اثبات عصمت پیامبران در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

عصمت پیامبران از جمله مباحث مهم علم کلام است که امامیه آن را از ضروری‌ترین شروط إعطای نبوت می‌دانند. هر چند در قرآن کریم از واژه عصمت و مشتقات آن استفاده نشده اما از آیات بسیاری می‌توان عصمت انبیا را به دلالت التزامی ثابت نمود. آیاتی که انبیا را در شمار مخلصین می‌دانند، آیاتی که امر مطلق به اطاعت انبیا می‌کنند، آیاتی که آنها را هدای یافته معرفی می‌کنند و آیاتی که انبیا را به عنوان الگوی حسنه معرفی می‌کنند، برخی از ادله قرآنی عصمت پیامبران هستند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

دلایل قرآنی بر اثبات عصمت پیامبران

هر چند در قرآن کریم از واژه عصمت و مشتقات آن استفاده نشده اما از آیات بسیاری می‌توان عصمت انبیا را به دلالت التزامی ثابت نمود. در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

نخست: عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۱۱]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۱۲].[۱۳]

دوم: اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۱۴]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست. به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۱۵]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ و ﴿خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به «رسل» [۱۶] و طبق نظر برخی دیگر به «ناس»[۱۷] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۱۸].

سوم: امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۱۹]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۲۰].

چهارم: معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۲۱]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ...[۲۲]. واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع) امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۲۳].

پنجم: اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۲۴].[۲۵]

ششم: انبیا مصداق مخلصین

دسته‌ای از آیات قرآن کریم، گروهی از بندگان خداوند را به‌عنوان "مخلَصین" معرفی می‌کنند. این آیات جزو صریح‌ترین و متقّن‌ترین آیاتی هستند که عصمت انبیا را اثبات می‌نمایند. قرآن کریم، بعضی از انسان‌ها را مُخلِص - به صیغه اسم فاعل - خوانده است[۲۶] و برخی دیگر را با عنوان "مخلَص" - به صیغه اسم مفعول - مورد مدح و ستایش قرار می‌دهد. "مخلِصین" انسان‌های والایی هستند که کارهایشان را برای خداوند و در پر تو تبعیت از فرامین او انجام داده و هر شائبه غیر الهی را از دامن زندگی خویش زدوده‌اند؛ به طوری که عبودیت حق تعالی در همه حرکات و سکنات آنها تجسّم یافته است. اما "مخلَصین" به معنی "خالص شده‌ها" است؛ انسان‌هایی که خداوند آنها را خالص کرده و خودش پاکی و خلوص آنها را ضمانت نموده است[۲۷]. به نظر می‌رسد که اصطلاح "مخلَص" در قرآن کریم تقریباً معادل همان اصطلاح "معصوم" می‌باشد[۲۸]. در آیات قرآن مجموعاً سه[۲۹] ویژگی برای مخلَصین، ذکر شده است: مصونیت از اغرائات و تسویلات شیطانی: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۳۰]. برخورداری از رحمت غیر متناهی خداوند: ﴿وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ[۳۱] و شایستگی توصیف خداوند: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ[۳۲] "مخلَصین" انسان‌هایی هستند که از هر گونه گناه و لغزش و خطایی معصومند؛ زیرا اینان در عالم، جز تجلیات ذات اقدس خداوند را نمی‌بینند و در همه جا و همه وقت تنها محبوب خویش را می‌نگرند و او را حاضر و ناظر بر تمامی امور می‌یابند و جز خواسته او خواهشی ندارند. از این رو هر گاه شیاطین بخواهند به نحوی در اینان تأثیر گذاشته، آنان را از ذکر و یاد خدا غافل کنند، موفق نخواهند شد.اما اینکه چه کسانی به این مقام دست یافته و از این موهبت الهی برخوردارند، باید گفت: شناخت آنها برای ما امکان ندارد و تنها خداوند است که می‌داند چه کسی را خالص گردانیده است. اما به طور قطع می‌توان گفت که انبیای عظام، جزو این گروه هستند. زیرا: اولاً: پیامبران برترین انسان‌ها هستند، و اگر آنها از این موقعیت و منزلت والای معنوی برخوردار نباشند، کس دیگری به یقین نمی‌تواند به آن مقام دست یابد. ثانیاً: خداوند متعال در قرآن کریم، عده‌ای از انبیا را نام برده و آنها را به صفت والای "مخلَص" توصیف کرده است، مثلاً: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۳۳]. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۳۴]. ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۳۵]. در این آیه شریفه، دلیل اعطای الطاف خاص الهی به حضرت یوسف مخلَص بودن ایشان دانسته شده است[۳۶]. یعنی، از آنجا که یوسف از بندگان مخلَص خداوند بود، توانست از آن شرایط استثنایی پاک و طاهر بیرون آید و حتی برای یک لحظه هم فکر گناه را در سر نپروراند. پس "مخلَصین" - که قدر متقین از آنها انبیای عظامند - افرادی هستند که خداوند آنها را برای خود پاک و پاکیزه گردانیده است؛ از این رو، شیطان هیچ‌گونه تسلّطی در گمراه ساختن آنان ندارد[۳۷].

