عصمت عملی
عصمت عملی شاخهای از بحث عصمت متعلق از عنوان گستره عصمت پیامبران است که در کتب کلامی در کنار شاخه دیگر آن یعنی عصمت علمی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم پیامبران در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم هستند. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است که عبارتند از: عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب، عصمت از کفر، عصمت از اشتباه و خطا در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از تصدی منصب، عصمت از سهو و نسیان و عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
گستره عصمت
در اینکه گستره عصمت پیامبران چقدر است و کدام شاخهها را دربرمیگیرد، نظریات مختلفی میان متکلمان اسلامی وجود دارد. گستره عصمت را در یک تقسیم کلی میتوان به گستره زمانی و گستره متعلق تقسیم نمود. هر کدام از این دو قسم نیز خود به شاخههای دیگری تقسیم میشوند. در گستره زمانی اثبات عصمت پیامبران پیش یا پس از تصدی منصب نبوت مطرح میشود. در گستره متعلق نیز به طرح و بررسی دیدگاه متکلمان در مورد عصمت پیامبران از انواع معاصی، کبیره و صغیره، خطا، سهو و نسیان و نیز عصمت در امور عادی زندگی، عصمت در تبیین و عمل به دین و عصمت در نظریات علمی غیر دینی در دو قالب عصمت عملی و علمی پرداخته میشود. آنچه در این مدخل مورد بررسی قرار میگیرد، بخش عصمت عملی است.
گستره متعلق (ابعاد عصمت)
مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که پیامبران(ع) در آنها معصوم هستند. به بیان دیگر میتوان عصمت پیامبران را از جنبههای متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی عصمت عملی و عصمت علمی، مطرح کرد:
عصمت عملی
مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم پیامبران در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم هستند. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:
عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب
پیش از توضیح این بخش لازم است به صورت اجمالی به مراتب گناه اشاره گردد تا معلوم شود که معصومان در چه مراتبی از گناه معصوم هستند.
مراتب گناه
گناه و نافرمانی دارای مراتبی است[۱۱] و مراد ما در اینجا، عصمت انبیا و امامان در همه مراتب گناه است که عبارتاند از:
گناه قانونی و شرعی: این همان معنای مشهور گناه است، و منظور از آن تخلف از قانون مطاع (اعم از قانون دینی یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعی مطابق است با تخلف از اوامر و نواهی مولوی و ما معتقدیم که تمامی انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصوماند.
گناه اخلاقی: یعنی کاری از شخص سر زند که مخالف مکارم اخلاق باشد؛ هر چند که از حیث قانون و شرع، ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقی نسبت به موقعیت اجتماعی افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخی از افراد هیچ اشکال اخلاقی ندارد که فیالمثل یک نوشیدنی را به دست گرفته، در معابر عمومی، مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملی برای افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی و دینی در مرتبه بالایی قرار دارند، خلاف اخلاقی محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.
گناه در مقام محبّت: مقام محبّت لوازم و اقتضائاتی دارد که اگر محبّ به یکی از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه برای خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانی میکند. اقتضای محبت کامل این است که محبّ تمام توجهاش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبرداری را از او داشته باشد، و هیچگاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواستههای او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد[۱۲].
با توجه به آنچه گفته شد، میگوییم: تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم میدانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق دارند.
