بیست و دوم ذیحجه
شهادت میثم تمار
میثم تمار، یکی از خواص اصحاب و یاران سر علی(ع) و شیفتگان ولایت آن حضرت است. از جمله مسائلی که در مورد او شهرت دارد، پیشگوییها و وقایعی است که بعداً تحقق یافت. بنا بر نقل شیخ مفید در ارشاد، در ماه ذیحجه سال ۶۰ هجری، ده روز پیش از ورود امام حسین(ع) به کربلا، به دلیل وفاداری به آن حضرت، به دست ابن زیاد، والی یزید در کوفه به دار آویخته شده و به شهادت رسید[۱].[۲]
پیشینه میثم
میثم، فرزند یحیی، از «سرزمین نهروان»، منطقهای میان عراق و ایران است. میثم اوائل هجرت در نهروان متولد شد و پس از رسیدن به سن رشد، به کارهای عادی، یا شغل خرما فروشی که شغل پدرش نیز بود مشغول شد، تا اینکه در سال ۱۶ هجری در فتح مدائن به دست لشکریان اسلام اسیر گشت و به خدمت و بندگی مسلمانان گمارده شد. ایام بردگی میثم تا سال ۳۷ هجری طول کشید. در این مدت احتمالاً در کوفه به سر برده و به دین اسلام مشرف شده است. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانستهاند. او را «ابوسالم» هم میخواندند[۳]. وی ابتدا، غلام زنی از طایفه بنیاسد بود. امیرالمؤمنین(ع) او را از آن زن خریده و آزادش کردند[۴]. آن حضرت پیشتر، سرگذشت و سرنوشت میثم تمار را از زبان رسول خدا(ص) شنیده بودند. میثم هم از پیش، شیفته اهل بیت(ع) و علاقهمند به آن عترت پاک بود. اما اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با آن حضرت در دوران خلافت امام انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس آزاد کند. در اولین ملاقات علی(ع) با میثم، حضرت پرسیدند: نامت چیست؟ گفت: سالم. امام فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که پدرت نام تو را «میثم» گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیهات را «ابوسالم» قرار بده. گفت: خدا و رسول و امیرمؤمنان راست گفتند[۵].[۶]
در مکتب امیرالمؤمنین(ع)
آشنایی میثم با مولایش علی(ع) برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود. از اینرو به شاگردی در مکتب علی گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف علوی گشود و جان تشنهاش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سیراب کرد. آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و رازهای نهانی آشنا ساخت. از اینرو میثم از علومی بهرهمند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بودند[۷]. میثم، علم تفسیر قرآن را نزد حضرت علی(ع) فرا گرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب میآید. او صاحب سر امیرالمؤمنین(ع) بود و آن حضرت وی را به طریق فهمیدن حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، آشنا کرده بود. میثم، گاهی برخی از آنها را برای مردم، بازگو میکرد و مایه اعجاب دیگران میشد. این دانش و آگاهی از عاقبت افراد و پیشگوییها در اصطلاح، به علم منایا و بلایا معروف است، که امامان معصوم(ع) به کسانی که آمادگی و استعداد و رازداری و ظرفیت و کشش آن را داشتند، میآموختند. میثم تمار، دست پرورده این مکتب بود. هرچند که اشخاص فرومایه و مغرض، یا جاهل و نادان او را به دروغگویی متهم میکردند[۸]. میثم برای گذران زندگی در بازار کوفه خرمافروشی میکرد؛ از اینرو، به او لقب تمار دادهاند[۹].[۱۰]
صمیمیت و یگانگی
صفا و صمیمیتی که میان علی(ع) و میثم بود و میزان رابطه مودت آمیزشان را از انس و الفت این دو نسبت به هم میتوان شناخت. حضرت، حتی به مغازه خرما فروشی میثم میرفت و در آنجا با او صحبت میکرد و قرآن و معارف دین را به او میآموخت. یک بار امیرالمؤمنین(ع) میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار! وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید پولهای آن شخص، تقلبی است. قضیه را به حضرت گفت. علی(ع) فرمود: «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت». در همین گفتوگو بودند که آن مشتری، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است[۱۱]. این، نهایت خلوص بین آن دو و موقعیت میثم را نزد امام(ع) میرساند که آن حضرت در حالی که امیرمؤمنان و رهبر امت و عهدهدار حکومت اسلامی است، در دکان میثم خرمافروشی هم میکند.[۱۲]
