفار از قبیله کنانه در نبرد اَتْم (موضعی در دیار بنو‌سلیم یا عراق) نیز شرکت داشتند.[۵۱] به گفته ابوعمرو شیبانی، میان غفار و بنولیث (از دیگر قبایل کنانی) نیز نبردی رخ داد که به پیروزی بنو‌لیث انجامید.[۵۲]-[۵۳] قبیله غفار به لحاظ دینی و عقیدتی، قبیله‌ای بت پرست بود و افراد این قبیله بتی مخصوص به نام «منات» را می‌‌پرستیدند. این بت که در خانه کعبه نگهداری می‌‌شد، از مشهورترین بت‌های دوران جاهلیت به شمار می‌‌رفت.[۵۴] پرستندگان این بت بر این اعتقاد بودند که قضا و قدر و اقبال در دست اوست؛ از این رو نزد آن می‌‌رفتند و جهت تقرب به او، هدیه و قربانی نثار می‌‌کردند.[۵۵] با این حال، و با وجود روحیه صحرانشینی در میان غفاری‌ها، بودند در این قبیله کسانی چون ابوذر که یکتاپرستی پیشه کرده بودند[۵۶] و از بقایای دین حنیف پاسداری می‌‌کردند.[۵۷] آبی اللحم غفاری هم از دیگر افراد این قبیله بود که در جاهلیت از خوردن گوشتهایی که برای بتان قربانی می‌کردند، اجتناب می‌کرد.[۵۸]

اسلام بنی غفار

غفاری‌ها از همان آغاز با بعثت رسول خدا(ص) در مکه آشنا شدند. وجود ابوذر به عنوان چهارمین یا پنجمین مسلمان[۵۹] و بازگشت او به میان قبیله‌اش و تبلیغ اسلام در نزد آنان[۶۰] خود دلیلی بر این ادعاست؛ اما در خصوص اسلام غفاریان، به جز معدودی که در دوران مکی یا اوایل هجرت، مسلمان شدند روایات مختلف است. برخی گزارش‌ها به اسلام ایماء بن رحضه غفاری بزرگ، خطیب و امام غفار به همراه نیمی از قبیله‌اش پیش از هجرت اشاره دارند.[۶۱] در مقابل، گزارشی حاکی از تصمیم ایماء یا پسرش خفاف برای یاری رساندن قریش در بدر به همراه مردان جنگی خود بر ضد پیامبر(ص) است.[۶۲] بر پایه خبر ابن اسحاق[۶۳] تیره‌های بنونار و بنوحراق از غفاریها دست‌کم تا زمان جنگ بدر مسلمان نبودند، چنان‌که رسول خدا(ص) به هنگام حرکت به سوی بدر به نامهای زشت[۶۴] [۴۸] این دو تیره و دو کوه آنان مُسْلِح و مخرئ تفأل زد و با پرهیز از ورود به مناطق آنان، راه دیگری را برگزید تا به ذَفِران رسید و از آنجا به بدر رفت.[۶۵]-[۶۶] روایت طبرانی[۶۷] نیز گواه اسلام آوردن غفار در مدینه است. نامه رسول خدا(ص) در سال دوم و در پی غزوه سَفَوان (واقع در نواحی بدر)[۶۸] به بنوغفار[۶۹] نیز نامسلمانی غفار را تا آن زمان و احتمال همکاری آنان را با دشمنان اسلام نشان می‌دهد. برخی زمان نوشتن نامه را پس از سال هفتم ذکر کرده‌اند.[۷۰] پیش از غزوه احد[۷۱] (سال سوم) یا خندق[۷۲] (سال پنجم) برخی از بزرگان یهود بنی‌نضیر برای جلب حمایت قریش در حمله به مدینه با بزرگان مکه ملاقات کردند. مکیان ضمن برشمردن صفات نیکوی خود، پیروان پیامبر(ص) را دزدان بنی‌غفار معرفی و از بزرگان یهود درباره برتری هریک از آیین اسلام و آیین بت پرستی قریش نظرخواهی کردند. یهودیان یاد شده آیین مکیان را برتر دانستند. آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا[۷۳] که در این خصوص نازل شده به این گفت و گو اشاره دارد. خداوند در این آیه این یهودیان را مؤمنان به بت و طاغوت معرفی کرده است. بنابر روایت عکرمه منظور از مؤمنین در آیه مجموعه‌هایی از جمله بنی‌غفارند که یهودیان، قریش را بر ایشان ترجیح داده‌اند.[۷۴] برخی نزول آیه ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ[۷۵] را نیز به این رخداد مرتبط دانسته‌اند؛[۷۶] اما این دو گزارش نیز نمی‌تواند به تنهایی به اسلام غفار تا قبل از غزوه احزاب (خندق) دلالت داشته باشد؛ زیرا مطرح کردن پیروی غفار از دولت مدینه، شاید با هدف تخریب چهره حضرت صورت گرفته و تنها می‌تواند مؤید اسلام برخی از غفاریان باشد، به خصوص آنکه برخی گزارش‌ها از اسلام ایماء بن رحضه غفاری (از بزرگان غفار) اندکی قبل از حدیبیه در سال ششم خبر داده‌اند.[۷۷] پس از صلح حدیبیه، که به موجب آن مسلمانان متعهد شده بودند که از آن پس تازه مسلمانانی را که به یثرب پناه می‌برند به مکه باز گردانند، پیامبر(ص) ابوبصیر نومسلمان را به مکه بازگرداند؛ اما وی گریخت و در مناطق بیابانی میان مکه و مدینه ماند. ۳۰۰ تن از غفاریان مسلمان همراه وی شدند و بر ضدّ قریش اقداماتی انجام دادند.[۷۸] این گزارش نیز احتمال اسلام آوردن غفار را در دوره مدنی و پیش از صلح حدیبیه تقویت می‌کند.

