بیماری حضرت فاطمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۰۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

فاطمه (س) در بستر بیماری‌

خبر بیماری دخت رسول خدا (ص) در مدینه پیچید و مردم از آن آگاه شدند. شکوه زهرای بتول (س) از بیماری غیر قابل مداوا نبود، بلکه از حادثه فشار بین در و دیوار و شکسته شدن استخوان سینه و سقط جنین و خوردن سیلی به صورت، شکوه داشت. همه این موارد در وخامت حال آن مخدّره و بازماندن از انجام وظائفش دست به هم داد. همسر مهربانش [علی‌] با کمک اسماء بنت عمیس پرستاری آن بانو را بر عهده داشت[۱]. جمعی از زنان مدینه به عیادت زهرا آمدند و حضرت برایشان خطابه‌ای ایراد کرد که از نظرتان خواهد گذشت. این زنان سخنان دخت نبی اکرم (ص) را برای همسران خود بازگو کردند و مردان خدمت حضرت رسیده و به پوزش‌خواهی افتادند ولی زهرا (س) عذر آنان را نپذیرفت و فرمود: از من دور شوید، عذرتان پذیرفته نیست و بعد از آن همه تقصیر چه عذری برایتان باقی می‌ماند.

خبر رنجیده‌خاطر شدن حضرت فاطمه (س) از سلطه حاکم و انزجار و تنفّر او از کسانی که با سکوت خود، حزب حاکم را کمک رساندند، همه‌جا گسترش یافت و سلطه‌گران، تمام آیاتی را که در شأن خاندان رسول اکرم (ص) نازل شده بود به فراموشی سپردند و از کلیه روایاتی که از دو لب گهربار پیامبر خدا (ص) در مورد حضرت زهرا (س) و همسر و فرزندانش شنیده بودند، روگردان شدند، ولی روزهای پایانی عمر زهرا (س) مردم اندکی به خود آمده و پی بردند در راستای همکاری خود با نظام حاکمی که زمامداری خاندان نبیّ اکرم (ص) را به رسمیت نشناخته و به واقعیت و منطق ارزشی جز زور و قدرت شمشیر قائل نیست، دچار خطا و اشتباه شده‌اند[۲].

عیادت زنان مدینه‌ از حضرت فاطمه

سبب حقیقی و انگیزه اصلی عیادت زنان مهاجر و انصار از بانوی دو جهان حضرت زهرا (س) دقیقا برای ما روشن نیست و نمی‌دانیم آیا حضور این زنان با اشاره همسرانشان صورت گرفته است؟ و اگر چنین بود همسران آنها برای فرستادن زنان خویش به خانه زهرا (س) چه هدفی را دنبال می‌کردند؟ آیا این زنان خود، به آگاهی دست یافته و بیدار شدند و احساس کردند در مورد زهرای مرضیه کوتاهی انجام داده، بلکه دخت رسول خدا (ص) را تنها گذاشته‌اند و با فزونی گرفتن این احساس میان زنان، برای عیادت و دلجویی از فاطمه بدان‌جا آمدند؟ و یا برای آرامش وجدان ناآرام خویش از آنچه بر فاطمه بانوی بانوان جهان گذشته بود، به دیدارش آمده بودند؟ و یا در این راستا علل و اسباب سیاسی وجود داشت که آنها را ناگزیر به این کارها ساخته بود و برای آرامش بخشیدن به فضای ناآرام و کاهش تیرگی روابط میان دخت نبی اکرم (ص) و سلطه حاکم در آن روز، از زهرا عیادت کردند؟ به ویژه با عزلت‌گزینی و گوشه‌گیری فاطمه (س) و دور زیستن از آن جامعه، که خود عملی مؤثر بود، بلکه در آگاه ساختن مردم یکی از عوامل کمک‌کننده به شمار می‌آمد. بالأخص آن زمان‌که امیر مؤمنان (ع) فاطمه زهرا (س) را سوار بر مرکب بر خانه‌های انصار گردش می‌داد و با یاری خواستن از آنها، به بیداری آنان همت می‌گمارد، ولی نه تنها از آنان یاری ندید بلکه او را برای همیشه تنها گذاشتند[۳].

به هر حال تعداد زنانی که به عیادت صدّیقه طاهره (س) در بستر بیماری، حضور یافتند، مشخص نیست، امّا به نظر می‌رسد تعداد آنها اندک نبوده، بلکه جمعیت قابل توجهی را تشکیل می‌داده‌اند[۴].

بستری شدن حضرت فاطمه (س)

آنچه از بیشتر روایات به دست می‌آید اینکه آن حضرت به خاطر جراحات و لطمات وارده جسمی و روحی به ویژه بر اثر ضربتی که به پهلویش به وسیله متجاوزان به خانه او وارد شد، دچار ضعف جسمانی شد و بر اساس روایتی از امام باقر (ع) ابتدای بیماری و بستری شدن آن حضرت، پنجاه شب بعد از رحلت رسول اکرم بوده است. از بعضی اخبار دیگر فهمیده می‌شود که آن حضرت چهل روز بیمار بوده‌اند[۵].

