حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

وی حاطب بن عمرو از بنو راشده (خالفه) شاخه‌ای از قبیله لخم بن عدی[۱]، از قبایل قحطانی است. کنیه رایج او «ابومحمد» است[۲]، اما سه کنیه: «ابوعبدالله»، «ابویحیی» و «ابوعبدالرحمن» نیز برای او ثبت شده است[۳]. کنیه پدر او «عمرو ابوبلتعه»، است. در نام اجداد وی اختلاف است. عمیر بن سلمه جد اول و مستقیم وی است. اما راشد بن معاذ[۴] و اردب بن حرمله (اذب بن جزیله)[۵] که برخی آن دو را جد «حاطب» دانسته‌اند، از اجداد دورتر وی هستند که نامشان در نسب وی به چشم می‌خورد که گاه در آنها تصحیف نیز راه یافته است [۶].

به رغم اینکه بیشتر وی را لخمی دانسته‌اند، اما در انتساب وی اختلافاتی دیده می‌شود که این اختلافات به اعتبارهای گوناگون می‌تواند صحیح باشد. عده‌ای او را هم پیمان قریش یا بنی اسد بن عبدالعزی دانسته‌اند[۷]، چنان که برخی او را هم پیمان زبیر بن عوام قلمداد کرده‌اند. برخی دیگر او را بنده مکاتب عبیدالله بن حمید، از قبیله اسد بن عبدالعزی دانسته‌اند که در روز فتح مکه با پرداخت حق کتابت آزاد شد[۸]. پیمان وی با «زبیر» یا «عبیدالله بن حمید» که هر دو از بنو اسد هستند، اطلاق اسدی را بر وی مجاز می‌کند، چنان که قرشی دانستن وی نیز صحیح است؛ زیرا که بنو اسد شاخه‌ای از قریش هستند.

بنا به نقل‌های اندکی، وی از قبیله ازد[۹] و به نقلی دیگر از مذحج[۱۰] دانسته شده که این قبایل هر دو از جمله قبایل یمانی و قحطانی‌اند، اما وجه انتساب وی به این موارد روشن نیست.

حاطب در سال هفدهم از مولد رسول خدا (ص)، یعنی حدود ۲۳ سال پیش از بعثت پیامبر، متولد شد[۱۱]. دوران جاهلیت را درک کرد. از این رو مرزبانی در معجم الشعراء وی را از سوارکاران قریش در جاهلیت و شعرای آنان دانسته است[۱۲].

او مردی خوش اندام، اندکی خمیده و نسبتاً کوته قامت و دارای انگشتان ضخیم و ریش کم پشت بود[۱۳]. گزارش‌هایی که در منابع درباره وی یافت می‌شود، نشان از پیشگامی وی در پذیرش اسلام است. اسلام وی همزمان با اسلام زبیر بن عوام، در سال‌های اولیه بعثت ذکر شده است[۱۴]. در دوران مکه از او یادی نشده است و فقط تصریح شده که به رغم مهاجرت مولای او زبیر بن عوام به حبشه، او در هجرت به حبشه حضور نداشته است[۱۵]. دیگر اینکه او را به عنوان نخستین کسی که در مکه، برای خانه‌اش درب گذاشت معرفی می‌کنند[۱۶].

حاطب همراه زبیر بن عوام از مکه به مدینه هجرت کرد[۱۷] و در مدینه با سعد مولای خود در منزل منذر بن محمد انصاری اسکان یافت[۱۸]. در سال نخست هجرت، رسول خدا (ص) میان وی و عویم بن ساعده (یا رخیله بن یخلد) پیمان برادری بست[۱۹].