مرحوم شیخ مفید همچون دیگر متکلمان امامیه به عصمت امام از گناهان صغیره و کبیره پس از تصدی منصب امامت تصریح کرده و میگوید: پیامبران و امامان - پس از پیامبران - در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبیره و صغیره معصوماند[۱۳]. دیدگاه مرحوم مفید درباره عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب نبوت، با توجه به کلمات به ظاهر متعارض ایشان در این خصوص چندان روشن نیست به طوری که برخی محققان معاصر معتقدند وی در این خصوص دیدگاه راسخی ندارد[۱۴]. وی در مواردی در عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب توقف نموده[۱۵] و در مواضعی نیز تنها به عصمت پیامبران از گناهان صغیره تاکید کرده و میان گناهان صغیره ای که فاعل آن در اثر انجامش خوار شده و غیر آن تفکیک قائل شده و بر این اساس عصمت پیامبران از گناهان صغیره نوع اول را لازم دانسته است به خلاف نوع دوم[۱۶]، از جمع بندی نظریات مرحوم ابوالصلاح حلبی در این خصوص نیز به دست میآید که ایشان نیز قائل به عصمت پیامبران پیش و پس از تصدی منصب نبوت بوده است[۱۷]. در اندیشه شیخ طوسی، پیامبران و امامان از همه گناهان کبیره و صغیره معصوماند. عبارتهای او حاکی از آن است که ایشان میان عصمت قبل از تصدی منصب یا پس از آن تفاوتی قائل نشده است[۱۸].[۱۹]
عصمت از کفر
از آنجا که کفر به خدای متعال به نص قرآن کریم به عنوان ظلمی بزرگ تلقی شده و ظلم نیز در شمار گناهان کبیره است، متکلمان اسلامی به بحث از عصمت انبیا از کفر به صورت مستقل و ویژه پرداختهاند. امامیه و اکثریت فرق کلامی به عصمت پیامبر از کفر از دوران پیش از نبوت معتقد هستند که ادله این مدعا را میتوان در دو بخش عقلی و نقلی تقریر کرد.
دلیل عقلی
ماهیت نبوت و نیل انسان به مقام رسالت متقوّم به دو عنصر استعداد و استحقاق و تفضل و لطف الهی است. لازمه دخالت و مشارکت عنصر اختیار و استعداد این است که پیامبر پیش از نبوت و انتخاب آن به این مقام از سوی خداوند، میبایست در نفس خویش استعداد و آمادگی لازم را ایجاد کرده باشد تا به دریافت وحی آسمانی مفتخر گردد.
تبیین تقریر فوق بنا به دیدگاه فلاسفه و کسانی که وحی را به قوه عاقله یا ملکه نفسانی تفسیر میکنند، روشن است؛ چراکه کسب قوه عاقله و اتصال به عالم عقول و همچنین اکتساب ملکه نفسانی در گرو تهذیب و تعالی نفس است که حسب فرض تحقق آن در کافر و نفس وی مفقود بلکه محال است.
اما بنا به تقریر تفضلی انگاران وحی، آنان هرچند وحی و نبوت را تفضل و لطف محض الهی میدانند، لکن معتقدند چنین لطفی تنها شامل انسانهایی میشود که لیاقت و قابلیت آن را دارند. نکته قابل توجه اینکه دلیل عقلی فوق تنها بر ناسازگاری نبوت و کفر مقارن و همزمان دلالت میکند، اما اگر کافری بتواند از کفر خود برگشته و به تعالی و تهذیب خویش بپردازد به گونهای که دارای ملکه نفسانی یا قوه عاقله خاص نبوت گردد، عقل به ناسازگاری فوق رأی نمیدهد، اما اینکه آیا چنین پیغمبری وجود داشته یا نه؟ پاسخ آن را باید از ادله نقلی دریافت کرد؛ اما اینکه پیامبر هنگام بعثت نباید کفر داشته باشد، بطلان آن از تصورش روشن میشود، علاوه آنکه ادله عقلی و نقلی در قلمرو عصمت از گناه و تلقی وحی، فساد آن را واضح میکند[۲۰].
قرآن مجید درباره اشتراط عدم اعتقاد کفر و شرک برای پیامبر، آیه خاص و صریحی ندارد که به نظر میرسد علت آن عدم وقوع آن باشد به این معنی که خداوند هر پیغمبری را که برگزیده است، از معصیت اعتقادی (کفر و شرک) پیراسته بوده است و به تعبیری سابقه خداپرستی داشته است. با این حال، بعضی آیات به صورت غیر صریح به اشتراط شرط خداپرستی از اول عمر در نبوت دلالت میکند؛ مانند آیه ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۲۱].
