حق در خانواده

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حق در لغت به معنای درستی، مطابقت، موافقت، یکسانی، امر ثابت، ضد باطل و قرار داشتن شئ در جا و موقع خود است[۱]. این واژه در قرآن کریم و روایات در پنج معنا به کار رفته است که دیگر معانی نیز به این پنج معنا بازمی‌گردد. دو معنا از این پنج معنا حقیقی و سه معنای دیگر اعتباری است که عبارتند از[۲]:

حق به معنای واقعیت و امر واقعی

یعنی به واقعیت عینی و خارجی و امر وجودی حق گفته می‌شود، چنان‌که خداوند حق است، روشنایی خورشید و تابندگی ماه حق است، مرگ حق است، قیامت حق است و...

  1. فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ[۳].
  2. هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ[۴].
  3. «فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ‏ الْجِدُّ لَا اللَّعِبُ‏ وَ الْحَقُّ‏ لَا الْكَذِبُ‏ وَ مَا هُوَ إِلَّا الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ‏ وَ أَعْجَلَ حَادِيهِ‏»[۵]. سوگند به خدا، امر مهمی است، واقعیت است و شوخی نیست؛ حق است و دروغ‌پردازی نیست، و این امر واقعی، مرگ است که منادی آن دعوتش را شنواند و سرودخوان آن همه را شتبان خواند.
  4. وَيَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ[۶].[۷]

حق به معنای حقیقت

یعنی به ادراک مطابق با واقع که حقیقت است، حق گفته می‌شود. مثلاً ادراک اینکه مرگ وجود دارد و پذیرش دعوت پیامبران و پاداش و مکافات و بهشت و دوزخ حق است. «وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ (ع): كَأَنَّ‏ الْمَوْتَ‏ فِيهَا عَلَى‏ غَيْرِنَا كُتِبَ‏ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ‏ أَجْدَاثَهُمْ‏ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ‏ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ»[۸]. [و امام علی (ع) در پی جنازه‌ای می‌رفت، شنید مردی می‌خندد، فرمود:] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‌اند، گویا حق (مرگ) را در آن بر عهده جز ما گذاشته‌اند، گویی آنچه از مردگان می‌بینیم، مسافرانند که به زودی نزد ما بازمی‌آیند. آنان را در گورهایشان جای می‌دهیم و میراثشان را می‌خوریم، گویا ما پس از آنان جاودان به سر می‌بریم. سپس پند پنددهندگان [اعم از زن و مرد] را فراموش می‌کنیم و به هر بلا و آفتی گرفتار می‌شویم. كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۹].[۱۰]

حق به معنای اجازه و رخصت

مثلاً وقتی می‌گوییم آدمیان حق پرسش دارند، معنایش این است که رخصت پرسش دارند و در استفاده یا عدم استفاده از این حق مخیرند، و این امر برای آنان مجاز است. یکی از یاران علی (ع) پرسشی نااستوار و ناسنجیده از امام کرد و حضرت آن را پاسخ داد و بر حق پرسشگری آدمیان تأکید کرد و فرمود: «وَ لَكَ... حَقُّ‏ الْمَسْأَلَةِ»[۱۱].

همچنین است حقّ مسکن، شغل و انتخاب همسر.[۱۲]

حق به معنای استحقاق

یعنی سزاواری شخص نسبت به چیزی، یا سزاواری امری نسبت به امر دیگر؛ مانند حق تقدیر و تنبیه، و پاداش و مجازات. وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ[۱۳].

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَئِكَ الْأَحْزَابُ * إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ[۱۴]. و در این معنا، امیر مؤمنان علی (ع) در نامه‌ای به یکی از کارگزارانش چنین نوشته است: «فَلْيَكُنْ‏ أَمْرُ النَّاسِ‏ عِنْدَكَ‏ فِي‏ الْحَقِّ‏ سَوَاءً»[۱۵].[۱۶]

حق به معنای طلب و مطالبه

یعنی کسی از دیگری مطالبه و انتظاری داشته باشد و به‌طور متقابل این امر برای آن دیگری هم لحاظ شود. مانند حق مردمان بر زمامداران، و حق زمامداران بر مردمان، چنان‌که کلام امیر بیان، علی (ع) آمده است: «حَقُّ‏ الْوَالِي‏ عَلَى‏ الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي»[۱۷]. «فَقَدْ جَعَلَ‏ اللَّهُ‏ لِي‏ عَلَيْكُمْ‏ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ‏ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ»[۱۸].