با شروع غزوات، حاطب در غزوه بدر، أحد و دیگر غزوات عصر رسول خدا (ص) شرکت کرد[۲۰]، او در جنگ بدر (سال دوم)، حارث بن عائذ (یا حویرث بن اسید) از مشرکان را به اسارت درآورد[۲۱]. در نبرد أحد (سال سوم) به عنوان یکی از تیراندازان نامی رسول خدا (ص) بود[۲۲]. در این جنگ چون عتبة بن ابی وقاص دندان رسول خدا (ص) را شکست، حاطب در تعقیب وی برآمد و او را کُشت[۲۳]. سعد مولای حاطب در همین غزوه به شهادت رسید[۲۴]. بنا بر خبری وی فرستاده رسول خدا (ص) برای خواستگاری از ام سلمه بود که همسر خود را پس از جنگ أحد از دست داده بود[۲۵].

در بازگشت از غزوه مریسیع (سال ششم)، رسول خدا (ص) او را مأمور کرد تا در منطقه نقیع[۲۶] که بنا بود به عنوان قرقگاه مسلمانان به منظور چرای چارپایان، قرار گیرد چاهی حفر نماید [۲۷]. در صلح حدیبیه (سال ششم)، او از جمله مسلمانانی بود که به مکه وارد شد و با بستگان خود دیدار کرد[۲۸]. در همین سال رسول خدا (ص) او را به سوی مقوقس زمامدار مصر فرستاد. حاطب به مجلس مقوقس راه یافت و به پرسش‌های وی درباره رسول خدا (ص) پاسخ داد. مقوقس به منظور تردید درباره پیامبری رسول خدا (ص)، از حاطب پرسید، اگر او پیامبر است، چرا از خدا علیه کسانی که به آزارش پرداخته و او را از زادگاه‌اش راندند کمک نمی‌گیرد؟ حاطب در جواب با اشاره به رفتار عطوفانه عیسی در برابر مخالفان خود که قصد کشتن وی را داشتند و عدم تقاضای هلاک آنان از سوی خدا، رفتار هر دو پیامبر را به یک گونه دانست [۲۹]. مقوقس پذیرایی شایسته‌ای از حاطب کرد و هدایایی به رسول خدا (ص) تقدیم نمود که ماریه قبطیه نیز در شمار آنها بود[۳۰]. ماریه به ترغیب حاطب اسلام پذیرفت[۳۱]. منابع تصریح کرده‌اند که سال بازگشت حاطب از این سفر، سال هفتم بوده است[۳۲]. مستوفی[۳۳] سفارت حاطب را چنین به نظم کشیده است:

فرستاد آیت خدا بعد از آنکه دعوت کند هر که را در جهان
یکی حاطب بلتعه سوی قبطبه پیش مقوقس جهانجوی قبط
به پیش مقوقس چو حاطب رسیددل او زاسلام دوری گزید
ولی نامه را زود پاسخ نوشتو به باغ سخن تخم دانش بکشت
فرستاد تحفه سزاوار اوروان کرد او را به خویی نکو

داستان مشهور وی که بیشتر کتاب‌های سیره و تاریخ بدان پرداخته‌اند مربوط به جاسوسی حاطب به نفع مشرکان در آستانه فتح مکه (سال هشتم) است. حاطب با نوشتن نامه‌ای و سپردن آن به دست زنی تلاش کرد، مشرکان را از اقدامات رسول خدا (ص) آگاه نماید. رسول خدا (ص) که با نهایت دقت درصدد پوشاندن اخبار و غافل‌گیر کردن قریش بود، از این اقدام حاطب آگاه شد و علی بن ابی طالب (ع) را همراه زبیر بن عوام در تعقیب آن زن فرستاد. پس از دستگیری آن زن، رسول خدا (ص) حاطب را بازخواست کرد. حاطب درصدد توجیه کار خود برآمد و این رفتار را نه به جهت رویگردانی از ایمان و تمایل به ارتداد، بلکه به منظور حمایت از بستگان خود که در مکه بودند، قلمداد کرد، او گفت چون از اصل قریش نیست (ملصق است)، بدین ترتیب می‌خواسته به آنان تقرب جسته تا بستگانش که در مکه بودند، مورد آزار و اذیت قرار نگیرند[۳۴]. رسول خدا (ص) دستور داد وی را از مسجد اخراج نمایند، چون مردم به سوی وی شتافتند، آن حضرت از وی گذشت و او را بخشید[۳۵]. عمر در این ماجرا، تقاضای قتل وی را نمود و رسول خدا (ص) در مخالفت، حاطب را بدری و اهل بدر را آمرزیده دانست[۳۶]. به این سخن رسول خدا (ص)، اهل سنت بر عدالت صحابه استناد کرده‌اند. که قابل پذیرش نیست و بر این نظریه اشکالات جدی وارد شده است، از جمله آنکه پیامبر خود در داستان افک بر مسطح بن اثاثه که بدری بود، حد جاری ساخت و دیگر آنکه بخشوده بودن صحابه به صورت مطلق، آنان را از مدار تکلیف خارج نموده و آنان را آزاد در رفتارهای خود نشان می‌دهد و حال آنکه آیات قابل توجهی به سرزنش صحابه به جهت تخلفاتشان پرداخته است[۳۷].

