آیا علم معصوم به امور غیبی تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا علم معصوم به امور غیبی تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا علم معصوم (ع) به امور غیبی تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم (ع) است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

نجفی لاری

آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری در کتاب «آگاهی‌های آسمانی» در این‌باره گفته‌است:

«بررسی و نقد دیدگاه مخالفین گسترده بودن علم امام (ع):

  1. یکی از کسانی که از برخی سخنان وی استفاده می‌شود که قائل به گستردگی و عمومیت علم امام (ع) نیست، شیخ صدوق است. ایشان در کتاب "من لا یحضرالفقیه" در آخر باب سهو در نماز برخی از روایات سهو النبی را نقل کرده است[۱]. از جمله اینکه پیامبر (ص) نماز چهار رکعتی را سهواً دو رکعتی خواند و یا اینکه یک شب خواب ماند و نماز صبح‌اش قضا شد. ایشان نفی سهو امام را به غلات نسبت داده و مدعی شده است که استادش ابن ولید نیز با او موافق است. بلکه از ظاهر ادعای او بر می‌آید که تمامی ‌امامیه غیر از غلات با او موافق هستند[۲]. وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ [۳] مبنی بر بطلان قول امامیه که معتقد به عدم جواز نسیان انبیاء هستند؛ می‌گوید: صحیح نیست گفته شود که امامیه سهو را تجویز نمی‌کنند بلی در آنچه که از جانب خداوند برای مردم بیان می‌کنند، نباید سهو داشته باشند، اما در غیر آن جایز است که فراموش کنند یا سهو کنند مادامی‌ که موجب اختلال به عقل آنان نباشد[۴].
  2. سید مرتضی در کتاب "انتصار"، استدلال اسکافی ابن جنید را در بحث قضاء مبنی بر عدم جواز قضاوت امام به علم خویش نقل می‌کند که وی چنین استدلال کرده است که: خداوند بین مؤمنان حقوقی قرار داده که آن حقوق را، بین مؤمنان و کفار باطل کرده است مثل ارث بردن، ازدواج وخوردن ذبیحه آنان بعبارت دیگر: خداوند میان مومنان حقوقی قرار داده اما بین مؤمن و کافر حقوقی نیست. و خداوند پیامبرش را به کسی که کفر باطنی و اسلام ظاهری دارد "منافق" آگاه گردانیده است، اما حال منافق را برای مومنان آشکار نکرده است؛ زیرا در صورت آشکار شدن، با آنان ازدواج نمی‌کنند و ذبائح آنان را نمی‌خورند. وی ودر نقد آن تصریح می‌کند که: "اولاً ما منع می‌کنیم که خداوند پیامبرش را به تمام جزئیات و باطن های کافران مطلع کرده باشد..."[۵]. این جواب ایشان، صریح است در اینکه علم امام محدود بوده و به تمامی‌ موضوعات شامل نمی‌شود. نه تنها سید مرتضی چنین دیدگاهی دارد، بلکه هر فقیهی که این منع را از زبان سید بیان نموده و بر آن اعتراضی نکرده باشد،[۶]. مانند صاحب جواهر و دیگران، در واقع دیدگاه سید را تایید می‌کند.
  3. صاحب جواهر در مسئله مقدار آب کر از حیث وزن و مساحت با اذعان به اینکه پیامبر (ص) و امام (ع) به مساحت و وزن آب کر علم ندارند. به محدودیت علم امام تصریح می‌کند[۷].
  4. صاحب قوانین میرزای قمی‌ در باب ترک استفصال به این موضوع تصریح کرده است[۸].
  5. همچنین کراجکی در کتاب کنز الفوائد، بخش عقائد با صراحت می‌گوید: "خداوند سبحان آیات و نشانه‌هایی را به دست اهل بیت (ع) آشکار کرده و بر بسیاری از امور غایب و آینده آگاهشان کرده است، اما از این علم و آگاهی، آن مقدار عطا کرده که مطابق لطف و نیز مصلحت باشد. بنابراین آنان به‌طور دائم به تمام پنهانی‌ها و امور غایب آگاهی ندارند و به تمامی ‌چیزهایی که خداوند می‌داند، احاطه ندارند"[۹]. از ظاهر کلام کراجکی استفاده می‌شود که این، نه فقط عقائد شیخ مفید؛ بلکه از مسلمات امامیه است و طبق نقل مجلسی در بحارالانوار[۱۰]. کراجکی و علامه حلی، به این که ائمه (ع) به تمامی ‌چیزها علم ندارند تصریح کرده‌اند.
  6. شیخ مفید در ضمن رساله‌ای که به تفصیل صدوق جواب داده به این نکته تصریح می‌کند. شیخ صدوق بین سهو در عبادت و سهو در تبلیغ احکام تفصیل قائل شده است، سهو در عبادت روا و سهو در تبلیغ احکام را جایز نمی‌داند. به نظر شیخ مفید، شیخ صدوق می‌بایست در مورد سهو در عبادت نیز، تفصیل قائل می‌شد به این صورت که بین سهو در عبادتی که ناشی از غلبه خواب بوده و خارج از وقتش قضاء شده است و بین سهوی که ناشی از غیر خواب است فرق می‌گذاشت؛ زیرا اولی جایز است اما سهو دوم جایز نیست[۱۱]»[۱۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی؛
آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی در کتاب «اقوال علما در علم امام (ع)» در این‌باره گفته‌ است:

«اختلاف نظر شدید علماء درباره علم امام: بین نظرهای علماء درباره علم امام اختلاف شدیدی وجود دارد که به هیچ وجه جمع بین آنها ممکن نیست، و ما به بعضی از اظهارهای علماء در این‌باره اشاره می‌کنیم:

۱. مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌گوید: امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث -حتی به وقت قیامت- دارد و امام همان‌طور که در خانه خود نشسته است به علم حضوری می‌داند که فلان شخص مشغول دزدی (...) و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است؛ و امام حتی وقت قیامت و تعداد قطرات باران و زمان و مکان باریدن آن و اوصاف بچه‌هایی که در شکم‌های مادرانشان هستند، به علم حضوری می‌داند؛(...) خلاصه اینکه امام به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی -بدون استثناء- علم حضوری دارد.[۱۳] ولی در مقابل مرحوم مظفر، مرحوم آشتیانی، فقیه معروف، در کتاب القضاء می‌گوید: "بعضی از اهل ضلالت گفته‌اند: امام علم حضوری به همه افعال مردم دارد و به علم غیب حضوری می‌داند کدام مدعی در ادّعای خود راست می‌گوید و کدام مدّعی دروغ می‌گوید".[۱۴] می‌بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم درباره علم امام به اندازه‌ای زیاد است که یکی دیگری را از اهل ضلالت می‌داند! و جمع بین این دو نظر هرگز ممکن نیست.

۲. مرحوم آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نوشته‌اند: "... امام قبل از وصول به مقام امامت و ولایت، واجب است احاطه به تمام معقولات و مدرکات را دارا باشد؛ وگرنه، وصول به مقام ولایت و امامت قبل از احاطه تمام به معقولات و حوادث، طفره عقلیّه خواهد بود و طفره عقليّه مثل حسّيه، مُحال عقلى است..."[۱۵] به عقیده ایشان، امام پیش از آنکه امام شود، لازم است احاطه کامل به همه معقولات و همه "ماکان و مایکون و ماهوکائن" تا روز قیامت داشته باشد؛ یعنی شرط امامت امام این است که پیش از رسیدن به امامت، همه حوادث گذشته و آینده و حال را بداند و از همه امور غیبی و همه آنچه قابل درک است آگاه باشد؛ و اگر پیش از رسیدن به امامت از همه امور غیبی و همه جزئیات حوادث گذشته و حال و آینده آگاه نباشد ممکن نیست به امامت برسد. ولی در مقابل نظر آیت‌الله رفیعی، علامه مجلسی می‌فرماید: "امام پس از رسیدن به مقام امامت، بسیاری از چیزها را نمی‌داند و به تدریج به علمش افزوده می‌شود و در راه تکمیل معلومات خویش پیش می‌رود".[۱۶] می‌بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم چقدر زیاد است یکی می‌گوید: امام پیش از امامتش، باید همه چیز را بدون استثناء بداند وگرنه، محال است به امامت برسد، ولی دیگری می‌گوید: امام حتی پس از آنکه به امامت می‌رسد، بسیاری از چیزها را نمی‌داند و کم کم به علم او افزوده می‌شود؛ و معلوم است که جمع بین این دو نظریه به هیچ وجه ممکن نیست.