در خصوص نحوه اسلام غفار آمده است که آنان گرفتار خشکسالی شده، برای تهیه خوراکی، به مدینه آمدند و در ملاقات با رسول خدا(ص) خود را غفاری و بر آیین صابئی معرفی کرده، تصریح کردند که مسلمان نیستند. پیامبر(ص) در پایان آن روز فرمان داد مردم از غفاریها پذیرایی کنند. صبح روز بعد همگی آنان به مسجد مدینه آمده، مسلمان شدند[۷۹]-[۸۰] مسلمان شدن غفار، قریش را در برابر دعوت رسول خدا(ص) سرسخت‌تر کرد. آیه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ[۸۱] در این باره نازل شد.[۸۲] پیامبر خدا(ص) غفار را برای بسیاری از مردم سبب امتحان دانست[۸۳] و در برابر شماتت برخی، دایر بر پیروی راهزنانی چون غفار از رسول خدا(ص)، آن حضرت غفاری‌ها را دوستان خدا و رسول و از بهترین‌ها در قیامت برشمرده، از قبایل بزرگی مانند تمیم بهتر دانست. اسلام برخی از غفاریان با هدف حفظ جان و مال و به دور از ایمان بوده است، از این‌رو در مقاطع حساس، نفاق این دسته با سرپیچی از دستور رسول خدا آشکار می‌شد، چنان‌که آیه ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۸۴] به این امر اشاره دارد. در این آیه خداوند آنان را فاقد ایمان دانسته است.[۸۵]

برخی مفسران همچنین آیه ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ[۸۶] را در خصوص نفاق این گروه از غفار و برخی قبایل دیگر دانسته‌اند.[۸۷] در این آیه خداوند برخی‌از مسلمانان را نیز اهل نفاق خوانده و آنان را در دنیا و آخرت به عذاب خود تهدید کرده‌است. رسول خدا(ص) در سال ششم هجری قصد عمره کرد و برای فزونی جمعیت، قبایلی از جمله غفار را فراخواند. برخی از منافقان غفاری با بهانه کردن بی‌سرپرستی خانواده و نخلستانهایشان، تخلف کرده، عذر آوردند. آیه ﴿سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۸۸] در این باره نازل شد. خداوند در این آیه از نیّت قلبی آنان خبر می‌دهد و گفته‌ها و ادعاهای آنان را با اعتقادشان یکی نمی‌داند.[۸۹] همچنین آمده است که برخی از غفاریان در غزوه خیبر (در سال هفتم) پیامبر(ص) را یاری دادند[۹۰] و عمارة بن عقبه غفاری در این نبرد به شهادت رسید[۹۱] و غفار از غنایم خیبر بهره برد.[۹۲] این در حالی بود که برخی از قریش پیروزی یهود را با همکاری غفار و دیگر همپیمانان ایشان پیش بینی می‌کردند.[۹۳]-[۹۴] همچنین برخی گزارشات حاکی از حضور برخی از چهره‌های غفاری از جمله خفاف بن ایماء بن رحضه امام و خطیب غفار در حدیبیه و بیعت رضوان دارد.[۹۵] پیامبر(ص) در سال هشتم ابورُهم را مأمور فراخوانی غفار برای فتح مکه کرد[۹۶] و آنان به استعداد ۳۰۰ یا ۴۰۰ تن[۹۷] به مسلمانان پیوستند. ابوذر (و به قولی ایماء بن رحضه غفاری) در این غزوه، پرچم غفار را در دست داشت[۹۸] و همراه خالد بن ولید از سمت پایین مکه وارد آن شهر شدند.[۹۹] برخی ضمن گزارش از تخلّف برخی از غفاریان از دستور پیامبر(ص) برای شرکت در فتح مکه آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا[۱۰۰] را در این خصوص ذکر کرده‌اند.[۱۰۱]