آن‌چه در خانواده مطرح است، شناخت حقوق اعتباری و لحاظ کردن و رعایت آنهاست، بدین معنا که مبنای تمام روابط و مناسبات زن و مرد در خانواده و مجموعه اعضای خانواده حقوق قرار گیرد که در این صورت مناسبات و روابط خانوادگی جایگاه درست خود را می‌یابد.[۱۹]

حقوق متقابل

حقوق در معنای مطالبات و طلب‌ها کاملاً دوسویه و متقابل است. در این معنا حقوق یک‌طرفه، بی‌معناست، و حق و تکلیف، و حقوق و حدود ملازم یکدیگرند. هیچ‌کس دارای حق یک‌طرفه نیست، و بی‌معناست که کسی حق داشته باشد و تکلیفی بر او نباشد، و یا تکلیفی بر کسی باشد و حقی نداشته باشد. اگر قرار باشد حق یک‌طرفه وجود داشته باشد، جز برای خدای متعال معنا ندارد، آن هم به سبب قدرت بی‌حد و لایزال و عدالت محض و فراگیر خداوند است که باوجود این، خدای رحمان از سر رحمت و بخشندگی و از باب کرامت و افزون‌دهی، آن را نیز دوطرفه قرار داده است[۲۰]. بیان پیشوای موحدان، علی (ع) در این‌باره روشن و روشنگر است: «لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي‏ عَلَيْهِ‏ إِلَّا جَرَى‏ لَهُ‏ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ»[۲۱].

بنابراین، هیچ‌کس را حق یک‌طرفه بر دیگری نیست، چنان‌که در خانواده نیز روابط و مناسبات کاملاً مبتنی بر حقوق و حدود، و حق و تکلیف است؛ و این‌گونه نیست که مرد در خانه از حقوق برخوردار باشد و زن مکلف به انجام دادن تکالیف، یا بالعکس، بلکه همه اعضای خانواده دارای حقوق و تکالیفی هستند که سلامت و صلابت و سعادت خانواده در گرو شناخت این حقوق و تکالیف و رعایت و پاسداشت آنها است؛ و نمی‌توان با زیر پا گذاشتن حقوق و تکالیف و یک‌سویه کردن روابط و مناسبات دوسویه، انتظار نشاط در زندگی و حرکت مناسب در روند زندگی خانوادگی را داشت. عمل کردن به تکالیف زندگی خانوادگی از سوی زن و مرد، معطوف به رعایت نمودن حقوق زندگی خانوادگی از سوی زن و مرد و بالعکس است. این انتظار از سوی زن و مرد که در صورت رعایت نکردن حقوق و تکالیف نسبت به یکدیگر، زندگی خانوادگی حرکتی به سامان و مناسب داشته باشد، انتظاری دور از واقع است. خداوند حقوق و تکالیف را متقابل نهاده و از همگان خواسته که خود را پایبند به رعایت آن کنند. «ثُمَّ‏ جَعَلَ‏ سُبْحَانَهُ‏ مِنْ‏ حُقُوقِهِ‏ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ»[۲۲].

در خانواده نیز شناخت حقوق متقابل و پایبندی در رعایت آن ضامن زندگی سالم و مطلوب است؛ و این معنا در جامعه آن روز عرب برای نخستین‌بار به وسیله قرآن کریم مطرح شد. کتاب الهی چنین آموزش داد: وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ[۲۳]. تا پیش از این در جامعه آن روز، مردان صاحب حقوق بودند و زنان عهده‌دار تکالیف؛ و حقوق متقابل امری بی‌معنا بود و زن از طبیعی‌ترین حقوق خویش محروم بود. این سخن قرآن کریم، انقلابی در روابط زن و مرد و حقوق خانواده بود. و پیامبر اکرم (ص) در جهت تبیین و تحکیم آن تلاش بسیار کرد، ولی جامعه آن روز در قبال آن سخت مقاومت می‌کرد. رسول خدا (ص) در آموزه‌ای والا در جمع مردمان فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ‏ لِنِسَائِكُمْ‏ عَلَيْكُمْ‏ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقّاً»[۲۴].

