ایمان در کلام اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ایمان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ایمان به معنای تصدیق تنها یا همراه با التزام عملی به اموری غیبی، مانند خدا و آخرت است[۱]. ایمان، از مفاهیم کانونی ادیان الهی از جمله اسلام میباشد که نقش تعیین کنندهای در سعادت انسان دارد[۲].
واژهشناسی لغوی
- واژه "ایمان" به معنای گرویدن، باور داشتن و ایمن کردن است و در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در دل او جای گیرد و در آن شک و تردید روا ندارد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد[۳][۴].
- ایمان در اصطلاح دینی، گرایشهای درونی انسان را گویند که معنوی و فوق حیوانی است و بر پایه و مایه اعتقاد و اندیشه استوار است. بدینسان، خاستگاه ایمان، راه یافتن یا گرایش درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان- بر خلاف علم- به میل قلبی و اختیار است و از این رو میتوان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست[۵][۶].
ماهیت و ارکان ایمان
- اینکه حقیقت ایمان چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاههایی را میان متکلمان مسلمان پدید آورده است که عبارتاند از:
- ایمان همان باور قلبی یا عمل دل است؛ تصدیق قلبی خدا، رسالت پیامبر اسلام(ص) و تعالیم او. مؤمن کسی است که آنچه را پیامبر(ص) آورده است، با دل بپذیرد، اما اقرار زبانی لازم نیست و نه رکن ایمان است و نه شرط آن. برخی هواخواهان این دیدگاه معتقدند که اگر کسی اصول دین را به دل پذیرفته باشد، حتی انکار زبانی خدا نیز به ایمان او خللی وارد نمیسازد. بسیاری از اشاعره، جهمیه، نجاریه و گروهی از مرجئه و متکلمان شیعه پیرو این دیدگاهاند[۷][۸].
- ایمان نیازمند تصدیق قلبی نیست؛ بلکه اقرار زبانی به یگانگی خداوند و حقانیت رسول اسلام(ص) و تعالیم او برای ایمان کافی است. کرامیه، حامیان اصلی این دیدگاهاند؛ اما علمای امامیه آن را نمیپذیرند و اقرار زبانی را به تنهایی دارای اعتبار نمیدانند[۹].
- ایمان آمیزهای است از باور قلبی و اقرار زبانی. هیچ یک از این دو به تنهایی برای ایمان کافی نیست. مؤمن کسی است که به دل تصدیق کند و بر زبان بیاورد که خداوند یگانه است و شریک ندارد و پیامبران بر حقاند. گروهی از اشاعره و بسیاری از امامیه پیرو این دیدگاهاند[۱۰][۱۱].
- معتزلیان بر این باورند که ایمان عنوانی است برای عمل صالح یا طاعات. ایمان، اسلام و دین، هر سه از یک واقعیت حکایت میکنند و آن چیزی جز طاعت نیست[۱۲][۱۳].
- ایمان آمیزهای از باور قلبی، اقرار زبانی و عمل به ارکان است و هیچ یک از اینها به تنهایی کافی نیست. از میان متکلمان شیعه برخی با این نظریه مخالفاند و کوشیدهاند اثبات کنند که "عمل به ارکان" از رکنهای ایمان نیست؛ بلکه راهنمای آدمی به سوی ایمان است[۱۴].
- اگر عمل از ارکان ایمان میبود، خداوند عبارت "وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ" را کنار "إِن الذِینَ آمَنُوا" جای نمیداد و نمیفرمود: ﴿إِن الذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ﴾[۱۵]. برخی دیگر از علمای شیعه ایمان را عبارت از مجموعه باور، اقرار و عمل دانسته و برای تأیید نظر خویش از احادیث بزرگان معصوم(ع) مدد گرفتهاند؛ همانند حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که میفرماید: «الْإِيمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ، وَ نُطْقٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»". و حدیثی از امام علی(ع) که میفرماید: «َ الْإِيمَانُ تَصْدِيقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ وَ هُوَ عَمَلٌ كُلُّه» همچنین حدیثی که امام رضا(ع) از پیامبر اسلام(ص) نقل فرموده است: « الْإِيمَانُ قَوْلُ مقول ، وَ عَمِلَ مَعْمُولٍ ، وَ عِرْفَانَ بِالْعُقُولِ »[۱۶]. این روایات نه تنها عمل را به عنوان یکی از ارکان ایمان پذیرفتهاند، بلکه اهمیتی ویژه نیز بدان بخشیدهاند[۱۷].
ایمان در کلام اسلامی
- متکلمان نظریههای مختلف را در مورد معنای اصطلاحی ایمان بیان کردهاند[۱۸]:
- ۱. ایمان، عمل قلب و کار دل: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر(ص) و آنچه که پیامبر(ص) یقیناً آورده است، میباشد. مؤمن کسی است که با قلب خود بدانها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. این تصدیق غیر از معرفت است بلکه گرویدن قلبی و فعل اختیاری مبتنی بر معرفت است. مشهور اشاعره، [۱۹]. ماتریدی و برخی پیروانش، [۲۰]. و برخی از امامیه، مانند ابن نوبخت، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابن میثم بحرانی، فاضل مقداد و عبدالرزاق لاهیجی [۲۱]. این نظریه را پذیرفتهاند[۲۲].
- برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدانها استدلال شدهاند، عبارتاند از[۲۳]:
- الف) ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان ازمعنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود[۲۴][۲۵].
- ب) آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند: ﴿أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ ﴾[۲۶]، ﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ﴾[۲۷]، ﴿وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ ﴾[۲۸][۲۹].
- ج) آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت میکند که عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخل ندارد. مانند ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ﴾[۳۰][۳۱].
- د) آیاتی که به کسانی که برخی از گناهان را مرتکب شدهاند، مؤمن گفته است: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا ﴾[۳۲] و این دلالت میکند که عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت میشود[۳۳].
- ۲. ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. این دیدگاه کرامیه است و به برخی از مرجئه نیز نسبت داده شده است[۳۴]. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده است، این سخن پیامبر(ص) است:" أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ "[۳۵][۳۶].
- برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از[۳۷]:
- الف. مراد در این حدیث، اسلام است و آن غیر از ایمان است[۳۸][۳۹].
- ب. آیه ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۴۰] این دیدگاه را رد میکند، زیرا با این که اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست[۴۱].
- ۳. ایمان، معرفت و شناخت: در اینکه جهم بن صفوان به این دیدگاه معتقد بوده است، اتفاق وجود دارد. اما به برخی دیگر مانند نجاریه، عدهای از قدریه، بعضی امامیه و ابوالحسن اشعری نیز نسبت داده شده است[۴۲] دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث " أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ "[۴۳] است[۴۴].
- در رد این دیدگاه به این آیات قرآن استدلال شده است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ ﴾[۴۵]، ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ﴾[۴۶] با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند، و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست. و از کلام امیرالمؤمنین(ع) به دست نمیآید که حقیقت ایمان معرفت است، بلکه مفاد حدیث این است که ایمان مبتنی بر معرفت است[۴۷].
۴. ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات واجتناب محرمات: اکثر معتزله[۴۸] خوارج و غلات[۴۹] طرفداران این دیدگاه شناخته شدهاند[۵۰].
- ادله[۵۱]:
- الف) فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است. و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست[۵۲][۵۳].
- برای اثبات صغرا به این آیات: ﴿إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴾[۵۴]، ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ﴾[۵۵][۵۶].
- و برای اثبات کبراء به این آیه استناد شده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ﴾[۵۷][۵۸].
- این دلیل رد شده است، زیرا آیاتی که به آنها برای اثبات صغرا و کبرا استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمیکند، و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل میکرد، این قول را رد میکند[۵۹][۶۰].
- ب) دین و ایمان یکی است، و امت اتفاق کرده اند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. [۶۱][۶۲].
- در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند، چنان که در نقد دلیل بعدی بیان خواهد شد[۶۳].