۳. سید ابوالفضل نبوی قمی، در کتاب اُمَراءِ هستی و سید محمد علی کاظمینی بروجردی در کتاب جواهرالولایة می‌نویسند: "علم امام نامتناهی و لایَتَغیّر است".[۱۷] معنای این عبارت این است که امام به‌طور نامحدود از همه امور غیبی و همه حوادث گذشته و حال و آینده آگاه است و ممکن نیست علمش تغییر کند و مثلاً اول به امانت و درستکاری فلان حاکمی که او را نصب کرده است اطمینان داشته باشد و پس از آنکه آن حاکم در بیت المال خیانت می‌کند اطمینان امام تغییر کند و تبدیل به سوءظنّ شود. چنین تغییری در علم امام ممکن نیست. ولی در مقابل این نظر، مرحوم شیخ مفید در مسائل عُكبریّه می‌فرماید: "... هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثناء می‌داند و اگر کسی بگوید: امام همه حوادث را بدون استثناء می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی‌کنیم...".[۱۸] می‌بینیم که بین نظر دو عالم نامبرده و نظر شیخ مفید اختلاف تا چند اندازه است که یک نظر می‌گوید: علم امام نامتناهی است و مثل علم خدا حدّ و اندازه ندارد و نظر دیگری می‌گوید: اگر کسی بگوید: امام همه حوادث آینده را بی‌استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و علمای شیعه هرگز بر چنین مطلب اجماع نکرده‌اند. بدیهی است که جمع بین این دو نظر امکان ندارد»[۱۹].
۲. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است: «شیخ مفید (...) می‌فرماید: "اجماع شیعه تنها بر علم امام (ع) بر احکام شرع منعقد است و لزومی ندارد به تمامی وقایع و جزئیات به تفصیل آگاه باشد. پس این اطلاق در علم امام (ع) را نمی‌پذیریم. و هرکس چنین قائل شد؛ بدون دلیل و مدرک سخن گفته است. اما در خصوص علم امام علی (ع) به قاتلش، می‌گوییم: ظاهرا اخبار متفاوت است؛ برخی می‌گوید: ایشان فی الجمله از این مسأله با خبر بودند و برخی گویند: ظاهر در این است که به تفصیل قاتلش را می‌شناخت. اما خبر قطعی درباره علم تفصیلی امام به زمان مرگش نداریم اگر هم می‌دانسته ایرادی بر او نیست که چرا به مسجد رفته است؛ برای اینکه متعبد و ملتزم به خواست و اراده خدا بود و چون خدا می‌دانست. که به غیر از این بزرگواران، اگر دیگری را چنین تکلیفی کند؛ نمی‌پذیرد و اطاعت نمی‌کند؛ این علم و موهبت را فقط به آنها داد. پس با این کار امام خودش را هلاکت نینداخت[۲۰][۲۱].
۳. حجت الاسلام و المسلمین پیشوایی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در این‌باره گفته‌‌اند:
  • «دیدگاه شیخ مفید [۲۲] سید مرتضی [۲۳] و شیخ طوسی "رحمه الله"[۲۴]؛ البته چنان که اشاره شد، مرحوم شیخ طوسی در جلد ۴، صفحه ۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌دهد و خود تصریح می‌کند که در این مسئله نظر و اشکال دارد: "و هذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی "رحمه الله" فی هذه المسأله ولِیَ فی هذه المسأله نظر." بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام (ع) باید به همه احکام دینی و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد؛ ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته و حال و آینده وجود ندارد. [۲۵] بنابراین ائمه (ع) به اجمال و سربسته از امور آینده، و از جمله سرنوشت خویش، آگاه بودند؛ چنان که امام حسین (ع) می‌دانست که سرانجام شهید خواهد شد؛ اما نمی‌دانست در سال ۶۱ قمری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد؛ دیدگاه مرحوم کلینی و مشهور علما بر اساس یک سلسله روایات: ائمه (ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است؛[۲۶] مانند زمان فرارسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم، [۲۷] و نیز اموری که در دایره بدائات [۲۸] قرار می‌گیرد.

از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این‌که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند؛[۲۹] اما این علم غیب "مانند معجزه برای پیامبران" از ابزارهای امامت بود و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمی‌کرد؛ بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند. طرف‌داران نظریه اول چون بر این باورند که علم امام حسین (ع) به شهادتش اجمالی و سربسته بوده، مشکل چندانی در پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی که مطرح خواهیم کرد، ندارند؛ چرا که بر اساس این دیدگاه، امام (ع) همانند هر رهبر سیاسی، با محاسبات و برآوردها، به این نتیجه رسیده بود که احتمال پیروزی‌اش بر دشمن، احتمال قوی و عقلایی و در نتیجه در خور اعتناست. از این رو بر اساس تدابیر معقولانه، رهبری نهضت را بر عهده گرفت؛ اما در میانه‌ راه حوادثی پیش‌بینی نشده رخ داد که به شکست نهضت انجامید».

  • «امام به هر چه بخواهد، می‌تواند علم داشته باشد "إِذَا شَاءُوا أَنْ‏ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا"[۳۰]. و خواست ایشان تابع خواست خداست ("قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّه"[۳۱]. به تعبیر دیگر، علم فعلی و آگاهانه و مورد توجه امامان، منوط به خواست خداست که در قلب ایشان ظاهر می‌شود. در نتیجه ممکن است بعضی از جزئیات در بعضی از حالات، مورد توجه آگاهانه‌ ایشان نباشد»[۳۲].
۴. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در مقاله «علم امام تام یا محدود؟» و کتاب «علوم برگزیدگان» در این‌باره گفته است:
  • «درباره قلمرو علوم ائمه (ع) می‌توان دو دیدگاه اساسی را در میان علمای شیعه مشاهده کرد:
  1. دیدگاه معتقد به تام بودن علوم ائمه: تام بودن علم امام (ع) بدین معناست که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و امام نسبت به آن آگاه نباشد. بنابراین دیدگاه، امام (ع) به تمام علوم و جزئیات حوادث جهان و در تمام زمان‌ها در محدوده‌ قابل تصور برای غیر خداوند آگاه است. برخی دانش‌ها که لازمه مقام خداوند است و جز او کسی به آنها آگاه نیست، از فرض این بحث خارج است.
  2. دیدگاه معتقد به محدودیت علوم ایشان: در مقابل دیدگاه پیشین، صاحبان این دیدگاه معتقدند تام بودن علوم ائمه (ع) موجه نیست و ضرورتی ندارد که امام (ع) به همه امور جهان به طور جزئی و تفصیلی آگاه باشد. برخی نیز به صراحت وجود چنین تمامیتی را نفی کرده‌اند.

ریشه این اختلاف، ظهور متفاوت برخی روایاتی است که در این موضوع نقل شده است. بنابراین اثبات یا نفی تام بودن علوم آنان، بیش از همه به تحلیل و جمع‌بندی روایات این موضوع وابسته است»[۳۳].

