احترام و تکریم زن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث زن است. "احترام و تکریم زن" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل احترام به مقام زن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

احترام به زنان از موضوعاتی است که به طور ویژه در اسلام و سیره و نبی اکرم(ص) بدان پرداخته شده است. رسول خدا(ص) برای ترسیم جایگاه واقعی زنان در جامعه بسیار کوشیدند و سرانجام موفق شدند تا حدودی جایگاه از دست رفته حقیقی زنان را به آنان بازگردانند. اسلام مقام انسانی زن را زنده کرد و برای وی حقوق اجتماعی ویژه‌ای در نظر گرفت. رسول خدا(ص) بهترین افراد امتش را کسانی می‌دانند که با همسرانشان، بهترین و خوش خلق‌ترین فرد باشند و در مورد آن حضرت گفته شده است: "کسی مهربان‌تر از ایشان نسبت به خانواده‌اش نبوده است".

مقدمه

از موضوعاتی که به طور ویژه در سیره و کلام نبی اکرم(ص) بدان پرداخته شده و به صورت‌های مختلف جلوه‌گر گردیده، توجه دادن مردم به نقش زن و بیان ارزش‌ها و منزلت او در اجتماع است. رسول خدا(ص) برای ترسیم جایگاه واقعی زنان در جامعه بسیار کوشیدند و سرانجام موفق شدند تا حدودی جایگاه از دست رفته حقیقی زنان را به آنان بازگردانند[۱].

موقعیت اجتماعی زنان در عصر جاهلی

زنان، در زمان جاهلیت در سخت‌ترین شرایط به سر می‌بردند و از کوچکترین حقوق و ارزش اجتماعی محروم بودند و مانند کالا خرید و فروش می‌شدند. اعراب جاهلی برای زنان، حق ارث قائل نبودند و هیچ ارثی به آنان تعلق نمی‌گرفت؛ بلکه زنان را نیز همراه اموال دیگر به ارث می‌بردند. به همین دلیل، این مَثَل در میان آنان رواج داشت: وَ إِنَّمَا أُمَّهَاتُ النَّاسِ أَوْعِيَة[۲].

بعضی از تیره‌های اعراب جاهلی، غالباً از بیم قحطی و گاهی از ترس آلودگی، دختران خود را روز اول تولد، سر می‌بریدند و یا از بالای کوه بلند به دره عمیقی پرتاب و گاهی در آب غرق می‌کردند. أسف انگیزتر از همه، نظام ازدواج آنان بود. مردان، هیچ حد و مرزی برای ازدواج با زنان نداشتند و چنان که زنی برخلاف عفت رفتار می‌کرد، مهر او به کلی از بین می‌رفت؛ از این رو، اعراب جاهلی، گاهی از همین قانون سوءاستفاده و زنان خود را متهم می‌کردند و از آنان کناره می‌گرفتند تا بتوانند اموالی را که به صورت مهر به آنها داده‌اند، پس بگیرند. اعراب جاهلی با همسران پدرانشان نیز ازدواج می‌کردند و از آنجا که طبق قانون جاهلی، حق ازدواج دوباره زن طلاق داده شده، با اذن شوهر اول بود، آنان از ازدواج مجدد همسران طلاق گرفته خویش مانع می‌شدند؛ مگر آنکه در قبال آن، مالی را دریافت کنند[۳]. درباره وضعیت اسفبار زنان در دوران جاهلی، کافی است به برخی آیات قرآن کریم اشاره کنیم که اوضاع زنان در آن عهد به تصویر کشیده شده است؛ در آیات ۵۸ و ۵۹ سوره نحل در این باره چنین آمده است: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ[۴]. از سیاق آیات چنین بر می‌آید که این دیدگاه در میان تمامی اعراب آن دوران، رایج بوده است.

اوضاع زنان در میان اهل کتاب هم، از اوضاع دیگر زنان بهتر نبود. از انس بن مالک نقل شده است: عادت یهود این بود که چون یکی از زنانشان حائض می‌شد، وی را از خانه بیرون می‌کردند و با او غذا نمی‌خوردند و از ظرفش آب نمی‌آشامیدند و با او در یک اتاق زندگی نمی‌کردند. پس از ظهور اسلام، برخی در این باره از پیامبر(ص) پرسیدند و سپس این آیه بر رسول خدا(ص) نازل شد که جز همبستر نشدن با زنان، هیچ محدودیت دیگری برای زنان وجود ندارد[۵].