- ج) آیه ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ﴾[۶۴] به این بیان که مرجع اسم اشاره ذلک تمام مابعد الاّ است، از سوی دیگر دین همان اسلام است به دلیل ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ ﴾[۶۵] و اسلام همان ایمان است به دلیل ﴿وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ ﴾[۶۶] زیرا شکی نیست که ایمان از اهلش پذیرفته میشود به دلیل نص و اجماع امت، پس ایمان همان طاعات است به دلیل آیه اوّل که دین را طاعات دانسته است[۶۷][۶۸].
*نقد[۶۹]:
- اوّلاً: دین در هر دو آیه به یک معنا نیست، پس حد وسط تکرار نشده است و استدلال منتج نیست[۷۰].
- ثانیاً: ایمان همان اسلام نیست بلکه شرط یا جزء آن است و شرط و جزء چیزی غیر از خود آن چیز است[۷۱].
- ثالثاً: آیه ابتغاء[۷۲]. مربوط به کسی است که از اسلام تماماً روی گردان شود نه کسی که ترک بعضی طاعات از او سر زده است[۷۳][۷۴].
۵. ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات: در این نظریه، نوافل جزء ایمان دانسته نشده است. ابو علی جبائی، ابو هاشم جبائی و بیشتر معتزله بصره به این دیدگاه معتقداند[۷۵][۷۶].
- دلیل: اگر نوافل جزو ایمان باشد باید کسی که برخی نوافل را ترک میکند ناقص الایمان گردد، در حالی که خلافش معروف است[۷۷][۷۸].
- نقد: آنچه در رد نظریه چهارم بیان شد این نظریه را نیز در برمیگیرد، زیرا در اینکه هر دو ایمان را عمل و طاعات میدانند، مشترکاند، و با حفظ مبنای معتزله قاضی عبدالجبار نیز آن را نقد کرده است[۷۹][۸۰].
۶.ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی وعمل به طاعات: این دیدگاه اهل حدیث، بعضی از سلف مانند ابن مجاهد[۸۱]. شافعی، [۸۲]. شیخ مفید از علمای امامیه است[۸۳][۸۴]. ادله[۸۵]:
- الف) با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی میدانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات میدانستند، به این نتیجه میرسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل[۸۶][۸۷].
نقد: از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان میدانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است[۸۸]. ب) روایات[۸۹]:
- ۱. امام صادق(ع) فرمود: " الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان "[۹۰][۹۱].
- ۲. امام صادق(ع) در پاسخ پرسش از حدود ایمان، فرمود: " شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ الْخَمْسِ "[۹۲][۹۳].
- ۳. پیامبر(ص) فرمود: " الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ " [۹۴][۹۵].
نقد: برخی از این روایات، مشکل دلالی دارند "روایت دوم" زیرا موارد یاد شده به عنوان مرزهای ایمان، دلالت ندارند که خود ایمان هم باشند، شاید آنها شروط ایمان باشند[۹۶]. و برخی هم مشکل سندی دارند "روایت اوّل" و اگر از مشکل سندی ـ به دلیل کثرت روایات به این مضمون ـ صرف نظر کنیم از آنجا که این روایات ناظر به تفسیر ایمان به معنای خودش نیست، در توجیه این دسته از روایات چند وجه بیان شده است</ref>[۹۷]:
- ۱. ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنان که ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه این که اقرار و عمل جزء ایمان باشد</ref>[۹۸]
- ۲. رابطه ایمان و عمل، مانند رابطه درخت و میوه آن است. و ایمان بدون عمل مانند درخت بدون میوه است، و از این لحاظ درست است که بگوییم ایمان به عمل قوام پیدا میکند</ref>[۹۹]
- ۳. گناه اگر چه منافات با ایمان ظاهری ندارد، امّا با حقیقت آن که اذعان قلبی به احکام الهی است منافات دارد، و به همین جهت است که پیامبر(ص) فرمود:" لَا يَزْنِي الزَّانِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ "[۱۰۰][۱۰۱].
- ۴. بیشتر این روایات که عمل را جزء ایمان میدانند، ناظر به بطلان عقیده مرجئه است که برای عمل نقشی در سعادت انسان قائل نبودند، و ترک واجبات و انجام محرمات را بعد از ایمان به خدا و پیامبر جایز میدانستند[۱۰۲][۱۰۳].
۷. ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: این نظریه برخی از امامیه مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی[۱۰۴].و شیخ سالم بن محفوظ است[۱۰۵]. از استدلال خواجه روشن میشود که مراد ایشان از تصدیق معرفت است[۱۰۶]. *دلیل: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ﴾[۱۰۷] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۰۸] شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی میکند[۱۰۹][۱۱۰].
- نقد: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل این را ثابت نمیکند، و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است[۱۱۱]. و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد میکند، و نیز خداوند وقتی که ایمان را به محلاش اضافه کرده، آن را به قلب نسبت داده است، و اگر تصدیق زبانی جزو ایمان باشد، این اضافه درست نخواهد بود زیرا تصدیق زبانی در قلب حاصل نمیشود، تا از باب اطلاق اسم محل بر حال به قلب اضافه شده باشد[۱۱۲][۱۱۳].
- ۸. ایمان، تصدیق قلبی با کلمه شهادتین: ابو حنیفه این دیدگاه را پذیرفته است[۱۱۴]. و تفاوت این دیدگاه با دیدگاه هفتم در این است که این دیدگاه خاص است و فقط شهادتین را شرط میداند به خلاف دیدگاه هفتم که عام است[۱۱۵].
- ادله[۱۱۶]:
- ۱. بسیاری از اوقات عمل از مؤمن مرتفع میشود، در حالی که درست نیست گفته شود ایمان از او جدا شده است[۱۱۷]
- ۲. پیامبر(ص) مردم را به شهادت دادن به یگانگی خدا و اقرار به آنچه که از جانب خدا آورده است، دعوت نمود، و آنگاه هر که وارد اسلام میشد مؤمن بود، وواجبات پس از آن نازل شد[۱۱۸]
- ۳. نابود کننده عمل نابود کننده تصدیق نیست[۱۱۹]
- ۴. هدایت در تصدیق مانند هدایت در اعمال نیست[۱۲۰][۱۲۱].
- نقد: مدعای ابوحنیفه در جدایی ایمان و عمل درست است، اگر چه برخی از ادله که آورده، قابل مناقشه است، امّا این که اقرار زبانی به شهادتین نیز جزو ایمان است، دلیل بر آن نیاورده است. بلکه آن را اصل مسلّم تلقی کرده و به نقد کسانی پرداخته است که عمل را نیز جزو ایمان یا همه ایمان میدانند[۱۲۲]
ایمان و اسلام
- یکی دیگر از مباحث مربوط به ایمان رابطه ایمان و اسلام است. ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا چنان که بیان شد ایمان در لغت به معنای تصدیق است و اسلام در لغت به معنای انقیاد و خشوع میآید [۱۲۳] و امّا در معنای اصطلاحی آن دو، متکلمان اختلاف کردهاند[۱۲۴]:
- ۱. اسلام و ایمان یکی است: از گروههایی که این قول را معتقداند، معتزله، [۱۲۵] بسیاری از خوارج، زیدیه، [۱۲۶] ابو حنیفه و پیروانش [۱۲۷] و شیخ طوسی[۱۲۸] و شیخ طبرسی از امامیه است[۱۲۹][۱۳۰].
- ادله[۱۳۱]:
- الف) چون اسلام و ایمان هر دو در شرع اسم برای کسانی قرار داده شده اند که شایسته مدح اند و از معنای لغوی عدول داده شده اند، پس تفاوت بین آن دو به غیر از تفاوت لفظی نیست[۱۳۲][۱۳۳].
- این دلیل درست نیست زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، و اگر این سخن درست باشد باید همه الفاظ شرعی که برای مدح است و ازمعنای لغوی خود عدول داده شده است، همه از نظر معنای شرعی یکی باشند، در حالی که قطعاً چنین نیست، بلکه سبب مدح امور متعدد میتواند باشد، و الفاظی که برای آن امور وضع میشوند نیز با هم تفاوت دارند[۱۳۴].
- ب) آیه ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ ﴾[۱۳۵] به این تقریر که اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری به این صورت درست نبود[۱۳۶][۱۳۷].
