اثبات عصمت پیامبر خاتم

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت پیامبر خاتم به این معناست که ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی معصوم و مصون هستند. عصمت پیامبر از طریق براهین عقلی و ادله نقلی متعددی قابل اثبات است. برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت پیامبر خاتم هستند. همچنین آیاتی که رسول خدا (ص) را به عنوان الگوی نیکو برای همه مردم معرفی می‌کنند، آیاتی که امر مطلق و بدون قید و شرط به اطاعت از آن حضرت می‌نمایند، آیاتی که خبر از دوری پیامبر از هوای نفس و گناه می‌دهند نیز برخی از آیات قرآنی هستند که عصمت پیامبر خاتم(ص) را به اثبات می‌رسانند. علاوه بر اینها روایاتی نیز در این خصوص وجود دارد.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

اثبات عصمت

اثبات عصمت پیامبر خاتم

براهین عقلی

مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت پیامبرخاتم (ص) که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۱].

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبر خطا سرزند، مخالفت و انکار آن حضرت واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از ایشان مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۱۲].[۱۳].[۱۴]

برهان حفظ شریعت

پیامبراکرم(ص) حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب که آن حضرت است معصوم باشد[۱۵].[۱۶]

برهان لزوم اطمینان

پیامبر اکرم(ص) می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برساند لذا اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشد[۱۷].

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبر لطف است، عصمت آن حضرت نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبر غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیست و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبر، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر آن حضرت روا باشد، اطاعتش واجب نیست، بلکه مخالفتش واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۱۸].[۱۹]

ادله نقلی

ادله قرآنی

آیات دال بر عصمت رسول خدا(ص) را می‌توان در دو دسته کلی خلاصه نمود. دسته نخست آیاتی که بر عصمت پیامبران(ع) دلالت دارند و دسته دوم: آیاتی که به عصمت خود آن حضرت اختصاص دارد. هر یک از این دو دسته نیز خود به چند دسته دیگر قابل تقسیم هستند.

دسته نخست:

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ [۲۰]. فراز: ﴿ليس لك عليهم سلطان، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا،ثابت می‌نماید[۲۱].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است. [۲۲]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ، [۲۳]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به «رسل» [۲۴] و طبق نظر برخی دیگر به «ناس» [۲۵] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۶].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است [۲۷]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد.

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۲۸].[۲۹]

دسته دوم:

آیات این دسته را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود:

خبر از دوری حضرت از گمراهی و هوای نفس

قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های پیامبراکرم(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و می‌فرماید: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۳۰].

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیات می‌گوید: ««ماینطق»، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر(ص) نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب ﴿صَاحِبُكُمْ به مشرکین است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می‌خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می‌کند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می‌گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می‌کند»[۳۱].

با این وجود برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى چنین استفاده می‌شود که رفتار و سیره پیامبر(ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می‌شود[۳۲].

امر به اطاعت مطلق از آن حضرت

قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبراکرم(ص)، امر کرده[۳۳] و بدیهی است که مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا(ص)امر فرموده نیز قابل استفاده است.

﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا[۳۴].

معرفی حضرت به عنوان الگوی حسنه

مصونیت پیامبر خاتم (ع) را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۵].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۳۶]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از پیامبر اکرم امر کرده‌، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید.

تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی

آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین می‌فرماید: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي[۳۷].[۳۸].

ادله روایی

در روایت نیز به صراحت دربارۀ عصمت پیامبران سخن گفته شده است، چنانکه امام رضا(ع) دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۳۹].

جمع‌بندی

براساس ادلۀ عقلی و نقلی عصمت پیامبرخاتم قابل اثبات است، دلایل عقلی مانند: معصوم نبودن ایشان، الگو بودن پیامبران را زیر سوال می‌‌برد و مساوی با ضعف وجودی آنان است و نیز با توجه به آیات و روایات نیز می‌‌توان عصمت را برای پیامبران اثبات کرد آیاتی مانند عصمت بندگان مخلَص و روایتی مانند روایت امام رضا(ع) که فرمودند خداوند فرمان کسی را که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند.

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. پیامبراکرم پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شود، خود آن حضرت هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بی‌خطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  12. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  13. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  14. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  16. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  17. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  18. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  19. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  20. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه 42.
  21. سوره نحل، آیات 99 و100.
  22. راغب اصفهانی، حسین، 1384ق، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، 58 و دخان:32.
  23. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات 75 و 76.
  24. طباطبایی، محمدحسین، 1430ق، 10: 410.
  25. زمخشری، محمود بن عمر، 1407ق، 3: 172؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، 1417ق، 10: 306 و...
  26. انواری، جعفر، 1396ش، 79.
  27. سوره نساء، آیات 59 و 64.
  28. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است».، سوره نساء، آیه 165.
  29. فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.
  30. «صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.
  31. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ذیل سوره نجم، آیات ۴-۲.
  32. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۸، ص۳۲.
  33. سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  34. آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند را واگذارید. سوره حشر، آیه ۷.
  35. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  36. فیومی مقری، احمد بن محمد، 1414ق، 494.
  37. ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی. سوره اعلی، آیه ۶.
  38. فرقانی، محمدهادی، مقاله: خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی، شماره ۴.
  39. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا(ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.