سوره قمر در علوم قرآنی

مقدمه

پنجاه و چهارمین سوره قرآن و سی و هفتمین آن به ترتیب نزول، نازل شده در مکه با موضوعات معاد و فرجام مجرمین و اقوام هلاک شده گذشته و مقایسه آنها با فرجام متقین. نام این سوره از نخستین آیه‌اش گرفته شده است که می‌فرماید:  اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ [۱]. نام دیگر آن، به همین جهت  اقْتَرَبَتِ  یا  اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ  است.

در بعضی از روایات آمده که این سوره در تورات «مُبیِّضة» (از ریشه بیاض، به معنای سفیدی و روشنی) ذکر شده است. به اتفاق آراء قراء و مفسران دارای ۵۵ آیه، ۳۴۲ کلمه و ۱۴۷۰ حرف است. البته میبدی نوشته است که: این سوره هزار و چهارصد و بیست و سه حرف است و سیصد و دو کلمه و پنجاه و پنج آیت، جمله به مکه فرو آمد. جمهور مفسران آن را مکی شمرند مگر ابن عباس که آن را مدنی شمرد[۲]. از نظر حجم از سوره‌های «مفصلات» و از گروه «طوال» و در حدود نیم حزب است.

پیامبر a فرمود: کسی که سوره «قمر» را یک روز در میان تلاوت کند، روز رستاخیز در حالی برانگیخته می‌شود که چهره‌اش بسان ماه شب چهارده می‌درخشد. و هر کس آن را هر شب بخواند پاداشش از این هم برتر و پرشکوه‌تر خواهد بود و در روز رستاخیز در حالی خواهد آمد که نور و روشنایی چهره‌اش بر دیگر چهره‌ها و صورت‌های خوبان مردم برتری دارد[۳]. نیز از حضرت صادق S آورده‌اند که فرمود: «هر کس سوره «قمر» را تلاوت کند، خدا او را در روز رستاخیز از آرامگاهش بر مرکبی از مرکب‌های بهشت برمی‌انگیزد»[۴].

محتوای سوره در جهت تحول فرهنگی و فکری و عقیدتی و انسانی است و درست به همین دلیل، در این محورها پیام دارد؛ مانند نام و یاد انسان‌ساز و اوج بخش آفریدگار هستی و برخی صفات ویژه او، رستاخیز و نزدیک شدن و نزدیک بودن پیدایش آن، شرک‌گرایی و حق ناپذیری پاره‌ای از انسان‌ها، هواپرستی و بهانه‌جویی آنان برای انکار حق، سرنوشت تکان دهنده قوم ستمکار و حق‌ستیز و اصلاح‌ناپذیر نوح و کیفر بیدادگری آنان، داستان عبرت‌انگیز جامعه «عاد» و ره‌آورد ستم و حق کشی آن، سرگذشت جامعه «ثمود» و دلسوزی و روشنگری و خیرخواهی «صالح» برای اصلاح آنان و آوردن آیه‌ها و نشانه‌ها برای هدایت و ارشاد آنان... و آنگاه حق ستیزی آن جامعه و فرود عذاب دردناک و عبرت‌انگیز بر آن، تبهکاری جامعه لوط و این حقیقت که: اقوام روزگار به اخلاق زنده‌اند، قومی که گشت فاقد اخلاق رفتنی است، بیدادگری فرعونیان و کیفر کردارشان و سرانجام هشدار به جامعه عصر رسالت و ترسیم برخی کیفرهای سرای آخرت برای گناهکاران در آیاتی کوتاه، اما سخت کوبنده و تکان دهنده.

ساختار سوره

سوره به سه بخش قابل تقسیم است:

  1. آیات ۱-۸. (معجزه شق القمر، ساحر خواندن نبی اکرم و تکذیب نبوتش، با این که خبرهای تکان دهنده‌ای از اخبار روز قیامت و از داستان‌های امت‌های نابودشده در گذشته به گوش‌شان رسید. همچنان هواهای نفسانی را پیروی کردند، بدحالی کافران در روز قیامت هنگام بیرون شدن از قبرها و حضورشان را برای حساب خاطر نشان می‌سازد).
  2. آیات ۹-۴۲. داستان‌هایی از قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط و فرعون و عذاب دردناک آنها.
  3. آیات ۴۳-۵۵. مقایسه فرجام متقین و مجرمین.

