تسلیم در فقه سیاسی

استسلام

استسلام به معنای تسلیم شدن و خود را در اختیار دشمن قرار دادن است و فقها در کتب فقهی از آن در باب جهاد و حدود سخن گفته‌اند. فقهای شیعه اغلب به مسئله استسلام، پرداخته و در شرایط عدم موازنه قدرت جبهه اسلام با جبهه دشمن، به بررسی جواز و یا عدم جواز فرار از جبهه و انصراف از جنگ نیز توجه داشته و بیشتر، میزان و حد ثبات و ایستادگی در جهاد را بررسی کرده‌اند، اما از لابه‌لای این بحث‌ها به طور ضمنی مسئله استسلام را رد کرده‌اند.

حالات مختلفی که در این زمینه مورد بحث قرار گرفته، به قرار زیر است:

  • جبهه اسلام قوی و جبهه دشمن در مقایسه با آن ضعیف باشد، در این صورت بنا بر عموم و صراحت آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ[۱]، ایستادگی، مقاومت و ادامه جهاد واجب است و هر عملی جز این، جایز نیست. فرار از جنگ در این آیه بدان جهت تحریم شده تا ثبات و ایستادگی در جنگ انجام پذیرد و در واقع مفاد مفهوم این آیه همان منطوق آیه ﴿إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا[۲] است. بی‌شک مفهوم آیه اول این نیست که جز فرار، سایر راه‌های انصراف از جهاد جایز است و تنها فرار از جبهه حرام خواهد بود. با این توضیح روشن می‌شود که استسلام رزمنده مسلمان و خود را به اسارت دشمن در آوردن به مقتضای هر دو آیه حرام است؛ زیرا عملی مخالف پایداری و ایستادگی در ادامه جهاد بوده و هر نوع عمل مخالف ثبات در این دو آیه نفی شده است. همین استنتاج را می‌توان از روایاتی[۳] که در شرح دو آیه مذکور وارد شده به دست آورد؛ زیرا در این روایات نیز تأکید بر وجوب پایداری و استمرار در جهاد شده است[۴] و بیشتر فقهای شیعه فرار را در این صورت حتی در موردی که امکان نجات وجود دارد، جایز نمی‌شمارند[۵]؛
  • نیروهای رزمنده مسلمان اندک و جبهه دشمن قوی باشد و با فرار امکان حفظ جان وجود داشته باشد. در این صورت گرچه برخی از فقها تنها تصریح به جواز فرار کرده‌اند، ولی دلایلی که ارائه داده‌اند شامل جواز استسلام نیز می‌شود. این عده از فقهای شیعه دلیل جواز فرار را فقدان شرط تکلیف تعیین قدرت ذکر کرده‌اند که این دلیل می‌تواند جواز استسلام را نیز ثابت کند.

ولی بسیاری از فقها در جواز فرار در صورت ضعف جبهه اسلام خدشه وارد کرده و بنا بر مفاد آیه: ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ[۶] که امکان پیروزی جبهه ضعیف اسلام بر جبهه قوی دشمن را در صورت پایداری و توکل به قدرت لایزال الهی وعده می‌دهد و نیز بر اساس آیات جهاد که اصول مبتنی بر مواجهه با خطر مرگ است و آیات مربوط به فضیلت، شهادت و مکانت شهداء که شهادت را در واقع القاء به تهلکه نمی‌شمارد و آن را فیض بزرگ و مقامی در حد پیروزی می‌شمارد، مقاومت و ادامه جهاد را بر فرار ترجیح داده و فرار از زحف را حتی در صورت ضعف جبهه اسلام جایز نشمرده‌اند[۷]. در صورتی که رزمنده مسلمان مطمئن باشد که در صورت مقاومت و ادامه جهاد کشته خواهد شد، برخی از فقهای شیعه انصراف از جهاد را واجب و برخی دیگر آن را افضل شمرده‌اند و معنای این نظریه در واقع ترجیح دادن مصلحت حفظ نفس بر مصلحت شهادت در راه خدا و اولویت دادن به آیه ﴿وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ[۸] در مقابل آیه ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا[۹] می‌باشد.

در هر حال استناد به آیه اول برای جواز فرار می‌تواند راه استدلال جواز استسلام را در صورت عدم موفقیت در فرار هموار کند. برخی از فقهای مفسر شیعه اصولاً در شمول آیه ﴿فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ[۱۰] به مورد ضعیف جبهه اسلام مناقشه کرده و گفته‌اند: مفهوم زحف در این آیه اشاره به سپاهی دارد که به خاطر قدرت و کثرت آن امید پیروزی باشد، چنانکه معنای لغوی زحف نیز چنین است که معنی پیروزی در آن نهفته است. بنابراین، آیه، شامل صورت ضعف جبهه اسلام نمی‌شود و در این صورت پایداری و ادامه جهاد واجب نیست[۱۱].

در روایات اهل بیت (ع)[۱۲] نیز در منع فرار از زحف دلایلی ذکر شده که نشان از حرمت استسلام دارد، مانند: فرار از جهاد موجب سخط الهی، مذلت و خفت، سستی دین، استخفاف رسل و ائمه دین، ترک نصرت دین، جرأت یافتن دشمن، به اسارت افتادن و کشته شدن مسلمانان، ابطال دین خدا و فساد در روی زمین است که همه این دلایل می‌تواند در مورد استسلام نیز صادق باشد..[۱۳].

استسلام از نظر روایات شیعه

در روایتی از امام صادق (ع) اشاره به سره «ببراه» یا «میراه» شده که در آن پیامبر (ص)، علی (ع) را با جمعی به جنگ دشمن اعزام کرد و فرمود: «مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَيْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَيْسَ مِنَّا»[۱۴] یعنی کسی که بدون داشتن زخمی که او را از پای درآورد خود را به اسارت دشمن درآورد، از ما نیست.