- نقد: این آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمیکند بلکه حداکثر چیزی را که ثابت میکند اجتماع اسلام و ایمان در موردی است، و این با رابطه عموم و خصوص بین آن دو نیزامکان دارد و منحصر به صورت تساوی نیست[۱۳۸].
- برخی دیگر از ادله معتزله نیز در بررسی دیدگاه آنها درباره حقیقت ایمان بررسی و نقد شد[۱۳۹].
- ۲. اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: مشهور امامیه [۱۴۰] و مشهور اشاعره [۱۴۱] این قول را برگزیدهاند. اینها معتقدند که اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست[۱۴۲].
- ادله[۱۴۳]:
- الف) لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر میدهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، و متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی[۱۴۴][۱۴۵].
- ب) آیه ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۴۶][۱۴۷].
- ج) آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف کرده است: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا﴾ [۱۴۸][۱۴۹].
- د) روایتی که در آن پیامبر در پاسخ پرسش جبرئیل از اسلام و ایمان، آن دو را به دو گونهای مختلف بیان کرد: "الإیمان أن تؤمن باللّه وملائکته ورسله...الاسلام أن تشهد أن لا إله إلاّ اللّه..."[۱۵۰] و نیز به همین مضمون در روایات شیعه آمده است [۱۵۱] و البته روایات بسیاری در تأیید این قول وجود دارد. امام صادق(ع) میفرماید: " الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ "[۱۵۲] و یا میفرماید:" الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ يُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ يُسْتَحَلُّ بِهِ الْفَرْجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَان "[۱۵۳]و یا این که میفرماید: شخص میتواند مسلمان باشد ولی مؤمن نباشد امّا نمیتواند مؤمن باشد ولی مسلمان نباشد[۱۵۴] و روایات دیگری که به این مضمون در منابع روایی آمده است[۱۵۵].
- ۳. قول تفصیل: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است: این دیدگاه خواجه طوسی[۱۵۶] شهید ثانی[۱۵۷] و تفتازانی است[۱۵۸] و امّا اینکه اسلام به لحاظ حکم اعم است، به دلیل آیه: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۵۹] و امّا اینکه در حقیقت و واقع اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ﴾ [۱۶۰] که بسیار مورد استناد معتزله است، و نیز آیه: ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ ﴾[۱۶۱] و نحوه استدلال شان مانند نحوه استدلال گروه اوّل است، ولکن ناسازگاری استدلال با آیه﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۶۲] در اینجا وجود ندارد [۱۶۳][۱۶۴].
- ۴. دیدگاه غزالی: اسلام و ایمان گاهی مترادفاند، مانند (﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ ﴾ [۱۶۵] وگاهی مختلفاند، مانند: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۶۶] و گاهی با هم تداخل دارند، مانند روایتی که از پیامبر سؤال شد: "أَيُ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ" در جواب فرمودند:"الْإِسْلَام" و باز پرسیدند: "أَيُ الْإِسْلَامِ أَفْضَلُ " حضرت پاسخ داد:" الْإِيمَانُ"[۱۶۷][۱۶۸].
- ۵. دیدگاهی که معتقد به رابطه عموم و خصوص من وجه بین اسلام و ایمان است بدین صورت که[۱۶۹]:
- الف) اسلام ظاهری و ایمان ظاهری یکسان اند، یعنی تصدیق و تسلیم لفظی و ادعایی[۱۷۰].
- ب) اسلام و ایمان باطنی میتوانند یکی باشند، چنانکه از نظر مراتب ممکن است متفاوت باشند[۱۷۱].
- ج) اسلام ظاهری غیر از ایمان باطنی و بالعکس تسلیم باطنی غیر از ایمان ادعایی است[۱۷۲] و به این بیان اختلاف آیات و روایات حل میشود[۱۷۳].
- ۶. مراتب اسلام و ایمان از دیدگاه علامه طباطبایی[۱۷۴]
- الف)نخستین مرتبه اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی است که با ذکر شهادتین صورت میگیرد، خواه قلب آن را موافقت کند یا مخالفت، خداوند میفرماید: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۷۵] و به دنبال این مرتبه اسلام اوّلین مراتب ایمان قرار میگیرد که عبارت است از اعتقاد قلبی به مضمون شهادتین اجمالاً و از لوازم آن عمل به بیشتر احکام فرعی اسلام است[۱۷۶].
- ب) مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد و عبارت است از تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات حقه به صورت تفصیلی که به دنبال دارد انجام اعمال صالح را اگر چه امکان تخلف در برخی موارد است، خداوند در وصف متقین میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ ﴾[۱۷۷]. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است، و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است، خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ﴾[۱۷۸][۱۷۹].
- ج) پس از مرتبه دوم ایمان مرتبه سوم اسلام است، به این ترتیب است که هنگامیکه انسان با مرتبه دوم ایمان انس گرفت و متخلق به اخلاق آن شد سایر قوای حیوانی او منقاد و تسلیم او میشود... و انسان به جایگاهی میرسد که چنان خدای خود را عبادت میکند که گویا او را میبیند و اگر هم او را نمیبیند خدا او را میبیند...، خداوند میفرماید: ﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ﴾[۱۸۰] به دنبال این مرتبه اسلام مرتبه سوم ایمان قرار دارد، چنان که خداوند میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴾[۱۸۱] تا آنجا که میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴾[۱۸۲][۱۸۳].
- د) پس از این مرتبه ایمان مرتبه چهارم اسلام قرار دارد و به این ترتیب است که حال انسان در مرتبه سوم اسلام با پروردگارش مانند حالت بنده فرمانبردار با مولایش است و لکن مسلّم است که مالکیت خدا نسبت به مخلوقاتاش خیلی گستردهتر و بزرگتر است به گونهای که بنده در هیچ قسمت نه در ذات و نه در صفات و افعال از خود استقلال ندارد... انسان هنگامی که در مرتبه پیشین اسلام قرار دارد، گاهی دست عنایت ربانی او را فرا گرفته و این حقیقت را به او نشان میدهد که مالکیت فقط در عالم مال خداست و هیچ کس از خود چیزی ندارد، و البته این جایگاه یک مقام موهبتی و افاضه الهی است که اراده انسان در آن نقشی ندارد، و شاید آیه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴾[۱۸۴] اشاره به همین مرتبه از اسلام باشد، زیرا حضرت ابراهیم(ع) اسلام اختیاری و ارادی را قبل از این درخواست پذیرفته بود...، پس از این مرتبه از اسلام مرتبه چهارم ایمان قرار دارد و آن عبارت از تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است، خداوند میفرماید: ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ﴾ [۱۸۵][۱۸۶][۱۸۷].
متعلقات ایمان
- در قرآن متعلقات ایمان این امور قرار داده شده است[۱۸۸]:
- ۱. خدا: ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ ﴾[۱۸۹] و نیز [۱۹۰][۱۹۱].
- ۲. پیامبران: ﴿فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴾[۱۹۲] و نیز [۱۹۳][۱۹۴].
- ۳. آنچه بر پیامبران از طرف خداوند نازل شده است (کتابهای آسمانی و غیر آنها): ﴿قُولُواْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[۱۹۵] و نیز سوره [۱۹۶][۱۹۷].
- ۴. روز قیامت: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا ﴾[۱۹۸] و نیز [۱۹۹][۲۰۰].
- ۵. فرشتگان: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴾[۲۰۱] و نیز [۲۰۲][۲۰۳].
- ۶. غیب: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾[۲۰۴][۲۰۵].
- ۷. آیات الهی: ﴿وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَاؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ ﴾[۲۰۶] ونیز [۲۰۷][۲۰۸].
- و در روایات هم متعلقات ایمان همین امور و یا چیزهایی که جزئیات همین امور است بیان شده است[۲۰۹]:
- الف) پیامبر(ص) فرمود: ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، فرشتگان، کتاب های الهی، پیامبران، روز قیامت و قدر خیر و شرش [۲۱۰][۲۱۱].