این سوره با توصیف و تصویرهایی از قیامت و معجزه شق القمر به منظور اتمام حجت با منکران و پیروان هوس و با ترسیم عناد و مخالفت آنان با حق و اشاره به کیفیت حشر آنها آغاز می‌شود و با یادآوری از کافران و منکران گذشته مانند اقوام نوح، عاد، ثمود، لوط و فرعون که به سخنان پیغمبران گوش ندادند و به عذاب خدا گرفتار شدند از سرنوشت نهایی آنان سخن می‌گوید و با توصیفی از مقام و منزلت بهشتیان پایان می‌پذیرد.

این سوره به جز دو آیه از آخرش که متقین را وعده بهشت و حضور در نزد خدای تعالی می‌دهد بقیه آیاتش یکسره مربوط به انذار و تهدید است.

در بخش اول، به معجزه شق القمر اشاره می‌کند که رسول خدا a آن را به خاطر مطالبه قومش آورد. و سپس می‌فرماید که: همان قوم او را ساحر خواندند و نبوتش را تکذیب نموده و همچنان از هواهای نفسانی خود پیروی کردند، با این که خبرهای تکان دهنده‌ای از اخبار روز قیامت و از داستان‌های امت‌های نابود شده در گذشته به گوش‌شان خورد. آنگاه دوباره به نقل پاره‌ای از آن داستان‌ها بر می‌گردد، اما پیدا است که با خشم و عتاب آنها را نقل می‌کند و بدحالی‌شان در روز قیامت هنگام بیرون شدن از قبرها و حضورشان را برای حساب خاطرنشان می‌سازد.

سپس در بخش دوم به داستان‌هایی از قوم نوح، عاد، ثمود، قوم الوط و دودمان فرعون و عذاب‌های دردناکی که به خاطر تکذیب پیامبران بر سر آنان آمد، پرداخته و می‌فرماید: قوم پیامبر اسلام، نزد خدا عزیزتر از آنان نیستند و ایشان هم مانند آنها نمی‌توانند خدا را عاجز سازند. و مشرکین عرب را با یاد آن اقوام تذکر داد و بار دیگر اجمالی از آنچه سابقاً از وضع آنان و سرانجام امرشان بیان کرده بود تذکر می‌دهد، تا بدانند در اثر تکذیب‌شان نسبت به آیات خدا و فرستادگان او چه عذاب الیم و عقاب‌هایی، به سراغ‌شان می‌آید. همچنین به منظور این که تقریر داستان‌ها و نتیجه‌گیری از آنها را تأکید کرده باشد و شنوندگان بیشتر تحت تأثیر قرار گرفته و این اندرزها بیشتر در دل‌های آنان جای‌گیر شود، دنبال هر یک از قصه‌ها این جمله را تکرار کرد که:  فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ [۵] و همین تأکید را با ذکر غرض از انذار و تخویف افزوده و فرمود:  وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ [۶].

در بخش آخر، سوره را با بشارت به متقین ختم می‌کند. آیات بخش سوم به منزله نتیجه‌گیری از مطالب و اخبار عبرت‌انگیزی است که در بخش‌های ۱ و۲ ذکر کرده بود و آن اخبار نخست راجع به قیامت بود و پس از آن، درباره داستان امت‌های هلاک شده بود، پس در حقیقت این آیات، در مرحله اول خطاب است به قوم رسول خدا a که کفار شما بهتر از کفار امت‌های طاغی و جبار گذشته نیستند و همان طور که خدای تعالی آنها را به ذلت بارترین وجه هلاک کرد، اینان را نیز هلاک می‌کند و کفار شما برائتی از آتش دوزخ ندارند و چنین مدرکی برای‌شان نوشته نشده، تا با کفار امت‌های گذشته فرق داشته باشند، نیرو و قدرت‌شان هم در جلوگیری از عقاب خدا سودی به حال‌شان نخواهد داشت. در مرحله دوم، به اخبار مربوط به قیامت که در سابق گذشت پیوند دارد، می‌فرماید: اگر این کافران همچنان مرتکب جرم شوند و دعوت تو را تکذیب کنند، بلای قیامت‌شان عظیم‌تر و تلخ‌تر خواهد بود و در آخر اشاره‌ای به منزلگاه متقین در آن روز نموده و سوره را ختم می‌کند.

