ابن قیس همدانی در تاریخ اسلامی

مقدمه

سعید بن قیس بن مره همدانی، از یاران مخلص امیرالمؤمنین(ع) و از نیروهای فعال در صفّین بود [۱]. اظهارات وی در خیرخواهی از امیرالمؤمنین در موارد مختلف نقل شده است[۲].

سعید در مأموریتی انتظامی برای سرکوب فرد غارت گری از سوی معاویه، فرمانده بود. زمانی که سفیان بن عوف به شهر انبار حمله کرد، امیرالمؤمنین(ع) سعید را برای تعقیب وی فرستاد.

امیرالمؤمنین بعد از حمله به انبار برای مردم سخنرانی کرد و به جهت کوتاهی مردم، آنان را سرزنش نمود. اَشراف کوفه نزد حضرت آمده و گفتند: ما شما را کفایت می‌کنیم. و حضرت را از رفتن به نخیله منصرف کردند، درحالی که ایشان نگران بود. سعید بن قیس همدانی را خواند و همراهِ هشت هزار تن او را به نخیله فرستاد، چون خبر رسید جمعیت آنان زیاد است. سعید بن قیس کنار شطّ فرات به جست وجوی سفیان پرداخت تا به عانات رسید. در آنجا هانی بن خطاب همدانی را فرستاد. او آثار آنان را پی گرفت تا نزدیک سرزمین‌های قِنَّسْرِین به آنها دست نیافت[۳].

سعید، در دوران حکومت حضرت، افزون بر این عملیات انتظامی، جزو مشاوران امین امام بود[۴]، و به دو سمت رسمی مهمّ دیگر، از جانب حضرت منصوب شد که شایسته است به شرح حالش بپردازیم.

  1. سعید در جنگ جمل جزو فرماندهان حضرت و پرچم دار و فرمانده حِمْیَر و هَمْدان بود که یکی از هفت گروه اعزامی از کوفه بودند[۵].
  2. سعید در صفّین نیز فرمانده بخشی از سپاه حضرت (هَمْدان و همراهان آنان از حِمْیر) بود[۶].[۷]

شرح حال سعید بن قیس

سعید بن قیس از تابعان بود. شیخ طوسی او را جزو اصحاب امیرالمؤمنین(ع) معرفی کرده است[۸]. فضل بن شاذان، سعید بن قیس را جزو تابعان بزرگ و رؤسای آنان و زاهدانشان در کنار حجر بن عدی و سلیمان بن صرد و جمعی دیگر معرفی کرده است[۹]. این، موقعیت والای وی را نشان می‌دهد. محدث قمی می‌نویسد: سعید، آقای همدان و بزرگ آنان و مُطاع در میانشان و از قهرمانان اصحاب امیرالمؤمنین (بود. نبردهایش در صفّین معروف است. او وقتی حضرت از کوتاهی یارانش در حمایت از خود شَکوا کرد، به ایشان گفت: به خدا سوگند اگر به ما دستور دهی به قُسْطَنْطَنیّه و روم پیاده پاپرهنه و بدون سهمی از بیت المال و بدون قوت حرکت کنیم، با تو مخالفت نمی‌کنیم؛ نه من و نه مردی از قبیله و قومم. حضرت در پاسخ به وی فرمود:پس شما به درستی عمل کردید. خداوند جزای نیک تان دهد[۱۰].

از سعید، خبری در کافی نقل شده است[۱۱]. به همین جهت در کتاب‌های رجال از جمله جامع الروات از او یاد شده است که ابی حمزه از او نقل می‌کند[۱۲]. امیرالمؤمنین هنگام بازگشت از نهروان در گفت وگو با مرد یهودی به سعید و جمعی اشاره می‌کند که آنان را برای بازگشت این گروه به حق، فرستادم[۱۳]. و در قصیدۀ بلند خود، در بزرگداشت قبیلۀ همدان که در دیوان حضرت آمده، دربارۀ سعید می‌فرماید:

يَقُودُهُمُ حَامِي الْحَقِيقَةِ مَاجِدٌسَعِيدُ بْنُ قَيْسٍ وَ الْكَرِيمُ مُحَامِي[۱۴]
همدان را یاور حقیقت مرد بزرگوار، رهبری می‌کند؛ سعید بن قیس و کریمی که حمایت‌گر است.

