رفاه‌زدگی و تجمل‌گرایی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۳۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معنای اشرافیت

اَشراف به معنای مردان بزرگ‌ قدر، اعیان[۱] نُجبا و بزرگواران[۲] است. طبقه اشراف شامل اعیان و بزرگان و زمین‌داران می‌شود که ثروتشان ناشی از مالکیت، کنترل و بهره‌برداری از زمین‌ها، شرکت‌ها و دیگر نهادهای اقتصادی بزرگ است؛[۳] اشرافیت نیز به معنای طبقه صاحب‌نژاد و والامقام است[۴] و در اصطلاح به افرادی از طبقه بالای اجتماع گفته می‌شود که خوی تجمل‌گرایی و خودبرتربینی دارند.[۵].[۶]

پیشینه

از نگاه تاریخی آغاز اشرافیت هم‌زمان با شروع زندگی اجتماعی بشر است. اشراف گروهی از زمین‌داران طبقه ممتاز و حاکم بر جوامع سنتی بودند که در تمام زمان‌ها از امتیازات خاصی برخوردار بوده‌اند،[۷] و این امتیازات خاص اجتماعی و حقوقی به صورت موروثی در میان آنان از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شد.[۸]

نخستین حضور اشرافیت در اروپا را در یونان باستان ذکر کرده‌اند[۹] و در طول تاریخ اروپا، اشرافیت همواره مقامی هم‌ردیف نجیب‌زادگی بوده و شامل گروه‌های اجتماعی ممتاز جامعه می‌شده‌است.[۱۰] در دوره‌های مختلف تاریخ اروپا چه قرون وسطی و چه در رنسانس و عصر صنعتی، معمولاً اشراف به سبب نفوذ و موقعیت اجتماعی و موروثی‌بودن قدرت، در دولت‌های اروپایی حضور داشته‌اند.[۱۱]

در متون تاریخی پیش از اسلام توجه قبایل عرب به ثروت‌اندوزی و برتری‌های نسبی به چشم می‌خورد.[۱۲] از میان این قبایل، قریش تجارت عمده مکه را در دست داشت و از این طریق به ثروت‌اندوزی می‌پرداخت. افراد این قبیله که جزء اشراف و بزرگان مکه به‌شمار می‌رفتند و با کلیدداری کعبه، موقعیت ممتازی بر سایر مردم پیدا کرده بودند، بعدها از مخالفان سرسخت پیامبر اکرم(ص) شدند.[۱۳]

اشرافیت و نظام طبقاتی در ایران نیز از دیرباز مطرح بوده و از دوران هخامنشیان به چشم می‌خورد. پادشاهان هخامنشی برای قشر خاص و کوچکی (سران هفت خانواده) از مردم امتیازهای ویژه‌ای در نظر می‌گرفتند، مانند داشتن املاک و اراضی وسیع، عدم پرداخت مالیات و انتخاب مستشاران و قضات شاهی از میان این قشر[۱۴] ظهور اشکانیان نیز بر نفوذ اشراف افزود. آنان که حضورشان در مجلس مهستان را از نیاکان خود به ارث می‌بردند، می‌توانستند از طریق این مجلس در مسائل مهم حکومتی شرکت کنند و حتی پادشاه را انتخاب کنند.[۱۵] با روی کار آمدن ساسانیان وظیفه حفظ موقعیت خاندان‌های بزرگ بر عهده حکومت قرار گرفت، مشروط بر اینکه سپاهِ خود را در اختیار پادشاه بگذارند.[۱۶] در آن دوران پادشاه برای تمایز میان اشراف و فرومایگان و حفظ حرمت اشراف دستور داد تا اشراف دارای امتیازهای اجتماعی و سیاسی خاصی باشند.[۱۷]

