آیا توسل به اهل بیت لازمه‌اش شرک به خداوند است؟ (پرسش)

آیا توسل به اهل بیت لازمه‌اش شرک به خداوند است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث شیعه است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی شیعه مراجعه شود.

آیا توسل به اهل بیت لازمه‌اش شرک به خداوند است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ شیعه
مدخل اصلیتوسل
مدخل وابستهشرک
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
رستم‌نژاد

حجت الاسلام و المسلمین مهدی رستم‌نژاد، در کتاب «پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه» در این‌باره گفته است:

«موضوع توسل از دامنه‌دارترین شبهات وهابیت است که خود به شبهات کوچک‌تری تقسیم شده و به هر شبهه به‌صورت جداگانه پاسخ داده می‌شود. در این بخش با بیان چند نکته، تنها به اصل این شبهه پاسخ داده می‌شود:

نکته نخست: «توسل» در لغت به معنای «انتخاب وسیله» است. «وسیله» چیزی است که انسان با کمک آن به هدف دیگر یا به چیز دیگر می‌رسد و نزدیک می‌گردد. از حیث لغت تفاوتی نمی‌کند که آن وسیله، از نوع عمل و فعل باشد یا از نوع شخص و ذات. جوهری در صحاح در ماده «وسل» می‌نویسد: توسل إليه بوسيلة، أي تقرب إليه بعمل، با وسیله‌ای به کسی متوسل شد؛ یعنی با عملی به وی نزدیک گردید». همچنین می‌نویسد: الوسيلة ما يتقرب به إلى الغیر؛ وسیله چیزی است که انسان با آن به شخص دیگری نزدیک می‌شود»[۱].

در لسان العرب آمده است: توسل إليه بكذا تقرب إليه بحرمة آصرة تعطفه عليه؛ به وسیله چیزی به فلان متوسل شد؛ یعنی به خاطر احترام و منزلت کسی که نظر طرف را جلب می‌کند، به وی نزدیک شد»[۲]. از این عبارت استفاده می‌شود که «وسیله تقرب» معنای گسترده‌ای دارد، هم می‌تواند وسیله تقرب، اعمال انسان باشد و هم می‌تواند اشخاص و ذوات انسانی باشد؛ بنابراین از حیث لغت واژه «توسل» منحصر به اعمال نیست بلکه اشخاص را نیز شامل می‌شود.

نکته دوم: واژه «وسیله» در قرآن در دو جا وارد شده است. نخست در مائده آنجا که می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[۳]. چنانکه ملاحظه می‌شود لحن آیه، مطلق است و هر نوع وسیله تقرب را شامل می‌گردد، خواه تقرب به وسیله اعمال شایسته باشد و خواه به وسیله ذوات مقدسه انسانی[۴].

مورد دوم هم در سوره اسراء است، در این سوره خداوند ابتدا می‌فرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا[۵]. تعبیر به ﴿الَّذِينَ در جمله ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ بیانگر آن است که مقصود از آن معبودهایی است که صاحب عقل و شعورند؛ زیرا لفظ ﴿الَّذِينَ، اسم موصولی است که برای صاحبان عقل استعمال می‌شود؛ بنابراین، منظور از جمله «آنانی که می‌پرستید»، بت‌ها و امثال آنها نیست بلکه منظور معبودانی چون فرشتگان یا عیسی مسیح(ع) و امثال اینها است که دارای عقل و شعورند. از این آیه استفاده می‌شود که معبودانی چون فرشتگان یا عیسی مسیح(ع) نمی‌توانند خودشان مشکل خود را به تنهایی حل کنند. سپس در آیه بعد می‌فرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ[۶]. نکته شایان توجه در این آیه، این است که ممکن است معنی آیه چنین باشد: خداوند از فرشتگان و انسان‌هایی چون عیسی مسیح(ع)، مالکیت بر دفع ضُرّ را سلب کرده است نه توانایی بر دفع آن را؛ به عبارت دیگر تعبیر به ﴿فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ[۷] می‌رساند که آنان به طور استقلالی، مالک و صاحب اختیار دفع ضرّ نیستند، هر چند ممکن است به اذن خدا قادر به انجام این‌گونه امور باشند.