در بیان قرآن کریم و در آموزه بلند پیامبر اکرم (ص) حقوق زنان مقدم بر حقوق مردان آمده است، و هرچند که در اینجا سخن از حقوق متقابل است، اما این تقدم در بیان، خود بیانگر نگرش قرآن کریم و رسول خدا (ص) به این حقوق و جایگاه زن در حقوق متقابل است. عالمان شیعه و سنی روایت کرده‌اند که در حجة الوداع در ایام تشریق[۲۵]سوره إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ[۲۶] بر پیامبر نازل شد و آن حضرت دانست که رحلت خواهد کرد. پس درحالی‌که بر شتر غضباء سوار بود خطبه‌ای ایراد کرد؛ آخرین خطبه‌های رسول خدا (ص) با مردمش. پیامبر در این خطبه اساسی آخرین سفارش‌های خود را در جمع مردم مکه و جمعیت عظیمی که در مراسم حج شرکت نموده بودند بیان کرد و از جمله فرمود: «... أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ النِّسَاءَ عِنْدَكُمْ‏ عَوَانٍ‏ لَا يَمْلِكْنَ لِأَنْفُسِهِنَّ ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ وَ اسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ فَلَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقٌّ وَ لَهُنَّ عَلَيْكُمْ حَقٌّ»[۲۷].

پیامبر اکرم (ص) در این خطبه مهم‌ترین سفارش‌های خود را به امت خویش بیان کرد، و مشخص است که حقوق متقابل در خانواده تا چه پایه نزد آن حضرت اهمیت داشته است که در آن جمع و در آن شرایط این‌گونه از آن سخن رانده است. در این عرصه آنچه خانواده را بسامان می‌کند و روابط میان اعضای خانواده را به درستی تنظیم می‌نماید و این مجموعه را به سوی اهدافش پیش می‌برد شناخت اقسام حقوق و پایبندی به آنهاست.[۲۸]

حقوق فرزندان بر والدین

حقوق والدین بر فرزندان

حقوق همسر

پرسش مستقیم

  1. حق در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  2. حقوق متقابل در خانواده به چه معناست؟ (پرسش)

