آیا مبدأ اعتقاد به اندیشه عصمت روح کاریزماتیک است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا مبدأ اعتقاد به اندیشه عصمت روح کاریزماتیک است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیعصمت در تاریخ اسلامی - شبهات عصمت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا مبدأ اعتقاد به اندیشه عصمت روح کاریزماتیک است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ نخست

مینایی

آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌ است:

«صاحب این نظریه در مورد منشأ اعتقاد به عصمت، مشرق شناس معروف، مونتمگری وات می‌باشد. او در ابتدا پیش فرضی را که در جامعه‌شناسی معرفت مطرح است، می‌پذیرد و آن این است که تمامی آرای کلامی و فلسفی دارای زمینه‌ای سیاسی - اجتماعی‌اند. نظرگاه او در این تحقیق با چنین دیدگاهی مطابقت دارد.

به باور او در خاورمیانه پیوستگی نزدیک و آشکاری میان کلام و سیاست وجود دارد. عامل کلامی در جدال‌هایی که میان پیروان علی (ع) روی داد با سیاست تماس یافت. این جدال‌ها زمانی در گرفت که علی (ع) پس از شکست دادن گروهی از مخالفان در جنگی نزدیک بصره در صدد گردآوری سپاه کافی برای مقابله با رقیب سرسخت خود، معاویه بود که سپاهیان عرب در سوریه را در اختیار داشت. در میان دستجات تحت فرماندهی علی (ع) عده‌ای به او علاقه شدیدی داشتند و سوگند یاد کرده بودند: «با دوستان علی (ع) دوست و با دشمنانش دشمن باشند». به عبارتی دیگر این عده معتقد بودند: از امامی مانند علی (ع) خطا و گناهی سر نمی‌زند. گروه مخالف معتقد بودند که نه تنها از علی (ع) خطا سر می‌زند، بلکه چون در حمایت از کسانی که مسئول قتل عثمان بودند، چنان که شاید و باید قاطع و صریح نبوده است، عملاً مرتکب اشتباه شده است. این گروه به اعتباری خود را اخلاف معنوی کسانی می‌دانستند که عثمان را به دلیل اینکه یکی از اعضای برجسته حکومت خود را کیفر نداده است، گناهکار می‌دانسته‌اند؛ بنابراین قتل او نه تنها گناه نیست، بلکه بر مسلمانان واجب است. دو گروه موصوف درحقیقت منشأ دو فرقه بزرگ شیعیان و خوارج هستند[۱]. تا اینجا «وات» تلاش کرد اختلاف عقاید کلامی شیعه و سنی را ناشی از اختلافات سیاسی - اجتماعی آنها جلوه داده، در پرتو این دیدگاه، عصمت را حاصل تولّی و تبرّی شیعیان دانست. به دنبال این بیان و به منظور تکمیل نظرگاه خود و ارائه محوری که بتواند تمامی اختلافات کلامی مسلمانان را توجیه نماید، اندیشه روح کاریزماتیک را مطرح می‌سازد.

بعضی از افراد معتقدند رستگاری و وصول به فرجام والای زندگی انسانی در پیروی از رهبری حاصل می‌شود که به صفات انسانی آراسته باشد. معمولاً چنین تصور می‌شود که آن صفات، هدیه خداوندی‌اند، هرچند گاهی ممکن است بیشتر، موهبت طبیعی تصور شوند. در اینجا شایسته است اصطلاح جامعه‌شناسی «Charismata» (خاریسما، کاریزما، لطف الهی و فرّ ایزدی) را به کار بریم و از «امام کاریزمایی» (برخوردار از لطف و موهبت الهی) سخن به میان آوریم. همچنین به نظر می‌رسد این نیز واقعیتی باشد که عده‌ای دیگر برای نجات خود به امتی چشم دوخته‌اند که از نوعی «کاریزما» بهره مند باشند. با عضویت در چنین امتی و احتراز از اعمالی که موجب محرومیت از این عضویت است، فرد می‌تواند رستگار شود.