بین بخش ۱ و ۳ تقارن مقابله میان مشخصات فرجام متقین و مجرمین داده شده است؛ زیرا مجرمین را به عذاب آخرت و ضلالت دنیا تهدید می‌کرد و آنگاه آن را چنین تقریر نمود که: این عذاب یکی از مصادیق قدر است و به همین جهت تخلف نمی‌پذیرد و از سوی دیگر متقین را ثواب و حضور نزد پروردگارشان خدای ملیک مقتدر وعده داده است.

آیه اول به معجزه «شق القمر» که خدای تعالی به دست رسول خدا a در مکه و قبل از هجرت و به دنبال پیشنهاد مشرکین مکه جاریش ساخت اشاره می‌کند.

روایات این داستان هم بسیار زیاد است و به طوری که می‌گویند همه اهل حدیث و مفسرین بر قبول آن احادیث اتفاق دارند. مثلاً در الدر المنثور است که: عبدالرزاق، احمد، عبد بن حمید، مسلم، ابن جریر، ابن منذر، ترمذی، ابن مردویه و بیهقی (در دلایل) از انس روایت کرده‌اند که گفت: مردم مکه از رسول خدا a معجزه‌ای خواستند، خدای تعالی قرص ماه را دو نیم کرد و به دنبالش آیه نازل شد:  اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ [۷].[۸]

 وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ [۹] کلمه  يَسَّرْنَا  متکلم مع الغیر از ماضی است و مصدر آن «تیسیر» به معنای آسان کردن است و «آسان کردن قرآن برای ذکر» این است که آن را طوری به شنونده القاء کند و به عباراتی در آورد که فهم مقاصدش برای عامه و خاصه و نیز برای فهم‌های ساده و عمیق آسان باشد و هر یک، به قدر فهم خود چیزی از آن بفهمد. ممکن هم هست مراد این باشد که حقایق عالیه و مقاصد بلندش را که بلندتر از افق فهم‌های عادی است در مرحله القاء، در قالب عباراتی عربی آوردیم تا فهم عامه مردم آن را درک کند، همچنان که این معنا از آیه  إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ [۱۰] استفاده می‌شود. و مراد از «ذکر»، یاد خدای تعالی است به اسماء و صفات و افعالش. گفته‌اند ذکر دو قسم است یکی به قلب و یکی هم به زبان و هر یک از این دو نیز دو قسم است، یکی ذکری همراه با نسیان و فراموشی، یکی هم ذکر بدون فراموشی و با ادامه حفظ. به هرحال، معنای آیه این است: سوگند میخورم که ما قرآن را آسان کردیم تا به وسیله آن متذکر شوند و خدای تعالی و شؤون او را یاد آورند، آیا متذکری هست که با قرآن متذکر گشته به خدا ایمان آورد و به دین حقی که به آن دعوت می‌کند متدین شود؟! پس آیه شریفه دعوتی است عمومی به تذکر به قرآن؛ البته پس از مسجل کردن صدق انذار و شدت عذابی که از آن انذار کرده است.

«قدر» عبارت است از هندسه و حد وجودی هر چیز. از جمله کلماتی است که، در کلام خدای تعالی به طور مکرر آمده و غالباً نیز در آیاتی ذکر شده که سخن از خلقت دارد، کلمه «قدر» است. از آن جمله آیه شریفه  وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [۱۱]. از ظاهر آیه به دست می‌آید که قدر، امری است که جز با انزال از خزائن موجود نزد خدای تعالی صورت نمی‌گیرد و اما خود خزائن که ناگزیر از ابداع خدای تعالی است محکوم به قدر نیست، چون تقدیر، ملازم با انزال است (هر چیزی که از خزانه غیب خدا نازل و درخور عالم ماده می‌گردد بعد از تقدیر و اندازه‌گیری نازل می‌شود) و نازل شدن عبارت است از همان درخور گشتن برای عالم ماده و مشهود، به شهادت این که تعبیر به انزال، همواره درباره موجودات طبیعی و مادی به کار می‌رود، مثلاً می‌فرماید:  وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ [۱۲] و یا می‌فرماید:  وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ [۱۳].