آیه فوق در پاسخ حضرت ابراهیم مبنی بر امکان نیل فرزندان وی به مقام امامت و نبوت نازل شده است. روشن است که درخواست حضرت ابراهیم محدود به فرزندانی میشد که در زمان حال مصون از گناه بودند، هر چند که قبلاً مرتکب معصیت شده باشند، به دیگر سخن، حضرت ابراهیم از خداوند اعطای مقام نبوت و امامت را به فرزندانی که در زمان حال، مرتکب معصیت میشوند، درخواست نمیکند، بلکه استدعای وی مقید به پیراستگان از گناه در زمان حال است. لکن خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم منصب نبوت و امامت را بالاتر از آن وصف میکند که گناهکاران زمان گذشته و پیراستگان زمان حال را شامل گردد، بلکه مقام فوق متعلق به معصومان به قید اطلاق است.
اما اینکه آیه فوق بر عدم شمول عهد و نبوت به فلاسفان دلالت میکند و اثبات این که کفر و شرک ظلم است، نیازمند دلیل مستقلی است، در پاسخ آن باید گفت اولاً طریق اولویت آن را اثبات میکند؛ چراکه اعتقاد کفر و شرک برتر از ظلمهای عادی است و ثانیاً خود قرآن شرک و کفر را ظلم بزرگ قلمداد کرده است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۲۲]؛ ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۲۳].
دو آیه فوق صغری و آیه پیشین کبرای قیاس شکل اول ذیل میشود: «کفر و شرک ظلم است. عهد و نبوت به ظالم نمیرسد. پس کافر و مشرک نمیتوانند به مقام نبوت نایل آیند«. اما اینکه مشرک بالفعل (حقیقی) یا اعم از آن و گذشته، از نبوت محروم است؟ گفته شد که به حسب درخواست حضرت ابراهیم و نزول آیه روشن میشود که مقصود از مشرک معنای عام آن بوده است[۲۴].
عصمت از اشتباه و خطا در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از تصدی منصب
اشتباه در عمل به دین میتواند دو گونه باشد:
- اشتباهی که به یک عمل قبیح در عالم نینجامد: مانند اشتباه در ادای واجبات، از قبیل نماز یا خواب ماندن در وقت نماز[۲۵].
- اشتباهی که به یک عمل قبیح در جهان بینجامد: مانند اینکه کسی بدون علم یا اختیار، مرتکب عمل شرابخواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته میشود. با این حال به نظر میرسد عملی را میتوان گناه نامید که مرتکب آن مکلف باشد و از روی علم و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمیتوان او را گناهکار نامید. با این توضیح روشن میشود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن میرسد این است که عملی ـ مانند شرابخواری یا قتل ـ در متن واقع قبیح باشد و شخص بدون علم به موضوع یا حکم و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمیتوان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از اینرو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان اشتباه در مرحله عمل به دین تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی میگوییم امام از گناه سهوی معصوم است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و اختیار نیز از او صادر نمیشود[۲۶].
تا پیش از مرحوم صدوق، متکلمان امامیه اشاره تصریحی به عصمت پیامبران از چنین گناهانی نداشتهاند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که پیامبر و به تبع آن امام در غیر تبلیغ دین، معصوم نیستند عملا به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده است[۲۷].
این در حالی است که مرحوم شیخ مفید به صراحت امام را از چنین گناهانی معصوم میداند[۲۸]. البته میتوان همین نظریه را در صورتی که صدور آن گناهان موجب رویگردانی مردم از امام شود به مرحوم سید مرتضی نیز نسبت داد. در میان شاگردان مرحوم سید ـ یعنی حلبی، کراجکی و شیخ طوسی ـ تنها شیخ طوسی به صراحت نظریه عصمت امام از این گناهان را مطرح میکند[۲۹] و این نظریه پس از وی نیز تا به امروز نظریه غالب شیعه امامیه به شمار میآید.