صورت منفی این اعتقاد را می‌توان در این عبارت باز یافت: بیرون از کلیسا رستگاری نیست (Extra acclesia nulla salus). جنبه مثبت این اعتقاد در طرز تفکر بسیاری از مسلمانان اثر خود را به جای گذاشته است؛ زیرا آنان از امت اسلامی به «اصحاب الجنة» تعبیر می‌کردند. این تعبیر متضمّن این معنا بود که همه افراد امت سرانجام به بهشت خواهند رفت.

وجود اعتقادات ریشه‌داری از این نوع، ظهور نهضت‌های خارجی و شیعی را در زمان خلافت علی (ع) روشن می‌سازد. تحت تأثیر فشار و اجبار زندگی کاملاً جدیدی که به درون آن پرتاب شده بودند، احتیاج به پناهگاهی محکم و مطمئن داشتند. انگیزه‌های عمیق و محتملاً ناخودآگاه موجب شد جویای این امنیت شدند؛ بعضی از طریق پیروی از امامی برخوردار از موهبت عصمت و دیگران با کوشش در راه حصول اطمینان از این امر که از امتی که بهره مند از این موهبت باشند. برای گروه نخست، این اعتقاد کهنِ اَعراب که صفات ارثی خاص در خانواده‌های معینی به تواتر منتقل می‌گردد، پذیرفتن علی (ع) را به عنوان پیشوایی که عُقلا منزّه از خطاست توجیه می‌کرد، حتی اگر تصمیم‌گیری‌های سیاسی او با این اعتقاد مطابقت نمی‌داشت.

گروه دوم از این حیث مزیت داشت که می‌پنداشت امت اسلامی را بی‌گمان پیامبری با وحی الهی بنیاد نهاده بود و راه و رسم این امت از طریق فوق طبیعی به آن الهام شده بود. با این همه برای اینکه این امت مطمئناً «اصحاب الجنة» باقی بماند لازم می‌بود بعضی از افراد آن احساس کنند که نقض کنندگان قوانین باید از امت طرد شوند. بدین طریق این اعتقاد خاص در میان خوارج پیدا شد که هر کس مرتکب کبیره شود، از امت بیرون رانده می‌شود. در واقع خوارج به دنبال امنیت بودند. با علم به این امر که امتی که به آن تعلق دارند، امتی است فوق طبیعی یا مشمول لطف و رحمت الهی.

خوارج که معتقد به عصمت امام نبودند، می‌پنداشتند وی ممکن است مرتکب گناه شود و دیگر شیعه از تصور این امر سخت وحشت داشتند که اعضای عادی است که محل وحی نیستند احیاناً با تفسیر خود از کتاب آسمانی - که به نظر شیعه مصون از خطا نیست - موجب شوند که امام راهی را در عمل اختیار کند که خود به خطابودن آن واقف است. بدین‌سان احتمال وصول به رستگاری برای هر گروهی بر تفسیر خاص آنان از موضوع، به دست گروه دیگر در خطر می‌افتاد؛ ازاین رو عداوت سختی میان آنها برقرار شد.

وات در ادامه می‌خواهد تفاوت مواضع کلامی و سیاسی - اجتماعی صدر اسلام را بر اساس فرضیه دیگری تبیین و توجیه نماید: فرضیه دیگری که می‌توان پیشنهاد نمود، این است که تفاوت واکنش‌ها ناشی از سنت‌های دیرینه است. قبایل جنوب عربستان به نوعی در بطن سنت تمدن قدیم آن ناحیه به سر می‌بردند که بیش از هزار سال عمر داشت. در این تمدن، پادشاهان مقدس یا نیمه مقدس وجود داشتند. حتی اگر اعراب قرن هفتم میلادی، خود در زمان پادشاهان نزیسته باشند، می‌بایست ناخودآگاهانه تحت تأثیر این سنت قرار گرفته باشند. سنتی که در آن روزگار خطر، رسم بر این بود که به رهبری فوق بشریِ پادشاه اعتماد کنند؛ به همین علت هنگام بحران آنان به سراغ رهبری از این سنخ رفتند و فکر کردند که آن را در وجود علی (ع) یافته‌اند.

