آیا آیه ۸۸ سوره صافات با عصمت حضرت ابراهیم منافات دارد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۸۸ سوره صافات با عصمت حضرت ابراهیم منافات دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت حضرت ابراهیم
مدخل وابستهعصمت - پیامبران - حضرت ابراهیم
تعداد پاسخ۳ پاسخ

آیا آیه ۸۸ سوره صافات با عصمت حضرت ابراهیم منافات دارد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

قوم ابراهیم(ع) از او خواستند که با آنان به خارج شهر بیاید، ابراهیم(ع) نگاهی به ستارگان افکند و گفت: ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ[۱] در حالی که بیمار نبود. آیا این دروغ نیست؟ و اگر دروغ باشد، با مقام عصمت در تضادّ نخواهد بود؟

پاسخ جامع اجمالی

به این شبهه پاسخ‌های متعددی داده شده است

پاسخ اول:

نگاه به ستاره برای اطلاع از وقت بیماری: نگاه ابراهیم (ع) به ستارگان، بدان انگیزه بود که می‌خواست از حرکت آنها، وقت بیماری خود را دقیقاً دریابد؛ مانند کسی که نوعی بیماری همچون تب، در فواصل زمانی خاص به سراغش می‌آید (البته منظور، تاریخ بیماری نیست که تنها از حرکت ماه بتوان بدان دست یافت؛ بلکه منظور این است که از نوع حرکت ستارگان می‌توانسته به زمان بیماری خود آگاه شود. چه بسا علم هیئت امروزی نیز آن را تأیید کند). در مورد بیماری هم هیچ دلیلی نداریم که حضرت ابراهیم (ع) به راستی بیمار نبوده است. او خود از بیماری‌اش سخن گفته و قرآن از سلیم بودن قلب او خبر داده است. پس وی از دروغ و هرگونه بیهوده‌گویی به دور است[۲]. البته توجه به این نکته ضروری می‌نماید که بیماری حضرت، آن‌چنان نبوده است که او را از فعالیت جسمانی باز دارد و نتواند بت‌شکنی کند. چه بسیارند بیمارانی که در طول روز مشغول کارند؛ به ویژه کارهای نشاط‌آوری مانند شکستن بت‌ها برای قهرمان توحید همچون ابراهیم![۳] می‌توان گفت بیماری آن حضرت تنها در حدی بود که عذری برای ماندن در شهر داشته باشد. این تفسیر در میان دیگر تفاسیر، مناسب‌ترین و بهترین تفسیر است[۴].

پاسخ دوم:

حضرت ابراهیم(ع) برای حفظ جان خود توریه کرد؛ یعنی کلام صادقی را بر زبان جاری کرد، ولی مخاطب معنایی غیر آنچه منظور متکلم بود را فهمید. «توریه» بر وزن «توصیه» که گاهی از آن تعبیر به «معاریض» نیز می‌شود، این است که سخنی بگویند که ظاهری دارد، اما منظور گوینده چیز دیگر است؛ هرچند شنونده نظرش متوجه همان ظاهر می‌شود؛ برای مثال کسی از دیگری سؤال می‌کند کی از سفر آمدی؟ او می‌گوید: پیش از غروب، در حالی که پیش از ظهر آمده است؛ در این حال شنونده از ظاهر این کلام کمی قبل از غروب را می‌فهمد، در حالی که گوینده قبل از ظهر را اراده کرده؛ چراکه آن هم قبل از غروب است! یا کسی از دیگری سؤال می‌کند غذا خورده‌ای؟ می‌گوید آری، شنونده از این سخن چنین می‌‌فهمد که امروز غذا خورده، در صورتی که منظورش این است دیروز غذا خورده. توریه از نظر فقهی جزء دروغ نیست؛ از این رو نه عرفا بر آن کذب صادق است، نه از روایات اسلامی الحاق آن به کذب استفاده می‌شود، بلکه در پاره‌ای از روایات عنوان «کذب» رسما از آن نفی شده است[۵].

پاسخ سوم:

گرچه «سُقم» و «سَقَم» معمولا به معنای بیماری‌های جسمانی است، ولی طبق تصریح بعضی از ارباب لغت، گاه به معنای ناراحتی‌های روحی نیز به کار می‌رود و مسلما روح ابراهیم(ع) در آن محیط مملو از شرک، آزرده و بیمارگونه بود؛ بنابراین اگر گفت: من بیمارم، بیماری از جنبه روحانی را بیان می‌‌کرد[۶]. به همین دلیل امام صادق(ع) در پاسخ به این اشکال فرموده است: «حضرت بیمار نبود، دروغ هم نگفت، بلکه منظورش این بود که بیمار می‌شوم، یعنی از طریقه علم نجوم محاسبه کرد و حوادث آینده را دانست و بیان داشت که من بیمارم و در پی این امر خود را از آنان حفظ فرمود، تا به هدف والای خود، یعنی درهم کوبیدن بت‌ها برسد[۷].[۸]. امام صادق(ع) در پاسخ یکی از شاگردان خود که چرا حضرت ابراهیم(ع) برای این که در شهر بماند، به بت پرستان گفت: من بیمار و مریض هستم. فرمود: «حضرت ابراهیم(ع) نیز درباره بیماری‌اش دروغ نگفت؛ زیرا منظور او از بیماری این بود که در دین و اعتقاد به بت‌ها دچار بیماری و تردید است»[۹].

پاسخ چهارم:

ائمه(ع) سخنان پیامبران را چند پهلو دانسته و گفتارهای خود را نیز از این جهت شبیه آنان شمرده‌اند. در روایتی از ابوبصیر به امام صادق(ع) عرض شد: «گفته می‌شود شما به گونه‌ای سخن می‌‌گویید که گاهی کلام شما بر هفتاد وجه قابل انطباق است. امام(ع) در پاسخ فرمود: ابراهیم(ع)گفت: من بیمارم، در حالی که بیمار نبود و مرتکب دروغ نشد. همو گفت: بلکه بزرگ ترشان این کار را کرد، در حالی که بت بزرگ این کار را نکرده بود و دروغ نگفت...[۱۰].[۱۱]

پاسخ پنجم:

نگاه به ستارگان در حال اندیشیدن در کار خود: ابراهیم (ع) هرگز به ستارگان نظر نیفکند؛ بلکه او به سوی آسمان نگاه کرد و همچنان در این اندیشه بود که برای اجرای برنامه خود چاره‌ای یابد[۱۲]. پس این فکر مانند برقی در ذهن او درخشید که از بیماری خود سخن به میان آورد. این تفسیر به دلیل ناسازگاری با ظاهر آیه، پذیرفتنی نیست؛ چون آیه از نظر افکندن حضرت بر ستارگان حکایت دارد. به ویژه کلمه ﴿نَظْرَةً این ظهور را تقویت می‌کند، نه آنکه حضرت تنها سر به سوی آسمان، در کار خود بیندیشد. گذشته از آنکه جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ نیز تفسیر درستی نمی‌یابد.

پاسخ ششم:

نگاه به نجوم: تفکر در قدم و حدوث نجوم؛ و بیماری: بیماری باطنی: «نظر به نجوم از آن جهت بوده است که بداند آیا آنها قدیم هستند یا حادث؟ سقیم نیز به معنای بیماری باطنی است؛ یعنی چون شناختی به پروردگارم ندارم، قلبم بیمار است. البته این مربوط به قبل از بلوغ آن حضرت بوده است»[۱۳]. این تفسیر نیز خلاف ظاهر و بی‌دلیل است. افزون بر آن، پیامبران الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، دارای فطرتی بیدار و بهره‌مند از عنایت خاص پروردگار بوده‌اند؛ پس بلوغ در این جهت تأثیری ندارد. چگونه می‌توان باور کرد که ابراهیم خلیل، منادی توحید، به علت نشناختن خدا قلب خود را بیمار ببیند؟ همچنین رابطه نگاه به ستارگان با جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ تبیین نشده است.

پاسخ هفتم:

ستارهای خاص مرتبط با بیماری حضرت: «آن حضرت ستاره‌ای خاص داشت که هرگاه حالتی مخصوص پیدا می‌کرد، بیماری بر آن حضرت عارض می‌گشت. در آن هنگام که آن حالت را در آن ستاره مشاهده کرد، از بیماری خود خبر داد»[۱۴]. نارسایی این پاسخ در این است که ادعای وجود ستاره‌ای خاص برای هر یک از افراد، ادعایی نادرست و بی‌دلیل است.

پاسخ هشتم:

نگاه به نجوم به عنوان آفریده خدا؛ و بیماری به معنای ناخوشی: «هرگز نمی‌توان به حرام بودن نگاه به علم نجوم رأی داد؛ زیرا ممکن است با این اعتقاد باشد که خداوند به هر کدام از اینها اثر ویژه‌ای عطا فرموده است. سقیم هم بدین معناست که انسان در بیشتر اوقاتش با ناخوشی‌ها روبه‌روست»[۱۵]. این پاسخ چنین نقد می‌شود که اولاً رابطه این دو اتفاق، روشن نیست؛ ثانیاً اینکه انسان در بیشتر اوقات بیمار باشد، ادعایی بی‌دلیل است.