ابن ابی الحدید، رَجَزی را در صفّین به سعید نسبت داده که در آن علی(ع) اوّلین ایمان آورنده است[۱۵].دیگران آن رجز را از قیس بن سعد دانسته‌اند[۱۶]. که پیش‌تر نقل شد.

در آثار رجالی عامه، نام سعید آمده که از حفصه، حدیث شنیده و ابواسحاق سبیعی[۱۷] و زید بن ابی انیسه از او حدیث نقل کرده‌اند[۱۸]. ابن حِبّان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده است[۱۹].[۲۰]

سعید بن قیس در جنگ صفّین

سعید بن قیس در جنگ صفّین بسیار فعال بود. حضرت او را در این جنگ به فرمان‌دهی همدان و کسانی که با آنها از حِمْیر بودند، گمارد[۲۱]. سعید از تصمیم امیرالمؤمنین(ع) در انتخاب شخصی به جای اشعث بن قیس، برای فرمان‌دهی کِنده و ربیعه در صفّین حمایت کرد. وقتی دید برخی همدانیان از این موضوع ناراحت هستند، خطاب به آنان گفت: هرگز مردمانی کج اندیش‌تر از شما ندیده ام! آیا می‌پندارید اگر از علی(ع) نافرمانی کنید وسیله‌ای برای تقرب شما به دشمن او می‌شود؟ و آیا معاویه قابل مقایسه با او یا به جای اوست؟ یا شما در شام کسی را دارید که مانند او (علی) در عراق باشد؟ یا بنی ربیعه یاورانی در میان بنی مُضر می‌یابند؟ سخن همان است که او گفته و رأی همان، که او گزیده است[۲۲].

امیرالمؤمنین در ربیع الاوّل قبل از نبرد صفّین، سعید را با بشیر بن عمرو بن محصن انصاری و شبث بن ربعی، برای مذاکره نزد معاویه فرستاد که او را به حق دعوت کنند. این مذاکرات بی‌نتیجه ماند[۲۳].[۲۴]

سخنرانی سعید در صفّین

سخنان سعید در صفّین و عملکرد وی حکایت از باور او به خلافت امیرالمؤمنین(ع) دارد. او در موارد مختلف فضائل حضرت را بیان می‌کند که آگاهی وی از فضایل حضرت را نشان می‌دهد.

شیخ مفید، از مالک بن قدامه نقل کرده: سعید بن قیس در خطبه‌ای در صفّین برای مردم چنین گفت: همراهِ ما عموزادۀ پیامبرمان است که در خردسالی پیامبر را تصدیق کرد و نماز خواند و همراه با پیامبرمان در بزرگی جهاد کرد.[۲۵]

نصر بن مزاحم، این خطبۀ حضرت را آورده که در قُناصِرین ایراد کرده است. سعید بن قیس در میان یاران خود برای سخنرانی برخاست و گفت:

سپاس خدای را که ما را به دین خویش ره نمود، و ما را میراث‌دار کتاب خود قرار داد و با فرستادن پیامبر(ص) خویش بر ما منّت نهاد و او را رحمتی بر جهانیان، سَروری برای مسلمانان، رهبری برای مؤمنان، خاتم پیامبران و حجت بزرگ خدا بر گذشتگان و رفتگان و آیندگان، قرار داد. و درود و رحمت و برکت‌های خدا بر او باد. سپس این، از قضای الهی و قدر اوست که ما و دشمن ما را در قُناصِرین گرد آورد، و ما به هرحال چه پسندمان باشد چه ناگوارمان آید بر آن سپاس گزاریم. پس امروز گریختن، از ما ستوده نیست. و اینک زمانِ روی تافتن و بازگشت و هنگام فرار نیست. خداوند، نعمتی را ویژۀ ما ساخته که هرگز از عهدۀ شُکرش بر نیاییم و قدر آن را درنیابیم: و آن نعمت این که بهترین اصحاب و یاران برگزیدۀ محمد با ما و در زمرۀ مایند. به خدایی که خود به حال بندگان، نیک آگاه است سوگند که اگر فرمانده ما سیاه حبشی دست وپا بریده‌ای می‌بود، با آنکه هفتاد تن از بدریون (رزمنده) با مایند، از ما می‌سزد که دیدۀ دل خود را بگشاییم و ضمیر خویش را پاک داریم و از همو اطاعت کنیم. چه رسد به این که اینک سرپرست ما پسرعمّ پیامبر ماست، [این] بدریِ راستین، که در خردسالی نماز گزارد و همراه پیامبر شما در بزرگی جهاد کرد.

