امامت در لغت

بدون لینک‌دهی دستی
بدون رده
بدون جعبه اطلاعات
بدون عکس
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

امامت در لغت به معنای پیشوایی و در اصطلاح، منصبی است الهی که تمام شئون والا و فضایل را دربردارد؛ جز نبوت و آنچه لازمه آن است. امامت منصب‌ و مقا‌می‌ الهی است که از سوی خداوند به بعضی انسان‌های پاک و دانا و شایسته داده می‌شود که مردم را به راه خدا هدایت کنند. امامت در معنای خاص، عبارت است از رهبری جامعه بشری به عنوان جانشینی پیامبر الهی.

معنای لغوی

واژۀ «امام» یا از ریشه «أُمّ»[۱] به معنای اصل و اساس است، چنانچه خلیل بن احمد درباره نخستین معنای این ریشه می‌گوید: "بدان که هر چیزی که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده می‌شوند، یا از او پیدا می‌شوند، یا الهام می‌گیرند، عرب آن چیز را "أُمّ" می‌نامد"[۲] و یا از ریشه «أَمّ»[۳] به معنای قصد و آهنگ است[۴].

به نظر می‌رسد این دو معنا، همان چیزی است که ابن فارس از آن به «اصل» یا «مرجع» و یا حتی «قصد» تعبیر می‌کند[۵]؛ چراکه فروعات به اصل ضمیمه می‌شوند، أم مرجع سایر چیزهاست و سایر امور قصد آن را می‌کند.

برخی از محققان عرصۀ لغت[۶]، با نگاهی به کاربردها و مشتقات واژۀ «أمّ» معنای «قصد مخصوص» یا «قصد همراه با توجه خاص» را برای آن در نظر گرفته‌اند و تمام معانی یاد شده را به این معنا برگردانده‌اند[۷].

یکی از مشتقات این ریشه واژۀ «امام» است، که برای آن معانی مختلفی ذکر شده است. امام در لغت به معانی پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیِّم، مصلح، الگو، طریق و راه اصلی، راهنما[۸] و کسی که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، آمده است[۹]. همچنین به معنای مصلح و سرپرست[۱۰] و شاقول و ریسمان بنّایی نیز امام گفته شده است[۱۱].

بنابر اینکه واژۀ «امام» از ریشه «أُمّ» به معنای اصل و اساس باشد؛ در این صورت، «اِمام» به معنای اصل و اساس جامعه است و اگر به معنای قصد و آهنگ باشد، در این صورت، «امام» به معنای کسی است که جامعه در امور خود، آهنگ او دارد[۱۲].

در مورد معنای جامع کاربرد «امام» به نظر می‌رسد که امام به شاخص و معیار هر چیز گفته می‌شود که دیگر امور با آن سنجیده و به او ارجاع داده می‌شود. این معنا از آنچه مرحوم شیخ صدوق در معانی الأخبار در مورد معنای امام از ابوبشر لغوی نقل می‌کند به خوبی فهمیده می‌شود: "در شهر مدینة السلام از ابوبشر پرسیدم: «امام یعنی چه؟» در پاسخم گفت: «امام در زبان عرب، پیشرو و پیشوای مردم در فضائل و امام شاقول یا ریسمان کار است که بنایان با آن اندازه می‌گیرند تا دیوار راست درآید و امام همان طلای نابی است که در سکه‌سازی برای نمونه‌برداری، و ضرب سکه است که عیار سکه‌های مضروب بر طبق آن واقع شود و امام رشته نخی است که مهره‌های گردنبند به آن کشیده می‌شود و امام راهنمایی است که مسافران در تاریکی شب در پی او راه را طی می‌کنند؛ و تیری است که به عنوان نمونه در کارگاه‌های اسلحه‌سازی مورد استفاده قرار می‌گیرد تا دیگر تیرها مانند آن ساخته شوند"[۱۳].

معنای معیار و شاخص در تمام این کاربردها محفوظ است و البته این با معنای قصد و توجه که برخی از محققین بدان اشاره کرده‌اند، منافات ندارد؛ زیرا شاخص و معیار، چیزی است که مورد قصد و توجه است تا امور با آن عیار شده و از نظر دوری و نزدیکی به آن مورد سنجش قرار گیرند. ولی معنای متبادر از کاربرد مشتق «امام» همان معیار و شاخص است که دیگر امور با او تطبیق می‌شود و او جهت دهنده و تعیین کنندۀ وضعیت آنها است[۱۴].

صرف نظر از اختلافات معنایی واژۀ «امام»، اغلب لغت شناسان (لغویین) امام را از مصدر ائتمام به معنای تقدم و پیشوایی و به معنای چیزی که مورد اقتدا و پیروی قرار گیرد، دانسته‌اند؛ در این صورت، «امام» به معنای پیشرو و مقتدا و پیشوای جامعه[۱۵] است[۱۶].