پاسخ نهم:

واژه نجوم گویای پراکندگی گفتار آنان، و سقیم؛ خبر از بیماری در آینده: «یکی از معانی نجوم، همان متفرق و تدریجی بودن است؛ مانند نزول نجومی قرآن. در این آیه شریفه منظور این است که آن حضرت در گفتار پراکنده آنان دقت کرد تا راهی برای عذرتراشی خود بیابد و همراه آنان از شهر خارج نشود. سقیم هم بدین معناست که بیمار خواهم شد»[۱۶]. ایراد این تفسیر نیز بسان چند تفسیر پیشین، در بی‌دلیل بودن و ناهمخوان بودن با ظاهر آیه است[۱۷].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. حجت الاسلام و المسلمین مهدی سازندگی؛
حجت الاسلام و المسلمین سازندگی در کتاب «عصمت پیامبران اولوالعزم» در این‌باره گفته‌ است:

«قوم ابراهیم(ع) از او خواستند که با آنان به خارج شهر بیاید، ابراهیم(ع) نگاهی به ستارگان افکند و گفت: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ[۱۸] در حالی که بیمار نبود. آیا این دروغ نیست؟ و اگر دروغ باشد، با مقام عصمت در تضادّ نخواهد بود؟

حضرت ابراهیم(ع) برای حفظ جان خود توریه کرد؛ یعنی کلام صادقی را بر زبان جاری کرد، ولی مخاطب معنایی غیر آنچه منظور متکلم بود را فهمید. «توریه» بر وزن «توصیه» که گاهی از آن تعبیر به «معاریض» نیز می‌شود، این است که سخنی بگویند که ظاهری دارد، اما منظور گوینده چیز دیگر است؛ هرچند شنونده نظرش متوجه همان ظاهر می‌شود؛ برای مثال کسی از دیگری سؤال می‌کند کی از سفر آمدی؟ او می‌گوید: پیش از غروب، در حالی که پیش از ظهر آمده است؛ در این حال شنونده از ظاهر این کلام کمی قبل از غروب را می‌فهمد، در حالی که گوینده قبل از ظهر را اراده کرده؛ چراکه آن هم قبل از غروب است! یا کسی از دیگری سؤال می‌کند غذا خورده‌ای؟ می‌گوید آری، شنونده از این سخن چنین می‌‌فهمد که امروز غذا خورده، در صورتی که منظورش این است دیروز غذا خورده.

توریه از نظر فقهی جزء دروغ نیست؛ از این رو نه عرفا بر آن کذب صادق است، نه از روایات اسلامی الحاق آن به کذب استفاده می‌شود، بلکه در پاره‌ای از روایات عنوان «کذب» رسما از آن نفی شده است.

از امام صادق(ع) درباره کسی می‌پرسند که دم در می‌آید و اجازه ورود به خانه می‌‌طلبد و صاحب خانه (که مانعی از پذیرش او دارد) به کنیز می‌گوید: بگو او اینجا نیست (و منظور از آن مثلا همان پشت در خانه است). امام(ع) در پاسخ فرمود: «این دروغ نیست[۱۹]».

ولی حق این است که در اینجا باید تفصیلی داد و به عنوان یک ضابطه کلی گفت: هرگاه لفظ از نظر مفهوم لغوی و عرفی قابلیت دو معنا دارد، ولی ذهنیات مخاطب آن را بر معنا خاصی تطبیق می‌کند، در حالی که گوینده اراده معنای دیگری را دارد، این چنین توریه ای دروغ نیست؛ مثل این که لفظ مشترک را به کار برند، ذهن شنونده متوجه یک معنی شود، در حالی که گوینده نظرش معنای دیگری باشد.

گرچه «سُقم» و «سَقَم» معمولا به معنای بیماری‌های جسمانی است، ولی طبق تصریح بعضی از ارباب لغت، گاه به معنای ناراحتی‌های روحی نیز به کار می‌رود و مسلما روح ابراهیم(ع) در آن محیط مملو از شرک، آزرده و بیمارگونه بود؛ بنابراین اگر گفت: من بیمارم، بیماری از جنبه روحانی را بیان می‌‌کرد[۲۰]. به همین دلیل امام صادق(ع) در پاسخ به این اشکال فرموده است: «حضرت بیمار نبود، دروغ هم نگفت، بلکه منظورش این بود که بیمار می‌شوم، یعنی از طریقه علم نجوم محاسبه کرد و حوادث آینده را دانست و بیان داشت که من بیمارم و در پی این امر خود را از آنان حفظ فرمود، تا به هدف والای خود، یعنی درهم کوبیدن بت‌ها برسد[۲۱]».