بنی‌غفار در نبرد حنین نیز به پرچمداری ابوذر، شرکت داشتند؛[۱۰۲] اما در غزوه تبوک بیش از ۸۰ تن از ایشان از دعوت پیامبر(ص)، سرپیچی کرده،[۱۰۳] موجب ناخرسندی رسول خدا(ص) شدند.[۱۰۴] رخی مفسران[۱۰۵] مقصود از «الْمُعَذِّرُونَ» در آیه ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۱۰۶] را، آنان و دیگر کسانی می‌دانند که از شرکت در جهاد خودداری کرده، عذرهای واهی می‌تراشیدند. واقدی با اشاره به دعای پیامبر(ص) درباره برخی از مسلمانان و نفرین بر گروهی از عذرآورندگان تبوک آیه: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ[۱۰۷] را در این خصوص می‌داند.[۱۰۸] با هجرت غفاری‌ها به مدینه، رسول خدا(ص) زمینی به ایشان واگذار کرد، که در آن مستقر‌شده، مسجدی در آن بنا نهادند که از مساجد نُه‌گانه مدینه در عصر رسالت شمرده می‌شد.[۱۰۹]-[۱۱۰] گفته شده که پیامبر(ص) غفار را دوست می‌‌داشت و در مورد آن می‌‌فرمود: «خداوند غفار، غفار را بیامرزد».[۱۱۱] نیز در روایتی دیگر از ایشان آمده است که: «انصار و مزینه و جهینه و غفار و أشجع و هر که از بنی عبدالله بود موالی‌اند اما نه موالی دیگر مردم، خدا و رسولش مولای ایشان هستند».[۱۱۲]

بنی غفار پس از رحلت پیامبر

از نقش آنها در سقیفه و دوران ابوبکر،- جز آنچه که برخی منابع متأخر حکایت کرده‌اند،- گزارشی در دست نیست. بر اساس این گزارش، بنی غفار پس از رحلت رسول خدا(ص) در شمار مرتدان قرار نگرفتند و همراه با دیگر مسلمانان در جنگ‌های موسوم به رده مشارکت کردند.[۱۱۳] بر پایه برخی اخبار، جمعی از آنان در ایام خلافت عمر بن خطاب، همراه با عمرو بن عاص در فتوحات مصر شرکت داشتند. اما چون تعداد آنها برای داشتن رایت، دیوان یا محله‌ای خاص کافی نبود، با برخی تیره‌های عرب تحت یک رایت گرد آمده، به اهل‌الرایه معروف شدند و در محله رایت واقع در فسطاط مصر سکونت گزیدند.[۱۱۴] بعضی هم بر این اعتقادند که بنی غفار پس از شرکت در فتح مصر، در خطه قریش و انصار و اسلم و جهینه ساکن شدند. و چون عمرو بن عاص برای هر قبیله منطقه و محله‌ای ترتیب داد، گروهی از بنو غفار با عموزاده‌هایشان از بنی لیث بن بکر به سوی أتریب و گروهی از آنان با بنی اسلم و جذام به بسطه (مرکز الزقاریق فعلی)، و هریبط (مرکز ابو کبیر فعلی) و طرابیه (مرکز فاقوس و ابوحماد و التل الکبیر) رفتند.[۱۱۵] همچنین بنابر نقل قضاعی (ابوعبداللّه محمّد بن سلامة بن جعفر بن علی بن حکمون (متوفای ۴۵۴ق)، معروف به قاضی قضاعى، قاضی و فقيه شافعى مصر) در "خطط مصر"، بیوتی از بنی ضمره -که غفار بخشی از آنها بوده اند- همراه با قریش در سرزمین او، اشمونیین زندگی می‌‌کردند.[۱۱۶]برخی از غفاری‌ها نیز، پس از فتوحات اسلامی به عراق کوچ کرده، در بصره[۱۱۷] و کوفه[۱۱۸] ساکن گشتند.