- ب) و نیز حضرت فرمود: ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، روز قیامت، فرشتگان، کتاب، پیامبران، مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب، میزان، و قدر الهی خیر و شر آن [۲۱۲]
- ج) و به بیان دیگر فرمود: هیچ بندهای ایمان ندارد مگر اینکه به چهار چیز ایمان بیاورد؛ یگانگی خداوند، رسالت من، رستاخیز و قدر[۲۱۳][۲۱۴].
- نکتهای دیگر که در رابطه با متعلقات ایمان از نگاه آیات وروایات قابل توجه است، این است که متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر است، این گونه نیست که انسان به بعضی ایمان بیاورد و به برخی ایمان نیاورد، و مؤمن بر او صادق باشد. بلکه یا به همه ایمان میآورد که در این صورت مؤمن است و در غیر این صورت مؤمن نیست، چه به برخی ایمان بیاورد و یا اینکه اصلاً ایمان نیاورد: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴾[۲۱۵]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ﴾[۲۱۶] و نیز [۲۱۷] و پیامبر(ص) فرمود: " أَنَ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِالْقُرْآنِ فَمَا آمَنَ بِالتَّوْرَاةِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْإِيمَانَ بِهِمَا لَا يَقْبَلُ الْإِيمَانَ بِأَحَدِهِمَا إِلَّا مَعَ الْإِيمَانِ بِالْآخَر"[۲۱۸] اگر چه مورد روایت ایمان به قرآن و تورات است امّا مناط اعم است و آن عبارت است از این امر که هر آنچه که خداوند از انسان خواسته است که به آن ایمان بیاورد، باید به آن ایمان آورد، بدون گزینش و کم و زیاد کردن. در روایت دیگر امام صادق(ع) میفرماید: اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم(ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است[۲۱۹][۲۲۰].
متعلقات ایمان از دیدگاه متکلمان
- از دیدگاه معتزله متعلقات اساسی ایمان عبارتاند از: توحید، عدل، اقرار به نبوت پیامبر، وعد و وعید و قیام به امر به معروف و نهی از منکر[۲۲۱]. و در نظر اشاعره: متعلق ایمان عبارت است از تصدیق پیامبر در آنچه که به یقین میدانیم او آورده است، مانند یگانگی خداوند، وجوب نماز و... و تصدیق اجمالی کافی است در آنچه که اجمالاً میداند و لازم است تصدیق تفصیلی در آنچه تفصیلاً آمده و معلوم است. [۲۲۲]. و غزنوی حنفی آن را، خدا، فرشتگان، کتابهای الهی، پیامبران و روز قیامت، میداند[۲۲۳]. از متکلمان شیعه، محقق طوسی متعلق ایمان را توحید و عدل الهی، پیامبران و اعتقاد به امامت امامان معصوم بعد از پیامبران میداند[۲۲۴]. و شهید ثانی آن را، خداوند با صفات کمال و جلالش، عدل و حکمت الهی، نبوت حضرت محمد(ص) و هر چه که از طرف خداوند آورده است، امامت امامان دوازدهگانه و اعتقاد به هدایت گری آنها به سوی حق و وجوب اطاعت آنها و معاد جسمانی، میداند[۲۲۵]. لازم است یادآوری شود که انکار امامت موجب کفر در مقابل اسلام نیست چنان که در بحث بعدی نسبت اسلام و ایمان بررسی خواهد شد[۲۲۶].
زوالپذیری ایمان
- آیا زوال ایمان مؤمن بعد از متصف شدناش به ایمان حقیقی ممکن است یا خیر؟ اکثر متکلمان امکان زوال ایمان مؤمن را پذیرفته اند، امّا به سید مرتضی نسبت داده شده است که زوال ایمان حقیقی را غیر ممکن میدانسته است، و شهید ثانی نیز آن را پذیرفته است[۲۲۷]. و سید عبداللّه شبر نیز معتقد به تفصیل بین مرتبه کمال یقین؛ یقین مقربین و صدیقین و مراتب دیگر شده است، که در صورت تحقق یقین کامل زوال ایمان ممکن نیست و در غیر آن صورت ممکن است[۲۲۸][۲۲۹].
ادله امکان زوال ایمان
- ۱.آیات قرآن: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا ﴾[۲۳۰]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ﴾[۲۳۱]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ﴾[۲۳۲]، ﴿وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ ﴾[۲۳۳][۲۳۴].
- ۲. تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن میکند[۲۳۵][۲۳۶].
- ۳. وجود مرتدان در تاریخ[۲۳۷].
دلیل عدم امکان زوال ایمان
- ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، و احباط و موافات نیز باطل است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد[۲۳۸][۲۳۹].
- در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان میکند، میگویند: مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی، و نیز احکام که در شریعت آمده است نهایت دلالت اش این است که کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است[۲۴۰][۲۴۱].
- نقد: مقدمه استدلال که موافات باطل است، درست نیست زیرا موافات میتواند شرط استحقاق ثواب باشد، و دلیل بر عدم صحت آن نداریم[۲۴۲]. و نیز دست بر داشتن از ظاهر آیات با این اعتبارهای عقلی و احتمال های بدون پشتوانه درست نیست[۲۴۳][۲۴۴].
- حق این است که این امر بر اساس دیدگاههایی که در باب حقیقت ایمان بود، روشن است: اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است امکان زوال آن روشن است، و نیز بر اساس دیدگاه هایی که عمل را ایمان میدانست یا جزو ایمان میداند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، فقط بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی میداند جای بحث است که آیا امکان زوال ایمان است یا نه؟ ولی حق این است که در اینجا نیز امکان زوال ایمان است، زیرا این معرفت امر نظری است وبا ایجاد شبهه وشک در مقدمات آن، یقین ومعرفت نیز زایل میشود، آری، در مورد کسانی که معرفت آن ها حضوری و شهودی است، نه استدلالی و نظری، زوال ایمان راه نخواهد داشت[۲۴۵].
ایمان مقلّد (تقلید در ایمان)
- متکلمان در اینکه تقلید در ایمان صحیح است یا اینکه ایمان باید از روی استدلال و دلیل باشد، اختلاف کردهاند. فقهای عامه[۲۴۶]، حشویه و تعلیمیه ایمان مقلِّد را درست میدانند[۲۴۷] معتزله، مشهور اشاعره[۲۴۸] و امامیه تقلید در ایمان را صحیح ندانسته، دلیل را در صحت ایمان واجب میدانند،[۲۴۹] اگر چه خود آنها در منشأ وجوب که عقلی است یا نقلی اختلاف کردهاند، معتزله و امامیه عقلی بودن آن را و اشاعره نقلی بودن آن را برگزیدهاند[۲۵۰][۲۵۱].
برخی ادله صحت ایمان مقلّد
- ۱. ایمان همان تصدیق است و این تصدیق وجود پیدا کرده است بدون اینکه با آنچه که موجب کفر است مقارن باشد[۲۵۲][۲۵۳].
- نقد: درست است که ایمان همان تصدیق است، لکن تصدیق مبتنی بر معرفت است و حصول معرفت به یکی از این سه طریق است: الف. شهود، ب. ضروری، ج. استدلال. در تقلید هیچ کدام نیست، و باید توجه داشت که اگر برای انسان از گفتار متخصص یک فن معرفت به آن حاصل شود، این داخل معرفت از روی استدلال است، امّا اگر حاصل نشود، اعتبار ندارد[۲۵۴].
- ۲. انسان ممکن نیست به خدا علم پیدا کند، زیرا اگر مکلّف به وجود خداوند علم نداشته باشد، نسبت به امر الهی به معرفت نیز علم نخواهد داشت. بنابراین معرفت خدا برای او ممکن نخواهد بود [۲۵۵]:
- امّا اگر به وجود خداوند علم دارد، امر الهی به تحصیل معرفت تحصیل حاصل و محال است[۲۵۶][۲۵۷].
- نقد: اوّلاً این اشکال مبتنی بر دیدگاه اشاعره است که وجوب معرفت را سمعی میداند، نه عدلیه که آن را عقلی میداند؛ ثانیاً این استدلال همان گونه که علم به اصول دین را محال میکند، تقلید را نیز ممتنع میکند[۲۵۸][۲۵۹].
