ماهویه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

خراسان به دست عبدالله بن عامر استاندار بصره از سوی عثمان گشوده شد. وی حاتم بن نعمان باهلی را والی خراسان نمود. او تا هنگام کشته شدن عثمان در سال ۳۵ هجری در آنجا بود، سپس امیرالمؤمنین علی(ع)، جعدة بن هبیره را والی خراسان قرار داد. هنگامی که علی بن ابی طالب(ع) در بصره بود، ماهویه مرزبان مرو نزد او آمد، علی(ع) با وی از در صلح در آمد. به گفته یعقوبی، حضرت نوشته‌ای به وی داد که تا امروز (نیمه دوم قرن سوم) در مرو موجود است[۱]. این سخن ابن واضح (حدود ۲۹۲ هجری) در البلدان آمده که از آن استفاده می‌شود ماهویه مرزبان مرو نزد علی(ع) در بصره آمده است. وی در تاریخ خود همین مطلب را آورده است که پس از جنگ جمل، علی(ع)، جعدة بن هبیرة بن ابی وهب مخزومی را به خراسان اعزام کرد و ماهویه مرزبان مرو نزد حضرت آمد. امیرالمؤمنین(ع) نامه‌ای برای وی نگاشت و شرایطی را برای وی قرار داد و دستور داد که آنچه را از خراج بر عهده او نهاده، جمع‌آوری کند. ماهویه نیز اموالی را که بر پایه وظیفه جمع‌آوری کرده بود ارسال کرد[۲]. آن‌گاه وی جریان رفتن علی(ع) را به کوفه یاد کرده است که نشان می‌دهد وی از بصره، جعده را اعزام کرده است و در همان شهر، ماهویه نزد علی(ع) رسیده است. طبری نیز آمدن ماهویه را نزد علی(ع) در سال ۳۶ هجری دانسته است و می‌نویسد: در این سال برابر آنچه گفته شده ماهویه مرزبان مرو در حالی که صلحی را که میان او و ابن عامر برقرار شده بود پذیرفته، نزد علی(ع) آمد و این، پس از جنگ جمل بود.

علی(ع) برای او نامه‌ای به دهقان‌ها و اساوره و فرماندهان و کسانی که در مرو بودند نوشت.[۳]

نامه امام علی(ع) به بزرگان مرو

«به نام خداوند بخشاینده مهربان. درود بر کسی که پیرو هدایت باشد؛ اما بعد، ماهویه ابراز مرزبان مرو نزد من آمد و من از عملکرد او راضی هستم و نوشت در سال ۳۶»[۴]

پس مردم مرو کافر شده و درهای ابر شهر (نیشابور) را بستند[۵]. اگر آنچه طبری نقل کرده بپذیریم، بدین معنا است که پس از بازگشت ماهویه به نیشابور، مردم آن شهر وی را راه نداده باشند و دست به شورش زده باشند و این هم زمان با ورود جعده به نیشابور یا مدتی پیش از آن بوده است. در نتیجه، شورش را می‌‌توان نتیجه دو چیز دانست:

  1. خلیفه مسلمانان کشته شده بود و خبر درگیری و اختلاف ایشان به گوش ایرانیان رسیده بود. در چنین موقعیتی دو دختر کسرا از کابل به ابر شهر آمده و دست به شورش زده بودند.
  2. ایرانیان و خاندان‌های ایرانی، ماهویه را خائن می‌دانستند. او پس از صلح از مرو به ابر شهر آمده بود و اکنون زمینه را برای انتقام از وی فراهم دیدند و هنگامی وارد نیشابور شدند که ماهویه نبود در نتیجه او را به شهر راه ندادند و جعدة بن هبیره که با شورش مردم خراسان روبه‌رو شد به کوفه برگشت و علی(ع) خلید بن قره یربوعی را به آنجا اعزام کرد و وی توانست شورش را سرکوب کند و دو دختر کسرا را به اسارت به کوفه ببرد[۶].

بلاذری بر این باور است که ماهویه به کوفه آمده[۷]. همچنین قدامة بن جعفر که مسائل خراج را از بلاذری گرفته است و هر دو نوشته‌اند که علی(ع) نامه‌ای به دهقانان، اساوره و دهشلاریه نگاشت که جزیه خود را به ماهویه بدهند، سپس در خراسان شورش بپاشد و آن‌گاه علی(ع) جعدة بن هبیرة مخزومی را اعزام کرد که وی کاری از پیش نبرد و تا پایان خلافت علی(ع) خراسان آشوب زده بود[۸]. آن گاه به اعزام عبدالرحمان بن ابزی به عنوان اولین استاندار خراسان از سوی علی(ع) اشاره کرده‌اند؛ ولی از اعزام خلید بن قره سخنی به میان نیاورده‌اند؛ از این رو تصور کرده‌اند آشوب آن، ادامه داشته است در حالی که با اعزام خلید آشوب خوابید و برابر آنچه ذکر شد ماهویه نیز خراج خراسان را برای علی(ع) فرستاده است.[۹]

