اهداف حکومت اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۲:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اهداف حکومت اسلامی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

تشکیل حکومت در منطق اسلام، موضوعیت نداشته بلکه در سایه اهدافی خاص، ضرورت یافته و به خاطر تأمین غایاتی معین، تحقق می‌یابد. بر این اساس، حاکمیت بر مسلمانان، شأن و مقام، محسوب نشده و مطلوبیت آن در گرو تلاش در ایجاد اهدافی است که در روایات اسلامی مورد توصیه قرار گرفته است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، ضمن این که حکومت را، نه غایتی مطلوب، بلکه وسیله‌ای به جهت تحقق هدف‌های عالی دانسته، فصلی مجزا را به اهداف و غایات حکومت اسلامی اختصاص داده و در آن، به سیره ثابته اولیای الهی و به طور خاص، به عبارات امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه اشاره نموده است. بر اساس دیدگاه امام خمینی، در حالی که حکومت‌های کفر از حاکمیت، نفود سیاسی و جعل قوانین خاص، به جهت کامروایی خود سوء استفاده می‌کردند، هدف از حکومت اسلامی در لسان امیرالمؤمنین(ع) و احقاق حق، از بین بردن باطل برشمرده شده و بر این اساس، ائمه اطهار(ع) و فقیهان را در راستای برقراری احکام الهی، برقراری نظام عادلانه و خدمت به مردم، به تشکیل دولت موظف دانسته است. بلکه موضوع ولایت فقیه، مأموریت و انجام این وظایف است:

حکومت وسیله‌ای جهت تحقق اهداف عالی

حضرت امام در این رابطه می‌فرمایند: عهده‌دار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست؛ بلکه وسیله انجام وظیفه، اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین(ع) درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن‌عباس فرمود: این کفش چقدر می‌ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزش‌تر است؛ مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم[۱]. پس، نفس حاکم شدنْ و فرمانروایی وسیله‌ای بیش نیست. و برای مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدف‌های عالی نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه می‌فرماید: “اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را (یعنی فرماندهی و حکومت را) رها می‌کردم”. بدیهی است تصدی حکومت به دست آوردن یک وسیله است؛ نه این که یک مقام معنوی باشد؛ زیرا اگر مقام معنوی بود؛ کسی نمی‌توانست آن را غصب کند یا رها سازد. هر گاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا می‌کند؛ و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر می‌شود... حال آن‌که نخست‌وزیر شوروی یا انگلیس و رئیس جمهور آمریکا حکومت دارند، منتها کافرند. کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسی دارند؛ و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسی را وسیله کامروایی خود از طریق اجرای قوانین و سیاست‌های ضد انسانی می‌کنند. ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند[۲].

امام خمینی پس از ذکر وسیله بودن حکومت، برای دستیابی به غایات عالیه اسلام و ذکر برخی از این اهداف و غایات، در ادامه، عبارتی دیگر از نهج البلاغه را مد نظر قرار داده و بخشی دیگر از اهداف حکومت اسلامی را با عنایت به روایت و سیره حضرت علی(ع) تبیین نموده است. بر اساس این روایت، غرض از تشکیل حکومت دینی را نه تلاش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی و یا اندوختن اموال دنیا، بلکه به هدف اجرای اصول دین اسلام، اصلاح در امورات کشور، امنیت اجتماعی و به اجرا در آوردن حدود الهی و نجات مظلومین از دست ستمکاران، مطلوب، فرض نموده است. بر اساس این بخش از عبارات، خداوند از دانایان احکام و معارف الهی، عهد و میثاقی گرفته است که می‌بایست در مقابل بهره‌مندی و شکم‌بارگی دنیاداران و گرسنگی مضاعف ستمدیدگان، سکوت پیشه نکرده و به غایت رفع ظلم و حمایت از مستضعفین، عَلَم حکومت را به دوش بگیرند.[۳]

هدف‌های عالی حکومت

حضرت امام درباره این که چرا حاکم و فرمانده و عهده‌دار کار حکومت شده، تصریح می‌کند که برای هدف‌های عالی برای این که حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد این منصب را قبول کرده است. فرمایش امام این است: خدایا تو می‌دانی ما برای به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده‌ایم؛ بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که “خدای تبارک و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخوری و بهره‌مندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جان‌کاه ستمدیدگان سکوت ننمایند”[۴]. یا می‌فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ‏ شَيْ‏ءٍ مِنْ‏ فُضُولِ‏ الْحُطَامِ‏»؛ خدایا، تو خوب می‌دانی که آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، یا جستجوی چیزی از اموال ناچیز دنیا نبوده است.

