بحث:عبدالله بن عباس در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نصب ابن عباس به حکومت بصره

ابن‌خلدون در تاریخ خود آورده است: پس از جنگ جمل که همه بصریان با امیرالمؤمنین بیعت کردند، عبدالرحمن بن ابی‌بکره برای بیعت نزد حضرت آمد. امام(ع) با کنایه از او پرسید: عمویت زیاد باز هم منتظر فرصت نشسته است؟ عبدالرحمن گفت: به خدا سوگند او در بستر بیماری افتاده است و از شادکامی شما بسیار مسرور و خوشحال است. حضرت به همراه ابوبکره به خانه زیاد رفت. زیاد با دیدن حضرت عذر آورد که بیمار بوده است و نتوانسته در جنگ شرکت کند. ابن‌خلدون می‌نویسد که امام به زیاد پیشنهاد داد تا از طرف او حاکم بصره باشد؛ اما زیاد آن را نپذیرفت و ابن‌عباس را معرفی کرد. این سخن ابن‌خلدون خالی از اشکال و ابهام نیست؛ زیرا در بصره که کانون فتنه بوده است و از نظر عمر، شهری است که شیطان در آن تخم‌ریزی کرده است، خردمندانه این است که فردی انتخاب شود که هم از نظر سیاسی و هم از نظر دینی دارای وجاهت شایان‌توجهی باشد. پس آن حضرت، ابن‌عباس را والی بصره انتخاب کرد و زیاد را بر خراج و بیت‌المال گماشت[۱].

بنا بر نقل شیخ مفید، حضرت در میان مردم بصره به خطبه ایستاد و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم بصره، همانا من عبدالله بن عباس را حاکم بر شما قرار دادم. به سخنان او گوش فرادهید و امرش را اطاعت کنید؛ چراکه او، امر خداوند و رسولش را اطاعت می‌کند. اگر در امر شما چیزی انجام داد یا حقی را ضایع نمود من را با خبر کنید تا او را از حکمرانی بر شما عزل کنم و من امیدوارم که او را پرهیزکار و با تقوا بیابم و من او را بر شما تولیت ندادم؛ مگر اینکه درباره او این چنین گمان کرده‌ام و خدا از ما و شما بگذرد»[۲]. امیرالمؤمنین هنگامی که ابن‌عباس را حاکم بصره کرد به وی فرمود: تو را به تقوای الهی سفارش می‌کنم و به عدل ورزیدن نسبت به کسانی که خداوند تو را سرپرست آنان قرار داده است. بر مردم به واسطه چهره و دانش و فرمانت فراخی گیر. تو را از گناه برحذر می‌دارم؛ چراکه گناه، قلب و حق را می‌میراند. بدان آنچه تو را به خدا نزدیک می‌کند از آتش دور می‌دارد و آنچه تو را به آتش نزدیک می‌کند، از خدا دور می‌سازد. خدا را بسیار به یاد آور و از جمله غافلان مباش[۳].[۴]

عبدالله بن عباس

او عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب است. مادرش ام‌الفضل، لبابه کبری دختر حارث بن حزن هلالیه و کنیه‌اش ابوالعباس است. عبدالله، پسرعموی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و پسرخاله خالد بن ولید بود. او سه سال قبل از هجرت پیامبر(ص) و درحالی‌که بنی‌هاشم در شعب بودند، به دنیا آمد. او مدعی است که دو بار جبرئیل را در محضر پیامبر(ص) دیده است و پیامبر نیز دو بار برای علم و حکمت او دعا کرده است[۵]. ابن‌عباس هنگام رحلت پیامبر(ص) ۱۳ سال داشت و از کسانی بود که خلفا به‌ویژه خلیفه دوم و سوم، در مشکلات از نظرات وی استفاده می‌کردند. او در جنگ‌های امام علی(ع) حضور داشت و پس از جنگ جمل، کارگزار آن حضرت در بصره شد[۶]. او در سال ۶۸ هجری، در طائف در هفتاد یا ۷۱ سالگی درحالی‌که به دلیل بیعت نکردن با زبیریان در تبعید ابن‌زبیر بود، درگذشت و محمد حنفیه که چهار سال از او بزرگ‌تر بود بر او نماز خواند و او را دفن کرد[۷].[۸]