در آغاز حمله مسلمانان عرب به ایران، جایگاه اشراف و تفکر اشرافیت دچار ضعف شد؛ ولی بعدها بسیاری از حاکمان عرب نیز اندیشه برابری و برادری میان امت اسلام را به فراموشی سپردند و تحت تأثیر رفاه و تجمل ناشی از فتوحات و غنایم، سرگرم احیای سنت‌های قومی و قبیله‌ایِ پیش از اسلام خود شدند و بدین‌صورت گونه‌ای دیگر از اشرافیت بر جامعه حاکم شد،[۱۸] این تغییر شکل اشرافیت در ادوار مختلف تاریخ ایران ادامه داشت؛ برای نمونه در دوران مغول، اشراف نظامی جایگاه برتری بر دیگران داشتند.[۱۹]

در دوران صفویه نیز حدود ۳۲ قبیله یا خانواده اشرافی در کشور وجود داشت که دارای امتیازهای ویژه‌ای بودند و حاکم هر شهر از میان آنان انتخاب می‌شد. در این دوران طبقه اشراف در کنار شاه و روحانیان، بر امور کشور احاطه داشتند،[۲۰] در دوران قاجار، اشراف کسانی بودند که بر حسب ثروت سرشار یا به علت نزدیکی موروثی به دستگاه حاکم یا به دلیل خدمات قابل توجه به دولت، موفق به کسب القاب مختلف می‌شدند. این طبقه شیوه زندگی و امتیازاتشان با سایر گروه‌ها تفاوت داشت.[۲۱] اواخر حکومت قاجار جریان فراماسونی با تلاش و علاقه عده‌ای از بلندپایگان و اشراف درباری در ایران شکل گرفت،[۲۲] در آن دوران بیشتر افراد سرشناس ایرانی شامل شاهزاده‌ها و نمایندگان سیاسی ایران که با غرب مراوده داشتند به فراماسونان پیوستند.[۲۳] در دوران پهلوی هرچند اشرافیت به معنای قجری آن به افول گذاشت، اما سنت اشرافی تا سال ۱۳۳۰ ادامه یافت و این افراد همچنان نقش فعالی را در سیاست‌گذاری محلی و ملی ایفا می‌کردند.[۲۴].[۲۵]

آموزه‌های دینی در برابر اشرافیت

در آیاتی از قرآن کریم به مبارزات انبیا(ع) با اشراف اشاره شده‌است؛ ازجمله آنها می‌توان به مبارزه حضرت نوح(ع) و پیروانش با اشراف فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ[۲۶]، وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاقُوا رَبِّهِمْ وَلَكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ [۲۷] مخالفت و ایستادگی حضرت صالح(ع) در برابر اشراف قوم ثمودوَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ[۲۸] و مقابله حضرت موسی(ع) با اشراف فرعونثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ[۲۹] اشاره کرد.

خداوند در آیات خود نگاهی منفی به اشرافیت و عملکرد آنان دارد و مسلمانان را از خوی ثروت‌اندوزی نهی می‌کند،الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ[۳۰]، وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ [۳۱]، كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى[۳۲]، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۳۳] همچنین در روایات به مترف و مترفین اشاره شده‌است.[۳۴] مترفین اهل خوشگذرانی[۳۵] و بنده شهوت و اسیر عیاشی و هوای نفس‌اند و نعمت‌های الهی را نابجا مصرف می‌کنند و از کارهای خلافِ عفت باکی ندارند،[۳۶] افراد این طبقه به دلیل اینکه از بالا به مردم نگاه می‌کنند و خود را برتر از دیگران می‌دانند نکوهش شده‌اند،[۳۷] و به علت همراه‌بودن زندگی آنان با فساد، مورد نکوهشدین قرار گرفته‌اند و از نگاه اسلام این‌گونه زندگی‌کردن پذیرفته نیست.[۳۸]

