ابودرداء انصاری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابودرداء انصاری است. "ابودرداء انصاری" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس‌ بن ‌عایشه از طایفه بنی عامر بن عدی[۱]، معروف به ابودرداء، از آخرین اسلام آورندگان قبیله خزرج و از فقهای نسل نخست مدینه است[۲]. در ضبط نام و نسب او اختلاف است. نامش را عامر و عویمر، و نام پدرش را نیز عامر، قیس، ثعلبه، مالک، عبدالله و زید گفته‌اند[۳]. برخی نام او را عامر، و عویمر را لقب او دانسته‌اند[۴]. نام مادر ابودرداء، محبه، دختر واقد بن عمرو، از ساکنان شام بود[۵]. ابودرداء چهار فرزند به نام‌های درداء، بلال، یزید و شیبه داشت. کنیه وی برگرفته از فرزند نخست است [۶]. او پیش از اسلام بت می‌پرستید و به تجارت اشتغال داشت [۷]. از او نقل شده: پیش از مبعوث شدن رسول خدا(ص) در مدینه بازرگان بودم. پس از بعثت آن حضرت، بازرگانی را رها کردم و به عبادت مشغول شدم [۸].

درباره چگونگی اسلام آوردن ابودرداء گفته شده، عبدالله بن رواحه که پیش و پس از اسلام برادر خوانده او بود، منتظر ماند وقتی ابودرداء از خانه‌اش بیرون رفت، داخل خانه شد و بت او را شکست. عبدالله هنگام شکستن بت او چنین خواند: "از نام‌های شیطان‌ها بیزاری بجوی که هر چه با خداوند خوانده شود یاوه است"[۹]. وقتی ابودرداء به خانه برگشت، همسرش او را از کار عبدالله بن رواحه آگاه کرد. ابودرداء با خود اندیشید اگر این بت خیر و خاصیتی داشت، می‌توانست از خود دفاع کند. بعد از این، همراه عبدالله بن رواحه خدمت رسول خدا(ص) شرفیاب شد و اسلام آورد[۱۰].

پیداست در مقایسه با دیگر انصار، با تأخیری قابل توجه اسلام آورده است. برخی تاریخ اسلام آوردن او را روز بدر گفته‌اند[۱۱]. او در بسیاری از جنگ‌های پیامبر شرکت کرد[۱۲]. واقدی گفته است برخی سیره‌نویسان گفته‌اند: او در جنگ احد شرکت داشت و هنگامی که دیگران گریختند، مقاومت کرد. وقتی رسول خدا(ص) پایداری ابودرداء و گریز مردم را نگریست، فرمود: "چه نیکو سوار سبک خیزی است". واقدی با اینکه شرکت وی را در احد مسلم گرفته، گفته است: برخی در شرکت او در احد تردید کرده‌اند[۱۳]. گفته شده رسول خدا(ص) میان ابودرداء و سلمان پیمان برادری بست[۱۴]. حلبی[۱۵]، اسلام سلمان را بعد از احد دانسته و گفته است: پیمان برادری سلمان و ابودرداء بعد از احد است. برخی در پیمان برادری سلمان و ابودرداء تردید کرده بلاذری[۱۶] ابتدا پیمان برادری سلمان و ابودرداء را با عبارت "قوم يقولون"؛ نقل کرده، سپس گفته است: علما منکر عقد برادری میان مسلمانان بعد از بدر شده‌اند و سلمان بین احد و خندق مسلمان شده است[۱۷]. جعفر مرتضی[۱۸] ضمن رد ادعای بلاذری در زمان اسلام سلمان، اسلام او را پیش از بدر دانسته و درباره پیمان برادری وی گفته است: رسول خدا(ص) در ایجاد پیمان برادری میان اشخاص، هم فکری و شخصیت آنها را در نظر می‌گرفت و هم‌فکری سلمان با ابوذر، بیش از هم فکری او با ابودرداء بود. بنابراین، پیمان برادری سلمان و ابوذر درست‌تر است. وی در اثبات عدم هم فکری سلمان و ابودرداء گفته است: ابودرداء از یاران حاکمان مسلط بود و معاویه نیز او را مدح می‌کرد. در برخی روایات نیز تصریح شده است که رسول خدا(ص) میان سلمان و ابوذر پیمان برادری بست، نه سلمان و ابودرداء[۱۹] در کلمات سلمان خطاب به ابودرداء عبارت "يا أخي"؛ آمده است[۲۰]. ممکن است همین، موجب توهم عقد برادری میان سلمان و ابودرداء شده باشد. ابودرداء جزو شش نفر صحابی انصاری است که زمان حیات پیامبر(ص) قرآن را جمع کردند[۲۱].