از وقایعی که نام بنی غفار را در صفحات تاریخ در ایام خلافت عثمان ثبت کرد، همراهی گروهی از غفاری‌ها با ابوذر در ملاقات با عثمان که به تبعید وی به ربذه منجر شد، است.[۱۱۹]نقل است که آنان از برخورد ظالمانه عثمان با ابوذر خشمگین بودند.[۱۲۰] از نقش بنی غفار در دوران خلافت علی(ع) و مساعدت ایشان در جنگ‌ها، گزارشی به دست نرسیده است، جز آنکه آمده حَکَم (اقرع) بن عمرو غفاری از یاری آن حضرت خودداری کرد و به قاعدان پیوست. مردمانی از بنی غفار در حادثه کربلا نیز حضور داشتند. چندان که گفته شده عبدالله و عبدالرحمن پسران قیس بن ابی‌عروه غفاری -از بزرگان و شجاعان کوفه،-[۱۲۱] و جون بن احوی -مولای ابوذر- در این واقعه عظیم حضور یافتند و همراه با اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسیدند.[۱۲۲] از نقش غفاری‌ها در قیام نفس زکیه (۱۴۴ق) نیز گزارش‌هایی در دست است،[۱۲۳] هرچند با خیانت برخی از ایشان در هدایت نیروهای عباسی به مدینه، نفس زکیه به قتل رسید.[۱۲۴]-[۱۲۵]

موطن کنونی قبيله غفار

گفته شده که امروزه قبیله غفار -همانند بنی اسلم- در قبیله جذام هضم شده و به بطنی از بطون آن بدل شده است.[۱۲۶] علی‌رغم این گفته، برخی از منابع هم از سکونت کنونی طوایفی از این قوم در برخی کشورهای عربی خبر داده‌اند که کشورهای عربستان و شام و مصر از آن جمله‌اند. در عربستان، جمعی از مردم غفار که به خاندان "خلف" و "غفاری" معروفند، در استان ینبع ساکنند. ینبع در غرب شبه جزیره عربستان، در کناره کرانه شرقی دریای سرخ و در ۱۸۰۰ کیلومتری داخل مرزهای پادشاهی عربستان سعودی قرار دارد. تاریخچه ینبع، حداقل به ۲۵۰۰ سال پیش می‌‌رسد. سرزمین ینبع دارای نواحی و روستاهای بسیاری از جمله العیص در شمال شرقی ینبع و از مراکزی است که قافله‌های قریش در سفرهای زمستانی و تابستانی از آن عبور می‌‌کردند. شاید از همین روست که در جاهلیت، جنگ‌های زیادی در آن رخ می‌‌داده است.[۱۲۷] در شامات هم، جمعی از فرزندان ابوذر غفاری معروف به "الغفری" و "الغفاری" در سوریه و فلسطین و در نقاطی مانند دمشق، حمص، نابلس، خلیل و برخی شان در لبنان ساکنند که همگی آنها اصالتی دمشقی دارند و از یادگاران دوران سکونت ابوذر و خانواده‌اش در زمان خلافت عثمان هستند. در شهر الخلیل هم گروهی از آل خلاف که از نسل خلاف غفاری هستند، ساکنند.[۱۲۸] در مصر نیز گزارشاتی از سکونت جمعی از مردم بنی غفار در دست است. امروزه در منیا القمح و بلبیس در استان االشرقیه و نیز در القلیوبیه شرقی افرادی هستند که بیشترشان با لقب "الغفاری" شناخته می‌‌شوند. گفتنی است که غفاریانی هم هستند که لقب "الکنانی" خود را هنوز هم در الشرقیه حفظ کرده‌اند. بر اساس روایات تاریخی، گروهی از قبایل کنانه به رهبری غفار و مدلج همزمان با ایام حکومت فاطمیان در شمال افریقا، به مصر وارد شدند. مدتی بعد و در دوران حکومت صلاح الدین ایوبی در مصر، وی، قبایل کنانه را مأمور حفاظت از سواحل مرزی دمیاط در برابر حملات ناگهانی رومیان و صلیبیون کرد و این سرزمین را برای مدتی به آنها اقطاع نمود. لازم به ذکر است که مراد از قبیله غفار در اینجا نه فقط بنی غفار، بلکه فرزندان نعلیة بن ملیل که حکم بن عمرو بن مجدع بن حذیم بن حارث بن نعلیة بن ملیل از اصحاب و راویان حدیث و حاکم خراسان از جمله آنها بودند را نیز شامل می‌‌شده است.[۱۲۹]

