ماهیت علم امام چیست؟ (پرسش)

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ماهیت علم امام چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

ماهیت علم امام چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلی؟

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 
محمد تقی یارمحمدیان
حجت الاسلام و المسلمین یارمحمدیان در کتاب «ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت» در این‌باره گفته‌‌اند:
«علم امام از سنخ علوم بشری، به معنای اطلاعات ذهنی نمی‌باشد؛ بلکه علم امام، نوعی شهود قلبی و روحی است که بر آغاز تا انجام معلوم، احاطه و اشراف پیدا می‌کند. اساساً ماهیت علم امام به گونه‌ای است که ظرف آن روح شریف امام است و مربوط به بدن و ذهن نیست. بله، می‌توان گفت بدن شریف امام مرکبی برای چنین روح بلندی است که علوم بی‌کرانی را در بردارد و ذهن شریف او این علوم را تصور کرده و از آنها درک کلی می‌کند. در احادیثی به بارگیری علمی روح امام اشاره شده است[۱]. به همین دلیل است که آسیب‌هایی مانند غفلت، اشتباه، نسیان و... در آن راه ندارد[۲]؛ چراکه این اوصاف از عوارض اطلاعات ذهنی و علوم حصولی و یا علوم حضوری عادی است. تأکید می‌شود، این بدان معنا نیست که امام اطلاعات ذهنی ندارد؛ بلکه سخن در علم ویژه امام است که اثبات آن به معنای نفی دیگری نیست. اگرچه اطلاعات ذهنی امام نیز تمایزاتی با دیگران دارد و مناسب است که در پژوهشی، به چیستی آن و نیز ارتباط آن با علم ویژه پرداخته شود.
در مباحث پیشین گفتیم در احادیثی از علوم وراثتی امام، نفی علم شده و علم امام به آن‌چه از جانب خدای متعال تازه به تازه دریافت می‌شود، منحصر شده است[۳]. توجه به دو نکته راجع به این حقیقت ضروری است:
نکته نخست: نفی علم از این میراث گران‌سنگ و مقدس، به این معنا نیست که آنها علم نیستند. همین علوم وراثتی، روزگاری از سوی خداوند منّان بر حجج الهی فرو فرستاده شده است و لذا علوم حقیقی همین دست علوم است. اما حقیقت این است که علوم یادشده، علم حقیقی و مصطلح امام نیست. اساساً روش دریافت‌های علمی امام مراجعه به کتب نیست. از منظر این روایات، علم خاص امام، تنها به علومی گفته می‌شود که به شخص امام در قالب علم افزون ارزانی می‌شود و علوم وراثتی، آثار برجای مانده از ناحیه مقدسه رسول الله(ص) است[۴]. در احادیث دیگری به طور مطلق، حتی برای غیر امام نیز، علم را از علوم تحصیلی نفی کرده‌اند و آن را نوری معرفی کرده‌اند که خداوند منان در قلب انسان می‌تاباند[۵]. در علوم تحصیلی انسان‌های عادی نیز (در مرتبه‌ای نازل‌تر) امر به همین منوال است. اگر کسی مطالب کتاب‌های عالمان پیشین خود را بداند، اگرچه او را فردی آگاه می‌دانند و به وی عالم نیز گفته می‌شود، اما تا از خود پژوهشی قابل توجه ارائه ندهد، او را ناقل علوم دیگران محسوب می‌کنند، و اهل فن او را عالم حقیقی نمی‌دانند.
پس از پذیرش این حقیقت که کاربری مخصوص علوم وراثتی، بهره‌گیری علمی امام نیست، باید دید فلسفه وجودی این علوم چیست؟ می‌توان برای وجود آثار پیشینیان نزد امام، وجوهی برشمرد:
  1. اعتمادسازی بیشتر برای مخاطبان با استناد علوم امام به قرآن و علم نبوی.
  2. نشانه‌ای برای امامت شخص امام؛ یعنی هر آن‌که این آثار نزد او است و ادعای امامت دارد، هموامام است.
  3. منبع علم امام.
به نظر می‌رسد، اگرچه امام بر محتوای علوم وراثتی اشراف کامل دارد و این منابع می‌توانند، منبعی برای علم امام قرار گیرند و گاه‌گاه امام از آنها بهره‌مند گردد، اما فلسفه اساسی وجود این آثار نزد امام، بیشتر اعتمادسازی و نشانه بودن برای امامت شخص امام است. شواهدی این فرضیه را پشتیبانی می‌کند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
یک: گزارش‌های حدیثی پُرشماری که بر این ادعا صحه می‌گذارند[۶]: به این دو حدیث توجه کنید:
  1. «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع):‏ إِنَّمَا مَثَلُ‏ السِّلَاحِ‏ فِينَا كَمَثَلِ‏ التَّابُوتِ‏ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَيْنَمَا دَارَ التَّابُوتُ دَارَ الْمُلْكُ وَ أَيْنَمَا دَارَ السِّلَاحُ فِينَا دَارَ الْعِلْمُ»[۷].