  • «مراد از این عنوان، بررسی این پرسش است که آیا علوم پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند یا مراتبی از علوم آنان، کلی و اجمالی بوده است یا آنکه آنان به همه علوم خود، به ‌طور جزئی و تفصیلی علم داشته‌اند. علوم کلی و اجمالی، علومی‌اند که برای استفاده از آنها به تطبیق قواعد کلی بر جزئیات یا دریافت علمی جدید به جزئیات نیاز است. نمی‌توان انکار کرد که بخشی از علوم ایشان تفصیلی و جزئی بوده است. آیات قرآن درباره مسائل جزئی احکام، برخی مباحث مربوط به معاد، نکات اخلاقی، حوادث جاری جامعه زمان پیامبران و... بهترین شاهد برای آن است که برخی از علوم پیامبران، به مسائل جزئی مربوط بوده است. پیامبران در حوادث و شرایط مختلف، به خداوند روی می‌آوردند و از او کمک می‌خواستند و راهنمایی‌های وحیانی خداوند، یاور آنان بوده است. وحی به حضرت موسی (ع) در فراز و نشیب‌های مختلف دوران نبوت آن حضرت، نمونه روشنی از جزئی بودن بسیاری از علوم وحیانی است. به پیامبر اکرم (ص) نیز در شرایط مختلف، مانند دعوت از خویشاوندان، تغییر قبله، هجرت به مدینه، روابط مهاجران و انصار، جنگ بدر، جنگ احد و توطئه‌های منافقان وحی نازل می‌شد که به‌خوبی جزئی بودن مصادیق این علوم وحیانی را نشان می‌دهند. بنابراین آنچه جای بررسی و تأمل دارد این است که آیا افزون بر علوم تفصیلی و جزئی، علوم اجمالی و کلی نیز در اختیار پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند قرار می‌گرفت؟ به ‌نظر می‌رسد پاسخ این پرسش نیز مثبت است؛ زیرا اولاً به‌ طور طبیعی بخشی از علوم مربوط به جهان، آخرت، روابط اجتماعی، سیاست و... کلی و اجمالی خواهد بود. علوم پیامبران نیز از این قاعده مستثنا نیست. چنین نمونه‌هایی در آیات قرآن نیز کم نیست؛ برای نمونه، خبرهایی که درباره عذاب کافران در قیامت بیان شده‌اند، درباره یکایک افراد نیستند؛ بلکه درباره عنوان کلی کافران است. قوانینی هم که در قرآن بیان شده‌اند، کلی‌اند؛ مانند اینکه انسان متناسب به تلاش خود، به مقاماتی می‌رسد[۳۴]؛ تقوا موجب گشایش می‌شود[۳۵]؛ نماز، انسان را از بدی‌ها دور می‌کند[۳۶]؛ ایمان و تقوا موجب آبادانی سرزمین‌ها خواهند شد؛ انسان بسیار آزمند و کم‌طاقت است و...[۳۷]. افزون بر این‌گونه موارد، بنا بر برخی تفاسیر، ماهیت برخی از دانش‌های برگزیدگان خداوند، اقتضای اجمالی بودن آنها را دارد. "علم‌ الاسماء" یکی از این دانش‌هاست. چنان‌که اشاره شد، خداوند برای آنکه شایستگی حضرت آدم (ع) را برای خلافت در زمین اثبات کند، علم‌ الاسماء را به او آموخت که فرشتگان از فراگیری آن ناتوان بودند. گفته شد که درباره ماهیت علم‌ الاسماء، تفسیرهای گوناگونی بیان شده است. برخی علم‌ الاسماء را علم به حقایق کلی می‌دانند که سرچشمه تمام حقایق جهان است. این اسما به حقایق کلی و پوشیده در نزد خداوند اشاره دارند که محدود به حد مشخصی نیستند. کثرت در آنها، عددی نیست؛ بلکه در مراتب و درجات است. بنابراین در مرتبه غیبی خود، حقایقی کلی و باشعورند که در مرتبه نزول، همه حقایق جهان را شامل می‌شوند[۳۸] چنین تفسیری از علم‌‌الاسماء نشان می‌دهد که این علم، دانشی اجمالی به همه حقایق جهان است. بنابراین آشنایی با این حقایق، صاحب آن را هنگام تطبیق این علوم بر مصادیق جزئی، از دیگر شیوه‌های علم‌آموزی مانند وحی و تعقل بی‌نیاز نمی‌سازد»[۳۹]
۵. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است:
  • «انبیا و امامان معصوم‏(ع) دوگونه علم و آگاهی داشت: علم ظاهری و علم باطنی. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام می‏‌دهند، امّا در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. البته چنان که خواهیم نوشت علم غیبی، تکلیف‏‌آور نبوده، چرا که تکلیف جایی است که اختیار باشد، در حالی که علم غیبی امامان (ص) به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف ناپذیر است. از این رو امام دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم به ظاهری و باطنی و این که علم غیبی تکلیف‌آور نیست، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفته ‌اند...

بنابراین، حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه و از آنجا به سوی کوفه و... همه این کارها بر اساس تکلیف ظاهری آن حضرت بوده است، اگر چه تکلیف باطنی آن بزرگوار، شهادت در راه خدا بوده است.

یکی از قراینی که آگاهی از لوح محفوظ و تخلف ناپذیر امام را تأیید می‌‏کند، نگرش به حادثه کربلا از زاویه امتحان و ابتلا است، به این معنا که لازمه این باور که حادثه عاشورا در سطح بالاتری برای خود امام حسین (ع) نیز آزمونی سنگین و پر مخاطره بوده، این است که امام (ع) باید کاملاً به جزئیات سرانجام کار خویش آگاه باشد و احتمال خلاف آن را ندهد. (...) ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۴۰] از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام‏(ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام‏(ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۴۱].

  • «امّا در اینکه دایره و گستره علم امام‏ چقدر است، بین علمای شیعه، دو نظر وجود دارد:
  1. دیدگاه شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، پنداشته‌‏اند که حتی می‏‌توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر اینکه دلیلی بر علم غیب مطلق امام وجود ندارد، بلکه علم امام به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. بنابراین ائمه، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین (ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، امّا نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد.
  2. ائمه (ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‌‏گیرد. از این رو امامان از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله اینکه در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، امّا این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد.

محل شبهه القا در هلاکت: طرفداران نظریه اوّل که بر این باورند که علم امام حسین (ع) به شهادتش اجمالی و سربسته بوده؛ مشکل چندانی در پاسخگویی به پرسش‏‌هایی که مطرح خواهیم کرد، ندارند؛ چرا که بر اساس این دیدگاه، امام همانند هر رهبر سیاسی، با محاسبات و برآوردها، به این نتیجه رسیده بود که احتمال پیروزی‌‏اش بر دشمن، احتمال قوی و عقلایی و در نتیجه قابل اعتنا است، از این رو بر اساس تدابیر معقولانه، رهبری نهضت را برعهده گرفتند؛ امّا در میانه راه حوادثی پیش بینی نشده واقع شد که به شکست نهضت انجامید. اشکال و شبهه در صورتی است که دیدگاه دوم پذیرفته شود، یعنی حضرت آگاهی کامل به سرنوشت خویش داشت؛ در این صورت، پرسش این است که چگونه چنین آگاهی با مشی و سیر طبیعی حضرت در مراحل مختلف نهضت و در نهایت تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی، سازگار است؟ (...) پس چرا طبق آنچه آگاهی داشت، عمل نکرد (...) آیا این عمل یکی از مصادیق القا در هلاکت نیست؟

برخی از نویسندگان و تحلیل‌گران معاصر تاریخ عاشورا، برای فرار از این شبهه و نیز ارائه تفسیری از نهضت عاشورا که منطبق با موازین و قواعد فقهی شیعه باشد، به گمان خویش تنها راه حل این مشکل را در پذیرش دیدگاه نخست درباره علم ائمه دانسته، منکر علم تفصیلی امام به فرجام قیامش شده‏‌اند؛ چرا که معنا ندارد که حتی یک انسان عادی که تصمیم به انجام کاری می‌‏گیرد و آگاهی کامل به سرانجام و پیامدهای کار خویش دارد، در همان زمان، تصمیم به انجام کار دیگری را بگیرد که پیامدهای آن، با پیامدهای کار اوّلش منافات داشته باشد، تا چه رسد به امام معصوم که بنابر باور مسلم شیعه، از خطا و اشتباه مصون است. بنابراین در قضیه عاشورا نمی‏‌توان پذیرفت که امام حسین از آنچه برایش رخ داد، اطلاع تفصیلی داشت؛ چرا که لازمه اعتقاد به آگاهی کامل امام از شهادت خویش، آن است که تمام فعالیت‌‏های امام در راستای جذب و مشارکت مسلمانان در نهضت عاشورا عبث و بی‌‏معنا باشد. از این رو معنا ندارد که امام از یک سو، یقین به شهادت خویش داشته باشد و از سوی دیگر، از مسلمانان برای یاری خویش در برپایی قیام بر ضد نظام ستمگر و سلطه‌گر اموی دعوت بکند. در ارزیابی این دیدگاه و اثبات علم تفصیلی امام حسین به حوادث روزگار خویش و آینده و نیز دفع شبهه القاء در هلاکت از سوی امام حسین (ع) باید گفت:

ادله روایتی: افزون بر این که در جوامع حدیثی شیعه در ابواب علم ائمه، احادیث متعددی درباره علم تفصیلی امامان‏ به حوادث روزگار خویش و از جمله به فرجام کارشان موجود است و نیز احادیث فراوانی از آگاهی معصومان به جفر، جامعه و مصحف خبر داده‏‌اند، در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت، اخبار فراوان و متعددی درباره آگاهی و خبر دادن پیامبر اسلام و انبیای پیشین‏، امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) از شهادت امام حسین (ع) وجود دارد، همچنان که روایات متعدد دیگری نیز در حدّ تواتر، در مآخذ تاریخی، کلامی و حدیثی کهن وجود دارد که به روشنی دلالت می‌‏کند که امام حسین از فرجام کار خویش کاملاً آگاه بود و از آن در مقاطع مختلف قیام با تعبیرات و شیوه‌‏های مختلف خبر داده است. افزون بر این، اموری همانند لطف الهی، ضرورت اتمام نعمت، شاهد بودن پیامبر و امام بر احوال امت و...، نیز مقتضی آگاه بودن امامان‏ از جزئیات حوادث است.