در حالی که معاویه (همان) آزادشده از قید اسارت جنگی، و زادۀ اسیر آزادشده است. هان! که او گمراه‌ترین جفاکاران است که پیش از همه، آنان را خدا به دوزخ در‌آورد و ننگی فزون‌تر به میراث آنان نهاد و خداوند همه ایشان را به ذلّت و حقارت دچار کند. هان! که شما فردا با دشمنتان روبه رو خواهید شد، بر شماست که خدا را پرهیزکار باشید و کوشش و پایداری نمایید، صداقت و صبر داشته باشید؛ زیرا خدا با صابران است. هان! که شما با کشتن ایشان، [به آخرت] کامیاب و رستگار میشَوید و آنان با کشتن شما، بدبخت و تیره روز گردند.

به خدا سوگند که یکی از شما تنی از آنان را نمی‌کشد مگر آنکه خداوند کُشنده را به باغ‌های بهشتِ جاودان در‌آرَد و کُشته را به لهیبِ آتش درافکند، که:﴿لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ[۲۶].

خداوند ما و شما را از آنچه دوستان خود را از آن حفاظت کرده، محافظت نماید و ما و شما را در شمار کسانی قرار دهد که از او فرمان بردند و در پرهیزکاری‌اش کوشیدند. و از خداوند برای خود و شما و دیگر مؤمنان آمرزش می‌طلبم[۲۷].

شعبی بعد از نقل این سخنرانی گوید: به جان خودم سوگند که او با عمل خود به آنچه در خطبه‌اش گفته، عمل کرد[۲۸].

این سخنرانی، نشانه‌ای از اعتقاد و باور نیک سعید، به امیر مؤمنان و راه اوست. او تصریح می‌کند که همراهِ علی(ع) هفتاد تن از بدریان هستند که پیش‌تر این موضوع را از عبدالرحمان بن ابی لیلی نقل کردیم[۲۹] و در این باره به تحقیق پرداختیم. او از سابقۀ نیک امیرالمؤمنین و سابقۀ بد معاویه یاد می‌کند.[۳۰]

توجه به امنیت امیرالمؤمنین(ع)

سعید بن قیس همدانی گوید: روزی در جنگ به مردی نگریستم که با دو جامه بود. اسبم را به طرفش حرکت دادم، دیدم امیرالمؤمنین است. گفتم: ای امیرمؤمنان! در مثلِ چنین جای گاهی این گونه هستید؟ فرمود: آری! ای سعید بن قیس هیچ بنده‌ای نیست جز این که برای وی از جانب خدا حافظ و نگهبانی است با او دو مَلَک است که او را حفظ می‌کند از این که از کوه سقوط کند یا در چاه بیفتد. پس هرگاه قضای الهی نازل شود، بینِ او و بین هر چیزی فاصله می‌اندازد.[۳۱]

در کتاب وقعة صفین ابتدای این خبر، متفاوت آمده است. به روز صفّین علی(ع) به میدان آمد و در دست خود فقط سنانی کوتاه داشت، پس بر سعید بن قیس همدانی گذر کرد، سعید به او گفت: ای امیرمؤمنان! آیا بیم آن نباشدت که در این حال که نزدیک دشمنی، کسی به تو سوء قصد کند؟[۳۲] نقل دیگری هم دارد[۳۳].[۳۴]

نبرد هَمدانی‌ها به فرماندهی سعید

روز ششم درگیری در صفّین که دوشنبه بود. امام علی(ع) برای نبرد، سعید بن قیس همدانی را که سرور همدان در آن زمان بود، فرستاد. معاویه هم ذوالکلاع را فرستاد. تا آخِر روز بین آن دو، نبرد ادامه داشت و جمع زیادی کشته شدند و دو گروه بازگشتند[۳۵].