و بلافاصله در باره این که پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش می‌کرده‌اند می‌فرماید: «وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»؛ بلکه برای این بود که اصول روشن دینت را باز گردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده‌ات ایمنی یابند؛ و قوانین (یا قانون جزای) تعطیل شده و بی‌اجرا مانده‌ات به اجرا درآید و بر قرار گردد[۵].[۶]

عدالت اجتماعی

از جمله اهداف و غایاتی که برای نظام سیاسی اسلام مورد عنایت واقع شده، اقامه عدالت اجتماعی و تأمین عدالت در همه اجزا و ارکان جامعه است. این قضیه از مختصات نظام سیاسی شیعه بوده و بنابر دیدگاه امام خمینی در وصیت‌نامه سیاسی، عبادی‌شان از بزرگ‌ترین واجبات و والاترین عبادات برشمرده شده است: حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی... از بزرگ‌ترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است[۷].

بلکه این امر از تمایزات نظام سیاسی اسلام با سایر نظام‌ها بوده و در قالب حکومت پیامبر اسلام(ص) نمودار شده است: پیغمبر اسلام(ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومت‌های جهان، لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی[۸]. تأمین عدالت در تمامی ارکان جامعه و تأسیس نظامی مبتنی بر عدالت را در حقیقت می‌بایست از مهم‌ترین وظایف پیامبران و فرستادگان الهی دانست. تأمین نظم و نظام امورات اجتماعی در قالب عدالت اجتماعی، امری است که تنها به‌واسطه انجام کامل قوانین اسلام و از طریق اجرای آن محقق خواهد شد. آنچه در این میان از اهمیت مضاعف بر خوردار است این است که این غایت، جز در سایه تشکیل حکومت حاصل نشده و حکومت می‌بایست از باب مقدمه تأمین این هدف تشکیل شود: در حقیقت، مهم‌ترین وظیفه انبیا(ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است... هدف بعثت‌ها، به طور کلی، این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند. و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان‌پذیر است[۹].

تأمین عدالت اجتماعی به عنوان غایت حکومت اسلامی، نه فقط برای مسلمانان، بلکه همه ساکنان کشور اسلامی را شامل شده و همه افرادی که تحت حکومت اسلامی زندگی می‌کنند، می‌بایست مشمول این قضیه بوده و از فواید آن بهره‌مند باشند. بالاترین جلوه عدالت اجتماعی در حکومت حضرت علی(ع) جلوه‌گر شده و نمونه‌ای از آن، در قالب حمایت از اقلیت کافر اهل ذمه، رفع ظلم از همه، تساوی همه افراد (اعم از فرد اول حکومت و افراد عادی) در مقابل قانون رخ نموده است. امام خمینی در توصیف این بخش از حکومت عادلانه علوی این گونه اظهار داشته است: ما عدالت اسلامی را می‌خواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمی‌شود حتی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر(ع) می‌فرماید برای ما چنانچه بمیریم ملامتی نیست، که لشکر مخالف آمده است و فلان زن یهودیه‌ای که معاهد بوده است خلخال را از پایش در آورده است[۱۰]. ما یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند[۱۱].[۱۲]

توسعه معنویات

با توجه به این که اسلام به هدف تأمین سعادت انسان‌ها به بشر عرضه شده و عمده‌ترین سعادت انسان‌ها در گرو عمل به معنویات و گرایش به مسائل الهی است، لذا حکومت اسلامی نیز از اساس به غایت تأمین سعادت انسان‌ها در بعد مادی و معنوی تشکیل شده و غایت بعثت پیامبران و رسولان الهی به عنوان اساسی‌ترین هدف حکومت ارزیابی شده و سایر هدف‌ها در رتبه بعد و به خاطر تأمین این سعادت، مورد تأکید و اهتمام واقع می‌شوند: تمام چیزهایی که انبیا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت اسلام است. در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت برای همین است، البته اقامه عدل است، لکن غایت نهایی معرفی خداست و عرفان اسلام[۱۳].