امام‌ خمینی فرستادگان خداوند را مبارزان با اشراف و ثروتمندان می‌نامید و خاستگاه اسلام را از میان ضعفا می‌دانست و معتقد بود هیچ‌کدام از پیامبران(ع) جزو طبقه اشراف نبوده‌اند و از اشراف طرفداری نمی‌کردند.[۳۹] ایشان مقابله حضرت ابراهیم(ع) با نمرود و شکستن بت‌ها که مظهر اشرافیت آنان بود یا مقابله حضرت موسی(ع) با فرعون را مقابله با اشرافیت می‌دانست.[۴۰]

امام‌ خمینی خاطرنشان کرده‌است پیامبر اکرم(ص) با اینکه متعلق به خاندان قریش بود با مردم فقیر روزگار گذراند و به دلیل آزار و اذیت اشراف، مدتی را در کوهستان زندگی کرد.[۴۱] ایشان بخش اعظمی از جنگ‌های پیامبر(ص) را برای مبارزه با اشرافیت و سرمایه‌داری[۴۲] قدرتمندان و ظالمان[۴۳] ثروتمندان و گردن‌کلفتان[۴۴] و کمک به فقرا[۴۵] می‌دانست و معتقد بود همین امر باعث مخالفت اشراف مکه با پیامبر(ص) شد.[۴۶] نبرد پیامبر اکرم(ص) با اشرافیت درون مرزهای عربستان محدود نماند. ایشان با ارسال نامه‌هایی به پادشاهان روم[۴۷] ایران[۴۸] و مصر[۴۹] به مقابله با ظلم و اشرافیت در سرزمین‌های دیگر پرداخت. امام‌ خمینی که بارها بر سادگی زندگی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) تأکید و نمونه‌هایی از آن را بازگو کرده[۵۰] برخی از جنگ‌های داخلی اسلام مانند نبرد امام‌علی(ع) با معاویه را نمونه‌ای از ایستادگی در برابر خوی اشرافی می‌شمرد.[۵۱].[۵۲]

اشرافیت در دوران پهلوی

با روی کارآمدن رضاخان پهلوی از قدرت اشراف کاسته شد و از سال ۱۳۱۲ به بعد این طبقه با حفظ قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی خود را از دست دادند،[۵۳] در این دوران چند گروه سرمایه‌دار نظیر نظامیان و دیوان‌سالاران جای اشراف سنتی زمان قاجار را گرفتند و با افزایش سرمایه‌های شخصی رضاشاه، خانواده پهلوی نیز در دایره اشراف قرار گرفت.[۵۴]

در دوران محمدرضا پهلوی نقش اشرافیت به مفهوم سنتی آن تقریباً از میان رفت و جای خود را به سرمایه‌داران (خاندان پهلوی و سران دولتی و نظامیان) داد. در این زمان نزدیکان شاه و درباریان در تکاپو بودند تا از راه‌های مختلف (استفاده از رانت‌های مالی، شرکت در معاملات بزرگ، راه‌اندازی صنایع و دریافت وام‌های کلان) از امکانات اقتصادی کشور به نفع خود استفاده کنند.[۵۵]

برگزاری مراسم مجلل تاجگذاری و جشن‌های تخت جمشید با توجه به نارسایی‌ها و کمبودهای کشور، از نشانه‌های تمایل محمدرضا پهلوی و اطرافیانش به خوی اشرافی‌گری بود.[۵۶]

تمایل به تجمل‌گرایی و ثروت‌اندوزی، ساخت دربار باشکوه، دعوت از رئیسان کشورهای دیگر، هزینه‌های مسافرت‌های رسمی و حفظ مراسم درباری و اطوارهای خاص آن[۵۷] سوء استفاده خاندان سلطنتی و درباریان از امکانات کشور[۵۸] عدم توجه به امور عامه، جلوگیری از حضور و مشارکت عموم مردم در امور سیاسی و خودکامگی[۵۹] را می‌توان از اصول جدانشدنی حکومت‌های اشرافی دانست.

