اخبار غیبی از شهادت حضرت فاطمه
خبر دادن خدا از شهادت حضرت فاطمه(س)
۱. «محمدبن قولویه» به سند خود از امام صادق(ع) روایت کرده است که: در معراج به پیامبر اکرم(ص) گفته شد: خداوند تبارک و تعالی تو را در سه هنگام، میآزماید تا شکیباییات را امتحان کند. پیامبر اکرم(ص) عرض کرد «پروردگارا! در برابر فرمانت، تسلیم هستم و بیمدد تو بر شکیبایی ناتوانم، آن سه چیز کدامند»؟ گفته شد: نخستین هنگامه: گرسنگی تو و خانوادهات است که به دلیل ایثارتان بر نیازمندان است.
حضرت پاسخ داد «پروردگارا! پذیرفتم و راضی و تسلیم هستم و از تو، توفیق و شکیبایی میطلبم». گفته شد: اما دومین مورد: تکذیب رسالتت و ترس شدید است، همچنین تلاش کردن در جنگ با کافران با هزینه کردن جان و مالت در این راه و شکیبایی بر مصیبتهایی که از آنها و منافقان به تو میرسد و تحمل درد و رنج در جنگ و زخمی شدن تو است.
حضرت ابراز کرد «پروردگارا! پذیرفتم و راضی و تسلیم میباشم و از تو، توفیق و شکیبایی میخواهم». گفته شد: اما آخرین آزمایش: پس از تو، خاندانت کشته خواهند شد و برادرت علی(ع)، از سوی امتت، مورد اهانت و دشنام، اذیت و آزار، توبیخ و شماتت و بالاخره انکار و ستم قرار خواهد گرفت و انجامش شهادت است.
حضرت عرض کرد: «پروردگارا! همه را پذیرفتم و راضیام و تنها از تو، خواستار توفیق و شکیبایی هستم». به دخترت فاطمه(س) ستم روا میدارند. او را از حقش محروم میکنند، آنچه را تو، به او دادی با ستم میستانند. در حال بارداری، او را کتک میزنند. با زور وارد خانهاش میشوند، حرمت حریمش را میشکنند. آنگاه او را به خفت و خواری میکشند در حالی که توان هیچ گونه دفاعی از خود ندارد. سپس آن بانوی بزرگوار، فرزند باردارش را به علت کتک و آزار دشمنان، سقط میکند و به همین سبب به شهادت میرسد. حضرت گفت «ما از آن خداییم و به سوی از باز میگردیم»[۱] پروردگارا! پذیرفتم و تسلیم هستم و از تو، توفیق و شکیبایی را خواهانم»[۲].[۳]
خبر دادن پیامبر خاتم از شهادت حضرت فاطمه(س)
۱. «صدوق» به سند خود از «ابن عباس روایت کرده است که: روزی رسول خدا(ص) نشسته بود که حسن(ع) سوی او آمد. همین که پیامبر اکرم(ص) او را دید، گریست و فرمود: «پسرم! کجا میروی؟» پیامبر اکرم(ص) او را همچنان، میخواند و پیش میکشید تا اینکه او را بر زانوی راستش نشاند. سپس حسین(ع) سمت ایشان آمد.
پیامبر اکرم(ص) با مشاهده او نیز گریست و فرمود: «پسرم! کجا میروی؟» و او را پیش خود خواند و روی زانوی چپش نشاند. سپس فاطمه(س) به طرف او آمد و حضرت با دیدن فاطمه(س) به گریه درآمد و فرمود: «دخترم! بیا» و او را جلوی خود نشاند. بعد از آن، امیرمؤمنان(ع) آمد و تا چشم حضرت به علی(ع) افتاد، گریه کرد و گفت: «برادرم! پیش بیا». حضرت، او را نیز در سمت راست خود نشاند.
یاران پیامبر اکرم(ص) گفتند: «ای رسول خدا(ص)! چرا هنگام دیدن هر یک از ایشان گریستی؟ آیا میان آنها، کسی نبود که با دیدنش شاد شوی؟» حضرت فرمود: سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته و از همه آفریدهها مرا برگزیده است! من و ایشان، گرامیترین بندگان در نزد خدای عزیز و بزرگ هستیم و در روی زمین، برای من کسی دوست داشتنی از اینان نیست؛ زیرا: علی بن ابی طالب(ع)! برادر، همراز، جانشین، پرچمدار من در دنیا و آخرت و صاحب حوض و شفاعتم است؛ او سرپرست هر مسلمان، امام هر مؤمن و پیشوای هر پرهیزگار است؛ او، وصی و جانشینم در خانواده و امتم است، چه در زندگی و بعد از رحلتم.