امام صادق(ع) در پاسخ یکی از شاگردان خود که چرا حضرت ابراهیم(ع) برای این که در شهر بماند، به بت پرستان گفت: من بیمار و مریض هستم. فرمود: «حضرت ابراهیم(ع) نیز درباره بیماری‌اش دروغ نگفت؛ زیرا منظور او از بیماری این بود که در دین و اعتقاد به بت‌ها دچار بیماری و تردید است».

ائمه(ع) سخنان پیامبران را چند پهلو دانسته و گفتارهای خود را نیز از این جهت شبیه آنان شمرده‌اند. در روایتی از ابوبصیر به امام صادق(ع) عرض شد: «گفته می‌شود شما به گونه‌ای سخن می‌‌گویید که گاهی کلام شما بر هفتاد وجه قابل انطباق است. امام(ع) در پاسخ فرمود: ابراهیم(ع)گفت: من بیمارم، در حالی که بیمار نبود و مرتکب دروغ نشد. همو گفت: بلکه بزرگ ترشان این کار را کرد، در حالی که بت بزرگ این کار را نکرده بود و دروغ نگفت...»[۲۲].[۲۳]
2. جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌ است:

«﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ[۲۴]. حضرت ابراهیم (ع) عزم خود را برای درهم شکستن بت‌ها جزم کرد و همچنان در پی یافتن فرصتی بود تا بر این قصد الهی خود جامه عمل بپوشاند؛ تا آنکه در یکی از روزها، مردم شهر آهنگ بیرون رفتن از شهر داشتند؛ او را نیز به همراهی خود فراخواندند؛ ولی حضرت ابراهیم (ع) با عذرخواهی، از همراه شدن با آنان سرباز زد و خواست از این فرصت طلایی، کمال بهره را ببرد. قرآن در این آیات، به گزارش این ماجرا پرداخته است.

سخن در این است که حضرت ابراهیم (ع) چرا همانند منجمان به ستارگان نگاه افکند؟ و چرا بدون داشتن بیماری، از بیماری خود سخن گفت؟[۲۵] این سان خلاف واقع سخن گفتن، با عصمت ناسازگار است. در این مجال نیز مفسران به توجیه و تفسیر این آیات پرداخته‌اند.

پاسخ نخست: نگاه به ستاره برای اطلاع از وقت بیماری: نگاه ابراهیم (ع) به ستارگان، بدان انگیزه بود که می‌خواست از حرکت آنها، وقت بیماری خود را دقیقاً دریابد؛ مانند کسی که نوعی بیماری همچون تب، در فواصل زمانی خاص به سراغش می‌آید (البته منظور، تاریخ بیماری نیست که تنها از حرکت ماه بتوان بدان دست یافت؛ بلکه منظور این است که از نوع حرکت ستارگان می‌توانسته به زمان بیماری خود آگاه شود. چه بسا علم هیئت امروزی نیز آن را تأیید کند). در مورد بیماری هم هیچ دلیلی نداریم که حضرت ابراهیم (ع) به راستی بیمار نبوده است. او خود از بیماری‌اش سخن گفته و قرآن از سلیم بودن قلب او خبر داده است. پس وی از دروغ و هرگونه بیهوده‌گویی به دور است[۲۶].

البته توجه به این نکته ضروری می‌نماید که بیماری حضرت، آن‌چنان نبوده است که او را از فعالیت جسمانی باز دارد و نتواند بت‌شکنی کند. چه بسیارند بیمارانی که در طول روز مشغول کارند؛ به ویژه کارهای نشاط‌آوری مانند شکستن بت‌ها برای قهرمان توحید همچون ابراهیم![۲۷] می‌توان گفت بیماری آن حضرت تنها در حدی بود که عذری برای ماندن در شهر داشته باشد. این تفسیر در میان دیگر تفاسیر، مناسب‌ترین و بهترین تفسیر است.

پاسخ دوم: بهره‌مندی از نگاه به نجوم در پندار قوم: مردم آن سرزمین با علم نجوم آشنایی داشتند و حتی بت‌های خود را نمادی از آن ستارگان می‌دانستند. از این رو در برابر آنها کرنش می‌کردند. در آن هنگام که حضرت ابراهیم (ع) به ستارگان نگاه افکند، آنان چنین پنداشتند که او با بهره‌گیری از علم نجوم، از بیمار شدن خود آگاهی یافته و آن را با جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ[۲۸] برای دیگران بیان کرده است[۲۹].

در نقد این تفسیر باید گفت نظر افکندن به ستارگان، اقسامی دارد؛ گاه این نظر، بدان منظور است که از وقت و هنگام وقوع حادثه یا بیماری و... آگاهی به دست آید و گاه از آن جهت است که با نگاه بر آنها، حوادث آینده را پیش‌بینی کند؛ چنان که منجمان همواره اوضاع فلکی را دلیلی بر حوادث آینده می‌دانستند. نگاه نخست، با ایده توحیدی حضرت همخوان‌تر است[۳۰].