به نقلی: ذوکلاع کشته و معاویه از مرگش خوش حال شد. پسر ذوالکلاع برای دریافت جنازه پدر نزد اشعث بن قیس رفت. اشعث گفت: نزد سعید بن قیس برو که مرا متهم نکنند. او نزد سعید رفت، سعید اجازه داد وارد سپاه علی(ع) شده و جنازۀ پدرش را ببرد. او را پیدا کرد که پایش را بر پایۀ خیمه‌ای بسته بودند و غلام سیاهی مسئول حفاظت از او بود. آنان نتوانستند ذوالکلاع را بردارند. مردی به نام خِنْدف بَکْرِی خواست او را بردارد. گفتند: چگونه؟ گفت: کسی که او را کشته، برمی‌دارد. و جسد ذوکلاع را بالای مَرکب نهاد[۳۶].[۳۷]

تجلیل امیر مؤمنان(ع) از فداکاری همدانیان

وقتی جنگ در صفّین شدّت گرفت معاویه به عمروعاص پیام داد که عَکّیان و اشعریان را در برابر کسانی مانند آنان برای نبرد بفرست. عمرو گفت: همدانیان هم آورد آنان هستند از آنها خواست بجنگند. ابن مَسروق عَکّی مهلت خواست تا نزد معاویه رَوَد. به معاویه گفت: عطای هزار مرد ما را هر یک دوهزار درهم قرار ده و هرکس از ما کشته شد، پسر عمویش را جانشین او نما، تا امروز چشمت را روشن کنیم. معاویه پذیرفت. ابن مسروق این خبر را به یاران خود داد. عَکّیان گفتند: ما در برابر هَمْدانیان قرار می‌گیریم. آنان پیش تاختند. سعید ندا در داد: ای بنی همدان! پای آنان را پی کنید. تیغ‌ها پیاپی پای عَکّیان را قطع می‌کرد. ابن مسروق از عَکّیان خواست مانند شتران به زانو درآیند. آنان زانو زدند و سپر به دست، با نیزه مهاجمان را می‌زدند و درگیری ادامه داشت و هر یک رجز می‌خواندند. درگیری ادامه داشت تا شب رسید. هَمْدانیان به فرمان دهی سعید بن قیس گفتند: دست از نبرد نمی‌کشیم تا شما برگردید. عَکّیان پاسخ مشابه دادند. تا معاویه به عکیان دستور داد بازگردند. معاویه چنان به آنان بخشید که سست دلان از سپاه علی(ع) به معاویه‌گراییدند، که ناخرسندیِ علی(ع) را در پی داشت. منذر بن ابی حمیصه وادعی از جنگ جویان و شاعر هَمْدانیان، حضور علی(ع) آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! عکّیان و اَشعریان از معاویه مقرّری و بخشش خواستند و وی به آنان داد. آنها دین خود را به دنیا فروختند، ولی ما آخرت را بر دنیا ترجیح دادیم و عراق را بر شام، و تو را بر معاویه برگزیدیم. به خدا سوگند که آخرت ما از دنیای آنان، نیکوتر و عراق ما از شام آنان، خوش‌تر و امام ما از رهبر آنان بسی ره یافته‌تر است. دست ما را بر جنگ بگشای و مطمئن به یاریِ ما باش و ما را به سوی مرگ و جانبازی ببر.

سپس در این باره شعری گفت.

علی(ع) گفت: همین تو را بس، خدا رحمتت کناد. سپس وی و قبیله‌اش را ستود. چون شعر او به آگاهی معاویه رسید، گفت: به خدا سوگند دوست دارم چندان ثروت و مُکْنَت به معتمدان [و یاران] علی(ع) دَهم و چنان مال و منالی میانشان پخش کنم که دنیای من در نظر ایشان بر آخرت او بچربد. دیگر روز [[[همدانیان]]] به آوردگاه تاختند و معاویه در میان قبایل یمنی بانگ برآورد: بشتابید و همه سواران نام دار خود را به سوی من فرستید تا در برابر این قبیلۀ هَمْدانی، مرا یاری دهند.