علم ظاهری و علم باطنی: از این رو بسیاری از اندیشمندان شیعه، بر این باورند که علم غیبی امام، علم تفصیلی و علم به جزئیات است. بنابراین، مناسب‏‌ترین پاسخ در باره شبهه فوق، چنین است: عدم تکلیف‌آوری علم باطنی یا غیبی. انبیا و امامان معصوم دوگونه علم و آگاهی داشتند: علم ظاهری و علم باطنی. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام می‌‏دهند، امّا در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. البته علم غیبی، تکلیف‏‌آور نبوده، چرا که تکلیف جایی است که اختیار باشد، در حالی که علم غیبی امامان به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف ناپذیر است. از این رو امام دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم به ظاهری و باطنی و اینکه علم غیبی تکلیف‌آور نیست، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفته‌‏اند»[۴۲].
۶. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است: «شیخ حر عاملی گفته است: علم و آگاهی ائمه (ع) به حکم همه افراد شبهه در موضوعات یا معلوم نیست یا معلوم‌العدم است، یعنی یقین داریم که ائمه (ع) علم حضوری به احکام همه جزئیات در موضوعات ندارند، زیرا چنین علمی از شعب علم غیب است، که به ذات خداوند اختصاص دارد، هر چند ائمه (ع) نیز به مقدار نیازشان از غیب باخبرند و چنان چه اراده نمایند که از امری یا موضوعی آگاه شوند، بر چنین کاری قادرند[۴۳]. شیخ حر عاملی در جای دیگر نوشته است: پیامبر (ص) و ائمه (ع) تمام علوم غیبی را نمی‌دانند و آنها به بعض از امور غیبی به اعلام الهی مطلع می‌شوند و موقعی که اراده کنند امری یا موضوعی آگاه شوند، مطلع می‌شوند[۴۴]»[۴۵].
۷. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«مشرب‌های گوناگون علما درباره قلمرو علم امام (ع) در رابطه با محدوده و گستره علم امام و تبیین کیفیت و چگونگی علم غیب امام، تقسیمات متفاوتی را می‌توان ارائه داد. اقوال علمای شیعه را در سه دیدگاه عمده جمع کرده‌ایم که عبارتند از:

۱. تردید و سکوت در حدود علم امام (ع): برخی بزرگان معتقدند، در باب نوع، کمیت و کیفیت علم امام، هبه نتیج روشن و صریحی نمی‌توان دست یافت و ادله عقلی و نقلی هیچکدام قضاوت صریح و مفید یقین در این باره به دست نمی‌دهند. (...) چراکه بعضی روایات دلالت دارند بر اینکه امامان (ع) "ما کان و ما یکون" را می‌دانند[۴۶]، وارثان علم پیامبرانند و کانون و معدن علم‌اند [۴۷] و از سوی دیگر، بعضی دیگر از روایات دلالت می‌کنند بر اینکه آنان علم غیب ندارند [۴۸]. شیخ انصاری در تأیید این نظریه می‌نویسد: ما مسئله اندازه دانسته‌های امام، از جهت فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگی علم او به آنها، از جهت متوقف بودن آنها بر خواست امام، یا توقف بر توجه آنها به خود شیء و یا عدم توقف بر آن، (احتمالاتی است) و از روایات گوناگون، چیزی که مورد اطمینان باشد به دست نمی‌آید؛ پس سزاوارتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذار کنیم.[۴۹]

آیت‌الله محقق مشکینی نیز در حاشیه خود بر کفایة الاصول روایات وارد شده در این باب را مفید قطع نمی‌داند، زیرا دلالتشان صریح و قطعی نیست؛ از سوی دیگر، ظن و گمان در اصول دین حجیت ندارد و انسان در عقیده خویش باید از یقین پیروی کند[۵۰].

۲ .محدود بودن قلمرو علم امام: برخی از علمای امامیه، آگاهی امام از غیب را نه تنها شرط برای امامت نمی‌دانند، بلکه آن را محدود به بعضی از موضوعات خارجی و رویدادها و حوادث می‌دانند. عبارات این دسته متفاوت است که در ادامه به برخی از این نظریات اشاره می‌شود:

  • شیخ مفید: به نظر می‌رسد، شیخ از طرفداران این نظریه است، چراکه می‌نویسد: ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند؛ ولی این صفت واجبی در آنان، یا شرطی لازم برای امامت نیست، (...) و اما به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاه‌اند، خطایی آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که به خود از چیزها باخبر است، نه به علم مستفاد، و این جز مخصوص خدای عزوجل نیست[۵۱]. شیخ مفید ابتدا عالم بودن امام (ع) را به ضمایر بعضی افراد نسبت داده، سپس با اینکه اصل عالم به غیب بودن امام (ع) را پذیرفته است، اما هیچگاه این کلمه را برای امامان به‌کار نبرد؛ حتی بر این مطلب تصریح دارد که نمی‌توان معتقد شد، امام (ع) مطلقاً و به صورت مستقل عالم به غیب است، چراکه علم به غیب، ذاتاً مخصوص خداست: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۵۲]. شیخ مفید همچنین معتقد است، این گونه نیست که امام همیشه و همواره به همه حوادث و پیشآمدها علم داشته باشد؛ برای نمونه وی در پاسخ به این پرسش که: آیا امام علی (ع) و امام حسین (ع) از زمان و مکان شهادت خویش علم داشته است؟ و اگر داشته، چگونه رفتن به مسجد و کربلا توجیه می‌شود؟ می‌گوید: اجماع شیعه تنها بر علم امام (ع) بر احکام شرع منعقد است[۵۳].
  • سید مرتضی: برخی از علما همچون سید مرتضی و میثم بحرانی[۵۴]. بر این عقیده‌اند که امام به احکام شرعی و امور مربوط به دین علم دارد، اما علم فعلیِ وی تنها به کلیات احکام و معارف است و نمی‌تواند به تفصیل، به تمامی جزئیات امور و احکام بالفعل آگاهی کامل داشته باشد؛ از این رو به نظر می‌رسد، میتوان این بزرگواران را در ردیف علمای قائل به محدودیت علم امام جای داد؛ مگر اینکه قائل شویم، هر کس که منکر علم فعلیِ امام به جزئیات معلومات است، لزوماً به معنای منکر عمومیت علم امام نیست.

۳ . تعمیم در قلمرو علم امام: بسیاری از اندیشمندان و صاحب‌نظران امامیه، هم از جنبه کمیت و هم کیفیت، آگاهی امام را گسترده‌تر از آنچه تا کنون تبیین شد، دانسته‌اند. به عقیده این دسته، امام از همه حوادث گذشته، حال و آینده اطلاع دارد و احاطه علمی او به حوادث و مسائل، اعم از امور دینی، و غیر آن بالاتر از آن است که در تصور آید. البته بیشترشان این امر را جزء شروط امام قلمداد نکرده‌اند، بلکه این صفت یکی از ویژگی‌های امامت است. برخی اندیشمندان و حکمای شیعی و به طور کلی، بیشتر بزرگانی که مشرب فلسفی یا عرفانی داشتهاند، چنین رویکردی دارند. نظریات آنان درباره انسان کامل، که مصداق اتم آن معصومان هستند، به خوبی روشنگر مقام علمیِ والای ولی خدا و احاطه علمی او به رویدادهای گذشته و آینده است. بنا بر این نظر، نه تنها ولی خدا از همه حوادث آگاه است، بلکه با متن واقعیت ارتباط و نوعی اتحاد وجودی داشته، همه کائنات در پیشگاه آنان خاضع و خاشع‌‌اند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ [۵۵] که این سجده مدبرات امور عالم، حاکی از خضوع همه عالم در برابر آنان است، و قرآن کریم دلیل این برتری را آگاهیِ آنان از "اسماء" می‌داند[۵۶].