راغب اصفهانی در "مفردات" امام را به کسی که به او اقتدا می‌کنند تعریف کرده است[۱۷]. حاصل سخن او اینکه: هر کسی که مردم به او ائتمام کنند؛ یعنی پشت سر او قرار بگیرند و حرکت کنند، او امام است. امام آن است که جلو باشد و مردم به او اقتدا کنند. حال، آن امام و مقتدا، یا انسان است یا کتابی که انسان به معارف آن عمل می‌کند. پس اگر امامت، به کتاب هم تفسیر شود، از باب همین اقتداست؛ گرچه در روایات ما، امام به همان مَنْ یُقتَدَی بِه تفسیر شده است[۱۸].

با تأمّل در آنچه لغت شناسان در ریشه یابی کلمه «امام» و «امامت» ذکر کرده‌اند، می‌توان به این نتیجه رسید که:

  1. ریشه‌های متفاوت آنها، معنایی نزدیک به هم دارند و بیانگر یک واقعیت‌اند و آن، اینکه رهبریِ جامعه در حقیقت، اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی می‌کنند و در امور خود، به سراغ او می‌روند.
  2. واژه «امام» و «امامت»، تنها برای انسان به کار نمی‌رود؛ بلکه هر چیزی که اساس و مبدأ حرکت چیز دیگری قرار گیرد ـ چه انسان باشد و چه چیز دیگر، چه حق باشد و چه باطل ـ امام محسوب می‌گردد. بنابراین در عربی کلمۀ «امام» یا «پیشوا» مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا، یعنی کسی که پیشرو است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه آن پیشوا عادل باشد یا باطل و گمراه. قرآن کریم کلمۀ امام را در هر دو مورد به کار برده است[۱۹]. در یک‌جا می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۲۰] و در جای دیگر می‌‌فرماید: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۲۱]. مورد اول در مورد پیشوایان به حق است و مورد دوم در مورد رهبران کافر و گمراه[۲۲].

واژه امام در لغت به معنای مطلقِ پیشوایی و رهبری است، بنابراین اگر معنای خاصی مدنظر باشد، یا ویژگی و خصوصیتی مدنظر بوده باید به همراه قرینه و قید بیان شود.[۲۳]

بنابراین وقتی که امام به معنی مقتدا و پیشوا و رهبر باشد، امامت، همان ریاست عامه بر همه مردم و زعامت اجتماع است[۲۴] که در تعاریف متکلمان شیعه و اهل سنت هم به همین تعبیر آمده است.

امامت در لغت

واژه امام در اصل از ماده «ا- م - م» به معنای قصد کردن و توجه داشتن به سوی یک شیء مطلوب است و مشتقات آن ۱۲۴ مرتبه در ۴۳ سوره و ۱۱۳ آیه از قرآن آمده است. بنابراین امام به معنای، پیشوا، رئیس و راهبر است از آن جهت که مورد توجه قرار می‌گیرد و جمع آن «ائمه» می‌باشد. راغب می‌گوید: امام: آن است که به فعل یا قول او اقتدا می‌شود؛ فرقی نمی‌کند مقتدا انسان باشد یا کتاب یا غیر اینها، بر حق باشد یا باطل و جمع آن «ائمه» است[۲۵].

در لسان العرب آمده است: امام: راه، کتاب و هر کسی است که قومی به وی اقتدا کنند و دنبال او باشند چه به راه راست و چه به گمراهی[۲۶].

ابن فارس می‌نویسد: «أم» به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین است و امام به معنای هر کسی است که به او اقتدا می‌شود و در کارها و امور پیشوا بوده و مقدم می‌گردد؛ از این رو پیامبر(ص) امام پیشوایان و خلیفه امام امت و قرآن امام مسلمانان است[۲۷].

صاحب التحقیق نیز در بیان معنای اصلی ماده «ام» می‌نویسد: «معنای اصلی این ماده به معنای قصد کردن چیزی و توجه داشتن به یک شیء است و این معنا در تمام مشتقات آن اُم، اُمة، إمام، أمام و اَم لحاظ شده است[۲۸]. شرح آن مشتقات چنین است.

  1. امام: (پیشوا و مقتدا): علت نامگذاری آن، این است که مورد قصد و توجه کسانی که دنبال او هستند قرار می‌گیرد.
  2. اَمام: (سمت جلو): زیرا جلو بیشتر مورد توجه و قصد انسان قرار می‌گیرد و حرکت انسان همواره به سمت جلو می‌باشد.
  3. اُم: (مادر، اصل): علت نامگذاری آن، این است که این وجود مبارک در ایام طفولیت، بیشتر مورد توجه کودک قرار می‌گیرد.
  4. امة: (گروهی که دارای اصول مشترکی می‌باشند.): علت نامگذاری آن، این است که گروه، هدف مشترکی را قصد کرده‌اند.

یکی نام‌های مکه «أم القری» به معنای مادر شهرها است، علت این نامگذاری، با توجه به معنای اصلی ماده (توجه و قصد) این است که این شهر مقدس که کعبه آمال بندگان خداست مورد توجه و قصد همه انسان‌ها است.