پس فوج بزرگی گرد آمد و رهسپار میدان شد. چون علی(ع) آنان را دید، دانست که آنها زبده مردانند، از همین رو ندا در داد: ای همدان! سعید بن قیس پاسخش داد. علی(ع) به او گفت: حمله کن. وی هجوم آورد چنان که دو سپاه در هم آمیختند و جنگی سخت درگرفت و هَمْدانیان، یَمانیان را در هم کوفتند و به هم تافتند تا آنان را نزد معاویه گریزاندند، و معاویه گفت: وه، که از دست هَمْدان چه دیدم! و بسیار اندوهگین شد و آه و فغان نمود. کشتاری سریع و بی‌امان به جان سواران شامی افتاده بود. از آن سو علی هَمْدانیان را گرد آورد و گفت: ای گروه هَمْدان! همانا شما زره و نیزه منید، ای همدانیان! شما جز خدا مرا یاری ندادید و جز ندای خدا را پاسخ نگفتید[۳۸]. سعید بن قیس گفت: ما به ندای خدا و نیز به دعوت تو پاسخ گفتیم، و پیامبرِ خدا(ص) را در مرقدش یاری دادیم و در رکاب تو با آنکه برخلاف تو و مانند تو نیست جنگیدیم. ما را به هر میدان رزم خواهی گسیل دار.

بدان روز علی(ع) در قدردانی از فداکاری قبیلۀ همدان فرمود:

وَ لَوْ كُنْتُ بَوَّاباً عَلَى بَابِ جَنَّةٍلَقُلْتُ لِهَمْدَانَ ادْخُلِي بِسَلَامٍ
اگر من دربانِ آستانۀ بهشت باشم، بی‌گمان به [[[قبیله]]] همدان گویم: خوش [به فردوس] در آیید.

پس علی(ع) به پرچم دار [قبیله] همدان گفت:

مرا در برابر اهل حِمْص [نیز] حمایت کنید و نصرت دهید که من چنان رزم آورییی که از آنان دیدم، از دیگران ندیده‌ام. علی خود پیش تاخت و همدانیان نیز پیش تاختند و یک باره حمله‌ای سخت بر اهل حِمْص کردند و چندان با ضربات پیاپی شمشیر و گرزهای آهنین دشمن را کوفتند که آنان را به سراپردۀ معاویه گریزاندند [۳۹]. مردی از همدان از قبیلۀ اَرْحَب، رجز خواند و مردی از اهل حِمْص از کِنْده به او پاسخ داد. معاویه نیروهای سوارۀ پشتیبان خود را برضدّ همدان بسیج کرد و خود با شمشیر حمله آورد. همدانیان آنها را عقب راندند. معاویه سخت اندوهگین شد و از مقابل سواران گریخت. همدانیان به جای خود بازگشتند. حجر بن قحطان وادعی قَصیده‌ای در نکوداشت از همدانیان خطاب به سعید بن قیس سرود: هلا ای پسر قیس چون دیدۀ (نگران)، شهسواران بنی همدان بن زید بن مالک را دید، چشمش روشن شد و آرام گرفت[۴۰]. این دلاورمردان شایستۀ سخن حضرت بودند و سعید فرمانده آنان در این سخت کوشی تأثیرگذار بود.[۴۱]

سعید بعد از حَکمیّت

وقتی قرآن‌ها بر سرِ نیزه‌ها رفت، بین یاران علی اختلاف رخ داد. سعید اعلام کرد که آمادۀ نبرد است ولی چاره‌ای جز پذیرش آتش بس نبود[۴۲]. او جزو شاهدان قراردادِ آتش بس در صفّین بود[۴۳].

در جریان حکمیّت، عمرو عاص توانست ابوموسی اشعری را بفریبد و معاویه را حاکم معرفی کند. وقتی به شام برگشت، با معاویه بیعت کردند. ابن عباس و شریح بن هانی به کوفه نزد علی(ع) برگشتند و خبر داوری دو حَکَم را به حضرت دادند. سعید همدانی حرکت کرد و گفت: به خدا سوگند اگر همۀ ما بر هدایت اجتماع کنیم، بر بصیرت کنونی ما چیزی افزوده نمی‌شود. دیگر مردم هم، مانند وی سخن گفتند[۴۴].[۴۵]