او در زمان پیامبر اکرم(ص) به زهد و حتی افراط در آن شهرت داشت و پیوسته به نماز و عبادت مشغول بود، به طوری که مدتی را به عزلت گذراند. از مادر او درباره حالات فرزندش پرسیدند گفت: تفکر و عبرت آموختن، از مهم‌ترین کارهای او بود[۲۲] در مدت عزلت ابودرداء، روزی سلمان وارد خانه او شد و حالش را از همسرش پرسید، گفت: ابودرداء ما را ترک کرده و از دنیا کناره گرفته است. سلمان او را به زندگی‌اش برگرداند و راه اعتدال را به او آموخت [۲۳]. همچنین گفته شده ابودرداء با شخصی درگیر شد و به او گفت: "يابن فلانه". در جاهلیت نیز با انتساب این شخص به مادرش بر او طعن می‌زدند. رسول خدا(ص) از این سخن ابودرداء بر آشفت و فرمود: "يا أبا الدرداء إن فيك الجاهلية"؛ ابودرداء پرسید: یا رسول الله، جاهلیت کفر یا جاهلیت اسلام؟ حضرت فرمود: جاهلیت کفر[۲۴]. برخی گفته‌اند: آیه ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا [۲۵]. درباره ابودرداء نازل شد که در سریه‌ای برای قضای حاجت به دره‌ای رفت. آنجا کسی از آن قوم را با گوسفندانش دید. پس بر او حمله کرد و وی را کشت. اما بعد معلوم شد وی شهادتین را گفته بوده و این آیت در این باب نازل شد[۲۶].

او در فتوح شام، فرمانده یکی از قرارگاه‌ها بود[۲۷] و در فتح مصر[۲۸] و قبرس نیز شرکت داشت[۲۹]. پس از فتح قبرس، از طرف عمر به شام رفت و در زمان امیری معاویه بر شام، برای نخستین بار قاضی دمشق شد[۳۰] و تا هنگام مرگ خویش در شام سکونت داشت[۳۱]. او شام را سرزمین مقدس می‌دانست و از آنجا برای سلمان نامه می‌نوشت و او را به شام دعوت می‌کرد[۳۲]. ابودرداء در شام مورد تکریم معاویه و فرزندش یزید بود و یزید به او می‌گفت: ابودرداء از علما و فقهایی است که از مریضی‌ها شفا می‌دهد[۳۳]. وقتی عمر او را به قضاوت شام گماشت به او گفت: وقتی خلیفه نیست، قاضی جانشین خلیفه است[۳۴]. بعد از تصدی پست قضا، مردم به او شادباش گفتند. ابودرداء گفت: شما شادباش می‌گویید، در حالی که من بر سر پرتگاهی قرار گرفته‌ام که گودی آن بیش از اینجا تا عدن است. اگر مردم بدانند قضاوت چیست، از کراهت آن را نخواهند پذیرفت. زمان تصدی قضاوت شام، به دلیل انجام معامله ریوی و آب آشامیدن معاویه در ظرف طلا، بر او اعتراض کرد و گفت: رسول خدا(ص) از این‌گونه معامله جلوگیری می‌کرد. معاویه گفت:"ما أرى به بأس"؛ ابودرداء گفت: کیست که برای من پوزشی از معاویه بیاورد؟ من دستور پیامبر خدا را به او می‌گویم، او برداشت خود را به من باز می‌گرداند. سپس قسم یاد کرد در هیچ سرزمینی در کنار معاویه نماند و از شام بیرون شد. خلیفه دوم از معاویه خواست دوباره چنین اعمالی را مرتکب نشود و ابودرداء به شام برگشت[۳۵].

بعد از عمر و در خلافت عثمان، معاویه او را به منصب قضا گماشت[۳۶]. وی زمانی که در شام بود، بر معاویه که در سخنرانی خود، حضرت علی(ع) را تنقیص می‌کرد، اعتراض کرد[۳۷]. در علت رفتن ابودرداء به شام نظرات دیگری نیز وجود دارد. برخی گفته‌اند: عمر بن خطاب، ابودرداء را مانند عبدالله بن مسعود و ابوذر، به دلیل نقل حدیث رسول خدا(ص)، از مدینه بیرون و به شام تبعید کرد[۳۸]. برخی دیگر نیز گفته‌اند: معاویه از عمر قاری قرآن خواست، او ابودرداء را به شام فرستاد[۳۹]. البته این دو نظر، مانعة الجمع نیستند.