  • بیان آخوند خراسانی در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا می‌گردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آنچنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند[۵۷].
  • شیخ محمد حسین اصفهانی: ایشان مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر می‌داند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه می‌افزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم عقل کلی اتصال می‌یابد و مقام او مقام عقل نخستین می‌شود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است[۵۸].
  • شیخ محمد حسین مظفر: در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد: مراد از علم امام در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگیهای امام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چرا که روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل می‌شود[۵۹].
  • امام خمینی: معتقد است که خداوند متعال، انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفریده و او را آیین اسما و صفات خویش قرار داد. همه اسمای حق در نشئه انسانی ظاهر گشت و انسان به رتبه احاطه و جمع رسید. انسانِ کامل، جامع همه مراتب عقلی، مثالی و حسی بوده و عوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است، چنانچه خداوند همه اسما را به آدم آموخت. انسان کامل با وحدت خود، واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با بساطتش جامع همه کتابهای الهی است[۶۰].
  • علامه طباطبایی: ایشان علم امام به امور خارجی و رویدادها را بر دو قسم میداند و در بیان قسم اول آن معتقد است، امام در هر گونه شرایطی، به حقایق جهان هستی، به اذن خدا علم دارد؛ اعم از این که تحت حس باشند یا بیرون از دایره حس؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ (...) ایشان درباره علم تفصیلی امام به زمان و مکان و چگونگی شهادت خویش معتقد است، با توجه به مقام قرب بالای امام، هرچه را بخواهد به اذن خدا می‌تواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن [۶۱].
  • آیت الله جوادی آملی: به نظر ایشان، امامان، مظهر علم الهی‌اند؛ یعنی همانگونه که چیزی از حیطه علم بی‌پایان خدا مخفی نمی‌ماند: وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۶۲]، گستره علم ائمه اطهار (ع) نیز همه موجودات نظام هستی را در برمی‌گیرد؛ اما در تفاوت این دو خاطرنشان کرده که علم الهی استقلالی بوده، اما علم ائمه اطهار (ع) تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم الهی و اتصال به علم بی‌پایان او نباشد، ائمه (ع) نیز مساوی دیگران خواهند بود[۶۳].
چنان که ملاحظه شد، برخی اندیشمندان بر این عقیده‌اند که احاطه علمیِ امام آنچنان گسترده است که حتی شامل: علم الساعه روز قیامت و... نیز می‌شود، و این برخلاف نظر برخی دیگر از علمای قائل به تعمیم علم امام است [۶۴]؛ آنها با توجه به برخی آیات و روایات، و همچنین شواهدی که در زندگی پیشوایان دینی هست می‌گویند، گرچه امام به همه چیز و حقایق نهان و آشکار علم دارد، اما برخی امور بر او پوشیده می‌ماند و علم آنها فقط مخصوص خداست»[۶۵].
۸. حجت الاسلام و المسلمین منصوری رامسری؛
حجت الاسلام و المسلمین خلیل منصوری رامسری، در یادداشتی با عنوان «بی کرانه‌گی علم امام (ع)» در این‌باره گفته‌ است:
  • «چنان که از این حدیث و روایات دیگر به دست آمده همه امامان (ع) بر همه اعمال امت‌ها و مردمان آگاهی دارند و این آگاهی به سر و نیت و خفیات آنان نیز می‌باشد؛ زیرا آنان چنان که‌ آیه ۸۹ سوره نحل بیان کرده است گواهان خداوند و شاهدان وی می‌باشند و برای شهادت و گواهی نیازمند علم به همه خفیات آدمی است. عرضه اعمال مردمان بر امامان (ع) که در روایات متعددی آمده است بیانگر این معناست که آنان هم بر جزئیات و مشهودات آگاهی دارند هم بر غیب و نهان دل‌های آدمی و بر این اساس در روز قیامت می‌تواند شاهد بر امت و پیامبر (ص) بر این امامان (ع) باشند که نمایندگی و وصایت از وی دارند»[۶۶].
  • «از روایات پیشین و هم چنین روایات دیگر بر می‌آید که امامان (ع) هم گونه که به کلیات آگاهی دارند به جزئیات نیز آگاهی دارند و چیزی از ایشان از خفی و اخفی نهان نیست. روایات بسیاری است که در آن بیان شده امامان (ع) از گذشته و حال و آینده تا قیامت آگاهی دارند و به ذره‌ای از عالم آگاه و دانا هستند. از جمله این روایات می‌توان به حدیث حماد از امام صادق (ع) اشاره کرد که فرمود: «نحن والله نعلم ما فی السموات و ما فی الارض و مافی الجنه و ما فی النار و ما بین ذلک»[۶۷]. حماد می‌گوید: من از این فرمایش حضرت مبهوت شدم و به ایشان نگریستم که حضرت خطاب به من سه بار فرمود: همه این‌ها را از کتاب خدا می‌دانم. سپس این آیه را تلاوت فرمود: وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ [۶۸]. سپس باز فرمود: همه این‌ها را از کتاب خدا می‌دانم؛ زیرا آن روشنگر همه چیز است و تمام امور را بیان می‌کند[۶۹]. وضعیت امامان (ع) نسبت به هم دیگر به گونه‌ای است که هر چیزی را یک امام (ع) می‌داند امام (ع) دیگر نیز می‌داند؛ زیرا آنان نور یگانه‌ای هستند و همه متصل به نور محمدی (ص) می‌باشند»[۷۰].
۹. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است: «از نگاه اجماعی عالمان شیعه، امام از حکم حوادث و رخدادها اطلاع دارد، نه از عین و جزئیات تفصیلی آنها. معنای این سخن آن است که اگر به عنوان مثال کسی از امام بپرسد که در فلان سفر دسترسی به آب نداشتم، حکم نماز من چه می‏‌شود؟ امام می‌‏داند که حکم او تیمم است، اما این که این شخص در کدام سفر و در کجا بوده و چگونه به آب دسترسی نداشته از حوزه دانش امام بیرون است»[۷۱].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین حمادی؛
حجت الاسلام و المسلمین عبدالرضا حمادی در مقاله «گستره علم امام از منظر کلینی و صفار» در این‌باره گفته است: «میان شیعیان بر سر علم امام به اعمال بندگان اختلاف وجود دارد؛ برخی این دانش را بالفعل می‌دانند و در مقابل، عده دیگری دانش امام به کلیات اعمال را می‌پذیرند و جزئیات را متوقف بر خواست ایشان دانسته‌اند[۷۲]»[۷۳].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین امام‌خان؛
حجت الاسلام و المسلمین عسکری امام‌خان در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«در برابر این مشکل برخی از بزرگان راه چاره در این دیده‌اند که علم تفصیلی امام (ع) را انکار کنند; بدین معنی که هرچند امام (ع) به اجمال از شهادت خود آگاهند، اما جزئیات و زمان دقیق آن را نمی دانسته اند.[۷۴] گروهی دیگر پاسخ را در این جسته اند که هرچند امام (ع) پیشاپیش از چگونگی شهادت خود و زمان دقیق آن آگاه بود، این دانش اندکی پیش از شهادت از او گرفته شد تا بدین وسیله، آن چه خدا مقدر ساخته است، تحقق یابد.[۷۵] اما بررسی روایات ما در حقیقتی فراتر از این می‌برد و آن این است که همان خدائی که آدمیان را از به خطر انداختن جان خویش برحذر داشته، اولیای خود را به استقبال از شهادت فراخوانده است. چنین شبهه‌ای از دیرزمانی مطرح است و علماء اعلام جواب هایی به آن داده اند، و خود ائمه (ع) هم در احادیثشان به این مطلب صریحاً جواب داده‌‌اند. حاصل و خلاصه روایاتی که در این زمینه وجود دارد این است که خداوند متعال به حکمت بالغه خود درباره هریک از حضرات ائمه (ع) تقدیری فرموده و آنها هم باختیار خود تسلیم تقدیر الهی بوده‌اند، چون به درجه‌ای از عبودیت و معرفت رسیده‌اند، که می‌دانند تقدیرات الهی روی مصلحت و حکمت است، و هرچه را که مشیّت خداوند بر آن قرار گرفته موافق مصلحت بوده، ناچار برای درک مصلحت تسلیم تقدیر می‌باشند. به‌عنوان تصریح مطلب این روایت را ملاحظه بفرمایید: "حسن ابن جهم گوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: با اینکه امیرالمؤمنین (ع)، قاتل خود را می‌شناخت و می‌شناخت شبی را و موضعی را که در آن کشته خواهد شد، تا به آن حد که وقتی صدای مرغابی‌های منزل را شنید، فرمود: این صدایی است که دنبال آن نوحه‌هایی خواهد بود، و هرلحظه از اطاق بیرون می‌رفت و به آسمان می‌نگریست و می‌فرمود: امشب شب وعده ماست، و می‌دانست که ابن ملجم در کمین اوست و بنا دارد او را با شمشیر بکشد، و اینها همه دلیل بر این است که شهادت خود را به تمام خصوصیات و جزئیات زمانی و مکانی و غیره می‌دانست، و کوچک‌ترین تردیدی در هیچ جهت از خصوصیات کشته شدن خود نداشت. با وصف این ـ پیشنهاد دختر عزیزش حضرت ام کلثوم (س) را که نماز فریضه را در منزل بخوانند، و برای نماز جماعت شخص دیگری را بفرستد، تا از گزند حادثه‌ای که در کمین او بود مصون و محفوظ بماند، نپذیرفت. و بیرون آمد از منزل و رفت به سوی مسجد بدون سلاح، بدون آمادگی برای هرنوع دفاع. اینها همه دلیل است که عالمانه و آگاهانه خود را به کشتن داده است و این چیزی است که اقدام بر آن روا نمی‌باشد: امام (ع) فرمود: آری چنین است، امیر المؤمنین (ع) تمام این جزئیات را می‌دانست. لکن اختیار داده شد به او، و او اختیار کرد شهادت را تا خواست خدا اجرا گردد»[۷۶] و همین پاسخ را خود حضرت به کسانی که از او می‌خواستند، پیش از وقوع جنایت، قاتل خود را کیفر دهد، فرمود: چگونه قضای الهی را تغییر دهم. سخن در این است که هرگاه خداوند به کسی علم غیب می‌دهد، دارنده علم غیب، همواره به علل و اسباب مادی بی‌اعتنا است و خود را به طوفان حوادث می‌سپرد، بلکه منظور این است که هرگاه خداوند شهادت را برای اولیای خود برگزیند آنان نیز ندای تسلیم به رضای الهی سرمی‌دهند. و کمال تسلیم و رضا همین است که علم باطنی آنان هیچ تأثیری در اعضا و جوارح ظاهری آنها نکند، و مانند یک بشر عادی زندگی کنند و کاری کنند که مصلحت الهی اقتضا کند. خلاصه این که امام از آنجا که مظهر جمیع صفات جمال و کمال الهی اند، لذا از جانب خداوند، دارای علم غیب‌اند، و به همه امور احاطه دارند ولی از این نکته نباید غفلت کرد که این نوع علم، در اعمال و رفتار و تکالیف آنان اثری ندارد، زیرا هیچ گاه مخالف قضا و قدر الهی کاری انجام نمی‌دهند.