این اقدام حاطب بازتاب‌های گسترده‌ای در میان منابع سیره و تاریخ داشته و از زوایای مختلف بدان استناد شده است. مفسران شیعه و سنی به اتفاق نزول آیات نخستین سوره ممتحنه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ[۳۸] را درباره همین موضوع دانسته‌اند. لفظ این آیه هرچند عام است و تمام مسلمانان را از دوستی با مشرکان برحذر می‌دارد، اما مورد آن خاص و درباره اقدام حاطب است[۳۹]. برخی از این آیه که با تعبیر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا؛ آغاز شده، شهادت خداوند بر ایمان حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی را استفاده کرده‌اند[۴۰]. فقهای شیعه با استناد به رفتار رسول خدا (ص) در برابر جاسوسی حاطب، قتل فرد به جرم جاسوسی برای دشمن را جایز ندانسته‌اند [۴۱].

حاطب که در غزوه حنین (سال نهم) شرکت داشت، شمشیری را که ابو قتاده انصاری از دشمن گرفته بود، خرید و این مایه برکت مال ابوقتاده شد و با آن پول توانست باغی تهیه نماید[۴۲]. حاطب به عنوان یکی از دو شاهد نامه رسول خدا (ص) برای اقطاع زمینی به سلمة بن مالک سلمی بود [۴۳].

حاطب غلامانی داشت[۴۴]، و بر بردگان سخت گیر بود[۴۵]. ابن عبدالبر[۴۶] با آوردن نمونه‌ای از موطأ مالک بن انس، سخت‌گیری حاطب بر بردگان را تأیید می‌کند. براساس خبری، برده حاطب نزد رسول خدا (ص) از وی شکایت کرد و او را اهل آتش دانست، رسول خدا (ص) فرمود کسی که در بدر و حدیبیه شرکت کرده باشد، داخل آتش نخواهد شد[۴۷]. این روایت که اهل سنت از آن برای عدالت صحابه استفاده می‌کنند، نمی‌تواند قابل پذیرش باشد؛ زیرا رفتاری همچون جاسوسی حاطب، چنان که به انجام می‌رسید، مستلزم صدمات جبران ناپذیری به لشکر مسلمان بود. ضمن آنکه صحابه دارای مراتب و درجات مختلفی بودند و در میان آنان، فاسقان و منافقان نیز حضور داشند، چنان که درگیری میان صحابه در حوادث پس از رسول خدا (ص) که گاه به کشتنشان انجامید، ناقض این نظریه است[۴۸].

گزارشی نشان می‌دهد که وی در دوران رسول خدا (ص)، اختلافاتی با امام علی (ع) داشته است. بنا بر این گزارش، وی و بریده اسلمی چون ملاحظه کردند، امام علی (ع) تمایل به خرید کنیزی دارد، برای آنکه امام علی (ع) بدان دست نیابد، قیمت را در مزایده بالا بردند که رسول خدا (ص) از این رفتار بسیار خشمگین شد[۴۹].