- ۳. در آیات قرآن از جدال در آیات الهی نهی شده است ﴿مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ﴾[۲۶۰]، و تفکر باب جدال را میگشاید، پس جایز نیست[۲۶۱][۲۶۲].
- نقد: هر گونه جدال مقصود نیست، بلکه مراد جدال به باطل است به دلیل ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ﴾[۲۶۳]؛ نه جدال به حق که به آن امر شده است، به دلیل ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ﴾[۲۶۴][۲۶۵].
برخی ادله عدم صحت تقلید
- ۱. آیات قرآن: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ ﴾[۲۶۶] و آیات دیگر که در آنها پیروی از پدران بدون معرفت منع شده است[۲۶۷] از سوی دیگر در آیات بسیاری انسانها به تفکر فرا خوانده شدهاند[۲۶۸][۲۶۹].
- ۲. اقوال مختلف پیش مقلّد مساوی است، پس اثبات صانع سزاوارتر از نفیش نیست[۲۷۰].
- ۳. اگر تقلید باطل نباشد، آوردن معجزات از سوی پیامبران در حکم عبث است[۲۷۱][۲۷۲].
- ۴. اجماع مسلمین است که تقلید غیر حق جایز نیست، و حق از غیرش با نظر و استدلال شناخته میشود، پس استدلال در مورد تقلید یک مرحله پیشتر است و هرگاه استدلال وجود داشت تقلید محال میشود[۲۷۳]. و قیاس اعتقادات به فروع دین هم جایز نیست چون خطا در عقاید به کفر منجر میشود بر خلاف فروع دین[۲۷۴][۲۷۵].
- اگر چه برخی از دلایل یاد شده قابل مناقشه است، ولی در مجموع میتوان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست، و به تسلسل میانجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، هر چند به صورت ساده، میتوان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز، و در اصول آن جایز نیست[۲۷۶][۲۷۷].
استثناءپذیری ایمان
- مقصود این است که در بیان ایمان باید عبارت من مؤمن هستم را به کار برد. یا عبارت اگر خدا بخواهد من مؤمن هستم "أنا مؤمن إن شاء اللّه" که از آن به استثناء در ایمان تعبیر میکنند، نیز درست است.
- در این مسأله میان متکلمان اختلاف شده است، ابو حنیفه و پیروانش و ماتریدیه معتقدند که استثناء در ایمان جایز نیست[۲۷۸]. و بسیاری از سلف مانند سفیان ثوری، حسن بصری، شافعی و نیز اشاعره معتقد به صحت استثناء هستنند[۲۷۹][۲۸۰].
ادله عدم جواز استثناء
- ۱. استثناء شک است و شک در ایمان کفر است[۲۸۱][۲۸۲].
- ۲. استثناء در کارهای گذرا و موقتی، مشروع است نه امور همیشگی، و ایمان امر همیشگی است که زمان بردار نیست [۲۸۳][۲۸۴].
- ۳. ایمان همان تصدیق است و تصدیق از معانی روشنی است که اگر در جایی تحقق پیدا کرد متصف شدن آنجا به آن معنا ضروری است، مانند سیاهی و سفیدی، و شکی نیست که هرگاه این اوصاف برای شیء پدید آید، صدق سیاه و سفید، بر آنها درست است بدون هیج استثنایی، و ایمان نیز چنین است[۲۸۵][۲۸۶].
ادله جواز استثناء
- ۱. استثناء به جهت شک و تردید نیست بلکه برای تبرک و ادب یاد خدا بودن در هر حال است[۲۸۷].
- ۲. ایمان معتبر، ایمانی است که انسان را نجات دهد، و این نوع ایمان را داشتن امر دشوار است، زیرا انسان که جزم یقینی هم دارد ممکن است برخی از اموری که با ایمان ناسازگار است با ایمان او درآمیزد که او خود نمیداند، از این رو امر خود را به خدا واگذار میکند، نه این که در تصدیق یقینی دچار شک باشد[۲۸۸].
- ۳. استثناء به خاطر شک است امّا شک در پایداری ایمانش تا زمان مرگ، زیرا مؤمن نمیداند که آیا ایمانش تا پایان محفوظ میماند یا نه؟ و ایمان نجات بخش هم ایمانی است که تا مرگ همراه انسان باشد، امّا در حال اظهار هیچ شکی در ایمان خود ندارد[۲۸۹][۲۹۰].
- ۴. استثناء به جهت شک است امّا نه در اصل ایمان، بلکه شک در کمال آن است[۲۹۱][۲۹۲].
- بنابراین تعلیق ایمان اگر به جهت شک در اصل ایمان باشد بر اساس هر دو دیدگاه جایز نیست، و از سوی دیگر مخالفان هم استثناء را به انگیزه جهات دیگر تماماً منع نمیکند، چنانکه غزنوی به برخی از آن جهات تصریح میکند. [۲۹۳][۲۹۴].
- گفتنی است که متکلمان امامیه به این بحث نپرداخته اند، و به نظر میرسد که علت آن هم این باشد که آنها توجه داشته اند به این امر که این بحث و اختلاف بیشتر لفظی است، تا یک نزاع واقعی[۲۹۵].
افزایش و کاهش ایمان
- یکی از بحثهای مربوط به ایمان افزایش و کاهشپذیری ایمان است. با توجه به آنچه که در حقیقت ایمان بیان شد، کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل میدانستند یا به عنوان تمام حقیقت ایمان، و یا به عنوان جزء آن، مانند معتزله، غلات، اهل حدیث، طبیعتاً در این بحث معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایمان اند، زیرا در اثر افزایش اعمال ایمان زیاد و در اثر کاهش اعمال ایمان کم میشود، اگر چه خوارج با این که ایمان را از سنخ عمل میدانند، معتقد به عدم کاهش و افزایش ایمان هستند. و کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین میدانستند، مانند کرامیه طبعاً در این بحث منکر افزایش و کاهش ایمان هستند. امّا کسانی که ایمان را تصدیق میدانستند، میتوانند در این بحث موافق افزایش و کاهش ایمان و یا منکر آن باشند. و اینک موافقان افزایش و کاهش ایمان و مخالفان آن را، از این گروه با ادله شان بیان میکنیم[۲۹۶].
موافقان افزایش و کاهش ایمان
- اکثر اشاعره [۲۹۷]. و برخی از عالمان شیعه، مانند علاّمه محمد باقر مجلسی، [۲۹۸]، علامه شبر[۲۹۹]، علامه طباطبایی[۳۰۰] و شیخ جعفر سبحانی[۳۰۱] افزایش و کاهش ایمان را پذیرفتهاند[۳۰۲].
- ادله[۳۰۳]:
- ۱. ایمان را چه تصدیق به معنای علم، و چه التزام قلبی مبتنی بر علم "قول حق" بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی. و اختلاف مراتب و تفاوت درجات از امور ضروری است که شک و شبهه بردار نیست[۳۰۴][۳۰۵].
۲. اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم میآید که ایمان همه امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد، و این لازم قطعاً باطل است، پس ملزوم عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است[۳۰۶][۳۰۷]. ۳. آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت میکند: ﴿لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ ﴾[۳۰۸]، ﴿وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا ﴾[۳۰۹]، ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا ﴾[۳۱۰] و... و نیز روایات شیعه و سنی تصریح دارند که ایمان قابل افزایش و کاهش است[۳۱۱]:
- امام صادق(ع) میفرماید:" إِنَ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْعَاشِرِ "[۳۱۲] و از پسر عمر نقل شده که از رسول خدا(ص) پرسیدیم:" يا رسول الله إن الإيمان يزيد و ينقص؟ قال نعم يزيد حتى يدخل صاحبه الجنة و ينقص حتى يدخل صاحبه النار "[۳۱۳][۳۱۴].
مخالفان افزایش و کاهش ایمان
- ابو حنیفه و پیروانش، امام الحرمین،[۳۱۵]، فخر رازی، [۳۱۶] و عدهای از عالمان شیعه مانند فاضل مقداد [۳۱۷] و شهید ثانی [۳۱۸] معتقداند که ایمان افزایش و کاهش را نمیپذیرد[۳۱۹].