سعد بن طریف از ابی جعفر (ع) نقل کرده است که فرمود: آغاز بستری شدن فاطمه زهرا (س) پنجاه شب پس از وفات رسول خدا (ص) بود و چون فاطمه (س) دانست که وفاتش نزدیک است، علی (ع) را امر کرد و او را توصیه به اموری نمود و عهدهای خود را با او در میان گذاشت. امیرالمؤمنین تعهد نمود، در تمام آنچه امر کرده بود، او را اطاعت نماید. فاطمه (س) گفت: ای اباالحسن! رسول خدا به من فرمود که من اولین نفراز اهل بیت هستم که به او ملحق می‌شوم و آنچه تقدیر الهی است حتم و تخلف ناپذیر است؛ پس بر امر خدا شکیبایی پیشه کن و به قضای او راضی باش[۶].

حضرت فاطمه (س) این دعا را پیوسته در دوران نقاهتشان می‌خواندند: «يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ بِرَحْمَتِكَ أَسْتَغِيثُ فَأَغِثْنِي اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِي عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِي بِأَبِي مُحَمَّدٍ (ص)»؛ ای زنده و ای به پادارنده از رحمت تو یاری می‌جویم؛ پس یاری‌ام فرما. پروردگارا مرا از آتش دوزخ دور ساز و داخل بهشت کن و به محمد (ص) ملحق فرما».

هرگاه امیر مؤمنان به ایشان می‌فرمودند: «عافاک الله و أبقاک»؛ «خدا به تو عافیت دهد و تو را با قی بدارد». می‌فرمود: «يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَسْرَعَ اللِّحَاقَ بِرَسُولِ بِاللَّهِ»؛ «یا اباالحسن! به زودی به رسول خدا ملحق خواهم شد»[۷].

آن بانو در اثر ناملایمات روحی و جسمی دچار ضعف جسمانی شدیدی شده بودند و از بدن مطهرشان جز پوست و استخوانی بیش نمانده بود. شیخ طوسی از ابو عبدالرحمن حذاء از امام صادق (ع) روایت می‌کنند که حضرت زهرا (س) به اسماء فرمودند: «إِنِّي نَحَلْتُ وَ ذَهَبَ لَحْمِي...»؛ «من لاغر شده‌ام و گوشت بدنم آب رفته است»[۸].

در روایات دیگر نیز چنین عباراتی از آن حضرت نقل شده است: «كَيْفَ أَصْنَعُ وَ قَدْ صِرْتُ عَظْماً قَدْ يَبُسَ الْجِلْدُ عَلَى الْعَظْمِ»؛ «چه کنم؟؛ چراکه من استخوانی شده‌ام که پوست بر استخوان خشک شده است»[۹]. همچنین در روایتی دیگر می‌فرماید: «قَدْ صِرْتُ عَظْماً لَيْسَ عَلَيْهِ إِلَّا جِلْدَةٌ»؛ «استخوانی شده‌ام که بر آن جز پوستی نمانده است»[۱۰].

روز به روز زخم‌ها و جراحاتی که بر پیکر آن حضرت وارد شده بود، بیشتر اثر می‌کرد و آرام آرام، آن بانوی محزون را به پرواز از عالم خاکی سوق می‌داد. در این ایام که حضرت فاطمه زهرا (س) در بستر آرمیده بود، افراد و گروه‌های زیادی به عیادت ایشان می‌آمدند. یکی از این گروه‌ها، زنان مهاجر و انصار بودند. زنان مهاجر و انصار به عیادت آن حضرت آمدند و عرض کردند: ای دختر رسول خدا با بیماری خود چه کار می‌کنید؟ فرمودند: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ‌»؛ «به خدا سوگند، چنین شده‌ام که به دنیای شما بی‌میل‌ام و بر مردانتان غضبناک. آنان را (چون غذایی که امتحان کنند) امتحان کردم و به دور انداختم. به آنان بغض ورزیدم پس از آنکه در حالاتشان تعمق نمودم».

«وَيْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ- ﴿أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۱۱]»[۱۲]؛ «وای بر آنان! چگونه خلافت پیامبر را از پایه‌ها و ستون‌های نبوت و راهنمایی و از خانه‌ای که محل فرود آمدن جبرئیل بود، دور نمودند و از دست افرادی که به امور دین و دنیا آشنا بودند درآوردند؟ آگاه باشید که این زیانی آشکار است».