شرح حال ماهویه

ماهویه بن ماه فنه (یا: ماه‌پناه) بن فید ابو براز[۱۰] که گاهی با عنوان «ابراز»[۱۱] و گاهی «ماهویه ابراز»[۱۲] و زمانی «ماهویه بن باباه»[۱۳] یا «ماهویه اوزمهر»[۱۴] ضبط شده، مرزبان مرو شناخته شده. ابن خرداد به می‌نویسد: شاه نیشابور را کنار، شاه مرو را ماهویه می‌‌گفتند[۱۵]؛ بنابراین، ماهویه حاکم و مرزبان مرو بوده است.

برابر طرحی که پدر انوشیروان اجرا کرد، همه کشور ایران را به چهار پادوس [۱۶] تقسیم کرد:

  1. اپاختر (شمال)؛
  2. نیمروز (جنوب)؛
  3. خراسان (شرق)؛
  4. خوربران (خابران، غرب) و بر هر یک از این مناطق چهار اسپهبد گماشت[۱۷].

ابن خرداد به می‌نویسد: پارسیان، اسپهبد مغرب را خُرْبَران[۱۸]، شمال را آذرباذکان[۱۹] و جنوب را نیمروز اسپهبد[۲۰] و خراسان را پادوسبان اسپهبد نامند. یک چهارم کشور که خراسان باشد، زیر سلطه پادوسبان اسپهبد آن جاست و چهار مرزبان دارد که هر یک بر یک چهارم از خراسان تسلط دارند: یک چهارم در تصرف مرزبان مرو شاهگان و نواحی آن است؛ یک چهارم در تصرف مرزبانان بلخ و طخارستان؛ یک چهارم در تصرف مرزبان هرات، بوشنج، بادغیس و سجستان و یک چهارم در تصرف مرزبان ماوراء النهر است[۲۱].

بنابراین، ماهویه، حاکم و مرزبان یک چهارم خراسان بوده است و جزو فرماندهان عالی مقام و از خانواده‌های برجسته ایرانی - پهلوانی سورن بوده است.[۲۲]

نقش ماهویه در مرگ یزدگرد سوم

یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، از این که با حمله اعراب مسلمان (در سال ۱۴ هجری) و عدم حمایت داخلی روبه‌رو شد با موکبی مرکب از دبیران و خدمت‌گزاران، پاسداران شخصی، زنان، کودکان و... برای حفظ قدرت و رسیدن به جایی امن حرکت کرد. و پس از وقعه جلولاء (۱۶هجری) به دنبال شکست سپاه خویش از حلوان به جانب شهر ری رفت[۲۳]. و از آنجا به اصفهان سفر کرد و از اصفهان به استخر فارس رفت و در آنجا چند سالی توقف کرد؛ زیرا مردم به وی علاقه نشان دادند. پس از جنگ نهاوند به سال ۲۲ هجری بناچار به کرمان رفت و از کرمان به سیستان و از آنجا همراه موکب همایونی به مرو در ولایت خراسان رفت. ماهویه بن مافنه، مرزبان آن ولایت، نخست وی را بر وفق مراسم استقبال کرد؛ اما از همان ابتدا کثرت همراهان پادشاه و نخوت و تفرعن وی، وجود این مهمان ناخوانده را برای ماهویه سوری تحمل ناپذیر کرد. یزگرد از وی مطالبه مال می‌کرد و حتی برای تسریع در رسیدگی به حساب خراج‌های عقب افتاده وی نیز فرمان جداگانه صادر نمود و این باعث شد اختلاف میان مهمان و میزبان بالا گیرد. از سوی دیگر «نیزک طرخان» فرمانروای مستقل نواحی بادغیس و متحد ماهویه هم که نخست نسبت به یزگرد اظهار اطاعت کرد، بنابر مشهور؛ چون دختری از فرزندان پادشاه را خواستگاری کرد و جواب رد و اهانت‌آمیز از وی شنید، پنهانی با ماهویه توطئه نمود و با لشکری از ترکان خویش به جنگ وی آمد. در این جنگ پادشاه شکست خورد و چون ماهویه او را به شهر راه نداد گریخت و پیاده و تنها با برگ و جامه پادشاهانه به آسیابی در نزدیک نهر مرغاب پناه برد. جنازه او چند روز بعد از نهر مرغاب نزدیک آسیاب بیرون آمد و گفته شد آسیابان یا فرستادگان ماهویه او را کشته بودند و به درون نهر انداخته بودند و این در سال ۳۱ هجری بود. خیانت و بدسگالی ماهویه باعث شد که موبد و مردم مرو به وی اعتراض کنند و نزد مردم مرو خاندان ماهویه به «خداه کشان»[۲۴] شهرت یابند.[۲۵]