پاسخ سوم: بیماری به معنای نا آرامی روحی: نگاه به ستارگان در اینجا یادآور ماجرایی است که در آیات ۷۵ تا ۷۹ سوره انعام گزارش شده است. ابراهیم (ع) با این نگاه خود، به مردم درس خداشناسی آموخته است؛ یعنی این ستارگان هرگز شایستگی پرستش ندارند. بیماری حضرت هم بیماری جسمی نبوده است؛ بلکه از آن رو که آن حضرت با چشم خود انحراف اخلاقی و گمراهی اعتقادی را می‌دید، دیگر از نظر روحی در آرامش به سر نمی‌برد. در حقیقت وضع نابسامان مردم آن سامان، روح و روانش را بیمار کرده بود[۳۱].

این تفسیر بسان تفسیر پیشین، با ظاهر آیه ناهمخوان است؛ زیرا ارتباط این نگاه به ستارگان با ماجرایی که در سوره انعام آمده، نیازمند دلیل است. حضرت با نگاه به ستارگان و به دنبال آن، گفتن ﴿إِنِّي سَقِيمٌ[۳۲] چسان درس خداشناسی آموخته است؟ همچنین تفسیر بیماری به بیماری روحی و ناآرام بودن روان، با مشاهده وضع نابسامان جامعه، تفسیری بی‌دلیل است.

پاسخ چهارم: نگاه به ستارگان در حال اندیشیدن در کار خود: ابراهیم (ع) هرگز به ستارگان نظر نیفکند؛ بلکه او به سوی آسمان نگاه کرد و همچنان در این اندیشه بود که برای اجرای برنامه خود چاره‌ای یابد[۳۳]. پس این فکر مانند برقی در ذهن او درخشید که از بیماری خود سخن به میان آورد. این تفسیر نیز به دلیل ناسازگاری با ظاهر آیه، پذیرفتنی نیست؛ چون آیه از نظر افکندن حضرت بر ستارگان حکایت دارد. به ویژه کلمه ﴿نَظْرَةً این ظهور را تقویت می‌کند، نه آنکه حضرت تنها سر به سوی آسمان، در کار خود بیندیشد. گذشته از آنکه جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ نیز تفسیر درستی نمی‌یابد.

پاسخ پنجم: ابراز این جمله بر مبنای توریه: حضرت ابراهیم (ع) در این نگاه و گفتار خود، از روش توریه بهره جسته است. توریه(معاریض) این است که سخنی گفته شود که ظاهری دارد، ولی منظور گوینده چیز دیگری است؛ هرچند شنونده نظرش متوجه همان ظاهر می‌شود. ابراهیم (ع) با نگاهی توحیدی، بر ستارگان نظر افکند و از بیماری خود خبر داد. مقصود او همان بود که به هر حال انسان در زندگی خود به نوعی بیماری مبتلا خواهد شد[۳۴].

در نقد این تفسیر باید گفت اولاً پایه این تفسیر بر آن است که حضرت ابراهیم (ع) بیمار نبوده است و در عین حال از بیماری خود خبر داده که این ادعا بی‌دلیل است و حمل بر توریه در موردی ضرورت می‌یابد که ظاهر گفتار با واقعیت همسان نباشد؛ ثانیاً از آنجا که بهره‌گیری از توریه، موجب کاهش اعتماد به گفتار گوینده یا سلب اعتماد از آن می‌شود، حمل گفتار حضرت ابراهیم (ع) بر آن، توجیه درستی نمی‌یابد. البته در جواز توریه، دیدگاه فقیهان یکسان نیست و برخی همانند مرحوم شیخ انصاری[۳۵] بر آن‌اند که توریه از اقسام دروغ نیست؛ اما برخی دیگر از فقیهان مانند مرحوم صاحب جواهر، بر حرمت آن پای می‌فشارند، با این بیان که التوریة و الهزل من غیر قرینة داخلان فی اسمه (الکذب) او حکمه[۳۶].