و با عنایت به این قضیه است که امام خمینی، مقوله حکومت را که در جهان معاصر، بلکه در طول تاریخ تنها به اداره ابعاد مادی مردم پرداخته و تدبیر شئون زندگی مادی را مورد اهتمام خود قرار داده است، به حوزه وسیع‌تری وارد کرده و غرض و غایت آن را به ساختن انسان‌ها در راه رسیدن به کمال و سعادت معرفی کرده است: طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدم‌سازی است[۱۴].[۱۵]

اجرای احکام شریعت

در حکومت اسلامی که تفاوت و تمایز آن، در عمل به آموزه‌های وحیانی و تعالیم اسلامی است، غرض از حکومت، عمل به این آموزه‌ها، بلکه تحقق آن در عرصه اجتماع و جامعه کلان بوده است. از این روی باید تحقق آموزه‌های اسلامی و شریعت را از محوری‌ترین اهداف حکومت دانسته و طبیعتاً مبارزه با حاکمان طاغوت نیز می‌بایست از باب مقدمه‌ای جهت نیل به تشکیل حکومت اسلامی مورد عنایت قرار بگیرد: ملت ایران و ما مقصدمان این نیست و نبود که فقط محمدرضا برود؛ رژیم سلطنتی از بین برود. دست اجانب کوتاه بشود؛ اینها همه مقدمه بود؛ مقصد اسلام است. ما می‌خواهیم که اسلام حکومت کند در این مملکت؛ احکام اسلام در این مملکت جریان پیدا بکند[۱۶].

تحقق اسلام و آموزه‌های آن در کشور اسلامی نیز در این میان می‌باید هدفی میان مدت ارزیابی شده، و به عنوان هدف نهایی می‌بایست عرضه دین حق به همه جهانیان و انتشار توحید در همه اقصا نقاط عالم باشد. و این امر روی تحقق به خود نخواهد گرفت، جز به این که حکومتی مبتنی بر اسلام و آموزه‌های قرآنی بر امور زندگی مردم حکم‌فرما بوده باشد: مع ذلک این نهضت چون یک نهضت الهی بود... مسأله اساسی ما این نبود که رژیم سلطنتی برود... مقصد اصلی این بود که توحید را در عالم منتشر کنند؛ دین حق را در عالم منتشر کنند... مقصد این بود که دین اسلام را منتشر کنند؛ و حکومت، حکومت قرآن باشد؛ حکومت اسلام باشد[۱۷].

علاوه بر موارد فوق الذکر، اهداف دیگری نیز برای حکومت اسلامی وجود دارد که یا به همین امور برگشته و یا از اهداف نزدیک و نه اهداف غایی محسوب می‌شود. که از آن جمله می‌توان به دفاع در مقابل تجاوز به نوامیس مسلمانان و کشور اسلامی و رفع اختلافات اشاره کرد، که در منطق امام خمینی هم به عنوان یکی از اهداف نزدیک تشکیل حکومت و نهادهای اجرایی برشمرده شده است: عقل هم به ما حکم می‌کند که تشکیلات لازم است، تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانیم جلو‌گیری کنیم، اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند، دفاع کنیم. شرع مقدس هم دستور داده که باید همیشه در برابر اشخاصی که می‌خواهند به شما تجاوز کنند برای دفاع آماده باشید. برای جلوگیری از تعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرایی لازم است[۱۸][۱۹]


جستارهای وابسته

منابع

  1. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  2. ولایت فقیه، ص۵۴ – ۵۵.
  3. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۳.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  5. ولایت فقیه، ص۵۵ - ۵۶.
  6. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۵.
  7. صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۰۷.
  8. صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۰۶.
  9. ولایت فقیه، ص۷۰.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  11. صحیفه امام، ج۹، ص۴۲۴ - ۴۲۵.
  12. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۶.
  13. صحیفه امام، ج۲۰، ص۲۹۸.
  14. صحیفه امام، ج۲، ص۳۹۵.
  15. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۸.
  16. صحیفه امام، ج۸، ص۴۱.
  17. صحیفه امام، ج۸، ص۴۰ – ۴۱.
  18. ولایت فقیه، ص۵۰.
  19. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۸.