رجال و مفاخر بنی غفار

بنی غفار نیز چونان قبایل بزرگ و تأثیر گذار دیگر عرب، خالی از بزرگان و نام آوران نام آشنا و مشهور نبوده است که بی‌تردید، ابوذر از نخستین مسلمانان و از ارکان اربعه شیعه، مشهورترین این افراد است. وی و همسرش لیلی (به قولی امیه، امه یا آمنه) دختر ابوصلت[۱۳۰] در شمار راویان حدیث نبوی(ص) بودند. از دیگر محدثان این قبیله هم می‌توان به ابو الاحوص،[۱۳۱] ابو حازم تمار،[۱۳۲] ابوالغصن ثابت بن قیس،[۱۳۳] صالح بن کیسان (فقیه، محدث، و استاد عمر بن عبد العزیز[۱۳۴] نافع بن عباس،[۱۳۵] عمرو بن سعد فدکی[۱۳۶]و صخر بن اسحاق حجازی[۱۳۷] که همگی از موالیان غفاری بودند اشاره کرد.[۱۳۸]

ابی اللحم غفاری از اشراف و شاعران عصر جاهلی و اسلام و از شهدای حنین (سال‌هشتم)،[۱۳۹] جمیل بن بصره غفاری،[۱۴۰] ایماء بن رحضه غفاری، بزرگ و نماینده غفاریان و به قولی پرچمدار بنوغفار در فتح مکه،[۱۴۱] ابورُهم از مهاجران و سرپرست شتران شیری رسول خدا(ص)، و مأمور فراخوانی غفار برای شرکت در فتح مکه و تبوک[۱۴۲]و ابوسریحه از اهل صفه و از یاران امام مجتبی(ع)[۱۴۳] از دیگر برجستگان غفاری به شمار آمده‌اند. ضمن این که از امیمه بنت قیس غفاری به عنوان یکی از صحابیات و روات حدیث پیامبر(ص)[۱۴۴] و از ام شریک دختر جابر[۱۴۵] و اسماء دختر نعمان[۱۴۶]نیز در شمار همسران پیامبر(ص) از تیره غفار نام برده شده است.[۱۴۷]