امام‌ خمینی حکومت‌های پادشاهی ایران در طول تاریخ، به‌ویژه حکومت پهلوی[۶۰] و صدراعظم‌ها و نخست‌وزیرانش[۶۱] را نمونه‌های حکومت‌ها و اشخاص اشرافی می‌دانست. ایشان برگزاری جشن‌های شاهنشاهی و هزینه‌های سنگین دربار را نشانه‌های اشرافیت در آن دوران می‌شمرد[۶۲] و معتقد بود رجال پهلوی اطلاعی از اوضاع مردم نداشتند و به آنان توجه نمی‌کردند و در هر کاری، منفعت خود را در نظر می‌گرفتند. به عقیده ایشان اگر به روستایی هم رسیدگی ظاهری می‌شد از آن جهت بود که اشراف مالک آن منطقه بودند،[۶۳] ایشان تأکید کرده‌است در مجلس ملی دوران پهلوی، نمایندگان، به جز برخی از آنان، هر یک برای خود کاخ‌های بزرگ و زندگی اشرافی داشتند و هرگز امکان رودررو شدن فرد معمولی با آنان وجود نداشت.[۶۴]

امام‌ خمینی وابسته‌ بودن دولتی‌ها به قشر اشراف را که تمام ارزش‌هایشان در امور مالی خلاصه می‌شد، مصیبت بزرگی برای کشور می‌دانست[۶۵] و وجود خوی خانی، تمایل به زمین‌خواری[۶۶] و تلاش برای داشتن القاب فلان‌الدوله و فلان‌السلطنه [۶۷] را از ویژگی‌های رفتاری اشراف می‌شمرد و معتقد بود رفتار آنان با مردم از جایگاه ارباب و حاکم‌گونه بوده؛ در حالی‌که در برابر بیگانگان و قدرت‌های بالاتر از خودشان، خاضع و متواضع بودند.[۶۸] به باور ایشان در زمان پهلوی، اسکلت حکومت از اشراف و اعیان و کاملاً در رفاه و آرامش زندگی می‌کردند و ناآگاه از قشر تنگدست بودند،[۶۹] آنان تمام ارزش خود را بر پایه مادیات بنا کرده بودند و امتیاز خود را در محل زندگی، داشتن باغ‌ها[۷۰] تعداد نوکرها، اسب‌ها، پرکردن حساب‌های بانکی و تجارتخانه‌های خود از هر طریق و انباشت سرمایه[۷۱] می‌دانستند.[۷۲]

ماهیت ضد اشرافی انقلاب و نظام اسلامی

یکی از برنامه‌های امام‌ خمینی در دوران انقلاب، ابطال باورهای غلط دربارهٔ اخلاق فردیِ حاکمان بود. مردم که باور کرده بودند برخورداری از زندگی راحت و مسرفانه، تجمل‌گرایی، تکبر و خودرأیی از ویژگی‌های حاکم است با پیروزی انقلاب اسلامی متوجه شدند رهبر کشور می‌تواند زندگی زاهدانه داشته باشد و لباس ساده بپوشد و با اخلاق انبیا(ع) با مردم رفتار کند.[۷۳]

امام‌ خمینی عدالت را از شاخصه‌های اصلی انقلاب اسلامی می‌دانست و می‌گفت در یک کشور نباید تمام امکانات صرف رفاه اشراف و اعیان گردد و حکومت‌ها نباید تنها برای منفعت آنان کار کنند[۷۴] ایشان الگوهای اشرافی حکومت را روش نادرستی برای اداره کشور می‌دانست[۷۵] و اعلام می‌کرد در صورت تحقق اسلام در ایران، جلوی گردن‌کلفت‌ها و اشراف گرفته می‌شود،[۷۶] در عین‌ حال ایشان میان ثروتمندان و اشراف فرق قائل بود. ایشان ثروتمندانی را که ثروت خود را از راه مشروع به دست آورده بودند، برای همکاری با مردم و کمک به فقرا[۷۷] و نظام دعوت می‌کرد و کار آنان را عبادتی ارزشمند[۷۸] و ثروت آنان را آزمایش الهی می‌دانست.[۷۹]