در احتجاج طبری به نقل از سوید بن غفله آمده است: زنان مهاجر و انصار این سخنان حضرت فاطمه (س) را برای مردان خود بازگو کردند؛ گروهی از بزرگان مهاجرین و انصار به عنوان عذرخواهی به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: اگر ابوالحسن پیش از آنکه عهد و پیمانمان را با ابوبکر محکم کنیم، این مطلب را به ما یادآوری کرده بود، هرگز به جای علی مرتضی (ع) شخص دیگری را برنمی‌گزیدیم. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودند: از نزد من بروید؛ پس از کوتاهی و گناه بزرگی که مرتکب شدید، عذری ندارید[۱۳].

این سان بود که روز به روز حال فاطمه زهرا (س) وخیم‌تر شد. در روایتی از ورقة بن عبدالله ازدی از فضه خادمه نقل شده است: امیرالمؤمنین نماز ظهر را خوانده بود و به سوی منزل می‌آمد. در آن هنگام کنیزان با حال گریه و حزن به سوی او آمدند و حضرت به ایشان فرمود:چه خبر شده است؟ چرا رنگ و رؤیتان تغییر کرده است؟ عرض کردند: ای امیر مؤمنان! دختر عمویت فاطمه زهرا (س) را دریاب، هر چند که گمان نمی‌کنیم او را دریابی. امیرالمؤمنین به سرعت به سوی خانه آمد و بر فاطمه (س) وارد شد و ناگاه او را در بستر خود افتاده دید. حضرت عبا را از دوش و عمامه را از سر انداختند. نزدیک آمد تا اینکه سر او را برداشت و در دامان خود نهاد و فرمود: ای زهرا!

اما فاطمه (س) سخنی نگفت. فرمود: ای دختر محمد مصطفی! اما سخنی نگفت... فرمود: ای فاطمه! با من سخن بگو که من پسر عموی تو علی بن ابی طالب (ع) هستم. فاطمه زهرا (س) چشمان خود را به روی علی (ع) گشود و به او نگریست. فاطمه (س) گریه کرد؛ علی (ع) نیز گریست. حضرت علی (ع) فرمودند: چه می‌یابی؟ من پسر عموی تو علی بن ابی طالب هستم.

حضرت فاطمه (س) فرمود: ای پسر عمو! من مرگی را می‌یابیم که از آن چاره و گریزی نیست. کلماتی چند میان آن دو نور خدا گذشت و حضرت فاطمه (س) در آخر عرضه داشتند: هنگامی که تو سوره یاسین را خواندی، بدان که من از دنیا رفته‌ام؛ پس مرا غسل بده و لباس از تن من بیرون نیاور؛ چراکه من طاهره مطهره هستم. نزدیک‌ترین افراد از اهل من همراه تو بر من نماز بخوانند و مرا شبانه در میان قبرم دفن کن[۱۴].

پس از درگذشت فاطمه (س) همه اهل مدینه در ناله و اندوه یک صدا شده و زنان بنی‌هاشم در خانه آن حضرت جمع شدند. همه یک صدا فریاد می‌کردند و نزدیک بود که مدینه از ناله‌های آنان به لرزه درآید. همه او را صدا می‌زدند: یا سیدتاه! یا بنت رسول الله! مردم چنان به سوی حضرت علی (ع) آمدند که ازدحامشان همچون یال اسب بود. حضرت علی (ع) نشسته بود و حسن و حسین (ع) نیز پیش پدر نشسته و می‌گریستند. مردم نیز با گریه‌های آنان گریه می‌کردند. ام کلثوم با گریه از خانه خارج شد در حالی که می‌گفت: ای پدر! ای رسول خدا! در واقع اکنون تو را از دست داده‌ایم؛ از دست دادنی که پس از آن هرگز دیداری نیست[۱۵].[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۸۵.
  2. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۳، ص۲۳۷.
  3. الامامة و السیاسه ابن قتیبه، ص۲۹.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۳، ص۲۳۸.
  5. اسرار فاطمیه، حمید سبحانی، ص۱۱۷.
  6. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۱.
  7. مقتل الحسین (ع)، عبدالرزاق مقرم، ص۲۳۰.
  8. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۱، ص۴۶۹، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۲.
  9. الجعفریات (الأشعثیات)، محمد بن محمد ابن اشعث، ص۲۰۵؛ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری طبرسی، ج۲، ص۳۵۸.
  10. دعائم الإسلام، نعمان بن محمد بن منصور بن أحمد التمیمی مغربی، ج۱، ص۲۳۲.
  11. «آگاه باشید که این همان زیان آشکار است» سوره زمر، آیه ۱۵.
  12. بلاغات النساء، أبوالفضل أحمد أبی طاهر (معروف بن ابن طیفوری)، ص۳۲؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۶، ص۲۳۳؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن أبی الفتح الإربلی، ج۱، ص۴۹۴.
  13. الإحتجاج علی أهل اللجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۱۰۸.
  14. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۸.
  15. روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۵۰؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۹۱.
  16. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۷۷۸.