پس از طلوع خورشید اسلام در سرزمین عرب، رسول خدا(ص) مقام انسانی زن را زنده کرد و برای وی حقوق اجتماعی ویژه‌ای در نظر گرفت[۶]. ایشان قوانین مربوط به ازدواج و طلاق را معین و مدون ساخت و روابط ناسالم میان مرد و زن و نیز انواع ازدواج‌های عرب جاهلی را از میان برد و ممنوع اعلام کرد؛ زیرا این مسائل، عفت عمومی جامعه را جریحه‌دار ساخته و سلامت نسل را به خطر انداخته بود[۷][۸].

پاسداشت حرمت زن در کلام نبوی(ص)

رسول خدا(ص) توهین به مقام شامخ زن را نشانه پستی مرد دانسته[۹]، مردان را از تحقیر زنان بر حذر می‌داشت و می‌فرمود: "ملعون است، ملعون است کسی که عیال خود را ضایع کند"[۱۰] و می‌فرمود: "زن و عیال انسان، اسیران اویند و بهترین بندگان در پیشگاه خداوند عزوجل، خوش رفتار‌ترین آنان با اسیران خود است"[۱۱]. ایشان بهترین افراد امتش را کسانی می‌دانند که با همسرانشان، بهترین[۱۲] و خوش خلق‌ترین[۱۳] فرد باشند؛ از این‌رو به مسلمانان توصیه می‌فرمود: "هرکس همسری برگزید، باید او را تکریم کند"[۱۴]. پیامبر اکرم(ص) علاقه‌مندی به زنان را یکی از خصلت‌های هفت‌گانه مختص اهل بیت(ع) برمی‌شمرد[۱۵] و می‌فرمود: "آنقدر جبرئیل به من درباره زنان سفارش کرد، تا جایی که گمان بردم شایسته نیست آنان را طلاق داد؛ مگر آنکه آشکارا کار زشتی از آنان سر زند"[۱۶].

همچنین در احادیث نبوی(ص) بر خرید هدیه برای اهل خانه بسیار سفارش و بر تقدیم هدایا به دختران تأکید شده است، از ایشان نقل شده است: "هر کس دخترش را شاد کند، گویا بنده‌ای از اولاد اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده است"[۱۷].

همچنین رسول اکرم(ص) خشونت علیه زنان و کتک زدن آنها را مایه شرم می‌دانست[۱۸] و می‌فرمود: "اگر مردی به صورت زنش سیلی بزند، در روز قیامت، پس از رسوایی به جهنم می‌رود و به مالک جهنم می‌گویند که هفتاد کشیده از آتش جهنم به صورت او بزند"[۱۹].

حضرت به مردان نیز توصیه می‌فرمود: "هنگام خشم گرفتن بر زنان، آنها را با چوب نزنید؛ بلکه آنان را با گرسنگی و کم محلی ادب کنید تا در دنیا و آخرت، سود ببرید"[۲۰][۲۱].

بهترین و بدترین زنان

از نظر ایشان بهترین زنان، زنی است که فرزندآور و دوستدار و علاقه‌مند به شوهر و زندگی باشد و در عشیره خود عزیز و عفیف و در حضور شوهر، ذلیل، متواضع و مطیع باشد و خود را برای شوهر بیاراید و زنی است که برای غیر شوهر در پرده و حجاب و بدون آرایش باشد و زنی است که سخن شوهر را بشنود و از امرش اطاعت کند و خواسته‌اش را برآورد؛ همچنین، زنی است که در راه خانه و خانه‌داری، بذل مال کند؛ اما مانند مردان، گشاده دست نباشد[۲۲].

روزی فرمود: "آیا می‌خواهید بدترین زنان را برای شما معرفی کنم؟ او زنی است که در میان فامیل به سبب بداخلاقی، زبون و ذلیل باشد؛ نازا و کینه‌توز و در زشتی‌ها بی‌بند و بار باشد و چون همسرش به سفر برود، او نیز از خانه بیرون رود و چون همسرش حاضر شود، سخنش را نشنود و امرش را اطاعت نکند. وقتی همسرش با او خلوت می‌کند، او مانند مرکبی باشد که از سواری دادن فرار کند؛ در حالی که عذری نداشته باشد و بدانید! گناه وی آمرزیده نمی‌شود[۲۳].[۲۴]

تکریم زن در سیره نبوی(ص)