امام‌ خمینی پیروزی انقلاب اسلامی را مدیون مستمندان می‌دانست[۸۰] و تأکید می‌کرد در روزهای سخت انقلاب، اشراف در خانه‌های خود نشسته بودند و این تنگدستان بودند که برای انقلاب از خون خود گذشتند و اقتصاد کشور نباید بر مبنای منافع اشراف و اعیان تعیین شود، بلکه باید خواست توده مردم در تعیین برنامه‌های اقتصادی در نظر گرفته شود.[۸۱] ایشان مشخصه اسلام ناب را نبرد میان فقر و غنا می‌دانست و باور داشت اسلام ناب با سرمایه‌داری ظالمانه و محروم‌کننده توده مردم موافق نیست.[۸۲]

ایشان که انقلاب اسلامی را انقلابی ضد اشرافی می‌خواند[۸۳] بر مردمی‌ بودن کارگزاران تأکید می‌کرد و خرسند از آن بود که در مجلس شورای اسلامی چهره‌ای از اشراف وجود ندارد و نمایندگان از میان مردم عادی انتخاب می‌شوند.[۸۴] ایشان معتقد بود پس از انقلاب اسلامی، مردمی‌ شدن در تمام نهادها رخ داده[۸۵] و متصدیان امور از میان قشر مرفه انتخاب نشده‌اند،[۸۶] و مقام‌هایی مانند رئیس‌ جمهور و نخست‌ وزیر، خود را از اشراف نمی‌دانند[۸۷] و بزرگ‌ شده در خانواده‌ای اشرافی نیستند و می‌توانند با مردم عادی تعامل داشته باشند.[۸۸]

امام‌ خمینی معتقد بود حکومت ایران پس از انقلاب به حکومت مستمندان تبدیل شده، کارگزاران آن ترسی برای از دست‌دادن مقام و زندگی اشرافی خود ندارند و در خدمت توده مردم و کشورند[۸۹] ایشان ضمن تأکید بر اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران متعلق به توده محروم ملت است، بیان می‌کرد در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز افراد حاضر در جبهه‌ها از اقشار محروم جامعه بودند و از طبقات بالا و سرمایه‌داران کسی در جبهه حضور نداشت و بار جنگ بر عهده محرومان بود.[۹۰].[۹۱]

هشدارها و توصیه‌ها

یکی از دغدغه‌های امام‌ خمینی پس از پیروزی انقلاب بازگشت فرهنگ اشرافیت در کشور بود. در این خصوص هشدارهای ایشان به طبقات مختلف قابل توجه است. امام‌ خمینی از کارگزاران نظام می‌خواست تا بیش از مرفهان با فقرا مراوده داشته و از اوضاع آنان با خبر باشند[۹۲] و در ادارات از بزرگ‌ترین تا کوچک‌ترین بخش از تجمل‌پرستی و اسراف بپرهیزند و کار مردم را به سرعت انجام دهند؛ زیرا باید وزارتخانه‌ها و اداره‌ها در جمهوری اسلامی از شکل غربی و سلطنتی دربیایند و به صورتی انسانی و اسلامی باشند،[۹۳] ایشان باور داشت تا زمانی که مسئولان از جنس توده مردم باشند، خطری انقلاب اسلامی را تهدید نمی‌کند؛ بنابراین آنان را از تغییر وضعیت مادی خودشان برحذر می‌داشت[۹۴] و ضمن سفارش به ساده‌زیستی به آنان هشدار می‌داد با زندگی اشرافی و مصرفی نمی‌توان ارزش‌های اسلامی و انسانی را حفظ کرد.[۹۵] ایشان از مسئولان می‌خواست نیازهای طبقه محروم را در اولویت کار خود قرار دهند و مصلحت آنان را بر متمکنانِ گریزان از جبهه و جهاد مقدم بدانند[۹۶] و مسائل مربوط به اشراف را به سبب ثروتشان در رأس برنامه‌های خود قرار ندهند.[۹۷]