شبی با مولا
علاوه بر این، نزدیکی معنوی میثم با امیرمؤمنان(ع) را در لحظهها و موقعیتهای دیگر هم میتوان دید، از جمله اینکه میثم، پا به پای افراد زبدهای چون کمیل در مواقف نیایش و عبادت مولا حضور مییافت و انیس شبهای عرفانی آن حضرت و راز و نیازهای امام با پروردگار بود. میثم نقل میکند: شبی از شبها مولایم امیرمؤمنان(ع) من را با خود به صحرای بیرون کوفه برد تا اینکه به مسجد جعفی رسید. رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام نماز و تسبیح، دستهایش را به دعا باز کرد و گفت: «إِلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَصَيْتُكَ وَ كَيْفَ لَا أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَرَفْتُ حُبَّكَ فِي قَلْبِي وَ إِنْ كُنْتُ عَاصِياً مَدَدْتُ إِلَيْكَ يَداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّةً وَ عَيْناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَةً...»[۱۳]؛ خدایا، چگونه بخوانمت، در حالی که نافرمانی کردهام و چگونه نخوانمت، که تو را شناختهام و دلم خانه محبت توست. دستی پر گناه و چشمی پر امید به سویت آوردهام...! و سپس به سجده رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «الْعَفْو! الْعَفْو!». سپس برخاست و از آن مسجد بیرون رفت. من نیز در پی آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آنگاه پیش پای من خطی کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذری! و من را همانجا گذاشت و خود رفت. شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او دشمنان بسیاری دارد، اگر مسألهای پیش آید، پیش خدا و پیامبر چه عذری خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه میشود.
رفتم و رفتم تا او را بر سر چاهی یافتم که سردر داخل چاه کرده و با چاه سخن میگوید. حضور مرا حس کرد و پرسید: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: مگر به تو دستور ندادم که از آن خط فراتر نیایی؟! گفتم: چرا، مولای من، لیکن از دشمنان نسبت به جانت ترسیدم و دلم طاقت نیاورد. پرسید: از آنچه گفتم، چیزی هم شنیدی؟ گفتم: نهای مولای من! آنگاه، این اشعار را خطاب به من خواند: وَ فِي الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِي نَكَتُّ الْأَرْضَ بِالْكَفِ وَ أَبْدَيْتُ لَهَا سِرِّي فَمَهْمَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ فَذَاكَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرِي در سینهام اسراری است، که هرگاه فراخنای سینهام احساس تنگی میکند، زمین را با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان میگذارم! وقتی زمین میروید، آن گیاه، از بذر و دانهای است که من کاشتهام[۱۴]. میثم تمار نیز یکی از شاگردان والا مقام در مکتب تفسیری علی(ع) بود. میثم علم تأویل معانی قرآن را از آن حضرت فرا گرفت و در قرآنشناسی دانا و بصیر گردید.[۱۵]
پیشگوییهای میثم