احمد بن حنبل[۴۰] آورده است که چون ابودرداء از ابوذر یاد می‌کرد می‌گفت: رسول خدا(ص) هنگامی او را امین شمرد، که کسی را امین نشمرد و وقتی با او راز گفت که با کسی راز نگفت. همو وقتی خبر تبعید ابوذر را شنید گفت: بارالها! اگر ایشان ابوذر را تبعید کردند، من او را تکذیب نمی‌کنم و اگر ایشان به او تهمت زدند، من به او تهمت نمی‌زنم. سوگند به خدا اگر ابوذر دست راست مرا قطع کند، او را دشمن نمی‌دارم، به ویژه که رسول خدا(ص) درباره او فرمود: آسمان سایه نیفکند و توده خاکی در برنگرفت کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد[۴۱]. ابودرداء قبل از درگذشت خود بیمار شد. از او پرسیدند: چه دردی داری و از چه چیزی نالانی؟ گفت: از گناهانم. پرسیدند: چه میل داری؟ گفت: در اشتیاق بهشتم. گفتند: آیا طبیبی خبر نمی‌کنی؟ گفت: طبیب، مرا به این روز انداخته است[۴۲].

محمد بن کعب قرظی گفته است: وقتی ابودرداء در آستانه مرگ قرار گرفت، حبیب بن مسلمه نزد او آمد و پرسید: ای أبو درداء! خودت را چگونه می‌یابی؟ ابودرداء گفت: احساس سنگینی می‌کنم، حبیب گفت: این نشانه مرگ است و ابودرداء او را تصدیق کرد[۴۳]. ابودردا می‌گفت: فقر را برای اظهار فروتنی به خدای خویش، مرگ را برای اشتیاق دیدار او و بیماری را برای بخشش گناهانم دوست دارم[۴۴].

سال درگذشت ابودرداء را سال ۳۱[۴۵]، ۳۳ و ۳۴ هجری گفته‌اند[۴۶]. برخی درگذشت او را سال ۳۷ هجری و بعد از صفین دانسته‌اند. ابن قتیبه[۴۷] گفته است: ابودرداء و ابوهریره در آستانه پیکار صفین از حمص به صفین نزد معاویه رفته و به او گفتند: بر سر چه با علی می‌جنگی؟ در حالی که در ایمان و فضیلت بر تو برتری دارد و برای تصدی خلافت شایسته‌تر از توست. معاویه گفت: با او به این دلیل می‌جنگم که قاتلان عثمان را تحویل دهد. سپس آن دو برای رساندن پیام معاویه مبنی بر بازگرداندن قاتلان عثمان خدمت امام علی(ع) آمدند. امام علی(ع) از آن دو پرسید: آیا آنها را می‌شناسید؟ گفتند: بلی. فرمود: بگیریدشان! آنها پیش محمد بن ابی بکر، عمار بن یاسر و مالک اشتر رفتند و گفتند شما از قاتلان عثمان هستید، دستور داریم شما را دستگیر کنیم. در این هنگام بیش از ده هزار نفر، و به قول دینوری [۴۸]، بیست هزار مرد جنگجو از لشکر حضرت بلند شدند و همگی خود را از کشندگان عثمان معرفی کردند. ابودرداء و ابوهریره در حمص به منزل خویش برگشتند. منقری[۴۹] نیز گفته است: ابودرداء پس از اعتراض بر معاویه، همراه ابوامامه باهلی از جنگ کناره گرفت. نقل ابن قتیبه و دینوری، درگذشت او را به سال ۳۷ و بعد از صفین تقویت می‌کند.