شبیه این تعبیر در ارتباط با پیامبر اکرم(ص) نیز آمده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا[۸]، سپس به دنبال آن می‌افزاید: ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ[۹]. در این آیه ملاحظه می‌شود آنچه پیامبر(ص) آن را از خود سلب کرد توانایی بر نفع و ضرر نیست، بلکه مالکیت بر نفع و ضرر است. قید ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ نیز همین مطلب را تأیید می‌کند. با این بیان روشن می‌شود آنچه در آیه مورد بحث نفی شده، نفیِ مالکیت بر دفع ضُرّ است. کوتاه سخن آن‌که از این‌گونه تعابیر استفاده می‌شود اولیای الهی هرچند قادر به انجام کارهایی خارق‌العاده هستند، ولی هیچ یک از آنان به‌صورت استقلالی قادر به انجام کاری نیستند؛ بنابراین، آنچه در این آیات سلب می‌گردد «نفی استقلال» است نه نفیِ مطلق کارها حتی در چارچوب مشیت و خواست خدا. سخن دیگر آن‌که در آیه ۵۷ سوره اسراء آمده است: فرشتگان و عیسی مسیح(ع)، خودشان هم به «وسیله‌ای» متوسل می‌شوند آن هم وسیله‌ای نزدیک‌تر به خدا. نکته جالب توجه، در این آیه آن است که از وسیله نزدیک‌تر با ضمیر جمع عاقل، یعنی به لفظ ﴿أَيُّهُمْ أَقْرَبُ تعبیر شده است. از این تعبیر به روشنی استفاده می‌شود فرشتگان و عیسی مسیح(ع)، خود به اولیای والاتر و مقرب‌تری، متوسل می‌شوند؛ به عبارت دیگر، اگر مراد از وسیله نزدیک‌تر، اَعمال بود، می‌بایست به أيّها أقرب تعبیر می‌شد، نه ﴿أَيُّهُمْ أَقْرَبُ؛ بنابراین می‌توان ادعا کرد که از تعبیر ﴿أَيُّهُمْ به جای أيّها، استفاده می‌شود که مراد از توسل به وسیله‌ای اقرب، توسل به اشخاص و ذوات ذی عقل است یا لااقل این مورد را هم می‌گیرد.

نکته سوم: آنچه در آیه ۳۵ مائده درباره توسل آمده عبارت است از جمله: ﴿ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[۱۰] برای رسیدن به او (خدا) به وسیله‌ای متوسل شوید. چنانچه ملاحظه می‌شود این عبارت به طور مطلق به تحصیل وسیله امر نموده است که به اطلاقش تمام اقسام توسل را شامل می‌شود. روشن است محدود کردن یا مقید کردن آن به موردی خاص، به دلیل خاص نیاز دارد و چون چنین دلیلی در اختیار نیست و هیچ قید و شرطی هم وارد نشده است، آیه با اطلاقش هر نوع تحصیل وسیله را دربرمی‌گیرد. با جست‌وجو در منابع دینی به دست می‌آید که اسباب تقرب به خدا بسیار گسترده و گوناگون است؛ از جمله مواردی که این آیه به اطلاق‌شان آنها را می‌گیرند عبارت‌اند از:

۱. توسل به اعمال شایسته: توسل به اعمال شایسته مورد اتفاق همه مسلمانان است؛ حتی وهابیان نیز این نوع از توسل را پذیرفته‌اند؛ مثلاً کسی نماز بگزارد، روزه بگیرد و در راه خدا کارهای نیک و خیر انجام دهد و به وسیله انجام این عبادات و اعمال شایسته به خداوند تقرب جوید. جلال الدین سیوطی ذیل آیه ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ از قتاده نقل می‌کند که گفته است: قوله تعالى ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ قال: تقربوا إلى الله بطاعة و العمل بما يرضيه؛ مراد از قول خداوند که فرمود: با وسیله‌ای به خدا تقرب جویید، این است که با اطاعت خدا و عملی که مورد خشنودی او است، به خدا تقرب جویید»[۱۱]. امیرمؤمنان علی(ع) ایمان به خدا و پیامبر(ص)، جهاد در راه خدا، اقامه نماز و پرداختن زکات و اعمالی از این دست را از بهترین اسباب تقرب به درگاه الهی دانسته است. آن حضرت می‌فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ وَ كَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ...»؛ برترین چیزی که توسل جویندگان به وسیله آن به خدا تقرب می‌جویند عبارت‌اند از: ایمان به خدا، ایمان به رسول خدا، جهاد در راه خدا که باعث عزت اسلام است، کلمه توحید ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ که فطری است و به پا داشتن نماز که آیین است و پرداختن زکات...[۱۲].