  2. علی بن سعد از گفتگویی در حضور امام صادق(ع) گزارش می‌دهد:... محمد بن عبدالله بن علی گفت: تعجب می‌کنم از عبدالله بن حسن که او مسخره می‌کرد و می‌گفت: این مطلب در جفر شما است. همان جفری که ادعا می‌کنید. حضرت امام صادق(ع) خشمگین شده، فرمودند: تعجب از عبدالله بن حسن است که می‌گوید: در میان ما امامی نیست. درست می‌گوید؛ نه او امام است و نه پدرش. او گمان می‌کند علی بن ابی طالب(ع) نیز امام نبود و امامت ایشان را انکار می‌کند. اما سخن او راجع به جفر، آن پوست گاو و مانند خیک است. کتاب‌ها در آن است و تمام علومی که مردم تا روز قیامت از حلال و حرام بدان نیازمندند، در آن وجود دارد. این کتاب به املای پیامبر اکرم و خط علی(ع) به نگارش درآمده است. مصحف فاطمه(س) نیز در همان است که یک آیه از قرآن در آن نیست. نیز نزد من انگشتر و زره و شمشیر و پرچم پیامبر(ص) است. برخلاف میل آن کسی که گمان بیهوده دارد، آری، جفر نزد من است[۸].
در اختیار داشتن این میراث علمی به قدری در اثبات امامت اهمیت داشت که ائمه اطهار(ع) بدین وسیله بر مدعیان امامت، مانند بنوحسن، احتجاج و تحدّی می‌کردند[۹]. امام صادق(ع) در این باره به معلی بن خُنَیس فرمودند: «...فَمُرْهُمْ فَلْيَدْعُوا مَنْ عِنْدَهُ أَثَرَةٌ مِنْ‏ عِلْمٍ‏ إِنْ‏ كَانُوا صَادِقِينَ‏»[۱۰].
در اختیارداشتن این میراث که ابزاری برای اثبات امامت برای امامان معصوم(ع) بود، به قدری برای مدعیان امامت سنگین بود که از سَر حسد و دنیاطلبی، حق را نمی‌پذیرفتند[۱۱] و گاه با برچسب صَحَفیّ[۱۲]، امام معصوم(ع) را تحقیر می‌کردند. آنان می‌گفتند، آن قدر امام صادق(ع) مشغول نگاه کردن در صُحف و علوم وراثتی است که فرصت برای کارهای دیگر ندارد؛ کنایه از آن‌که امام، صبح تا شب مشغول دقت در این کتاب‌ها و زیروروکردن آنها است. البته هر بار با جواب دندان‌شکن امام مواجه وساکت می‌شدند. حضرت می‌فرمودند: بله، درست می‌گویی؛ من در صحف دقت می‌کنم؛ اما کدام صحف؟! «إِنِّي‏ أَنْظُرُ» ﴿إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى * صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى[۱۳]. ولی مسئله مهم و اساسی آن است که این میراث نزد کیست؟ از خودت و پدرت بپرس، آیا کتب وراثتی نزد شما است؟![۱۴].
دو: در احادیث علوم وراثتی، بسیار شاهد استفاده از واژگان عِنْدنَا و عِنْدِی از سوی ائمه اطهار(ع) و نیز واژه عِنْدَکُم از سوی اصحاب ایشان هستیم. به نظر می‌رسد، تأکید بر روی این واژه و اینکه میراث علمی نزد امام است، خود اهمیتی ویژه و موضوعیت دارد. این واژه اشاره به آن دارد که این کتب و آثار نزد ما است، پس تنها ما سزاوار امامت هستیم، نه اینکه امام اوقات فراوانی را صرف بهره‌گیری از آنها کند. در غیر این صورت نباید روی این واژه تأکید می‌شد و باید به جای آن، روی مطالعه و بهره‌گیری از آنها اصرار می‌کردند؛ به ویژه آن‌که قرار داشتن این میراث نزد امام، با میراث غیرعلمی مانند سلاح رسول الله(ص) که نشانه‌ای برای امامت است، قرین گشته‌اند و در عین حال تأکید می‌شود که اینها ارث و آثار برجای مانده از پیشینیان است. این نشانگر آن است که ائمه اطهار(ع) با این واژگان، در صدد بیان این نکته‌اند که هرکس میراث نزد او است، هموامامت دارد.
سه: اگرچه امام در موارد متعددی از روی حکمت‌هایی مانند اعتمادسازی برای مخاطب، به این علوم استناد کرده است، ولی در تاریخ، مراجعه امام به جهت بهره‌مندی از این آثار به صورت گسترده گزارش نشده است. اگر قرار بود امام علم خود را از این آثار برگیرد، مدام در حال مراجعه به این آثار بود و این خود موجبات وهن، و نیز تزاحم با مسئولیت‌های سنگین امامت را پدید می‌آورد.
چهار: برای استفاده از نوشته‌جات گذشتگان، باید با زبان، خط، رمزها و کدهای آنها آشنایی داشت و البته امام به همه این امور اشراف کامل دارد. اما بسیاری از این میراث، از ادیان و انبیای گذشته به دست امام رسیده است و به همین دلیل محتوای برخی از این میراث منسوخ شده یا با نزول دستورات جدید تغییر کرده است. از این‌رو وجود پدیده‌هایی مانند نَسخ شرایع در علوم تشریعی و بدا در امور تکوینی، استفاده امام از مکتوبات گذشتگان را با چالشی جدی مواجه می‌کند و نقطه‌ای آسیب‌زا پیش روی آن قرار می‌دهد. لذا نمی‌توان علم امام را به این دست نوشته‌جات موکول کرد.