از سوی دیگر، امام‌ خمینی به روحانیان توصیه می‌کرد به سراغ مادیات نروند و ارزش روحانیت را که به مقام معنوی‌اش است با توجه به تجمل‌گرایی از دست ندهند[۹۸] و افتخار تاریخی هزاران‌ساله خود را با امور دنیایی از میان نبرند و از زندگی طلبگی بر مبنای ساده‌زیستی و زهدگرایی خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که مخالف شأن روحانیان است فاصله بگیرند.[۹۹] ایشان هیچ آفت و خطری را برای روحانیت بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نمی‌دانست.[۱۰۰] در این راستا امام‌ خمینی در توصیه‌ای به نمایندگان مجلس خبرگان، منش آنان را هم‌راستا با طبقات پایین جامعه ارزیابی می‌کرد و یادآور می‌شد خبرگان نیازی به هزینه‌های هنگفت و هتل‌های مجلل اشرافی ندارند.[۱۰۱]

امام‌ خمینی همچنین ثروتمندان جامعه را با توصیه‌هایی مشفقانه راهنمایی می‌کرد و در سال‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی هشدار می‌داد تحمل فاصله طبقاتی برای قشر پایین امکان‌پذیر نیست و اگر جمهوری اسلامی ایران نتواند مسائل اقتصادی مردم را حل کند، انفجاری در کشور رخ می‌دهد که دامنگیر ثروتمندان نیز می‌شود و خشک و‌تر را با هم می‌سوزاند[۱۰۲] ایشان از آنان می‌خواست به فکر محرومان باشند و برخلاف دوران پهلوی، به شرایط زندگی آنان بی‌توجه نباشند.[۱۰۳].[۱۰۴]

پیامدهای اشرافی‌گری و تجمل‌گرایی

تجمل‌گرایی و گرایش به اشرافی‌گری پیامدهای بسیاری دارد؛ تأمین نشدن عدالت اجتماعی، دور شدن از روحیه برادری و الفت و انس و همدلی، از جمله این پیامدها به شمار می‌آیند. رواج تجمل‌گرایی در جامعه و عادت کردن به تجمل افزون بر آنکه اسراف به شمار آمده و سرمایه‌ها را از بین می‌برد، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی را نیز دو چندان می‌کند[۱۰۵]. جاوید ماندن ملت و تحقق اسلام، نیازمند از بین بردن اخلاق کاخ‌نشینی است. هرچند ممکن است نفس کاخ‌نشینی ضرری نداشته باشد اما خوی کاخ‌نشینی مضر است. از این‌رو برای استمرار زندگی صحیح اسلامی باید روحیه کوخ‌نشینی را در ملت تقویت نمود[۱۰۶].[۱۰۷]

اشرافیگری مانع پیشرفت اسلام ناب

حضور اشراف در جامعه اسلامی از جمله موانع مهم پیش روی اسلام ناب محمدی (ص) است؛ چرا که اشراف اهتمام به امور سایر مسلمانان نداشته و درصدد تأمین منافع و وسائل عیش و نوش خویش، در ظاهر آراسته به مظاهر دینی و در واقع همسو با منافع استکبار هستند[۱۰۸]. این در حالی است که اسلام از اساس با سرمایه‌داران اشرافی که عمدتاً در برابر مستضعفان و انبیا قرار داشتند، به مخالفت پرداخته و در مواردی مسلمانان را به جنگ و جهاد با ایشان فراخوانده است[۱۰۹].[۱۱۰]

