نفاق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نفاق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

معنای نفاق

  • نفاق از ریشۀ "نفق" به معنای پوشیده و پنهان داشتن است. این ماده در زبان عربی معانی متعددی دارد از جمله: فانی شدن، از میان رفتن، فرورفتن و برآمدن[۱] و در اصطلاح دینی به معنای تفاوت در ظاهر و باطن است[۲] و به کسی که نفاق دارد منافق می‌‌گویند. "نفاق" اصطلاحی قرآنی است و پیش از اسلام هیچ گاه بدین معنا به کار نرفته است[۳].

انواع نفاق

زمان شکل گیری نفاق

نفاق در قرآن و روایات

معنای نفاق در قرآن و سنت

  • قرآن و سنت نفاق را در سه معنا به کار برده‌اند:
  1. نفاق در عقیده: گاه متعلق نفاق، دین است[۱۱]. یعنی شخص منافق در دل معتقد به موضوعی نباشد ولی در ظاهر خود را معتقد نشان دهد. اینرا "نفاق اعتقادی" گویند. بدترین نوع نفاق اظهار ایمان به خداوند در ظاهر و نبود ایمان در دل است که از اقسام کفر به حساب می‌آید؛ زیرا افزون بر کفر باطنی، شامل رذیلت‌هایی چون مکر، حیله و خدعه نیز می‌شود. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ[۱۲]. مراد قرآن در بیش‌تر کاربردها همین است. قرآن از این منافقان با عنوان "فاسقان" نیز یاد می‌کند: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۳].[۱۴]
  2. نفاق اخلاقی: گاه متعلق نفاق، ملکات و فضایل اخلاقی است[۱۵]، یعنی منافق در باطن متخلق به اخلاق ناپسند باشد ولی در ظاهر خود را دارای اخلاق پسندیده نشان دهد[۱۶]. پایبندی به دین هنگام سخن و سستی و بی‌وفایی هنگام عمل. اینرا "نفاق اخلاقی" گویند. روایاتی پرشمار از بزرگان معصوم(ع) بدین معنا نظر دارند و به سختی آن را نکوهیده‌اند. امام علی(ع) می‌فرماید: «از میان مردم کسی نفاقش آشکارتر است که دیگران را به طاعت خدا خوانَد و خود به آن تن ندهد و از گناه نهی کند و خود از آن دور نشود»[۱۷]. رسول اکرم(ص) فرمودند: «چون خشوع تن افزون‌تر از خشوع دل شود ما آن را نفاق خوانیم»[۱۸].[۱۹]
  3. نفاق در اعمال: گاه متعلق نفاق، اعمال صالحه و مناسک الهی و گاه امور متعارف و عادی است[۲۰]، به این معنا که رفتار منافق در خلوت و جلوت متفاوت باشد[۲۱].[۲۲]

ویژگی‌های منافقان

ویژگی‌های منافقان اعتقادی و سیاسی

  1. شک و تردید: منافقان از آن رو که از نظر فکری و اعتقادی به یقین و علم نرسیده‌اند، در وادی حیرت و دو دلی سرگردان‌اند و در پی فریب دیگران‌اند[۲۳].
  2. علم بی‌عمل: منافق می‌داند، اما عمل نمی‌کند و بار گناه خویش را سنگین می‌کند[۲۴].
  3. زهدنمایی: منافق به ظاهر از دنیا روی می‌گرداند و در باطن سخت بدان مشتاق است[۲۵]. و ویژگی‌های دیگری مانند: وسیله ساختن دینداری برای دنیاداری و بی‌پروایی زبان[۲۶].

ویژگی‌های منافقان اخلاقی و اجتماعی

  1. پلیدی باطنی و پاکی ظاهری: منافق ظاهر را می‌آراید و از درون غلفت می‌ورزد؛ خود را متخلق به اخلاق نیک نشان می‌دهد و پلیدی درون را بدین طریق می‌پوشاند[۲۷].
  2. چاپلوسی: منا‌‌فق برای رسیدن به قدرت و ثروت، قدر خویش را نیز نگاه نمی‌‌دارد و خود را پیش مردم خوار می‌‌سازد و به چاپلوسی و تملق و خو‌‌ش ز‌‌بانی می‌‌آلاید[۲۸].
  3. سخت‌گیری بر دیگران و آسان گرفتن بر خویش: منافق زشتی‌ها و عیب‌های بزرگ‌ خود را نمی‌بیند و تنها دیگران را زیر ذره‌بین نقد می‌گیرد. بر مردم سخت می‌گیرد ولی خود را پاک می‌بیند و از پلیدی‌های خویش درمی‌گذرد[۲۹]. و... [۳۰].

