ادیم بن حر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

ادیم[۱] أخی ایوب[۲] در یکی از اسناد روایات تفسیر کنز الدقائق و به نقل از بصائر الدرجات ذکر شده است:

«فِي بَصَائِرِ اَلدَّرَجَاتِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبَانٍ عَنْ أُدَيْمٍ أَخِى أَيُّوبَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ بَلَغَنِي أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَاجَى عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ؟ قَالَ: أَجَلْ قَدْ كَانَ بَيْنَهُمَا مُنَاجَاةٌ بِالطَّائِفِ نَزَلَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ»[۳].[۴]

شرح حال راوی

روایت یاد شده در کتاب الاختصاص[۵] نقل گردیده و نام راوی در آن ادیم بن الحر ثبت شده است و هر دو عنوان صحیح‌اند؛ زیرا مراد از راوی، ادیم بن الحر الجعفی[۶] (الخثعمی)[۷] أخو ایوب است که با عناوین گوناگونی مانند ادیم أخی ایوب[۸]، ادیم بن الحر[۹]، ادیم بیاع الهروی[۱۰] و أبی الحر[۱۱] در اسناد روایات قرار گرفته است. نجاشی می‌نویسد: "أديم بن الحر الجعفي، مولاهم، كوفي، ثقة، له أصل"[۱۲].

در ترجمه برادرش ایوب بن الحر نیز با تعبیر "يعرف بأخي أديم" یاد کرده [۱۳] که نشانه اشتهار و معروفیت ادیم است.

شیخ طوسی در الفهرست از راوی یاد نکرده؛ ولی در الرجال نام او را در اصحاب امام صادق(ع) ذکر کرده و نوشته است: "أديم بن الحر الكوفي، الخثعمي[۱۴].

علامه حلی نوشته است: "أديم بضم الهمزة بن الحر الجعفي مولاهم؛ الحذاء[۱۵]؛ صاحب أبي عبدالله(ع)، يروي نيفاً و أربعين حديثاً عنه(ع) كوفي ثقة له أصل"[۱۶].

شیخ صدوق در مشیخه از راوی با عنوان "أيوب بن الحر الجعفي الكوفي أخي أديم بن الحر وهو مولى[۱۷] و کشی با عنوان "اديم بن الحر أبي الحر الحذاء" یاد کرده است[۱۸].

ابن حجر عسقلانی از رجالیون بزرگ اهل سنت نوشته است: "أديم بن الحر الخثعمي بياع الهروي. روى عن جعفر الصادق(ع) روى عنه حماد بن عثمان، وذكره الكشي في رجال الشيعة"[۱۹].[۲۰]

چند نکته درباره راوی

۱. الخثعمی و الجعفی: چنان که گذشت، بعضی از رجالیان راوی را به «الخثعمی» متصف کردند و برخی به «الجعفی».

علامه مامقانی می‌نویسد که می‌تواند یکی از دو وصف الخثعمی و الجعفی بیانگر نسب و قبیله خود راوی، و وصف دیگر نشانه ارتباط ولایی او با آن قبیله باشد، بنابراین این دو وصف قابل جمع هستند[۲۱].

در مقابل علامه شوشتری این دو وصف را متضاد با یکدیگر می‌داند و معتقد است کسی که به الخثعمی منسوب گشته، دارای اصالت عربی است؛ بر خلاف افراد منسوب به قبیله بنی جعف[۲۲]؛ زیرا در میان کسانی که به وصف الجعفی متصف شدند، کسانی بودند که خود یا پدرانشان به عنوان برده و غلام از سوی آن قبیله خریداری شده و مدتی میان آنها بوده‌اند و سپس بیشتر آنان از قید بردگی آزاد گردیده‌اند؛ ولی هنوز به نام آن قبیله یعنی الجعفی خوانده می‌شوند.

سخن علامه شوشتری، گرچه عمومیت ندارد، در مورد شماری از راویان که به الجعفی منسوب و به وصف مولی یا مولاهم متصف گشتند، صدق می‌کند.

بر این اساس، با توجه به اینکه هیچ یک از راویان به هر دو وصف، (الخثعمی و الجعفی) متصف نشده‌اند و خثعمیون و جعفیون دو قبیله جدا از هم هستند، می‌‌توان گفت محتمل است که کلمه الخثعمی که در نوشتار و رسم الخط، شبیهالجعفی است، مصحف بوده باشد.

۲. الحذاء و بیاع الهروی: چنان که گذشت، حرفه ادیم بن الحر در رجال الکشی «حذاء» معرفی شده که به معنای کفاش (سازنده یا فروشنده کفش) است؛ ولی در اسناد روایات از او به بیاع الهروی[۲۳] نیز یاد شده که به معنای پارچه فروش است.