بعد از درگذشت ابودرداء، فرزند و نوادگان او در شام باقی ماندند[۵۰]. مقبره او در باب الصغیر دمشق است[۵۱]. ابودرداء احادیث بسیاری از رسول خدا(ص) نقل کرده است. او گفته است: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: عابدترین مردم علی بن ابی طالب(ع) است[۵۲]. همچنین نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمود: "همانا خداوند قومی را از گناه پاک گردانید و علی بن ابی طالب از آنان است"[۵۳]. همچنین خبر مشهوډ بیهوش شدن امام علی(ع) در حال نماز، از او نقل شده است[۵۴]. ابودرداء، بزرگ قاریان دمشق بود. مردم بعد از نماز جمعه جمع می‌شدند و ابودرداء آنان را ده نفر ده نفر قرار می‌داد و برای هر ده نفر، فردی را مشخص می‌کرد تا قرآن را به آنان تلقین کند و آنان بعد از فراگیری، قرآن را به ابودرداء عرضه می‌کردند[۵۵]. او تشکیل حلقه‌های قرائت را در شام سنت کرد[۵۶].[۵۷]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، ج۲، ص۶۳.
  2. ابن عبد البر، ج۴، ص۲۱۱.
  3. ابن هشام، ج۲، ص۱۵۲؛ ابن عبدالبر، ج۳، ص۲۸۹؛ مزی، ج۱۴، ص۴۶۵؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۳۳۵.
  4. ابن عبد البر، ج۴، ص۲۱۱.
  5. خلیفة بن خیاط، ص۱۶۵.
  6. ابن جوزی، تلقیح، ۱۴۳
  7. ابن قتیبه، معارف، ۲۶۸.
  8. ابن سعد، ۲۷۵ / ۷؛ ابن حجر، ۶۲۲ / ۴.
  9. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ مجلسی، ج۱۸، ص۱۱۱.
  10. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵.
  11. ابن حجر، ج۴، ص۶۶۲.
  12. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۲.
  13. واقدی، ج۱، ص۲۵۳؛ ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ طبرانی، ج۳، ص۱۰۱؛ ابن حجر، ج۴، ص۶۲۲.
  14. ابن هشام، ج۲، ص۱۵۲؛ ابن سعد، ج۴، ص۶۳؛ ابن ابی الدنیا، ص۸۳.
  15. حلبی، ج۲، ص۹۱.
  16. بلاذری، ج۱، ص۳۱۹.
  17. بلاذری، ج۱، ص۳۱۹.
  18. جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۴۳.
  19. کلینی، ج۱، ص۳۳۱.
  20. خطیب بغدادی، ص۱۰۳؛ عجلونی، ج۲، ص۲۰۶؛ مزی، ج۱۱، ص۲۵۳؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۳۰؛ صفدی، ج۱۵، ص۳۰۹.
  21. ابن سعد، ج۲، ص۲۷۱.
  22. ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۲۰۸.
  23. ص۳۴۵؛ ابن سعد، ج۴، ص۶۳؛ ابن حزم، ج۶، ص۲۶۹.
  24. طبری، جامع، ج۷، ص۲۲.
  25. «هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن برده‌ای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن برده‌ای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش و آزاد کردن برده‌ای مؤمن (لازم است) و آن کس که (برده‌ای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبه‌ای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.
  26. طبری، جامع، ج۷، ص۲۲؛ سیوطی، الدر، ج۲، ص۱۹۳.
  27. فسوی، ج۳، ص۳۱۳.
  28. سیوطی، حسن المحاضره، ص۲۰۱.
  29. طبری، تاریخ، ج۴، ص۲۵۸.
  30. ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۵.
  31. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵.
  32. مالک، ج۲، ص۷۶۹.
  33. ذهبی، تذکرها، ج۱، ص۲۶.
  34. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۲ ابن حجر، ج۴، ص۶۲۲.
  35. مالک، ج۲، ص۶۳۴؛ ثقفی، ج۲، ص۴۹۸؛ بیهقی، ج۵، ص۲۸۰؛ نسائی، ج۱، ص۲۷۹.
  36. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۱؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۲۱؛ ضبی، ص۸۵.
  37. بلاذری، ج۵، ص۱۲۴.
  38. ابن سعد، ج۲، ص۲۵۶؛ بلاذری، ج۱۰، ص۲۹۷.
  39. ذهبی، سیر، ج۲، ص۲۴۸.
  40. احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۹۷.
  41. هیثمی، ج۹، ص۳۳۰؛ ابن عساکر، ج۶۸، ص۱۱۴.
  42. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶.
  43. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶.
  44. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵.
  45. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۷.
  46. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۴.
  47. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۲۸.
  48. دینوری، ص۱۷۰.
  49. منقری، ص۱۹۰.
  50. ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶.
  51. ابن حبان، ص۸۴.
  52. ابن شهر آشوب، ج۱، ص۳۸۹.
  53. « إن الله تبارک و تعالی طهر قومة من الذنوب... إن علی بن ابی طالب اولهم»؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۰.
  54. صدوق، ص۱۳۸؛ فتال نیشابوری، ص۱۱۲.
  55. ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۵۴.
  56. ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۵۹.
  57. محمدی، رمضان، مقاله «ابودرداء انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۷۶-۲۷۸.