نکته جالب توجه در این عبارت آن است که امیرمؤمنان موارد فوق را از بهترین چیزهایی می‌داند که متوسلان به آنها توسل می‌جویند نه آن‌که توسل تنها منحصر به اینها باشد؛ به عبارت دیگر، تعبیر به «إِنَّ أَفْضَلَ مَا يَتَوَسَّلُ‌» نشان می‌دهد غیر از این موارد چیزهای دیگری نیز وجود دارد که می‌توان برای تقرب به خدا، به آنها توسل جست. البته مراد از ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ نمی‌تواند تنها به معنی اعمال صالحه باشد؛ زیرا پیش از آن، جمله ﴿اتَّقُوا اللَّهَ آمده که به معنای انجام اعمال صالحه است؛ بنابراین، جمله ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ باید حاوی مطلب جدیدی باشد. گذشته از آن‌که در ادامه آیه می‌خوانیم ﴿وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ که این خود قرینه‌ای است بر این که ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ نمی‌تواند تنها به معنای اعمال صالحه باشد؛ زیرا یکی از اعمال صالحه، همین جهاد در راه خداست؛ بنابراین برای آن‌که از تکرار و لغویت در کلام پرهیز شود، لازم است ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ توسل به ذات شخص انسانی را نیز شامل شود.

۲. توسل به دعای دیگران: یکی دیگر از انواع توسل، آن است که انسان از دیگران بخواهد در حق وی دعا کنند و از گناهان وی نزد پروردگار طلب مغفرت نمایند. قرآن کریم از زبان برادران یوسف نقل می‌کند که آنان از پدرشان یعقوب نبیه(ع) تقاضا کردند تا برایشان نزد خداوند طلب مغفرت نماید: قرآن می‌فرماید: ﴿قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[۱۳]. از این آیه به‌خوبی استفاده می‌شود که فرزندان یعقوب(ع) برای توبه و انابه به درگاه خدا، به پدرشان متوسل شده و از وی تقاضای دعا کرده‌اند. یعقوب پیامبر(ع) هم، نه تنها به تقاضای آنان اعتراضی نکرد بلکه تقاضای آنها را پذیرفت و به آنان وعده استغفار داد. بنابراین، توسل به این معنی نیز نمی‌تواند مشکلی داشته باشد. با آن‌که راه توبه برای هرکس جداگانه باز است و انسان خطاکار می‌تواند خود به درگاه خدا رفته، از آستان قدسی‌اش تقاضای عفو و بخشش کند؛ ولی راه دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه دست به دامن اولیای الهی بزند تا آنان واسطه شوند و از خدا برایش تقاضای بخشش کنند؛ کاری که یعقوب(ع) برای فرزندانش انجام داد.

در قرآن، به وساطت اولیای الهی برای بخشش گناهکاران در ارتباط با امت اسلامی نیز تصریح شده است. قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۱۴]. چنانچه ملاحظه می‌شود در این آیه، هر دو راه برای تقاضای بخشش از خدا آمده است: هم اینکه شخص گناهکار خودش استغفار کند (توسل به عمل صالح) و هم اینکه با آمدن نزد پیامبر(ص) و متوسل شدن به دامن پرمهر آن حضرت، مشمول استغفار پیامبر(ص) قرار گیرد (توسل به دعای پیامبر). شاید به همین دلیل، آیه را با تعبیر به ﴿لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۱۵] ختم کرده است؛ تعبیری که در هیچ جای قرآن نیامده است، گویا ضمیمه شدن استغفار شخص گناهکار، با طلب بخشش توسط پیامبر(ص)، موجب می‌شود حتماً نتیجه قطعی آن را دریابد؛ از این رو با تعبیر به ﴿لَوَجَدُوا حتماً خواهند یافت» مطلب را به پایان رسانده و این نشان می‌دهد منزلت و کرامت پیامبر اکرم(ص) چنان نزد خدا بلند و والا است که با وساطت آن حضرت، دعا به اجابت قطعی می‌رسد.