بر این اساس، ادیم بن الحر هم کفش فروش بوده؛ هم پارچه فروش و ممکن است نخست به یکی از این دو کار اشتغال داشته و سپس آن را رها کرده و شغل دیگری را برگزیده است.

۳. صاحب أبی عبدالله(ع): تعبیرهای "صاحب رسول الله، صاحب اميرالمؤمنين، صاحب أبي عبدالله، صاحب أبي الحسن، صاحب أبي جعفر الثاني و صاحب أبي محمد(ع) درباره شماری از راویان؛ مانند: جابر بن عبدالله[۲۴]، عمرو بن حمق خزاعی[۲۵]، ابوذر غفاری[۲۶]، سلیم بن قیس هلالی[۲۷]، صفوان بن مهران جمال[۲۸]، علی بن یقطین[۲۹]، زکریا بن آدم قمی[۳۰]، محمد بن قاسم بن فضیل بن یسار بصری[۳۱] به کار رفته و بر جلالت و بزرگی آن شخص نزد معصوم(ع) دلالت دارد؛ زیرا صاحب فلان به کسی گفته می‌شود که مصاحب و ملازم دائمی شخص باشد؛ پیداست ائمه(ع) کسانی را به ملازمت دائمی خود انتخاب می‌کردند که از جهت عدالت و وثاقت مورد تأیید بوده باشند.

وحید بهبهانی: "صاحب فلان أي واحد من الأئمة(ع) فإن فيه إشعاراً بمدح"[۳۲].

محدث نوری: "و وصفه بالصاحب مدح معتد به"[۳۳]؛ "دلالة قولهم صاحب فلان أحد الأئمه(ع) على مدح عظيم يقرب الوثاقة"[۳۴].

علامه تستری: "إن وصف رجل بصاحبهم(ع) مدح جليل[۳۵]؛ إن قولهم: فلان صاحب الإمام الفلاني مدح ظاهراً، بل هو فوق الوثاقة، فان المرء على دين خليله وصاحبه، فلا بد أن لا يتخذوا صاحباً لهم(ع) إلا من كان ذا نفس قدسية. ويشهد أن غالب من وصف بذلك من الأجلة، كمحمد بن مسلم و أبان بن تغلب صاحبي الباقر و الصادق(ع) و زكریا بن ادريس صاحب الكاظم(ع) والبزنطي وزكريا بن آدم صاحبي الرضا(ع) و أحمد بن محمد بن مطهر صاحب أبي محمد العسكري(ع)"[۳۶].

۴. ادیم بن الحر الخزاعی: در یکی از اسناد روایات عنوان ادیم بن الحر الخزاعی ذکر شده است[۳۷] که عبدالله بن بکیر از وی روایت کرده و او از امام صادق(ع) که با ملاحظه راوی و مروی عنه، می‌تواند با راوی مورد بحث، متحد باشد؛ زیرا عبدالله بن بکیر در چند سند از ادیم بن الحر بیاع الهروی روایت کرده است.

آیت‌الله خویی اتحاد ادیم بن حر خزاعی با «الجعفی» را بعید ندانسته[۳۸] و علامه شوشتری درست بودن «الخزاعی» و تصحیف «الجعفی» و «الخثعمی» را احتمال داده است؛ ولی به نظر می‌رسد «الخزاعی» مصحّف «الجعفی» باشد.[۳۹]

طبقه راوی

تاریخ ولادت و وفات راوی مشخص نیست؛ ولی از راویان امام صادق(ع) است و آیت الله بروجردی او را از طبقه پنجم راویان به شمار آورده است[۴۰].[۴۱]

استادان و شاگردان راوی

ادیم از برخی مانند حمران بن اعین و معلی بن خنیس[۴۲] روایت کرده که از استادانش شمرده می‌گردند و عده‌ای مانند عمر بن ابان یحیی الحلبی، علی بن صامت، حماد بن عثمان، عبدالله بن بکیر، جعفر بن بشیر[۴۳] از وی روایت کرده‌اند که از شاگردان اویند.[۴۴]

مذهب راوی

تشیع بلکه امامی بودن راوی را می‌‌توان با شواهدی ثابت کرد:

  1. ذکر نام راوی در رجال نجاشی که اختصاص به راویان امامی دارد.
  2. ملاحظه مضمون روایات راوی؛ برای نمونه: «فَضَالَةُ بْنُ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أُدَيْمٍ أَخِي أَيُّوبَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّهُمْ يَقُولُونَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ قَوْمٍ يَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ يُخْرِجُ قَوْماً مِنَ النَّارِ فَيَجْعَلُهُمْ مِنْ أَصْحَابِ الْجَنَّةِ مَعَ أَوْلِيَائِهِ فَقَالَ أَ مَا يَقْرَءُونَ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ[۴۵] إِنَّهَا جَنَّةٌ دُونَ جَنَّةٍ وَ نَارٌ دُونَ نَارٍ إِنَّهُمْ لَا يُسَاكِنُونَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ قَالَ إِنَّ بَيْنَهُمَا وَ اللَّهِ مَنْزِلَةً [مَنْزِلَتَيْنِ] وَ لَكِنْ لَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَتَكَلَّمَ إِنَّ أَمْرَهُمْ لَأَضْيَقُ مِنَ الْحَلْقَةِ إِنَّ الْقَائِمَ لَوْ قَامَ بَدَأَ بِهَؤُلَاءِ»[۴۶].
  3. ابن حجر عسقلانی از رجالیان بزرگ سنی، نام راوی را در کتاب رجالی خود ذکر، و به عنوان راوی شیعی معرفی کرده است[۴۷].
  4. روایت متعدد ادیم از حمران بن اعین[۴۸] که رجالیان عامه او را فردی رافضی دانسته و به همین جهت تضعیف کردند[۴۹].[۵۰]