پنج: حجیم بودن آنها هم خود مسئله‌ای دیگر در نگهداری با استفاده از این میراث است. الواح حضرت موسی و میراث انبیا، همگی مکان وسیعی را می‌گیرند. تنها کتاب جامعه چهل متر طول دارد. چنان‌چه امام تنها یک بار بخواهد آن را باز کند و در آن نظر افکند، به فضای بسیار وسیعی مانند شبستان مسجدی بزرگ نیازمند است. با محاسبه‌ای نه چندان دقیق می‌توان حدس زد، برای نگهداری و استفاده از این میراث، دست‌کم سالن بزرگی به اندازه سیصد متر مربع نیاز است. به همین خاطر است که در حدیثی، محل نگهداری این میراث، به «بَيْتٍ‏ كَبِيرٍ» توصیف شده است: «عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: أَشَارَ إِلَى بَيْتٍ كَبِيرٍ وَ قَالَ يَا حُمْرَانُ إِنَّ فِي هَذَا الْبَيْتِ صَحِيفَةً طُولُهَا سَبْعُونَ‏ ذِرَاعاً بِخَطِّ عَلِيٍّ(ع) وَ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)...»[۱۵].
با توجه به حجم فیزیکی این میراث، فضای سیاسی و خفقان حاکم بر اهل بیت(ع) نیز خود مانعی برای برقراری سالنی چنین بزرگ و بهره‌برداری از آن است. از این‌رو فضای حاکم سبب می‌شود، امام تنها در حفظ و نگهداری این میراث اهتمام ورزد نه استفاده دائمی از آن. گفتنی است این سخن بدان معنا نیست که امام هیچ‌گاه در علوم وراثتی نظر نمی‌افکند. شکی نیست، امام هراز چند گاهی این میراث را باز می‌کند و در آن نظر می‌کند و از جای جای آن مطلع است: حسین بن عمر بن یزید گزارش کرده که خدمت حضرت امام رضا یا امام کاظم(ع) عرض کردم: پدرم از جدّ شما امام صادق(ع) برای من حدیثی نقل کرد. وی از حضرت پرسیده بود: چه وقت علم امام پیشین به امام جدید انتقال می‌یابد؟ فرمود: در همان لحظه‌ای که قبض روح شود، علم او به امام جدید انتقال می‌یابد. حضرت در ادامه فرمود: همان علم یا مقداری که خداوند بخواهد. امام کتبی به ارث می‌برد، ولی به حال خود واگذار نخواهد شد و در شبانه روز علم او افزایش می‌یابد. به ایشان عرض کردم: آن کتاب‌ها و میراث نزد شما است؟ بی‌درنگ فرمود: آری، به خدا قسم با دقت در آنها نگاه می‌کنم.‌[۱۶].
شش: اگر این آثار منبع اساسی علم امام بود، امام ناچار بود که در سفرها و جنگ‌ها، آثار یادشده را حمل و نقل کند، این نیز علاوه بر اینکه فاقد گزارش تاریخی قابل توجه است[۱۷]، با توجه به حجیم بودن میراث، تبعات خود را به دنبال دارد.
هفت: در احادیثی، وقتی سخن از علم وراثتی مطرح شده، به آن بسنده نشده و تلویحاً[۱۸] یا تصریحاً، علم افزون نیز در کنار آن مطرح شده است[۱۹] بدین طریق تصور انحصار علم امام در علوم وراثتی از میان برداشته شده است؛ برای نمونه به این دو حدیث توجه کنید:
  1. «عَلِيٍّ السَّائِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ(ع) عَنْ مَبْلَغِ‏ عِلْمِهِمْ‏ فَقَالَ مَبْلَغُ عِلْمِنَا ثَلَاثَةُ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا»[۲۰].
  2. «عَنْ الْمُفَضَّلِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)‏ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّداً(ص) وَرِثَ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً(ص) وَ ‏ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ‏ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ‏ وَ الزَّبُورِ وَ تِبْيَانَ مَا فِي الْأَلْوَاحِ قَالَ‏ قُلْتُ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْعِلْمُ قَالَ لَيْسَ هَذَا الْعِلْمَ إِنَّمَا الْعِلْمُ مَا يَحْدُثُ يَوْماً بِيَوْمٍ وَ سَاعَةً بِسَاعَةٍ»[۲۱].
با توجه به شواهد یادشده، می‌توان گفت، فلسفه وجودی علوم وراثتی بیشتر همان دو جنبه نخست بوده و در اختیار داشتن این آثار، نشانه هدایت حداکثری مردم به امام برحق و عاملی اعتمادساز برای مرجعیت علمی ائمه اطهار(ع) است. به همین جهت در روایات پیش‌گفته، از علوم وراثتی نفی علم شده و علم افزون به عنوان علم حقیقی امام معرفی شده است. با این حال، باید دقت داشت که این سخن جنبه غالب دارد. پس ممکن است در مواردی به تناسب از این قانون غالب صرف‌نظر شود و امام علم خود را به علوم پیشینیان استناد دهد و آن را برای مخاطب جلوه دهد.