نحوۀ برخورد با منافقان

  • در نحوۀ برخورد با منافقان، خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا[۳۱]. بنابراین در برابر منافقان روش اعراض و نصیحت را باید پیش گرفت. هرگز نباید با آنها گشاده‌رویی کرد اما باید با پند و اندرز، رفتار مشرکانه و منافقانه را یادآور شد و با انذار آنها، عاقبت خطیر و نافرجامی را که در انتظارشان است به یادشان آورد[۳۲].

آثار نفاق

نفاق از بیماری‌های باطنی است که آثار زیانباری دارد مانند: ۱. از بین رفتن ایمان: نفاق ایمان را از بین می‌‌برد و ریشه‌های آن را از بین می‌‌برد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «نفاق، ایمان را تباه می‌کند»[۳۳] ۲. دور شدن از حکمت: نفاق مانع نزول حکمت بر قلب انسان است.حکمت از نعمت‌های ویژه الهی است که خداوند آن را "خیر کثیر" خوانده است[۳۴]. امام علی(ع) می‌فرماید: «حکمت بر قلب منافق نمی‌نشیند مگر آنکه زود بر می‌خیزد». همچنین می‌فرماید: «حکمت، در جست و جوی جایگاه خویش، در سینه منافق بالا و پایین می‌رود تا سرانجام، بر زبان او بنشیند و بیرون رود و مؤمن آن را بشنود و برباید که به حکمت سزاوارتر است»[۳۵]. ۳. بی‌آبرویی در قیامت: در قیامت چهره‌های منافق آشکار می‌گردد و آبروی او را می‌ریزد. منافقِ چند چهره در آن روزِ با زبان‌های شعله‌ور در آتش انداخته می‌‌شود و گفته می‌‌شود: «این همان است که در دنیا دو روی و دو زبان داشته است»[۳۶]. ۴. بی‌اعتمادی مردم: از آسیب‌های اجتماعی نفاق این است که مردم به او اعتماد نمی‌کنند، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «کسی که نفاقش بیش‌تر است، وفاقش معلوم نگردد»[۳۷]. ۵. زشت خویی: نفاق اخلاق را زشت می‌‌کند و خوبی‌های اخلاقی را از بین می‌‌یرد. امام علی(ع) می‌فرماید: «نفاق، زشت‌ترین خصلت اخلاقی است»[۳۸].[۳۹]

عوامل نفاق

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. العین‌، ج۵، ص۱۷۷؛ مختار الصحاح‌، ج۴، ص۱۵۶۰؛ القاموس المحیط، ج۳، ص۲۸۶؛ تاج العروس‌، ج۱۳، ص۴۶۳.
  2. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  3. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۵ـ۴۴۶.
  4. نهج البلاغه، خطبۀ ۲۰۱.
  5. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۲.
  6. ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان می‌گفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹؛ ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ«و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر می‌دانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی می‌کردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان می‌آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷ و....
  7. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶ـ۴۴۷.
  8. « إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ»؛‏ نهج البلاغه، نامۀ.۲۷
  9. « مَثَلُ الْمُنَافِقِ كَالْحَنْظَلَةِ الْخَضِرَةِ أَوْرَاقُهَا الْمُرِّ مَذَاقُهَا»؛ غررالحکم، ۲.
  10. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  11. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  12. «و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر می‌دانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی می‌کردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان می‌آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.
  13. «بی‌گمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷.
  14. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  15. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  16. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  17. غرر الحکم‌، ۳۲۱۴.
  18. «مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَی مَا فِی الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی‌، ج۲، ص۳۹۶.
  19. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹.
  20. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  21. این مسئله با پنهان داشتن گناه متفاوت است؛ زیرا منافق در حالی‌که از انجام گناه در خلوتگاه خویش لذت می‌برد و هیچ قصدی برای ترک گناه ندارد اما در جَلوَت خود را فردی مهذب و پیراسته از گناه نشان می‌دهد.
  22. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  23. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹.
  24. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹.
  25. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹.
  26. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  27. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  28. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  29. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  30. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۰.
  31. «آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی» سوره نساء، آیه ۶۳.
  32. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۲.
  33. غرر الحکم‌، ج ۱، ص۱۹۲.
  34. يُؤْتىِ الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتىِ‏َ خَيرًْا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ»؛ سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  35. «إِنَّ الْکَلِمَةَ مِنَ الْحِکْمَةِ تَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ نُزُوعاً إِلَی مَظَانِّهَا حَتَّی یَلْفَظَ بِهَا، فَیَسْمَعَهَا الْمُؤْمِنُ، فَیَکُونَ أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها، فَیَلْقِفَهَا»؛ امالی‌، طوسی، ص۶۲۵.
  36. غرر الحکم‌، ۵/ ۲۳۵
  37. غرر الحکم‌، ۵/ ۲۳۵.
  38. میزان الحکمة، ۴/ ۳۳۳۸.
  39. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷-۳۸.