پاسخ ششم: نگاه به نجوم: نگاه به علم نجوم: قوم آن حضرت با نجوم سروکار داشتند و با دید عظمت به ستارگان می‌نگریستند و مطابق آنها از غیب خبر می‌دادند. از این رو حضرت هم در نجوم نظر افکند، یعنی در علم نجوم نظر کرد، نه اینکه به خود نجوم نگاه کرده باشد؛ مانند اینکه گفته می‌شود فلان شخص در فقه نظر کرد. منظور او این بود که به آنان تفهیم کند هر آنچه آنان می‌دانند، او هم می‌داند و راه شناخت او نیز همسان راه شناخت آنان است. منظور از سقیم نیز این است که در آینده بیمار خواهم شد، مانند آیه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ...[۳۷].[۳۸]

ایراد این تفسیر، همان خلاف ظاهر بودن آن است. آنچه از ظاهر نظر به نجوم فهمیده می‌شود، همان نگاه به ستارگان است، نه نگاه در علم نجوم. همچنین در مورد سقیم، فهم عرفی از آن این است که اکنون بیمارم؛ مگر اینکه قرینه‌ای در کار باشد؛ همان‌گونه که در ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ این قرینه وجود دارد. همچنین تشبیهی که صورت گرفته نادرست است؛ چون ستاره عین است، ولی علم نجوم دانش و امری معنوی است.

پاسخ هفتم: نگاه به نجوم: تفکر در قدم و حدوث نجوم؛ و بیماری: بیماری باطنی: «نظر به نجوم از آن جهت بوده است که بداند آیا آنها قدیم هستند یا حادث؟ سقیم نیز به معنای بیماری باطنی است؛ یعنی چون شناختی به پروردگارم ندارم، قلبم بیمار است. البته این مربوط به قبل از بلوغ آن حضرت بوده است»[۳۹]. این تفسیر نیز خلاف ظاهر و بی‌دلیل است. افزون بر آن، پیامبران الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، دارای فطرتی بیدار و بهره‌مند از عنایت خاص پروردگار بوده‌اند؛ پس بلوغ در این جهت تأثیری ندارد. چگونه می‌توان باور کرد که ابراهیم خلیل، منادی توحید، به علت نشناختن خدا قلب خود را بیمار ببیند؟ همچنین رابطه نگاه به ستارگان با جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ تبیین نشده است.

پاسخ هشتم: ستارهای خاص مرتبط با بیماری حضرت: «آن حضرت ستاره‌ای خاص داشت که هرگاه حالتی مخصوص پیدا می‌کرد، بیماری بر آن حضرت عارض می‌گشت. در آن هنگام که آن حالت را در آن ستاره مشاهده کرد، از بیماری خود خبر داد»[۴۰]. نارسایی این پاسخ در این است که ادعای وجود ستاره‌ای خاص برای هر یک از افراد، ادعایی نادرست و بی‌دلیل است.

پاسخ نهم: نگاه به نجوم به عنوان آفریده خدا؛ و بیماری به معنای ناخوشی: «هرگز نمی‌توان به حرام بودن نگاه به علم نجوم رأی داد؛ زیرا ممکن است با این اعتقاد باشد که خداوند به هر کدام از اینها اثر ویژه‌ای عطا فرموده است. سقیم هم بدین معناست که انسان در بیشتر اوقاتش با ناخوشی‌ها روبه‌روست»[۴۱]. این پاسخ چنین نقد می‌شود که اولاً رابطه این دو اتفاق، روشن نیست؛ ثانیاً اینکه انسان در بیشتر اوقات بیمار باشد، ادعایی بی‌دلیل است.

پاسخ دهم: دروغ بودن این گفتار: دروغ بودن گفتار آن حضرت، با حدیث نبوی که از سه مورد گفتار دروغ آن حضرت پرده برمی‌دارد، همخوان است: «ما کذب ابراهیم الا ثلاث کذبات»[۴۲]. این روایت در کتب اهل سنت از ابوهریره نقل شده و در کتب شیعه به نقل از حشویه آمده است که به دلیل ارسال، سند آن ناتمام است. فخر رازی می‌گوید: چسان می‌توان گفت این حدیث صحیح است و حال آنکه نسبت دروغ به حضرت ابراهیم می‌دهد؟ همچنین در پاسخ سخن کسی که می‌گوید چگونه می‌توان کذب راویان عادل را باور داشت، می‌گوید: در تعارض بین دروغ‌گو دانستن راویان و دروغ‌گو دانستن آن حضرت، بهتر است راویان را دروغ‌گو بدانیم؛ و چرا نگوییم منظور از کذب، یعنی چیزی شبیه دروغ؟[۴۳]. در نقد این تفسیر، توجه به ضعف سند روایت ضروری می‌نماید. پاسخ فخر رازی نیز پذیرفتنی است؛ تنها جمله پایانی آن (سخنی شبیه دروغ) بی‌دلیل و ضعیف است.

پاسخ یازدهم: واژه نجوم گویای پراکندگی گفتار آنان، و سقیم؛ خبر از بیماری در آینده: «یکی از معانی نجوم، همان متفرق و تدریجی بودن است؛ مانند نزول نجومی قرآن. در این آیه شریفه منظور این است که آن حضرت در گفتار پراکنده آنان دقت کرد تا راهی برای عذرتراشی خود بیابد و همراه آنان از شهر خارج نشود. سقیم هم بدین معناست که بیمار خواهم شد»[۴۴]. ایراد این تفسیر نیز بسان چند تفسیر پیشین، در بی‌دلیل بودن و ناهمخوان بودن با ظاهر آیه است.

