نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۶ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
سیاست در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
«سیاست، واژهای است عربی که از ریشه “اساس- یسوس” گرفتهشده است. معانی آن در فرهنگنامههای فارسی عبارتند از: “حکمراندن بر رعیت، اداره کردن امور مملکت، حکومتکردن، ریاست کردن، حکومت، ریاست، پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان، پاسداشتن ملک، عدالت و داوری، حکمداری، سزا و جزا، محافظت حدود ملک، نگهداری و حراست، امر و نهی، پرورش و پروراندن و اداره امور داخلی و خارجی کشور”[۱]. معادل “سیاست” در زبان انگلیس (policy) است که برگرفته از واژه یونانی(polis) میباشد. این واژه و مشتقات آن، در فارسی به معانی زیر ترجمه شده است:
(politic)؛ یعنی: کاردان، مصلحت دان، با تدبیر، زیرک، مصلحتآمیز، مقرون به صلاح، مقتضی، مقرون به صواب، عاقلانه و سیاستمدارانه.
(polity)؛ به معنای طرز حکومت، جامعه، ملت، و دولت آمده است[۲].
فرهنگنامههای عربی نیز سیاست را به معانی مختلفی به کار بردهاند؛ همانند القیام علی الشیء بما یصلحه! برپایداشتن هر چیز بر مدار مصالح آن، و فعل السائس”؛ تربیت حیوانات[۳]، و استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل او الأجل؛ خیرخواهی برای مردمان با راهنمایی و هدایت آنان به راهنجات و سعادت در حال یا آینده و دفن الحکم و اداره اعمال الدولة الداخلیة و الخارجیة؛ حرفه حکومت و مدیریت کارکردهای داخلی و خارجی یک دولت[۴]»[۵]
سیاست در اصطلاح: در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش انسانها به امور و پدیدهها و نیز تابع احساس و ادراک معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاهها و گرایشها، تعاریف متفاوتی مطرح میشود. این اختلاف و تفاوتها در عرصه امور و پدیدههای اجتماعی گستردهتر و فراوانتر است.
به عبارت دیگر، نظاممعرفتیانسان، فارغ و بریده از نظام حساسیتها و نظاماعمال او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، سیرتغییر و تکامل را طی میکنند؛ بنابراین ارتباطعلمی و نظری انسان با جهان خارج، بدون واسطه، بیارتباط و مجزا از حساسیتها و اعمال او شکل نمیگیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و ادراکات جدید، متأثر از دلبستگی، خوشبینی یا بدبینی، و در مرحله ضعیفتر، متأثر از عملکرد او خواهد بود[۶].
در بعد اجتماعی نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از عقاید و باورها، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت میتوان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف پژوهش و نوآوری علمی نماید. جریان نیازمندیها و نظام انگیزههای اجتماعی، تعیینکننده افقهای آیندهعلوم و پژوهش هستند و این تصور که اینکه انگیزه و موتور تحقیقات، حتی در مراکز پژوهشی و تحقیقی صرفاً روحیه دانشپژوهی و علمدوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، تصوری سادهانگارانه است.
به همین جهت، رشددانش و تحقیق از تأسیس اصول و پیشفرضهای اولیه گرفته تا انتخاب روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و کشفروابط جدید، متأثر از گرایشهای عمومی و تابع اهداف پیشبینی شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایشهای اجتماعی، پرستشخداوند یا پرستش دنیا و لذات مادی آن است؛ البته در بعضی جوامع نیز گرایشهای اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبتهای مختلف از این دو مورد، شکل میگیرد.
در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر انگیزهها و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزهها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا میکنند. بدینترتیب، معمولاً دستیابی به تعاریف واحد، خاصه در علوم انسانی و بهویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و گرایش خاصی به تبیین و تعریف موضوع میپردازد.
بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوتها و تعارضهایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با نظام فکریحاکم بر کتاب عرضه میشود[۷].
ارائه مفهومی جامع از سیاست نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش میشود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.
تعریف عام سیاست: سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی در جهت وصول به اهدافی که رشداجتماعی را محقق میسازد”.