صلح ماهویه با ابن عامر

عملکرد ماهویه و ناخشنودی مردم از برخورد وی با آخرین پادشاه ساسانی که این گونه با ذلت مُرد، باعث شد که وی محبوبیت خود را در مرو از دست بدهد؛ از این رو هنگامی که سپاه اسلام، اطراف مرو را گشود، ماهویه مرزبان مرو، خواهان صلح گردید. در سال ۳۱ هجری عبدالله بن عامر، احنف بن قیس را به فرماندهی انتخاب کرده بود. وی به هرات حمله کرد و مردم آنجا را شکست داد و ابر شهر؛ یعنی نیشابور را با صلح و بنابر قولی با جنگ گشود. سپس طوس و اطراف آن را فتح کرد. پس با مردم سرخس از در صلح در آمد که یک صد و پنجاه هزار درهم بابت صلح بدهند. آن‌گاه ابن عامر اسود بن کلثوم عدوی را به بیهق فرستاده و خواهان صلح شدند. ابن عامر با آنها بر دو میلیون و دویست هزار درهم صلح کرد که صلح کننده از سوی مردم مرو، مرزبان آن دیار ماهویه بن اوزمهر[۲۶] یا به تعبیر طبری «ابراز»[۲۷]، مرزبان مرو بود وی به خاطر نام فرزندش براز، ابوبراز[۲۸] یا ابراز خوانده میشد.

در اخبار الطوال می‌نویسد: پس از انقضای پادشاهی فارس در سال ۳۰ هجری، ماهویه به خاطر خیانتی که در مرو کرده بود از ترس این که مبادا مردم مرو او را بکشند فرار کرد و به ابرشهر رفت[۲۹]؛ اما با توجه به آنچه گذشت مرگ یزدگرد در سال ۳۱ هجری بوده[۳۰] و ماهویه پس از امضای قرارداد صلح با مسلمانان در این سال احتمالاً مرو را ترک کرده و به نیشابور رفته است.

بنابراین می‌‌توان گفت آمدن دختران کسرا به ابر شهر و شورش در آن شهر، احتمالاً بیشتر برای انتقام از ماهویه بوده که هم زمان با تضعیف حکومت مرکزی اسلام و کشته شدن خلیفه رخ داده است آمدن ماهویه نزد علی(ع) در بصره یا کوفه و دریافت نامه از حضرت، به سبب ترسی بوده که وی از اوضاع ابر شهر داشته است. وی پس از مدتی در ابر شهر از دنیا رفت[۳۱].[۳۲]

منابع

پانویس

  1. یعقوبی، البلدان، ص۷۲.
  2. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۳.
  3. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 377 - 378.
  4. « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، سَلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنْ مَاهَوَيْهِ أَ بَرَازٍ مَرْزُبَانَ مَرْوَ جائني وَ أَنِّي رَضِيتِ عَنْهُ وَ كُتِبَ سَنَةً ۳۶ »
  5. تاریخ طبری (۸جلدی)، ج۳، ص۵۵۷.
  6. ر.ک: سیمای کارگزاران، ج۱، «کارگزاران خراسان».
  7. فتوح البلدان، ص۳۹۹.
  8. فتوح البلدان، ص۳۹۹؛ الخراج و صنعة الکتابه، ص۴۰۶.
  9. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 378 - 379.
  10. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۴؛ تاریخ مردم ایران، ج۲، ص۲۰.
  11. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۰.
  12. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۵۷.
  13. البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۷۸.
  14. ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۲۵۳.
  15. ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ص۳۲.
  16. پادگوس؛ یعنی چهار منطقه فرماندهی
  17. تاریخ مردم ایران، ج۱، ص۵۰۲.
  18. ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ص۵۶.
  19. ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ص۹۶.
  20. ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ص۱۰۲.
  21. ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ص۱۷.
  22. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 379 - 380.
  23. تاریخ مردم ایران، ج۲، ص۱۸.
  24. تاریخ مردم ایران، ج۲، ص۲۳ - ۲۷؛ تاریخ طبری، ص۳۴۳ - ۳۴۶؛ فتوح البلدان، ص۳۱۲ - ۳۱۴.
  25. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 380 - 381.
  26. الثقات، ج۲، ص۲۵۳.
  27. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۰.
  28. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۴.
  29. الأخبار الطوال، ص۱۴۰.
  30. دهخدا، لغت‌نامه، ج۱۵، ص۲۳۷۷۳.
  31. الأخبار الطوال، ص۱۴۰.
  32. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 381 - 383.