- ادله[۳۲۰]:
- ۱. ایمان تصدیق رسول است در اموری که علم ضروری داریم، پیامبر(ص) آورده است؛ و این تصدیق هم بسیط بوده و تفاوت نمیکند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمییابد. [۳۲۱][۳۲۲].
- نقد: این سخن که تصدیق زیاده و نقصان را برنمیتابد، ادعای بدون دلیل است، بلکه واقع امر خلاف آن را ثابت میکند، زیرا برخی از ایمانها است که تندباد حوادث تکانش نمیدهد و برخی دیگر را میبینیم که به کمترین جهت از بین میرود. [۳۲۳][۳۲۴].
- ۲. و نیز آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان میکنند، تأویل کردهاند[۳۲۵]:
- الف) مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف، زیرا تصدیق عرضی است که باقی نمیماند، و لذا برای پیامبر این تصدیق پشت سر هم حاصل میشود ولی برای دیگران با فاصله، و در نتیجه برای پیامبر تعداد از ایمان حاصل شده است که برای دیگران حاصل نشده است[۳۲۶].
- ب) مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان میآوردند[۳۲۷].
- ج) مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است[۳۲۸][۳۲۹].
- نقد: تأویل اوّل لازمه اش این است که کسی که ایمان کامل را بدست نیاورده باشد،به صورت حقیقی و واقعی مؤمن و کافر باشد، و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست، و چیزی که به آن اشعار داشته باشد در کلام خداوند دیده نمیشود؛ و امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه (لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم) این بود، مناسب بود که زیادی ایمان را در آیه غایت تشریع و انزال بسیار قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلب های مؤمنان؛ و تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. [۳۳۰][۳۳۱].
- برای منکران تأویلات دیگری نیز هست، و لکن هیچ کدام قابل پذیرش نیست، افزون بر این، این تأویلات زمانی در خور توجه است که منکران ثابت کنند تصدیق وا لتزام قلبی، شدت و ضعف را نمیپذیرد، چیزی که از عهده اش برنیامده اند. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را میپذیرد[۳۳۲].
ایمان از دیدگاه مذاهب اسلامی
- اشاعره ایمان را به معنای تصدیق و اقرار زبانی به وجود خداوند و پیامبران و آنچه بر آنان نازل شده است، میدانند[۳۳۳]. ابوالحسن اشعری، بنیانگذار این مکتب در جایی ماهیت ایمان را فقط تصدیق میداند[۳۳۴] و در کتابی دیگر ایمان را هم قول میشمرد و هم عمل[۳۳۵]. برخی در توجیه این اختلاف نظر گفتهاند: نظر اصلی او همانگونه که در کتاب اللمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع نیز آمده، جدایی عمل از ایمان است و در دیگر کتب وی، تحریف صورت گرفته است[۳۳۶][۳۳۷].
- معتزله در تحلیل مفهوم ایمان به معنای لغوی آن توجهی ندارند و معتقدند که اسامی به کار رفته در متون اسلامی همگی از معنای لغوی به حقایقی شرعی نقل شده است. ایمان در نظر معتزلیان افزون بر معرفت و تصدیق خداوند و رسول، شامل انجام دادن اعمال خاصی هم میشود[۳۳۸]. بنابر گزارش قاضی عبدالجبار، حقیقت ایمان از دیدگاه ابوعلی جبایی و ابوهاشم جبایی انجام دادن واجبات و ترک قبایح است، در حالی که ابوالهذیل علاّف گامی فراتر نهاده، انجام دادن مستحبات را به شرایط ایمان افزوده است[۳۳۹] از این اختلاف اندک که بگذریم، از دیدگاه معتزلیان حضور عنصر عمل، رکن و پایه ایمان بهشمار میرود[۳۴۰]
- متکلمان شیعه، ایمان را با معرفت یکسان میدانند. از نظر آنان عمل از آثار خارجی این علم و معرفت به شمار میآید و وجود یا عدم یا ضعف ایمان هر شخص با معیار مطابقت اعتقادات دینی او با عالم واقع سنجیده میشود. شیخ مفید معتقد است که ایمان، علم و معرفت فلسفی به واقعیتهای جهان است و خصوصیتی عقلی و در نتیجه پایدار دارد[۳۴۱]. سید مرتضی ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقد است که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد. او کفر را به معنای انکار قلبی میداند، بنابراین انکار زبانی صرف نیز کفر نیست[۳۴۲] شیخ طوسی نیز دیدگاه یاد شده را تأیید کرده است[۳۴۳]، با این حال در میان شیعه کسانی هم یافت میشوند که برای عنصر عمل در تعریف ایمان جایگاهی ویژه قائلاند. علامه طباطبایی تعریف ایمان به تصدیق محض را نپذیرفته است و التزام عملی دستکم به برخی از لوازم ایمان را بخشی از تعریف آن به شمار میآورد. او به آیاتی استناد میکند که در آنها به پیوستگی ایمان و عمل صالح اشاره شده است. از نظر او فرد در صورتی مؤمن خوانده میشود که فی الجمله به ایمانش عملکند. البته وی این واقعیت را میپذیرد که ممکن است کسی به چیزی ایمان داشته باشد؛ اما به برخی از لوازم فرعی آن پایبند نباشد[۳۴۴]؛ همچنین امامیه بر این باورند که اگر کسی به آنچه نازل شده اقرار کند، از آن جهت که اهل معرفت و اقرار است مؤمن به شمار میآید و در صورتی که گناهکار باشد فاسق خواهد بود؛ نهکافر[۳۴۵][۳۴۶]
- عارفان نیز مانند متکلمان به دیدگاهی یگانه دست نیافتهاند؛ اما در نگاهی کلی میتوان تعریف آنها را چنین باز گفت: "اقرار زبانی و قلبی به اینکه تنهاخدا دارای وصف الوهیت و مستحق معبودیت است و پذیرش نبوت و خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و گردن نهادن به همه دستورات قرآن کریم"[۳۴۷]. برخی از عارفان، دین را دارای مراتب گوناگون میدانند که نخستین مرتبه آن اسلام است و ایمان و یقین در جایگاههای بعدی قرار دارد. از نگاه آنان، دارندگان این مراتب بر اساس میزان پایبندیشان به شریعت، طریقت و حقیقت در یکی از درجات سهگانه اهل "بدایت"، "میانه" و "نهایت" قرار خواهند گرفت[۳۴۸][۳۴۹]
- از یحیی بن معاذ نیز روایت است که میگفت: ایمان عبارت است از: خوف، رجا و محبت؛ خوف به ترک گناه و رهایی از آتش دوزخ میانجامد. رجا، خوض در طاعت و ورود به بهشت را در پی دارد و محبت برای دفع مکروهات و دستیابی به رضای حق به کار میآید[۳۵۰] عارفی دیگر، ایمان را تصدیق دل به آنچه از غیب برای انسان کشف شود، معنا کرده است[۳۵۱][۳۵۲]
مؤمن
- بسته به تعاریفی که متکلمان از ایمان به دست دادهاند، "مؤمن" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور شیعه، مؤمن کسی است که به توحید و لوازم آن- نبوت، معاد، امامت و همه آوردههای پیامبر اسلام (ص)- باور آوَرَد و با زبان بدان اقرار کند. در نظرگاه قرآنی، باور و یقین به تنهایی کافی نیست[۳۵۳]؛ همان سان که اقرار زبانی به تنهایی کافی نیست[۳۵۴][۳۵۵].
- در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم (ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمییابد هر چند اسلام تحقق مییابد[۳۵۶]. در عرف مردم، کسی را مؤمن گویند که اهل تعبد و عبادت است و به واجبات و مستحبات دینی پایبندی میکند[۳۵۷][۳۵۸].
- قرآن کریم از ایمان و اهل ایمان بسیار سخن گفته است. در برخی آیات مؤمن راستین کسی است که به خدا و رسول ایمان دارد و اهل شک و تردید نیست و با مال و جان به راه خدا جهاد میکند[۳۵۹][۳۶۰].