۳. توسل به ذات اولیای الهی: آنچه بیشتر مورد انکار وهابیان قرار گرفته، همین قسم سوم است؛ یعنی توسل به شخصیت ارزنده و منزلت بلند اولیای الهی نزد پروردگار؛ مثلاً بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ‌»؛ خدایا! من متوسل می‌شوم به تو به وسیله پیامبرت» یا بگوید: «إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ‌»؛ من به وسیله پیامبرت به تو تقرب می‌جویم». وهابیان به شدت این نوع از توسل را انکار می‌نمایند و به همین دلیل، دیگر مسلمانان را به شرک و کفر متهم می‌کنند، درحالی‌که اطلاق آیاتی چون ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ این مورد را همانند دو مورد قبل زیر شامل می‌شود هیچ قید و حصری در آیه نیامده است. جالب توجه آن‌که خداوند در قرآن برای دفع عذاب از مشرکان، دو چیز را به عنوان وسیله معرفی می‌کند؛ یکی ذات پیامبر(ص) و دیگری عمل صالح، یعنی استغفار. قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ[۱۶].

این آیه نشان می‌دهد برای دفع عذاب همان‌گونه که استغفار به عنوان یک عمل صالح مؤثر است، ذات پیامبر(ص) نیز در دفع آن تأثیرگذار است. افزون بر اینکه ملاک توسل به اعمال صالح، به‌صورت غلیظ‌تر و پررنگ‌تر، در توسل به ذات انبیا و اولیا وجود دارد؛ زیرا ملاک توسل به اعمال صالح عبارت از این است که آن اعمال، محبوب خداست و چون محبوب خداست توسل به آن صحیح است. اگر دقت شود، همین ملاک در توسل به ذات اولیا به‌صورت قوی‌تر و عالی‌تر وجود دارد. روشن است هیچ‌کس و هیچ عملی نزد خدا محبوب‌تر از شخص پیامبر(ص) نیست. او حبیب خداست که در قرب به حضرت باری‌تعالی به نهایت قرب رسیده است. اگر توسل به عمل صالح به دلیل محبوبیت آن نزد خداوند، صحیح است، پس چرا توسل به ذات پیامبر(ص) - که محبوب‌تر از او نزد خدا وجود ندارد - صحیح نباشد؟! افزون بر آن‌که توسل به ذات پیامبر(ص) و معصومان در واقع همان توسل به اعمال صالح است؛ زیرا هرکس به پیامبر(ص) متوسل می‌شود به دو دلیل است:

  1. اعتقاد به اینکه پیامبر(ص) به دلیل اعمالش، محبوب خدا شده است؛
  2. چون پیامبر(ص) محبوب خداست به او متوسل می‌شود و این توسل از باب «حُبٌّ فِي اللَّهِ‌» است که یکی از بهترین اعمال صالحه است.

پس «توسل به ذات»، در واقع به «توسل به عمل» بازمی‌گردد. گذشته از اینها، در آیه ۵۷ سوره اسراء آمده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ[۱۷]. چنان‌که اشاره شد، اگر در اینجا مراد از وسیله نزدیک‌تر، تنها اعمال صالحه یا توسل به دعای صالحان بود، لازم بود با لفظ أيّها أقرب تعبیر می‌شد، درحالی‌که در این جا به ﴿أَيُّهُمْ أَقْرَبُ تعبیر شده که با توسل به ذات و شخص سازگار است؛ زیرا ضمیر «هم»، برای جمع عاقل استعمال می‌شود؛ بنابراین از این آیه استفاده می‌شود که توسل به ذات، امری پسندیده و مقبول است.