نخست: احترام به همسر

رسول خدا(ص) زن را در ظرافت، لطافت، ضعف و شکنندگی به شیشه تشبیه کرده، به مسلمانان توصیه فرموده است: با شیشه‌ها مدارا کنید[۲۵]. آن بزرگوار، صبر و مدارا بر خطاهای همسران و نیز رأفت و مهربانی با آنان را سرلوحه رفتار خویش با همسرانش قرار داده بود؛ به گونه‌ای که در سیره عملی پیامبر خدا(ص) می‌توان مصادیق فراوانی را از مداراهای آن حضرت با خانواده دید. آن بزرگوار در مقابل گفتار و رفتار همسرانش که گاه رنجش شدید ایشان را در پی داشت، بزرگوارانه مدارا کرده، با اخلاق نیکو و سعه صدر با آنها رفتار می‌کرد؛ ایشان هیچ گاه در مقابل آنان گفتار یا رفتار خشونت آمیز از خود بروز نداد. هیچ گاه کسی را نزد[۲۶]؛ بلکه از راه‌های مختلفی چون ترک مراوده، صحبت نکردن موقت و... سعی می‌کرد آنان را به اشتباه خود متوجه کند[۲۷]. مهربانی و محبت ایشان به همسران تا آن حد بود که از انس بن مالک، خادم پیامبر گرامی اسلام(ص) روایت شده است: "من کسی را مهربان‌تر از رسول خدا(ص) نسبت به خانواده‌اش ندیده‌ام"[۲۸].

از عایشه، همسر پیامبر(ص) نقل شده است که هیبت نبوت، مانعی بین رسول خدا(ص) و همسرانش نبود؛ بلکه او با نرمی و محبت بسیار، رفتار و تندخویی و بدزبانی همسرانش را تحمل می‌کرد؛ چنانکه بعضی از آنها گستاخی را به حدی رساندند که اسرارش را فاش ساختند و با توطئه‌چینی و تبانی آزارش دادند[۲۹].

آن حضرت(ص) با همسران خود به عطوفت و عدل رفتار می‌کرد. نقل شده است که رسول خدا(ص) پس از خواندن نماز صبح، به خانه یک یک زنان خود وارد شده، با آنان ملاقات و از آنان دلجویی می‌فرمود[۳۰] و میان زنان خود تبعیض قائل نمی‌شد و برای هر یک از همسران، نوبت خاصی را در نظر گرفته بود و به نوبت به آنها سر می‌زد[۳۱] و در رعایت این نوبت، بسیار پایبند بود و حتی در ایام بیماری[۳۲]هم، طبق نوبت به منازل هر یکی از بانوان خود می‌رفت تا اینکه با شدت گرفتن بیماری، از همسران خود اجازه گرفت تا در منزل عایشه بماند[۳۳].

رسول خدا(ص) با اهل خانه خود در کار خانه شرکت می‌کرد و با دست مبارک خویش گوسفندان را می‌دوشید و جامه و کفش خود را می‌دوخت[۳۴] و در خانه را بر مراجعه کنندگان می‌گشود و در این کار از دیگران سبقت می‌گرفت. به شترانش عقال می‌بست و شیرشان را می‌دوشید، خانه را جارو می‌کرد و چون خادمش از آرد کردن خسته می‌شد، او را یاری می‌کرد و گندم و جو را آرد می‌کرد[۳۵]. حضرت رسول خود، به حیوانات خود، آب و غذا می‌داد و گاه بارهای خدمتکار خسته‌اش را به دوش می‌کشید. آن حضرت، آب وضوی شبش را خود، آماده می‌کرد و کنار بستر می‌گذاشت و به دست خویش، گوشت برای همسرانش تکه تکه می‌کرد[۳۶] و شخصاً نیازمندی‌های خانه خویش را از بازار تهیه می‌کرد و بار خود را با دست مبارک به منزل می‌برد و از این کار شرمنده نمی‌شد[۳۷].

دوم: احترام به دختر

از مصادیق تکریم شخصیت زنان در سیره نبوی(ص) تکریم مقام شامخ حضرت زهرا(س) است. رسول اکرم(ص) برای دختر خویش احترام زیادی قائل بود و دست دخترش را می‌بوسید و در برابرش، تمام قد برمی‌خاست و آن بانوی بزرگوار را در جای خود می‌نشانید[۳۸] و با این کار، منزلت دخترش را بر همگان روشن می‌ساخت. پیغمبر اکرم(ص) هرگاه می‌خواست به سفر برود، آخرین وداعش با فاطمه(س) بود و وقتی هم از سفر برمی‌گشت، فاطمه(س) اولین کسی بود که به ملاقات ایشان می‌رفت[۳۹].

از عایشه پرسیدند: "محبوب‌ترین مردم نزد رسول خدا(ص) چه کسی بود؟" گفت: "فاطمه(س)"؛ سپس پرسیدند: "محبوب‌ترین مردان چه کسانی بودند؟" گفت: "شوهرش علی(ع)"[۴۰].

پیامبر(ص) می‌فرمود: فاطمه(س) پاره تن من است؛ هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است و هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است؛ فاطمه(س) عزیزترین مردم نزد من است[۴۱][۴۲].