مؤید این معنا، روایاتی است که کلمه «قدر» را به طول و عرض و سایر حدود و خصوصیات طبیعی و جسمانی تفسیر کرده‌اند؛ مانند روایتی که صاحب محاسن از پدرش از یونس از ابی الحسن الرضا S آورده است که، فرمود: هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌دهد مگر آنچه را خدا خواسته باشد و اراده کرده و تقدیر نموده و قضایش را رانده و امضاء کرده باشد. عرضه داشتم: پس معنای خواست چیست؟ فرمود: ابتدای فعل است، عرضه داشتم: پس معنای «اراده کرد» چیست؟ فرمود: پایداری بر همان مشیت و ادامه فعل است. پرسیدم: پس معنای «تقدیر کرد» کدام است؟ فرمود: یعنی طول و عرض آن را معین و اندازه‌گیری کرد. پرسیدم: معنای قضا چیست؟ فرمود: وقتی خدا قضایی براند آن را امضا کرده و این آن مرحله‌ای است که دیگر برگشت ندارد.

از ابن ابی عمیر از محمد بن اسحاق از حضرت رضا S در خبری مفصل آورده که فرمود: هیچ می‌دانی قدر چیست؟ عرضه داشت: نه، فرمود: قدر به معنای هندسه هر چیز، یعنی طول و عرض و بقاء (و فناء) آن است.

و از علی S به طرق مختلف و از آن جمله در کتاب توحید، به سند صدوق از ابن نباته روایت آمده که: «روزی امیرمؤمنان از کنار دیواری مشرف به خرابی به کنار دیواری دیگر رفت، شخصی از آن جناب پرسید: یا امیرمؤمنان آیا از قضای خدا می‌گریزی؟ فرمود: آری از قضای خدا سوی قدر خدای تعالی می‌گریزم».

در مباحث عقلی نیز دلایلی وجود دارد که تأیید می‌کند «اشیاء» و «امور» مختلف، علل مرکب دارند یعنی فاعل و ماده و شرایط و معدات و موانع دارند و قطعاً برای هر یک از اینها تأثیری در آن «امر» و یا «شیء» هست، تأثیری هم سنخ خودش، تأثیر شرط هم سنخ خودش، تأثیر فاعل همین طور و تأثیر ماده همین طور، پس مجموع این تأثیرها در حقیقت قالب و چارچوبی است که امور در آنها قالب‌گیری می‌شود[۱۴].  إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ [۱۵].

میبدی درباره این آیه شریفه می‌فرماید: قیمت و عز آن بقعت نه به مرغ بریان است و جوی روان و خیرات حسان. قیمت صدف نه به صدف است. قیمت صدف به در شاهوار است که در درون صدف است. قیمت سرای بقا نه به آن است که در او مأکول و مشروب است. قیمت و شرف وی به آن است که رقم تقریب حق دارد و سمت تخصیص که:  فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ [۱۶][۱۷].

آیات مشهور

از جمله آیات برجسته و مشهور این سوره آیات راجع به قدر است که در اواخر سوره قرار دارد:  إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ [۱۸][۱۹] و نیز آیه  وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ [۲۰].[۲۱]

منابع

پانویس

  1. «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱.
  2. کشف الاسرار.
  3. کشف الاسرار.
  4. «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ  اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ ، أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْرِهِ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ»؛ مجمع البیان.
  5. «و (بنگر) عذاب و بیم دادن من چگونه بود؟» سوره قمر، آیه ۱۶.
  6. «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
  7. «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱.
  8. الدر المنثور.
  9. «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
  10. «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید (قوم) عاد دروغ‌انگاری کردند پس (بنگر) عذاب و بیم دادن من چگونه بود؟» سوره زخرف، آیه ۳-۴.
  11. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  12. «و (نیز) آهن را فرو فرستادیم» سوره حدید، آیه ۲۵.
  13. «شما را از تنی یگانه آفرید سپس از او همسرش را پدید آورد و از چارپایان هشت تا (نر و ماده) آفرید» سوره زمر، آیه ۶.
  14. المیزان.
  15. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند» سوره قمر، آیه ۵۴.
  16. «در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۵.
  17. کشف الاسرار.
  18. «ما هر چیزی را به اندازه‌ای آفریده‌ایم» سوره قمر، آیه ۴۹.
  19. المیزان.
  20. «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
  21. صفوی، سید سلمان، مقاله «سوره قمر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.