نکته چهارم: از آیات قرآن استفاده می‌شود که مرز اصلی شرک و توحید تنها در مستقل و غیرمستقل دانستن اسباب و وسائط نهفته است. توضیح آن‌که در جهان‌بینی الهی، هیچ سببی، اعم از اسباب طبیعی یا ماورای طبیعی، در عرض خدای متعال نیست و تمام اسباب سببیّت خویش را از خدا کسب می‌کنند و همه تأثیرها و تأثرها به او ختم می‌شود. حال اگر کسی با نگاه استقلالی به این اسباب (واسطه‌ها) تمسک جوید، بی‌تردید دچار شرک می‌گردد؛ ولی اگر با نگاه غیراستقلالی (واسطه‌ای) به آنها بنگرد، عین توحید است. تفاوت جهان‌بینی مادی و الهی در همین نکته نهفته است. شخص خداپرست هیچ استقلالی برای هیچ سببی - چه مادی و چه ماوراء مادی - قائل نیست؛ ولی شخص مادی، برای علل مادی اصالت و استقلال قائل است و به همین دلیل دچار شرک می‌شود. روشن است که هیچ مسلمانی با توسل به پیامبر(ص) یا اولیای الهی، آنان را مستقل در تأثیر نمی‌داند بلکه چون آنان را بهترین بنده خدا می‌داند، آنها را واسطه نزد خدا قرار داده، خواسته‌اش را در اصل از خدا می‌خواهد و هیچ استقلالی برای واسطه قائل نیست. این معنی در هر سه نوع از توسل - که یادآوری شد - جریان دارد.

اشتباه بزرگ و‌هابیان این است که گمان می‌کنند مفهوم توسل به پیامبر(ص) یا امامان معصوم(ع) نزد مسلمانان این است که آنها را مستقلاً دارای تأثیر می‌دانند؛ درحالی‌که چنین معنایی در مخیله هیچ مسلمانی خطور نمی‌کند. هر مسلمانی در توسل به اولیای خدا، آنان را از مقام وساطت فراتر فرض نمی‌کند. همین اشتباه وهابیان موجب شده است پیوسته در مقام انکار توسل به آیاتی تمسک کنند که درباره مشرکان است. مشرکان که بت‌ها را معبود خود می‌دانستند، آنان را مستقل در تأثیر می‌دانستند، درحالی‌که وقتی یک مسلمان به پیغمبر اکرم(ص) متوسل می‌شود، هرگز او را معبود خود ندانسته، مستقل در تأثیر نمی‌شناسد. بنابراین تمسک به آیاتی چون ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى[۱۸]، که درباره مشرکان است، هیچ ربطی به توسل - که مسلمانان بدان معتقدند - ندارد. مشرکان تنها متوسل به بت‌ها نبودند بلکه آنان را می‌پرستیدند و برای آنان استقلال در تأثیرگذاری قائل بوده‌اند.

نکته پنجم: از عمومات و اطلاقات قرآن در باب توسل که بگذریم، روایات بسیاری در منابع فریقین آمده است که نشان می‌دهد این آیات در عموم خود باقی‌اند و هیچ نوع از انواع توسل از عموم این آیات یا اطلاق آنها خارج نشده است. در این جا به دو نمونه از روایات اشاره می‌شود:

۱. احمد بن حنبل - امام حنابله - در مسند و ابن ماجه در سنن، از عثمان بن حنیف نقل می‌کند: إن رجلا ضرير البصر أتى النبي فقال: ادع الله أن يعافينی! قال: إن شئت دعوت لك وإن شئت أخرت ذاك، فهو خير. فقال: ادعه، فأمره أن يتوضأ فيحسن وضوءه فصلى ركعتين و يدعو بهذا الدعاء: اللهم إني أسألك و أتوجه إليك بنبيك محمد نبي الرحمة يا محمد إني توجهت بك إلى ربي في حاجتي هذه فتقضي لي اللهم شفعه في؛ مردی نابینا حضور پیامبر(ص) شرفیاب شده، عرض کرد: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد، پیامبر(ص) فرمود: اگر می‌خواهی برایت دعا کنم و اگر مایل هستی آن را برای تو ذخیره سازم که این بهتر است. آن مرد گفت: دعایم نما. پیامبر(ص) به وی دستور داد وضو بگیرد و در وضویش دقت کند، آنگاه دو رکعت نماز بگزارد پس از آن این دعا را بخواند: پروردگارا! من از تو می‌خواهم و به وسیله محمد، پیامبر رحمتت به تو روی می‌آوریم، ای محمد! من برای حاجتم به وسیله تو به پروردگارم روی می‌آورم. خدایا! او را شفیع من گردان»[۱۹]. گفتنی است بسیاری از بزرگان اهل سنت این حدیث را حدیث صحیح شمرده‌اند. ترمذی[۲۰] و ابن ماجه[۲۱] آن را صحیح دانسته‌اند. جالب آن‌که ابن تیمیه درباره این حدیث نوشته است: و أما حديث الأعمى.... فالذي في الحديث متفق على جوازه؛ آنچه در این حدیث وارد شده بر جواز آن اتفاق نظر است»[۲۲].