پاسخ دوازدهم: وجوب دروغ‌گویی در مواردی: «دروغ گفتن همه جا حرام نیست؛ در بعضی موارد وجوب پیدا می‌کند.... در هر یک از این جریانات، مصلحتی الزامی وجود داشت که اگر این دروغ گفته نمی‌شد، آن مصلحت تفویت می‌شد. حضرت ابراهیم (ع) می‌خواست نهضتی را ایجاد کند و مردم را متوجه گرداند که بت‌ها قابل پرستش نیستند و راهش این بود که با تظاهر به بیماری، در شهر باقی بماند و بت‌ها را بشکند و چنین کاری شرعاً حرام نیست»[۴۵].

ایراد این تفسیر در این است که اگر نهضت آن حضرت کاملاً وابسته به این ابراز بیماری غیرواقعی باشد، روا بودن آن دروغ کاملاً پذیرفته است؛ اما اگر بتوان گفت که جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ از واقعیتی خبر داده است، با توجه به اینکه دلیلی نداریم که این خبر با واقع مطابقت نداشته است، پس دیگر طرح موضوع تظاهر به بیماری وجهی نخواهد داشت. افزون بر آنکه جواز توریه که در ظاهر دروغ گفتن است، نیازمند دلیل است. پس حمل گفتار پیامبری چون ابراهیم خلیل الرحمن بر آن دشوار است. پیش‌تر بیان شد که به فتوای برخی فقیهان، توریه در موردی رواست که راستگویی به هیچ وجه امکان‌پذیر نباشد و این نیز مطابق احتیاط است. در نقد تفسیر پنجم به این مسئله اشاره شده است»[۴۶].
3. سید موسی هاشمی تنکابنی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید موسی هاشمی تنکابنی در کتاب «عصمت ضرورت و آثار» در این‌باره گفته است:

«۱. حضرت ابراهیم(ع) پس از مباحثه با قوم خویش درباره پرستش خورشید و ماه و ستارگان، بر آن شد که با قیام بر ضد بت‌ها، نهضتی توحیدی را بنیان گذارد. برای همین تصمیم گرفت، هنگامی که مردم برای برگزاری مراسم خاصی از شهر خارج می‌شوند، همه بت‌ها را بشکند و با صحنه‌سازی خاصی عملاً ناتوانی بت‌ها را برای بت‌پرستان ثابت کند. هنگامی که از او نیز خواسته شد برای شرکت در مراسم از شهر خارج شود، او خود را به مریضی زد و در خانه ماند: ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ[۴۷]. برخی با استناد به این آیات خواسته‌اند بگویند که چرا ابراهیم(ع) با اینکه بیمار نبود، خلاف واقع گفت؟ پس، روشن می‌شود که پیامبر امکان دارد پیش از بعثت دروغ بگوید و ارتکاب گناه پیش از نبوت اشکالی ندارد. یا معتقدند ابراهیم مرتکب گناه صغیره‌ای شود که ممکن است ارتکابش با پیامبری منافاتی نداشته باشد[۴۸].

نقد و نظر

در نقد این شبهه باید گفت: برخی این‌گونه سخنان را حمل بر «توریه» کرده‌اند، ولی می‌توان این‌گونه پاسخ داد که اظهار برخلاف واقع همه‌جا حرام نیست و در برخی موارد - طبق مقتضای مصالح منصوص و تأیید شده احادیث - مباح و حتی واجب می‌شود. همچنین، حفظ مصلحت مهم‌تر مجوزی می‌شود برای اظهار خلاف واقع؛ از این رو، اگر ابراهیم(ع) خود را به مریضی نمی‌زد، نمی‌توانست در شهر بماند و با شکستن بت‌ها نهضت توحیدی را بنیان گذارد. این موضوع چون طبق موازین شرعی بود، هیچ‌گونه منافاتی با عصمت حضرت ابراهیم(ع) و یا دیگر پیامبران نخواهد داشت[۴۹].


٢. درباره حضرت ابراهیم(ع) برخی با استناد به آیاتی دیگر شبهه شرک و بت‌پرستی آن حضرت را طرح کرده‌اند. بر اساس آیات قرآن، هنگامی که آن حضرت ستاره‌ای را دید، آن را پروردگار خود خواند، اما وقتی ستاره غروب و ماه طلوع کرد، او ماه را پروردگار خود خواند و پس از غروب ماه، خورشید طلوع کرد و آن را به سبب بزرگ‌تر بودن نسبت به آن دو، پروردگار خود خواند و چون آن نیز غروب کرد، از این‌گونه خدایان برائت و بیزاری جست: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۵۰].