اما در مورد عصمت از اشتباه در ادای واجبات باید گفت این مسأله قبل از آنکه در منابع کلامی شیعه مطرح شود در کتابهای روایی محدثان امامیه با عنوان معروف «سهو النبی» که بیانگر اشتباه پیامبر خاتم(ص) در نماز و نیز قضا شدن نماز آن حضرت است، در قرون چهارم و پنجم به چشم میخورد. با این حال بازتابی از این روایات در کلمات اصحاب ائمه در این باره در دست نیست. هر چند میتوان احتمال قوی داد که محدثان امامیه، به ضرورت معصوم بودن امام از اشتباه در ادای واجبات باور نداشتند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در نزاع میان شیخ صدوق و شیخ مفید جستجو نمود[۳۰].
عصمت از سهو
مرحوم صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیقتر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۳۱] و نیز خواب ماندن از نماز[۳۲] را نفی میکند. اما پس از او مرحوم شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۳۳] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم میداند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را میپذیرد[۳۴]. بر این اساس اگر اشتباه در ادای واجبات را موجب رویگردانی مردم از پیامبر یا امام بدانیم، میتوانیم مرحوم سیدمرتضی را نیز با استادش شیخ مفید هم عقیده بدانیم[۳۵].
اگر چه نظریهای از مرحوم حلبی و کراجکی در این باره نیافتیم، اما مرحوم شیخ طوسی را باید از جمله معتقدان به ضرورت عصمت پیامبران و امامان از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن میداند[۳۶]. بدینسان باید مدعی شد در اواخر قرن پنجم هجری، عموما نظریه سهو النبی(ص)، نظریهای مردود بوده است[۳۷].
متکلمان متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات و به عبارت دیگر معصوم از سهو میدانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو میاندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.
عصمت از نسیان
فراموش کردن احکام الهی از جانب انبیا (ع) باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل میگردد. جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾[۳۸] میفهماند که رسول بهگونهای وحی الهی را دریافت و ابلاغ میکند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمیدهد. اگر رسول در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشد. غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمیشود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن بهوسیله ملائکه ذکر نکرده و جمله ﴿ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ﴾ این دلالت را تأیید میکند. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است با بیکموکاست و کاست به دست مردم برسد.
در آیه ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ﴾[۳۹] منظور اطاعت بیقید و شرط است و این خود دلیل است بر اینکه رسول به هیچچیزی که مخالف با حکم خداوند باشد، امر و نهی نمیکند وگرنه این تناقض از ناحیه خداوند متعال است.
از طرفی خداوند وجوب اطاعت از رسول را در کنار وجوب از اطاعت خودش بیان کرده است و عطف کردن دو جمله در کنار هم بدون قید، این معنا را میرساند که حکم آنها یکی است؛ یعنی همانگونه که اطاعت از خداوند در تمام اوامر و نواهیاش واجب است، اطاعت از انبیا نیز واجب است و این دال بر عصمت ایشان است.
عصمت در تبلیغ، مورد اتفاق همه است و لازمه آن عصمت انبیا (ع) در دریافت و حفظ وحی است.
آیاتی که عصمت پیامبران در گرفتن و حفظ وحی و تبلیغ آن میدارند: ﴿لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۴۰]، ﴿قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى﴾[۴۱]. بر اساس این آیات پیامبر در آنچه که مربوط به تبلیغ وحی و احکام الهی است، دچار خطا و نسیان و سهو نمیشود؛ زیرا خداوند متعال از تمام جهات از آن حراست میکند. تا به دست مردم برسد[۴۲].
عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات
مسأله عصمت از ترک مستحبات و ترک اولی هر چند با برخی روایتها قابل استنباط است اما در منابع کلامی امامیه تا زمان مرحوم شیخ مفید مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی متکلمان متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان پیامبران از ترک غیر عمدی مستحبات، معصوم نیستند و لذا ممکن است به طور سهوی، برخی مستحبات از آنان فوت گردد؛ این در حالی است که وی، پیامبر خاتم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را حتی از ترک سهوی مستحبات نیز معصوم میداند هر چند بر این باور است که چنین عصمتی عقلا برای آن حضرات ضرورت ندارد و لذا از منظر وی امکان ترک مستحب برای متصدی منصب نبوت و امامت وجود دارد[۴۳].