نکته دوم: دومین نکته راجع به احادیث نفی علم از علوم وراثتی آن‌که، شکی نیست، امام از همه محتوای علوم وراثتی آگاه است و بر همه آنها اشراف کامل دارد. اما آیا ممکن است علمی در میان علوم وراثتی امام وجود داشته باشد، ولی با این حال امام از آن استفاده نکند و علم خود را تنها از طریق علم افزون دریافت کند؟ به بیان روشن‌تر، وقتی خداوند علم تازه‌ای را برای امام می‌فرستد، از سه حال خارج نیست: یا آن علم، علمی متباین با علوم وراثتی و کاملاً جدید است به این معنا که در بین علوم وراثتی، چنین دانشی وجود نداشته است- یا عین بخشی از علوم وراثتی است و یا تعیین مصداق و تبیین و تفصیل یکی از مجملات و کلیات علوم وراثتی است.
اگر این علم، متفاوت با علوم موجود باشد، یا اگر تبیین علوم موجود باشد، علمی جدید و تازه است و امام آن را برای نخستین بار در قالب علم افزون دریافت کرده است. در این قسمت بحثی نیست. اما چنان‌چه محتوای علم افزون عیناً همانند بخشی از علوم موجود باشد، آیا امام می‌تواند چنین علمی را برای بار دیگر دریافت کند؟ به نظر می‌رسد، امکان بازدریافت علم موجود، خدشه‌دار نیست، ولی علمی که در بین علوم وراثتی وجود دارد و امام از آن آگاهی دارد، چنان‌چه برای بار دیگر به امام ارزانی شود، دیگر علم افزون و جدید نیست، بلکه همان علوم قبلی است! پرسش در این است که آیا می‌توان باز دریافت علم پیشین را افزایش علم به حساب آورد؟
در پاسخ می‌توان گفت، این فرضی است که وقوع آن، بسیار محتمل است. در این فرض، خداوند بنابر مصالحی می‌خواهد علمی که در بین علوم وراثتی امام موجود است را تازه و بدون واسطه وراثت، به امام برساند و امام آن را از خداوند دریافت کند. شاید بتوان گفت از آنجا که بنابر روایات، علوم وراثتی علم حقیقی امام محسوب نمی‌شوند، مصلحت این است که آن علم، در قالب علم افزون از خداوند دریافت شود تا علم مصطلح وحقیقی امام محقق گردد. به عبارت دیگر می‌توان گفت، ممکن است دریافت جدید آن از خداوند، موضوعیت داشته باشد. در حقیقت برای رویداد افزایش علم و بازنزول آن، نیازی به جدیدبودن محتوای علم دریافتی به گونه‌ای که در علوم قبلی امام چنین علمی وجود نداشته باشد- نیست؛ بلکه کافی است تا خود امام آن علم را به تازگی و بدون واسطه از خداوند دریافت کند. پس ممکن است امام از علمی در بین علوم وراثتی آگاهی داشته باشد، اما آن‌گاه علم خاص امام محسوب شود که دوباره همان را به تازگی در قالب علم افزون از خداوند دریافت کند. برخی شواهد این ادعا عبارت‌اند از:
یک: در فصل اول ذیل آیه نخست از آیات ازدیاد علم امام، این پرسش مطرح شد که آیا ممکن است از امام پرسش‌هایی پرسیده شود یا مشکلاتی برای جامعه اسلامی پیش آید که پاسخ آنها نزد امام وجود نداشته باشد؟ پاسخ این بود که شواهدی بر امکان چنین رویدادی وجود دارد[۲۲]. به این سه حدیث دقت کنید:
  1. «عَنْ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ تُسْأَلُونَ عَنِ الشَّيْ‏ءِ فَلَا يَكُونُ عِنْدَكُمْ عِلْمُهُ قَالَ رُبَّمَا كَانَ ذَلِكَ قُلْتُ كَيْفَ تَصْنَعُونَ قَالَ تَلَقَّانَا بِهِ‏ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏»[۲۳].
  2. امام باقر(ع) فرموده‌اند: «كَانَ عَلِيٌّ يَعْمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ الْحَادِثُ الَّذِي لَيْسَ فِي الْكِتَابِ وَ لَا فِي السُّنَّةِ أَلْهَمَهُ اللَّهُ الْحَقَّ فِيهِ إِلْهَاماً وَ ذَلِكَ وَ اللَّهِ‏ مِنَ‏ الْمُعْضِلَاتِ‏»[۲۴].
  3. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ النَّهْدِيِّ قَالَ‏: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ‏- وَ سَأَلَهُ‏ ذَرِيحٌ‏، فَقَالَ لَهُ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ فَقَالَ: يَا ذَرِيحُ! هَاتِ حَاجَتَكَ؛ فَمَا أَحَبَّ إِلَيَّ قَضَاءَ حَاجَتِكَ! فَقَالَ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي هَلْ تَحْتَاجُونَ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِمَّا تُسْأَلُونَ عَنْهُ لَيْسَ يَكُونُ عِنْدَكُمْ فِيهِ ثَبْتٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى تَنْظُرُونَ إِلَى مَا عِنْدَكُمْ مِنَ الْكُتُبِ؟ قَالَ: يَا ذَرِيحُ! أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۲۵].