توجه به منزلت اجتماعی زنان

  1. توجه واقعی به جایگاه زن: رسول خدا(ص) برای ارزش بخشیدن به زنان و برگرداندن شخصیت واقعی آنان، کوشید شخصیت آنان را از زشتی‌ها و پلشتی‌ها پاک ساخته، گوهری ناب را از زن به جامعه بنمایاند. پیامبر گرامی اسلام(ص) بسیار کوشید تا راه‌های مهجوریت و عوامل تضییع شخصیت و ارزش‌های زنان را از بین بردارد. خاتم انبیا(ص) برای برگرداندن شخصیت از دست رفته زنان و تبیین جایگاه ایشان، ستر و عفاف را اصلی اساسی می‌دانست و به آن بسیار توجه داشت. احادیث بسیاری از آن حضرت در باب حجاب و عفاف نقل شده است تا شخصیت اصیل زنان از گرفتاری در بندهای شهوات حیوانی، نجات یابد و روح آنان به کمال رهنمون شود. آن حضرت به همین منظور با بیان اینکه زنان عورت‌اند[۴۳]، هم از مردان و هم از زنان در این امر خطیر مدد گرفت؛ یعنی از زنان در حفظ عفت و اجتناب از اعمالی که به اعمال منافی عفت می‌انجامد و از مردان در حیا، غمض بصر، غیرت ورزی و حفظ نوامیس یاری خواست. پیامبر اکرم(ص) علاوه بر تأکید بر حفظ حجاب و عفت عمومی، شرایطی را نیز برای رفاه و آسایش بیشتر زنان در اجتماع در نظر گرفت؛ مثلا می‌فرمود: در [مجامع عمومی] میان زنان و مردان نامحرم فاصله ایجاد کنید[۴۴]. خود حضرت نیز در زمان حیات خویش برای آسایش بیشتر زنان فرمود که در ورودی زنان به مسجد، از در ورودی مردان جدا باشد[۴۵] و تأکید می‌کرد که بر زنان سزاوار نیست از وسط جاده عبور کنند؛ بلکه باید از کناره‌ها راه بروند[۴۶]. رسول خدا(ص) برای حفظ عفت عمومی جامعه به حضور کمتر زنان در اجتماع سفارش می‌فرمود و آن را برای زنان، بهتر و شایسته‌تر می‌دانست[۴۷] و بر وظیفه اصلی زنان در اجتماع یعنی تربیت انسان‌های شایسته تأکید می‌ورزید. روایت شده است، روزی زنی از انصار به نام اسماء دختر یزید انصاری به نمایندگی از زنان مدینه نزد خاتم انبیا(ص) آمد و گفت: "پدر و مادرم به فدایت! من به نمایندگی زن‌ها نزد شما آمده‌ام. فدایت شوم! بدان که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود، مگر اینکه با من هم عقیده خواهد بود. خداوند، تو را به حق، به سوی مردان و زنان فرستاد و ما هم به تو و خدایی که تو را فرستاده است، ایمان آوردیم. ما طایفه زنان، محدود و محصور هستیم و اساس خانه‌های شماییم و خواهش‌های شما را بر می‌آوریم و به فرزندان شما حامله می‌شویم؛ اما شما مردها بر ما با رفتن به نماز جمعه و نماز جماعت و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج‌گزاری و بالاتر از همه اینها جهاد در راه خدا، برتری داده شده‌اید. هرگاه مردی از شما برای حج یا عمره و یا جهاد، از خانه بیرون می‌رود، ما [ زنان] اموال شما را حفظ می‌کنیم و لباس‌هایتان را می‌بافیم و فرزندانتان را تربیت می‌کنیم. ای پیامبر خدا(ص) آیا ما در ثواب، شریک شما نیستیم؟" پیامبر(ص) رو به اصحاب خود کرد و فرمود: "آیا تا به حال شنیده‌اید که زنی در پرسش از امور دین خود به این خوبی سخن بگوید؟" گفتند: "ای پیامبر خدا(ص) گمان نمی‌کردیم که زنی تا بدین پایه برسد!". سپس پیامبر(ص) به اسماء رو کرد و فرمود: ای زن! برگرد و به زنانی که تو را به نمایندگی فرستاده‌اند، اعلام کن که نیکو شوهرداری کردن هر یک از شما زنان و جلب کردن رضایت مردان خویش و اطاعت از خواست آنها با همه این اعمال که برای مردان نام بردی، برابری می‌کند. پس اسماء در حالی که از شادی، تهلیل («لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ») و تکبیر می‌گفت، بازگشت[۴۸].