درباره فعالیت‌های وی پس از رسول خدا (ص) گزارش‌های اندکی در دست است. در خلافت ابوبکر، وی که پیش از این سفیر رسول خدا (ص) به سوی فرمانروای مصر بود، مأمور شد برای مصالحه با مقوقس به سوی مصر برود[۵۰]. گفته شده نخستین محرابی که در مصر ساخته شد به دست حاطب بود. این محراب که منسوب به حاطب بوده در مسجد فقاعی مصر قرار داشته است[۵۱]. او روایت کننده پیشگویی عمر بن خطاب درباره هجوم اهل اندلس به مصر و درگیری خونین آنان در منطقه و سیم[۵۲] است که سرانجام به شکست آنها منتهی می‌شود[۵۳].

حاطب پس از رسول خدا (ص) مدتی در کوفه ساکن شد[۵۴]، که احتمالاً برای حضور در فتوحات بوده است، هرچند هیچ گزارشی در این زمینه در دست نیست. وی همانند برخی صحابه دیگر در این ایام با توجه به اموالی که به ایشان اختصاص مییافت، مشغول تجارت بود. او را تاجری که در خرید و فروش مواد غذایی تلاش می‌کرد، توصیف کرده‌اند که اموال بسیاری پس از خود به جای گذاشت[۵۵]. حاطب در مدینه در کار خرید و فروش کشمش بود[۵۶]، او کیل و وزن را به سود خود تنظیم می‌کرد. عمر او را واداشت تا کالاهایی که در مدینه می‌خرد براساس کیل و وزنی که خلیفه معین می‌کند بفروشد[۵۷]. او در خرید و فروش بسیار خبره بود، و مثلی رایج گشته بود که از زبان معامله بدون حضور حاطب خبر می‌داد[۵۸]. بردگان وی گاه مایه دردسر حاطب می‌شدند، در خلافت عمر بن خطاب، بردگان او شتری را دزدید، عمر ضمن اجرای حد بر آنان، حاطب را محکوم به پرداخت دوبرابر قیمت آن شتر به صاحبش کرد؛ زیرا معتقد بود، حاطب با گرسنه نگه داشتن بردگان، آنان را به چنین عملی کشانده است[۵۹].

خلیفة بن خیاط[۶۰] اظهار می‌کند که برای وی حدیثی نمی‌شناسد. ابن عبدالبر[۶۱] می‌گوید که تنها یک حدیث از وی سراغ دارد که موضوعش دیدن رسول خدا به در خواب است. ابن قتیبه[۶۲]، نیز می‌نویسد که احادیث نقل شده او از پیامبراندک است. با این حال چندین حدیث برای وی ثبت شده است مانند سفارش رسول خدا (ص) به غسل روز جمعه[۶۳].

حاطب به سال سی هجری در ۶۵ سالگی در مدینه درگذشت عثمان بر وی نماز گزارد[۶۴] و در بقیع مدفون گشت[۶۵]. ابن قتیبه[۶۶] سن وی هنگام وفات را ۶۸ سال نوشته است که محتمل است با سال مرگ فرزند وی عبدالرحمان که در سال ۶۸ ثبت شده[۶۷]، خلط شده باشد. گزارش درگذشت وی در خلافت عمر[۶۸] باتوجه به سال ولادت و سن وی هنگام وفات صحیح نیست.

هنگامی که مرگ حاطب فرا رسید، وصیت کرد هریک از بندگان وی که نماز خوانده و روزه گرفته‌اند آزاد شوند[۶۹]. از او نسلی در مدینه برجای ماند[۷۰]، اما خاندان وی در مکه، اهمیت و موقعیتی نداشت و معاویه برای ساکت کردن ابن زبیر که ادعای برتری خاندانی داشت، خاندان وی را هم ردیف خاندان حاطب می‌دانست[۷۱]. در میان فرزندانش بیش از همه عبدالرحمان شناخته شده و در عرصه نقل احادیث نبوی فعال بود. عبدالرحمان بن حاطب، که در روزگار رسول خدا (ص) به دنیا آمد، راوی حدیث پدرش است[۷۲]. عمرو بن شقیق بن سلامان، برادر مادری حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی بود[۷۳].