با دقت بیشتر در این احادیث در می‌یابیم، اینکه نزد امام علمی وجود نداشته باشد، دو صورت دارد: یکی آن‌که حقیقتاً امام فاقد علم مورد نظر باشد؛ نه در سینه، نه در ذهن و نه در علوم وراثتی، هیچ پاسخی نداشته باشد. وقوع این فرض بسیار دور به نظر می‌رسد. چون علم و پاسخ این‌گونه پرسش‌ها حتماً نزد امام و حداقل در میان علوم وراثتی موجود است. روشن است، گستره بی‌کران علوم وراثتی بسیار وسیع‌تر از چند پرسشی است که در مواردی، افرادی نه چندان آشنا با مسائل دین از امام می‌پرسیدند. چون در مباحث پیشین اشاره شد که تمامی نیازمندی‌های دینی و نیز امور تکوینی، در این کتب وجود دارد. به هر روی، اگرچه وقوع این فرض تقریباً محال است، اما با این حال، در چنین فرضی بحثی وجود ندارد؛ چراکه این صورت همان بخشی است که علم افزون تکراری نیست و محتوای آن کاملاً جدید است.
صورت دیگر هنگامی است که از امام پرسشی پرسیده شود و پاسخ آن نیز در ظاهر نزد امام موجود باشد، اما مثلاً در کتب پیشینیان باشد. به نظر می‌رسد، موضوع این احادیث همین فرض باشد، نه فرض نخست؛ زیرا ائمه اطهار(ع) به راحتی از فرض آگاهی نداشتن امام عبور کردند و آن را برای امام، امکان‌پذیر دانستند. این نشان دهنده آن است که امام به نوعی امکان دسترسی به علوم موجود را دارند، ولی برای پاسخ، از آن استفاده نمی‌کنند. در این صورت جمله “نزد امام چیزی وجود ندارد” صادق می‌شود. جملاتی مانند لا یکون عندکم علمه، و لیس عنده فیه شی یا فإن عیینا شیئا بر این صورت صدق می‌کند.
پس در فرضی که ظاهراً علم نزد امام نیست، اما مثلاً در بین علوم وراثتی موجود است، امام برای دستیابی به پاسخ دو راه پیش رو دارد: یکی راهی است که در ذهن ذریح بود و گفت که امام پاسخ را در میان کتب پیشینیان بیابد. راه دوم اما آن است که امام از اساس علم را از کتب برنگیرد و علم را مستقیماً از خدای متعال تازه به تازه دریافت کند. ائمه اطهار(ع) از بین این دو راه، راه دوم را انتخاب کرده‌اند؛ بلکه آن را ضروری خوانده‌اند و تنها راه پاسخ را دریافت علم افزون دانسته‌اند؛ چراکه امام در پاسخ به ذریح که راه نخست را در ذهن داشت، فرمودند که ازدیاد علم برای امام یک ضرورت است.
این احادیث لزوماً عدم العلم را برای امام در آن مسئله اثبات نمی‌کند؛ بلکه اعم است. چه بسا علم در خزانه علم امام موجود باشد، اما امام به هر دلیل نباید یا نخواهد از آن استفاده کند. از این‌رو فرض آگاهی نداشتن را پذیرفته‌اند، ولی در حقیقت تنها علمی را علم خود می‌دانند که به صورت تازه از خداوند دریافت کنند.
دو: افزایش لحظه به لحظه علم، شاهدی دیگر بر این ادعا است که در مبحث زمان افزایش علم امام، به آن اشاره خواهد شد. چنان‌چه شیوه دریافت علم مراجعه به منابع بود، افزایش لحظه به لحظه معنا نداشت؛ بلکه افزایش یک‌مرتبه در سال - در شب قدر- یا در شب‌های جمعه، کافی بود. در مواردی که امام علم به پرسش‌های جدید نداشت، در همین یک مرتبه علم لازم را دریافت می‌کرد. افزایش لحظه به لحظه به این خاطر است که امام در جزء به جزء مسائل، با خداوند ارتباط برقرار کرده و علم لازم را از او اخذ می‌کند.
سه: اساساً ائمه اطهار(ع) علوم وراثتی‌ای را که در اختیار دارند، علم حقیقی خود نمی‌دانند و از آنها نفی علم کرده‌اند. ایشان علم اصلی و حقیقی خود را همان علم افزون معرفی کرده‌اند. بنابراین دسته از احادیث، که در آنها از علوم وراثتی امام نفی علم شده است، چنان‌چه امام، نوشتاری عادی از پیامبر اکرم(ص) در دست داشته باشد، این علم ویژه‌ای برای امام نیست و شاید دیگرانی که دارای صفات پسندیده هستند هم بتوانند آن را اکتساب کنند؛ مگر آن‌که همان نوشته نیز نوعی خاص از نوشتار باشد که امام بر محتوای آن از طرق غیرمعمول اشراف یابد.
چهار: مرحوم صفار نقل کرده‌اند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِمَامِ إِذَا سُئِلَ كَيْفَ يُجِيبُ فَقَالَ إِلْهَامٌ أَوْ سَمَاعٌ وَ رُبَّمَا كَانَا جَمِيعاً»[۲۶].
حسن بن یحیی مدائنی به امام صادق(ع) عرضه می‌دارد: برای من بیان کنید، هنگامی که از امام پرسشی می‌شود، چگونه پاسخ می‌گوید؟ حضرت فرمودند: از طریق الهام یا شنیدن و گاهی نیز از هر دو راه.