خواستگاری دختر سعید

نقل است: امیرالمؤمنین علی(ع) دختر سعید بن قیس، اُمّ‌عمران را برای فرزندش امام حسن(ع) خواستگاری کرد. او تصمیم در این باره را به نظر مادرش موکول کرد. از نزد حضرت که خارج شد، اشعث او را دید و از این تصمیم آگاه شد. اشعث، دختر قیس را برای پسرش محمد خواستگاری کرد. آن گاه نزد حضرت رفت و خبر ازدواج دختر سعید را با پسر خود داد و دختر خود «جَعْده» را به کابین امام حسن(ع) درآورد[۴۶]. سعید در مشورت با اشعث از این ازدواج منصرف شد و دخترش را به ازدواج پسر اشعث در آورد[۴۷].

پذیرفتن شفاعت سعید

حارثة بن بدر تمیمی، مردی از بصره بود که به فساد و محاربه پرداخته بود[۴۸]. حارثه از حسن بن علی(ع)، ابن عباس، ابن جعفر و افرادی از قریش خواست که علی به او امان دهد. آنان با علی سخن گفتند، ولی امان نداد. حارثه نزد سعید بن قیس همدانی آمد و با او سخن گفت. سعید نزد علی(ع) رفت و گفت: ای امیرمؤمنان! چه می‌گویید دربارۀ کسی که در زمین فساد و محاربه کرده باشد؟ حضرت در پاسخ، آیۀ قرآن را خواند: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۴۹].

سعید پرسید: نظرت چیست دربارۀ کسی که توبه کند پیش از این که به او دست یابی؟ فرمود: می‌گویم آن گونه که خداوند گفته: ﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۵۰].

سعید گفت: حارثه توبه کرده قبل از این که بر او دست یابی. حضرت حارثه را امان داد[۵۱]. علی(ع) بالای منبر فرمود: ای مردم من خون حارثة بن بدر‌ تمیمی را بخشیدم پس هرکس با او برخورد کند، متعرّض او نشود. وقتی حارثه از این مطّلع شد، شعری در تعریف از سعید بن قیس گفت[۵۲].

به نقل احمد حنبل، حارثه نزد علی(ع) آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! من با خدا و رسولش مُحاربه کرده و در زمین فساد نمودم و قبل از این که به من دست یابی توبه کردم. آیا توبه‌ام پذیرفته است؟ فرمود: آری! حارثه با حضرت بیعت کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین! مردم از توبه‌ام آگاه نیستند و من از آنان میترسم؛ در این باره نامه‌ای برایم بنویس. حضرت برای او چنین نوشت:از بندۀ خدا علی امیرالمؤمنین به کارگزارش در بصره، به درستی که حارثة بن بدر از کسانی بود که با خدا و رسولش جنگ کرده و در زمین فساد نموده است. قبل از این که به او دست یابیده شود توبه کرده هرکس او را دید، متعرّض او نشود جز به نیکی.[۵۳].[۵۴]

اعتماد امام حسن(ع) به سعیدبن قیس

امام حسن(ع) عبیدالله بن عباس را به فرمان‌دهی سپاه خود برگزید و دستور داد در امور سپاه، با قیس بن سعد و سعید بن قیس همدانی مشورت کند و بدون آن دو تصمیم نهایی نگیرد. اگر قبل از آمدن من معاویه با تو بجنگد، تو با او بجنگ. اگر آسیب دیدی، فرمانده قیس است و اگر او نیز آسیب دید، فرمانده سعید بود [۵۵].[۵۶]