- روایات بزرگان معصوم (ع) نیز از ایمان و مؤمن بسیار یاد کردهاند. برخی از این روایات سیمای مؤمن آرمانی را ترسیم میکنند؛ از آن جمله در روایتی آمده است: مؤمن آن است که به وقت خشم و رضا گناه نکند و به باطل نگراید و از حق روی برنتابد و چون قدرت مییابد، به تعدی نمیلغزد و دست به ناحق نمیآلاید[۳۶۱][۳۶۲].
ایمان در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- "ایمان" از مفاهیم اساسی دین اسلام و درجه مترقی و کمال مسلمانی است. این مفهوم در پایبندی به دین معیار و میزان به حساب میآید.
- متکلمان اسلامی، درباره ماهیت و حقیقت ایمان نظریههای متفاوتی بیان کردهاند:
- تصدیق قلبی به خدا، پیامبر و آنچه بر او نازل شده است، بدون نیاز به اقرار زبانی؛
- اقرار زبانی تنها به شهادتین بدون نیاز به تصدیق قلبی و دیگر اعمال؛
- معرفت و شناخت خداوند؛
- انجام دادن همه طاعات، واجبات، مستحبات و ترک محرمات؛
- انجام واجبات و ترک محرمات؛
- تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به طاعات؛
- تصدیق قلبی با کلمه شهادتین؛
- تصدیق به قلب و اقرار به زبان[۳۶۳].
- البته دیدگاههای دیگری نیز مطرح است؛ مانند اینکه از نظر ملاصدرا و فیض کاشانی ایمان صرف شناخت است. امام خمینی و برخی شاگردان و همفکران ایشان آن را گرایش میدانند[۳۶۴].
- اما بهنظر میرسد تعریف جامع و کامل ایمان همان است که از امام رضا(ع) آمده که ناظر به ارکان سهگانه آن است: "ایمان با سه چیز محقق میشود: اعتقاد قلبی، اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح"[۳۶۵] میتوان گفت این بیان، سه جنبه اعتقادات، اخلاق و احکام عملی را در بردارد؛ یعنی مؤمن کسی است که هر سه ضلع دینمداری را در کنار هم داشته باشد[۳۶۶].
- استاد مطهری حقیقت ایمان به خصوص رابطه آن با عمل را اینگونه تبیین میکنند: "ائمه(ع) هم عمل را جزو ایمان شمردهاند؛ یعنی عمل مستلزم ایمان است و ایمان مجزای از عمل نمیتواند وجود داشته باشد. از منظر قرآن کریم، مؤمنان کسانی نیستند که گرایش اعتقادی صرف دارند، ولی در برنامه عملی شرکت ندارند. در قرآن کریم تمجید از مؤمنان، تمجید از کسانی است که شهادتین را میگویند و در دل اعتقاد دارند و با جوارح و اعضا به آموزههای دینی عمل میکنند".
- ایمان، مربوط به دل، قلب و اعتقاد میباشد و این، نص قرآن مجید است. عدهای از اعراب بادیهنشین خدمت پیغمبر اکرم(ص) آمدند و گفتند: "ما ایمان آوردیم"[۳۶۷] آیه قرآن نازل شد: ﴿قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[۳۶۸][۳۶۹].
- بر این اساس، اسلام به معنای اجرای شهادتین بر زبان است و ایمان، واقعیت و حقیقتی است مربوط به اعتقاد باطن و روح انسان، نه مربوط به بدن انسان. ایمان، به ریشه این امور مربوط است که عبارت است از: حالتی قلبی، فکری و اعتقادی ایمان به خدا، رسالت پیغمبر و نزول وحی بر او و ایمان به معاد، همه درست؛ ولی قرآن کریم تمام اینها را در یک کلمه جمع کرده، و آن کلمه "غیب" است؛ چنانکه در سوره بقره میخوانیم: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[۳۷۰]. ایمان به غیب، یعنی انسان به رابطه میان خودش با غیب و عالم نهانی ایمان و باور داشته باشد.
- از پیامبر خدا(ص) درباره معنای ایمان پرسیدند. پیامبر فرمود: هرگاه شخصی کار زشتی انجام میدهد، دچار ناراحتی و پشیمانی شود و هرگاه کار شایستهای انجام میدهد، خوشحال و شاد گردد؛ او از ایمان بهرهمند است.
- از امام صادق(ع) چنین نقل میکنند: "مؤمن وقتی از گرفتاری تعلق به دنیا آزاد شد، شیرینی دوستی خدا را در قلب خود احساس میکند. در این هنگام، گویی زمین برایش کوچک میشود و با تمام وجود میخواهد که از این عالم ماده رها شود و بیرون برود"[۳۷۱]. همچنین بر اساس سخنی دیگر از امام صادق(ع)، ایمان دارای درجاتی است و مانند نردبانی است که ده پله دارد و پلههای آن یکی پس از دیگری پیموده میشود[۳۷۲][۳۷۳].
- یکی از مباحث مهم دراینباره، رابطه ایمان و اسلام است؛ به ویژه اینکه معنای لغوی و اصطلاحی آنها متفاوت است. برخی آنها را مساوی و گروهی آنها را متغایر میدانند و برخی با تفکیک میان اسلام و ایمان ظاهری و باطنی، دیدگاههایی ارائه دادهاند[۳۷۴][۳۷۵].
منابع
- روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵
- جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- فرهنگ شیعه
- دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۱
- مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲
- خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲
پانویس
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۸۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مفردات راغب، ۲۶؛ المیزان، ۱/ ۴۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ انسان و ایمان، ۱۲؛ آموزش عقاید، ۴۴۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۸.
- ↑ تمهید الاصول، ۲۹۳؛ مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ۱۵۱؛ دائرة المعارف تشیع، ۲/ ۶۵۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ۳۹؛ کشف المراد، ۴۵۴؛ معجم فقه الجواهر، ۱/ ۵۳۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ۲/ ۶۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ تفسیر ابولفتوح رازی، ۵/ ۳۷۱ و ۷/ ۲۳؛ نثر طوبی فی لغات القرآن، ۴۲.
- ↑ بحارالانوار، ۶۶/ ۶۷ و ۶۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۷؛ شرح تجرید، ۳۹۳.
- ↑ التوحید، ص ۳۹۵؛ کتاب اصول الدین، ص ۲۵۰ـ ۲۵۱.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص ۵۳۶ـ ۵۳۷؛ الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص ۲۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص ۱۷۰؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲؛ اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص ۴۴۰؛ سرمایه ایمان، ص ۱۶۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۸۳؛ اللوامع الالهیة، ص ۴۴۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته؛ سوره مجادله، آیه: ۲۲.
- ↑ و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ دلشان به ایمان گرم است؛ سوره نحل، آیه: ۱۰۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و بیگمان از گناهان آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند؛ سوره حجرات، آیه: ۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مقالات الاسلامیین، جج۱، ص ۲۲۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۹؛ الملل والنحل، ج۱، ص ۱۲۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۲؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۸۳؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الإیمان، ص ۵۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۱ـ ۸۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۳۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه اوّل.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند؛ سوره بقره، آیه: ۸۹.
- ↑ و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند؛ سوره نمل، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص ۳۳۰؛ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۷.
- ↑ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۴؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۸؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۳۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره مائده، آیه: ۳۳.
- ↑ پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ای مؤمنان! به سوی خداوند توبهای راستین کنید، امید است که پروردگار شما از گناهانتان چشم پوشد و شما را در بوستانهایی درآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نمیگذارد؛ سوره تحریم، آیه: ۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰؛ مواقف، ج۳، ص ۵۳۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار و استوار؛ سوره بینه، آیه: ۵.
- ↑ بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹.
- ↑ و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.
- ↑ مواقف، ج۳، ص ۵۳۰؛ حقایق الإیمان، ص ۸۲ـ ۸۳؛ حق الیقین، ص ۵۵۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ سوره آل عمران، آیه: ۸۵
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۳؛ حق الیقین، ص ۵۵۷ ـ۵۵۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۳؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۸؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴.
- ↑ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱.