پنج: مرحوم صفار حدیث دیگری نیز در این موضوع نقل کرده‌اند: «عَنِ الْحَرْثِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) هَذَا الْعِلْمُ الَّذِي يَعْلَمُهُ عَالِمُكُمْ أَ شَيْ‏ءٌ يُلْقَى فِي قَلْبِهِ أَوْ يُنْكَتُ فِي أُذُنِهِ فَسَكَتَ حَتَّى غَفَلَ الْقَوْمُ ثُمَّ قَالَ ذَاكَ وَ ذَاكَ»[۲۷].
در این احادیث، نه راوی یکی از اقسام منابع پاسخ‌های امام به پرسش‌های مردم را علوم وراثتی می‌داند و نه امام در هنگام پاسخ این علوم را به عنوان یک منبع می‌افزاید.
شش: شاهد پایانی بر عدم لزوم جدید بودن محتوای علم افزون و امکان بازدریافت علوم موجود در فرایند افزایش علم امام، حدیث دیگری است که مرحوم صفار آن را گزارش کرده است: ابوحمزه و عبدالله بن طلحه هر یک جداگانه گفته‌اند: از امام صادق(ع) راجع به علم امام پرسیدم که آیا علمی است که از کتاب‌هایی که نزد شما است، نشأت می‌گیرد یا از روایاتی است که برخی از شما از بعضی دیگر نقل می‌کنید یا اینکه به گونه‌ای دیگر است. به هرحال علمی که نزد شما است و به ما انتقال می‌دهید چگونه است؟ حضرت فرمودند: علم امام بسیار فراتر از این حرف‌ها است.... آیا این آیه را نخوانده‌ای که خداوند متعال فرمود: ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ[۲۸] سپس امام فرمود: آیا شما گمان می‌کنید که او در حالی بود که نمی‌دانست کتاب و ایمان چیست؟ گفتم: ما این گونه آیه را قرائت می‌کنیم. حضرت فرمودند: آری، پیامبر(ص) در حالی بود که نمی‌دانست کتاب و ایمان چیست تا آن‌که خداوند آن روح را به سوی او فرستاد. پس به واسطه آن فهم و علم را به او تعلیم داد.[۲۹].
در این حدیث، راوی سه گزینه راجع به منشأ علومی که امام به پیروان خود آموزش می‌دهد، مطرح کرده است: امام علم خود را از کتاب‌های وراثتی برگیرد، علم را به صورت روایت‌گری از پدران بزرگوار خود نقل کند و یا به گونه‌ای دیگر غیر از دو گزینه پیش باشد. دو گزینه نخست مشخص است اما راوی پرسش را به گونه‌ای طراحی کرده که دست امام در گزینه سوم باز است «أَوْ كَيْفَ حَالُ الْعِلْمِ عِنْدَكُمْ». از سوی دیگر روات این گزارش، از اصحاب خاص امامان معصوم(ع) می‌باشند و چند نفر هم این حدیث را از چند امام گزارش کرده‌اند. به همین جهات، شرایط بیان کامل برای امام مهیا است. مقتضی برای بیان موجود و موانع آن نیز مفقود است و امام کاملاً در مقام بیان هستند. حال در پاسخ به راوی، امام ابتدا دو گزینه نخست را با علم اصلی امام مقایسه کرده و آن دو را ناچیز شمرده، سپس منشأ علم امام را علم افزون معرفی کرده و به هیچ یک از علوم وراثتی یا حتی علومی که از پدران خود دریافت کرده، وقعی ننهاده است. امام اساساً می‌خواهد ذهن و فکر اصحاب را راجع به منشأ دریافت علوم امام اصطلاح کند و هر علمی غیر از علم افزون را از ذهن آنان پاک کند.
از مجموع این شواهد به این نکته می‌رسیم که لازم نیست در فرایند افزایش علم امام، محتوای دریافتی کاملاً جدید باشد، به گونه‌ای که در علوم قبلی امام چنین علمی وجود نداشته باشد؛ بلکه کافی است تا خود امام آن علم را به تازگی و بی‌واسطه از خداوند دریافت کند. پس ممکن است امام از علمی در بین علوم وراثتی آگاهی داشته باشد، اما آن‌گاه علم خاص امام محسوب شود که دوباره همان را به تازگی در قالب علم افزون از خداوند دریافت کند، یا اینکه در این دریافت جدید، تفاصیل علمی که قبلاً نزد امام موجود بوده بیان شود، یا اگر تفاصیل آن وجود داشته، شرایط آن بیان شود، یا فرمان اجرای آن یا بَدا و نَسخی که در آن رخ داده بیان گردد، و یا دست‌کم روشن شود که بَدا و نَسخی اتفاق نیفتاده و به اصطلاح ابرام شده است.
ممکن است مصالح یا حکمت‌های دیگری نیز برای بازنزول علم در میان باشد؛ مصالحی از قبیل اینکه، علم جدید به عنوان نشانه‌ای برای امامت امام، گواهی برای حقانیت، معجزه‌ای برای هدایت، سندی برای باقی ماندن در طول تاریخ، گرامی‌داشت و نفعی که خداوند بخواهد آن را در قالب علم افزون به امام یا به دیگران برساند باشد؛ مانند آن‌که برای فرشته‌ای مشکلی پیش بیاید و خداوند علم افزون را به او بدهد تا به امام برساند و بدین واسطه، مشکل فرشته برطرف شود. به هر حال، انگیزه‌ها برای بازنزول علوم پیشین در قالب علم افزون فراوان است که ما از بسیاری از آنها بی‌اطلاع هستیم.