اعضای قبایل شمالی در حوزه نفوذ اعتقاد به پادشاه برخوردار از تقدس الهی نبودند. در مقابل، رسم معمول در میان قبایل بادیه این بود که همه افراد ذکور و بالغ قبیله از جهاتی برابر شمرده شوند و نشانه‌هایی از «جماعات مردم‌سالاری» از این نوع در روزگاران کهنِ ما قبل تاریخ عراق وجود دارد. به موازات رسم برابری، این عقیده وجود داشت که تفرق و برتری واقعی به خود قبیله و اصالت و نجابت آن تعلق دارد؛ به طوری که صرفِ وجودِ خونِ قبیله در رگ‌های کسی به وی در میان جهانیان شرف و منزلت می‌بخشید. در بحران سال ۳۶ هجری شگفت انگیز نیست اگر اندیشه جماعت کوچکی از مسلمانان موجب بروز واکنش ناخودآگاهانه ریشه‌داری از جانب کسانی باشد که در این سنت مردم‌سالاری زیسته بودند. این کمترین قولی است که در اینجا به عنوان فرضیه‌ای پیشنهاد می‌شود.

نقد دیدگاه روح کاریزماتیک به عنوان مبدأ اعتقاد به عصمت: در ابتدا می‌توان پیش‌فرض جامعه‌شناسی و معرفت‌شناختی وات را مورد مناقشه قرار داد. از کجا و به چه دلیل و مبنایی ادعا نموده است همۀ آرای فلسفه و کلام دارای منشأ سیاسی - اجتماعی می‌باشند. بله، اگر در صدد تراشیدن منشأ اجتماعی - سیاسی برای هر رأی فلسفی و کلامی باشیم، چه لزومی دارد هر پدیده فلسفی، دارای منشأ اجتماعی و مستند به یک یا چند پدیده سیاسی - اجتماعی باشد. این دیدگاه ناشی از افراط و زیاده‌روی جامعه‌شناسانی همچون دورکهایم و پیروان مکتب او می‌باشد که حتی اعتقاد به خداوند و دیگر اعتقادات انسانی را می‌خواهند با اندیشه‌ها و آرای جامعه‌شناختی توجیه و تفسیر نمایند. تمامی نقدهایی که به مکتب دورکهایم در مورد علل و انگیزه‌های پیدایش دین مطرح می‌شود به این اندیشه وات نیز متوجه می‌گردد. اما آنچه وات به عنوان شاهد بر نظریه خود می‌آورد پیوند آشکار میان کلام و سیاست در خاورمیانه می‌باشد. این مسئله در بعضی از نظریه‌های کلامی و جنگ‌های خونین میان اشاعره و معتزله در دوران خلفای عباسی تا اندازه‌ای صادق است؛ اما اینکه این پیوستگی نزدیک را بتوانیم در تمامی آرای کلامی اثبات کنیم، بسیار دشوار است؛ بلکه می‌توان شواهد معکوسی بر این نظریه نسبت به بسیاری از آرای کلامی عرضه کرد.

وات به دلیل عدم اطلاع کافی از تاریخ اسلام، جنگ در بصره یعنی جنگ با ناکثین را با جنگ در صفین یعنی جنگ با قاسطین اشتباه و خلط کرده است. اشتباه دیگر وات این است که فرقه خوارج را که دارای مناشی زیادی از جهت اجتماعی - سیاسی برای به وجودآمدن می‌باشد با صرف یک احتمال به ایستادگی در مقابل شیعه ترسیم می‌کند. وات تلاش می‌کند اختلاف عقیدتی کلامی شیعه و غیرشیعه را ناشی از اختلافات سیاسی - اجتماعی آنها جلوه دهد و عقیده عصمت را حاصل وجود روحیه تولّی و تبرّی در شیعیان قلمداد کند. پس از این در تکمیل این نظریه خود یک نظریه روان‌شناسی اجتماعی دیگری را ضمیمه می‌کند و آن اندیشه روح کاریزماتیک در پاره‌ای از جوامع می‌باشد.