ذیل برخی از آیات قرآن از حاطب یاد شده است. بنا بر برخی از اخبار آیه ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ[۷۴]. درباره حاطب نازل شده است. موضوع چنین است که در نزاعی که حاطب با زبیر بن عوام بر سر آبیاری زمین خود داشت، رسول خدا (ص) به نفع زبیر حکم کرد، حاطب با دهن کجی و گفتن سخنانی، پیامبر را هوادار پسر عمه خویش خواند. در پی این رفتار، آیه یاد شده نازل گشت[۷۵]. برخی نزول آیه ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ[۷۶]. را درباه حاطب دانسته و گفته‌اند وی اموالی در شام داشت که از او دور مانده بود. نذر کرد که اگر اموال به دستش برسد، صدقه دهد، اما چون اموال به دست وی رسید، چنین نکرد[۷۷]. علامه طباطبایی[۷۸] باتوجه به واژه ﴿آتَانَا؛ نزول این آیه را ناظر به عمل حاطب ندانسته است؛ زیرا از رساندن مال به صاحبش تعبیر «ایتاء» نمی‌شود. مشابهت در نام حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی با ثعلبة بن حاطب انصاری موجب خلط اطلاعات این دو شده است. چنان که براساس برخی گزارش‌ها، شأن نزول دو آیه یاد شده، ثعلبة بن حاطب، انصاری است نه حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی[۷۹].