زمان درگذشت سعید

برخی، زمان درگذشت سعید را در دوران معاویه، حدود سال ۵۰ دانسته‌اند[۵۷]، ولی از خبری استفاده می‌شود او تا عصر حَجّاج زنده بود. مسعودی می‌نویسد: عبدالله بن هانی از قوم «اَوَد» و از قبایل یَمَنی و از اشراف قوم خویش بود و در همۀ جنگ‌ها از جمله هنگام حریق کعبه با حَجّاج بود. روزی حَجّاج به او گفت: به خدا ما هنوز پاداش تو را نداده‌ایم. آن گاه اسماء بن خارجه را که از قوم فزاره بود خواست و گفت: دخترت را به همسریِ عبدالله بده. او گفت: نه به خدا، این شایسته نیست. حَجّاج تازیانه خواست. وی گفت: می‌دهم. و دختر خود را به زنی او داد. آن‌گاه سعید بن قیس همدانی، سالار قبایل یمنی را خواست و گفت: دخترت را به ازدواج عبدالله بن هانی در آور. سعید گفت: به طایفۀ اود؟ به خدا هرگز نمی‌دهم و این شایسته نیست. حَجّاج گفت: شمشیر بیارید. سعید گفت: بگذار با کسانم مشورت کنم. با آنها مشورت کرد، گفتند: دختر را بده که این فاسق تو را نکشد. و دخترش را به زنی او داد. حَجّاج به عبدالله گفت: ای عبدالله! دخترِ سالارِ بنی فزاره و دخترِ سالارِ هَمْدان و سَرور کهلان را به همسری‌ات در آوردم [۵۸]. فرمان روایی‌های حَجّاج بر عراق از سال ۷۵ آغاز شد[۵۹]. درنتیجه در همین سال و یا بعد از آن، این اتفاق رخ داده که هنوز سعید زنده بود. رحمت خدا بر او باد.[۶۰]