جایگاه حدیثی راوی

در وثاقت راوی و اعتبار روایاتش تردید نیست؛ زیرا اولاً نجاشی به وثاقتش تصریح کرده و او را صاحب اصل دانسته[۵۱] و ثانیاً به عنوان صاحب أبی عبدالله(ع) معرفی شده[۵۲] و ثالثاً بعضی از اصحاب اجماع، مانند حماد بن عثمان[۵۳] و عبدالله بن بکیر[۵۴] از او روایت کرده‌اند.[۵۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بضم الهمزة، و فتح الدال المهملة، و اسکان الیاء؛ (خلاصة الأقوال، ص۷۷، ش۱۰؛ إیضاح الاشتباه، ص۸۴، ش۱۱).
  2. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۷، ش۶۴۵؛ رجال النجاشی، ص۱۰۶، ش۲۶۷؛ رجال الطوسی، ص۱۵۶، ش۱۷۱۶؛ الرجال (ابن داود)، ص۴۹، ش۱۴۹؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۴، ش۱۰؛ إیضاح الاشتباه، ص۸۴، ش۱۱؛ التحریر الطاووسی، ص۷۹، ش۴۹؛ نقد الرجال، ج۱، ص۱۸۴، ش۳۸۵؛ جامع الرواه، ج۱، ص۷۷؛ الفوائد الرجالیه (بحرالعلوم)، ج۱، ص۳۲۳؛ منتهی المقال، ج۱، ص۳۷۴، ش۲۸۰؛ طرائف المقال، ج۱، ص۴۰۲، ش۳۱۹۹؛ أعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۸؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۵۳۴، ش۱۹۳۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۷۷، ش۱۰۷۲؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵، ش۶۵۵. ب. منابع سنی: لسان المیزان، ج۱، ص۳۳۷، ش۱۰۴۶.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۸، ص۲۳۳ به نقل از بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۱۰، ح۱.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۳۵.
  5. «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ أُدَيْمِ بْنِ الْحُرِّ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:...»؛ (الاختصاص، ص۳۲۷)
  6. جعفی وزان کرسی أبو قبیلة من الیمن و هو جعنی بن سعد العشیرة؛ (مجمع البحرین، ج۵، ص۳۲) ابن منظور: و جعف حی من الیمن و جعفی: من همدان؛ قال الجوهری: جعفی أبو قبیلة من الیمن و هو جعفی بن سعد العشیرة من مذحج. (لسان العرب، ج۹، ص۲۷)
  7. طریحی: ابو قبیلة من الیمن و هو خثعم بن أنمار. قال الجوهری و هو من معد و صاروا بالیمن. (مجمع البحرین، ج۶، ص۵۵) صاحب لسان العرب نیز نوشته است: اسم جبل، فمن نزله فهم خثعمیون و خثعم اسم قبیلة أیضاً...؛ (لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۶).
  8. الزهد، ص۹۵، ح۲۵۷؛ بصائر الدرجات، ص۳۱۱۰ (ح۶ و۷) و ۳۵۰ (ح۱۴).
  9. بصائر الدرجات، ص۱۹۷ (ح ۸) و ۴۴۷ (ح ۲)؛ الکافی، ج۳، ص۷۵، ح۱.
  10. الأصول الستة عشر (چاپ جدید)، ص۴۰؛ نوادر الأشعری، ص۱۰۸، ح۲۶۸؛ المحاسن، ج۲، ص۴۶۰، ح۴۱۰.
  11. الکافی، ج۴، ص۲۴۲، ح۳.
  12. رجال النجاشی، ص۱۰۶، ش۲۶۷.
  13. أیوب بن الحر الجعفی، مولی، ثقة، روی عن أبی عبدالله(ع)، ذکره أصحابنا فی الرجال، یعرف بأخی أدیم؛ (رجال النجاشی، ص۱۰۳، ش۲۵۶).
  14. رجال الطوسی، ص۱۵۶، ش۱۷۱۶.
  15. أی صانع الأحذیة و بایعها؛ (سازنده و فروشنده کفش).
  16. خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۷۷، ش۱۰.
  17. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۵۱۸.
  18. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۷، ش۶۴۵.
  19. لسان المیزان، ج۱، ص۳۳۷، ش۱۰۴۶.
  20. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۳۶-۳۳۷.
  21. تنقیح المقال، ج۸، ص۳۶۹، ش۶۴۳.
  22. قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۶، ش۶۵۵.
  23. هروی نام نوعی پارچه است که در منطقه هرات بافته می‌شد.
  24. ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۱۱، ش۱۰۸۷.
  25. ر.ک: رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۴۹، ش۹۹.
  26. ر.ک: رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۶۵، ش۱۱۸.
  27. ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۱۴، ش۱۱۳۶.
  28. ر.ک: الفهرست (طوسی)، ص۱۳۹۰ ش۶۰۰.
  29. ر.ک: رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۴۳۱، ش۸۰۹.
  30. ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۷۰.
  31. ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۹۱.
  32. تعلیقة الوحید، ص۲۸.
  33. خاتمة مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۷۹.
  34. خاتمة مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۴۹.
  35. قاموس الرجال، ج۱۰، ص۴۷۶.
  36. ر.ک: قاموس الرجال، ج۱، ص۶۸.
  37. «مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ عَبَّاسٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أُدَيْمِ بْنِ الْحُرِّ الْخُزَاعِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الْمُحْرِمَ إِذَا تَزَوَّجَ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فُرِّقَ بَيْنَهُمَا وَ لَا يَتَعَاوَدَانِ أَبَداً»؛ (تهذیب الأحکام، ج۵، ص۳۲۹، ح۴۵).
  38. معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۷۹، ش۱۰۷۳.
  39. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۳۷-۳۴۱.
  40. الموسوعة الرجالیه (طبقات الرجال الکافی)، ج۴، ص۶۱.
  41. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۴۱.
  42. تفسیر کنز الدقائق، ج۸، ص۲۳۳؛ بصائر الدرجات، ص۴۲۷، ح۲.
  43. تفسیر کنز الدقائق، ج۸، ص۲۳۳؛ بصائر الدرجات، ص۴۲۷، ح۲؛ الاختصاص، ص۳۳۰؛ الکافی، ج۳، ص۷۵، ح۱، ج۵، ص۴۲۶، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۲۶۰، ح۷۲.
  44. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۴۱-۳۴۲.
  45. و فروتر از آن دو (بهشت)، دو بهشت دیگر است سوره الرحمن، آیه ۶۲.
  46. الزهد، ص۹۵، ح۲۵۷.
  47. روی عن جعفر الصادق، روی عنه حماد بن عثمان، و ذکره الکشی فی رجال الشیعة؛ (لسان المیزان، ج۱، ص۳۳۷، ش۱۰۴۶).
  48. ر.ک: بصائر الدرجات، ص۱۷۷ (ح ۸) و ۳۳۰ (ح۱۴) و....
  49. ر.ک: ضعفاء العقیلی، ج۱، ص۲۸۶، ش۳۴۸؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۴۰، ش۱۵۱۹، الضعفاء والمتروکین، ص۱۶۷، ش۱۴۰؛ تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۷، ش۱۴۹۷، الکامل، ج۲، ص۴۳۶، ش۵۴۸.
  50. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۴۲-۳۴۳.
  51. ثقة؛ له اصل؛ (رجال النجاشی، ص۱۰۶، ش۲۶۷).
  52. «قَالَ نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ: أَبُو الْحُرِّ اسْمُهُ أُدَيْمُ بْنُ الْحُرِّ وَ هُوَ حَذَّاءٌ صَاحِبُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)»؛ (رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۷، ش۶۴۵).
  53. ر.ک: الکافی، ج۳، ص۷۵، ح۱.
  54. ر.ک: الکافی، ج۵، ص۴۲۶، ح۱.
  55. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۴۳.