با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:
توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و اعمالاراده و قدرت در ساماندهی امور میباشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام میپذیرد؛ در مرحله تعیین، اصول تخلفناپذیر و لازمالاجرای نظام، معین میشود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت میگیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبههای حرکت نظام به وسیله مکتب و به زبان نمایندگان و شارحین آن بیان میشود و ارتباط روحی تعلقی ما را معین میکند، مرحله دوم و سوم سرپرستی نظری و عملی نظام را میسازد و سیاست با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل میشود.
امور جامعه در سه دسته بزرگ ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی طبقهبندی میشوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
جامعهای که به صورت نظام در نظر گرفته میشود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدفهای مختلف، زیرمجموعههای جامعه و واحدهای اجتماعی کوچک و بزرگ آن جامعه است.
هر جامعه به گمان خود در پی رشد و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینههای تعالی جامعه میباشد؛ البته رشد در جوامع گوناگون با تفاوت فرهنگها، معانی مختلفی پیدا میکند.
امام خمینی که خود الگوی عملی سیاست اسلامی بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرمودهاند: “سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاحملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیا است، دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیا است”[۸].
ویژگی تعریف امام خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از روحی، ذهنی و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و اقتصاد میشود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت مصالح فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمردهاند. در این مبنا، انبیاء، اولیای الهی و عالمان دینی که همه آنها از منبع علوم الهی بهرهمند میباشند با علم به مصالح فرد و جامعه، آنان را به سوی خیر و سعادت دنیوی و اخرویهدایت میکنند.
البته با توجه به اینکه، امام خمینی سه نوع سیاست را نام میبرند و سیاست شیطانی و حیوانی را در مقابل سیاست اسلامی قرار میدهند، میتوان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین دیانت میدانند[۹].
تعریف خاص سیاست: سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعهای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که رشداجتماعی را محقق میسازد”. این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته میشود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی فرهنگ و اقتصاد قرار گیرد. بدینترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و همبستگی را تداعی میکنند، شامل میشود و در قالب اموری چون “نظریههای سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روشها” تبلور مییابد.
با این تعریف از سیاست، در هر جامعهای امکاناتی وجود دارد که روند اصلاح، رشد و توسعه آنها به فعالیتهای اقتصادی، تعریف میشود. ادراکات، مفاهیم، تمایلات و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده میشود و سرانجام ارتباطات و نسبتهایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد میباشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده میشود.
بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و نظام سیاسی دارای توان و قدرت هماهنگی، توان انسانی (فرهنگی و ذهنی) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم میباشد؛ بنابراین وقتی از سیاست به صورت مطلق صحبت میشود، به عنوان مثال، اگر از ارتباط آن با دیانت سخن به میان میآید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه حضرتامام خمینی در تبیین رابطه دیانت و سیاست فرمودهاند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که مردم را از اینجا حرکت میدهد و به تمام چیزهایی که به صلاحملت و مردم است هدایت میکند. پیامبر(ص) و امامان(ع) در زمان حضورشان، مظهر دیانت و سیاست بودند و ضمن راهنمایی و تبیین شریعت و احکام آن، به مسأله سیاست و امور اجتماعی مردم توجه داشته و آن را جزء وظایف دینی خویش میشمردند”[۱۰].»[۱۱]
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
با توجه به تنوع تعاریف ارائه شده از معنای سیاست، به سختی میتوان به دیدگاهی مشترک در تعریف اصطلاحی این واژه از سوی اندیشمندان سیاسی دست یافت. در اصطلاح دینی نیز کاربردهای فراوانی از این اصطلاح مشاهده میشود. در یک مورد امام علی(ع) ضمن آنکه سیاست را همردیف “ولایت” قرار دادهاند، معاویه را اینگونه مورد خطاب قرار میدهد: «وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ»[۱۵]؛ ای معاویه از چه زمانی سیاست رعیت و ولایتامت را بر عهده گرفتهای؟
در شرح غررالحکم نیز در تعریف سیاست چنین آمده است: سیاست رعیت، به معنای امر و نهی کردن و واداشتن ایشان در آن چه صلاحشان در آن باشد، است[۱۶].