منابع

پانویس

  1. دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۲۲۴۰.
  2. معین، فرهنگ فارسی، ۱/۲۸۲.
  3. مارشال، فرهنگ جامعه‌شناسی آکسفورد، ۱۲۱۴.
  4. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۲۷.
  5. رفیع‌پور، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی کاربردی، ۴۵–۵۰.
  6. زاهدین لباف، مهیا، مقاله «اشرافیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۰ – ۳۴.
  7. بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۱۹۴.
  8. دوورژه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۲۳۴.
  9. جاناتان، اشرافیت، ۹.
  10. جاناتان، اشرافیت، ۴.
  11. جاناتان، اشرافیت، ۲.
  12. پیشوایی، تاریخ اسلام، ۴۰.
  13. پیشوایی، تاریخ اسلام، ۹۲–۹۳.
  14. راوندی، تاریخ اجتماعی ایران و کهن‌ترین ملل باستانی از آغاز تا اسلام، ۱/۴۹۳–۴۹۴.
  15. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۱/۳۵۰–۳۵۱.
  16. کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ۶۸–۷۸.
  17. نامه تنسر، ترجمه از پهلوی به عربی ابن‌مقفع و از عربی به فارسی ابن‌اسفندیار، ۱۹.
  18. اله‌یاری، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، ۱۲۷–۱۲۸.
  19. عیدیوندی بختیاری، مروری بر تاریخ ایران از سپیده‌دم تاریخ تا جمهوری اسلامی و نگرشی بر ایل بختیاری، ۱۹۳.
  20. راوندی، تاریخ اجتماعی ایران و کهن‌ترین ملل باستانی از آغاز تا اسلام، ۳/۵۶.
  21. شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ۳۷۶.
  22. حائری، تاریخ جنبش‌ها و تکاپوی فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ۴۵–۴۶.
  23. حائری، تاریخ جنبش‌ها و تکاپوی فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ۴۸.
  24. اشرف و بنوعزیزی، طبقات اجتماعی در دوره پهلوی، ۱۰۳.
  25. زاهدین لباف، مهیا، مقاله «اشرافیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۰ – ۳۴.
  26. «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
  27. «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمی‌خواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست و من کسانی را که ایمان آورده‌اند (از خود) نمی‌رانم، بی‌گمان آنان به لقای پروردگار خویش خواهند رسید اما من شما را قومی می‌بینم که نادانی می‌ورزید» سوره هود، آیه ۲۹.
  28. «و سرکردگان از قوم او که کفر ورزیده و لقای جهان واپسین را دروغ شمرده بودند و ما در زندگانی این جهان به آنها رفاه بخشیده بودیم گفتند: این (پیامبر) جز بشری مانند شما نیست، از آنچه می‌خورید می‌خورد و از آنچه می‌آشامید می‌آشامد» سوره مؤمنون، آیه ۳۳.
  29. «آنگاه پس از ایشان موسی و هارون را با نشانه‌های خویش به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم اما سرکشی کردند و قومی گناهکار بودند» سوره یونس، آیه ۷۵.
  30. «آنکه مالی اندوخت و آن را شمار کرد» سوره همزه، آیه ۲.
  31. «و از هر امّت گواهی بر می‌آوریم و می‌گوییم: برهان خود را بیاورید آنگاه می‌دانند که حق با خداوند است و آنچه بر می‌بافتند از (چشم) آنان ناپدید می‌گردد. بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد. و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد. (قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند. آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد؛ کسانی که زندگی این جهان را می‌خواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، بی‌گمان او را بهره‌ای سترگ است. و دانشوران گفتند: وای بر شما! پاداش خداوند برای آن کس که ایمان آورد و کرداری شایسته دارد بهتر است و آن را جز به شکیبایان فرا نیاموزند. پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند» سوره قصص، آیه ۷۵- ۸۱.
  32. «حاشا؛ انسان سرکشی می‌ورزد» سوره علق، آیه ۶.
  33. «چون خود را بی‌نیاز بیند» سوره علق، آیه ۷.
  34. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۷/۱۶۲؛ دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ۱/۳۵.
  35. ابن‌شعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول، ۱۵۴.
  36. فلسفی، روایات تربیتی، ۳/۱۵۷.
  37. کلینی، الکافی، ۲/۳۵۱.
  38. حکیمی، الحیاة، ۳/۳۶۹.
  39. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۲۱۶.
  40. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۹.
  41. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۸/۴۵۶.
  42. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۹.
  43. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۸.
  44. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۷/۳۸۹.
  45. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۲۲۰.
  46. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۹/۳۹۷.