یکی از اوصاف سوره فاتحة الکتاب «ام الکتاب» است زیرا این سوره هنگام قرائت قرآن، مورد توجه خاص قرار می‌گیرد[۲۹].

برخی از اساتید احتمال داده‌اند که واژه امم از «ام» به معنای اصل و مرجع مشتق شده باشد[۳۰]. بنابراین قول، از آن جهت به امام، امام می‌گویند زیرا اصل قوم و جمعیت و گروه خود است و دیگر پیرو او هستند. با توجه به دیدگاه‌های مختلف آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد آن است که واژه امام از ماده «اَمَمَ» به معنای قصد کردن همراه با توجه خاص گرفته شده و به معنای والی، حاکم، راهبر، پیشوا، رئیس، امیر و سلطان است.[۳۱]

منابع

پانویس

  1. جوهری، الصحاح، ج ۵ ص۱۸۶۳ مادّه «أمم»: أُمُ‏ الشی: أصلُهُ
  2. اعلم أن کل شی‏ء یضم إلیه سائر ما یلیه فإن العرب تسمی ذلک الشی‏ء أمّا؛ کتاب العین، ج‏۸، ص۴۲۶؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۵۸.
  3. الأَمُ‏ بالفتح: القصدُ. یقال: أَمَّهُ‏ و أَمَّمَهُ‏ و تَأَمَّمَهُ‏، إذا قصَدَه‏؛ الصحاح، ج ۵ ص۱۸۶۵.
  4. الأَمُ‏، بالفتح: القَصْد، أَمَّهُ‏ یَؤُمُّه‏ أَمّاً إِذا قَصَدَه؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲.
  5. أمَّا الهمزة و المیم فأصلٌ واحدٌ، یتفرَّع منه أربعة أبواب و هی الأَصل و المرجِع و الجماعة و الدِّین و هذه الأربعَة متقاربة و بعد ذلک أصولٌ ثلاثة و هی القامة و الحِین و القَصْد؛ معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱.
  6. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱، ص۱۴۹.
  7. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۶۵.
  8. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵؛ راغب، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.
  9. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷.
  10. ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲، ص۲۵.
  11. ابن فارس، محمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۱ ص۲۹؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲ ص۲۵ و ۲۶؛ صاحب ابن عباد، المحیط فی اللغة، ج ۱۰، ص۴۶۱.
  12. الأَمُ‏، بالفتح: القَصْد، أَمَّهُ‏ یَؤُمُّه‏ أَمّاً إِذا قَصَدَه‏؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲.
  13. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۹۶.
  14. ر.ک: عالمی، سید محمد، بررسی تعریف امامت در مدرسه بغداد، ص۱۲.
  15. الائتمام‏: مصدر الإمة؛ ائتم بالإمام إمة و فلان أحق‏ بإمة هذا المسجد، أی: بإمامته، و إمامیته.. و کل من اقتدی به و قدم فی الأمور فهو إمام‏ و النبی(ع) إمام الأمة و الخلیفة: إمام‏ الرعیة.. و القرآن: إمام المسلمین؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج‏۸، ص۴۲۸-۴۲۹‏؛ الإِمام‏: کلُّ من اقتُدِی به و قُدِّم فی الأمور. و النبیُّ صلی اللَّه علیه و سلم‏ إمام‏ الأئمة، و الخلیفة إِمام‏ الرَّعیة، و القرآن‏ إِمام‏ المسلمین؛ معجم مقاییس اللغه، ج‏۱، ص۲۸؛ الأَمُ‏: العَلَم الذی یَتْبَعُه الجَیْش؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۴.
  16. مؤلف کتاب معانی الأخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام می‌گوید: «امام» را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است»، سُمِّیَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ؛ معانی الأخبار ص۶۴؛ و از أبا بشر لغوی نقل می‌‌کند که امام در لغت عرب به معنی پیشوایی مردم است، سألت أبا بشر اللغوی بمدینة السلام عن معنی الإمام فقال الإمام فی لغة العرب هو المتقدم بالناس‏؛ معانی الأخبار، ص۹۶.
  17. اَلْإِمَامُ: المُؤتَمُّ بِهِ؛ إنساناً کانَ یُقتَدی بِقَولِهِ أو فِعلِهِ، أو کِتاباً، أو غَیرَ ذلِکَ، مُحِقّاً کانَ أو مُبطِلاً، وجمعه: أَئِمَّةٌ. وقولُه تَعَالی: ‌(یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ(أی: بالذی یقتدون به، وقیل: بکتابهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷.
  18. ر.ک: اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی».
  19. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۹۳.
  20. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  21. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  22. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۳۵.
  23. رک: محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۳۲.
  24. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج‏۴، ص۸۴۵.
  25. مفردات الفاظ القرآن، ص۸۷.
  26. لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳.
  27. معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.
  28. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۵.
  29. غلامعلی همایی، واژه‌شناسی قرآن مجید، ص۹۲-۹۳؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، صص ۱۳۵-۱۳۷.
  30. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۷۴.
  31. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۷.

الگو:مقاله برتر