پایان حاکمیت ابن‌عباس بر بصره

در سال چهل هجری، امیرالمؤمنین علی(ع) عبدالله بن عباس را به منظور انجام مأموریتی در نظر گرفت. ابن‌عباس نیز ابوالاسود دوئلی و زیادبن ابیه را خواند و آنان را نایبان خود در بصره قرار داد. ابوالاسود را امام جماعت و امیر بصره قرار داد و زیاد را بر مسائل خراج و امور مالی بصره گماشت و سفارش کرد که امور را با موافقت و مشورت یکدیگر تدبیر کنند تا در غیبت او هیچ خللی به اعمال دینی و دنیایی مردم راه نیابد. چند روزی میان ابوالاسود و زیاد مودت و دوستی برقرار بود و با موافقت یکدیگر به رتق و فتق امور می‌پرداختند؛ تا اینکه میان ایشان مشکل و کدورتی ایجاد شد. ابوالاسود، زیاد را هجو کرد و از او به بدی یاد کرد. زیاد سخن او را شنید و خشمگین شد و او را دشنام داد. زیاد از ابوالاسود رنجید و میانشان اختلاف شدیدی ایجاد شد. و هرچه بزرگان بصره تلاش کردند تا اختلاف ایجاد شده از بین برود، میسر نشد[۹]. هنگامی که عبدالله عباس بازگشت، زیاد از ابوالاسود نزد ابن‌عباس شکایت کرد و هجوهای او را برای ابن‌عباس بیان کرد. عبدالله، ابوالاسود را خواند و او را بسیار ملامت و سرزنش کرد. به او گفت: اگر تو از بهائم بودی شتر می‌شدی و اگر چوپان می‌شدی هرگز به چراگاه نمی‌رسیدی. ابوالاسود نیز به واسطه نام‌های اخبار اختلاس ابن‌عباس از بیت‌المال را به اطلاع امیرالمؤمنین رساند. حضرت در پاسخ، نامه ستایش‌آمیزی برای ابوالاسود نوشت و نیز به ابن‌عباس در این باره مکتوبی فرستاد و نگفت چه کسی این خبر را به او داده است. ابن‌عباس نیز در پاسخ چنین نوشت: اما بعد هرچه به تو گزارش داده شده است، دروغ و باطل است و من هرچه در دست دارم خوب حفظ کرده‌ام. تو نیز سخن بدگمان را باور مکن. والسلام.

حضرت، مجدداً نامه‌ای به ابن‌عباس نوشت و از اموال بیت‌المال در خصوص مبلغ جزیه و مکان جزیه و موارد مصرف پرسید. ابن‌عباس در پاسخ نوشت: من میزان تأثیر سخن مردم در شما را یافتم. برای بصره هرکه را می‌خواهی و دوست داری بفرست که من می‌روم. والسلام. ابن‌عباس خویشاوندان مادری خود را از بنی‌هلال که از قیس بودند، فراخواند. نزد او آمدند و او آن مال را بر شترانی قرار داد تا با خود ببرد. هنگامی که مردم بصره از ماجرا آگاه شدند، به تعقیب کاروان پرداختند تا به او رسیدند و جلوی کاروان را گرفتند. مردان قیس در برابر آنان ایستادند و احتمال درگیری بود که صبره بن شیمان حدانی گفت: ای گروه ازد، طایفه قیس برادر، همسایه، یار و همکار ما هستند که با دشمنان ما هم دشمن‌اند. اگر این مال را هم به دست آوردید، سهم شما از آن کم خواهد بود؛ پس از آن صرف‌نظر کنید. بدین ترتیب از درگیری جلوگیری به عمل آمد و کاروان به طرف مکه حرکت کرد[۱۰]. عبدالله بن عباس پس از برداشتن بیت‌المال بصره به حجاز فرار کرد و به‌صورت غیرمستقیم مورد سرزنش علی(ع) قرار گرفت. پس از شهادت حضرت پشیمان شد و خدمت امام حسن(ع) رسید و دوباره به مقام سابق خود منصوب شد[۱۱].[۱۲]

پانویس

  1. العبر، ج۱، ص۶۰۹.
  2. بررسی واقعه دزدی عبدالله بن عباس از بیت‌المال، سایت راسخون.
  3. امامت و سیاست، ص۱۱۶.
  4. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۱۴۹.
  5. اسدالغابه، ج۳، ص۱۸۸.
  6. اسدالغابه، ج۳، ص۱۹۰.
  7. الاستیعاب، ج۲، ص۹۳۴.
  8. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۱۵۱.
  9. فتوح، ص۷۵۵.
  10. کامل، ج۱۰، ص۲۱۴-۲۱۶.
  11. کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۲۸۳.
  12. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۱۶۵.