هفتم: انبیا مصداق مطهرین

دسته‌ای دیگر از آیات قرآنی که بر عصمت عملی انبیا دلالت دارند، آیاتی هستند که گروهی از انسان‌ها را به‌عنوان "مطهرین" معرفی کرده و ویژگی‌هایی برای آنان بیان نموده‌اند. از جمله اینکه مطهرین افرادی هستند که با حقیقت و روح قرآن در تماس و با لوح محفوظ در ارتباطند: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۳۸]. قرآن کریم، حضرت مریم (س) را به این صفت ستوده، می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ[۳۹] همچنین در سوره احزاب، درباره اهل‌بیت (ع) می‌خوانیم: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴۰] از این آیه می‌توان عصمت عملی انبیا را استفاده نمود. نحوه دلالت آن با دقّت در چند نکته روشن می‌شود: واژه "مطهر" اسم مفعول باب تفعیل می‌باشد که غالباً کاربرد این باب، برای متعدی ساختن فعل است. طهر الله فلاناً، یعنی خداوند فلان شخص را پاک گردانید. بنابراین "مطهَّر" یعنی پاک گردانیده شده. علاوه بر این نه تنها تطهیر یاد شده در آیه، مقیّد و منحصر به مورد خاصی نشده، بلکه با "مفعول مطلق تأکیدی" (تطهیراً) تأکید شده است. بنابراین ﴿يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا به معنای آن است که خداوند ایشان را از هرگونه آلودگی و پلیدی پیراسته است، پس می‌توان نتیجه گرفت که "مطهَرین" همان "معصومین" می‌باشند؛ زیرا منظور از عصمت، عنایت ویژه الهی به تطهیر و پاکی گروهی از انسان‌هاست. (البته به گونه‌ای که اختیار از آنها سلب نمی‌شود)[۴۱]. هر چند آیه تطهیر از بین پیامبران، فقط پیامبر اسلام (ص) را به "دلالت مطابقی" شامل است[۴۲]، اما با توجه به اینکه در این جهت، تفاوتی بین انبیا نیست - و کسی هم قائل به فرق نشده است - می‌توان دلالت این آیه را بر عصمت تمام انبیا پذیرفت[۴۳].[۴۴]

هشتم: مطلق یا عام بودن اقتدا و هدایت

یکی از آیاتی که بر عصمت انبیا دلالت می‌کند، آیه 90 سوره انعام است که می‌فرماید: «﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ[۴۵]. شیخ مفید تصریح می‌کند که این آیه، از عصمت پیامبر اکرم (ص) و پیامبران پیشین حکایت دارد[۴۶]. قرآن مجید در این مجال، پس از نام بردن تنی چند از پیامبران، از ایشان با عنوان هدایت یافتگان یاد کرده و از پیامبر اکرم (ص) اقتدا به آنان را خواسته است.

کیفیت استدلال:

مقدمه اول: پیامبران، هدایت یافتگان الهی‌اند و بر پایه آیه ۳۷ سوره زمر که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ[۴۷]، هرگونه ضلالت و انحرافی از هدایت یافتگان نفی شده است. در آیه ۶۲ سوره یس نیز گناه، نوعی انحراف و گمراهی شمرده شده است و می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا...[۴۸]. از ضمیمه ساختن این آیات به یکدیگر، عصمت پیامبران اثبات می‌شود[۴۹]. به بیان منطقی چنین تبیین می‌گردد: پیامبران هدایت یافتگان الهی‌اند و هدایت یافتگان الهی، هرگز دچار لغزش نمی‌شوند. پس پیامبران دچار لغزش نمی‌گردند[۵۰].