تئوری وات در مورد «امام کاریزماتیک» و «امت کاریزماتیک» و تطبیق آن بر عقیده «عصمة الامام» و «عصمة الجماعة» نیز از جهات متعددی قابل مناقشه است. نخست اینکه نظریه عصمة الجماعة و امت معصوم نظریه خوارج نیست، بلکه نظریه عموم اهل سنت است. بله طبق یک دیدگاه خوارج، هر که را مرتکب کبیره می‌شد، کافر می‌پنداشتند و از امت بیرون می‌دانستند؛ اما دیدگاه «لاتجتمع امّتی علی خطأ» سخن خوارج نیست؛ بلکه دیدگاهی است که عموم اهل سنت برای اثبات مشروعیت ماجرای سقیفه و خلافت خلفای بعد از پیامبر (ص) عرضه کرده‌اند.

اما مسئله تطبیق قصه اختلاف شمالی‌ها و جنوبی‌ها و به عبارت دیگر عدنانی‌ها و قحطانی‌ها بر خوارج و شیعه محل اشکال است؛ چون رئیس فرقه خوارج یعنی عبدالله بن وهب سبایی خود از جنوبی‌ها و قحطانی‌ها بود و به طورکلی خوارج فرقه مخلوطی بودند و نزاع و خروج آنها را نمی‌توان به مسئله قبیلگی و تعصب‌های قومی ارجاع داد.

بله اگر این صحبت را در مورد شیعه و غیرشیعه از جماعت اهل سنت مطرح می‌کرد، می‌توانست شواهد قوی‌تری برای آن عرضه کند؛ اما روحیه‌ای که به جنوبی‌ها و قحطانیان نسبت داده می‌شود که تحت سیطره حکومت پادشاهان مقدس به امام و پیشوای خطاناپذیر و معصوم دل بسته‌اند نیز قابل خدشه است. در زمان ظهور اسلام حدود ۲۰۰۰ سال از حکومت پادشاهان یمن می‌گذشت و حدود هفتاد نسل از آن زمان سپری شده بود. باقی ماندن بقایای اندیشه تقدس پادشاهان و تبدیل آن به نظریه امام کاریزماتیک و برخوردار از لطف و فرّ ایزدی و تبدیل آن به نظریه کلامی و اندیشه اعتقادی عصمت، بسیار قابل تأمّل است. از طرف دیگر دیدگاه مردم‌سالاری و اهمیت دادن به قبیله و امت و عصمت جماعت را نباید تنها در میان شمالی‌ها و نواحی عراق جستجو کرد. این عقیده کم وبیش در سرتاسر قبایل نجد وجود داشته است.

همان طور که خود وات می‌گوید دیدگاه او را تنها می‌توان در حد یک فرضیه در نظر گرفت که البته شواهد خلاف زیادی دارد و بیش از یک حدس و گمانه زنی نیست. از طرف دیگر می‌توان گفت اندیشه امت کاریزماتیک به یک معنا در تمامی ادیان وجود دارد؛ چون هسته اصلی تمام ادیان بزرگ جهان، طلب سعادت برای تمامی بشر است؛ در همه ادیان بزرگ، اخلاق و فضایل انسانی ستوده شده‌اند و همه در جهت تربیت بشر برای رسیدن به یک مدینه فاضله تلاش می‌کنند و این مدینه فاضله چیزی جز حکومت خدا نیست و ایدئال این جامعه نزدیکی هرچه بیشتر به عدالت و سعادت است.

از سوی دیگر اندیشه امام کاریزماتیک نیز کم و بیش در تمامی ادیان وجود دارد. چرا نگوییم که پادشاهان برای مقدس جلوه دادن خود و آسمانی تلقّی کردن حکومت خود این اندیشه را از مذهب اخذ کرده‌اند تا تبعیت بیشتر مردم را برای خود جذب نمایند»[۲].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ویلیام مونتگمری وات، فلسفه و کلام اسلامی، ص۱۹ - ۵۴.
  2. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۳۶-۲۴۴.