در روایتی دیگر امام صادق (ع) به نقل از امام علی (ع) فرمود: «مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَيْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَا يُفْدَى مِنْ بَيْتِ الْمَالِ وَ لَكِنْ يُفْدَى مِنْ مَالِهِ إِنْ أَحَبَّ أَهْلُهُ»[۱۵] یعنی به جز مجروحانی که از پا افتاده‌اند کسی که خود را به اسارت دشمن درآورد، از بیت‌المال برای آزادی او فدیه به دشمن داده نمی‌شود، اما اگر خانواده او راضی باشند می‌توانند از مال خود او فدیه را بپردازند.

از بررسی این روایات استفاده می‌شود:

  1. رزمندگان مسلمانی که در جبهه مجروح شده و قادر به نجات خود از چنگ دشمن نیستند می‌توانند خود را در اختیار دشمن قرار داده و به اسارت آنان در آیند؛
  2. مجروحانی که می‌توانند خود را از دست دشمن نجات دهند، نمی‌توانند تن به اسارت بدهند؛ زیرا در این فرض، جراحت آنان مثقلة (از پا در آورنده) نخواهد بود؛
  3. آحاد رزمندگان سالم حتی اگر فرار از جنگ نیز به هر دلیلی بر آنها جایز باشد، نمی‌توانند تن به اسارت دشمن بدهند؛
  4. در مواردی که هیچ راهی برای زنده ماندن رزمنده سالم در جبهه جز تن به اسارت دادن نمانده باشد، به مقتضای اطلاق روایات مذکور در ظاهر باید حکم به حرمت استسلام کرد. ولی بحثی که فقها در مورد جواز فرار از زحف در صورت انحصار زنده ماندن رزمنده مسلمان به صورت فرار مطرح کرده‌اند و در گذشته به آن اشاره کردیم در این مورد نیز می‌تواند صادق باشد و به مقتضای آیه تهلکه می‌توان جواز استسلام را استنباط کرد. ولی در این مورد نیز استناد به اطلاق آیه تثبیت و آیات جهاد و شهادت می‌تواند حداقل وجوب استسلام را دفع، بلکه افضلیت ادامه جهاد و شهادت را نسبت به استسلام اثبات کند.[۱۶].

قواعد عمومی فقه و استسلام

قواعدی چون قاعده نفی سبیل پیوسته بر ادله احکام اولیه مانند وجوب حفظ نفس مقدم و حاکم هستند. بنا بر مفاد آیه: ﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا[۱۷] هیچ مسلمانی نمی‌تواند در ایفای وظایف و نیز استیفای حقوق خود به نحوی عمل کند که موجب سلطه کافر بر مؤمن شود.

بی‌شک تن به اسارت دادن موجب سلطه کفار بر مؤمن می‌شود و استسلام یا استیسار مصداق بارز سبیل است. به ویژه اگر تن به اسارت دادن رزمنده مسلمان، موجب تشویق دیگر رزمندگان مسلمان بر اسارت و تضعیف جبهه اسلام و یا شکست مسلمانان و نیز تحمیل خسارت‌های مادی و معنوی بر مسلمانان شود، بدون تردید در چنین مواردی طبق قواعد عمومی، تن به اسارت دادن از محرمات کبیره محسوب خواهد شد. دیدگاه فقهای اهل سنت در مورد استسلام: فقهای حنبلی تن به اسارت دادن را جایز، ولی استقامت در جهاد حتی با علم به شهادت را افضل شمرده‌اند[۱۸].

فقهای شافعی و مالکی، استسلام را در صورتی که مطمئن به پیروزی دشمن باشد و فرار هم ممکن نباشد جایز دانسته‌اند[۱۹].

فقهای اهل سنت در جواز استسلام و استأسار به حدیث متفق علیه مربوط به جریان دعاة در میثاق پیامبر (ص) با قبیله هذیل[۲۰] استناد کرده‌اند که در این جریان برخی از دعاة به دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند و برخی دیگر خود را تسلیم دشمن کردند و هنگامی که خبر به مدینه رسید، پیامبر (ص) عمل هیچ کدام را مردود نشمرد و تقریر پیامبر (ص) دلیل بر جواز عمل استسلام است[۲۱].[۲۲].

منابع

پانویس

  1. «ای مؤمنان! چون با انبوه کافران رویاروی شدید از آنان واپس مگریزید!» سوره انفال، آیه ۱۵.
  2. «چون با دسته‌ای (از دشمن) رویاروی شدید استوار باشید» سوره انفال، آیه ۴۵.
  3. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۶۵.
  4. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۵۶.
  5. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۶۱.
  6. «بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.
  7. المبسوط، ج۲، ص۱۰؛ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۴۶.
  8. «و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  9. «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  10. «از آنان واپس مگریزید!» سوره انفال، آیه ۱۵.
  11. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۶۵.
  12. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۶۶-۶۵.
  13. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۵۵.
  14. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۶۵-۶۴.
  15. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۶۵-۶۴.
  16. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۵۷.
  17. «و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمی‌گشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
  18. المغنی، ج۸، ص۴۸۵.
  19. التاج و الاکلیل شرح مختصر خلیل، ج۳، ص۳۵۷؛ مغنی المحتاج، ج۴، ص۲۱۹.
  20. سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۶۹؛ فتح الباری، ج۶، ص۱۲۴.
  21. فقه سیاسی، ج۶، ص۲۲۱-۲۱۶.
  22. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۵۷.