  47. سبحانی، فروغ ابدیت، ۶۹۶.
  48. سبحانی، فروغ ابدیت، ۷۰۰.
  49. سبحانی، فروغ ابدیت، ۷۰۶.
  50. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۲۲۰ و ۳۲۶.
  51. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۲۰.
  52. زاهدین لباف، مهیا، مقاله «اشرافیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۰ – ۳۴.
  53. سردارآبادی، موانع تحقق توسعه سیاسی در دوره سلطنت رضاشاه، ۱۳۳.
  54. سردار آبادی، موانع تحقق توسعه سیاسی در دوره سلطنت رضاشاه، ۱۷۵–۱۷۶.
  55. مجتبی‌زاده، فساد در رژیم پهلوی، ۱۰۹–۱۱۱.
  56. مجتبی‌زاده، فساد در رژیم پهلوی، ۷۱ و ۱۴۱–۱۴۲.
  57. فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۲۱۴.
  58. مجتبی‌زاده، فساد در رژیم پهلوی، ۱۱۱.
  59. مجتبی‌زاده، فساد در رژیم پهلوی، ۳۵ و ۶۲.
  60. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۲–۴۴۳.
  61. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۹–۳۰.
  62. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲/۱۲۴.
  63. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۷–۲۸.
  64. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۹۹.
  65. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۳.
  66. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۱۱–۳۱۲.
  67. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۹۵ و ۱۶/۴۴۲.
  68. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۳.
  69. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۷.
  70. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۳.
  71. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۷/۱۸۴.
  72. زاهدین لباف، مهیا، مقاله «اشرافیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۰ – ۳۴.
  73. نصری، ایران دیروز امروز فردا، ۲۸۰.
  74. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۲۰۱.
  75. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۳۲۳.
  76. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۵۴۷.
  77. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱/۲۶۰.
  78. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۴۵.
  79. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱/۲۶۰.
  80. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۲۸.
  81. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۷۶.
  82. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۴۴.
  83. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۷۶.
  84. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۹۵.
  85. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۱۰۰.
  86. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۲.
  87. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۴.
  88. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۵.
  89. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۹.
  90. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۲۳۱.
  91. زاهدین لباف، مهیا، مقاله «اشرافیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۰ – ۳۴.
  92. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۳۴۰–۳۴۱.
  93. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۶۶.
  94. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۶.
  95. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۴۷۱.
  96. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۶۲ و ۱۴/۲۶۱–۲۶۲.
  97. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۶/۴۴۸.
  98. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۹/۲۵۲.
  99. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۳۴۲.
  100. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۰/۳۴۲–۳۴۳.
  101. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۹/۳۲۷.
  102. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۸/۴۷۱ و ۱۰/۳۳۵.
  103. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۱۷–۱۸.
  104. زاهدین لباف، مهیا، مقاله «اشرافیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۰ – ۳۴.
  105. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۴/۱۰/۱۳۷۸.
  106. امام خمینی، صحیفه امام، ۱۷/۳۷۵.
  107. گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی، ص ۹۴.
  108. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۳۶ -۱۳۷.
  109. امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۹.
  110. احمدی، محمد صادق، مقاله «اسلام ناب محمدی»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ج۴ ص ۱۶۰.