چون نام حاطب با جاسوسی و دوستی با دشمنان رسول خدا (ص) در غزوه فتح مکه پیوند خورده و آیات نخست سوره ممتحنه نیز در همین باره نازل شده، مفسران آیات دیگری را که موضوع آن نهی از دوستی با کفار است درباره حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی دانسته‌اند که از باب جری و تطبیق است. بنابراین آیه ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ[۸۰]. درباره حاطب دانسته شده است[۸۱]. همچنین است آیه ﴿يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ[۸۲].[۸۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب قد والیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱؛ ابن سلام، کتاب النسب، ص۳۱۱.
  2. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۸۳.
  3. طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۶۷۲ و ۶۷۵.
  4. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۴.
  5. ابن حبان، الثقات، ص۴۲.
  6. بنگرید: ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب قد والیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱.
  7. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۶۹۵.
  8. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۱۷.
  9. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۱۷.
  10. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۳۰.
  11. ابن فهد، نجم عمر بن فهد، اتحاف الوری، ج۱، ص۱۱۸.
  12. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵؛ در بخش چاپ شده معجم الشعراء که ناقص است، این مطلب موجود نیست.
  13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۱۸.
  14. بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۴۳۶.
  15. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰.
  16. عسکری، اوایل، ص۵۶؛ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعش، ج۱، ص۴۸۵.
  17. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  19. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۵۲؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۷۳.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  21. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۲.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  23. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۳۰۱.
  24. شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۴، ص۲۵۶.
  25. مسلم، صحیح مسلم، ج۳، ص۳۷؛ مقریزی، امتاع، ج۶، ص۵۶.
  26. در پیست فرسخی مدینه، یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۱.
  27. واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۲۵.
  28. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
  29. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۲۱.
  30. بیهقی، احمد بن الحسین، شعب الایمان، ج۴، ص۳۹۵؛ کلاعی، سلیمان بن موسی اندلسی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله و الثلاثة الخلفاء، ج۲، ص۱۳
  31. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۱، ص۴۵.
  32. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۲۳۵.
  33. مستوفی، حمدالله (قرن ۸)، ظفرنامه (قسم اسلامیه)، ج۱، ص۲۹۰.
  34. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۴۱؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۷.
  35. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۵۸.
  36. بخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۹؛ ج۵، ص۱۰.
  37. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۹، ص۲۳۶.
  38. «ای مؤمنان! دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید» سوره ممتحنه، آیه ۱.
  39. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ج۲، ص۳۶۲؛ طوسی، تبیان، ج۵، ص۱۹۴؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر، ج۳، ص۳۴۸؛ طبری، جامع، ج۲۸، ص۷۴
  40. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۵۹.
  41. طوسی، مبسوط، ج۲، ص۱۵؛ ابن براج، جواهر الفقه، ص۵۱.
  42. واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۹.
  43. حمیدالله، محمد، الوثائق السیاسیه بیروت، ص۳۰۶.
  44. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۷۶؛ ابن قدامه عبدالله بن قدامه، المغنی، ج۱۰، ص۲۸۹.
  45. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۵.
  46. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۶.
  47. ابن ابی شیبه، عبدالله بن احمد، المصنف، ج۷، ص۵۳۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ج۵، ص۳۵۸.
  48. عسکری، معالم المدرستین، ج۱، ص۱۳۰.
  49. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۵۴.
  50. ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۶۸؛ ابن عبدالحکم، عبدالرحمان بن عبدالله، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۲۶.
  51. مقریزی، الخطط المقریزیه، ج۴، ص۳۴۹.
  52. استانی در جنوب مصر؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۷۷.
  53. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۵۴۲؛ ابن حماد مروزی، نعیم، کتاب الفتن، ص۴۰۸.
  54. بغوی، معجم الصحابه، ج۲، ص۲۰۷.
  55. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  56. عبدالرزاق صنعانی، ابنهمام، المصنف، ج۸، ص۲۰۷.
  57. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ج۹، ص۴۰.
  58. میدانی، احمد بن محمد، مجمع الأمثال، ج۱، ص۴۰۶؛ دمیری، محمد بن موسی، حیاة الحیوان الکبری، ج۲، ص۴۴۶.
  59. شافعی، محمد بن ادریس، کتاب الآم،، ج۷، ص۲۴۴؛ مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۷۴۸؛ ابن قدامه عبدالله بن قدامه، المغنی، ج۹، ص۵۲۹.
  60. خلیفه بن خیاط، التاریخ، ص۱۳۰.
  61. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۶.
  62. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۱۸.
  63. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۶۱؛ بنگرید: ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵.
  64. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۶۱.
  65. هروی، ابوالحسن علی بن ابوبکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۸۰.
  66. ابن قتیبه، المعارف، ص۳۱۸.
  67. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۲۸۲.
  68. بیهقی، احمد بن الحسین، شعب الایمان، ج۴، ص۳۹۷.
  69. ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۸۵۲.
  70. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۱۸.
  71. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان والتبیین، ج۳، ص۳۰۵.
  72. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۱۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۲۷۹.
  73. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش و أنسابها، ص۹۸۵.
  74. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  75. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۹۹۴؛ طبرسی، فضل بن علی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۲۱.
  76. «و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که اگر از بخشش خود به ما ارزانی دارد ما بی‌چون و چرا زکات خواهیم داد و بی‌گمان از شایستگان خواهیم بود» سوره توبه، آیه ۷۵.
  77. طبرسی، فضل بن علی، مجمع البیان، ج۵، ص۸۳؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، زاد المسیر، ج۲، ص۲۸۲.
  78. طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۳۵۳.
  79. بنگرید درباره آیه اول: قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۷؛ ثعلبی، ابواسحاق احمد، الکشف والبیان (تفسیر ثعلبی)،، ج۳، ص۳۴۰ و آیه دوم: واحدی نیشابوری، علی، أسباب النزول، ص۲۵۹؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور،، ج۳، ص۲۶۰.
  80. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  81. مقاتل بن سلیمان، تفسیر، ج۱، ص۲۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۲۷.
  82. «با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند» سوره مجادله، آیه ۲۲. مقاتل بن سلیمان، تفسیر، ج۴، ص۲۶۵؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۵، ص۵۰.
  83. داداش نژاد، منصور، مقاله «حاطب بن ابی‌بلتعه لخمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۵۱۰ -۵۱۳.