  2. مشورت با زنان : از مصادیق توجه به جایگاه اجتماعی زنان، مشاوره با آنان در امور است. رسول اکرم(ص) مردان را به مشورت با زنان توصیه کرده، می‌فرمود: با زنان مشورت کنید و {هرگاه منطبق با عقل و مصلحت نبود} مخالفت کنید[۴۹]. نقل شده که پس از صلح حدیبیه، رسول خدا(ص) به مسلمانان دستور دادند قربانی کرده، پس از آن تقصیر کنند؛ ولی هیچ‌کس فرمان پیامبر(ص) را اجرا نکرد. پس رسول اکرم(ص) در حالی که سخت خشمگین بود، به خیمه برگشت و به نزد همسر خویش، ام سلمه که در این سفر همراه حضرت بود وارد شد و جریان را نقل کرد، ام سلمه گفت: "شما خود قربانی کنید و حلق کنید و با کسی سخن مگویید". پیامبر(ص) بیرون آمد و به مشاوره ام سلمه عمل کرد؛ مسلمانان نیز از ایشان پیروی کردند[۵۰].
  3. آزادی زنان در امر ازدواج: خاتم انبیا(ص) درباره ازدواج و برخی مسائل خانوادگی دیگر نیز به مشورت با زنان فرمان داده و نقل شده است که آن حضرت فرمود: "با زنان در مسئله ازدواجشان مشورت کنید"؛ گفته شد: "دوشیزگان حیا می‌کنند"؛ فرمود: "سکوت آنان نشانه رضایت آنهاست"[۵۱]. از ابوسلمه نیز روایت شده است که زنی از انصار، همسر مردی از انصار بود و شوهرش در جنگ احد به شهادت رسید و از وی فرزندی داشت. پس، عموی بچه‌اش و مردی دیگر، آن زن را از پدرش خواستگاری کردند. پدرش او را به ازدواج مرد بیگانه درآورد. سپس آن زن نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: "پدرم مرا به ازدواج مردی در آورده که به او رغبتی ندارم". رسول خدا(ص) پدر آن زن را فراخواند و فرمود: "دخترت را به ازدواج فلان مرد در آوردی؟" گفت: "آری"؛ فرمود: "تو اختیاردار ازدواج دخترت نیستی" و به دختر فرمود: "برو با برادر شوهرت ازدواج کن!"[۵۲]. همچنین روایت شده است که روزی دختری نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: "پدرم مرا به دلایل شخصی به ازدواج پسر برادرش در آورده است"؛ رسول خدا(ص) اختیار را به دختر داد. آن گاه دختر گفت: "به این کار پدرم تن می‌دهم؛ خواستم زنان بدانند پدران نسبت به دختران، اختیاردار مطلق نیستند"[۵۳]. در روایت دیگری نیز آمده است که ابن عمر، دختر دایی‌اش را به ازدواج عثمان بن مظعون در آورد. مادر دختر نزد رسول خدا(ص) رفت و گفت: "به خدا سوگند! دخترم به این ازدواج راضی نیست"؛ پس پیامبر اکرم(ص) دستور داد، دختر از همسرش جدا شود و فرمود: پیش از مشورت با زنان، آنان را شوهر ندهید. اگر سکوت کردند، همان، نشانه رضایت است[۵۴].
  4. زن و آموختن علوم، در سیره نبوی(ص): در برخی منابع، نقل شده است که روزی زنی نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت : "ای رسول خدا مردها از سخنان شما استفاده می‌کنند؛ روزی را هم برای ما تعیین بفرمایید تا به محضرتان آمده، از آنچه خداوند به شما می‌آموزد، ما نیز بهره‌مند شویم". پیغمبر خدا(ص) نیز روزی را با آنها وعده کرد تا جمع شوند و حضرت به آنان علوم دین بیاموزد. در روز وعده شده، زنان جمع شدند و پیامبر(ص) نزد آنان رفت و تعالیم خدا را به آنان آموزش داد[۵۵]. از ام سلمیان بن ابی حثمه نیز نقل شده است، پس از آنکه به عده‌ای از زنان مدینه، خواندن و نوشتن آموخته بود، پیامبر(ص) به وی دستور فرمود که به برخی زنان مانند حفصه، همسر پیامبر(ص) قرآن بیاموزد[۵۶][۵۷].