امام علی (ع) می‌فرماید: "إِنَّمَا وُضِعْنَا فِيهَا لِنُبْتَلَى بِهَا "[۷۷] پس این جهان صحنه آزمون الهی است. و براساس حکمت خدا و مصلحت خداوندی، آدمیان را از ورود درین عرصه، گریزی نیست. رهبران الهی برای آن نیامده‌اند که با اعمال معجزه‌آمیز پیروان خود را از گرفتاری‌ها برهانند، و به رفاه آسایش دنیوی برسانند. از این رو امام علی (ع) اگرچه اسم اعظم را می‌داند، و با به کارگیری آن می‌تواند، در یک چشم به هم زدن معاویه را از میان بردارد، به فرمان الهی از این کار چشم می‌پوشد،[۷۸] و زمینه آزمایش مردمان را فراهم می‌سازد»[۷۹].
۱۲. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در کتاب «بازاندیشی در علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«از برخی از روایات چنین برمی‌آید که علم غیب دو گونه است: علم غیبی که مخصوص خداوند متعال بوده و هیچ‌کس را از آن آگاه نمی‌کند؛ و دیگری علم غیبی است که در اختیار پیامبران (ص) و امامان (ع) قرار داده و یا در وقت مقتضی قرار می‌دهد. به نمونه‌هایی از این روایات توجّه فرمایید:

  • حضرت امام صادق (ع) می‎فرمود: به عیسی بن مریم دو حرف داده شد که با آن کار می‌کرد. به موسی چهار حرف، به ابراهیم هشت حرف، به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد. خدای تعالی تمام این حروف را برای محمّد (ص) جمع کرد؛ "ان اسم الله الاعظم ثلاثة و سبعون حرفا اعطی محمد (ص) اثنین و سبعین حرفا و حجب عنه حرف واحد" [۸۰]
  • حضرت امام حسن عسکری (ع) هم می‌فرمایند:"اسم الله الاعظم ثلاثه و سبعون حرفا.... و عندنا منه اثنان و سبعون حرفا و حرف عندالله مستاثر به فی علم غیب"[۸۱]
  • حضرت امام صادق (ع) می‌فرماید: "إن لله عزوجل علمین علما عنده لم یطلع علیه احدا من خلقه و علما نبذه الی ملائکته و رسله فما نبذه الی ملائکته و رسله فقد انتهی إلینا."[۸۲][۸۳]
  • حضرت امام باقر (ع) هم در عبارتی همانند چنین فرمود:

"ان لله عزوجل علمین علم لا یعلمه الا هو و علم علمه ملائکته و رسله فما علمه ملائکته و رسله (ع) فنحن نعلمه"[۸۴] [۸۵]

آن علمی را که به ملائکه و رسولانش (ع) آموخته است، ما آن را می‌دانیم. کتاب "دانشنامه امام علی (ع)" دوگانگی علم غیب را چنین جمع‌بندی می‌نماید: "علم غیب دو گونه است: علم به کلیّات؛ علم به جزئیات. منظور از کلیّات، قواعد و قوانین کلّی بر جهان و نیز همه قوانین مسلّم علوم مختلف است که بخشی از آن، علوم و معارف اسلامی است. مراد از جزئیّات، علم به احوال جزئیّه اعیان خارجیّه و نیز حوادث گذشته و آینده (علم به ما کان و ما یکون) است. علم غیب در تعریف این دو بخش می‌تواند موجبه کلیّه یا موجبه جزئیّه باشد. محل نزاع، علم غیب امام در هر دو بخش، موجبه کلیّه است که در این هنگام علم امام مساوی با علم باری خواهد بود. در این جهت، تقسیم علم غیب به استقلالی و ذاتی –که علم غیب خداوند است- و به علم غیب غیر ذاتی و غیر استقلالی –که علم پیامبر و امام است- تأثیری ندارد؛ زیرا غالیان نیز قائل به علم غیب استقلالی برای امام نشده‌اند. به عبارت دیگر، بحث ما در این جا تنها بر سر علم غیب فعلی به صورت موجبه کلیّه و غیر استقلالی امام است. گفتنی است بسیاری از قائلان به این نوع علم، هنگام ارائه استدلال، به اموری همچون: وجود جفر، جامعه، صحیفه امام علی (ع) و مصحف فاطمه زهرا (س) تکیه می‌کنند؛ یا مواردی را که ائمه (ع) از امور غیبیه خبر داده‌اند، شاهد می‌آورند؛ و یا عالم بودن ائمه (ع) را به علم بلایا و منایا و فصل الخطاب و نیز گشوده شدن یک میلیون باب علم از سوی پیامبر برای حضرت علی (ع) و سپس به ارث رسیدن آن برای امامان بعدی را مثال می‌آورند؛ یا به اموری همچون علم ایشان به زبان‌های مختلف دنیا استدلال می‌کنند. هیچ یک از این امور، نمی‌توانند دلیل علم غیب کلی فعلی باشند و تنها در علم غیب، به صورت موجبه جزئیّه جای می‌گیرند[۸۶]»[۸۷]
۱۳. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
  1. شیخ مفید در مورد دیگر، علم امام به تفصیل وقایع و جزئیات حوادث را نمی‌پذیرد و در پاسخ این پرسش که چرا حضرت امیر با آنکه می‌دانست در مسجد کوفه کشته خواهد شد به مسجد رفت؟ می‌گوید: اجماع شیعه بر آن است که امام حکم شرعی هرچه را که پیش بیاید می‌داند اما چنین اجماعی ندارد که امام به تمامی رخداد‌هایی که در آینده پیش می‌آید علم و آگاهی تفصیلی داشته باشد و تمام جزئیات آنها را بداند.(...) خلاصه اینکه شیخ مفید اصل علم غیب را برای ائمه قبول دارد ولی آن را از صفات واجب برای امام نمی‌داند. وی معتقد است علم غیب امام ذاتی نیست بلکه مستفاد از علم خداوند است و با اعلام و اطلاع اوست که از امور غیبی آگاه می‌شود، به علاوه گستره آن محدود است»[۸۸].
۱۴. خانم اصلانی منفرد (پژوهشگر دانشگاه آزاد اسلامی)؛
خانم فاطمه اصلانی منفرد در مقاله «آیا غیر از خدا کسی علم غیب می داند یا نه؟» در این‌باره گفته‌ است:

«اسرار غیب دوگونه است:

  1. قسمی که مخصوص خداست و هیچکس جز او آن را نمی‌داند، مانند قیام قیامت و اموری از قبیل آن. در آیه ۳۴ سوره لقمان به این اسرار غیب خداوند اشاره شده است، آنجا که می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۸۹] آیه مورد نظر به اسرار غیبِ خاص خداوند، چون قیامت (زمان آن)، آنچه در رحم‌هاست، باران و مکان و زمان مرگ انسان‌ها اشاره دارد و تصریح کرده است که جز خدا کسی از آنها خبر ندارد. علی (ع) در شرح این آیه می‌فرماید: خداوند سبحان از آنچه در رحم‌ها قرار دارد آگاه است که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوتمند است یا بخیل، سعادتمند است یا شقی، اهل دوزخ است یا بهشت؟ اینها علوم غیبی است که غیر خدا کسی آن را نمی‌داند و غیر آن علومی است که خدا به پیامبرش تعلیم کرده و او به من آموخته است. البته ممکن است بعضی از انسان‌ها علم اجمالی به وضع جنین یا نزول باران و مانند آنها پیدا کنند. علم تفصیلی و آگاهی بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خداست و اگر پیامبر یا امامان از بعضی نوزادان یا پایان عمر برخی افراد خبر داده‌اند مربوط به علم اجمالی است.
  2. علومی است که قسمتی از آن را به انبیا و اولیا می‌آموزد. چنانکه در خطبه بالا علی (ع) به آن اشاره فرموده‌اند. پس علم غیب دو قسم است: قسمی که در علم خدا گذشته و تقدیر شده ولی در عالم هستی نیامده یا به ملائکه تعلیم نشده. این علم غیب، مخصوص خداست و قسمی که تقدیر شده و از راه وحی به انبیا رسیده و پس از آن به اولیای گرامی آنان می‌رسد»[۹۰].
۱۵. خانم پارسانسب (پژوهشگر دانشكده اصول دين)؛
خانم گل‌افشان پارسانسب در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با موضوع «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا» در این‌باره گفته‌ است: «اسرار غیب دوگونه است: قسمتی مخصوص به خداست و هیچ کس جز او نمی‌داند مانند قیام قیامت و اموری از قبیل آن و قسمتی از آن را به انبیاء و اولیاء می‌آموزد چنان‌که در نهج‌ البلاغه در ذیل همان خطبه‌ای که اشاره کردیم می‌فرماید: علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه بر شمرده است می‌باشد آنجا که می‌فرماید: آگاهی از زمان قیامت مخصوص خداست و اوست که باران را نازل می‌کند و آنچه در رحم مادران است می‌داند و هیچ‌کس نمی‌داند فردا چه می‌کند و یا در چه سرزمینی می‌میرد سپس امام (ع) در شرح این معنی افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم‌ها قرار دارد آگاه است، پسر یا دختر؟ زشت یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقی؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟ اینها علوم غیبی است که غیر از خدا کسی نمی‌داند و غیر از آن علومی است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است. ممکن است بعضی از انسان‌ها علم اجمالی به وضع جنین یا نزول باران مانند آن پیدا کند اما علم تفصیلی و آگاهی بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خداست».[۹۱]
۱۶. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات.
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«آن چه مورد نزاع و مناقشه واقع شده، تعیین دامنه و گستره دانش غیبی فراتر از بعد تشریع است، در این زمینه دو نظر عمده وجود دارد:

  1. گروهی از علما که اکثریت علمای متأخر شیعه را تشکیل می‌دهند، بر این باورند که بندگان برگزیده الهی از همه امور مربوط به گذشته، حال و آینده آگاهند و هیچ چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی‌ماند، مگر آن دسته از علومی که مختص ذات باری تعالی است و احدی را بر آنها مطّلع نگردانیده است، و تنها تفاوت دانش آنان با علم خداوندی در این است که یکی ذاتی و ازلی و دیگری غیر ذاتی و زمان‌مند است و همین امر کافی است تا هیچ مجالی برای ادعای اتحاد این دو علم باقی نگذارد. از نظر این گروه روایات فراوانی که با صراحت آگاهی امامان از آن چه بوده و خواهد بود تا روز قیامت را بیان می‌دارد، بهترین گواه بر این مدعاست، به علاوه پیش گویی‌های فراوانی از ائمه (ع) که در کتب مناقب و حدیث نقل شده است. این دیدگاه غالباً از سوی فلاسفه و عرفا مطرح می‌شود که برای اثبات و تبیین آن به مبانی فلسفی و عرفانی خویش تمسّک می‌جویند. از منظر فلاسفه حکمت متعالیه، چون علم مساوق با وجود است، از نظر کمال و نقص نیز از وجود تبعیت می‌کند. بنابر این شدت و ضعف علم در هر موجودی، به سعه وجودی آن وابسته است و هر چه سعه وجودی موجودی برتر و بالاتر باشد، گستره علمی او نیز فزونتر خواهد بود و انبیا و اولیای الهی، چون از بالاترین و برترین درجه وجودی در بین مخلوقات الهی برخوردارند، علم آنها نیز، دارای مرتبه‌ای عظیم و برتر از سایر مخلوقات است. از منظر عرفا نیز، از آن جا که امام، انسان کامل و خلیفة الله و مظهر اسم جامع الله است، نسخه عالم کبیر بوده که تمام نسخه‌ها و کتب عالم در درون او جمع است. در کتاب‌های اهل عرفان چنین کسی را صاحب مقام قلب می‌دانند که تمام حقایق مکشوفاً و محصلاً در او محقق است.
  2. در مقابل گروهی دیگر از علما و اندیشمندان، علم تفصیلی امام به تمام جزئیات و حوادث عالم را انکار کرده بر این باورند که ممکن است خداوند ایشان را مورد اکرام ویژه خود قرار داده و آنها را از برخی حوادث آگاه کند ولی چنین نیست که آن بزرگواران از همه حوادث بدون استثنا مطلع گردند و اصولا ًچنین علمی لازمه مقام امامت نیست. این دیدگاه غالباً از سوی علمای متقدم شیعه مطرح شده که امروزه نیز پیروانی دارد. از نظر این گروه شواهد روایی و تاریخی فراوانی وجود دارد که حاکی از عدم آگاهی ائمه از برخی امور است. هم چون روایت ذیل که از امام علی بن الحسین (ع) نقل شده است. ایشان فرمودند: اگر آیه‌ای در قرآن مجید نبود، من شما را از آن چه در گذشته روی داده و حوادثی که در آینده تا قیامت روی می‌دهد، آگاه می‌ساختم! کسی عرض کرد: کدام آیه؟ فرمود: آن جا که خداوند می‌فرماید: او هر چیزی را بخواهد محو می‌کند و هر چیزی را بخواهد ثابت می‌دارد و ام الکتاب نزد اوست»[۹۲].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹ باب السهو فی الصلاه.
  2. بحث سهو و نسیان انبیا و امامان (ع) و عدم آن که متفرع بر مسئله عصمت آنان است، یکی از مسائل مورد اختلاف میان علمای شیعه واهل سنت است و این بحث مفصلی است که دراین مجال امکان پرداختن به آن وجود ندارد. اما به نحو اختصار یاد آور می‌شویم که از دیدگاه اهل سنت، پیامبر بایستی در امر تبلیغ و بیان احکام از هرگونه سهوو نسیان معصوم باشد، اما در غیر آن بین اهل سنت دو دیدگاه وجود دارد برخی سهو ونسیان را تجویز می‌کنند و برخی ممتنع می‌دانند. در بحر المحیط می‌نویسد : ابواسحاق اسفرائینی و کثیر من الائمه الی امتناع النسیان و ذهب القاضی باقلانی الی جوازه و امام الرازی فادعی فی بعض کتبه الاجماع علی امتناعه؛ البحر المحیط، ج ۵، ص۱۳۷ مساله وقوع النسیان فی النبی، نیز در «عمده القاری» ج۴، ص۱۳۸،«شرح مسلم» نووی، ج۵، ص۶۱. اما علمای شیعه اجماع دارند بر عصمت انبیاء وائمه (ع) از تمامی گناهان، اعم از صغیره و کبیره عمداً و سهواً از سهو و نسیان، قبل از نبوت و امامت و یا بعد از نبوت وامامت. تنها مخالف، شیخ صدوق واستادش ابن ولید است و البته مخالفت این دوبه خاطر معروف و مشهور بودنشان، خللی به اجماع مذکور وارد نمی کند. گرچه آن دو نیزقائل به اسهاء خداوند هستند نه سهو شیطانی وآن هم در غیر تبلیغ احکام ومعارف دینی است در عین حال، متکلمان بزرگ شیعه از جمله شیخ مفید ، دیدگاه این دو را نقد کرده اند.و باید گفت که این دوبزرگوار خود اولی به سهو هستند نه پیامبر وامام.
  3. و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند؛ سوره انعام، آیه: ۶۸.
  4. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۹۰.
  5. الانتصار فی انفرادات الامامیه، ص۴۹۴ برای اطلاع از دیدگاه سید مرتضی در باره عدم گستردگی علم امام رجوع شود به دیگر آثار سید از جمله: تنزیه الانبیا ص۱۸۰ وکتاب الشافی ص ۱۸۸.
  6. نگاه کنید به: جواهر الکلام، ج۴۰، ص۸۶- ۸۷.
  7. جواهر الکلام، ج۱، ص۱۸۲.
  8. قوانین الاصول، ج۱، ص۲۲۶.
  9. کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۵.
  10. بحار الانوار، ج۴۲، ص۲۵۷- ۲۵۹ در آخر جلد ۹ بحارالانوار در دنباله جواب از شبهات کیفیت شهادت علی (ع) و حسنین (ع).
  11. رجوع شود به من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹ - ۳۶۰ و رساله عدم سهو النبی که در جلد دهم مجموعه آثار شیخ مفید چاپ شده است.
  12. آگاهی‌های آسمانی، ص ۴۶ - ۴۹.
  13. کتاب علم الامام از مرحوم شیخ محمد حسین مظفر؛ کتاب نامبرده که در سال ۱۳۸۳ هجری قمری در نجف چاپ شده، دارای هشتاد و چهار صفحه است و هدف اصلی آن این است که ثابت کند امام به همه چیز -حتی به چیزهایی که در اخبار آمده است که آنها را غیر از خدا هیچ کس نمی‌داند- علم حضوری دارد و در دانستن آنها با خدا شریک است.
  14. کتاب القضاء، ص۵۱. این کتاب از آیت‌الله میرزا محمد حسن آشتیانی است.
  15. این قسمتی است از مکتوبی که ایشان در پاسخ بعضی از اهل منبر قم نوشته‌اند.
  16. بحار، چاپ جدید، ج۲۶، ص۲۱.
  17. اُمراءِ هستی، ص۲۲۴؛ جواهرالولایة، ص۳۲۱.
  18. بحار، چاپ جدید، ج۴۲، ص۲۵۷.
  19. مقاله اقوال علما در علم امام (ع)؛ چاپ شده در علم امام (ع)، ص۴۱۱-۴۱۳.]]
  20. »المسائل العکبریه، مسأله ۲۰، ص۷۰.
  21. کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۸۱.
  22. شیخ مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج ۶، ص ۶۹–۷۱.
  23. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، تحقیق فارس حسون کریم، ص ۲۷؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، ج ۴، ص ۱۹۰.
  24. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، ج ۱، ص ۲۵۲.
  25. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، بر این باورند که نه تنها دلیلی بر علم غیب مطلق امام (ع) وجود ندارد، بلکه علم تفصیلی امام (ع) به غیب، مستلزم محذور عقلی است "سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج ۳، ص ۱۳۱؛ ابن‌شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱، ص ۲۱۱".
  26. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است؛ اما علم پیامبر و امام (ع) با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  27. کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱٫.
  28. "بداء" بر وزن سَماء، اسم مصدر از «بدو” است و در لغت به دو معنا به کار رفته است: ۱. ظهور یک شیء پس از پنهان بودن آن؛ ۲. آشکار شدن و حاصل شدن رأی و نظر دیگر در کاری. بداء در اصطلاح، رفع امر تکوینی است که در ظاهر استمرار دارد. به تعبیر دیگر، اظهار واقع جدید بر خلاف انتظار. بر این اساس، بداء در امور تکوینی، همان نسخ در امور تشریعی است. بنابراین بداء و نسخ در این‌که اظهار امری است از سوی خدا برخلاف آنچه مورد انتظار است، با هم مشترک‌اند؛ با این تفاوت که نسخ در امور تشریعی است و بداء در امور تکوینی. شهید مطهری بداء را چنین توضیح داده است: "بداء در مورد خداوند به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه تغییر اوضاع و شرایط، آن را تغییر دهد" (مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص ۶۹٫ برای آگاهی بیشتر در این باره، ر. ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۲۲ – ۱۳۴؛ مهدی نصیری، "بررسی مسئله بداء در آرای کلامی شیعه"، فصلنامه شیعه‌شناسی، سال چهارم، ش ۱۴، ص ۱۳۹ – ۱۶۲).
  29. ر. ک: کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۲۰۱، باب "انّ الائمه (ع) اذا شاؤوا ان یعلموا علموا". البته علم تفصیلی ائمه (ع) در صورتی است که بخواهند و مشیت الهی بر منع این علم تعلق نگیرد.
  30. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏۱، ص ۲۵۸.
  31. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۵، ص ۳۳۷.
  32. مهدی پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء.
  33. علم امام تام یا محدود؟، فصلنامه مشرق موعود شماره۳۷
  34. سوره نجم، آیه:۳.
  35. سوره طلاق، آیه:۲.
  36. سوره عنکبوت، آیه:۴۵.
  37. سوره معارج، آیه: ۱۹ ـ ۲۱.
  38. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱، ص۱۱۶ـ۱۱۸.
  39. علوم برگزیدگان.
  40. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  41. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۹۷-۱۰۱.
  42. پژوهشگده باقرالعلوم.
  43. الفوائد الطوسیه، شیخ حر عاملی، ص۵۲۰
  44. فصول المهمة فی اصول الائمة، شیخ حر عاملی، ج۱، ص ۴۱۹
  45. [[[گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]، ص ۲۴۲ - ۲۴۳.
  46. کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.
  47. فروخ صفار، بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۶ و ۱۱۸.
  48. مفید، الارشاد، ج۱، ص ۲۵۷.
  49. شیخ انصاری، ج۱، ص۳۷۴.
  50. محقق مشکینی، حاشیه کفایة الاصول، ج۱، ص۴۶۲ و ۴۶۳.
  51. مفید، امالی، ص۳.
  52. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  53. مفید، امالی، ص۷۰.
  54. بحرانی، شرح نهج البلاغه، ص ۶۷.
  55. آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰.
  56. علی شیروانی، پژوهشی در علم امام، ص۲۲.
  57. خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۷۹.
  58. غروی اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج۱، ص۶۶۳.
  59. محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص۱۲ و ۱۳.
  60. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه: سيد احمد فهری، ص۱۶ و ۱۷.
  61. طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام، ص۳۴.
  62. و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۳۱.
  63. جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۱، ص۱۷۸.
  64. لواسانی، نور الافهام فی علم الکلام، ج۲، ص۹۷.
  65. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۱ - ۵۳.
  66. وبگاه سماموس
  67. به خدا سوگند ما به تمام آن چه در آسمان‌ها و زمین اتفاق می‌افتد و نیز به وقایع بهشت و دوزخ و رخدادهای آن آگاهیم.
  68. و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.
  69. بصائر الدرجات ص ۱۲۸ و بحارالانوار ج ۲۶ ص ۸ و ج ۹۲ ص ۸۵ و روایات دیگر
  70. وبگاه سماموس
  71. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  72. پايان‌نامه گستره علم امام در مقايسه روايات اصول كافى و بصائر الدرجات، گفتار امور ثابت عينى مادى در گذشته اعمال بندگان.
  73. گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامت‌پژوهی، شماره ۴ زمستان ۱۳۹، ص ۶۲.
  74. محمد ابن‌شهرآشوب، متشابهات القرآن و مختلفه، ج۱، ص۲۱۱.
  75. محمد محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۷، ص۲۴۳.
  76. کلینی: اصول الکافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۲۵۹.
  77. «ما را درین جهان آورده‌اند که با آن آزمایش شویم»؛ نهج البلاغه، نامه، ۵۵، ص ۸۱۲.
  78. [محمد حر عاملی]]، اثبات الهداة، ج۲، ص۵۳۰.
  79. عسکری امام‌خان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
  80. «همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و هفتاد و د حرف آن به محمد (ص) داده شد، و یک حرف از او پنهان شد».اصول کافی، ۱، ۳۳۴.
  81. «اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است؛ .... و نزد ما هفتاد و دو حرف از آن است و یک حرف نزد خداست که در علم غیب به خود اختصاص داده است.» الکافی، ۱، ۲۳۰ .
  82. «همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرف آن به محمد (ص) داده شد، و یک حرف از او پنهان شد».اصول کافی، ۱، ۳۳۴.
  83. خدای عزوجل را دوگونه علم است: ۱) علمی که نزد خود اوست و هیچ‌کس از مخلوقش را از آن آگاه نساخته است. ۲) علمی که به سوی ملائکه و رسولانش افکنده، آنچه به سوی ملائکه و رسولانش افکنده، به ما رسیده است.
  84. خداوند متعال دو گونه علم دارد: ۱) علمی که جز خود او کس دیگری از آن آگاه نیست. ۲) علمی که به ملائکه و رسولانش آموخته است.
  85. الکافی، ۲۵۶ .
  86. دانشنامه امام علی (ع)، ۳، ۳۸۶.
  87. بازاندیشی در علم امام، ص۵۵ الی ۵۷.
  88. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  89. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است».
  90. آیا غیر از خدا کسی علم غیب می داند یا نه؟ فصلنامه رشد آموزش معارف اسلامی شماره۷۹
  91. پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا، ص۴۲.
  92. نرم افزار مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، وبگاه رهروان ولایت