روزی میثم با ابن عباس، مفسر قرآن و شاگرد امیرالمؤمنین(ع) در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن میخواهی بپرس! من تمام قرآن را نزد علی(ع) قرار گرفتم و آن حضرت تأویل قرآن را به من تعلیم فرمود. ابن عباس که مراتب فضل و علم و تقوای میثم را میدانست، کاغذ و دواتیطلبید تا سخنان میثم را درباره تفسیر قرآن بنویسد. میثم پیش از بیان تفسیر گفت: ای ابن عباس، چگونه خواهی بود وقتی که مرا مصلوب و به دار آویخته ببینی، نهمین نفری که چوبه دارش هم کوتاهتر از دیگران است؟... ابن عباس گفت: کاهن هم که هستی؟! و خواست که کاغذ را پاره کند. ابن عباس از علم به آینده بیبهره بود، و چون چنین خبر و پیشگویی را از میثم شنید که از جزئیات شهادتش خبر میدهد، برایش غیر قابل هضم بود؛ از این جهت اینگونه برخورد کرد. اما میثم گفت: آرامتر!... آنچه را از من میشنوی بنویس و نگهدار! اگر آنچه میگویم راست بود، نگاهش دارد و اگر باطل بود، آنگاه پارهاش کن... و ابن عباس پذیرفت که چنان کند[۱۶]. میشم از بسیاری حوادث آینده، آگاهی داشت و گاهی آنها را پیشگویی میکرد. این را نیز از مولایش امیرالمؤمنین(ع) فرا گرفته بود. از سرنوشت خود و افراد دیگرو از وقایعی که بعداً به وقوع خواهد پیوست آگاه بود. از اینرو او را از «اصحاب سر» حضرت امیر(ع) میدانستند. نمونههایی از علم غیب میثم و اطلاع او از حوادث آینده عبارت بود از پیشگویی مرگ معاویه، خبر شهادت امام حسین(ع) برای زنی مکی، به نام جبله، دستگیری خویش توسط سرکرده طایفه خود و شهادتش به دستور ابن زیاد، و آزادی مختار بن ابی عبیده ثقفی از زندان.[۱۷]
پس از شهادت امیرمؤمنان(ع)
میثم پس از شهادت حضرت علی(ع) در خدمت امام حسن مجتبی(ع) بود، ولی ملازمت او با امام حسن(ع) محدود به مدت زمانی بود که امام علی(ع) در کوفه حضور داشتند و چون زندگی او در کوفه بود نتوانست با امام به مدینه مشرف شود، ولی در زمان امام حسین(ع) گاهی به مکه و مدینه مشرف و به خدمت آن حضرت میرسید و حتی در آخرین سفری که به مدینه داشت، امام را در مدینه نیافت و بدون اینکه امام را زیارت کند، به کوفه مراجعت نمود. وی بعد از مراجعت به فرمان ابن زیاد دستگیر و زندانی شد. او به معرفی امیرالمؤمنین(ع) بسیار مشتاق بود و افکار عامه مردم را متوجه حقانیت امام و عظمت امام مینمود و حتی مدتی که از چنگال ابن زیاد فراری بود، در هر فرصت مناسب، مناقب و فضائل علی(ع) را بیان میکرد.[۱۸]
میثم بر چوبه دار
میثم در سال ۶۰ هجری پس از آنکه به مدینه رفت و با رسول خدا(ص) وداع نمود، پس از بازگشت به کوفه به دستور ابن زیاد دستگیر و زندانی شد. او را بر همان درختی دار زدند که حضرت علی(ع) خبرش را به او داده بود و نحوه شهادتش را گفته بود. میثم همراه نه نفر دیگر در یک روز به دار کشیده شد، ولی محل دارهای آنان متفاوت بود و چنانکه علی(ع) به او فرموده بود، چوبه دار میثم از دیگران کوتاهتر و نزدیک منزلش بود. پس از شهادت میثم، ابن زیاد از دفن او جلوگیری کرد، تا آنکه سه روز پس از شهادتش، چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، جسد وی را از چوبه دار ربودند و در قبری میان گودال آب در سرزمین قبیله مراد به خاک سپردند[۱۹].
از وقایع مهمی که در شب بیستودوم ذیحجه رخ داد و توطئه دشمنان رسول خدا(ص) و امر ولایت امیرالمؤمنین را آشکار کرد، توطئه هَرشی است که در فصل «پس از غدیر» به آن میپردازیم.[۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۳۵.
- ↑ دانشنامه امام علی(ع)، ج۸، ص۵۵۳.
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۳۵.
- ↑ سفینة البحار، ج۸، ص۲۱.
- ↑ بحارالأنوار، ج۳۴، ص۳۰۲.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲۹.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۳۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۸.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۳۷.
- ↑ الشهید الاول، المزار، ص۲۷۰.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹۷، ص۴۴۹.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۳۸.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۲، ص۱۲۸.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۳۹.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۴۰.
- ↑ رجال کشی، ص۸۳.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۴۱.