نمونه‌هایی از مشارکت زنان در مسائل سیاسی ـ اجتماعی

رسول خدا(ص) دخالت زنان را مانند مردان در برخی عرصه‌های اجتماعی و شئون سیاسی جایز می‌شمرد و از این نظر بین مردان و زنان فرق نمی‌گذاشت. مشارکت زنان در فریضه امر به معروف و نهی از منکر، بیعت، هجرت و دیگر فعالیت‌های اجتماعی، در کنار مردان در عصر رسالت، نشان دهنده محترم بودن حقوق و آرای زنان در حوزه مسائل عمومی از نظر پیامبر اسلام است. زنان در بیعت‌های پیامبر(ص) با مسلمانان، مانند بیعت عقبه[۵۸]، صلح حدیبیه و فتح مکه حضور داشتند و با پیغمبر علیه بیعت کردند و "ابن سعد" در کتابش ۴۸۰ نفر از زنانی را که با پیامبر(ص) بیعت کردند نام برده است[۵۹]. آیه ۱۲ سوره ممتحنه نشان می‌دهد که زنان مؤمن پس از فتح مکه با پیغمبر اکرم(ص) بیعت کردند و حضرت به فرمان خداوند شروطی را در این بیعت تعیین کرد؛ خداوند می‌فرماید: ای پیامبر(ص)! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خداوند قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند و تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته‌ای، با فرمان تو مخالفت نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنها از درگاه خداوند، آمرزش بخواه که خداوند، آمرزنده و مهربان است.

مورد دیگر، حضور برخی بانوان در جنگ‌ها بود؛ مانند حضور ام عماره در جنگ احد و دفاع از جان رسول خدا(ص). ام عماره نسیبه بنت کعب المازنیّه از زنانی بود که برای آب دادن و یا جویا شدن از اوضاع جنگ به احد رفته بود[۶۰]؛ اما چون دید که سپاه اسلام در حال شکست و جان پیامبر(ص) در خطر است، سلاح بر گرفت و همراه گروه اندک مسلمانان به دفاع از پیامبر خدا(ص) پرداخت تا اینکه مجروح شد و به زمین افتاد[۶۱][۶۲].

آخرین وصایای حضرت درباره زنان

نگرانی رسول اکرم (ص) درباره زنان به حدی بود که آخرین وصایای ایشان در آخرین روزهای حیات مبارکش، درباره زنان بود[۶۳]. آن بزرگوار در حجة الوداع، در خطابه‌های خود، نگرانی خویش را از این امر ابراز داشت و فرمود: "در حق زنانتان احسان کنید؛ زیرا آنان را با کلمه‌ای تحت تصرف خویش در آورده‌اید و به فرمان خود نگه می‌دارید. زنهار! زنهار! ایشان را آزار مکنید و ایشان را شکسته خاطر مدارید و گرسنه و برهنه نگذارید و یقین بدانید که فردای قیامت در آن محشر پر ملامت، از حال ایشان سؤال خواهد شد"[۶۴].

رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرمود: "ای مردم! شما بر زنان حقی دارید و زنان بر شما حقی دارند؛ آنها را به اجبار، همسر خود قرار ندهید و بر آنهاست که به فحشا تن ندهند و اگر چنین کردند، خداوند به شما اذن داد که از رختخواب آنها کناره بگیرید و به آرامی آنها را بزنید... به زنان نیکی کنید! همانا آنان اسیران شمایند و چیزی از خود ندارند. همانا شما آنها را به امانت از خدا گرفتید و با نام خدا بر شما حلال شدند..."[۶۵].

رسول اکرم(ص)، طبق نقل دیگری، در حجة الوداع فرمود: ای مردم! زنان شما بر شما حقی دارند و شما هم بر زنانتان حقی دارید؛ اما حق شما این است که به شما خیانت نکنند و بدون اجازه شما به بیگانه‌ای اجازه ورود به خانه‌هایتان را ندهند و دنبال فحشا و منکر نباشند که در غیر این صورت، خداوند اجازه داده است که از آنها کناره‌گیری کنید و با آنها همبستر نشوید و آنان را به آرامی تنبیه کنید. پس، اگر از کارهای زشت خویش دست کشیدند و از شما فرمانبرداری کردند، باید نفقه آنها را طبق معمول بدهید. شما آنها را به صورت امانت الهی در دست گرفته و طبق کتاب خدا آنها را بر خویش حلال کرده‌اید. پس درباره امور زنان از خدا بترسید و درباره آنها به خیر و نیکی رفتار و سفارش کنید[۶۶].[۶۷]