دوستدار او، دوستدار من و دشمن او، دشمن من است. هنگامی که او را دیدم، گریستم؛ زیرا به یاد خیانت امتم در حق او افتادم که بعد از من، او را از جایگاهش، پایین میکشند و خلافتش را غصب میکنند؛ اما سرانجام رهبری امت به دست او میافتد تا اینکه در ماه برترینها، ماه رمضان - که در آن خداوند قرآن را برای هدایت مردم نازل کرد- ضربهای بر فرق همایونش میزنند که محاسنش از خون، رنگین میگردد.
اما دخترم فاطمه(س) او سرور زنان جهان از اولیان و آخریان آنهاست. پاره تن من، نور دیدگانم و میوه دل و جانم است. او، فرشتهای در کالبد انسانی است. هرگاه در محراب عبادت، برابر خدایش میایستد، نورش بر فرشتگان آسمان پرتو افشانی میکند، همانگونه که نور ستارگان، برای زمینیان میتابد. آنگاه خداوند به فرشتگان میفرماید: «ای فرشتگان من! به بندهام فاطمه(س)، سرور بندگانم، بنگرید که در برابرم زانوانش از ترس، میلرزد. او با جان و دل به پرستش من، روی آورده است، شما را گواه میگیرم که پیروان او را از آتش دوزخ، ایمن ساختم».
هنگامی که او را دیدم به یاد رفتار امت با او بعد از خودم افتادم، گویا میبینم: فردی پست و زبون به خانهاش در میآید و حرمتش شکسته میشود و حقش را به ستم میگیرد و او را از ارث، باز میدارد و پهلویش را میشکند و طفل در شکمش را ساقط میکند در آن حالی فریاد میزند: «یا محمدا!» و پدرش را به یاری میطلبد، ولی کسی پاسخ او را نمیدهد. او پس از من، همچنان اندوهگین، رنجور و گریان است؛ زیرا گاهی به یاد میآورد، وحی از خانهاش قطع شده است، بار دیگر دوری و فراق مرا به خاطر میآورد. هنگام شب شنیده نشدن صدای نماز و قرآنم، او را اندیشناک میسازد. بعد از آنکه در زمان پدرش عزیز بود، خود را خوار و خفیف مییابد. در این هنگام، خدای تبارک و تعالی، او را همدم فرشتگان میسازد و آنها، همانگونه که با «مریم» دختر «عمران» به گفتوگو مینشستند با او، صحبت میکنند و به او میگویند: «ای فاطمه(س)! خدا تو را برگزید و پاک گردانید و بر زنان جهان، برتری بخشید»[۴]. ای فاطمه(س)! برای پروردگارت، نیایش کن و برای او، نماز گزار و سجدهاش را به جای آور و با رکوع کنندگان، رکوع کن»[۵].
سپس از آن همه ستمها و صدمههایی که به او رسیده است رنج و بیماری او، آغاز میشود و خدای متعال، «مریم» دختر «عمران» را میفرستد تا از وی، پرستاری کند و در زمان بیماری، انیس و همنشین او باشد. در این هنگام فاطمه(س) میگوید: «خدایا! از زندگی خسته و رنجور شدهام و از اهل دنیا بیزارم. مرا به پدرم ملحق کن».
خدای متعال او را به من میرساند و وی نخستین فرد از خاندانم است که به من، ملحق میشود، در حالی که اندوهگین است، گرفتار درد و غم، بلا و مصیبت میباشد که حقش را به ستم از او ستانده و شهیدش کردهاند. هنگام رسیدنش به نزد من خواهم گفت: «خدایا! هر که به او ستم روا کرده است، نفرین و از رحمتت دورش کن؛ هر که حقش را به زور ستانده است به عقوبتش رسان؛ هر که او را خوار گردانیده، خوارش گردان: آنکه تازیانه به پهلویش زده و فرزندش را سقط کرده است جایگاهش را در آتش دوزخ، جاودان قرار ده»؛ فرشتگان نیز آمین میگویند.»..[۶].
۲. «صدوق» همچنین به سند خود از امام صادق(ع) از پدرش از «جابر بن عبدالله انصاری» نقل کرده است که: از رسول خدا(ص) سه روز پیش از رحلتش شنیدم که به علی بن ابی طالب(ع) فرمود: ای پدر دو ریحانهام - حسن و حسین - درود خدا بر تو باد! به تو دو ریحانهام را سفارش میکنم که در این دنیا مواظب آنها باشی و بدان: به زودی، دو ستون استوار تو، فرو میریزد. و خداوند خلیفه من بر شماست. زمانی که پیامبر اکرم(ص) رحلت کردند، علی(ع) فرمود: «این یکی از آن دو ستونی بود که رسول خدا(ص) دربارهاش فرموده بود». و چون، فاطمه(س) از دنیا رفت گفت: «این نیز رکن دوم است که رسول خدا(ص)، خبر داده بودند»[۷].