با این حال، تأکید می‌شود که این سخن، جنبه غالب دارد. از این‌رو این امکان وجود دارد که در مواردی به تناسب مصالح، از این قانون غالب صرف‌نظر شود و امام علم خود را از علوم پیشینیان برگیرد. ولی چون این موارد خروج از قاعده است، به نظر می‌رسد، همین موارد نیز به دستور عام یا خاص خداوند، در قالب افزایش علم رخ دهد. دراین عنوان نتیجه آن است که وقتی از چیستی، ماهیت و محتوای علم امام سخن گفته می‌شود، باید به این نکته توجه شود که علم خاص و ویژه امام، منحصر در علم افزون او است نه علوم وراثتی»[۳۰].

پاسخ‌های دیگر

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۲، ح۶، ۷.
  2. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۴۵۴؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۷۲.
  3. ر.ک: صفحه ۱۴۱ تا ۱۴۸ از همین نوشتار.
  4. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۵، ۱۳۹، ۳۲۵، ۴۶۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۲۵.
  5. ر.ک: امام ششم، جعفر بن محمد(ع)، مصباح الشریعة، ص۱۶؛ طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار، ص۳۲۶؛ فیض کاشانی، محمد محسن، وافی، ج۱، ص۱۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۵. گفتنی است این احادیث اسناد چندان صحیحی ندارد.
  6. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۵۱، ۱۵۳ ح۵ و ص۱۵۴، ح۹ و ص۱۵۵-۱۵۶، ۱۵۸، ح۱۹، ۲۰ و ص۱۵۹، ح۲۴، ۲۶ و ص۱۶۰-۱۶۱، ح۳۳ و ص۱۶۲، ح۱ و ص۱۶۳، ح۴ و ص۱۶۴، ح۷-۹ و ص۱۶۵، ح۱۲، ۱۳ و ۱۶۶، ح۱۶، ۱۷، ۱۹ و ص۱۶۷، ح۲۰، ۲۱ و ص۱۶۸، ح۲۳ و ۱۷۴-۱۷۷، ۱۸۰، ح۱۸، ۲۰ و ۱۸۱، ح۲۴ و ص۱۸۳، ح۳۲-۳۶؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۸، ص۳۶۳، ح۵۵۳.
  7. «امام باقر(ع) فرمودند: همانا مثل سلاح پیامبر(ص) در بین ما خاندان بنی‌هاشم، مانند تابوت در میان بنی‌اسرائیل است که در هرجا تابوت قرار می‌گرفت، نشان از آن داشت که فرمانروایی در همان جا است. در ما خاندان نیز هر کجا سلاح وجود داشته باشد، علم نیز در همان جا است». کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۳۸.
  8. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۵۶.
  9. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۸، ۱۵۰-۱۵۱، ح۱ و ص۱۵۳، ح۵ و ص۱۵۶، ح۱۵ و ص۱۵۷-۱۵۸، ۱۶۰-۱۶۱، ۱۶۷، ۱۶۹، ح۴ و ص۱۷۴-۱۷۷، ۱۸۳، ح۳۱ و ص۲۴۵، ح۶ و ص۳۱۸، ح۱۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳، ۲۴۰.
  10. «به آنان بگو چنانچه ادعای امامت دارند، اگر راست می‌گویند، پس باید مشخص کنند که علوم وراثتی، که کتاب‌هایی است که امام به امام به ارث رسیده است، این آثار علمی نزد چه کسی است؟!» صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۶۷.
  11. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۵۱.
  12. به کسی که علم خود را از کتاب‌ها بر می‌گیرد و نزد استاد تلمذ نمی‌کند و زیاد وقت خود را صرف مطالعه و دقت در کتب می‌کند، «صَحَفیّ» (به دو فتحه) گفته می‌شود. برخی عوام آن را به دو ضمه «صُحُفیّ» قرائت کرده‌اند که اشتباه است؛ ر.ک: فیومی، احمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۳۳۴.
  13. «این (حقیقت) بی‌گمان در صحیفه‌های (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است * صحیفه‌های ابراهیم و موسی» سوره اعلی، آیه ۱۸-۱۹.
  14. عریضی، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۳۳۲؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۸، ص۳۶۴؛ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۱، ص۸۹.
  15. «حُمران بن أعین از امام باقر(ع) گزارش داده است که حضرت به سالن بزرگی اشاره کرده و فرمودند: ای حمران! بی‌شک در این اتاق کتابی است که طول آن نزدیک به چهل متر است. به نوشتن علی(ع) و املای رسول الله(ص) به نگارش درآمده است..».. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۱۴۳، ح۵.
  16. «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ جَدِّكَ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ الْإِمَامِ يُفْضِي‏ إِلَيْهِ‏ عِلْمُ‏ صَاحِبِهِ‏ فَقَالَ فِي السَّاعَةِ الَّتِي يُقْبَضُ فِيهَا يَصِيرُ إِلَيْهِ عِلْمُ صَاحِبِهِ فَقَالَ هُوَ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ يُورَثُ كُتُباً وَ لَا يُوكَلُ إِلَى نَفْسِهِ وَ يُزَادُ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَقُلْتُ لَهُ عِنْدَكَ تِلْكَ الْكُتُبُ وَ ذَلِكَ الْمِيرَاثُ فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ أَنْظُرُ فِيهَا» صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۶۶، ح۹.