منابع

پانویس

  1. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۹۳.
  2. مادران حکم ظروف را دارند که فقط برای جای نطفه آفریده شده‌اند.
  3. حسین علی عربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج ۱، ص ۱۲۴ و جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص ۴۷ - ۴۸.
  4. «و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهره‌اش (از خشم) سیاه می‌شود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو می‌خورد از بدی خبری که به او داده‌اند از قوم خود پنهان می‌گردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند؛ هان! بد داوری می‌کنند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.
  5. حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۸۵؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۱، ص ۲۵۸؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲، ص ۴۰۰؛ ابن الأشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۶۴ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۱، ص ۳۱۳.
  6. سوره نساء، آیات ۴، ۲۲، ۳۲ و....
  7. البخاری، صحیح، ج ۶، ص ۱۳۲ - ۱۳۳.
  8. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۹۳ ـ ۹۵.
  9. المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۱۶، ص ۳۷۱؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۲ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۳، ص ۳۱۳.
  10. «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۵۵؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۱۶؛ ابن حبان، صحیح، ج ۹، ص ۴۸۵؛ الترمذی، سنن، ج ۵، ص ۳۶۹ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۶.
  11. «عِيَالُ الرَّجُلِ أُسَرَاؤُهُ وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحْسَنُهُمْ صُنْعاً إِلَى أُسَرَائِهِ»؛ من لایحضره الفقیه، ص ۵۵۵ و مکارم الاخلاق، ص ۲۱۷.
  12. من لا یحضره الفقیه، ص ۵۵۵؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۱۶؛ سنن الترمذی، ص ۳۶۹ و سنن ابن ماجه، ص ۶۳۶.
  13. شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۹۲ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۶.
  14. «مَنِ اتَّخَذَ زَوْجَةً فَلْيُكْرِمْهَا»؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۴۹ - ۲۵۰؛ محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۵۷ و نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۵۸.
  15. مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۵۷، الجعفریات، ص ۱۸۲ و فضل الله راوندی، النوادر، ص ۱۵.
  16. «أَوْصَانِي جَبْرَئِيلُ ع بِالْمَرْأَةِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي طَلَاقُهَا إِلَّا مِنْ فَاحِشَةٍ مُبَيِّنَة»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۴۰؛ کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۵۱۲ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۹۱.
  17. «مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيل»؛ ‏شیخ صدوق، الامالی، ص ۵۷۷؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۲۱ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۴.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۶۵.
  19. «فَأَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امْرَأَتَهُ لَطْمَةً أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَالِكاً خَازِنَ النِّيرَانِ فَيَلْطِمُهُ عَلَى حُرِّ وَجْهِهِ سَبْعِينَ لَطْمَةً فِي نَارِ جَهَنَّم»؛ ‏مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
  20. «لَا تَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ الْقِصَاصَ وَ لَكِنِ اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْيِ حَتَّى تَرْبَحُوا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۵۸ و مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
  21. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۹۵ ـ۹۶.
  22. الکافی، ج ۵، ص ۳۲۵؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۷۰۰ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۴ - ۳۸۵. همچنین با اختلاف در: الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۰ و کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۹۶.
  23. «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِشَرِّ نِسَائِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخْبِرْنَا قَالَ مِنْ شَرِّ نِسَائِكُمُ الذَّلِيلَةُ فِي أَهْلِهَا الْعَزِيزَةُ مَعَ بَعْلِهَا الْعَقِيمُ الْحَقُودُ الَّتِي لَا تَتَوَرَّعُ عَنْ قَبِيحٍ الْمُتَبَرِّجَةُ إِذَا غَابَ عَنْهَا زَوْجُهَا الْحَصَانُ مَعَهُ إِذَا حَضَرَ الَّتِي لَا تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ لَا تُطِيعُ أَمْرَهُ فَإِذَا خَلَا بِهَا تَمَنَّعَتْ تَمَنُّعَ الصَّعْبَةِ عِنْدَ رُكُوبِهَا «2» وَ لَا تَقْبَلُ لَهُ عُذْراً وَ لَا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً»؛ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۹۱؛ تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۴۰۰ و مکارم الاخلاق، ص ۲۰۲. همچنین با اختلاف در: الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۰ و کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۹۶.
  24. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۹۶ ـ ۹۷.
  25. صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۱۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۱۱ و العینی، عمدة القاری، ج ۲۲، ص ۱۸۵.
  26. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۶۵ و ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۶.
  27. اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۷۱ و تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۱۲۰.