مقدمه دوم: این گونه هدایت تلازم روشنی با عصمت دارد؛ زیرا هدایت یافتگان الهی از هرگونه گمراهی به دورند: ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ...[۵۱] گناه و هرگونه لغزش در امر وحی نمونه روشن گمراهی است. نتیجه آنکه پیامبران در برابر گناه و لغزش، معصوم‌اند[۵۲].[۵۳]

نهم: رضایت کامل خداوند از پیامبران

خداوند متعال در برخی دیگر از آیات قرآن کریم، از پیامبرانی نام می‌برد که پسندیده مطلق او هستند: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا * وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا[۵۴]. دلالت این آیه بر عصمت حضرت اسماعیل (ع) بسیار روشن است؛ زیرا ارتکاب معصیت از این پیامبر با رضایت کامل خداوند از او، ناسازگار است. به دیگر بیان، وقتی کسی پسندیده تمام عیار خداوند قرار می‌گیرد که همه دستورات او را انجام داده و از همه نواهی‌اش اجتناب کرده باشد. کلمات نقل شده از نخستین مفسران درباره این آیات به ما چندان کمکی برای دستیابی به فهم مسلمانان نخستین از این آیات نمی‌کنند، اما بسیاری از مفسران شیعه و سنی که به بحث درباره این آیه پرداخته‌اند، به این باور رسیده‌اند که این آیه بر صادر نشدن فعل قبیح از این پیامبر الهی دلالت دارد[۵۵].[۵۶]

دهم: دور کردن سوء و فحشا از پیامبران

خداوند متعال در برخی دیگر از آیات قرآن کریم، از برخی پیامبران نام می‌برد که با امداد الهی از گناه و پلیدی اجتناب کرده‌اند؛ چنان که درباره حضرت یوسف (ع) چنین فرموده است: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۵۷]. نخستین مفسران اسلام در تفسیر این آیه با ارائه تفسیرهای مختلف به این باور رسیده‌اند که حضرت یوسف (ع) با عنایت خداوند از گناه باز داشته شد؛ چنان که ابن عباس بر این باور است که جبرائیل در هیئت حضرت یعقوب (ع) ظاهر و مانع از گناه یوسف (ع) شد، و حسن، سدی، مجاهد، سعید بن جبیر، قتاده و برخی دیگر از مفسران نخستین نیز ندای غیبی یا مشاهده تمثال حضرت یعقوب (ع) را بر لطف و عنایت خداوند تطبیق کرده‌اند[۵۸]. صرف نظر از درستی یا نادرستی چنین نظریاتی، توجه به این نکته لازم است که نقل چنین دیدگاه‌هایی از مفسران صدر اسلام، می‌تواند دلیلی بر وجود آموزه بازدارندگی پیامبران از گناه، به وسیله لطف و عنایت خداوند در آن دوران باشد. افزون بر آن، دیگر مفسران شیعه و سنی در دوره‌های بعد نیز بر دلالت این آیه بر عصمت و بازدارندگی پیامبران از گناه تأکید کرده‌اند[۵۹]. از مجموع آنچه گذشت، می‌توان به این نتیجه رسید که پیامبران الهی در پی امداد خداوند متعال از گناهان دورند، و چنین نتیجه‌ای با عصمت آنها ملازم است[۶۰].

یازدهم: مصطفی و خیر بودن پیامبران

در قرآن کریم به آیات دیگری برمی‌خوریم که پیامبران را انسان‌هایی برگزیده معرفی کرده است و آنها را از جمله «اخیار» می‌داند؛ چنان که در وصف ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، الیسع و ذالکفل (ع) می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۶۱]. بر اساس ظاهر این آیه، پیامبران الهی یادشده، همگی برگزیده و خیر مطلق‌اند. چنین اوصافی ملازمه روشنی با عصمت آنها دارد؛ زیرا نمی‌توان انسان گناهکار را برگزیده و خیر مطلق دانست. بسیاری از مفسران شیعه و سنی، آیات مزبور را دلیلی دیگر بر عصمت پیامبران دانسته‌اند[۶۲]؛ چنان که مرحوم شیخ طوسی «اصطفاء» را به معنای درآوردن امر خالص از یک شیء دانسته است. از این‌رو، پیامبران انسان‌هایی برگزیده و خالص‌اند، و دیگران کدر[۶۳].از سوی دیگر فخر رازی نقل می‌کند که علما از این آیه عصمت انبیا را ثابت کرده‌اند و در مقام استدلال به این آیه، به این باور رسیده‌اند که واژه «خیر» به طور مطلق بر خیر و خوب بودن پیامبران دلالت می‌کند، و چنین اطلاقی دلیل بر عصمت پیامبران است[۶۴]. اینکه فخر رازی این استدلال را به علما نسبت می‌دهد، خود نشان جایگاه محکم این آیه در اثبات عصمت پیامبران است. همین نکته سبب می‌شود تا بتوان مدعی شد که اگرچه از مفسران نخستین اسلام که معاصر پیامبر اکرم (ص) بوده‌اند، تفسیری از این آیه در اختیار ما نیست، معنای لغوی و عرفی آن قرینه‌ای است که نشان می‌دهد مسلمانان نخستین نیز چنین برداشتی داشته‌اند[۶۵].

دوازدهم: آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۶۶]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۶۷].