پس از او مرحوم شیخ طوسی نیز با برگزیدن همین نظریه در توجیه ظاهر آیات بیانگر صدور گناه و ظلم از برخی پیامبران(ع)، مقصود از گناه و ظلم را ترک اولی دانسته است[۴۴].
با این حال از مجموع آرای متکلمان امامیه در این مسأله میتوان به این نتیجه دست یافت که مشهور متکلمان، در مسأله عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات میان پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) با سایر پیامبران الهی(ع) تفکیک کرده و معتقدند از آنجا که عصمت مقولهای تشکیکی و دارای درجات متعدد است و با توجه به آنکه پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) از بالاترین درجه عصمت برخوردار بودهاند؛ لذا هرگونه ترک مستحبات یا حتی ترک اولی نیز در مورد آن حضرات منتفی است و آنها معصوم از این قسم نیز هستند به خلاف سایر انبیا(ع) که چون بنا به ظرفیت و شأن وجودی هریک، از عالیترین درجات عصمت برخوردار نبودند؛ لذا از ترک اولی یا ترک مستحبات نیز معصوم نبودهاند هرچند آنها نیز از ارتکاب انواع معاصی، خطای در دین، اشتباه و فراموشی، معصوم بودهاند.
پرسش مستقیم
پرسشهای وابسته
منابع
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- حسن یوسفیان، احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان
- قدردان قراملکی، محمد حسین، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ماهنامه پگاه حوزه
- فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۶، ص۳۷۱. .
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۸۱.
- ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۲۹؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۰۵-۱۰۴.
- ↑ فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه، ص۱۹.
- ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۳۰.
- ↑ مفید، محمدبن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، ص۶۵ و ۶۲.
- ↑ حلبی، ابوالصلاح، کافی فی الفقه، ص۱۰۴.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۸، ص۴۳۰-۴۲۹؛ همو، المبسوط، تحقیق: محمد تقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰؛ همو، تمهید الاصول، تصحیح: عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸۰-۲۷۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ البته ممکن است کسی بگوید با خواب ماندن در وقت نماز نیز از آنجا که فعل واجبی ترک شده است، امر قبیحی واقع میشود. از اینرو، نمیتوان میان این قسم و قسمی که انسان سهواً مرتکب حرام میشود، تفاوتی قایل شد. در پاسخ با اذعان به وجود این احتمال ـ یعنی وقوع قبیح در پی خواب ماندن در وقت نماز ـ باید گفت تقسیمبندی یاد شده بیشتر بر اساس تفکیک میان دو فرض یادشده در کلمات متکلمان و به جهت توضیح اصطلاح «گناه سهوی» در کلمات آنهاست؛ زیرا متکلمانی که از این اصطلاح استفاده کردهاند از سویی به عصمت امام از گناه سهوی معتقدند و از سوی دیگر خواب ماندن از نماز را در حق امام روا دانستهاند.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.
- ↑ شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج۲، ص۲۰۳. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم(ص) است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
- ↑ مرحوم صدوق در رد نظریه سهو النبی و الامام رسالهای با عنوان رسالة فی عدم سهو النبی(ص) نوشته است. همچنین ر.ک: مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۵-۱۰۴؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص۶۱.
- ↑ ر.ک: طوسی محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶؛ همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدجواد انصاری، ج۲، ص۵۶۸-۵۶۶ و ج۱، ص۴۸.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳.
- ↑ ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
- ↑ مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
- ↑ سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۲۲.
- ↑ طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶، ح۲۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۶ و ص۳۷۰، ح۴؛ همان، ج۲، ص۳۴۶، ح۵ و ص۳۵۲، ح۴۹ و ص۳۴۹، ح۳۷.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ـ ۴۱۴.
- ↑ «تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند» سوره جن، آیه ۲۸.
- ↑ از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه۵۹.
- ↑ در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است؛ سوره فصلت، آیه۴۲.
- ↑ بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود؛ سوره یونس، آیه۱۵.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۲۳۴-۲۳۵.
- ↑ مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۷۰.