منابع

پانویس

  1. أبوعبدالرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی، ابراهیم السامرائی، افست مؤسسة دار الهجرة، قم، ۱۴۰۵ ق. ج۱، ص۴۰۷؛ المفردات، ص۱۲۵؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۴۱۳؛ لسان العرب، ج۳، ص۲۵۵.
  2. أبوعبدالرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی، ابراهیم السامرائی، افست مؤسسة دار الهجرة، قم، ۱۴۰۵ ق. ج۱، ص۴۰۷؛ المفردات، ص۱۲۵؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۴۱۳؛ لسان العرب، ج۳، ص۲۵۵؛ و نیز: عبدالکریم سروش، آیین شهریاری و دینداری، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی صراط، تهران، ۱۳۷۹ ش. ص۱۴۸-۱۴۹.
  3. «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  4. «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و “حساب” را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید» سوره یونس، آیه ۵.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۲.
  6. «و از تو خبر می‌گیرند که آیا آن (عذاب) حقّ است؟ بگو آری سوگند به پروردگارم که بی‌گمان حقّ است و شما به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید» سوره یونس، آیه ۵۳.
  7. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۱۹.
  8. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۲.
  9. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  10. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۲۰.
  11. «تو را حق پرسش است». نهج البلاغه، خطبه ۱۶۲.
  12. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۲۱.
  13. «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند می‌خورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند * هیچ‌گاه در آن (مسجد) حاضر مشو! بی‌گمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهاده‌اند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی؛ در آن مردانی هستند که پاکیزه کردن (خود) را دوست می‌دارند و خداوند پاکیزگان را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۱۰۷-۱۰۸.
  14. «پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند * و ثمود و قوم لوط و “اصحاب ایکه” همان گروه‌ها (ی شکست خورده) بودند * هیچ یک جز اینکه پیامبران را دروغگو شمردند کاری نکردند و کیفر من بر آنان به حقیقت پیوست» سوره ص، آیه ۱۲-۱۴.
  15. «پس باید کار مردم در آن‌چه حق است [استحقاق آن را دارند و سزاوار آن هستند] نزد تو یکسان باشد». نهج البلاغه، نامه ۵۹.
  16. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۲۲.
  17. «حق زمامدار بر مردم، و حق مردم بر زمامدار». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  18. «همانا خدا بر شما برای من حقی قرار داد، چون حکمرانی شما را به عهده‌ام نهاد، و شما را نیز حق است بر من، همانند حق من که شما راست بر گردن». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  19. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۲۳.
  20. مصطفی دلشاد تهرانی، تفسیر موضوعی نهج البلاغه، چاپ اول، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۳ ش. ص۱۴۸.
  21. «کسی را حقی نیست جز اینکه بر او نیز حقی است؛ و بر او حقی نیست، جز آن‌که او را حقی بر دیگری است. و اگر کسی را حقی بُوَد که حقی بر او نَبُود، خدای سبحان است، نه دیگری از آفریدگان؛ زیرا او را توانایی بر بندگان است، و عدالت او نمایان است در هر چیز که گونه‌گون قضای او بر آن روان است. لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در طاعت، دوچندان یا بیش‌تر نهاده، از در بخشندگی که او راست، و افزون‌دهی که وی را سزاست». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  22. «پس خدای سبحان برخی از حق‌های خود را برای بعض مردم واجب داشت، و آن حق‌ها را برابر هم نهاده و واجب شدن حقی را مقابل گزاردن حقی گذاشت؛ و حقی بر کسی واجب نبود مگر حقی که برابر آن است گزارده شود». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  23. «و زنان را بر مردان، حقّ شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
  24. «مردم، بی‌گمان زنانتان بر شما حقوقی دارند و شما بر آنان حقوقی دارید». أبوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، البیان و التبیین، تحقیق علی أبوملحم، الطبعة الثانیة، دار و مکتبة الهلال، بیروت، ۱۴۱۲ ق. ج۲، ص۲۳.
  25. ایام تشریق نام سه روز آخر مراسم حج، یعنی روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی‌الحجه است. در این سه روز حاجیان پس از انجام دادن قربانی در روز دهم (روز عید قربان) و ختم اعمال و مناسک حج در صحرای منی اقامت می‌کنند و به رمی جمرات می‌پردازند. این ایام را ایام تشریق نامیده‌اند ازاین‌رو که حاجیان گوشت‌های قربانی رای تکه‌تکه کرده و در تابش خورشید خشک می‌کرده‌اند؛ و یا از این‌رو تشریق نامیده‌اند که ذبح قربانی با برآمدن خورشید جایز می‌شود. ر. ک: النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۲، ص۴۶۴؛ منصور بن یونس بن صلاح الدین البهوتی الحنبلی، کشف القناع، تحقیق أبوعبدالله محمد حسن، تقدیم کمال عبدالعظیم العنانی، الطبعة الاولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۸ ق. ج۲، ص۶۶؛ فخرالدین بن محمد الطریحی، مجمع البحرین، المکتبة المرتضویة، طهران، ۱۳۶۵ ش. ج۵، ص۱۹۱-۱۹۲؛ حسین بن جمال الدین محمد بن الحسین (المحقق الخوانساری)، مشارق الشموس، الطبعة الاولی، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، ج۲، ص۳۹۲.
  26. «چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.
  27. «مردم! زنانتان در بند شمایند، آنان را به عنوان امانت خدا برگرفتید و با حکم خدا بر شما حلال شده‌اند. پس شما را بر ایشان حقوقی است و آنان را بر شما حقوقی است». منتخب مسند عبد بن حمید، ص۲۷۱؛ أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، الطبعة الاولی، بولاق، مصر، ۱۳۲۳ ق. افست دارالمعرفة، بیروت، ۱۴۰۶ ق. ج۴، ص۲۱۲؛ الخصال، ج۲، ص۴۸۷؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۲؛ سیرة ابن کثیر، ج۲، ص۴۳۹؛ مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۶۷؛ الدر المنثور، ج۲، ص۱۳۲؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۳۷۸؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۸۱.
  28. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۲۶.