۳. «شیخ طوسی» در حدیثی آورده است: ... پیامبر اکرم(ص) به فاطمه(س) فرمود: دخترم! گریه نکن! فاطمه(س) گفت «ای رسول خدا(ص)! برای آنچه بعد از تو با ما میکنند، نمیگریم؛ بلکه بر فراق تو، میگریم» حضرت فرمود: ای دختر محمد(ص)! تو را مژده باد. به زودی به من میپیوندی و نخستین کسی از خاندانم هستی که به من ملحق میشود[۸].
۴. «اربلی» از «ابن عباس» روایت کرده که: فاطمه(س) در آخرین لحظههای عمر پیامبر اکرم(ص) به ایشان عرض کرد: ای پدر! پس از تو نمیتوانم لحظهای در این دنیا زندگی کنم و بدون تو، صبر نمایم در کجا با هم دیدار خواهیم کرد؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود «تو، نخستین کسی از خاندانم هستی که به من، ملحق میشود؛ محل ملاقات ما روی پل جهنم است».
فاطمه گفت: پدر جان! مگر خداوند، آتش را بر جسم و جان تو، حرام نکرده است؟ حضرت فرمود «آری؛ ولی آنجا ایستادهام تا امتم از آن، بگذرند».
پرسید: اگر تو را در آنجا ندیدم؟ فرمود «مرا در پل هفتم از پلهای دوزخ، خواهی دید؛ جایی که ستمکار از ستمدیده، درخواست بخشش میکند».
پرسید: اگر شما را در آنجا ندیدم؟ فرمود «مرا در مقام شفاعت، خواهی یافت که در آنجا از امتم، شفاعت خواهم کرد».
پرسید: اگر آنجا نیافتم؟ فرمود «کنار میزان - سنجش اعمال - میبینی، در آنجا از خدا، رهایی امتم را از آتش دوزخ میخواهم.
پرسید: اگر آنجا نیز نیافتم؟ فرمود: مرا کنار حوض «کوثر» مییابی؛ حوضی که عرض آن به اندازه میان «ایله» - سرزمینی در حجاز - و صنعا - سرزمینی در یمن - میباشد و بر لب آن، هزار بنده که آنها سفید جامه و سیاه چشماند با هزار جام زرین که مانند مرواریدهای به رشته درآمده است، میباشند. هرکس از آن حوض، جامی بیاشامد، هرگز تشنه نخواهد شد. آن حضرت همچنان با فاطمه(س) سخن میگفت تا اینکه روح از بدنش، پرواز کرد. درود خدا بر او و خاندانش باد[۹].
۵. «صدوق» به سند خود از «سلیم بن قیس هلالی» روایت کرده است که: از «سلمان فارسی» - خدایش از او خشنود باشد - شنیدم که میگفت: در بیماری پیامبر اکرم(ص) که به رحلتش انجامید، بر بالینش نشسته بودم. فاطمه(س) وارد شد و چون ناتوانی پدر را دید، گریست به طوری که اشک بر گونههایش روان شد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای فاطمه جان! چه چیز تو را به گریه، واداشت؟ گفت «ای رسول خدا! بر رنج و تباهی خود و فرزندانم پس از تو میگریم». با شنیدن سخن فاطمه(س) چشمان حضرت، پر از اشک شد و فرمود: ای فاطمه! میدانی که خدای متعال، سرای جاویدان را برای خاندانم برگزید و مرگ را برای همه آفریدههایش حتمی قرار داده است. خداوند به زمین نگریست و مرا از میان آفریدههایش، برگزید و پیامبر خود، قرار داد، دوباره به زمین نگریست و همسرت را از میان آنها برگزید و به من وحی کرد تا تو را به عقد او درآورم و او را ولی و وزیر خود، قرار دهم و جانشینم در میان امتم باشد؛ بنابراین پدرت بهترین پیامبران خدا و فرستادگانش میباشد و شوهرت، بهترین اوصیاست. از میان خاندانم، تو اول کسی هستی که به من، میپیوندی؛ سپس خدای متعال، برای بار سوم به زمین نگریست که تو و دو فرزندت - حسن و حسین(ع) - را برگزید. تو، سرور زنان بهشت و پسرانت، حسن و حسین(ع)، سالار جوانان بهشت هستند[۱۰].