«“سیاست” در لغت: سیاست از ریشه “سوس” به معنای “قیام بر انجام کاری که به مصلحت باشد”، “مجازات کردن”، و “تصدی امور مردم” است[۲۰].
“سیاست” در اصطلاح: سیاست را در فرهنگنامههای سیاسی “فن حکمرانی بر جامعه”، “تدبیر مستمر امور اجتماعی” و “دانش قدرت بهمنظور برقراری نظم و امنیت توسط دولت” گویند. همچنین به معنای “ارشاد و هدایت مردم به سوی راهی که موجب نجات آنها شود”، دانسته و برایش انواع و اقسامی تصویر کردهاند. “ارشاد در امور ظاهری و باطنی” که بر عهده پیامبران است، “ارشاد در امور ظاهری” که پادشاهان عهدهدار آنند و “ارشاد در امور باطنی” که بر عهده عالمان دین است[۲۱]. “قانون رعایت آداب و مصالح و نظم و نظام بخشیدن به امور” هم تعریف کردهاند[۲۲]. میتوان در اصطلاح آن را “مدیریت و تدبیر مستمر امور جامعه بهمنظور اداره مطلوب آن” دانست[۲۳]. به سیاست از جنبههای مختلف نگریسته شده است. نگاهها و نگرشهای گوناگون، جنبههای مختلف و پرسشهای متنوعی که دربارۀ قدرت، تدبیرامور جامعه، رابطه دولت و ملت و مانند آن وجود دارد، موجب شکلگیری شاخههای متنوعی از دانش و تفکرسیاسی شده است: علم سیاست، فلسفه سیاسی، حقوق اساسی، تحلیل مسائل سیاسی و مطالعات سیاسی. برخی از این شاخهها معطوف به مسائل نظری و بنیادین سیاست است و برخی ناظر به جنبههای عملی و کاربردی آن. فقه سیاسی نیز با دانش سیاست، از آنرو ارتباط دارد که حکم موضوعات سیاسی مطرح در علم سیاست را بیان میکند»[۲۴]
↑رسول اکرم(ص): «حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ»؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب میشود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).
↑از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یکجانبهنگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانشپژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.
↑السیاسة: فعل السائس الذی یسوس الدواب سیاسة، یقوم علیها و یروضها. والوالی یسوس الرعیة و أمرهم؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۴۲۱ ”فی الحدیث: کانت بنو اسرائیل تسوسهم أنبیاؤهم” أی تتولی امورهم کما تفعل الامراء والولاة بالرعیة. و السیاسة: القیام علی الشیء بما یصلحه؛ جوهری، صحاح، ج۳، ص۹۳۸ سوس الرجل امور الناس: اذا ملک امورهم؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸ فی وصف الائمة(ع) أنتم ساسة العباد. و فیه الامام عارف بالسیاسة. و فیه ثم فوض الی النبی(ص) أمر الدین و الامة لیسوس عبادة. کلذلک من سست الرعیة سیاسة: أمرتها و نهیتها. و ساس زید سیاسة: امر وقام بأمره (فراهیدی، کتاب العین، ج۷، ص۳۳۶).
↑استصلاح الخلق بإرشادهم الی الطریق المنجی فی الدنیا و الآخرة؛ فهی من الأنبیاء علی الخاصة والعامة فی ظاهرهم و باطنهم، و من السلاطین و الملوک علی کل منهم فی ظاهرهم، و من العلماء ورثة الأنبیاء، فی باطنهم لاغیر (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۹۳).
↑رسمت السیاسة بأنها القانون الموضوع لرعایة الآداب و المصالح و انتظام الاموال (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۹۳).
↑أن السیاسة فی التدبیر المستمر و لایقال للتدبیر الواحد سیاسة فکل سیاسة تدبیر و لیس کل تدبیر سیاسة، والسیاسة أیضا فی الدقیق من امور المسوس علی ما ذکرنا قبل فلایوصف الله تعالی بها لذلک (ر.ک: عسکری، الفروق فی اللغة، ص۱۸۶).