  17. البته اندک گزارشاتی مبنی بر به همراه داشتن برخی از این آثار در سفرها رسیده است (ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۴۸، ح۹، ۱۲)؛ اما اولاً، همه آثار نبوده است. ثانیاً، نمی‌توان از این گزارش‌های مختصر برای این مسئله قانون‌سازی کرد. از این‌رو می‌بینیم امیرالمؤمنین(ع) هنگام مهاجرت به عراق، کتب را نزد ام سلمه به ودیعه می‌سپارد و می‌رود (صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۶۲، ح۱).
  18. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۱۴، ح۱ و ص۱۱۵، ح۴ و ص۱۱۶، ح۱۰ و ص۱۲۸، ۳۲۶-۳۲۸، ۴۶۴-۴۶۶.
  19. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۵، ح۱ و ص۱۳۸، ح۱۵ و ۱۳۹، ح۳ و ۱۴۰، ح۵ و ص۱۴۶، ح۲۱ و ص۱۵۲، ح۳ و ص۳۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۲۵، ح۳، ۴ و ص۲۳۹.
  20. «علی سائی می‌گوید: از امام صادق(ع) راجع به نقطه اتصال علمشان پرسیدم. حضرت فرمودند: نقطه اتصال علم ما سه صورت دارد: گذشته، آینده و جدیدی که به تازگی پدید می‌آید. آن علمی که گذشته، برای ما تفسیر شده است و آن علمی که در آینده واقع شود، در کتبی نزد ما مکتوب است و علومی که به تازگی پدید آید، به صورت پرتاب در قلب و طنین‌انداز شدن در گوش است که این چنین به دست ما خواهند رسید و این بزرگ‌ترین علوم ما است؛البته باید توجه داشت که این نوع ارتباط با خداوند به معنای نبوت نیست و پس از پیامبر ما(ص) پیامبری وجود ندارد». صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۱۸.
  21. «از مفضل گزارش شده که امام صادق(ع) فرمود: سلیمان از داود ارث برد و محمد(ص) سلیمان ارث برد و قطعاً ما از محمد(ص) ارث برده‌ایم و علم تورات و انجیل و زبور و تبیین آن‌چه در الواح است نزد ما است. مفضل گفت: عرض کردم: بدون شک این است علم! حضرت فرمودند: این علم خاص امام نیست. همانا علم خاص امام تنها چیزی است که روز به روز و لحظه به لحظه حادث می‌گردد». صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۹.
  22. صفحه ۵۱ تا ۵۶ از همین نوشتار.
  23. «اسباط گفت از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا امکان دارد از شما راجع به چیزی پرسشی بشود، ولی علم آن نزد شما نباشد؟ حضرت فرمودند: گاهی این اتفاق می‌افتد. پرسیدم: در این صورت چه کار می‌کنید؟ حضرت فرمودند: روح القدس پاسخ را به ما القا می‌کند». صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۴۵۱.
  24. «حضرت علی(ع) به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) عمل می‌کرد. پس هنگامی که بر او مسئله جدیدی وارد می‌شد که در کتاب و سنت نبود، خداوند حقیقت را به او الهام می‌کرد؛ و به خدا قسم این، از امور پیچیده است». صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۲۳۵.
  25. «عبدالله بن طلحه نهدی می‌گوید: وقتی ذریح از امام صادق(ع) پرسید... برای من راجع به پرسش‌هایی که از شما می‌شود و نزد شما حدیث و پاسخی از رسول الله(ص) درباره آن وجود ندارد، بیانی ارائه بفرمایید. آیا نیاز دارید که در کتبی که نزد شما است، نگاه کنید؟ حضرت در پاسخ فرمود: ای ذریح! آگاه باش به خدا قسم اگر علم ما افزایش نیابد، همه داشته‌های ما از بین خواهد رفت». جمعی از اصحاب ائمه، الأصول الستة عشر، ص۲۴۰.
  26. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۱۶، ح۵.
  27. «حارث حرث بن مغیره می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم:این علمی که عالم شما به آن علم پیدا می‌کند، آیا چیزی است که در قلب او القا می‌شود یا چیزی است که در گوش او نواخته می‌شود؟ امام ساکت شدند تا هواس افراد حاضر پرت شد. سپس فرمودند: هم این است و هم آن». صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۱۷، ح۶.
  28. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  29. «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَخْبِرْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَنِ الْعِلْمِ الَّذِي تُحَدِّثُونَّا بِهِ أَ مِنْ صُحُفٍ عِنْدِكُمْ أَوْ مِنْ رِوَايَةٍ يَرْوِيهَا بَعْضُكُمْ عَنْ بَعْضٍ أَوْ كَيْفَ حَالُ الْعِلْمِ عِنْدَكُمْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَجَلُّ أَ مَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ» ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲. ‏«أَ فَتَرَوْنَ أَنَّهُ كَانَ فِي حَالٍ لَا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ قَالَ قُلْتُ هَكَذَا نَقْرَؤُهَا قَالَ نَعَمْ قَدْ كَانَ فِي حَالٍ لَا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ تِلْكَ الرُّوحَ فَعَلَّمَهُ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ» صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۵۹.
  30. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت ص ۲۳۲-۲۵۱.