۶. «طبرانی» به سند خود از «عایشه» نقل کرده است که گفت: رسول خدا(ص) در بیماری وفاتش به فاطمه(س) فرمود: «دخترم! زیر بازوانم را بگیر و مرا بنشان!» فاطمه(س) پیش رفت و حضرت را نشاند. مدتی باهم زمزمه کردند، پس از آن از پیامبر اکرم(ص) جدا شد در حالی که میگریست. عایشه نیز حاضر بود، پس از مدتی پیامبر اکرم(ص) دوباره فرمود: «دخترم! پیش آی، زیر بغلم را بگیر و مرا بنشان».
فاطمه(س) پیش رفت و حضرت را نشاند. پیامبر اکرم(ص) ساعتی با او، زمزمه کرد. آنگاه فاطمه(س) برخاست در حالی که میخندید. عایشه گفت: از فاطمه(س) پرسیدم: ای دختر رسول خدا(ص)! پدرت در گوش تو چه میگفت؟ فرمود «با من رازی را زمزمه کرد و گمان مبر که در زمان حیات او، رازش را فاش میکنم؟!» این مسئله بر عایشه سخت، گران آمد که بین آن دو، رازی باشد و او نداند. زمانی که پیامبر اکرم(ص) رحلت کرد، عایشه از حضرت فاطمه(س) پرسید: دخترم! مرا از آن راز باخبر نمیکنی؟ فرمود: آری، اکنون میگویم. بار اول، پدرم به من خبر داد که: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر او نازل میکرد، ولی امسال دو بار چنین کرده است.
و همچنین گفت: «جبرئیل به او خبر داد، هر پیامبری، نصف عمر پیامبر پیش از خود، زندگی میکند و عیسی بن مریم، ۱۲۰ سال زیسته است. به گمانم، من در ۶۰ سالگی از دنیا بروم». این سخن، مرا گریاند. سپس فرمود: «دختر جان! در میان زنان مسلمان، زنی پر مصیبتتر از تو نیست، پس کم شکیباتر از آنها مباش!» دگر بار به من گفت که من، نخستین کسی از خاندانش هستم که به او، ملحق خواهم شد و فرمود: «تو سرور زنان اهل بهشتی، مگر «مریم عذرا» دختر «عمران»، به سبب ویژگیای که دارد». از این سخن، شادمان شدم و خندیدم[۱۱].
۷. «طبرانی» باز به سند خود از «ابن عباس» روایت کرده: هنگامی که آیه «هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرا رسد»[۱۲] نازل شد؛ پیامبر اکرم(ص)، فاطمه(س) را فراخواند و فرمود: «این، خبر رحلت من است». فاطمه(س) از این سخن گریست. آن حضرت فرمود: «گریه مکن که از خاندانم، نخستین کسی هستی که به من میپیوندی». فاطمه(س) شاد شد و خندید. یکی از زنان پیامبر اکرم(ص) هنگامی که حالت فاطمه(س) را دید، از او پرسید: دیدم گریستی و خندیدی؟ حضرت پاسخ داد «پدرم خبر وفاتش را داد، گریستم، سپس فرمود: گریه مکن، از خاندانم تو اولین کسی هستی که به من، ملحق خواهی شد؛ از این رو، خندیدم»[۱۳].
۸. «ابن اثیر جزری» از «عایشه» نقل کرده است که: پیامبر اکرم(ص) در روز وفاتش که دوشنبه بود در خود، احساس سبکی و بهبودی کرد. مردم از اطرافش رفتند و زنان پیامبر اکرم(ص) در کنارش آمدند، هیچ زنی بیرون نبود، بلکه حضور داشتند. فاطمه(س) پیش آمد- به خدا سوگند! همانند پیامبر اکرم(ص) گام بر میداشت و چیزی از راه رفتن پیامبر، کم نداشت - پیامبر اکرم(ص) با دیدن فاطمه(س) شادمان و چهرهاش روشن شد. پیامبر اکرم(ص) به فاطمه(س) رازی گفت که او گریست، دوباره، رازی گفت که فاطمه(س) خندید.