منابع

پانویس

  1. [سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  2. عمر رضا کحاله، معجم قبائل‌العرب، ج۳، ص۸۹۰.
  3. عمر رضا کحاله، معجم قبائل‌العرب، ج۳، ص۸۸۹-۸۹۰.
  4. ر. ک. جواد علی، مفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۹۵؛ ج۵، ص۱۱۶.
  5. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۵۵.
  6. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۵۵.
  7. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۵۶.
  8. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۵۷.
  9. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۵۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۸۶.
  10. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۷۲.
  11. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۸۶؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۹۶، ص۲۷۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۹، ص۲۸۲.
  12. قاضی ابرقوه، سیرة النبی(ص)، ج۲، ص۵۴۴.
  13. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۷۲.
  14. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۴۳۲.
  15. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۳۵۴.
  16. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۶.
  17. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  18. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۵۷.
  19. [سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۶‌؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۲؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۲۷.
  21. «و آن وادی ای است از نواحی مدینه کثیر النخل و الزرع». یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۲.
  22. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۳۸۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۱۴، ۴۴۳.
  23. یاقوت حموی، معجم‌البلدان، ج۱، ص۴۵۲؛ زبیدی، تاج العروس، ج۷، ص۲۳۰.
  24. یاقوت حموی، معجم‌البلدان، ج۱۵، ص۳۶۵ ـ ۳۶۶؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل‌العرب، ج۳، ص۸۹۰‌؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۵۲؛ ج۴، ص۱۳۷۴.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۵؛ ر.ک: ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۳۵۵؛ یاقوت حموی، معجم‌البلدان، ج۴، ص۲۲۲.
  26. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸‌، ص۳۴۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۱۱۸.
  27. یاقوت حموی، معجم‌البلدان، ج۱، ص۲۹۹ ـ ۳۰۰؛ ابن شبه، تاریخ‌المدینه، ج۱، ص‌۱۵۳.
  28. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۶۴؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۹، ص۲۳.
  29. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۱۴.
  30. واحدی، اسباب النزول، ص۲۴۹.
  31. بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۵۰۱..
  32. زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۴۸۹، «نضب».
  33. واحدی، اسباب النزول، ص۲۴۹.
  34. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  35. الهيلا *** منتدى قبيلة عتيبة، مقاله قبيلة غفار بين الماضي و الحاضر، صقرالعروبه.
  36. الهيلا *** منتدى قبيلة عتيبة، مقاله قبيلة غفار بين الماضي و الحاضر، صقرالعروبه.
  37. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۸۴؛ ابن شبه، تاریخ مدینه، ج۱، ص۱۵۵.
  38. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۵، ص۳۹۱.
  39. معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۳۱؛ طبری، جامع البیان، مج ۳، ج۴، ص۹۹؛ زبیدی، تاج‌العروس، ج۳، ص۳۴.
  40. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۴۴.
  41. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۲۲، ۳۲۸؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۷۷۹.
  42. ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۲۱؛ ابن اثیر، النهایه، ج۲، ص۴۴۱، «شبک».
  43. بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۶۵۹‌.
  44. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۵.
  45. بیهقی، دلائل النبوه، ج۳، ص۱۹۴.
  46. ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۳۶۳.
  47. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰.
  48. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۰۲.
  49. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۹.
  50. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۶۱.
  51. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۰۴.
  52. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۱، ص۲۱.
  53. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  54. جواد علی، مفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۹۵؛ ج۵، ص۱۱۶.
  55. مع الصحابه و التابعین(ابوذر غفاری)، ترجمه کمال السید.
  56. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۲.
  57. جواد علی، مفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۹۵؛ ج۵، ص۱۱۶.
  58. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۴۷.
  59. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۶‌، ص۱۲۶؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۳۸۴.
  60. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰‌۲۲۵.
  61. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۸۴، ۳۱۵؛ ج۸، ص۳۸۷.
  62. واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۰؛ ر.ک: قاضی ابرقوه، سیرة النبی(ص)، ج۲، ص۴۵۳؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۸.
  63. قاضی ابرقوه، سیرة النبی(ص)، ج۲، ص۵۴۴.
  64. ر.ک: صالحی شامی، سبل الهدی، ج۴، ص۷۹.
  65. بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۲۷.
  66. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  67. طبرانی، الاحادیث الطوال، ص۲۳.
  68. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۱۱.
  69. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۴.
  70. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول(ص)، ج۳، ص۲۵۸.
  71. بیهقی، دلائل النبوه، ج۳، ص۱۹۳.
  72. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۱۵۹؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۵۲ ـ ۴۵۳.
  73. «آیا به کسانی که بهره‌ای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریسته‌ای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران می‌گویند که اینان رهیافته‌تر از مؤمنانند؟!» سوره نساء، آیه ۵۱.
  74. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۰۱؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۲۴.
  75. «بی‌گمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بی‌پساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
  76. ‌ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۹۷۳.