شبهه این است که بر اساس این آیات و سخن مکرر حضرت ابراهیم (هذا ربی) آن حضرت دست کم در دوره‌ای از حیات خویش به پرستش اجرام سماوی یاد شده پرداخته است و این با عصمت مطلقی که پیامبران را حتی پیش از بعثت عاری از هرگونه شرک و بت‌پرستی می‌خواند سازگار نیست[۵۱].

نقد و نظر

در پاسخ به این شبهه باید گفت: حضرت ابراهیم(ع) از آغاز به ربوبیت خدای یگانه عارف و آگاه بود و ربوبیت غیر او را نفی می‌کرد، اما از آنجا که وی در صدد هدایت قوم بت‌پرست خویش بود، برای پرهیز از تحریک احساسات و عواطف و دشمنی قوم، ناگزیر در ابتدا آنان را همراهی کرد تا بر اساس منطق خود آنان پیش برود و مرحله به مرحله الوهیت و ربوبیت خدایان آنها را یکی پس از دیگری باطل کند و یک نهضت عظیم توحیدی را بنیان گذارد. اساساً این یکی از راه‌های هدایت و تعلیم مردم است[۵۲]. بنابراین، آیات یاد شده هیچ‌گونه منافاتی با عصمت عقیدتی حضرت ابراهیم(ع) نخواهد داشت»[۵۳].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند * و گفت: من بیمارم * و (آنان) پشت‌کنان روی از او گرداندند (و رفتند)» سوره صافات، آیه ۸۸-۹۰.
  2. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۴۸.
  3. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۴.
  4. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  5. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۰۶-۲۱۳؛ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۲۶.
  6. . پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۲.
  7. بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۰۴.
  8. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۰۶-۲۱۳؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۳.
  9. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۰۳.
  10. مولی محسن فیض کاشانی، الصافی فی تفسیر کلام الله، ج۳، ص۳۳؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (تفسیر) کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۶، ص۳۴۱؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۱، ص۲۶۳.
  11. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۰۳.
  12. ر.ک: یوسف بن احمد (فقیه یوسف)، تفسیر الثمرات الیانعه، ج۵، ص۱۱۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۳.
  13. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  14. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  15. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  16. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۹.
  17. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  18. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  19. . «الرَّجُلِ يُسْتَأْذَنُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ لِلْجَارِيَةِ قُولِي لَيْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ لَا بَأْسَ لَيْسَ بِكَذِبٍ».
  20. . پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۲.
  21. . بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۰۴.
  22. مولی محسن فیض کاشانی، الصافی فی تفسیر کلام الله، ج۳، ص۳۳؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (تفسیر) کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۶، ص۳۴۱؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۱، ص۲۶۳.
  23. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۰۳.
  24. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند * و گفت: من بیمارم * و (آنان) پشت‌کنان روی از او گرداندند (و رفتند)» سوره صافات، آیه ۸۸-۹۰.
  25. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۲.
  26. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۴۸.
  27. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۴.
  28. «من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  29. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۴۹.
  30. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۴۸.
  31. ر.ک: محمد المکی ناصری، التیسیر فی احادیث التفسیر، من املاء محمد المکی الناصری، ج۵، ص۳۰۵.
  32. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  33. ر.ک: یوسف بن احمد (فقیه یوسف)، تفسیر الثمرات الیانعه، ج۵، ص۱۱۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۳.
  34. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۳، ص۱۴۹.
  35. ر.ک: مرتضی انصاری، المکاسب المحرمه، بحث کذب، ص۵۰.
  36. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، تحقیق عباس القوچانی، ج۲۲، ص۷۲.
  37. «بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.
  38. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  39. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  40. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  41. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
  42. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۲، ص۳۳۲؛ مجدالدین ابوالسعادات ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول، جزء ۱۰، ص۸۱۹۹ (المکتبة الشاملة).
  43. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۹.
  44. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۹.
  45. محمد تقی مصباح، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص۱۷۰ و ۳۲۴.
  46. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  47. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند * و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۸-۸۹.
  48. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۸۵؛ زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۲۴؛ علامه طباطبائی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.
  49. ر.ک: مصباح یزدی، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۷۰.
  50. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد * و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۵-۷۸.
  51. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳ - ۴، ص۵۰۰ - ۵۰۱.
  52. ر.ک: سبحانی، عصمة الأنبیاء فی القرآن الکریم، ص۱۲۷ - ۱۲۸.
  53. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۲۶.