وی در جایی دیگر می‌نویسد: و قد روى الترمذي حديثا صحيحا عن النبي أنه علم رجلا أن يدعو فيقول: «اللهم إني أسألك و أتوسل إليك بنبيك نبي الرحمة يا محمد يا رسول الله إني أتوسل بك إلى ربي في حاجتي لتقضي لي، اللهم فشفعه في؛ روى النسائي نحو هذا الدعاء؛ ترمذی حدیث صحیحی را از پیامبر(ص) روایت کرده است که آن حضرت به مرد نابینایی این دعا را تعلیم داد که بگوید: خدایا! من از تو می‌خواهم و به درگاه تو متوسل به پیامبرت، پیامبر رحمت می‌شوم: یا محمد! ای رسول خدا! من در پیشگاه خدا به تو متوسل می‌شوم تا حاجتم را برآورده کند، ای خدا! شفاعت او (پیامبر) را درباره من بپذیر»[۲۳]. محمد نسیب رفاعی- یکی از وهابیان معاصر - در کتاب التوصّل الی الحقیقة التوسل درباره این حدیث می‌نویسد: لا شك أن هذا الحديث صحيح و مشهور؛ تردیدی نیست که این حدیث، صحیح و مشهور است.

سپس می‌افزاید: «در این روایت ثابت شده است که با دعای رسول خدا(ص) بینایی آن مرد نابینا، به وی برگشت»[۲۴]. نکته قابل توجه آن‌که براساس این حدیث، پیامبر اکرم(ص) به شخص نابینا می‌آموزد که با گفتن تعابیری چون أسألك بنبيّك، أتوجه إليك بنبيّك و تعبیر به محمد نبي الرحمة به ذات پیامبر(ص) و اوصاف حمیده‌اش توسل جوید. دقیقاً این نوع از توسل همان نوع سومی است که وهابیان آن را شرک می‌دانند. شگفت‌آور است آنان در حالی آن را شرک می‌دانند که خودشان بر صحّت حدیث ضریر اذعان دارند!! جالب آن‌که عثمان بن حنیف - راوی حدیث فوق - این نوع از توسل را به مثابه یک نسخه راهگشا به دیگران آموزش می‌داد. طبرانی - از دانشمندان بزرگ اهل سنت - نقل می‌کند: در زمان حکومت عثمان، مردی چند بار برای انجام کاری نزد عثمان رفت؛ ولی گره کارش باز نشد. روزی عثمان بن حنیف را دید و ماجرا را برایش نقل کرد، عثمان بن حنیف به وی دستور داد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ(ص) يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى رَبِّكَ لِتَقْضِيَ حَاجَتِي‏»؛ پروردگارا! من از تو مسألت می‌کنم و به وسیله پیامبر رحمت محمد به سوی تو روی می‌آوریم، ای پیامبر رحمت، یا محمد! من به وسیله تو به خدا روی می‌آورم تا حاجتم را برآورده کنی. پس آن مرد این دستور را انجام داد و نزد خلیفه رفت و حاجتش برآورده شد. آنگاه با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و سند دعا را خواست، عثمان بن حنیف داستان مرد ضریر (نابینا) را برای وی بازگو کرد[۲۵].