منابع

پانویس

  1. منقری، وقعة صفّین، ص۱۳۸، ۲۰۵ و ۴۳۴.
  2. الغارات (یک جلدی)، ص۳۳۲؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۰.
  3. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۸.
  4. الغارات (یک جلدی)، ص۳۳۲.
  5. دینوری، الأخبار الطّوال، ص۱۴۶.
  6. منقری، وقعة صفّین، ص۱۱۷.
  7. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 494-495.
  8. رجال الطوسی، ص۶۷.
  9. رجال الکشّی (إختیار معرفة الرّجال)، ص۶۹.
  10. «فَصَدَقْتُمْ جَزَاكُمُ اللَّهُ خَيْراً»ثقفی، الغارات (یک جلدی)، ص۴۳۹. سفینة البحار، ج۲، ص۶۴۰.
  11. الکافی، ج۲، ص۵۹.
  12. اردبیلی، جامع الرّواة، ج۱، ص۳۶۱.
  13. الخصال، ج۲، ص۳۸۲؛ الإختصاص، ص۱۸۰.
  14. دیوان امیرالمؤمنین، ص۴۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۲، ص۴۹۷ و۵۷۷.
  15. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۳۲: هذا علیٌّ و ابنُ عَمِ المُصطَفی * أوَّلُ مَن أجَابَهُ فِیما رَوَی * هو الإمامُ لا نُبالِی مَن غَوَی.
  16. سید مرتضی، الفصول المختاره، ص۲۷۱.
  17. بخاری، تاریخ الکبیر، ج۳، ص۵۰۷.
  18. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التّعدیل، ج۴، ص۵۵.
  19. ابنِ حِبّان، الثّقات، ج۴، ص۲۸۸.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 495-497.
  21. منقری، وقعة صفّین، ص۱۱۷.
  22. منقری، وقعة صفّین، ص۱۳۸؛ پیکار صفّین، ص۱۹۲.
  23. منقری، وقعة صفّین، ص۱۸۷.
  24. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 497-498.
  25. «مَعَنَا ابْنُ عَمِّ نَبِيِّنَا(ص) صَدَّقَ وَ صَلَّى صَغِيراً وَ جَاهَدَ مَعَ نَبِيِّكُمْ كَبِيراً»سیدمرتضی، الفصول المختاره، ص۲۶۴.
  26. «(عذاب را) از آنان کاهش ندهند و آنان در آن ناامیدند» سوره زخرف، آیه ۷۵.
  27. وقعة صفّین، ص۲۳۶؛ پیکار صفّین، ص۳۲۳.
  28. وقعة صفّین، ص۲۳۶.
  29. احمد حنبل، العلل و معرفة الرّجال، ج۱، ص۲۸۷؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۶، ص۱۱۱؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۱۵۰. گفتنی است: جنگ بدر را که اوّلین نبرد مسلمانان با کفار قریش با جمع اندک مسلمانان ۳۱۳ تن بود که به همین جمعیت حضور در آن امتیاز بود. قرآن مسلمانان را قدرتِ فراوان بخشید، و مشرکان را بسیار هراسناک ساخت. (انفال، آیات ۹-۱۲).
  30. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 498-500.
  31. «نَعَمْ يَا سَعِيدَ بْنَ قَيْسٍ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ وَ وَاقِيَةٌ مَعَهُ مَلَكَانِ يَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ يَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ يَقَعَ فِي بِئْرٍ فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ كُلِّ شَيْءٍ»؛ الکافی، ج۲، ص۵۹.
  32. پرویز اتابکی، پیکار صفّین، ص۳۴۲.
  33. شیخ صدوق، التّوحید، ص۳۷۹.
  34. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 500-501.
  35. مسعودی، مروج الذّهب، ج۲، ص۳۷۹.
  36. منقری، وقعة صفّین، ص۳۰۳.
  37. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 501.
  38. وقعة صفّین، ص۴۳۷: «يَا مَعْشَرَ هَمْدَانَ أَنْتُمْ دِرْعِي وَ رُمْحِي يَا هَمْدَانُ مَا نَصَرْتُمْ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا أَجَبْتُمْ غَيْرَهُ».
  39. منقری، وقعة صفّین، ص۴۳۵؛ پیکار صفّین، ص۵۹۵ - ۵۹۸.
  40. منقری، وقعة صفّین، ص۴۳۸؛ پیکار صفّین، ص۵۹۸.
  41. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 501-504.
  42. منقری، وقعة صفّین، ص۵۲۰.
  43. منقری، وقعة صفّین، ص۵۱۱.
  44. دینوری، الأخبار الطّوال، ص۲۰۰۲۰۲.
  45. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 504.
  46. مزّی، تهذیب الکمال فی أسماء الرّجال، ج۳، ص۲۹۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۱۳۸-۱۳۹.
  47. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۴ و تحقیق زکار، ج۳، ص۲۶۹.
  48. ابن أبی شیبه، المصنف، تحقیق کمال یوسف، ج۶، ص۴۴۴ و چ دیگر، ج۷، ص۶۰۳؛ ابن حزم، المحلّی، ج۱۱، ص۳۰۲. در اثر اخیر آمده: او دشمن علی(ع) بود و حضرت را هَجْو می‌کرد. این گزارش دقیق نیست؛ زیرا همه بر فساد و محاربۀ وی اتفاق دارند و صِرف مخالفت، فساد و محاربه نیست. بدیهی است کسی که دنبال فساد و مخالفت باشد، این کارها را هم انجام دهد.
  49. «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  50. «جز آن کسان که پیش از آنکه بر آنان دست یابید توبه کرده باشند، پس بدانید که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳۴.
  51. ابن أبی شیبه، المصنف، تحقیق کمال یوسف، ج۶، ص۴۴۴ و چ دیگر، ج۷، ص۶۰۳؛ ابن ابی الدّنیا، الإشراف فی منازل الأشراف، ص۳۰۸؛ تفسیر الطبری، دارالفکر، ج۶، ص۲۲۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۹۰؛ سیوطی، در المنثور، ج۲، ص۲۷۹؛ متقی هندی، کنز العمّال، ج۴، ص۶۱۱.
  52. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۸، ص۵۰۸.
  53. «مِن عبدالله علیٍ امیر المؤمنین(ع) إلی عامِله بِالبَصرةِ إنَّ حارثةَ بن بدر کانَ مِمَّن حارَبَ اللهَ و رسولَهُ وسَعَی فِی الأرضِ فَساداً وإنَّهُ قَد تابَ مِن قبلِ أن یُقدَرَ عَلیهِ فَمَن لَقِیَهُ فَلا یَعرِضَ لَهُ إلاّ بِخَیرٍ»؛ مسائل أحمدبن حنبل روایة ابنه عبدالله، ص۴۳۰.
  54. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 505-507.
  55. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۳ و تحقیق زکار، ج۳، ص۲۸۱.
  56. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 507.
  57. زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۱۰۰؛ دایرة المعارف تشیّع، ج۹، ص۱۷۷.
  58. مروج الذّهب، ج۳، ص۱۴۴ و مترجم، ج۲، ص۱۴۶؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۳۰.
  59. تاریخ طبری، دارالتّراث، ج۶، ص۲۰۲.
  60. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 507-508.