پرسش مستقیم

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲
  12. سوره نحل، آیات ۹۹ و۱۰۰.
  13. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  14. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، آیه ۵۸ و دخان، آیه۳۲.
  15. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  16. طباطبایی، محمدحسین، ج۱۰، ص۴۱۰.
  17. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  18. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۲.
  19. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  20. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۹۲-۲۰۳؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۲؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳-۲۹.
  21. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  22. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند ...» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  23. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۲.
  24. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  25. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  26. ر.ک: ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ «اوست که شما را در خشکی و دریا می‌گرداند تا چون در کشتی‌ها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتی‌ها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شده‌اند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲؛ ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب می‌سازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز می‌گردید» سوره اعراف، آیه ۲۹؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ «ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستاده‌ایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌داری بپرست. ترجمه قرآن ۴۹۸» سوره زمر، آیه ۲؛ ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ «بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را در حالی که دین (خویش) را برای او ناب می‌دارم بپرستم» سوره زمر، آیه ۱۱؛ ﴿قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي «بگو: خداوند را در حالی که دینم را برای او ناب می‌دارم، می‌پرستم» سوره زمر، آیه ۱۴.
  27. الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ ج۳، ص۲۲؛ روح‌المعانی، ج۲۳، ص۲۲۸.
  28. الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۴۲؛ رسالة فی‌السیر و السلوک، ص۲۷؛ راهنما‌شناسی، ص۱۰۷؛ جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۴۵؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۴۹.
  29. برخی با تمسک به آیه ۱۲۸ زمر ویژگی چهارمی نیز برای مخلَصین ذکر نموده‌اند و آن عبارت است از اینکه «از محاسبه محشر آفاقی و حضور در آن عرصه معاف و فارغ‌اند». ر.ک: رسالة فی السیر والسلوک، ص۲۷.
  30. «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.
  31. «و جز (برای) آنچه کرده‌اید کیفر نمی‌بینید * مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۳۹-۴۰.
  32. «پاکا که خداوند است از آنچه وصف می‌کنند * مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۱۵۹-۱۶۰.
  33. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۷.
  34. «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
  35. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  36. ر.ک: المیزان، ج۱۱، ص۱۲۹-۱۳۰.
  37. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۹۲-۲۰۳؛ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۷-۶۳؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳-۲۹.
  38. «که این قرآنی ارجمند است * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  39. «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
  40. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  41. راهنما‌شناسی، ص۱۰۹-۱۱۱.
  42. زیرا، چنان‌که خواهد آمد، منظور از اهل بیت، پیامبر گرامی اسلام، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) می‌باشد.
  43. از این دلیل در بحث مربوط به عصمت اهل‌بیت به تفصیل سخن خواهد رفت.
  44. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۹۲-۲۰۳.
  45. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
  46. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۹۶.
  47. «و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.
  48. «و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمی‌ورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۲.
  49. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۸.
  50. ر.ک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، به قلم جعفر الهادی، ج۴، ص۴۲۴.
  51. «و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.
  52. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۵.
  53. ر.ک: محمد تقی مصباح، معارف قرآن: راه و راهنما‌شناسی، ص۲۱۳-۳۵۹.
  54. «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود * و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۴-۵۵.
  55. طبری در این باره می‌نویسد: محمودا فيما كلفه و به غير مقصر في طاعته (محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۹، ص۱۲۰). بخش دوم عبارت طبری در برخی دیگر از تفاسیر اهل سنت نیز هست. (برای نمونه ر.ک: وهبة بن مصطفی زحیلی، تفسیر الوسیط، ج۲، ص۱۴۸۶؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۶، ص۶۳). از نظر فخر رازی نیز مرضی عندالله کسی است که موفق به انجام دادن همه طاعات در بالاترین درجه شده است (ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۱۹۹. از مفسران شیعی نیز، ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۷، ص۱۳۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸۰۰؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۱۲).
  56. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۷-۶۳.
  57. «...تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  58. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۲، ص۱۰۹؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۱۲۳؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۷؛ جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، الدر المنشور، ج۴، ص۱۳.
  59. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۶، ص۱۲۱-۱۲۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۱، ص۵۰؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۴۴۰.
  60. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۷-۶۳.
  61. «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.
  62. احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۳، ص۱۲۸؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۱۸؛ عبدالرحمان بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۵۷۸.
  63. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۵۷۱-۵۷۲. نیز ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۹۹؛ احمد بن ابی اسعد رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، ج۸، ص۳۵۶.
  64. لانه تعالى حكم عليهم بكونهم اخيارا على الاطلاق و هذا يعم حصول الخيرية في جميع الافعال والصفات بدليل صحة الاستثناء و بدليل دفع الاجمال؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۱۸۹).
  65. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۷-۶۳.
  66. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  67. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱۹ ـ ۲۲۱.