  77. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۸؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۱۶۰.
  78. بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۷۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۳۰۰.
  79. حربی، اکرام الضیف، ص۴۲.
  80. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  81. «و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر می‌بود آنان در آن بر ما پیشی نمی‌گرفتند و چون با آن (قرآن) رهیاب نشده‌اند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.
  82. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۴۲.
  83. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۷، ص۲۶۸.
  84. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  85. قرطبی، تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۲۷.
  86. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  87. واحدی، اسباب النزول، ص۲۱۳؛ طبرسی، مجمع‌البيان، ج۵، ص۱۱۴.
  88. «جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین به زودی به تو خواهند گفت که دارایی‌ها و خانواده‌های ما، ما را مشغول داشت (و همراه شما نیامدیم) پس برای ما (از خداوند) آمرزش بخواه! به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل ندارند؛ بگو: اگر خداوند بر آن باشد که زیانی یا سودی» سوره فتح، آیه ۱۱.
  89. طبرسی، مجمع البيان، ج۹، ص۱۸۹- ۱۹۰.
  90. واقدی، المغازى، ج۲، ص۶۶۴؛ ابن هشام، السيرة النبويه،ج ۳، ص۳۴۲.
  91. واقدی، المغازى، ج۲، ص۷۰۰.
  92. ابن هشام، السيرة النبويه، ج۳، ص۳۵۰-/ ۳۵۱.
  93. واقدی، المغازى، ج۲، ص۷۰۲.
  94. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  95. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۵.
  96. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۹.
  97. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲۱.
  98. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ ج۳، ص۸۹۶.
  99. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷.
  100. «بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش می‌شکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.
  101. قرطبی، تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۶۸.
  102. واقدی، المغازى، ج۲، ص۷۹۹.
  103. واقدی، المغازى، ج۳، ص۹۹۵، ۱۰۷۰، ۱۰۷۵؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج۴، ص۵۱۸.
  104. .ابن هشام، السيرة النبويه، ج۴، ص۵۲۹؛ واقدی، المغازى، ج۳، ص۱۰۰۱- ۱۰۰۲.
  105. طبری، جامع‌البيان، مج ۶، ج۱۰، ص۲۶۶- ۲۶۷.
  106. «عذرآوران از تازیان بیابان‌نشین آمدند تا به آنان اجازه (ی جهاد) داده شود و آنان که به خداوند و پیامبرش دروغ گفته بودند خانه‌نشین شدند! به زودی از (میان) ایشان به کافران عذابی دردناک خواهد رسید» سوره توبه، آیه ۹۰.
  107. «- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بی‌گمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.
  108. واقدی، المغازى، ج۱، ص۳۵۰.
  109.  ابن شبه، تاريخ المدينه، ج۱، ص۲۶۰- ۲۶۳؛ دار قطنی، سنن الدار قطنى، ج۲، ص۷۱.
  110. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  111. «وقال عنها: غفار غفر الله لها»، سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۴.
  112. «وقال الأنصار ومزينة وجهينة وغفار وأشجع ومن كان من بني عبد الله موالي من دون الناس والله ورسوله مولاهم». سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۴.
  113. النسابون العرب...، "قبیلة الغفار فی التاریخ و النسب"، م ایمن زغروت.
  114. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۲.
  115. النسابون العرب...،"قبیلة الغفار فی التاریخ و النسب"، م ایمن زغروت.
  116. النسابون العرب...،"قبیلة الغفار فی التاریخ و النسب"، م ایمن زغروت.
  117.  ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۶۱۰؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۷۲.
  118. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۷۲-۷۳.
  119. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲.
  120. ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۱۵۸؛ ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۲۵۸-۲۵۹.
  121. طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۳۷؛ ابومخنف، مقتل الحسین، ص۱۵۰؛ ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۴۳.
  122. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج۳، ص۷۸، ۳۴۵؛ سید بن طاوس، اللهوف، ص۶۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۲.
  123. طبری، تاریخ، ج۶، ص۲۰۷-۲۱۲.
  124. طبری، تاریخ، ج۶، ص۲۱۷-۲۱۸.
  125. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  126. النسابون العرب...،"قبیلة الغفار فی التاریخ و النسب"، م ایمن زغروت.
  127. الهيلا *** منتدى قبيلة عتيبة، مقاله قبيلة غفار بين الماضي و الحاضر، صقرالعروبه.
  128. الهيلا *** منتدى قبيلة عتيبة، مقاله قبيلة غفار بين الماضي و الحاضر، صقرالعروبه.
  129. الهيلا *** منتدى قبيلة عتيبة، مقاله قبيلة غفار بين الماضي و الحاضر، صقرالعروبه.
  130. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۳۵۲.
  131. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۸۷.
  132. ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۲۹؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۵۶.
  133. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۵۶.
  134. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۴۱۰؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۲۱۶.
  135. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۵۳؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۳۶۲.
  136. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۳۴۱؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۳۶؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۲۲، ص۳۳.
  137. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۶۰.
  138. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  139. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۴۰۲.
  140. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۴۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۰.
  141. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۱۹.
  142. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۹.
  143. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۶۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۳۶.
  144. .ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۳۴.
  145. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۵۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۱۵.
  146. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۴، ص۳۴.
  147. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بنی غفار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.