گفتم: «هیچ روزی را اینگونه ندیدهام که شادی و غم، این قدر به یکدیگر نزدیک باشند». پس از فاطمه(س) درباره آنچه پیامبر اکرم(ص) با او در میان نهاده بود، پرسیدم، فرمود: «هرگز اسرار پیامبر اکرم(ص) را فاش نخواهم کرد». وقتی پیامبر اکرم(ص) رحلت کرد، پرسیدم و گفتم: به آن حقی که بر تو دارم! از آنچه پیامبر اکرم(ص) با تو در میان گذاشته است، آگاهم ساز. او پاسخ داد: پیامبر اکرم(ص) در گوش من نجوا کرد که: هر سال، یک بار قرآن بر من نازل میشد، ولی امسال دو بار نازل شده است و این علامت فرا رسیدن رحلت من است و تو کم صبرترین زنان مباش؛ از این رو گریستم. سپس فرمود: «آیا خشنود نمیشوی که تو، سرور زنان بهشت باشی و نخستین کسی که از خاندانم با من دیدار میکند؟» من از این مژده شاد شدم و خندیدم. این خبر را «بخاری» و «مسلم» نیز روایت کردهاند[۱۴].
۹. «ابن اثیر» در روایت دیگری از «ترمذی» نقل کرده که «عایشه» گفت: هیچ کس را در راه رفتن، رفتار و کردار، قد و قیافه و نشست و برخاست، شبیهتر از فاطمه(س) به پیامبر اکرم(ص) ندیدهام. هرگاه فاطمه(س) نزد پیامبر اکرم(ص) میآمد، آن حضرت برمیخاست و او را میبوسید و جای خود، مینشاند و هرگاه پیامبر اکرم(ص) بر فاطمه(س) وارد میشد، فاطمه(س) برمیخاست، او را میبوسید و جای خود مینشاند. زمانی که پیامبر اکرم(ص) بیمار شد، فاطمه(س) نزدش آمد و خود را روی پدر انداخت و او را بوسید، سپس سرش را بلند کرد و گریست. دوباره خودش را روی پدر انداخت. این بار که سر برداشت، خندید. گفتم: گمان میکردم که او خردمندترین زنان است در حالی که وی را مانند دیگران یافتم.
پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) از او پرسیدم: آن روز روی پیامبر اکرم(ص) افتادی و او را در آغوش کشیدی و سپس سر برداشتی و گریستی، دوباره خود را روی پیامبر اکرم(ص) انداختی و او را در آغوش کشیدی و سر برداشتی و خندیدی، چه چیز تو را به این کار، واداشت؟ فاطمه(س) پاسخ داد: اکنون، آن راز را فاش میکنم. پدرم، نخست خبر داد که با این بیماری، رحلت خواهد کرد؛ از این رو گریستم سپس فرمود: «از خاندانم تو اول کسی هستی که به من ملحق خواهی شد». از این خبر، شاد شدم و خندیدم[۱۵].
۱۰. «مجلسی» با سند خود از «ابن عباس» روایت کرده است که: فاطمه(س) در بیماری وفات پیامبر اکرم(ص) نزد ایشان رفت. حضرت فرمود: «خبر رحلتم را دادهاند». فاطمه(س) گریست، سپس حضرت فرمود: گریه مکن! تو پس از من ۷۲ روز و نصف روز، بیشتر نخواهی زیست و نزد من خواهی آمد؛ البته به من نمیرسی؛ مگر اینکه قبل از آن، میوههای بهشتی به تو هدیه میشود. فاطمه(س) از مژده پیامبر اکرم(ص) شاد و خندان شد[۱۶].[۱۷]
- ↑ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶، این جمله را آیه «استرجاع» مینامند که بنابر فرمایش قرآن، مؤمنان آن را هنگام مصیبت دیدن میخوانند.
- ↑ کامل الزیارات، ص۴۵۷، ح۸۴۰.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، فرهنگ شهادت معصومین، ج۱ ص ۴۳۳.
- ↑ ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ «خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ ﴿يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ «ای مریم! پروردگارت را به فروتنی فرمان بر و سجده کن و با نمازگزاران نماز بگزار» سوره آل عمران، آیه ۴۳.
- ↑ امالی، ص۷۷ - ۱۷۴، ح۲.
- ↑ امالی، ص۱۱۶، ح۱۴.
- ↑ امالی، ص۱۸۸، ح۳۱۶.
- ↑ کشف الغمه، ج۱، ص۴۹۷.
- ↑ الدین، ص۲۶۲، ح۱۰.
- ↑ معجم الکبیر، ج۲۲، ص۴۱۶، ح۱۰۳۱.
- ↑ ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ﴾ «چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.
- ↑ معجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۶۱، ح۱۱۹۰۷.
- ↑ جامع الاصول، ج۱۰، ص۸۵.
- ↑ جامع الاصول، ج۱۰، ص۸۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶، ح۳.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، فرهنگ شهادت معصومین، ج۱ ص ۴۳۵.