  28. «مَا رَأَيتُ أَحَداً كَانَ أَرْحَمُ بِالعِيالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) »؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۱۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۷۶؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۰۹ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، ج ۱، ص ۳۳۰.
  29. عباس محمود العقاد، راه محمد نواله، ص ۱۲۴.
  30. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۷۱ و بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۲۲۸.
  31. صحیح بخاری، ج ۱، ص ۷۵ و مسند احمد، ج ۳، ص ۱۶۷.
  32. این بیماری به وفاتشان انجامید.
  33. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۳۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۱۵ و ابن کثیر، البدایه والنهایة ج ۵،، ج ۲۹۲.
  34. الطبقات الکبری، ج۱، ص ۲۷۵ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۵۸.
  35. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱ مدینه، ص دمشق ۱۴۶، و بحارالانوار ۴، ص ۵۸،. ج ۱۶، ص ۲۲۷.
  36. المناقب، ص ۱۴۶.
  37. حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۱۱۵؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۲.
  38. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ۱۳۹۰ش، ج ۱، ص ۲۹۶؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۱۵۱؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۳، ص ۱۲۴ و البخاری، الادب المفرد، ص ۲۰۹.
  39. احمد بن عبدالله الطبری، ذخائر العقبی، ص ۳۷ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۴۵.
  40. المناقب، ج ۱، ص ۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۶۲ و سید بن طاووس، الطرائف، ج ۱، ص ۱۵۷.
  41. مسنداحمد، ج۲، ص، ۲۳۲؛ امالی صدوق، ص ۵، ص ۱۰۴؛ امالی شیخ مفید، ص ۲۶۰؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۵.
  42. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۹۷ ـ ۱۰۰.
  43. .الجعفریات ۹، ص ۱۸۵، ص ۹۴، النوادر، ص ۳۶، ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج ۳، ص ۴۶۷ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۹، ص ۱۸۵.
  44. الخطاب الرعینی، مواهب الجلیل، ج ۲، ص ۵۷۸ - ۵۷۹ و العجلونی، کشف الخفاء، ج ۱، ص ۲۷۹.
  45. سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۱۱۳؛ الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۱، ص ۳۰۳ - ۳۰۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳۱، ص ۱۲۱ و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۱۴.
  46. الکافی، ج ۵، ص ۵۱۸؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۳، ص ۳۰۹ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵۹.
  47. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۱۵؛ المناقب، ج ۳، ص ۳۴۲ و بحار الانوار، ج ۳۴، ص ۸۴
  48. تاریخ مدینه دمشق، ج ۷، ص ۳۶۳ - ۳۶۴؛ شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۱۳۳ - ۱۳۴؛ ابن عبدالبر،الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۷۸۷ - ۱۷۸۸ و الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۵۳.
  49. عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۲۸۹ و بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۱۶۷.
  50. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ٣. کنز ج ۲، العمال ص ۶۳۷، ج و ۱۶ دلائل، ص النبوه ۳۱۳،، السنن ج ۴، ص ۱۵۰.
  51. کنزالعمال، ج۶، ص۳۱۳، السنن الکبری (بیهقی)، ج ۷، ص ۱۲۳؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۲۲۹، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۶۰۱ و صحیح ابن حبان، ج۹، ص۳۹۳.
  52. ابن حجر، فتح الباری، ج ۹، ص ۱۶۸؛ عمدة القاری، ج ۲، ص ۱۲۹ و الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۳۳۵.
  53. سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۰۲ - ۶۰۳ ء النسائی، سنن الکبری، ج ۳، ص ۲۸۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج۳، ص۷۴۷.
  54. راهویه حاکم نیشابوری، ج ۳، ص، ۷۴۷ المستدرک.، ج ۲، ص ۱۶۷؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج ۷، ص ۱۲۱؛ الدارقطنی، سنن، ج ۳، ص ۱۶۰ و حسین بن اسماعیل المحاملی، امالی، ص ۳۲۵.
  55. صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۴۹؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۳۹ و عمدة القاری، ج ۲۵، ص ۴۸ و نووی دمشقی، ریاض الصالحین، ص ۲۵۲ - ۲۵۳.
  56. الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۶۹، و بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۵۴.
  57. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۰-۱۰۴.
  58. الطبقات الکبری، ج ۴، ج ص ۱، ۱۸۶۹ ص ۱۷۲ و بلاذری؛ تاریخ، الطبری فتوح البلدان، ج ۲،، ص ص ۴۵۴ ۳۶۱. - ۳۶۳ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۹۸ - ۹۹.
  59. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۷۸ - ۳۳۶.
  60. المغازی، ج ۲، ص ۲۶۸ - ۲۶۹ و ابن هشام، السیرة النبویه، ص ۸۱ – ۸۲.
  61. المغازی، ج ۲، ص ۲۶۹؛ السیرة النبویه، ص ۸۲ و انساب الاشراف، ص ۳۲۵.
  62. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۴-۱۰۵.
  63. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۳ - ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۴۹ - ۳۵۰ و وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۷.
  64. احمد بن تاج الدین استرآبادی، آثار احمدی، تاریخ زندگانی پیامبر اسلام و ائمه اطهار، ص ۳۴۰.
  65. نویری الله قلیایی، نهایة الأرب، ج ۱۷، ص ۳۷۴؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۲، ص ۳۳ و قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله(ص)، ج۲، ص ۱۰۶۲ - ۱۰۶۳.
  66. تحف العقول، ص ۳۳ - ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۴۹ - ۳۵۰ و وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۷.
  67. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۵-۱۰۶.