۲. محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود روایت می‌کند که عمر بن خطاب در وقت خشکسالی به عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر متوسل می‌شد و می‌گفت: اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا فيسقون؛ خدایا! ما در زمان حیات پیامبر(ص) برای تقرب به تو، به پیامبرت متوسل می‌شدیم و تو باران رحمت خود را بر ما نازل می‌فرمودی، اینک برای تقرب به تو به عموی پیامبرت متوسل می‌شویم، پس ما را سیراب کن و سیراب می‌شدند»[۲۶]. چنان‌که ملاحظه می‌شود این نوع از توسل، از قسم سوم، یعنی توسل به ذات شخص است که وهابیان آن را انکار می‌کنند. روشن است توسل به عموی پیامبر هم به دلیل پیوند عباس به پیامبر اکرم(ص) صورت می‌پذیرفته است که از نوع توسل به ذات محسوب می‌شود. اگر توسل به غیر خدا شرک بود، پس چرا عمر به غیرخدا متوسل می‌شد؟

توسل به اولیای الهی نه تنها منع عقلی و شرعی ندارد، بلکه قرآن و سنت بر صحت و جواز آن تصریح کرده‌اند. دلایلی که وهابیان بر شرک بودن آن اقامه کرده‌اند؛ هیچ دلالتی بر ادعای آنان ندارد»[۲۷].

پانویس

  1. الصحاح، ج۵، ص۱۸۴۱، «وسل».
  2. لسان العرب، ج۱۱، ص۷۲۴، «وسل».
  3. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۳۵.
  4. توضیح بیشتر در ادامه در نکته سوم خواهد آمد.
  5. «(به مشرکان) بگو: کسانی را که به جای او (خدا) می‌پندارید فرا بخوانید آنگاه (خواهید دید که) توان گرداندن بلا از شما و هیچ دگرگونی (دیگر) را ندارند» سوره اسراء، آیه ۵۶.
  6. «آن کسانی که (مشرکان به پرستش) می‌خوانند خود به سوی پروردگارشان دستاویز می‌جویند تا کدام یک (به خداوند) نزدیک‌تر گردند و به بخشایش او امید می‌برند و از عذاب وی می‌هراسند؛ بی‌گمان عذاب پروردگارت پرهیختنی است» سوره اسراء، آیه ۵۷.
  7. «(به مشرکان) بگو: کسانی را که به جای او (خدا) می‌پندارید فرا بخوانید آنگاه (خواهید دید که) توان گرداندن بلا از شما و هیچ دگرگونی (دیگر) را ندارند» سوره اسراء، آیه ۵۶.
  8. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  9. «جز آنچه خداوند بخواهد» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  10. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۳۵.
  11. الدر المنثور، ج۲، ص۲۸۰.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
  13. «گفتند: ای پدر! برای ما از گناهانمان آمرزش بخواه که ما بی‌گمان گنهکار بوده‌ایم * گفت: به زودی برایتان از پروردگارم آمرزش می‌خواهم که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۹۷-۹۸.
  14. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  15. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  16. «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
  17. «آن کسانی که (مشرکان به پرستش) می‌خوانند خود به سوی پروردگارشان دستاویز می‌جویند تا کدام یک (به خداوند) نزدیک‌تر گردند و به بخشایش او امید می‌برند و از عذاب وی می‌هراسند؛ بی‌گمان عذاب پروردگارت پرهیختنی است» سوره اسراء، آیه ۵۷.
  18. «ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمی‌پرستیم» سوره زمر، آیه ۳.
  19. مسند احمد، ج۴، ص۱۳۸؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴۱، ح۱۳۸۵.
  20. سنن الترمذی، ج۵، ص۲۲۳.
  21. سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴۱ و ۴۴۲.
  22. مجموعه الرسائل والمسائل، ج۱، ص۱۹.
  23. مجموعه الرسائل والمسائل، ج۱، ص۱۲ و ۱۳.
  24. التوصل الی حقیقه التوسل، ج۱، ص۱۶۶.
  25. ر.ک: مسند احمد، د، ج۴، ص۱۳۸؛ المعجم الکبیر، ج۹، ص۳۰ و ۳۱، ح۸۳۱۱؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۵۱۹.
  26. صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶.
  27. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۱۹-۱۳۳