- ↑ الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص ۲۲۷؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰؛ حق الیقین، ص ۵۵۸ـ ۵۵۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۷؛ حق الیقین، ص ۵۵۹۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۷۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۱۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ سنن ابن ماجة، ج۱، ص ۲۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کافی، ج۳، ص ۳۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد (تعلیقه)، ص ۱۴۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کشف المراد، ص ۴۲۶.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰ـ ۴۴۱۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند؛ سوره نمل، آیه: ۱۴.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ کشف المراد، ص ۴۲۶۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۹۰۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مواقف، ج۳، ص ۵۳۳؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۳۵۴۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ اصول الدین عند الامام ابوحنیفة، ص ۳۵۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ لسان العرب، ج۷، ص ۲۴۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۵.
- ↑ اوائل المقالات، ص ۵۴.
- ↑ اصول الدین عند الامام ابوحنیفة، ص ۴۳۵ـ ۴۳۶.
- ↑ التبیان، ج۲، ص ۴۱۸۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص ۴۲۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم.و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵ - ۳۶.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ اوائل المقالات، ص ۵۴.
- ↑ تمهید الاوائل و تلخیص الدلایل، ص ۳۹۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۰۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ بیگمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راستگفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد میکنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه: ۳۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۳۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰ـ ۲۶۱.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۱۴۳ـ ۱۴۲.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۲۰ـ ۱.
- ↑ شرح مقاصد، ج۵، ص ۲۰۷۷.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹.
- ↑ آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم.و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵ - ۳۶.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۲-۱۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه: ۸۴.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ احیاء العلوم، ج۱، ص ۴۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، تعلیقه، ص ۱۴۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند؛ سوره زخرف، آیه: ۶۹.
- ↑ تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند سپس تردید نورزیدهاند و با داراییها و جانهایشان در راه خداوند جهاد کردهاند، آنانند که راستگویند؛ سوره حجرات، آیه: ۱۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.
- ↑ بیگمان مؤمنان رستگارند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱.
- ↑ و آنان که از یاوه رویگردانند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی؛ سوره بقره، آیه:۱۲۸.
- ↑ آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند. آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند؛ سوره یونس، آیه: ۶۲ - ۶۳.
- ↑ المیزان، ج۱، ص ۳۰۱ـ ۳۰۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ در کار دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۶.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۸۶؛ سوره آل عمران، آیه:۵۲، ۱۱۰، ۱۹۳؛ سوره نساء، آیه:۱۷۵و.....
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۷۹.
- ↑ سوره حدید، آیه:۱۹؛ سوره بقره، آیه:۱۷۷؛ سوره نساء، آیه۱۳۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ بگویید: ما به خداوند و به آنچه به سوی ما و به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیرگان فرو فرستاده شده و به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به (دیگر) پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است ایمان آوردهایم؛ میان هیچیک از آنان فرق نمینهیم و ما فرمانبردار اوییم؛ سوره بقره، آیه: ۱۳۶.
- ↑ نساء، آیه:۱۶۲۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند؛ سوره بقره، آیه: ۶۲.
- ↑ سوره بقره، آیه:۸، ۱۲۶، ۲۲۸، ۲۳۲، ۲۶۴ و.....
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۵.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۷۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند؛ سوره بقره، آیه: ۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگویند این (چیزی) جز افسانههای پیشینیان نیست؛ سوره انعام، آیه: ۲۵.
- ↑ سوره انعام، آیه:۲۷، ۱۰۹، ۱۱۸ و.....
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۳۷۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.
- ↑ خصال، ص ۱۹۸ـ ۱۹۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۲.
- ↑ کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر میورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و میگویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار میکنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند ...؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۰.
- ↑ سوره انعام، آیه:۹۲؛ سوره نحل، آیه:۲۲
- ↑ بحارالانوار، ج۷، ص ۱۸۶
- ↑ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۱۴۵۵
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۷
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۵۲
- ↑ قواعد العقائد، ص ۱۴۵
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۴۴ـ ۱۶۴۴
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۰؛ حق الیقین، ص ۵۷۲.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند؛ سوره نساء، آیه: ۱۳۷.
- ↑ ای مؤمنان! اگر از دستهای از کسانی که به آنان کتاب داده شده است فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمانتان به کفر باز میگردانند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۰.
- ↑ بیگمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد؛ سوره محمد، آیه: ۲۵.
- ↑ و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند؛ سوره بقره، آیه:۲۱۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۲؛ حق الیقین، ص ۵۷۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۰؛ حق الیقین، ص۵۷۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۲؛ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۱.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۸۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۱؛ حق الیقین، ص ۵۷۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۱..
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمیورزد؛ سوره غافر، آیه: ۴.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۲۲..
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند؛ سوره غافر، آیه: ۵.
- ↑ با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!؛ سوره نحل، آیه: ۱۲۵..
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟؛ سوره مائده، آیه:۱۰۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه:۲۸؛ سوره شعراء، آیه:۷۴؛ سوره زخرف، آیه:۲۳؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۲ـ ۵۴.
- ↑ سوره بقره، آیه:۷۳ و ۱۶۴ و ۲۴۲؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۶۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۲۲؛ حقایق الایمان، ص ۶۱۱
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۲ـ ۵۷۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ التوحید، ص ۳۸۸؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۵
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۶۸ـ ۲۶۹؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۳؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۴۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۷۰ـ ۲۸۲۲؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵ـ ۲۱۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۷۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۶، ص ۲۱۰.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۶۴.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۵۹۹.
- ↑ بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص ۸۰ـ ۸۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۵۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۲۲؛ حق الیقین، ص ۵۶۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ سوره فتح، آیه: ۴.
- ↑ چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید؛ سوره انفال، آیه: ۲.
- ↑ ولی به ایمان کسانی که ایمان آوردهاند میافزاید؛ سوره توبه، آیه: ۱۲۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
- ↑ تخریج الأحادیث والآثار، ج۱، ص ۲۴۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۱.
- ↑ المحصل، ص ۵۷۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲، اللوامع الإلهیة، ص ۴۴۰.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۹۶ـ ۹۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المحصل، ص ۵۷۰ـ ۵۷۱؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۳۹۰۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۶۰۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۶۰ـ ۲۶۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مذاهب الاسلامیین، ص ۵۶۵؛ اصول الدین، ص ۲۴۹.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲؛ مذاهب الاسلامیین، ص۵۶۴؛ اصول الدین، ص۲۴۸.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲ـ۱۲۴.
- ↑ مذاهب الاسلامیین، ص۵۳۱ـ۵۳۳.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۸۹.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۶ـ۴۷۹.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۸.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۰.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج۴، ص۱۹۰، «اوائل المقالات».
- ↑ الذخیره، ص۵۳۶ـ۵۳۷.
- ↑ تمهید الاصول، ص۲۹۳.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۶؛ ج۱۸، ص۱۵۸ـ۱۵۹، ۲۵۸ـ۲۵۹.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج۴، ص۴۷ـ۴۸، «اوائل المقالات».
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۰.
- ↑ نفحاتالانس، ص۱۷؛ جامعالاسرار، ص۵۹۰ـ۵۹۱.
- ↑ جامع الاسرار، ص۵۹۱؛ مرصاد العباد، ص۱۰۴.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۱.
- ↑ تذکرة الاولیاء، ص۳۷۰.
- ↑ تذکرة الاولیاء، ص۵۷۸.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۱.
- ↑ ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴾؛ سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۴؛ الرسائل العشرة، ۱۰۳؛ کشف المراد، ۳۳۹؛ خلاصة المنهج، ۱/ ۱۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ۲۳۵.
- ↑ گفتارهای معنوی، ۱۹۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ میزان الحکمة، ۱/ ۲۰۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «ایمان».
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۷.
- ↑ «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۷.
- ↑ آمَنَّا يَا رَسُولَ اللَّهِ.
- ↑ «بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۸.
- ↑ «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ مطهری، گفتارهای معنوی، ص۲۰۷ - ۲۰۰؛ همو، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۶۷؛ همو، حق و باطل به ضمیمه احیای تفکر اسلامی، ص۹۸.
- ↑ کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۸.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «ایمان».
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۹.